گروه سیاسی مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

********
شیطان گیج شده بود!

حسین شریعتمداری در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:

1-« بعد از ظهر آن روز غمزده، ساعتی قبل از آن که مولای مظلوم ما «سر» بدهد، ندای «هل من ناصر» سر داده بود و شیطان انگشت حیرت به دندان گزیده بود که فرزند رسول‌خدا(ص) را چه می‌شود؟ چه کسی را به یاری می‌طلبد؟ در این سو که یارانش همه به خون غلتیده‌اند و در آن سوی، دشمنانش با شمشیرهای آخته به ریختن خونش ایستاده‌اند!

پس حسین روی سخن با که دارد؟ و در این صحرای داغ و تب‌دار، کدام لبیک را انتظار می‌کشد؟ شیطان دیده بود که در صحرای «منا» ماجرای ذبح ‌اسماعیل با «فدیناه بذبح عظیم» خاتمه یافته بود، اینجا اما، اسماعیل‌ها به خون غلتیده‌اند و از «ذبح عظیم» خبری نبوده است. اینجا، در کربلا، سخن از «ان‌الله شاء أن یراک قتیلا» در میان است. شیطان گیج شده بود، ساعتی بیشتر از حیات این جهانی حسین باقی نمانده است ولی او همچنان ندای «هل من ناصر ینصرنی» بر لب دارد! فرزند‌زهرا با که سخن می‌گوید؟ و کدام جماعت را به یاری می‌طلبد؟ اینجا که کسی نیست!... شیطان نمی‌دانست- و حرامیان نیز- که کربلا سرزمینی است به پهنای همه سرزمین‌ها و عاشورا، روزی است به درازای همه روزها... نمی‌دانست که کربلا آغاز راه است و عاشورا، شروع ماجرا... حسین ما، ‌اما می‌دانست که «عصرخمینی» در راه است و ندای «هل من ناصر» عصر عاشورای او در گوش زمان می‌پیچد و در «عصر خمینی» به گوش کربلایی‌هایی می‌رسد که آن روز به کربلا نرسیده بودند.»

حسین ما می‌دانست که عاشورای دیگری در پیش است که این بار در کربلای ایران به تکرار خواهد نشست. عصر آن روز غم گرفته، مولای ما عاشورائیان عصر خمینی را به یاری می‌طلبید.

2- شاید تعجب کنید که چرا شادی سالروز میلاد امام حسین علیه‌السلام و روز پاسدار را به ماجرای آن روز غمزده در عصر عاشورای  61 هجری که یادآور شهادت مولایمان است، آمیخته‌ایم؟ و بعید نیست زبان به گلایه بگشایید که مگر نفرموده‌اند «شیعیان ما در شادی‌های ما، شادمان و با اندوهمان، ‌اندوهگین هستند»؟... حق با شماست، اما به دو علت، ما نیز حق داریم. اول آن که داستان مولای شهیدمان از جمله داستان‌هایی است که باید از انتها خوانده شود زیرا، بخش‌های پایانی آن، شرح نقاط آغازین است. و دوم این که؛ انقلاب اسلامی در ایران که شکوه‌آفرین و روحبخش است، همسایه دیوار به دیوار عاشورای حسینی(ع) است و این وجیزه، شکرانه آن نعمت و مصداق شادی‌آفرینی در قلب شیفتگان حضرتش تلقی می‌شود.

3- «اگر به زیارت امام حسین(ع) رفتید، سلام مرا به آقا برسانید و بگویید؛ ارباب غریبم! دلم خیلی برایتان تنگ شده بود ولی دیدم، پاسبانی و دفاع از حریم خواهر و دخترتان بر من واجب است».

«ای معبود من! از تو خواهش و تمنا دارم به جای بهشت که آرزوی همه است، به من توفیق نوکری و غلامی مولایم حضرت سیدالشهداء را عنایت فرمایی».

«بی‌بی‌جان! حضرت زینب، من، حقیر و روسیاه و آلوده‌ام. دستهایم خالی است و چیزی ندارم که در طبق اخلاص گذارم و تقدیمتان کنم، جز این جسم آلوده و ناقابل خود که اگر قبول فرمایید، روسفید خواهم شد وگرنه، روسیاه و حسرت زده خواهم ماند».

«غم ‌اگر هست برای بی‌بی‌جان حضرت زینب(س) و اربابمان اباعبدالله الحسین(ع) باید باشد. اگر از شهادت من دلتان گرفته، روضه ایشان را بخوانیدکه من هم دلم برای روضه ارباب و بی‌بی‌زینب(س) تنگ شده است.»

«امیدوارم حضرت زینب(س) مرا به عنوان پاسدار حرم و بارگاهش و مدافع شیعیان مظلومش پذیرفته باشد».

« در این لحظه آغاز جهاد و شهادت، گویی تازه متولد شده‌ام و زندگی با دید نور را آغاز کرده‌ام... فدا شدن در راه خدا چه زیباست».

«بی‌بی‌جان! حضرت زینب(س) مگذارید که این حقیر شرمنده برادرتان حضرت عباس بن علی(ع) شوم... انشاءالله بتوانم سرباز خوبی برای ولایت‌فقیه، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای باشم».

«علی‌اصغر عزیزم، فرزندم، در اوج شیرین‌زبانی تو دارم میرم. برایم سخته ولی چاره‌ای نیست... من با خدا معامله کرده‌ام و خدا با شماست و چه همراهی بهتر و خوبتر از خدای مهربان».

«با توجه به تخریب اماکن مقدسه توسط دشمنان اسلام، می‌روم تا به شعار کلنا عباسک یا زینب جامه عمل بپوشانم و نزد خاندان رسول‌الله(ص) شرمسار نباشم».

«اگر دلتان گرفت، یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام‌المصائب حضرت زینب کبری(س) کوچکتر است».

«خدایا! من کجا و شهدا کجا؟ کاری کن خدایا که من هم به قافله شهداء برسم».
و...

بخش‌هایی از وصیت‌نامه شهدای مدافع حرم بود که به مصداق «برگی از آن هزاران» و «اندکی از آن بسیارها» به آن اشاره شده است. یاد امام راحلمان(ره) به خیر که می‌فرمود؛ «هفتاد سال عبادت کرده‌اید، خدا قبول کند، وصیت‌نامه شهداء را هم بخوانید».

4- این روزها، بار دیگر عاشوراست. عاشورایی که به درازای همه روزهاست اگرچه عاشورای آن روز، فقط یک نیمه روز بود. و بار دیگر کربلاست، کربلایی که به پهنای همه سرزمین‌هاست، هر چند کربلای آن روز، قطعه زمینی کم‌عرض و طول بود.

 باز‌هم حرامیان در برابر یاران امروزی حسین بن علی(ع)  به‌صف ایستاده‌اند اما، دیگر مانند آن روز غمزده، مولای مظلوم ما تنها نیست. در عاشورای امروز یاران امروزی مولای مظلوم و شهیدمان دیگر اجازه نمی‌دهند که از گلوی ناپاک یزید و شمر و ابن‌زیاد و عمرسعد و حرمله  این روزها، آب خوشی فرو رود. عاشورای امروز ما بیش از سه دهه و چند سال به درازا کشیده است و هر روز آن با پیروزی تازه‌ای همراه بوده است و سنگر جدیدی فتح شده است و...

5- مردم ما آزموده‌اند و به چشم بصیرت دیده‌اند؛ آنان که در کوچ قافله عاشورائیان از مدینه به کربلا، ندای هل من ناصر حسین‌ بن علی(ع) را شنیدند ولی به هر علت، با این قافله همراه نشده و یا پس کشیده بودند، بر این باور بودند که جان خویش به سلامت از معرکه بیرون برده‌اند ولی این خیال خام، دیری دوام نداشت و هنگامی که در دوران «بی‌حسینی(ع)» نوبت به حاکمیت بنی‌امیه و بنی‌مروان رسید، جان و مال و ناموس آنان در امان نماند ... و چنین است که حاضر نشده و نمی‌شوند حسین زمانه را تنها بگذارند و آن تجربه تلخ به تکرار بنشیند.

راستی، آن روز، روی سخن حسین بن علی علیه‌السلام با فرزندان پاکباخته خمینی و خامنه‌ای نبود؟ آنان که ندای «هل‌من‌ناصر» مولایشان را لبیک‌گویان به میقات برده‌اند، آنان که امروز، سقف ظلمانی نظام سلطه را شکافته و طرحی نو در‌انداخته‌اند...
روز پاسدار مبارک‌باد.


از خان‌طومان تا خان تومان!

حسین قدیانی در یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت:

 به یک عبارت قبول دارم که جنگ نیست اما برای همین امن و امان امروز، اصلا برای همین که بگوییم «خبری از سایه شوم جنگ بر سر کشور نیست» واقعیت آن است که برای شماری از عزیزترین هموطنان ما، هم جنگ هست، هم تبعات جنگ. کجا جنگ نیست برای خانه‌ای که خبری از مرد خود ندارد؟! کجا جنگ نیست برای این خانواده‌های شهدای مدافع حرم؟! کجا جنگ نیست برای این خانواده‌های شهدا و رزمندگان لشکر 25 کربلای مازندران؟! آری! خبری از سایه شوم جنگ بر سر کشور نیست اما به این هزینه که تازه‌عروسی، یک هفته‌ای است هیچ نمی‌داند از سرنوشت مرد زندگی‌اش در جبهه خان‌طومان! و به این هزینه که مادری از دیار طبرستان، بعد از چند روز اخبار ضد و نقیض، تازه همین دیروز متوجه شد جگرگوشه‌اش در حلب به شهادت رسیده است! اینها که نوشتم، پیش و بیش از آنکه زبان فارسی باشد، «زبان آدمیزاد» است! به این معنی، خیلی هم فرق نمی‌کند با کدام زبان با بعضی‌ها سخن بگوییم! و من اگر این چند خط را با زبانی جز فارسی هم می‌نوشتم، باز نمی‌فهمند و باز خیال می‌کنند اگر مثلا برجام نبود، امنیت ما به خطر می‌افتاد! برجام در مهم‌ترین کار خود که همانا لغو تحریم‌ها باشد مانده است! و وقتی به اعتراف خود برجامیان، دستاوردی جز «تقریبا هیچ» نداشته، بسی ناتوان‌تر از آن است که بخواهد سایه شوم جنگ را از سر کشور بردارد! برداشتن سایه شوم جنگ از سر کشور، از صدقه‌سر جهاد آن پاسداری است که لعین داعشی را کیلومترها دورتر از مرز مقدس وطن نگه داشته! او در خان‌طومان، دارد برای همین اهواز و خرمشهر و تهران و مازندران می‌جنگد! بعضی‌ها زبان نمی‌فهمند اما آیا احساس هم ندارند؟! شگفتا از این همه وقاحت! از سویی گرد یتیمی بر صورت دخترک 3 ساله مازنی نشسته، از سویی یاوه می‌بافند که ضامن امنیت این روزهای ما برجام است! ببار ای باران... که هنوز هم «روضه شام» جگرسوزتر است! الشام، الشام، الشام! چه تذکر معصومانه‌ای! یعنی این روضه را انگلیسی می‌نوشتم، حضرات متوجه می‌شدند؟! و متنبه می‌شدند؟! بعید می‌دانم! من فقط این را می‌دانم که باید از همین جا بر پر چادر مادر چند شهید استان مازندران بوسه بفرستم! و به دلاورمردان اعزامی لشکر غیور 25 کربلا به سرزمین شام، بگویم؛ روزت مبارک پاسدار جبهه خان‌طومان! شهادتت هم مبارک! و اینک خوب شد «تومان» هم خان خود را پیدا کرد و الا توهم می‌زدیم این 80 میلیون را نه به مدیر دولتی، که به تو مدافع حرم داده‌اند! ما را ببخشید شهدای لشکر 25 کربلا! در محاصره‌ایم! در محاصره وزیری که پیش پای خون تو، امنیت ما را به سمت برجام، ارشاد می‌کند! گرد یتیمی، سه‌ ـ پنچ روزی است بر چهره دخترک خردسال تو نشسته، آن‌وقت پز امنیت این آبادی را باید برجامیان بدهند! ما در محاصره‌ایم بچه‌ها! در محاصره مشتی خبر زرد! یک خروار حاشیه! می‌خواهم بشکنم این محاصره را! یا اباعبدالله! امروز روز میلاد سیدالشهدای تمام تاریخ است! روز پاسدار! روزت مبارک پاسدار جبهه خان‌طومان! دولتی‌ها می‌گویند؛ «اگر برجام نبود، کشور درگیر جنگ می‌شد»! از قضا، هم برجام هست و هم جنگ! و من سؤال می‌پرسم؛ «اگر جنگ نیست، پس دل این مادر مازنی برای چه گرفته؟!» و من جواب می‌دهم؛ «آری! خبری از سایه شوم جنگ بر سر این کشور نیست اما به این هزینه که آشوب باشد دل دریا، دل جنگل، دل باران»! ببار ای باران... روضه شام می‌خوانند! بهترین وقت باریدن است! ما را ببخشید شهدای لشکر 25 کربلا! زندگی و اخبار زرد آن، آنقدر ما را به خود مشغول کرده که دنبال هیچ خبری از جنگ شما در نبرد شام نباشیم! فقط بلدیم بگوییم؛ «امنیت این روزهای ما مدیون مدافعان حرم است!» خب، بعدش؟! بعدش اینکه باز هم صلح و آتش‌بس و مذاکره، تیری شد بر قلب شما! لعنت بر این دیپلماسی که سگ‌ها را بازمی‌گذارد و سنگ‌ها را می‌بندد! ما را ببخشید شهدای لشکر 25 کربلا! هوای خان‌طومان به ما چه ربطی دارد؟! هواشناسی هوای مازندران را می‌گوید! هوای گیلان را! کاش اما یکی هم بود که آمار هوای دل مادران شهدای مدافع حرم را به ما می‌داد! نه جانم! من متوجه بعضی ملاحظات در پوشش خبری مجاهدت رزمندگان مدافع حرم هستم لیکن بیم از آن دارم که به بهانه این ملاحظات، بی‌معرفتی کنیم در قبال خون بسیجیان خان‌طومان! روزتان مبارک بچه‌ها!


مشهد حاشیه امن می خواهد

 سعید برند در یادداشت روزنامه خراسان نوشت:

«لباسش را در آورده و کنار دیوار تکیه کرده است، دیواری که اگر نباشد توان ایستادن روی پاهایش را ندارد، محتویات سرنگ را به داخل رگ‌های خشکیده اش تزریق می‌کند، خون را به داخل سرنگ می‌کشد، کمی مکث می‌کند و باز این کار را تکرار می‌کند، وحشت از چشمان متورم و قرمزش می‌بارد، کمی بعد کنار جوی می‌افتد، جویی از فاضلاب رها شده که بوی تعفنش تمام کوچه را در برگرفته است.. »

آنچه خواندید سکانسی از یک فیلم آمریکایی نیست، روایتی عینی از یک ماجرای تکراری است که در روز روشن و در منظر عموم در همین حوالی خودمان اتفاق می‌افتد.

شاید برای خیلی از ما دیدن این چنین صحنه‌هایی عجیب و غیرواقعی به نظر برسد، اما برای کودکان، زنان و مردان حاشیه نشین شهر دیگر تکراری شده است، تکراری شده است احساس ناامنی وقتی در راه مدرسه معتادی را در حال تزریق می‌بینند، تکراری شده است وقتی در نزدیکی منزل خود خرید و فروش اجناس مسروقه را شاهد هستند، تکراری شده است وقتی از کنار افرادی می‌گذرند و از شیرمرغ تا جان آدمیزاد بیخ گوششان تبلیغ می‌شود! اما این تکراری شدن مانع از نترسیدن آنان نمی‌شود، ترسی که هیچگاه تکراری نشده و شاید تا آخر عمر روان آن‌ها را بیازارد.

برقراری «امنیت» در مناطق حاشیه شهر مشهد که بیش از یک میلیون و 200 هزار نفر جمعیت دارد و انسان‌هایی شریف، اصیل، زحمت کش و در عین حال محروم را در خود جای داده است، اهمیت فوق العاده‌ای دارد، چرا که امنیت شهر مشهد را می‌توان در گروی حاشیه امنش دانست.

همانطور که رهبر معظم انقلاب صبح روز یکشنبه در دیدار فرماندهان و مسئولان نیروی انتظامی، «امنیت» را موضوعی «درجه یک» خواندند و گسترش دایره حضور نیروی انتظامی در سراسر کشور و برقراری امنیت در همه مناطق سکونتی و محیط‌های زیستی مردم اعم از مناطق حاشیه‌ای شهرها، مناطق دوردست و شهرهای کوچک را مورد تأکید قرار دادند.

با این حال آن چه امروز پس از اجرای کلی طرح ضربتی و دستگیری اراذل و اوباش و ... در حاشیه مشهد شاهد هستیم شبیه همان است که در ابتدا خواندید.

اجرای طرح‌هایی چون دستگیری معتادان پرخطر و متجاهر، تا وقتی که سرشاخه‌های اصلی فروش موادمخدر در حاشیه شهر‌ها به ید توانمند نیروهای انتظامی و امنیتی و برخورد قاطع دستگاه قضایی  قطع نشود، راه به جایی نخواهد برد، معتاد امروز دستگیر می‌شود ولی صبح فردا دوباره کنار همان دیوار و با همان سرنگ دیروزی کارش را انجام می‌دهد!

تا کنون بارها و بارها خبرنگاران رسانه‌های مختلف با هزینه‌ای اندک و صرف زمان کمی توانسته اند، در مناطق مختلف حاشیه ای، انواع مختلفی از مواد مخدر را بخرند یا پاتوق‌هایی از دیگر مفاسد اخلاقی را کشف کنند - که حتما گزارش‌های مربوطه را خوانده اید - حال چطور می‌شود پلیس با تمام امکاناتی که در اختیار دارد نمی‌تواند مخفیگاه این سوداگران مرگ را پیدا کند؟ حتی این قضیه آن قدر تابلو است که اگر با هر تیپ و قیافه‌ای از لبنیاتی سرکوچه، سراغ مواد فروش محله را بگیرید می‌تواند آدرس چند خانه را به شما بدهد!

به نظر می‌رسد آنچه اکنون می‌تواند احساس امنیت را به حاشیه مشهد بازگرداند انجام یکسری اقدامات مبنی بر شناسایی و دستگیری مافیای موادمخدر و عاملان اخلال در نظم و امنیت عمومی است.

پیش از این قاضی صادقی ،دادستان عمومی و انقلاب مشهد در 23 آذرماه سال گذشته با صدور دستور ویژه‌ای به نیروهای امنیتی و انتظامی از آنان خواسته بود برای مقابله با اخلال گران نظم و امنیت جامعه و اوباش سابقه دار که موجب بروز نگرانی و ایجاد مزاحمت برای شهروندان به خصوص در حاشیه شهر می‌شوند، به طور قاطعانه وارد عمل شوند و فرصت هرگونه گردنکشی توسط اراذل و اوباش سابقه دار و یا نوچه‌های آنان را بگیرند.

اکنون مطالبه جدی مردم حاشیه مشهد از دادستان و فرمانده نیروی انتظامی، برقراری «امنیت» در محل زندگی شان است، مطالبه‌ای که رهبر معظم انقلاب آن را موضوعی «درجه یک» خواندند.

شاید حضور مستمر گشت‌های پلیس و احداث کلانتری‌های جدید با توجه به تراکم بالای جمعیتی، احداث پایگاه‌های بسیج متشکل از افراد بومی و شریف ساکن در حاشیه شهر و همچنین حمایت مالی و معنوی از اقدامات بسیج، برچیدن خانه‌های تیمی و فروش موادمخدر، برخورد با برخی مشاغل کاذب که خرید و فروش اجناس مسروقه را تسهیل می‌کنند و ... بتواند به نوعی پاسخگوی مطالبات به حق حاشیه نشینان در حوزه برقراری امنیت باشد.

 بدیهی است هر گونه گسترش بدون ضابطه شهر‌ها ناشی از مهاجرت‌های روز افزون به حاشیه نشینی‌هایی منجر خواهد شد که نا امنی نیز جزئی از معضلات این پدیده است لذا در درجه اول باید با مظاهر نا امنی ناشی از این مسئله که می‌تواند پیرامون خود به ویژه مرکز شهر را نیز متاثر نماید مقابله کرد و در نگاهی کلان باید راه علاج قطعی و بلند مدت برای از بین بردن روند فزاینده حاشیه نشینی به ویژه در شهر‌های بزرگ وایجادامنیت پایدار اندیشید.راه علاجی که الزاما از مسیر روش‌های قهری و برخورد مدارانه  عبور نمی‌کند بلکه ترکیبی از فعالیت‌های توسعه اقتصادی  ، اجتماعی ،فرهنگی و آموزشی را در بر می‌گیرد .


«خیزِ برد» برای سمت‌های مجلس

احمد شیرزاد در یادداشت روزنامه شرق نوشت:

شرایطی در انتخابات مجلس دهم برای نیروهای تحول‌خواه و جریان اصلاح‌طلب پدید آمد كه بخش اصلی نیروهای شناخته‌شده و توانمند برای برانگیخته‌نشدن حساسیت‌ها، از حق طبیعی خود برای نامزد‌شدن گذشتند و تعدادی از چهره‌های دانشگاهی، نمایندگان سابق و مدیران ارشد سال‌های گذشته دولت هم که در سراسر کشور ثبت‌نام کردند، مجوز ورود به انتخابات را از سوی دستگاه ناظر دریافت نکردند. باوجوداین روند تحولات، انسجام و نقش‌آفرینی اصلاح‌طلبان و دعوت رهبران این جریان از مردم برای شرکت در انتخابات با هدف ایجاد تغییر در ترکیب مجلس، مؤثر افتاد.

 با‌این‌حال ترکیب مجلس به‌گونه‌ای شده که ممکن است یکی از بهترین مجالس ایران شود و در‌عین‌حال احتمال دارد پدیده‌هایی مانند رفتار آن نامزد فهرست اصلاح‌طلبان در شورای شهر تهران را شاهد باشیم که از این فهرست، وارد خیابان بهشت شد؛ اما رأی به رقیب اصلاح‌طلبان داد. در هفته‌های اخیر خبرهايي درباره فشار بر نامزدهایی که از فهرست امید وارد مجلس شده‌اند براي تبری‌جستن از این فهرست منتشر شد.

 نکته مهم این است که اصلاح‌طلبان امکان حضور تمام‌عیار حزبی و جبهه‌ای در انتخابات را نداشتند؛ اینکه چه تخصص‌هایی و چه چهره‌هایی با چه سوابقی برای مجلس دهم و فضای فعلی کشور مناسب هستند، از سوي اصلاح‌طلبان برآورد شده بود؛ اما امکان اجرای آن فراهم نشد. در انتخابات مجلس ششم هم ردصلاحیت‌ها وجود داشت؛ اما پتانسیل عظیم فضای پس از دوم خرداد سبب شد نگارنده و برخی دیگر از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب در نقاط مختلف کشور، در دقیقه ٩٠ تأیید صلاحیت شوند. در‌عین‌حال تفاوت دیگر آن مقطع با امروز در این بود که اگرچه برخی نامزدهای اصلاح‌طلب در سراسر کشور برای عموم مردم شناخته‌شده نبودند؛ اما بيشترشان از نیروهای کادر احزاب اصلی اصلاح‌طلب بودند و سابقه حدود ٢٠ سال کار سیاسی در کنار هم، از دوران دانشجویی در ابتدای انقلاب را داشتند.

