به گزارش مشرق، پنج سال از نیمه شبی که در ماه رمضان خبردار شدم حمید سبزواری، پدر شعر انقلاب، به دیار حق شتافته است، گذشت. در این پنج سال تنها اقدام درخور، توجه جمعآوری تمام اشعار سبزواری به صورت واحد و یکجا بود که به سرانجام رسید ولی حتی خانهاش در سبزوار که قرار بود تبدیل به خانهموزه شود هم به حال خود رها شد و به نظر میرسد که فعلا نباید به برپایی آن امید داشته باشیم. آخرین بار دو سال قبل بود که در سالگردش رسانهها تیتر زدند؛ خانهاش خوابگاه معتادان شده است و خب باز هم هیچ اتفاقی نیفتاد.
سال ۹۴ در جلسه نیمه ماه رمضان شاعران با رهبر انقلاب بود که رهبر انقلاب شخصا از آقای حمید خواست که شعری بخواند. آقای حمید طی سالهای گذشته این دیدار در اتفاقی قابل تقدیر فرصت شعرخوانیاش را به جوانترها میداد؛ با این حال در آن سال دعوت رهبری را اجابت کرد و شعری طوفانی خواند که تحسین رهبری را در پی داشت. او در این دیدار این شعر را خواند تا نشان دهد همچنان دود از کنده بلند میشود. این شعر در سالی خوانده شد که از درون دولت صداهایی مبنی بر سازش و کرنش در برابر غرب شنیده میشد و مذاکرات ایران با کشورهای اروپایی برای انعقاد برجام در حال انجام بود.
خوشنشینان ساحل بدانند
موج این بحر را رامشی نیست
دل به امید رامش نبندند
بحر را ذوق آسایشی نیست
تا که دریاست دریا به جوش است
شورش و موج و گرداب دارد
هرگز از بحر جوشان مجویید
آن زبونی که مرداب دارد
ما نهنگیم و خیل نهنگان
بستر از موج توفنده دارند
این سرود نهنگان دریاست
بحر را موجها زنده دارند
ما نهنگیم و هر جا نهنگ است
طعمه از کام غرقاب جوید
نزد دریادلان مرده بهتر
زان که آرامش و خواب جوید
خوشنشینان ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است
چشم سازش ز دریا ندارند
سازش موج و ساحل محال است
آقای حمید هرچند رمضان سال ۹۵ را درک کرد اما به دیدار شاعران نرسید و چند سالی است فقط یادش گرامی داشته میشود اما خاطره و حافظه جمعی این ملت آقای حمید را به خاطر اشعار و سرودهای ماندگارش همچنان به یاد دارد و پاس میدارد. محمد گلریز (خواننده)، حمید سبزواری (شاعر) و احمدعلی راغب (آهنگساز) سه ضلع مثلث تولید و انتشار سرودها و آهنگهای ماندگار دوران انقلاب بودند.
خودش میگوید سرود مشهور «خمینی ای امام» را قبل از انقلاب سروده است؛ هنگامی که امام از نجف اخراج شده و راهی پاریس است و چه کسی میدانست چند ماه بعد این سرود میرود در قلب ملت ایران. در همان ایام هم ارتباط وی با احمدعلی راغب برقرار میشود و گروه موسیقی هم کمکم شعر میگوید و تمرینش هم میرود در زیرزمین تا ساواک از آن مطلع نشود. شعرش هم اینگونه شروع شده بود: «از افق دمید، پرتو امید/ پر شد از صفا، دیار ما/ صبح آرزو میدهد نوید/ از تداوم بهار ما بهار ما»
احمدعلی راغب در کتاب «بانگ آزادی» درباره همکاری و فعالیت با حمید سبزواری اینطور میگوید: «آقای حمید سبزواری شجرهنامهای با نام «خمینی ای امام» نوشته بودند که نزدیک ۷۰ و اندی بیت بود و به درد موسیقی نمیخورد، بنابراین ما فقط از سه قسمتش استفاده کردیم؛ البته خوشبختانه بحر عروضی شعر طوری بود که اگر هر بخش را حذف میکردیم و بیت دیگری میگذاشتیم، وزنش دچار مشکل نمیشد. ص۱۳۲»
سیدحمید شاهنگیان هم درباره این سرود در کتاب خاطراتش به نام «برخیزید» میگوید: «آقای سبزواری دو تا شعر به من درباره حضرت امام داد. اسم امام هم در یکی از آن شعرها آمده بود. قرار شد روی این شعرها برای ساخت سرود کار کنیم. من این دوتا شعر را از ایشان گرفتم و با هم تلفیق کردم. بخشهایی از یک شعر را روی آن یکی شعر گذاشتم و شد سرود خمینی ای امام. ص۱۱۱»
حمید شاهنگیان در کتاب «برخیزید» درباره سرود برخیزید که در بهشت زهرا برای شهدای انقلاب خوانده شده است، هم میگوید: «همان روزها که داشتیم با بچهها سرود خمینی ای امام را تمرین میکردیم، آقای سبزواری شعر دیگری به ما داد و گفت این را هم آماده کنیم. آقای سبزواری باهوش و آیندهنگر بود. با همان تیزبینیاش حساب کرده بود که اگر امام به کشور بیایند اولین کاری که میکنند زیارت شهداست و اولین جایی هم که میروند بهشت زهرا خواهد بود و ما باید برای آن لحظه کاری کنیم.
با این محاسبه و پیشبینی شعر «برخیزید» را نوشته بود که در واقع دیدار امام و شهدا را روایت میکرد. صفحات ۱۱۲ و ۱۱۳»؛ اما این شعر چطور سروده شد؟ حمید سبزواری در کتاب خاطراتش با عنوان «حال اهل درد» اینطور روایت میکند: «این شعر را عدهای از بچههای مطمئن در خفا روی نوار ضبط و پخش میکردند. این تا موقعی ادامه داشت که تقریباً نزدیک تشریففرمایی امام بود. من احساس کردم اگر امام تشریف بیاورد به اولین جایی که خواهد رفت بهشت زهرا؟س؟ است چون در جریانهایی که قبل از انقلاب پیش آمده بود، کشتاری از مردم کرده بودند و کلی شهید داشتیم... من در آن موقع سرود «خمینی ای امام» را خیلی جلوتر از تشریففرمایی حضرت امام سرودم و چون پیشبینی میکردم که ایشان بعد از تشریففرمایی به بهشت زهرا خواهند رفت، سرود «برخیزید ای شهیدان راه خدا» را سرودم.»
آن روزها اگرچه شعرایی چون مرحوم شاهرخی، مشفقکاشانی و مهرداد اوستا هم شعرهای زیادی میگفتند اما ظاهرا حمید سبزواری زبان مردم را خوب و بهتر بلد بود در شعرش فریاد بزند. احمدعلی راغب در کتاب «بانگ آزادی» معتقد است: «حمید سبزواری اصلا شعرش چیز دیگری بود و نوعی تازگی در آن وجود داشت... سبزواری انگار همان حرفهایی را که مردم در کوچهبازار فریاد میکشیدند به صورت شعر میسرود. ص۱۳۵» او برای این حرفش مثال روشنی هم میزند که ماجرای ساخت سرود «بانگ آزادی» هم است: «یک روز به ایشان گفتم مردم شعاری دارند و من میخواهم روی این موسیقی بگذارم. وقتی کمی از آن را برایش خواندم، دیدم ایشان تامل کوتاهی کرد و گفت اینکه همان بانگ آزادی من است! بعد به سرعت توی کیف چرمیاش را گشت و یک کاغذ بیرون آورد: این بانگ آزادیست کز خاوران خیزد/ فریاد انسانهاست کز نای جان خیزد. ص ۱۴۲»
وجالب اینجاست که شهید مجید حدادعادل که آن روزها در صداوسیما بوده است، نیت میکند این سرود تبدیل به سرود ملی ایران شود و وقتی بعد از پیام نوروزی امام در سال ۵۹ پخش میشود، عدهای به گمان سرود ملی از جای خود بلند شده بودند؛ هر چند بعدا این مساله منتفی شد اما مضامین این سرود به صورت کاملا اتفاقی با مضامین صحبت نوروزی امامخمینی(ره) در آن سال هماهنگ شده بود.
صبح نو