راهبه

ا دراکولا در سینما به سمبلی سیاسی از کمونیست در دهه‌های شصت، هفتاد و هشتاد میلادی تبدیل شد تا اهریمن با هر الگویی از شرق برخیزد.

به گزارش مشرق، در سینما یک جریان پیوسته نظام‌یافته فکری به مخاطبان و علاقه‌مندان ژانر وحشت همواره می‌خواهد این اندیشه را القا کند که اهریمن همواره از شرق طلوع می‌کند.این تلقی در نمونه شاخص فیلم «جن‌گیر» وضوح شگفت‌آوری داشت، زمانی که پدر مارین در مقابل مجسمه پازوزو (Pazuzu) در سرزمین نینوای عراق قرار گرفت، برای مخاطب روشن بود که اهریمنی که ریگن، دختربچه آمریکایی را تسخیر کرده، همان اهریمنی است که از شرق برخاسته است.

فرمالیست‌های افراطی داخلی که جریان غالب در مطبوعات رسمی کشور هستند با همفکران ایدئولوژیکشان، چنین کدگشایی‌هایی متنی را که خود مؤلفان غربی بدان اذعان و اعتراف دارند، توهم توصیف می‌کنند. اما با استناد به آنچه در سینما در جریان است بار دیگر می‌توان روشن کرد که این نشانه‌های نمایشی در فیلم‌های غربی بدون انگیزش‌های اندیشه‌ای و ایدئولوژیک خلق نمی‌شود.

اما قبل از اشاره به استناد دوم، باید به این مسئله اشاره کرد که گاردین همزمان با اکران جن‌گیر در انگلستان (دهه هفتاد) نوشت: "سینما تبدیل به کلیسا شد و حالا مردم می‌توانند به سینما بیایند و با دیدن قدرت شیطان، ایمان خود را به خدا تقویت کنند".

از آن زمان تاکنون گونه خاصی از سینمای وحشت به مخاطبانش می‌خواهد عظمت شیطان را نشان دهد تا ایمان مخاطبان را به خدا تقویت کند و نکته جالب اینجاست وقتی که مخاطب شرارت شیطان در متن یک اثر نمایشی را درک می‌کند و ابعادی از حضور و عظمت خداوند را نمی‌بینید تنها عنصر نمایشی چشمگیر، قدرت انسان مسیحی در کالبد کشیش‌هاست.

به این ترتیب متن اغلب چنین آثاری، به‌جای تبدیل شدن به فیلم‌هایی «ایمان‌بنیاد»، به باور درک جایگاه پرقدرت شیطان یا اهریمنان مشابه منجر خواهد شد.

در پس جدل فرمولیزه خیر و شر، از منظر اغلب مؤلفان هنری غربی، خدا بر اساس تلقی نیچه‌ای یا مرده، یا از اداره انصراف جهان انصراف داده است، به همین دلیل برداشت‌هایی که به مخاطب ارائه می‌شود، غلبه انسان مسیحی بر هر پلیدی و اهریمن است، تا ساحت انسان زمینی فناپذیر، جنبه خداگونه پیدا کند.

اما شرق‌ستیزی در آثاری با تم جن‌گیری و اصرار بر این موتیف که شیطان از شرق طلوع می‌کند، در سال ۲۰۱۴ فیلم «از شر شیطان نجاتمان ده» (Deliver Us From Evil) تکرار شد.

در روایت این فیلم سرباز آمریکایی در عراق، توسط اهریمن تسخیر می‌شود و به خاک آمریکا می‌رود و باز هم توسط کشیش پرقدرت گناهکاری، با تسلط به قدرت‌های انسانی و صرفاً با خواندن چند دعا، انسان تسخیرشده نجات پیدا می‌کند.

با توجه به بن‌مایه‌های هیجان‌انگیزی از این دست از منظر سازندگان، امکان ندارد در طول ۱۰ سال اخیر ساخت آثار تلویزیونی و سینمایی با چنین تمی متوقف شود، بلکه چنین وضعیت‌های نمایشی به‌شدت گسترش یافته‌اند و سالانه حداقل چند فیلم با محوریت تسخیر و مبارزه با شیطان ساخته می‌شود.

فیلم «احضار» یکی از این دست آثار است که قسمت سوم آن با عنوان «راهبه» عرضه شده است. راهبه مقدمه و سرآغاز فیلم «احضار» است و به زندگی کلیسایی و رشد قدیس‌گونه شخصیت «ایرنه» می‌پردازد، ایرنه‌ای که در ابتدا یک راهبه است، اما طی فرآیندی که بخشی از آن را در محل رخدادهای فیلم می‌بینیم، با تمسک به خون مسیح، تبدیل به جن‌گیر قهاری می‌شود.

*باز هم شیطان از شرق می‌آید، از همان مکانی که دراکولا آمد

اهریمن این بار نیز از شرق طلوع می‌کند، این بار شرق اهریمنی، شرق اروپاست، همان‌جایی که به‌صورت سمبلیک دراکولای برام استوکر از آن (رومانی امروز ترانسیلوانیا) برخاست. شاید خاستگاه روایی دراکولا از شرق است، اما دراکولا در سینما به سمبلی سیاسی از کمونیست در دهه‌های شصت، هفتاد و هشتاد میلادی تبدیل شد تا اهریمن با هر الگویی از شرق برخیزد.

در این ارتباط باید به این موضوع در متن فیلم اشاره کرد که روایت در روستایی در هوندارا، در جنوب غربی ترانسیلوانیا در نزدیکی کوه‌های پونا روزا می‌گذرد، در واقع خاستگاه اهریمنی «والاک» ازجهنم‌گریخته را به محل زندگی اسطوره باستانی دراکولا نزدیک کرده‌اند.

اما مسئله مهمی که در مورد فیلم «راهبه» می‌توان مطرح کرد این است که این فیلم آیا اثری «ایمان‌بنیاد» به‌شمار می‌آید، یا شبیه همان آثاری است که قدرت انسان مسیحی را در متن نمایش برجسته می‌کند؟

با اغراق‌های نمایشی در متن مخاطب آثاری نظیر احضار (The Conjuring)، آنابل (Annabelle) و «راهبه» که هر سه از یک خانواده هستند، مخاطب ایمان بیشتری نسبت به شیطان پیدا می‌کند.

پژوهشگران دینی هم متأسفانه نتوانستند رویدادهای ایدئولوژیک عصر پیشِ‌رو را که به‌صورت مرتب در سینما نمود دارد در نسبت با علوم مختلف تفسیر کنند.

عصری که به‌گفته اغلب «خداباوران» سراسر جهان، عصر انکار خداست. عصری که برخی نئوآتئیست‌ها در جهان غرب هم معتقدند خداوند از هدایت بشر ناامید شده و دیگر هیچ بشری نماینده او در کره زمین نخواهد بود، در نتیجه غرق شدن در لیبرالیسم و اعتقاد به آزادی تام بشری تنها نسخه حیات‌بخش انسان است.

گروه دیگری از کوچ خداوند به مکان دیگری سخن می‌گویند و حواشی بر متن که همان اصول ادیان ابراهیمی است غالب می‌شود تا جایی که در «سریال فرشتگان در آمریکا» چنین تفاسیری نمود نمایشی پیدا می‌کند.

در عصر کنونی که برخی معتقدند؛ دورانی را پشت سر می‌گذاریم که عصر انکاری است که دوران «سکوت خداوند» نامیده شده و با همه این تفسیرها، سینما با دستمایه گونه وحشت، حتی خداناباوران را مجاب به قدرت و عظمت شیطان می‌کند.

در «راهبه» کفر نمایشی جذاب، مرزشکنی می‌کند. در صحنه‌های نخستین می‌بینیم که در بخشی از کلیسا تابلویی را با عنوان «خدا اینجا پایان می‌یابد» می‌بینیم.

فیلم دقیقاً روی همان نگره مورد اشاره انگشت می‌گذارد و به‌صورت بسیار ظریفی آن را برجسته می‌کند. تأکید بر پایان قدرت الهی و اصرار به پایان قلمروی زمینی خداوند نخستین مسئله الحادی است که فیلم آن را طرح می‌کند.

در سال ۱۹۵۲، در کلیسایی دورافتاده در رومانی، دو راهبه کاتولیک رومی که در صومعه «سنت کارتا» زندگی می‌کنند، زمانی که آنها برای مهار یک اهریمن ضدمسیحی باستانی، وارد یک تونل می‌شوند، توسط یک نیروی ناشناخته مورد حمله قرار می‌گیرند. راهبه اولی کشته می‌شود و به «خواهر ویکتوریا» می‌گوید از مهاجم فرار کند، "چون خدا هم نمی‌تواند او را نجات دهد".

اهریمن قصد تسخیر کالبد راهبه دوم «خواهر ویکتوریا» را دارد اما او خودش را می‌کشد و بدنش توسط فرنچی (جوناس بلوکت) کشف می‌شود، یک روستایی که به خواهران در صومعه، مواد اولیه غذایی می‌رساند.

واتیکان از این مطلع می‌شود و پدر برک (دامین بشیر) به رم احضار می‌شود.

سکانداران کلیسای کاتولیک از پدر برک می‌خواهند با «خواهر ایرنه» که قسم خدمتگزاری به کلیسا را نخورده است، راهی رومانی و کلیسا شوند.

آنها به رومانی سفر می‌کنند تا بتوانند وضعیت و اتفاق رخداده را بررسی کنند. این اتفاق در حالی می‌افتد که خواهر ایرنه در یک مدرسه دینی مشغول به آموزش است و سعی می‌کند با استدلال‌های علمی دین را به شاگردانش بیاموزد.

تقریباً همان کاری که در بزرگسالی همراه با شوهرش به‌عنوان یک جن‌گیر تخصصی انجام می‌دهد و آن را در فیلم احضار می‌بینیم. مدیره او ناگهان در کلاسی که او تدریس می‌کند حرف او را قطع و او را مطلع می‌کند که برک وارد شده تا همراهی ایرنه در سفرش به رومانی را به‌اطلاع او برساند.

این دو به رومانی سفر و با فرنچی ملاقات می‌کنند تا آنها را به صومعه ببرد. آنها بدن ویکتوریا را کشف می‌کنند و یک کلید را از جسدش برمی‌دارند. در داخل آنها با راهبه‌ای روبه‌رو می‌شوند که به آنها اطلاع می‌دهد که راهبه‌ها شب‌های پرکار و پردعایی را می‌گذرانند.

در همین حال شیطان به فرنچی در راه بازگشت به روستا حمله می‌کند، اما او فرار می‌کند. ایرنه متوجه می‌شود برک نخستین مواجهه‌اش با اهریمن نیست و پدر متوجه می‌شود ایرنه قدیسی است که در معرض الهام و وحی واسطه‌ای قرار دارد.

ایرنه نشان می‌دهد که به‌عنوان یک دختر، توسط مریم مقدس هدایت می‌شود. اهریمن به برک حمله می‌کند و او را در قبر دفن می‌کند و توسط ایرنه از زنده دفن‌شدن در قبرستان توسط موجودات شیطانی نجات پیدا می‌کند.

روز بعد، ایرنه و برک قصد ورود به کلیسا را دارند اما فقط به ایرنه اجازه ورود می‌دهند. او با برخی از راهبه‌های دیگر ملاقات می‌کند و می‌آموزد که آنها دائماً دعا می‌کنند تا موجودات شریر را خاموش نگه دارند.

«خواهر اوانا» تاریخچه صومعه را برای او بازگو می‌کند؛ در «قرون وسطی» صومعه در مکان فعلی، قلعه بزرگی بود و توسط یک دوک ساخته شد.

دوک می‌خواست حکومت شیطانی خود را از طریق گشودن دریچه‌ای از جهنم احیا کند و «والاک» (اهریمن بزرگ در محور فیلم) را احضار کرد، اما حین احضار توسط «شوالیه‌های صلیبی» کشته شد.

شوالیه‌های صلیبی با گوی بلورینی که حاوی خون عیسی مسیح است دریچه گشوده‌شده را مسدود کردند. بمب‌گذاری در طول جنگ جهانی دوم موجب شکاف شد تا این منفذ و جای نفوذ گشوده شود. «پدر برک» منفذ را پیدا می‌کند و متوجه می‌شود تمامی ساکنان صومعه مرده‌اند.

فرانچی برای کمک به ایرنه و برک به صومعه می‌رود. ایرنه توسط والاک مورد حمله قرار می‌گیرد. او مثل راهبه‌ها دعا می‌کند تا از والاک ایمن باشد و کنار سایر راهبه‌ها مشغول دعا می‌شود اما متوجه می‌شود که هیچیک از راهبه‌هایی که او دیده و با آنها صحبت کرده بود واقعی نبوده‌اند و او تنها دعاکننده در صومعه است.

کمی بعد متوجه شد که ویکتوریا آخرین راهبه صومعه بوده است و خودش را به قتل رسانده تا مانع از تسخیر کالبدش توسط شیطان (با نام والاک) شود.

آنچه به‌عنوان نظریه در این فیلم مطرح می‌شود این است که والاک را فقط می‌توان با خون مسیح متوقف کرد. اگر آنها را با خون مسیح که در مجسمه اصلی معبد پنهان شده، از بین ببرند، می‌توانند نجات پیدا کنند. سپس ایرنه برک را مطلع می‌کند که خداوند او را دعوت کرده و برک می‌خواهد او را به موقعیت رسمی نائل کند و او قسم راهبه‌ای بخورد.

پس از آنکه سه نفرشان در ورودی تونل را باز می‌کنند، والاک با ایرنه مواجه می‌شود و ایرنه تسخیر می‌شود اما از خون مسیح می‌نوشد و آن را در صورت والاک (راهبه تسخیرشده) می‌پاشد و خودش را از شیطان تسخیرشده نجات می‌دهد، اما درون مخزن آب زیرزمینی صومعه می‌افتد و فرنچی ایرنه را احیا می‌کند، غافل از اینکه فرنچی تسخیر شده است.

ما در پایان فیلم راهبه به آغاز فیلم احضار خواهیم رسید که بیست سال بعد در سمینار دانشگاه «کلاریون پرون» دانشجویان فرآیند رهایی از تسخیر فرنچی را توسط ایرنه و همسرش تماشا می‌کنند.

در مجموعه فیلم‌های «جن‌گیری» حتی تا بیست سال قبل، انسان مورد تهاجم و تسخیر قرار می‌گرفت و حالا غیر از انسان، کلیسا و حتی قلمروی پروردگار مورد هجوم و تسخیر است!

تا قبل از مجموعه‌هایی نظیر «احضار»، «آنابل» و فیلم «راهبه»، در اغلب فیلم‌هایی با محوریت تسخیر، انسان هدف قرار می‌گرفت، اما در مقدمه فیلم با جغرافیای اهریمنی روبه‌رو هستیم.

همین اشاره وسعت افزایش قدرت شیاطینی را به‌رخ می‌کشد که در روایت‌های اسطوره‌ای و افسانه‌ای خرده‌شیاطین محسوب می‌شود و هنوز قدرت و عظمت شیطان اصلی کمتر در مجموعه‌های این‌چنینی نشان داده شده است.

در مدرسه علمی مذهبی که ایرنه در آن مشغول تحصیل است در صحنه‌ای از سبک آموزش سنتی در مدارس مذهبی انتقاد می‌شود.

ایرنه در حال آموزش به دانش‌آموزانی است که دوران راهبگی و کشیشی را پشت سر می‌گذارند. شاگردان با طرح ماجرای انقراض دایناسورها مفاهیم اثباتی اصول دین را به‌چالش می‌کشند. مصداق این چالش ماجرای انقراض دایناسورها است.

در این صحنه با رویکرد پیشرو ایرنه، افرادی نظیر او به آموزش‌ها و باورهای کلیسایی طعنه می‌‎‌زنند. نسل قدیم کشیش‌ها موضوعی را باور می‌کردند و مسائلی را تدریس می‌‎‌کردند که کلیسا تأیید می‌کرد و در کتاب مقدس مصداق داشت.

این صحنه حتی در فیلم به‌عنوان مقدمه دراماتیک به این مسئله اشاره دارد که حدود باورها را دین و حالا کلیسا تعریف می‌کنند و مصادیقی عینی‌تر و ماورایی‌تر از وجود دایناسورها هست که کلیسا از آموزش آن طفره می‌رود.

در فیلم ایرنه اشاره می‌کند انجیل یک عشقنامه است و تعریف جدیدی از کتاب آسمانی ارائه می‌کند، در صورتی که کتب آسمانی با وسواس و دقتی خاص مرجع سبک زندگی ادیان است و جواب بسیاری از سؤالات در متون دینی نیست!

این هم یک ترفند زیبا و درجه‌یک است که در جای جای یک قصه مذهبی نگره‌های خداناباورانه و آتئیستی گنجانیده شده است و وقتی که «پدر برک» به رومانی می‌رود درخواهیم یافت در هسته‌های مخفی یسوعی به مقام و اعتبار افرادی نظیر او «شکارچی معجزه» نسبت داده می‌شود.

مطالبه کلیسا، شأن قدسی آن را به چالش می‌کشد. سران کلیسایی به‌دنبال این هستند تا متوجه شوند که این زمین مقدس هست یا نه، در واقع تعبیر زمین مقدس با آن نشانه‌ای که در ابتدای فیلم هویدا می‌شود به استنباط تازه‌ای می‌انجامد که راهبه‌ها می‌خواهند متوجه شوند.

آیا این زمین نیز تسخیر شده است؟ محدوده شیطانی یا زمین غیرمقدس به دایره‌ای مکانی گفته می‌شود که اهریمن در آن پای نگذاشته است. در مقدمه فیلم اهریمن آزاد می‌شود و هدفش چیست؟ شکار یک جوان کانادایی که در رومانی زندگی می‌کند؟ یا فیلم اصرار دارد که همچنان بر مسئله از ریخت افتادن نشانه‌های مقدس تأکید کند؟

«والاک» که در کالبد یک راهبه رفته مثل یک قاتل اسلشری معمولی قصد شکار سه شخصیت اصلی را دارد، با یک صلیب فلزی آتش می‌گیرد.

ارائه خون عیسی توسط شوالیه‌های صلیبی از بحث‌های خاص و چالش‌برانگیز فیلم است. شوالیه‌های صلیبی قدیس نیستند، تاریخ از چنین شوالیه‌هایی به‌عنوان مسلمان‌کش‌ترین افراد یاد خواهد کرد و آنان با یک صحنه و آوردن خون حضرت عیسی (ع) مقدس نخواهند شد. فیلم با این صحنه شوالیه‌های مسلمان‌کش را تطهیر می‌کند.

خون عیسی را در این مکان گذاشته‌اند و دختر باقیمانده خون مسیح را می‌نوشد و سپس آن را به‌سوی والاک در کالبد راهبه پرتاب می‌کند و این آغازی برای دختری است که در احضار همراه با شوهرش دست به عمل مقدس می‌زند و جن‌گیری می‌کند.

منبع: تسنیم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 3
  • غیر قابل انتشار: 2
  • هادی IR ۱۶:۱۱ - ۱۳۹۸/۰۴/۰۲
    21 7
    دوستانی که به جن وجن گیری واحضار علاقه دارن میتونن سخنرانی روایت عهد سی استاد رائفی پورو گوش بدن..خیلی جالب و عالی هست

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس