کد خبر 1295502
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۴۰۰ - ۱۶:۲۱
قتل

فرید ۳۵ ساله، بیست و سوم اسفند سال ۹۰ وارد دفتر کار مردی میانسال که رئیس اتحادیه تجار ایرانی در یکی از محله‌های تفلیس کشور گرجستان بود شد.

به گزارش مشرق، فرید ۳۵ ساله، بیست و سوم اسفند سال ۹۰ وارد دفتر کار مردی میانسال که رئیس اتحادیه تجار ایرانی در یکی از محله‌های تفلیس کشور گرجستان بود، شد. او طرحی را که در زمینه تجارت نوشته بود به مرد تاجر داد تا برای کسب و کارش به او کمک کند. اما مرد تاجر بعد از بررسی طرح گفت این طرح برای اجرای کسب و کار کارایی ندارد. انتظار این حرف‌ها را نداشت و عصبانی شد. خنجری که از یک دستفروش خریده بود را از زیر لباسش بیرون آورد و ضربه‌هایی به سر و گردن او زد.

بیشتر بخوانید

زنی که پنج فرزندش را کشت!

بعد هم با سرقت گوشی و لپ‌تاپ تاجر از آنجا گریخت و به کمپ پناهجویان سیاسی رفت و آنجا مخفی شد. با تعریف کردن ماجرای قتل برای رئیس کمپ، خیلی زود دستگیر شد و در دادگاه گرجستان پای میز محاکمه قرار گرفت. قاضی دادگاه، فرید را به اتهام قتل به ۱۴ سال زندان و به اتهام سرقت به چهار سال زندان محکوم کرد. با اعتراض به این حکم، مجازاتش کاهش پیدا کرد.

این در حالی بود که اولیای‌دم مقتول برای او حکم قصاص درخواست کرده بودند. فرید پس از سال‌ها تحمل زندان به ایران منتقل شد تا ادامه محکومیتش را در زندان رجایی‌شهر سپری کند. همزمان با انتقال او به زندان ایران، پدر مقتول، او را بخشید. در پشت‌صحنه یک جنایت این هفته پای حرف‌های اعدامی بخشیده شده نشستیم و نظر مریم خلیفه، قاضی دادگستری تهران را جویا شدیم.

چرا مهاجرت کردی؟

می‌خواستم شرایط زندگی‌ام بهتر شود. مدتی در ترکیه بودم، آنجا به سفارت آمریکا و کانادا رفتم تا مهاجرت و حتی پناهندگی‌ام جور شود که نشد. درنهایت به گرجستان رفتم که آنجا قاتل شدم.

مقتول را می‌شناختی؟

نه. نزد ایرانی‌هایی که در بازار تفلیس کار می‌کردند، رفتم که کار پیدا کنم و آنجا نام و نشان تاجر ایرانی را که به همه کمک می‌کرد و همچنین دفتر کارش را یافتم. روز حادثه بیست و سوم اسفند بود که یک‌بار ساعت ۱۱ صبح به دفترش رفتم، اما جلسه داشت و ساعت ۱۴ دوباره برگشتم.

چرا همراهت خنجر بردی؟

در همان خیابانی که دفتر تاجر ایرانی بود از یک دستفروش خنجر را خریدم، چون زیبا و تزئینی بود. فکر نمی‌کردم با آن مرتکب قتل شوم.

دعوایتان سر چه بود؟

طرحی درباره کسب و کار نوشته بودم. بردم تا او آن را بخواند و برای اجرایی کردن آن کمکم کند. مرد تاجر آن را خواند و گفت ایده آن اجرایی نمی‌شود و بهتر است دنبال یک حرفه دیگر بروم. با شنیدن این حرف‌ها ناراحت و عصبانی شدم. یک لحظه با خنجری که داشتم ضربه‌هایی را به گردن و سینه‌اش زدم که او فوت شد. گوشی تلفن همراه، نوت‌بوک و لپ‌تاپش را برداشتم و گمان می‌کردم داخل آن مطالب و محتویات مفیدی درباره کسب و کار و تجارت باشد که به نفع خودم از آن بهره بگیرم.

بعد از فرار کجا رفتی؟

ساعاتی در کوچه‌های تفلیس سرگردان بودم و بعد به اتاق شماره ۳۶ کمپ پناهجویان سیاسی که در نزدیکی‌های یک روستا در گرجستان بود رفتم و پنهان شدم. خنجر و وسایل همراهم بود. عذاب وجدان سراغم آمد و رفتم موضوع قتل را به رئیس کمپ گفتم که او مرا به پلیس لو داد و بازداشت شدم.

در گرجستان محاکمه شدی؟

بله. در دادگاه به دروغ می‌گفتم با انگیزه سیاسی او را کشتم، اما بعد واقعیت را گفتم. دادگاه مدنی آنجا مرا بابت قتل به ۱۴ سال حبس و بابت سرقت اموال مقتول چهار سال حبس محکوم کرد. به این رای اعتراض کردم که چند سالی از آن کم شد. اگر در زندان تفلیس می‌ماندم تا دو سال دیگر محکومیتم تمام می‌شد و آزاد بودم. این کشور مجازات قصاص ندارد. قاتل به هفت تا ۱۵ سال حبس محکوم می‌شود.

وضعیت زندان‌های گرجستان چطور بود؟

وضعیت آنجا خیلی سخت بود. طبق قوانین قضایی این کشور کسی که قاتل است باید چهار تا پنج سال اول محکومیتش را در یک زندان بسته سپری کند. بعد از آن به زندان تفلیس یا همان بند عمومی زندان منتقل شدم. برخی‌ها نمی‌توانستند شرایط زندان بسته را تحمل کنند و جانشان را از دست می‌دادند.

وضعیت تو در آن زندان چگونه بود؟

چهار سال و نیم در زندان بسته گرجستان بودم. یک اتاق برای زندانی‌ها بود که گاهی هم‌سلولی برایت می‌آمد و می‌رفت و گاهی فقط تو تنها زندانی آن سلول بودی. صحبت تلفنی و ملاقات حضوری با کسی نداشتی، حتی خانواده‌ات. رادیویی نبود صدایی بشنوی و تلویزیونی نبود که تصویر و فیلمی ببینی. شرایط عذاب‌آور بود. در روز یک ساعت حق هواخوری داشتی، آن هم نه در حیاط زندان بلکه در یک اتاق تو را می‌بردند که بالای سرت خورشید بود و یک ساعت از آنجا به آن نگاه می‌کردی و بازمی‌گشتی سلول و این می‌شد هواخوری. اگر اعتراض می‌کردی همین یک ساعت هم از بین می‌رفت.

اصطلاح زندان باز چه بود؟

در این زندان تو حق هواخوری و حرف زدن با زندانیان دیگر را داری. با خانواده‌ات تلفنی می‌توانی حرف بزنی یا به ملاقاتت بیایند. خانواده‌ام تلفنی با من حرف زده و چندبار به ملاقاتم آمدند. حق رادیو گوش دادن، تلویزیون نگاه کردن، روزنامه و کتاب خواندن را به من دادند.

در زندان توبه کردی؟

اوایل تفکرات بدی داشتم. می‌گفتم عضو گروه‌های فرقه‌ای و شیطانی‌ام. اما وقتی از زندان بسته به زندان باز رفتم، به من رادیو دادند تا برنامه‌های مذهبی و فرهنگی کشورم را بشنوم که پی به اشتباهاتم بردم، پشیمان شده و توبه کردم. در زندان نماز خواندن، روزه گرفتن و مناسبت‌های مذهبی را یاد گرفتم. درکم از زندگی و دین بیشتر شد.

چطور از زندان گرجستان منتقل شدی؟

چندی پیش به‌دلیل شیوع بیماری کرونا و تبادل زندانیان، مرا به زندان ایران تحویل دادند و راهی زندان رجایی‌شهرکرج شدم؛

و در ایران توانستی رضایت بگیری؟

بله. لطف خدا بود. پدر مقتول وقتی فهمید در این سال‌ها توبه کرده‌ام و پای حرف‌های زندانیانی نشست که با من برای ادامه محکومیت‌شان به ایران بازگشته بودند و پی برد واقعا توبه کردم.

مرا بخشید. به‌زودی آزاد می‌شوم و امیدوارم خدا مرا شرمنده آن‌ها نکند.

شروع کنترل خشم از خانواده‌ها

در این پرونده پسرجوانی با ضربه‌های خنجر مرتکب قتل هموطن میانسال خود در خارج از ایران شده است. او در دادگاه آن کشور محکوم و در زندان آنجا حبس کشید. او در مشاجره لفظی که با هموطن خود پیدا کرده بود نتوانست ناراختی و خشم خود را کنترل کند و با شنیدن یک پاسخ منفی به‌هم ریخت و همین باعث شد مرتکب قتل شود.

شاید او اگر برخشم خود غلبه می‌کرد و به عواقب کار خود می‌اندیشید قاتل نمی‌شد و روند زندگی‌اش به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. کنترل خشم و راه‌های رفع آن را ابتدا باید والدین به فرزندان آموزش دهند و حتی میان خود هم مشاجره و اختلاف نداشته و آن را مقابل فرزندان بروز ندهند. بعد مربیان مدارس آموزش‌های لازم را بدهند. علاوه برآن هر خانواده باید یک روان‌شناس خانواده داشته باشد تا هر وقت اعضای خانواده گرفتار مشکلات روحی شدند بتواند به آن‌ها در تصمیم‌گیری‌های درست کمک کند. بررسی پرونده‌های جنایی نشان می‌دهد که بیشتر مرتکبین قتل هیچ‌گاه دوست نداشتند قاتل شوند. گاهی این خشم‌های خفته در وجود افراد ناشی از کمبودهای عاطفی آنهاست.

منبع: جام جم آنلاین

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 3
  • IR ۱۶:۳۶ - ۱۴۰۰/۰۸/۱۵
    5 0
    تابلوئه که دروغ میگه. تصادفا همون موقع و موقع سرگردانی و بی پولی،، خنجر مرصع خریده بوده...

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس