کمی پایین‌تر از پایتخت به سمت جنوب، جایی است به اسم پاکدشت. شهری در حاشیه پایتخت، دورافتاده و رها شده. از معضلات پاکدشت زیاد می توان گفت. اعتیاد، بیکاری، فقر. کمبود درمانگاه و مدرسه و بهداشت. کودکان کار، زاغه نشینی و...

پاکدشت داستان‌های زیادی دارد از نداشتن‌ها و نبودن‌ها و محرومیت‌ها. قهرمان یکی از این داستان ها روح الله است.
پدری با سه پسر و یک دختر پنج ساله معلول. پدر خانواده ای که در قبرستان زندگی می‌کنند و روزگارشان با ماهانه دویست هزارتومان می‌گذرد.
روح الله حرف زیاد دارد. از رنج دختر معلولش، از آوارگی، از آینده مبهم بچه‌هایش و از همسری که با چنگ و دندان بار زندگی را به دوش می کشد، و از بیماری دیابت خودش که پاهایش را آرام آرام از او می گیرد.
پاکدشت داستان‌های زیادی دارد و قهرمان یکی از همین داستان‌ها روح‌الله ست، که دختر معلولش را در آغوش گرفته و منتظر است پاهای خودش هم قطع شود...

{$sepehr_album_42148}

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 3
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 4
  • ۱۵:۳۲ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۵
    0 0
    این همه موسسه خیریه خوب کاری کنید
  • مستر جلال ۱۵:۳۴ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۵
    0 0
    اینجا باید جای مسولانی باشد که حقوق نجومی گرفتند نه مردم بدبخت...
  • 182 ۲۳:۳۰ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۵
    0 0
    خیلی ناراحت کننده بود . چه دخترخوشگلی هم دارن .. چکار کنم جزءشرمنده شدن کاری از دستم بر نمیآد.. یعنی این پدر آرزو هم داره ؟؟؟

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس