به گزارش مشرق به نقل از خبرگزاری دانشجو، طرح
ولایت از دورههایی است که هم جنبه آموزشی دارد و هم به صورت اردویی برگزار
میشود، لذا افراد خاطرات بسیاری از آن دوران دارند، حتی اساتید و مسئولین
نیز خاطرات بسیاری از روزها، کلاسها و برخوردهای دانشجویان با مسائل
مختلف و حواشی کلاسها دارند.
در این بین جالب است که پای خاطرات بنیانگذار این طرح بنشینیم و خاطرات آن دوران آیت الله مصباح یزدی را بشنویم.
علامه مصباح در دیداری که با اعضای شورای مرکزی سازمان بسیج دانشجویی در خصوص طرح ولایت داشتند، بیاناتی را در خصوص تاثیرات مثبت طرح ولایت عرض کردند که در زیر بیان میشود:
درخواست برگزاری کلاس منطق در سحر
ما در طرح برنامه گذاشتیم و صبح تا شب وقت بچهها را پر کردیم. چندتن از دانشجویان پیشنهاد دادند که یک درس دیگر برای ما بگذارید. من آن سال یادم است، آمدند و گفتند که یک درس منطق برای ما بگذارید. گفتیم برنامه شما پر است، گفتند سحر کلاس بگذارید؛ ما نگذاشتیم، تا اینکه خودشان رفتند پیش آقای غروی و پیشنهاد دادند که برای چند نفر سحر درس منطق بگذارید.
نمونه این را کجا سراغ دارید؟ واقعا زمان و برنامه ظرفیت نداشت؛ مگر مغز آدم چقدر میکشد؟ شش تا کلاس یک ساعت و نیمی. دیگر چقدر میکشیدند! در این حال میگفتند یک کلاس دیگر بگذارید، ما منطق احتیاج داریم.
حضور خانمهایی که در ابتدا وضعشان خوب نبود
وقتی عطش باشد، نصف شب پا میشود و میگوید برای من کلاس بگذار
همه چیز برای کار فراهم است، عمده آن عطش جوانان است و این مهم است؛ هرچیز دیگری باشد، ولی فرد علاقه نداشته باشد، فایدهای ندارد. هرچه وسایل فراهم شود تا عطش نباشد، پیشرفتی حاصل نمیشود. اما وقتی عطش بود، نصف شب پا میشود و میگوید برای من کلاس بگذار؛ صبح تا شب درس میخواند.
کسی که در طول سال دانشجو بوده و الان که زمان استراحتش است چنین فعالیت می کند؛ پس خداوند حجت را بر ما تمام کرد. مرد کار هستید بسم الله.
کجا از این بهتر وجود دارد؟!
کجا از این بهتر وجود دارد؟! ما یک زمان کلی زحمت میکشیدیم، محرم و صفر به بهانه امام حسین(ع) میرفتیم چند نفر پیدا کنیم که به آنها حمد و سوره یاد دهیم.
خاطرهای از تبلیغ علما در دوره آیتالله بروجردی
من یادم هست در زمان مرحوم آقای بروجردی یک عده از فضلای درجه اول که بعضی از آنها بعدها به مرجعیت رسیدند، یکی از آنها مرحوم ربانی شیرازی بود که اوایل انقلاب شهید شد، اینها پیش آقای بروجردی رفتند و گفتند مناطقی هست که مبلغ ندارند، نمیدانند تبلیغ چیست. بالاخره ایشان مقرری ای برای آنها تعیین کردند و گفتند شما بروید در این جاها تبلیغ کنید و از آنها چیزی نگیرید.
ما به نزدیکیهای اصفحان رفتیم؛ جاهایی بود که از اسلام غیر از امام حسین(ع) و عاشورا چیزی نمیدانستند؛ نه نمازی، نه روزهای، فقط اسم امام حسین و روز عاشورا را بلد بودند. تعداد زیادی از طلبه ها به این مناطق می رفتند. طلبه از این جا بلند میشد و برای تبلیغ می رفت، وقتی به مقصد میرسیدند میآمدند پای اتوبوس و میگفتند که پیاده نشوید، از این مکان به شهر دیگری بروید.