 در فهرست «امید» در سراسر کشور، چهره‌هایی توانمند با سوابق دانشگاهی و گاه سابقه مدیریتي ارزنده به چشم می‌خورند؛ اما مردم ما به‌خوبی شاهد بودند اصلاح‌طلبان بین کاندیداهای موجود، دست به انتخاب زدند و این مسئله تفاوت‌های بسیاری با شرایط آرمانی دارد. در‌عین‌حال این رويداد شاید سبب نوعی پوست‌اندازی اجباری در میان اصلاح‌طلبان شده و ظرفیت‌های تازه‌ای به این تفکر ریشه‌دار و پردامنه سیاسی افزوده شود.

نکته مهم این است که فضای مجلس، امکان رشد سریع را فراهم می‌کند و البته آفت آن نیز ایجاد غرور نابجا است. برخی نامزدهای اصلاح‌طلبان، از اقشار تحصیل‌کرده و با‌استعداد هستند و می‌توانند به‌سرعت بر روند قانون‌گذاری مسلط شوند و آیین‌نامه داخلی مجلس و فوت‌و‌فن کار پارلمانی را فرا بگیرند.

به‌هر‌حال از حاضران در نخستین جلسه فراکسیون امید در مجلس؛ یعنی حدود ١٦٠ نفر، ممکن است برخی افراد کمتر از ظرفیتی که انتظار می‌رود عمل کنند. برخی از آنها شاید میثاق‌نامه اصلاح‌طلبان را امضا نکرده باشند و به شکل غیر‌مستقیم از سوي ما حمایت شده باشند. رأی اصلاح‌طلبان در این انتخابات، رأی ترجیحی بود و حتی برخی افراد در فهرست «خبرگان ملت» قرار گرفتند که مواضعی علیه اصلاح‌طلبان دارند؛ اما همه می‌دانند رأی ترجیحی ما و مردم به این افراد، از بهترین تصمیم‌هاي سیاسی سال‌های پس از انقلاب است.

 مجلس دهم مجلس پرابهامی است و احتمال‌ها درباره اعضای هیأت‌رئیسه و چینش فراکسیون‌ها، طیف گسترده‌ای را شامل می‌شود. حتی برخی نمایندگان هنوز تصمیم خود را مبنی بر اتخاذ یک موضع سیاسی روشن نگرفته‌اند؛ به‌هر‌حال بعد از چند رأی‌گیری سرنوشت‌ساز ممکن است تکلیف روشن‌تر شود و در اوایل این دوره، احتمال اینکه تعداد آرای ممتنع زیاد باشد یا چرخش آرا رخ دهد بسیار است. متأسفانه فرصتی برای این سنجش‌ها وجود ندارد و بسیاری از تصمیم‌هاي کلیدی همین ابتدا باید گرفته شود.

 تصمیم درباره هیأت‌رئیسه نمی‌تواند به دو ماه بعد منتقل شود تا نمایندگان یکدیگر را بشناسند و تصمیم بگیرند؛ این مسئله درباره هیأت‌رئیسه کمیسیون‌ها هم صادق است. اگر جریان اصلاح‌طلب کاملا کنار بکشد، طبیعی است که بازنده خواهد بود. باید با «خیزِ برد» جلو رفت و قدم را محکم برداشت و جدی‌تر به پیش آمد. نتیجه هر‌چه باشد رأی‌دهندگان و افکار عمومی، اصلاح‌طلبان را مذمت نمی‌کنند، زيرا به‌خوبی همه محذورات جریان اصلاح‌طلب را می‌دانند که حتی پس از انتخابات هم ممکن است یکی از نمایندگان منتخب آنان از رفتن به مجلس باز بماند.

 فراز و فرود در گرفتن ریاست چند کمیسیون جدی و هیأت‌رئیسه ممکن است رخ بدهد یا ندهد؛ این مسئله‌ای شبیه خود انتخابات است. دکتر عارف شخصیتی دانشگاهی و منضبط است و سابقه اجرائی در بالاترین سطوح؛ یعنی معاون‌اول دولت اصلاحات را دارد، سلامت کامل رفتاری و اخلاقی او زبانزد است و اگر به‌عنوان رئیس مجلس انتخاب شود، هیچ‌گاه با آیین‌نامه شوخی نمی‌کند و به بهترین شکل آن را در مجلس جاری خواهد کرد. در‌عین‌حال تصمیم مجلسی‌ها نباید با فشار مطبوعات، احزاب و شخصیت‌های سیاسی از بیرون، تغییر كند و باید همه‌چیز را به نمایندگان منتخب مردم سپرد.


 حريم خصوصي افراد مشهور كجاست؟

عباس عبدي در یادداشت روزنامه اعتماد نوشت:

در ميان كساني كه در روزنامه‌ها يادداشت مي‌نويسند، نوشته‌هاي برخي افراد را حتما بايد مطالعه كرد. يكي از آنان يادداشت‌هاي آقاي بهمن كشاورز، حقوقدان و وكيل برجسته كشور است؛ نوشته‌هايي كه از خواندن آنها حتما نكته يا نكاتي دستگير خواننده خواهد شد. لحن و ادبيات نوشتاري ايشان منحصر به‌فرد است و به بهترين شكل مساله مورد نظر خود را به مخاطب مي‌رساند بدون اينكه تبعات حقوقي يا حتي سياسي داشته باشد. ولي مهم‌ترين نكته يادداشت‌هاي آقاي كشاورز موضوعات آن يعني حقوق است؛ كه ذهنيت خواننده را درگير مفهوم و مساله حقوق مي‌كند و اين هدف را به بهترين شكل محقق مي‌كند. و از آنجا كه نويسندگان حقوقي در ايران كمتر از آنچه انتظار مي‌رود مي‌نويسند، نوشته‌هاي ايشان غنيمت است. هرچند آقايان ديگري مثل دكتر مولايي، دكتر هاشمي، نيكبخت، احمدي و... هم هستند، ولي باز هم نيازمند اينگونه يادداشت‌ها هستيم. اهميت نوشته‌هاي حقوقي به ويژه مطالب ايشان اگرچه موجب توجه مي‌شود و بايد هم‌چنين باشد، ولي در مقابل اگر هم ايرادي يا نقدي به آنها مي‌بينيم، لاجرم وظيفه داريم كه آن را مهم دانسته و نظر خود را بيان كنيم.

آقاي كشاورز يادداشت كوتاهي در صفحه آخر روزنامه شرق (٧/٢/١٣٩٥) با عنوان «ورود به جزييات علت فوت، توجيه قانوني و اخلاقي ندارد» را در مورد مرگ‌هاي ناگهاني اخير (فوتباليست‌ها) نوشته‌اند و طي چهار بند برخي نكات را متذكر شده‌اند از جمله:

«مرگ‌هاي ناگهاني مي‌تواند دخالت مراجع قضايي را در پي داشته باشد زيرا ممكن است ظن وقوع جرمي موجود باشد.

بنابراين اين مطلب كه پس از وقوع يك مرگ ناگهاني، تحقيقات قضايي آغاز و حتي كالبدشكافي انجام شود مطلب عجيبي نيست و نبايد در اين مورد به گمانه‌زني و احيانا شايعه‌پراكني پرداخت... آنچه مسلم است نتايج چنين تحقيقاتي به‌هيچ‌وجه نبايد منتشر شود زيرا اين مطالب به حيثيت متوفي و خانواده او مربوط بوده و ورود به جنبه‌هاي خصوصي زندگي افراد، ممكن است در صورت شبهه وقوع جرم ممكن باشد، اما انتشار آن به‌هيچ‌وجه جايز نيست و چه‌بسا موجب تعقيب انتشار‌دهنده شود. به نظر مي‌رسد وقتي چنين احتمالي (عادي بودن فوت) در مورد ورزشكاران وجود دارد حتي اگر نتيجه بررسي‌هاي قضايي در مواردي مطالب ديگري را دربر داشته باشد كه به‌نوعي مخدوش‌كننده آبرو و حيثيت فرد درگذشته و خانواده و خويشاوندان اوست، اخلاق حكم مي‌كند همان مورد اوليه را ولو به صورت حدس و گمان مطرح و از ورود در مطالب ديگري كه باعث خدشه به آبروي افراد مرتبط مي‌شود خودداري كنيم كه گفته‌اند: آبروي مومن اهميتي بيشتر از خون او دارد... با فرض اينكه كسي به رحمت خدا رفته و نتيجه كالبدشكافي و بررسي‌ها نشان دهد كه وي مثلا در نتيجه استعمال موادمخدر يا شرب خمر يا هر اقدام غيرقانوني ديگري كه خود به آن دست زده، درگذشته است، با توجه به اينكه در مورد مرتكبان جرم‌هاي بسيار بزرگ مرگ باعث صدور قرار موقوفي تعقيب مي‌شود به طريق اولي در چنين حالتي ورود به جزييات علت فوت و به‌ويژه منتشركردن آن به‌هيچ‌وجه محمل قانوني و توجيه اخلاقي ندارد. حاصل اينكه احترام به كساني كه دست‌شان از دنيا كوتاه است و امكان پاسخگويي و دفاع ندارند، شيوه پسنديده‌اي است كه درگذشته به آن مقيد بوده‌ايم، شايد در اين مورد نيز همچون بسياري از موارد ديگر اخلاقي و اجتماعي، بازگشت به گذشته قابل‌توصيه باشد.»

اگر نوشته ايشان صرفا در چارچوب استناد به مواد قانوني بود، طبعا جاي بحثي براي بنده باقي نمي‌ماند، زيرا وقتي كه قانون گزاره‌اي را تعيين كرده است، به طور طبيعي بايد اجرايي هم بشود. ولي دو نكته ديگر در يادداشت موجز ايشان وجود دارد كه مساله را قدري تغيير مي‌دهد. اول اينكه برداشت مي‌شود كه نويسنده با گرايش مثبت از چنين قانوني سخن مي‌گويد.


دوم اينكه فراتر از قانون به لحاظ اخلاقي نيز انتشار دلايل فوت را نادرست دانسته‌اند. مي‌دانيم كه در يك جامعه مطلوب، قانون و اخلاق در همه موارد همسو هستند، مثل منع دزدي و منع تهمت كه نه تنها غيرقانوني كه غيراخلاقي هم هست.

ولي بستن مطبوعات به دلايل ساده حتي اگر قانوني باشد، وجه اخلاقي آن محل سوال جدي است. بنابراين وقتي كه يك اقدام را از منظر اخلاقي نيز محكوم مي‌كنيم، به طريق اولي منع آن را از منظر حقوقي نيز مي‌پذيريم (اين قاعده استثنائاتي دارد كه محل بحث ما نيست). نقد بنده به نوشته جناب كشاورز اين است كه حتي اگر انتشار اين موضوع از لحاظ قانوني ممنوع باشد، بايد نسبت به اين قانون اعتراض داشت، و آن را اخلاقي ندانست. چرا؟ كساني كه انتشار علت مرگ را جزو حريم خصوصي مي‌دانند، براساس اصل حفظ حرمت حريم خصوصي نتيجه مي‌گيرند كه انتشار هر موضوعي در اين زمينه خلاف اصل و از نظر حقوقي قابل محكوميت است.

ولي واقعيت اين است كه تعيين اين مرز به راحتي ممكن نيست. اين اصل در جوامع توسعه‌يافته رعايت مي‌شود ولي در همان جا به دلايل گوناگون استثناهاي مهمي دارد. سياستمداران، ورزشكاران و به طور كلي افراد مشهور از اين قاعده مستثنا هستند. نمونه خيلي مشهور آن كلينتون در ماجراي مونيكا بود. يك اتفاق به ظاهر خصوصي بود ولي فضاي رسانه‌اي و انتظارات مردم اجازه نمي‌دهد كه اين افراد خود را پشت حريم خصوصي پنهان كنند. در همين ايران هم طرح و انتشار محاكمات و اتهامات و اسامي افراد پيش از قطعي شدن حكم ممنوع است، ولي در عمل اجراي اين كار براي افراد مشهور نه تنها كار را بدتر مي‌كند، بلكه در عمل هم نشدني است. اصولا كسي كه وارد عرصه شهرت مي‌شود، پيشاپيش بخش مهمي از زندگي خصوصي خود را از دست داده است.

ترياك كشيدن يك فرد عادي جزو زندگي خصوصي او محسوب مي‌شود ولي ترياك كشيدن يك ورزشكار، سياستمدار يا هنرمند، اصلا چنين نيست. زيرا او نام و آوازه خود را به عرصه عمومي آورده و چه بسا نان اين شهرت را مي‌خورد و خود را در معرض داوري مردم گذاشته است. اگر كسي بخواهد با ديگري ازدواج كند و درباره او تحقيق كند، اشكالي ندارد، حتي پس از ازدواج نيز مي‌تواند نسبت به زندگي خصوصي همسر خود حساس باشد ولي اين كارها را براي مردم عادي نمي‌تواند انجام دهد. زيرا تعهداتي ميان طرفين وجود دارد كه به واسطه آن حريم خصوصي محدود مي‌شود.

شايد سنجيدن ميزان الكل از طريق دهان يك افراد عادي جزو حريم خصوصي وي باشد، ولي سنجيدن الكل رانندگان جزو حريم خصوصي نيست. اگر بيمه تعيين كرده باشد كه حق بيمه تصادف را به علت استفاده از الكل پرداخت نمي‌كند، طبعا بايد اين گزاره را مطلع باشد. وقتي فوتباليست‌ها از تيم خود حقوق كلاني مي‌گيرند تا بازي كنند، حق ندارند سيگار بكشند يا به صورت عجيبي مشروب صرف يا از مواد ديگر استفاده كنند. اطلاع از اين موارد حق باشگاه و طرفداران است. در قضيه فوروارد فرانسوي تيم رئال مادريد، كه متهم به شركت در يك زورگيري شده، گرچه دادگاه هنوز حكمي عليه او نداده، ولي موضوع حتي در اين مرحله علني شده، و تا آينده نامعلوم حتي از تيم ملي نيز كنار گذاشته شده است.

در قضيه ديگري كه يك فوتباليست در انگليس عمل خلاف عفت انجام داده، فوري قضيه برملا شده و از تيم كنار گذاشته شده، هرچند هنوز حكمي صادر نشده است. آيا مي‌توانيم بگوييم چرا آبروي كسي را كه محكوم نشده برده‌اند؟ قطعا خير. مساله حريم خصوصي براي افراد مشهور متفاوت از افراد عادي است. رعايت اين حريم براي آنان در حد افراد عادي نه ممكن است و نه حتي مطلوب. هر كسي كه وارد اين حوزه‌ها مي‌شود، پيشاپيش حريم خصوصي خود را محدود كرده است.

 البته اين امر به آن معنا نيست كه هيچ نوع حريم خصوصي‌اي براي آنان وجود ندارد، در هر مورد بايد گفت‌وگو كرد. اگر نخستين ورزشكاري كه در ايران به دليلي مصرف سوء خوراكي‌ها و نوشيدني‌ها فوت كرد، قضيه علني مي‌شد، شايد جلوي اتفاقات بعدي گرفته مي‌شد، ولي چون بدون ذكر نام نمي‌توان اين تجربه را منتقل كرد، طبعا به نقض حريم خصوصي هم منجر خواهد شد، ولي اگر يك فرد ناشناخته مرتكب اين عمل شود، بدون ذكر نام هم مي‌توان تجربه او را منتقل كرد. بنابر اين حق جامعه در درس‌آموزي نيز مساله مهمي است كه نبايد فراموش كرد. نمونه مرحوم تختي هنوز هم موضوع بحث است. چگونه حق داريم كه آن را جزو حوزه خصوصي وي بدانيم و درباره آن هيچ سخني نگفت؟


 ضرورت اصلاح قانون انتخابات

 غلامعباس توسلی در یادداشت روزنامه آرمان نوشت:

اصولگرایان پس از اعلام نتيجه انتخابات از سوي وزارت كشور و پيروزي حداكثري اصلاحات در دهمين دوره از انتخابات مجلس شوراي اسلامي همچنان از عدم شفافيت سخن به ميان مي‌آورند و اين جريان مدام دولت را به حمايت از دو جريان اصلاح‌طلبان و اعتدالگراها متهم مي‌كنند. براين اساس قبل از برگزاري مرحله دوم انتخابات در دهم ارديبهشت ماه برخي از اصولگرايان مانند حدادعادل ادعاهايي مطرح كردند مبني بر اينكه مسئولان بايد بي‌طرفي خود را در جريان انتخابات نشان دهند برعكس برخي از آنها آشكارا گرايش خود را به يك جريان سياسي اعلام كردند. حتي پس از اينكه وزارت كشور اين ادعاها را رد كرد و گفت شوراي نگهبان درستي و شفافيت انتخابات را تاييد كرده است باز هم چنين ادعاهايي مطرح شد كه اين اظهارات مستند نبود و در حقيقت واكنشي از سوي اين جريان به نتايج انتخابات بود. در حالي كه اگر منتقدان راي مي‌آوردند به طور حتم نظري متفاوت از واكنش كنوني خود داشته و قطعا حتي از عملكرد وزارت كشور دفاع به عمل مي‌آوردند. اما اكنون از دخالت دولت در آن سخن به ميان می‌آورند.

زماني كه شوراي نگهبان اين مساله را تاييد مي‌كند اين نشان از همان درستي و سلامت انتخابات است. بنابراين در مجموع مساله روشن نيست كه منظور از شفافيت انتخاباتي چيست. افرادي كه مدعي عدم شفافيت هستند بايد ديد كه چرا اين سخنان را مطرح مي‌كنند اما به هر روي نبايد اختلافي به وجود بيايد. دولت هم در مقابل تاحد ممكن در اين رابطه از خويش دفاع كرده و شوراي نگهبان هم با تاييد نتيجه انتخابات در واقع عملكرد وزارت كشور را تاييد كرد.

دولت نبايد ديگر در اين رابطه واکنش نشان دهد. زماني كه يك نهاد معتبر قانوني انتخابات را تاييد مي‌كند پس اين ادعاها اساس و پايه‌اي ندارد. اگرچه انتقادات بسياري نسبت به قانون انتخابات وجود دارد و همواره از سوي منتقدان درباره ضرورت تغيير قانون انتخابات سخن به ميان مي‌آید اما بايد گفت حتي اگر قانون انتخابات در ظاهر امر تغيير كند بيشتر مفاد آن است كه مورد اختلاف و تعبيرهاي متفاوت قرار مي‌گيرد.

افرادي هستند كه راست را به چپ يا چپ را به راست تعبير مي‌كنند. بنابراين نگاه متفاوتي نسبت به قانون انتخابات وجود دارد. درعين حال تنها ايراد از قانون نيست بلكه خواست افراد هم است كه بايد مورد بازنگري قرار بگيرد. به هر روي مي‌توان به اصالت و درستي عملكرد كارگزاران انتخاباتي در انتخابات اخير اطمينان داشته باشيم. برخي از مسائل نشات گرفته ازهمان قانون انتخابات است، به همين علت در صورت وجود نقص و نارسايي در قانون انتخابات بايد بتوان آن را در مجلس دهم مورد بررسي و بازنگري قرار داد و در جهت بهبود آن نيز برآمد.


شهداي حرم و حريم امنيت ملي

محمدکاظم انبارلویی در یادداشت روزنامه رسالت نوشت:

دلبرا پيش وجودت همه خوبان، عدمند سروران بر در سوداي تو خاک قدمند شهري اندر هوست سوخته در آتش عشق خلقي اندر طلبت غرقه درياي غمند خون صاحب نظران ريختي اي کعبه حُسن قتل اينان که روا داشت که صيد حرمند؟ گاه گاهي بگذر در صف دلسوختگان تا ثناييت بگويند و دعايي بدمند سعديا عاشق صادق ز بلا نگريزد سست عهدان ارادت ز ملامت برمند اين روزها عطر خون شهداي حرم در جاي جاي ايران اسلامي پراکنده است. در تازه ترين رويداد شهادت سيزده مدافع حرم آل الله، سيزده کبوتر خونين بال حرم حضرت زينب (سلام الله عليها) از ديار علويان در استان مازندران، بار ديگر نگاه مردم به جانبازان و جان نثاران حرم و حريم امنيت کشور دوخته شده است.

اين روزها مردم شهرهاي مازندران به اين بهانه به ديدار خانواده هاي شهداي حرم مي روند، دعاي توسل مي خوانند و نوحه سرايي مي کنند و بغض فروخفته خود را در تجديد عزاي شهداي کربلا و مظلوميت حضرت زينب (س) وا مي کنند.

نزديک به يکصد سال پيش، ائمه بقيع (عليهم السلام) در بقعه بزرگي که به صورت هشت ضلعي ساخته شده بود و اندرون و گنبد آن سفيدکاري شده بود، مدفون بودند. اما وهابيون با حمله به قبرستان بقيع، همه را ويران و با خاک يکسان کردند. آرامستان بقيع بخشي از تاريخ اسلام را در خود جاي داده و کتاب بزرگ و گويايي از تاريخ اسلام بود.

در جريان اين واقعه بارگاه امام حسن مجتبي (ع)، امام سجاد (ع)، امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) ويران شد. آنان اضافه بر قبور مطهر ائمه معصومين (ع)، ديگر قبور را هم تخريب کردند که عبارتند از: قبر منسوب به حضرت فاطمه زهرا (س)، حضرات عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه پدر و مادر پيامبر اسلام (ص)، قبر مطهر فاطمه بنت‌ اسد (ع) مادر اميرالمومنين (ع)، قبر مطهر حضرت ام ‌البنين (ع)، قبر عباس عموي پيامبر (ص)، ابراهيم پسر پيامبر (ص)، قبر اسماعيل فرزند حضرت صادق (ع)، قبر دخترخواندگان پيامبر (ص)، قبر حليمه سعديه مرضعه پيامبر (ص) و قبور شهداي زمان پيامبر (ص).

نخستين تخريب قبور مطهر ائمه‌ بقيع (ع) به دست وهابيون سعودي در سال 1220 هجري يعني زمان سقوط دولت اول سعودي‌ ها توسط حکومت عثماني روي‌ داد. پس از اين واقعه‌ تاريخي با سرمايه ‌گذاري مسلمانان شيعه و به‌ کار بردن امکانات ويژه‌ اي، مراقد تخريب‌ شده به زيباترين شکل بازسازي‌ شد و با ساخت گنبد و مسجد، بقيع به يکي از زيباترين مراقد زيارتي و در واقع مکان زيارتي - سياحتي مسلمانان تبديل‌ شد.

دومين و در واقع دردناک ‌ترين حادثه تاريخي - اسلامي معاصر به هشتم شوال سال 1344 و پس از روي‌ کار آمدن سومين حکومت وهابي عربستان مربوط ‌مي‌شود؛ سالي که وهابيون به فتواي سران خود مبني بر اهانت و تحقير مقدسات شيعه، مراقد مطهر اهل ‌بيت ‌پيامبر (ص) را مورد دومين هجوم وحشيانه‌ خود قرار دادند و بقيع را به مقبره‌اي ويران‌ شده و در واقع مهجور و ناشناخته تبديل‌ کردند.

وهابيون در سال 1343 هجري قمري در مکه، گنبدهاي قبر حضرات عبدالمطلب (ع)، ابي ‌طالب (ع)، خديجه (س) و زادگاه پيامبر اکرم (ص) و حضرت فاطمه زهرا (س)  و "خيزران" عبادتگاه سري پيامبر (ص) را با خاک يکسان کردند و در جده نيز قبر حضرت "حوا" و ديگر قبور را تخريب کردند. در مدينه نيز گنبد منور نبوي را به توپ بستند، ولي از ترس مسلمانان، قبر شريف نبوي را تخريب نکردند. آنها همچنين در شوال 1343 با تخريب قبور مطهر ائمه بقيع (ع)، اشياء نفيس و با ارزش آن قبور مطهر را به يغما بردند و قبر حضرت حمزه (ع) و شهداي احد را با خاک يکسان و گنبد و مرقد حضرات عبدالله و آمنه پدر و مادر بزرگوار پيامبر (ص) و ديگر قبور را هم خراب کردند.

وهابيون متعصب در همان سال به کربلاي معلي حمله کردند و ضريح مطهر حضرت امام حسين (ع) را کندند و جواهرات و اشياي نفيس حرم مطهر را که اکثراً از هداياي سلاطين و بسيار ارزشمند و گرانبها بود، غارت کردند و قريب به هفت هزار نفر از علما، فضلا و سادات و مردم را کشتند. سپس به سمت نجف رفتند که موفق به غارت نشدند و شکست خورده برگشتند. (1)

تمام اين جنايات به دستور انگليس صورت گرفت. آنها مأمور بودند تمامي آثار اسلام ناب محمدي (ص) را که ريشه در فرهنگ اهل بيت (ع) داشت، نابود کنند. پس از يکصد سال دوباره همين مأموريت به آنها داده شده است. ظهور داعش در بخش هايي از سرزمين عراق و سوريه براي انجام چنين مأموريتي است. کار بزرگ مدافعان حرم، جلوگيري از فاجعه اي است که شبيه آن در بقيع رخ داد. اين بار حراميان تکفيري کار خود را در وسعت جهان اسلام تجديد مي کنند و ايران و عتبات عاليات، هدف اصلي آنهاست.

شهداي حرم از مظلوم ترين، پاک ترين و اصيل ترين و مکتبي ترين شهداي انقلاب هستند. بالاتر از آنها خانواده هاي صبور و زينبي صفت آنها بوده که همچون کوه، ايستاده اند.

شبکه تلويزيوني افق با جمعي از همسران شهيدان حرم گفتگو کرده و عمق صبر و استقامت آنها را به تصوير کشيده است. مسائلي که اين شيرزنان مطرح مي کنند در تاريخ انقلاب اسلامي کم نظير و شايد هم بي نظير باشد.

رهبر معظم انقلاب در ديدار با خانواده يکي از شهداي حرم، وقتي عکس شهيد را مي دهند تا زير عکس را امضاء کنند، نگاه ايشان به رباعي زير عکس مي افتد و شروع به خواندن شعر مي کنند. ناگهان در مصرع پاياني، اشک از چشمانشان جاري مي شود؛

ما سينه زديم و بي صدا باريدند
از هر چه که دم زديم، آنها ديدند
ما مدعيان صف اول بوديم
از آخر مجلس، شهدا را چيدند

سپس نام شاعر اين رباعي را سؤال مي کنند. (2) مقام معظم رهبري آنگاه درخواست مي کنند که اين عکس نزدشان بماند.

در اين دوبيتي، هزاران معنا و پيام، نهفته است و هيچ تفسيري براي اين شعر، گوياتر و بهتر از اشک هاي رهبر انقلاب، کسي که همه وجود خود را براي اسلام و انقلاب وقف کرده، نيست. کسي که منافقين، بدن مطهرش را به بمب آلودند، مي داند نفاق چيست و منافقين چه بر سر اسلام، در صدر آن و اکنون آورده اند. نکته کليدي در اين رباعي؛ «مدعيان صف اول» و «چينش شهدا از آخر مجلس» است.

شهداي حرم، نسلي نو از پهلوانان و قهرمانان اين مرز و بوم هستند که تازه خود را دارند نشان مي دهند. آنها شهيد بين الملل اسلام هستند. آنها دشمن را کيلومترها خارج از مرزهاي ايران رصد مي کنند و به نبرد با آنان مشغولند. آنها فراتر از زمان و فراتر از سرزمين ايران مي جنگند. آنها گلچين شهداي ايران و به قول سعدي عليه الرحمه؛ صيد حرم هستند. آنها سست عهد نيستند و از بلا و ابتلا نمي گريزند. آنها نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامي هستند. يادشان گرامي و راهشان پر رهرو باد.

پي نوشت ها :
1- «ناصر مکارم شيرازي، وهابيت بر سر دوراهي»، «جعفر سبحاني، آيين وهابيت»، «اصغر قائدان، تاريخ و آثار اسلامي مکه مکرمه و مدينه منوره»، «علي اصغر رضواني، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات»
2- شاعر رباعي؛ ميلاد عرفان پور، مدير دفتر شعر مؤسسه شهرستان ادب


جز انتظار و جز استقامت ، وطن علاج دگر ندارد

غلامرضا صادقيان در یادداشت روزنامه جوان نوشت:

سال‌هاست كه نگارنده هر شب پس از پايان يك روز كار روزنامه و خبر و قيل و قال مسئولان و مديران دولتي، حسرت شنيدن يك استدلال و منطق قوي و حرف خالص و دليل قانع كننده را با خود به گور شب مي‌برد و آرزو مي‌كند كه ‌اي كاش همدم كودكان و مردمان بي‌رياي شهر مي‌بود تا همراه اين سخنان پر توهم و پر افاده و ناخالص از مسئولان!

گاهي يك مقام مسئول صورت واقعي خود را از پشت دليل‌هايش بيرون مي‌كشد و انگي به نظام موشكي و دفاعي كشور مي‌زند، كاري و استدلالي كه پيرزنان هم روا نمي‌دارند. گاهي هم در بحث‌هاي اخلاقي و ديني، همه دليل و منطقي كه از مقامات مي‌شنويم، چيزي در حد غرغر و نق‌نق نوجواناني است كه احساس بلوغ به آنها جسارت ورود به بحث‌هاي بزرگ‌ترهايشان را مي‌دهد و پشت هر حرفي – ناپخته و ناسنجيده – سينه سپر مي‌كنند و گاهي ديگر حرف‌هايي كه باورش نيز سخت است جز‌آنكه بپذيري نخوت، كينه، اهداف مبتذل سياسي و عداوت‌هاي شخصي، گوينده را كور معاني سخنان بي منطق خود كرده است.

اخيراً رهبر انقلاب با اشاره به برخي ادعاها كه دنياي فردا را دنياي گفتمان‌ها دانسته بود نه موشك‌ها، فرمودند كه بدون قدرت دفاعي، هر كشور زپرتي به خود اجازه تهديد ما را مي‌دهد. اين حقيقت، نگارنده را بلافاصله به ياد مقطع غزل ضربي ملك الشعراء بهار انداخت كه مي‌سرايد «ز هر دو سر بر سرش بكوبند / كسي كه تيغ دو سر ندارد.»

حيف كه مردم ايران با آنكه اين غزل را بارها و بارها از خوانندگان مشهور كشور در دستگاه ماهور شنيده‌اند و با آن دم گرفته‌اند اما چون در اين ترانه‌ بيت آخر يا مقطع غزل خوانده نمي‌شود و حافظه شعري مردم ما نيز عموماً از حفظ ترانه‌ها و شنيدن آواز است، كمتر كسي با اين بيت آشناست. بيان ملك الشعرا در اين بيت حاوي منطق و استدلالي قوي و عزتمندانه است و براي سخنان كوركورانه سبكسران، درسي زيبا و شنيدني دارد.

غزل زيباي ملك الشعرا اينگونه آغاز مي‌شود كه «ز من نگارم خبر ندارد/ به حال زارم نظر ندارد / خبر ندارم من از دل خود/ دل من از من خبر ندارد/ كجا رود دل كه دلبرش نيست/ كجا پرد مرغ كه پر ندارد...»

اما شاه بيت اين غزل كه هم در زمانه خود شاعر كه عصر مشروطيت بود و هم در زمانه ما كه عصر مقاومت است، يك سرمشق بي بديل و حكيمانه است، آن است كه مي‌گويد: «جز انتظار و جز استقامت / وطن علاج دگر ندارد»

وطن ما ايران اكنون چه در برابر كج فهمان داخلي و چه در برابر زورگويان خارجي، جز انتظار و جز استقامت، علاج دگر ندارد. اين مفهومي است كه صد سخنران نمي‌توانند آن را پاي تريبون‌هاي مطول به اين زيبايي و تأثير‌گذاري بيان كنند.

در روزهاي اخير  پيچيدن عطر شهداي مدافع حرم در فضاي كشور، نوعي همدلي و همراهي در اقشار مختلف مردم به‌وجود آورده و ملت به اين هوشياري نزديك مي‌شود كه دشمن دشمن كردن ما امري توهمي نيست و حقيقتي است كه بايد براي غلبه بر آن لباس انتظار و مقاومت پوشيد، پس مناسب بود كه در ميان اين همه قيل و قال مسئولان، آن غزل حكيمانه و اين دو بيت جاودانه‌اش يادآوري شود و البته كار دليل‌آوران و توجيه‌گران داخلي را به مولاي روم بسپاريم كه مي‌فرمايد: «‌اي دليلت گَنده تر پيش لبيب / در حقيقت از دليل آن طبيب / اي دليل تو مثال آن عصا/در كفت دلّ علي عيب‌ العمي.» (‌اي كه در نظر خردمندان، دليل آوردن تو مانند دليل و راهنماي پزشكان- خون و ادرار- گنديده و متعفن است، دليل تو به آن عصايي مي‌ماند كه در دست انسان كور، خود گواهي بر كوري و بي بصيرتي اوست.)


طلایه‌داران کرامت انسانی

در یادداشت روزنامه جمهوری اسلامی آمده است:

 بسم‌الله الرحمن الرحیم

امروز سوم شعبان سالروز ولادت با سعادت حضرت امام حسین(ع) سیدالشهدا است. این روز بزرگ در تقویم جمهوری اسلامی «روز پاسدار» نام‌گذاری شده است. پاسداری از دین، پاسداری از ارزش‌های والای اسلامی، پاسداری از حریم ولایت و امامت از بزرگترین افتخاراتی است که ملت ایران بویژه نسل‌های کنونی بدان مفتخرند. این مایه مباهات است که نسل امروز با پیروی از اصول و آرمان‌های برجسته انقلاب اسلامی به درجه‌ای از بلوغ سیاسی – عقیدتی رسیده‌اند که برای دفاع از حریم اسلام همچنان پیشتازند.

مدافعان حرم این روزها با رشادت‌ها و از خودگذشتگی خالصانه، لرزه به اندام دشمنان اسلام و تروریست‌های وحشی انداخته‌اند. اصالت این حرکت عظیم انسانی در دفاع از ارزش‌های والای انسانی – اسلامی در حد و اندازه‌ای است که عزیزترین فرزندان صالح این مرز و بوم با پوشیدن لباس رزم به استقبال شهادت می‌روند و کام دشمنان اسلام و قرآن را با طعم تلخ شکست، آشنا می‌سازند.

پیکرهای پاک شهیدان گلگون کفنی که این روزها در گوشه و کنار کشور بر دوش مردم خداجوی ما تشییع می‌شود، یکبار دیگر عطر شهادت را در کوچه و خیابان پراکنده و آحاد ملت با بدرقه پرشکوه خود، این پیشتازان دفاع از حرم، از آنهمه ایثارگری و اخلاص و ایمان تجلیل و تقدیر می‌کنند.

پاسداری از حریم اسلام و دفاع از حرم، افتخار بزرگی است که تصادفی نصیب هیچکس نخواهد شد. این افتخار جاودانه تنها نصیب عزیزانی شده و می‌شود که با ارزش‌های والای انسانی – اسلامی سنخیت دارند و بارها در طول زندگی پرنشاط خود آرزو کرده‌‌اند که ایکاش ما با شما اهل بیت می‌بودیم و در رکاب شما مجاهده می‌کردیم و به فوز عظیم می‌رسیدیم – گوئی اکنون اهل بیت(ع) آغوش گشوده‌اند و این عزیزان تشنه شهادت را در میان گرفته‌اند و آنها به فوز عظیم رسیده‌اند.

این همان عزت و اقتداری است که دشمنان ما از درک و شناخت آن عاجزند و به همین دلیل در تمامی محاسبات و اقدامات خود با شکست و ناکامی و رسوائی مواجهند. با نگاهی به گذشته‌‌های پرافتخار انقلاب و جنگ تحمیلی بهتر می‌توان دریافت که دشمن در محاسباتش چه اشتباهاتی کرده و چگونه خداوند به حمایت از جبهه حق آنچنان محاسبات دشمنان قسم خورده را برهم زده که نه تنها برای دشمن که برای حامیان جبهه حق نیز حیرت انگیز است.

هنوز هم برای دوست و دشمن قابل درک نیست که چگونه امام خمینی(ره) و پیروانش با دست خالی و با تکیه بر باورهای عمیق مکتب اهل بیت(ع) توانستند رژیم تا دندان مسلح شاه معدوم را از میان بردارند و به زباله‌دان تاریخ بفرستند. هنوز حامیان دیروز صدام در حیرتند که چگونه سردار نگون بخت قادسیه که قرار بود با فتح سه روزه تهران، طومار انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را درهم بپیچد، حتی پس از 8 سال جنگ و جنایت هم نتوانست راه به جائی ببرد و خود با آنهمه خفت و زبونی به هلاکت رسید.

 هنوز هم برای آمریکا و جبهه غربی عبری عربی که از 58 کشور جهان برای تشکیل گروه‌های تروریستی در منطقه عضوگیری کرده بودند، قابل درک نیست که چگونه آنهمه توطئه آنها برای تشکیل حکومت در عراق و سوریه نقش بر آب شد و صاحبان آن دست‌های آلوده در پیشگاه ملت‌ها و نزد افکار عمومی جهان معاصر اینگونه رسوا، بدنام و ناکام شدند؟ آیات قرآنی و تعالیم مکتب حیات بخش ائمه(ع) در این زمینه بسیار پندآموز است. اگر ما شهدای گرانقدری را در این راه پرعزت داشته‌ایم، در عوض توطئه‌های پیچیده‌ای خنثی شده و خیل گروه‌های تروریستی به خاک مذلت افتاده‌اند.

به علاوه پرچم پرافتخار شهادت در راه اسلام همچنان برافراشته مانده و در دست‌های پرتوان نسل جوانان عاشق شهادت، همچنان در اهتزاز است. خون به ناحق ریخته شهدای گرانقدر ما ضامن اقتدار،‌ پیروزی و اعتلای کلمه حق است. همین مظلومیت شهدای گلگون کفن ما در دنیای معاصر است که دوست و دشمن را به تحسین واداشته ولی هنوز هم از درک و پذیرش حقانیت پیروان اسلام عاجزند و با آنکه می‌دانند واقعیت چیست با آن در ستیزند. ننگ و شماتتی که این روزها نصیب حامیان وقیح تروریست‌ها در جبهه غربی عربی عبری شده، تصادفی نیست و اگر غیر از این می‌بود، جای تعجب و تاسف داشت.

 آنها که تلاش می‌کنند که با تمامی توان و ظرفیت خود، طلایه‌داران عزت و اقتدار اسلام را از میان بردارند، بدانند که با جبهه حق در افتاده‌اند و خداوند نصرت و پیروزی قطعی جبهه اسلام را وعده داده است. اگر امروز پیکر عزیزان و شهیدان گرانقدر ما بردوش مردم تشییع می‌شود و همگان بر شهادت مظلومانه مدافعین حرم اشک می‌ریزند، همین خون‌ها و اشک‌ها ضامن پیروزی جبهه حق است و دنیا به چشم خود دید که اگر این عزیزان نبودند و مجاهدات آنها نبوده، امروزه دمشق و بغداد مرکز حاکمیت تروریست‌های وحشی بود و چه بسا ملت مجبور می‌شد در عمق خاک کشور به دفاع از نوامیس خود بپردازد.

این، توطئه‌ای شوم به برکت هوشمندی رهبری و آگاهی ملت و استقبال فرزندان این مرز و بوم در نطفه خفه شد و از عمر پرننگ و نکبت این جرثومه‌های فساد و شرارت هم چیزی باقی نمانده است. روز پاسدار، روز تاسی به سرور شهیدان است و خدا را شاکریم که ملت ایران را به برکت پیروی از اهل بیت(ع) و با استقبال از شهادت، کرامت و عزت و اقتدار بخشید.