
سابقه او و ارتباطش با شهید آوینی و سوژه هایی که برای کارش انتخاب می کند نشان از دغدغه او دارد. دغدغه ای که امروز علیرغم تمام مشکلات کاری اش به آن پایبند مانده است.
این مصاحبه که بخش دوم آن از نظر خوانندگان می گذرد یک گفت و گوی صریح
است. گفت و گویی از یک هنرمند متعهد با یک کارنامه روشن و مشخص.
قسمت دوم و آخر این گفتوگو در زیر می آید:
ظاهراً شما مدتی است که قصد دارید چند فیلم مستند با محوریت جهان اسلام بسازید، در مورد آن توضیح میدهید؟
بله. الآن قریب دو سال است که در حال تحقیق هستیم. قصه از یک موضوع شروع شد. ولی وقتی به موضوع ورود کردیم، دهها موضوع مهم دیگر را یافتیم. موضوعاتی که ساخت فیلم درباره هر کدام میبایست از مهمترین دغدغههای مدیران فرهنگی کشور باشد.
برایمان سوال بود که چرا زنان بیشتر به اسلام گرایش دارند تا مردان.
این مجموعه می تواند به جز پخش بینالمللی، در داخل نیز کارکرد فراوانی داشته باشد
موضوع اولی که شما را با این پروژه درگیر کرد چه بود؟
بحث زن در اسلام بود. یک بار در یک نشست دوستانه، یک سوال مطرح شد. اینکه چرا در جهان، درصد گرایش زنان به دین اسلام، خیلی بیشتر از مردان است؟ بعد از جلسه، متوجه شدم یافتن پاسخ این سوال، بستر مناسبی است برای ساخت یک فیلم مستند. این فیلم به جز پخش بینالمللی، در داخل نیز کارکرد فراوانی دارد. در شرایطی که یکی از چالشهای نظام بحث حجاب است، چقدر مفید خواهد بود که این موضوع، از زبان زنان غیر ایرانی در اقصی نقاط جهان باز و تحلیل شود. ولی وقتی قصد کردیم تحقیقات را شروع کنیم به موضوعات فراوان دیگری برخوردیم که انشاءالله در فرصتی دیگر درباره تکتک آنها صحبت خواهیم کرد.
این مستندها با استقبال مسئولان مواجه نشد
الآن این پروژه در چه مرحلهای است؟ آیا در تحقیقات، از نهادهای ذیربط هم کمک گرفتید؟
حقیقتش ما خواستیم کمک بگیریم. ولی چندان با استقبال روبرو نشدیم. ما به دو نهاد معظم مراجعه کردیم. یکی مجمع جهانی اهل بیت(ع) و دیگری «جامعهالمصطفی». صادقانه بخواهم عرض کنم در مجمع، فقط یک روحانی با انگیزه، خارج از وظایف سازمانیاش بدون هیچ چشمداشتی به ما کمک کرد به نام حاج آقا «نقده دوزان» و در «جامعالمصطفی» نیز یک روحانی جوان و با معرفت با ما همراه شد به نام حاج آقا متولیان و لا غیر. آقای متولیان نیز کاملاً با انگیزه شخصی به ما پیوست.
به جز این دو نفر، در حوزه سینما، یک عزیز فیلمساز با انگیزه با ما همراه شده که شاید راضی به افشای نام خود نباشد. در حقیقت، موتور محرک این پروژه به عنوان تهیهکننده، ایشان است، یا درست آن است که بگویم ما افتخار پیدا کردیم با وی همراه شویم و قطعاً اگر او نباشد، این پروژه هرگز به سرانجام نخواهد رسید.
اغلب مدیران فرهنگی سینمای مستند را معادل همان حیات وحش می دانند
قصد اصلی ما از این مصاحبه، رسیدن به یک تعریف جامع از
مستند بحران بود. ولی ظاهراً دغدغههای شما به عنوان مستندساز آنقدر زیاد
است که به نظرم موضوع اصلی کامل نشد.
شما درست میگویید. ولی در شرایطی که ما هنوز با خود واژه مستند مشکل داریم، پرداختن به موضوع مستند بحران بسیار مشکل است. به عنوان مثال اگر شما سؤالی طرح کنید به این مضمون که تعریف مستند سینمایی چیست؟
از پاسخ مخاطبانتان خواهید دانست که مستند در کشور تا چه میزان مهجور است. مستند سینمایی، از نگاه آحاد مردم، یک کلمه مرکب مغشوش است. اغلب، مستند را مستند میدانند و سینما را سینما. و هیچ نسبتی بین این دو واژه نمییابند. تعریف مستند نزد اکثر مردم یعنی فیلم حیات وحش؛ و سینما یعنی فیلم داستانی. البته مردم مقصر نیستند. وقتی تعریف اغلب مدیران فرهنگی اینگونه است و براساس همین تعریف عمل میکنند، از مردم چه توقعی میتوان داشت؟
مسئولان فرهنگی از ارشاد و حوزه هنری گرفته تا مجلس و آستان قدس بازیگران و فوتبالیستها را میشناسند، اما مستندسازان را نه!
رییس صدا و سیما غیر از مستندسازان با همه جلسه داشته است
آیا نگاه شما به مدیران فرهنگی، کمی احساسی یا افراطی نیست؟
اگر بگویید تلخ، میپذیرم ولی افراطی، نه. دلیل هم دارم. اجازه بدهید چند
مثال ساده بزنم. اگر دقت کرده باشید، ریاست سازمان صدا و سیما هر از چند
گاهی با گروهی از نمایندگان بخشهای مختلف عرصه فیلم، جلسات ویژه برگزار
میکند. این جلسات تا جایی پیش رفته که فقط مانده مرغ و خروسهای فیلمهای
داستانی. از ایشان سؤال کنید در طول دوران ریاستشان، آیا یک جلسه کوتاه، نه
با انبوه مستند سازان، که با نخبگان و پیران عرصه مستند داشتهاند؟ آیا
اصولا ایشان از طریق مدیران زیر مجموعهشان در جریان فعالیت مستند سازان در
سازمان هستند؟
شبکه مستند راه اندازی شده. دست مسئولین درد نکند. ولی در
باره کم و کیف این شبکه و بودجه آن بهتر است مدیر محترم آن صحبت کند.
جایگاه این شبکه نزد مستندسازان را از مجموعه مستندسازان سوال کنید. اجازه
بدهید بنده یک طرفه به قاضی نروم. درباره جایگاه مستند در دیگر نهادهای
زیربط هم نیازی به توضیح بیشتر نیست. شما خبرنگار هستید. بروید از این
دوستان یک سوال ساده بپرسید تا به عمق شناخت حضرات از مقوله مستند و
مستندساز پی ببرید. مثلا از مدیران حوزه هنری بخواهید فی البداهه نام 10
کارگردان سینمایی، 20 بازیگر سینما و یا 20 فوتبالست را ببرند. حتما بدون
مکث، همه اسامی را به شما خواهند گفت.
حال از آنها نام پنج مستندساز را بخواهید. قطعا برای پاسخگویی دو روز از شما زمان خواهند خواست. همین سوال را از شورای فرهنگی آستان قدس که بودجههای میلیاردی برای ساخت مستند فاخر هزینه میکند بپرسید. قطعا اگر پاسخ این سوال را میدانستند، این افتضاحی که همگان در جریان آن هستیم، رخ نمیداد.
جایگاه یک مستندساز مشهور از یک بازیگر رده پنجاهم و یک فوتبالیست رده شصتم هم پایینتر است
یا از کمیسیون فرهنگی مجلس- به جز نوباوه که از خانواده مستندسازان است- قطعاً آنها نیز نام پنج مستند ساز را نمیدانند. یکی دیگر از شاخصهای هر گروه یا جمعیتی، موقعیت اجتماعی آنهاست. در کشورهای جهان اولی، جایگاه مستندسازان، تقریباً هم طراز دیگر صنوف سینمایی است، در بعضی جاها اندکی کمتر. ولی همین قیاس را در داخل کشور بررسی کنید. مقیاس را نه همه مستندسازان، که اساتید و بزرگان و سالخوردگان این عرصه را در نظر بگیرید. جایگاه یک مستندساز مشهور که حدود 65 سال سن دارد، از یک بازیگر رده پنجاهم سینما پایینتر است.
قدر و منزلت او از یک فوتبالیست رده شصتم نیز پایینتر است. وقتی صحبت از جایگاه اجتماعی میشود، منظور از همه ابعاد است، حتی مادّی. در اهمیت فیلم مستند در کشورهای جهان اولی، همین بس که ورود به دانشگاههای فیلم داستانی به مراتب آسانتر از دانشکدههای فیلم مستند است. اغلب دانشگاههای سینمایی، نیاز به هیچ پیش شرطی ندارند. در حالی که شرط اول ورود به دانشکدههای مستند، تسلط به یکی از علوم پایه یا علوم اجتماعی است. این شرایط را با داخل مقایسه کنید.
بعد از انقلاب، مستند توانسته تأثیر عمیق خود را اثبات کند
جدای از دانشکدههای سینمایی مستقل مانند تلویزیون، دانشکده هنر و سوره، دهها کلاس کارآموزی از قبیل بازیگری، فیلمنامه، کارگردانی و غیره در تهران وجود دارد. ولی در عرصه مستند، دانشکده که هیچ! حتی یک مدرسه مستندسازی وجود ندارد. دلیل همه این تفاوتها، بر میگردد به نگاه کلان مدیران فرهنگی به مقوله مستند در کشور. در حالی که در طول سالهای بعد از انقلاب، مستند توانسته تأثیر عمیق خود را در همگن کردن مردم با حاکمیت اثبات کند.
روایت فتح، سراب و راز سرزمین آفتاب نمونه های موفق یک مستند تاثیرگذار بودند
چگونه؟ آیا برای این حرفتان شاهد و مثالی هم دارید؟
فراوان. نقشی که مستندهای روایت فتح در جنگ برای تهییج و بسیج عمومی ایفا کرد، با همه تبلیغات دیگر در همه عرصهها برابری میکند. شما کمتر رزمندهای خواهید یافت که منکر تأثیر برنامههای روایت فتح بر خود باشد. اندکی بعدتر، مجموعه مستند سراب را خیلیها به یاد دارند. موضوع آن مهاجرت بیرویه بود.
اتفاقاً کارگردان این مجموعه نیز شهید آوینی است. آنها که سالهای 68 و 69 به سن بلوغ رسیدهاند، حتماً به یاد دارند که جوانان کشور برای کارگری در ژاپن، چه میکردند؟! یادم هست برای خرید بلیت ژاپن در استادیوم صد هزار نفری قرعهکشی میکردند. در همان دوران آوینی یک مجموعه 4 قسمتی به نام «راز سرزمین آفتاب» ساخت که با پخش آن، ماجرای مهاجرت به ژاپن تقریباً پایان یافت.
پروفسور سمیعی تحت تأثیر مستند مهاجران در حال ساخت عظیمترین مرکز جراحی مغز در ایران است
از افتخارات بنده نیز به عنوان مستندساز همین بس که وقتی مجموعه «مهاجران» پخش شد، پروفسور سمیعی تحت تأثیر همین مجموعه، و نه به دلیل تلاش دولتمردان، اکنون در ایران در حال ساخت عظیمترین مرکز جراحی مغز است که تا قبل از آن فقط کشور آلمان صاحب آن بود... و دهها مورد دیگر.
اگر پس از انتخاب 88 به امثال بنده اجازه میدادند دوربین به دست وارد میدان شویم، قطعاً در ماجرای فتنه وضعیت بهتری داشتیم
اگر در همان دوران پس از انتخاب ریاست جمهوری به امثال بنده اجازه میدادند دوربین به دست وارد میدان شویم، قطعاً بسیاری از آنها که اکنون اصل ماجرای فتنه را باور ندارند، نگاه واقعیتری به ماجرا داشتند.
اگر مدیران فرهنگی اندکی مستندسازان را باور و حمایت میکردند، اگر صدا و سیما فقط بودجه یکی از سریالهای مناسبتی خود را به مستند اختصاص میداد، قطعاً نگاه مردم و دولتمردان درباره حوادث بزرگی مثل سوریه و لبنان همسوتر میشد.
چه اشکالی دارد که هزینه ساخت برخی از فیلمهای سینمایی که اتفاقاً مورد مناقشه مدیران فرهنگی و سیاسی کشور و مردم شده، به ساخت همان 14 فیلم مستند فاخر با محوریت 14 معصوم که قبلاً عرض کردم، اختصاص مییافت؟ ارزش معنوی کدام پروژه بیشتر است؟
ماجرای غم انگیز مجموعه مستند درباره نخبگان کشور
بیشتر مردم شما را با مجموعه مستند «مهاجران» میشناسند. ولی بعد از آن، حضور شما در تلویزیون کم رنگ شد. آیا این عدم حضور، خود خواسته بود یا دلایل دیگری دارد؟
حقیقتش مجموعه مهاجران، اولین پروژه جدیام بعد از ترک مؤسسه روایت فتح و بازگشت به تلویزیون بود. طرح اولیه، متعلق به یکی از دوستانم یعنی آقای معصوم زادگان بود. اتفاقاً در 13 قسمت اول این پروژه، خود ایشان تهیهکننده بودند ولی بعد از قبول پست مدیریت، دیگر نمیتوانست با پروژه همکاری کند. خودمان در زمان ساخت، تصور این استقبال را به ویژه از سوی جوانان نداشتیم یا به هیچ وجه تصور اینکه یک فیلم مستند ساده تلویزیونی میتواند بزرگانی مثل پروفسور سمیعی را با کشور و ملتش آشتی دهد، نداشتیم.
یادم هست در همان دوران، یکی از مدیران ارشد تلویزیون، پیشنهاد ادامه
پروژه در کانادا و آمریکا را داد که من نپذیرفتم. دلیل هم داشتم. چرا که
مجموعه «مهاجران»، جدای از همه وجوه مثبت آن، واجد یک نکته مهم منفی بود و
آن اینکه ناخواسته، اینگونه برداشت میشد که ظاهراً یکی از راههای
موفقیت، هجرت و خروج از کشور است. در حالی که هدف ما از ساخت مجموعه اصلاً
این موضوع نبود. من به نظرم رسید یک مجموعه دیگر با محوریت شخصیتهای موفق
در داخل کشور بسازیم. شخصیتهایی که در کشور خودشان و با همین شرایطی که
همگان در آن زندگی میکنند، توانستهاند با پشتکار و اراده خود، به قلههای
موفقیت دست پیدا کنند.
در ادامه چه شد؟ طرح جدید را پذیرفتند؟
بله. مدیریت گروه فرهنگ و ادب شبکه اول، هنوز عوض نشده بود. ولی تا بخواهیم طرح را آماده کنیم، مدیریت شبکه اول عوض شد و به تبع آن مدیران گروهها نیز تغییر کردند. بعد از چند ماه، با سرپرست جدید این گروه به توافق رسیدیم. ولی بر سر بودجه مجموعه، دچار مشکل شدیم. به پیشنهاد سرپرست گروه فرهنگ و ادب، پذیرفتم کار را آغاز کنیم و ایشان نیز قول دادند مشکل بودجه را در طول انجام آن برطرف کنند. کار آغاز شد – البته با تأخیر – در نیمههای راه، مجدداً مدیریت شبکه و به تبع آن مدیران گروهها تغییر کردند. توافق ما با مدیر قبلی، صرفاً شفاهی بود. به همین جهت بعد از ماهها نشست و جلسه، با مدیر جدید به توافق نرسیدیم. و به ناچار، مجموعه را به یک شبکه دیگر فروختیم.
هر قسمت مجموعه نخبگان کشور از یک شبکه استانی پخش شد
کدام شبکه؟ پخش هم شد؟
بله. یک شبکه جدید به نام «شما». این شبکه نیز هر قسمت را به یکی از شبکههای استانی داد. هر از چندگاهی باخبر میشویم یک قسمت آن مثلاً در فلان شبکه استانی پخش شده. در حقیقت، نحوه پخش این مجموعه، با پخش نشدنش هیچ تفاوتی نداشت. بچههای گروه سازنده که مدتها برای تولید تک تک قسمتها زحمت کشیده بودند و حالا جز خستگی چیزی عایدشان نشده بود،اعتراض کردند. در نهایت، برای اینکه بتوانیم پروژه را نجات دهیم، بنده شفاهی با جناب آقای فرجی، مدیر محترم شبکه اول وارد مذاکره شدم. قرار بر این شد که برای نجات پروژه و پخش مستمر آن از شبکه ملی در روز و ساعت مشخص، ما 13 قسمت دیگر تولید کنیم و مانند مهاجران، در قالب یک مجموعه 26 قسمتی پخش کنیم.
توافق، قطعی شده؟
شفاهی، قطعی شده و ما اکنون به جز 13 قسمت اول که آماده پخش است، 7 قسمت دیگر را آماده کردهایم. ولی با گذشت چند ماه از این توافق شفاهی، هنوز موفق نشدهایم این توافق را به صورت یک پروژه قطعی با شبکه اول مصوب کنیم. چندین بار پیگیری کردهایم ولی هنوز به نتیجه نرسیدهایم. ترسم این است که قبل از تصویب، دوباره گرفتار تغییر مدیریتها و گرفتاریهای قولهای شفاهی شویم.
از اهمیت ندادن به مستند، فرهنگ کشور بیشتر از مستندساز ضرر می کند
حرف آخر؟
حرف ناگفته که فراوان است. ولی مایلم این نکته را اضافه کنم که هیچ کدام از نقدها و گلایههایی که عرض کردم، درد شخصی یا مشکلات شخصی بنده نیست. یک ریال از بودجه میلیاردی که آستان قدس رضوی برای هیچ هزینه کرده، از جیب امثال بنده پرداخت نشده است. با قاطعیت عرض میکنم این مسائل، مشکل کل خانواده کوچک مستندساز در کشور است. شاید گاهی برخی از مستندسازان به دلیل مشکلات مالی و یا تحمل خفت و تحقیری که از سوی برخی مدیران بر آنان روا داشته شده، بحث مسائل مادی را پیش بکشند، ولی به نظر بنده آنکه بیشترین خسارت را از این شرایط متحمل میشود، نه مستندساز، که عرصه فرهنگ کشور است. از اینکه دولت صلاح نداند آرد در اختیار نانوایی محل بگذارد، نانوا گرسنه نمیماند. میرود راننده تاکسی یا کارگر ساختمان میشود. بلکه محله است که گرسنه خواهد ماند.
آیت الله جوادی آملی میگفتند تلویزیون قرار بود دانشگاه باشد، اما کودکستان هم نیست
یادم هست یکی دو سال قبل، با مدیر قبلی شبکه اول برای یک پروژه دینی خدمت آقای جوادی آملی رسیدیم. تابستان بود و ایشان را در روستایی در شهر دماوند ملاقات کردیم. ظاهراً در بیت ایشان رسم است که همه فرمایشات وی را ضبط تصویری بکنند. آن روز نیز دوربین را گذاشتند، میکروفون را وصل کردند. آقای جوادی آملی بعد از بسم اله... ، حدود نیم ساعت آنچنان به صدا و سیما انتقاد کردند، که بنده هرگز از هیچ عالم دینی نشنیده بودم. تقریباً از همه وجوه وارد بحث شدند و ... در نهایت با این جملات مطلب را تمام کردند (نقل به مضمون) یک روزی امام فرمودند تلویزیون، باید یک دانشگاه اسلامی باشد. ولی اکنون ما میبینیم دانشگاه که هیچ، دبیرستان هم نیست. دبستان یا حتی کودکستان هم نشده است. البته اگر دقت کنیم، این انتقاد محدود به بزرگان دین نیست. بلکه به نظرم اصلاح و نجات تلویزیون دغدغه اصلی سران نظام نیز هست. بزرگان قوم، به درایت دریافتهاند که تلویزیون، نه بازوی قدرتمند در همه عرصهها است، که بالاتر، مطلق قدرت است. به همین جهت دنبال احیای آن نیز هستند. ولی ما، به عنوان بدنه این تشکیلات، و آشنا به مسائل آن، در اتاق فکرهای جدید نیز همان مشکلات را میبینیم که صدا و سیما مبتلابه آن است.
نگرانیم شبکه های جدید در تلویزیون هم گرفتار مشکل فعلی شوند
و نگرانیم بعد از صرف بودجههای کلان، این شبکههای جدید که ظاهراً قرار است منجی تلویزیون باشند در همان دامی اسیر شوند که اکنون کل صدا و سیما گرفتار آن است. یکی از نشانههای این نگرانی از سوی ما مستندسازان، نگاه مدیران این شبکهها به مقوله فیلم مستند و فیلم قصهگو است. در این شبکهها نیز تقسیم بودجه، بر همان روالی است که در تلویزیون مرسوم است. میگویند نه؟
گسترش کمّی صدا و سیما، کمک چندانی در رسیدن به آرمانی که امام برایمان ترسیم کرده، نخواهد کرد
تحقیق کنید. گسترش کمّی صدا و سیما، کمک چندانی در رسیدن به آرمانی که
امام برایمان ترسیم کرده، نخواهد کرد. بلکه تغییر بنیادی در نگاه و
استراتژی این سازمان و بازگشت به اصل شایسته سالاری در عرصه فرهنگ، منجی آن
خواهد بود. مشکل فرهنگ کشور، در جمعآوری دیشهای ماهواره با توسل به زور
نیست. دکتر رضا داوری جمله معروفی دارد که کلید حل مشکل صدا و سیما
است.(نقل به مضمون) ایشان سالها پیش گفتهاند مادامی که قلب و ذهن ما با
ماهواره باشد، مبارزه در جهت جمعآوری آنها از پشت بامها، بیهوده است.
همه میپذیریم دشمن، به ویژه در عرصه فرهنگ، پر قدرت وارد شده است. ولی راه مبارزه با تهاجم فرهنگی یا جنگ نرم، نه محدود کردن مردم، که احیای موجود قدرتمندی چون صدا و سیما است. اینکه نقطه تمرکز بنده صدا و سیما است، دلیل مبرا بودن بخشهای دیگر فرهنگ از اشتباه نیست. بلکه اگر تلویزیون اصلاح شود، آنقدر قدرت دارد که دیگر بخشها را با خود همراه کند.
منکر زحمات صدا و سیما نیستم
جمله آخر اینکه همه گلایه بنده به ویژه از صدا و سیما ، قطعا نافی زحمات و تلاش همکاران و دوستانم در آن سازمان نیست. رادیو و تلویزیون در طول سالهای بعد از انقلاب خدمات شایانی به اهداف و آرمانهای حقیقی انقلاب کرده، کسی هم منکر آن نیست.ولی بهتر است بپذیریم تا رسیدن به سرمنزل مقصود، راه درازی است که نپیمودهایم.