سختیهای تبلیغ در محلهای که میگفتند امام حسین خوب است ولی عزاداری نمیکنیم
یکی از مراجعی که الان در قم هستند، یک داستانی را برای من نقل میکرد و میگفت: ما به یکی از استانهای نزدیک استان قم یک سفر برای تبلیغ رفتیم. هوای سرد زمستانی بود و برف آمده بود؛ منطقه کوهستانی بود. شب محرم رفتیم آنجا و وارد روستا شدیم. دیدیم که هیچ خبری از عزا و مجلس نیست. پرسیدیم مجلس روضه ندارید؟ گفتند که امام حسین خوب است، ولی عزاداری نداریم.
بالاخره شب میخواستیم جایی بخوابیم، دیدم کسی ما را منزل خود نبرد. سوال پرسیدیم که این روستا مسجد دارد؟ به همدیگر نگاه کردند و یک مسجد خرابهای که درب آن را بسته بودند و اصلا سالها کسی درب آن را باز نکرده بود نشان دادند.
این مرجع نقل میکند که داخل مسجد رفتیم و دیدیم که یک زیلو آنجا افتاده بود که پر از خاک بود. هوای سردی داشت، محیط کوچکی بود ولی زمستان بود و سرما؛ برف نیز آمده بود. بالاخره از فرط سرما رفتیم بین این زیلوی پر از خاک خوابیدیم و تا صبح لرزیدیم.
علما با پول خودشان مجلس روضه راه انداختند
صبح که بلند شدیم و رفتیم داخل روستا و از یک مغازهای که روستائیان آنجا مینشستند، سوال پرسیدیم که شما دیشب روضهای نداشتید؟ گفتند که خیر. گفتیم امشب بیایید که یک جایی دور هم بنشینیم. من پول قند و چای را میدهم، یک چایی راه بندازید و دوستان را هم دعوت کنید و من کمی برایتان صحبت کنم.
به اصرار ما رفتیم، پول آن را هم خود ما دادیم تا اینها دور هم بنشینند و یک چیزی از دین برایشان صحبت کنیم. بالاخره این دهه محرم را ما داخل این روستا با پول خودمان مجلس تشکیل دادیم و هیچ چیزی به ما ندادند.
در بین دهه یک نفر مرحوم شد، سراغ ما آمدند که این مرده را چه کار بکنیم؟ ما هم رفتیم و تطهیر و غسل و کفن و دفن و تلقین را انجام دادیم. به خاطر کارهایی که برای این میت انجام دادیم یک پولی به ما دادند؛ یعنی کل پولی که به ما دادند از همین مرده بود. اتفاقا دو روز بعد در روستای همسایه یک نفر دیگر هم مرحوم شد و اینها فهمیده بودند که یک آخوندی اینجا هست و شستن مرده بلد است، سراغ ما آمدند، آن جا هم رفتیم و پول دیگری به ما دادند. پولی که در این دهه محرم به ما دادند به خاطر دو بار مرده شوری بود. روضهمان که تمام شد برگشتیم و قم آمدیم.
اصلا آخوند را در دانشگاه راه نمیدادند/ الان استاد دانشگاه التماس میکند آخوند برایش کلاس بگذارد
این شرایطی بود که روحانیت در آن زندگی میکرد. اصلا مگر آخوند را در دانشگاه راه میدادند! راهش نمیدادند که ببیند در دانشگاه چه خبر است. حالا استاد دانشگاه میآید التماس میکند، که آخوند بیاید برای ما کلاس بگذارد. همه اینها به برکت امام(ره) است؛ خدا به علوّ درجاتش بیفزاید. حالا این میدان و این شورا؛ این گوی و این میدان. خداوند میفرماید که ببینم شما چه کار میکنید.
خدا انشاءالله به ما نور هدایت عنایت بفرماید که ببینیم کجا هستیم و چه وظیفهای داریم و چه کارهایی باید بکنیم که هم ادای شکر این نعمتها شده باشد و هم توشهای برای آخرت خودمان فراهم کرده باشیم و هم حق شهدا و خونهای آنها را ادا کرده باشیم.
انشاالله خدا به همه ما توفیق عنایت کند و سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدارد تا این برکتها ادامه پیدا کند و بتوانیم هم خودمان رشدی کنیم و هم بر رشد دیگران کمک کنیم.