مشرق- سالهاست که از سوي دشمنان توطئههايي برانداز عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي آغاز شده و ادامه دارد. نظامي که با بنماية فرهنگ زاده شده و مظلومانه، سعي در حفظ و حراست از آن دارد و اميدوار است که بتواند با زايشي نو از آن، مولودي منحصر به فرد را به جهان عرضه کند. دشمنان با شناسايي ستون فقرات اين نظام، نحوة دقيق چگونگي ضربه زدن و از بين بردن آن را جهت تأمين منافعشان به دقت مورد مطالعه قرار دادهاند.
آن چه که امروز تحت نام «جنگ نرم» (متاسفانه) بدون عمل مقتضي برسر زبانهاست، مقولهاي است بسيار فراتر از نگاههاي سطحي و عوامنگرانه. نکتهاي که در اين ميان حائز اهميت است پرهيز از سياسينگري به اين مفهوم است. دانش منازعات نرم دانشي است گسترده و آکادميک، که بايد با ابزارهاي دقيق علمي و به دور از هر گونه هوچيگري مورد تحليل و بررسي و نظريهپردازي قرار گيرد.
به اعتقاد قريب به اتفاق نظريهپردازان اين حوزه، مهمترين بخش در اين عرصه، مسئلة فرهنگ است. در اين منازعة تمام عيار، مهاجم از طريق دسترسي و دستيابي به فرهنگ، تلاش همهجانبهاي در جهت بازتعريف و تغيير شيوة زندگي يا «لايف استايل» جامعة هدف دارد.
اما چنانچه به حوزة فرهنگ نيز به صورت جزئيتر نگاهي بياندازيم، بحث هنرهاي نمايشي از تأثيرگذارترين ابزارهاي موجود اين حوزه از جوانب گوناگون مثل دامنه و عمق نفوذ بر مخاطب ميباشد. تا بدانجا که در يکي دو سال اخير شاهد تأکيدات فراوان مقام معظم رهبري بر اهميت و لزوم توجه دقيق مديران و هنرمندان دغدغهمند به مسئلة هنرهاي نمايشي هستيم.
هنرهاي نمايشي عرصهاي است که با وجود اهميت فراوان، با کمال تأسف تا کنون از سوي بسياري از مديران فرهنگي مدعي، عملا مورد غفلت واقع گشته و بياهميت فرض شده است و همين نگاه موجب شده تا اين عرصه جولانگاه تاخت و تاز نيروهايي باشد که آزادانه با نفوذ در دستگاه هاي فرهنگي و هنري از اين هنر غني در جهت نيل به اهدف غير انساني و ضد ارزشي خويش از ساير هنرمنداني که به واسطه قريحهشان پاي در اين عرصه گذاشتهاند، به شکل مستقيم و غيرمستقيم (خواه نويسنده، خواه کارگردان، خواه بازيگر و غيره) سوء استفاده کنند و اين هنرمندان نيز دانسته و ندانسته گرفتار اين پازل سمي ميشوند.
نمونة اين اتفاق به روي صحنه رفتن نمايشي با نام هدا گابلر است، نمايشي که موجبات ناراحتي و حتي تعجب نيروهاي ارزشي را فراهم آورده است. نمايشي که با دستمايه قراردادن يک متن خارجي از يکي از اولين نمايشنامهنويسان مدرن غرب يعني «هنريک ايبسن» چنان در آن مستغرق شده که همه چيز را به بازي گرفته و فراموش کرده در کدام کشور و به برکت خون چه کساني روي صحنه ميرود.
تا کنون در اثر بيدقتيهاي فراوان هدا گابلرهاي ديگري نيز در کشور به روي صحنه رفته است. اما اين بار خوشبختانه با وجود اشتباه و کمکاري سيستم مديريتي فرهنگي در اجراي اين نمايش، با هوشمندي و اقدام از سر استيصال اما قاطع دادستاني تهران (اجراي چنين نمايش ها و متوني به ذير ذربين قوه قضايي مي رود) و در واپسين لحظات اميدهايي براي دلسوزان زنده ميشود. که اگر نميشد فتح بابي بود براي فجايع نادانستة بعدي در اين عرصه!
مديران فرهنگي بايد پاسخ دهند که با وجود مشکلات فراواني که در جهت اجراي عمومي به خصوص در تهران وجود دارد، از جمله اين که برخي بايد سالها پشت درب بمانند تا شايد بتوانند نوبت اجرا بگيرند، چگونه چنين نمايشي مجوز اجرا ميگيرد؟ نمايشي که حتي اگر خيلي ظاهربينانه بيانديشيم و محتوا را فراموش کنيم، در فرم اجرايي نيز بسياري از ارزشهاي اسلامي و فقهي ما را ناديده گرفته است. سؤال اينجا است که پس وظيفة شواري نظارت و ارزشيابي چيست؟ آيا افراد عضو اين شورا وظيفهشان جز پاسداري از ارزشهاي انقلابي - اسلامي و اعتقادي نظام و شهدا است؟ آيا وظيفة آنها جز رهنمون ساختن آثار نمايشي توليدي جهت اشاعه سبک زندگي ايراني- اسلامي بر مبناي غيرت، حيا، عدالتخواهي و ظلمستيزي و روحية ايثار و از جانگذشتگي در قامت يک درام فاخر است ؟ آيا اين اعضا نبايد با سادهترين حساسيتهاي جامعة اسلامي ايران آشنا باشند؟ نگارندة اين متن که خود به عنوان نويسنده و مترجم در حوزة ادبيات نمايشي فعاليت ميکند، تأکيد ميکند که متون خارجي مثل "شمشير دو دم" است که کمترين بيدقتي در حوزة اجراي اين نوع متون، موجب آسيب به جامعة هدف ميگردد.
اتفاقاً بايد دانست، راه مناسب براي برخورد با اين آثار حذف نيست بلکه گزينش آثاري با رگههاي انتقاد از فرهنگ فراگير غربي و انطباق و بوميسازي آنها با فرهنگ بومي خود ما است.
از ديگر نکاتي که موجب شکلگيري چنين نمايشهايي ميگردد بايد به کمبود نيروهاي متخصص انقلابي در حوزة نمايش هم اشاره نمود و اين مسئله هم مستقيماً به مديريت فرهنگي کشور باز مي گردد. اکنون سالها است که تقريباً آموزش به معناي واقعي يعني شناسايي و جذب استعدادها و پرورش آنها در حوزة نمايش کشور وجود ندارد. و وقتي اين آموزشها از داخل صورت نگرفته و مديريت نشود، بهترين محمل براي حضور و بهرهبرداري قدرتهاي استعماري و بيگانه فراهم ميگردد.
مگر هنر اسلامي نبايد وسيلهاي براي کمک به تعالي بشر باشد؟ چگونه است کساني چون تيتوس بورکهارت يا سيد حسين نصر و.. به عنوان افرادي که خود در مرکز اين تمدنهاي غربي بوده و زيستهاند اصولاً هنر اومانيستي غربي را هنر نميدانند و بعد هنرمندان ما فريفتة هنر غربي شدهاند.
البته نبايد فراموش کرد که هيچگاه نبايد تقصير اصلي را متوجه حتي همين هنرمندان فريبخورده و مجذوب فرهنگ غرب دانست. بلکه مقصر اصلي مديراني هستند که اين فضاي مهم را بياهميت تلقي کرده و با سوء مديريتهاي خويش زمينههاي جداشدن اين نيروهاي متخصص و پناه گرفتن ايشان در دامن تفکرات غربي را ايجاد کردهاند.
و نکتة مهم و آخر اين که تصور نکنيد که ماجرا با توقيف اين نمايش پايان يافته است. اين بار دادستاني تهران به ناچار وارد عمل شده و با اين نمايش برخورد کرده است. اما اين دادستاني که نميتواند تمام وقت خود را صرف رصد و کنترل اين آثار نمايد. اگر اينگونه باشد بايد بخشي از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تعطيل شده و وظايف آن به دادستاني منتقل گردد. پس به نظر مي رسد بهترين راه حل تغيير نگاه سيستم مديريت فرهنگي کشور و بهرهبردن ايشان از نيروهاي متخصص و دلسوز انقلابي است تا شاهد چنين اتفاقاتي نباشيم.
بدانيم که دشمن شمشير خود را از رو بسته، و حملات خود را از جهات گوناگون ادامه ميدهد. استعمار و استبداد جهاني هدا گابلرهاي زيادي را براي ما پيشبيني نموده است.