
دليل موفقيت درخشان فيلم آژانس [شيشهاي] لمس آدمهايي بود که از هر قشري نمايندهاي در فيلم آژانس بودند. از حاجي بازاريها تا پولدارهاي بيدرد، تا دانشجو و حتي مش غفور و حرفهاي کوچه بازاري؛ از زبان آنها ميشنيديم که در جامعه چه ديدي به جانبازان است.
بايد گفت که ما هر روز با اين آدمها سر و کار داريم.
حاتميکيا ستاره بيبديل سينماي جنگ است که اول جنگ در سپاه در خط مقدم جبهه حضور داشت و درد جانبازان را با گوشت و خون حس کرد و به او تکليف شد که براي ايثارگران و شهدا فيلم بسازد.
آقا ابراهيم! تو نميتواني سکوت کني و سکوت تو خيانتي به ايثارگران است. مانند دکتري که درد بيمارش را ميداند اما برايش اهميتي ندارد؛ يعني به من چه، اين همه دکتر! اما ابراهيم سکوت نکرد و حتي به خاطر فيلم آژانس [شيشهاي] پايش به کلانتري باز شد.
او به تکليف خود عمل کرد. در سال 78 طبق يک نظرسنجي، [فيلم] آژانس [شيشهاي] موفقترين فيلم در 30سال بعد از انقلاب اسلامي شد و مخاطبان هم به خوبي پيام فيلم را گرفتند و با حاج کاظم، همزاد پنداري کردند.
بهترين فيلم دفاع مقدس آن هم در پايتختي که هزاران کيلومتر دورتر از سنگر و خاکريز مقدم است، آن هم با شليک يک تير، فقط يک تير هوايي به اين موفقيت رسيد. ابراهيم فکر مخاطبش را ميخواند و ميدانست چه بگويد که ديگران توان يا جرأت پرداختن به آن را نداشتند.
آژانس [شيشهاي] ديد جامعه به جانبازان را تعديل کرد و مردم هم به اين فيلم واکنش فوقالعادهاي نشان دادند و مايه دلگرمي جانبازاني شده بود که فکر ميکردند براي مردم کم ارزشند و ايثارشان را کسي درک نميکنند و در لاک تنهايي بودند.
اما ظهور آژانس، به يکباره تمام نظرها را به طرف خودش گرفت؛ حاصل تمام اين فيلم، در يک سکانس خلاصه شد؛ سکانسي که حاج کاظم به زبان پند به پسرش گفت "سلمان با امثال عباس مهربان باش" و اين پيام به بهترين وجه در مخاطب نهادينه شد.
اميدواريم آقا ابراهيم در راستاي فيلسازياش جانبازان را فراموش نکند و ساخت فيلمهايي نظير «از کرخه تا راين» يا «آژانس شيشهاي» متوقف نشود.