گروه فرهنگی مشرق- دومین روز جشنواره فیلم فجر در سالن برج میلاد در حالی با نمایش فیلمهای «گشت ارشاد»، «پنج شنبه آخر ماه» ، «میگرن» ، «گیرنده»، «من و زیبا» و «مادر پاییزی» برای اهالی رسانه به نمایش درآمد که فیلمهای روز اول به گفته اکثر منتقدین چنگی به دل نزد.
گشت ارشاد
تهيهکننده، نويسنده و کارگردان: سعید سهیلی
بازيگران: حمید فرخنژاد، جمشید هاشمپور، پولاد کیمیایی، ساعد سهیلی، نیوشا ضیغمی، سحر قریشی، میرطاهر مظلومی و محسن افشانی
خلاصه داستان فيلم:
سه جوان پایین شهری برای پولدار شدن دست به کارهای خطرناک زده در یکی از این کارها سخت گرفتار و دچار مشکل می شوندو...
ویدئویی از فیلم :

امیر قادری در نقد مثبتی بر فیلم گشت ارشاد نوشت :
گشت ارشاد تا به امروز تنها فیلم جشنواره بوده که میشد تماشایش کرد. همه عیبهایش را میدانم و باز دوستاش دارم. همین که فیلم خنثی و بشین سر جایت نبود. همین که فیلمسازش حرف داشت و میخواست حرفاش را هر طور که شده (گاهی الکن، و گاهی با موفقیت) به تماشاگرش منتقل کند. همین که سازندهاش شخصیت ساخت و این شخصیتها را دوست داشت. همین که میشد داستاناش را دنبال کرد. همین که یک فیلم در سینمای ایران، میگفت گرگ باش نه گوسفند. همین که بعد مدتها یک گروه سه نفره خوب (با بازی دلپذیر حمید فرخنژاد، پولاد کیمیایی و حضور غافلگیر کننده ساعد سهیلی، فرزند فیلمساز) ساخته بود. همین که میدانست کجای جهان ایستاده و داشت دشنهاش را تیز میکرد. همین که آدم بد و آدم خوب فیلماش را میشناخت. همین که با ارزشها یا ضد ارزشها کاسبی نمیکرد. همین که فراتر از ایدئولوژی و سیستم ارزشی دیکته شدهی خوب و بد، مردم را برای مردم میخواست. این فیلمی است که شخصیتهایش مدام دنبال فرصتی میگردند تا بالای بلندی، ستونی، خرپشتهای جایی بروند و برای گرفتن حقشان و در طلب عدالت سخنرانی کنند! با این وجود اما آن قدر شخصیتهای دوست داشتنی دارد و آن قدر حرفهایی که میزند؛ حرف دل کارگردان هست؛ و گفته شدنشان در سینمای ایران لازم است؛ که ایناش هم دلچسب است.
فیلم اشتباه زیاد دارد. خیلی از سکانسها خوب شروع و تمام نمیشوند. فیلمنامهاش با دقت نوشته نشده و شخصیت اضافه زیاد دارد. چند پایانه بودن به قوت دراماتیکاش لطمه زده، و اجرای سکانسهای پرجمعیت، و سکانسهای دیگری از جمله تلکه جوانهای به صف شده، پیش پا افتاده و با عجله اجرا شده. اما سهیلی در ایده اولیهاش نمیماند، تا قرار است تکراری شود، شخصیتهایش به فاز بعدی و انتقام از آدمهای اصلی میروند و فیلمساز تا به انتها از محافظت از شخصیتهای اصلیاش پا پس نمیکشد. فکرش را بکنید یک "حرامزادههای ناکس" (اینگلوریوس بستردز، ساخته کوئنتین تارانتینو، 2009) ایرانی داشته باشیم! داستان مردی که قمهاش را تیز میکند و برای بچههای امروز تعریف میکند گرگ بودن خوب است نه گوسفند بودن. در کشور فیلمسازهایی که آرمانشان نمایش خیانت در آپارتمان، و گوشه نشینی و تلاش برای سرایت مرضشان به تماشاگران احتمالی است.
مي توان گشت ارشاد را بهترين اثر دهه اخير سهيلي دانست.
محسن شرف الدین در کافه سینما این فیلم را بهترین فیلم پخش شده در این دو روز خواند و نوشت:
ديدن فيلم هاي سعيد سهيلي ديگر واجد شرايط براي داشتن يکسري پيش زمينه هاي خاص شده است. تو بايد بداني که با ديدن آثار او مي تواني در 10 دقيقه با 10 ژانر مختلف روبرو شوي و با 10 پلان به 10 حس مختلف برسي. گشت ارشاد قدرتمندانه و سرفراز اين خاصيت تاليفي سهيلي را در خود حفظ کرده با اين تفاوت که مي تواني در عين چند پارگي يک اثر قابل تحمل را ببيني و از ايده ها و تکه هاي کمدي و کنايه هاي سياسي اش هم يک دل سير بخندي. در فيلم مطمئنا با يک فرخ نژادي روبرو خواهيد شد که منگي و مشنگي اش برايتان آشنا و با سابقه خواهد بود ولي او به راحتي به جذابيت و کشش فيلم کمک کرده. باقي بازيگران هم بالاتر از انتظار بودند مخصوصا سحر قريشي که خيلي بالاتر از انتظار در خيلي از زمينه ها بود! اگر 10-15 دقيقه پاياني نئو فانتزي فيلم را که به فاجعه اي تمام عيار شبيه بود کنار بگذاريم مي توان گشت ارشاد را بهترين اثر دهه اخير سهيلي دانست. ما که از شروع مفتضحانه جشنواره نااميد هستيم بايد اثري مثل گشت ارشاد را بهترين فيلم در اين دو روز معرفي کنيم. فکر مي کنم در اکران مفصل به سراغ اين فيلم بروم.
«گشت ارشاد» را باید کیمیایی میساخت نه اینکه فقط پسرش در آن بازی کند!
یزدان سلحشور در خبرآنلاین با خوب خواندن این فیلم تنها نقطه ضعف همیشگی سهیلی را پایان دادن ضعیف فیلم دانسته است:
این فیلم دقیقا همان فیلمی است که مسعود کیمیایی پس از ساختن فرضیاش میتوانست بگوید: «در این فیلم، بشدت خودم بودم!»
سهیلی اگر بنشیند و بدون دلشوره رساندن فیلم به جشنواره، از نو آن را تدوین کند و سکانسهای زندان را دربیاورد و سکانس دوئل فرخنژاد و پولاد کیمیایی با هاشمپور را، لااقل 5 دقیقه کوتاه کند، ما شاهد یکی از درخشانترین آثار پس از 57 خواهیم بود.
سهیلی پیش از این هم ثابت کرده بود که فیلمساز خوبی است اما اغلب با پایانهای آثارش مشکل داشت؛ پاشنه آشیلی که به این کار هم ضربه زده است.
[عدهای از دوستان از این فیلم خوششان نیامده. عدهای به آن درجه ضعیف را اختصاص دادهاند اما اگر این فیلم، روایت «نوآر پسا پست مدرن» ما نیست، پس چه فیلمی میتواند چنین صفتی را دارا باشد؟ این فیلم را جدا از برخی پیش فرضهای سیاسی و اجتماعی درباره کارگردان و گروه سازنده، قضاوت کنیم؛ این فیلم را همان طور نگاه کنیم که آثار «رئالیسم شهری» نسل دهه هفتاد آمریکا را میدیدیم. باید این فیلم را سال 47 میساختیم! خُب، نساختیم! اگر تارانتینو شاگرد راجر کورمن نیست و «سگهای انباری» را قبل از «پدرخوانده» نساخته، باید از دَرِ سینما برود بیرون؟!]
کمدی، درام، تراژدی... همه چی
امیرحسین فرض اللهی در سینما پرس ، گشت ارشاد را کاملترین اثر سهیلی می داند و می نویسد :
1. و این بار اثری دیگر از سعید سهیلی به جشنواره آمده است اثری که شکل و شمایل ظاهری اش نشانگر آن است که می تواند کاملترین اثر سعید سهیلی تا اینجای کارش باشد اما هرچه فیلم جلو می رود نا امید تر می شویم از اینکه فیلم اثری آبرومند در آمده و همه را راضی سالن سینما راهی کند.
2. اولین نکته ای که در برخورد با گشت ارشاد آدمی را متعجب می کند این است که از هر دری سخنی است؛ شیوه ای که در چند اثر اخیر سهیلی همواره با او همراه است و موجب تشتت آثار او شده است موضوعی که موجب می شود تمرکز حاصل در قصه بهم بخورد و اثر فاقد انسجام به نظر برسد.
3. آنچه مسلم است این است که اثر به اثر تجربه کارگردانی سعید سهیلی افزوده می شود و این موضوع به وضوح در آثار او تاثیر مثبت می گذارد چراکه میزانسن آن باورپذیر تر و دکوپاژش موجب ارتباط موفق تر با مخاطب می شود در نتیجه کیفیت باورپذیری در نزد مخاطب بالا می رود... اما از آنجا که در نوشتن شخصیت پردازی گره افکنی گره گشایی تمرکز کافی و حوصله وافی به خرج نمی دهد همیشه یک جای کارش می لنگد و باعث می شود زحمت فراوان او در انجام کار و کارگردانی به هدر برود و این آسیب بزرگ لطمه فراوانی به فیلم های این فیلمساز زده است و باعث خدشه دار بودن فیلم هایش شده اشکالی که اگر برطرف شود او را به فیلمسازی خوب تبدیل می کند اما از آنجا که او همواره در وادی فیلم فارسی گام بر می دارد توجه بیش از حدش به المان های گیشه پسند باعث می شود آثار او همواره پر از پاشنه آشیل باشد و سرعت فراوان تغییردر قفصه و اتفاقات آن باعث عدم کافی توسط مخاطب و اهالی رسانه شود کاش سهیلی این آفت را جدی بگیرد و در این زمینه تامل بیشتری کند.
4. بدون شک این فیلم حتی مخاطب سخت پسند را نیز تا یک سوم ابتدایی اثر با خود همراه می سازد اما نوع پیدا و پنهان کار و کلیشه پردازی های سطحی در قصه و شخصیت ها باعث می شود اعتماد مخاطب از توجه به قصه از دست برود و حتا اگر در سالن سینما بمانند به شوخی ها و تیکه ها دلخوش کرده و اثر را جدی نگیرند و... در نهایت منتظر شود تا شاید سهیلی آسیب جدی فیلمسازی اش را بطرف سازد.
چند پاره، اما شجاعانه
سید آریا قریشی در کافه سینما در نقد گشت ارشاد نوشت :
در زمانه فیلمهای ترسو و محافظهکار که ایجاد هر گونه گرما و هیجان را در تماشاگرانشان یک اشتباه تلقی میکنند، «گشت ارشاد» فیلم جالب و متفاوتی است.
مثبت:
در سینمایی که اساساً علاقه دارد آدمها را به هر طریقی وارد مسیرهای یکسان و از پیش تعیینشده کند، سعید سهیلی بارها نشان داده که پتانسیل ساخت آثاری متفاوت در دل سینمای ایران را دارد. چه وقتی یک فیلم کمدی میسازد و چه زمانی که دست به ساخت یک فیلم اکشن میزند. «گشت ارشاد» هم از این قاعده مستثنی نیست. جنس کمدی این فیلم مسلماً با کمدیهای دیگر سینمای ایران تفاوت دارد و گاهی حتی پهلو به پهلوی آثار فراواقعگرایانه میزند! این یکی از معدود کمدیهای غیر ناخواسته (!) سینمای ایران است که لحظات طنزآمیزش در برخی از لحظات به شدت تماشاگر را میخندانند. فیلم هر چند ایده کلی چندان جدیدی ندارد، اما سهیلی موفق میشود با اضافه کردن داستانکهای مرتبط جذاب و خلق لحظات دلچسب، پتانسیل تبدیل یک فیلم خوب را برای «گشت ارشاد» ایجاد کند.
منفی:
اما متأسفانه مثل خیلی از فیلمهای سهیلی، این پتانسیل بالقوه به بالفعل تبدیل نمیشود و «گشت ارشاد» در نهایت یک اثر متوسط باقی میماند که البته در عین حال یکی از بهترین فیلمهای سهیلی هم هست. مهمترین مشکل فیلم هم به فیلمنامه چند پارهاش برمیگردد. فیلم پر از ایدههایی که خیلی از آنها به خوبی جمع نمیشوند و نهایتاً در حد یک ایده باقی میمانند. نمونهاش داستان زن سابق عطا (پولاد کیمیایی) که مشخص نیست به چه دلیل به فیلمنامه اضافه شده است. در حالی که دلایل این جمع سهنفره برای دست زدن به اقداماتی که در فیلم میبینیم، کافی به نظر میرسد، حضور این ماجرا وصله نچسبی است که قابل حذف بود. همچنین سرگردان بودن فیلم میان ژانرهای گوناگون و عدم توانایی سهیلی در اتصال بخشهای مختلف فیلم که هر کدام حال و هوای مربوط به خودشان را دارند، به کلیت اثر ضربه جدی وارد کرده است. بنابراین کار تماشاگر برای برقرار کردن ارتباط حسی پیوسته با فیلم سخت میشود و در نتیجه گاهی اوقات بیننده تنها میتواند به بعضی از شوخیهای فیلم بخندد. بدون این که تأثیر لازم را از آن صحنه گرفته باشد. مشکل دیگر پیامهای اجتماعی است که به فیلم الصاق شده است. فیلمی که اینقدر راحت توانسته تماشاگرش را بخنداند، نیازی به وارد کردن مضامین جدی از جایی خارج از خود فیلم ندارد. اما اینبار مضامین جدی هستند که فیلم را از ریتم میاندازند و هیچگاه در دل درام فیلم جا نمیافتند. این معضل به خصوص در بیست – بیست و پنج دقیقه پایانی فیلم خود را بیشتر نشان میدهند.
مثبت:
اما حیف است که یادداشتی بر این فیلم را با ذکر نکات منفی به پایان ببرم. به خصوص این که نگاه پشت این فیلم، در برخی از زمینهها، نگاهی فوقالعاده پیشرو در سینمای ایران است. در سینمای دست به عصای ایران، سعید سهیلی واقعاً یکی از معدود کارگردانهایی است که «خون» را با «علاقه» به تصویر میکشد. این خصوصیت از زمان فیلمی چون «سنگ، کاغذ، قیچی» در سعید سهیلی به چشم خورده بود و مثل همیشه ما چشممان را به این خصوصیت خوب بسته بودیم. اما کمکم زمانش رسیده که این ویژگی را در فیلمسازی که دست به عصا و محافظهکار نیست، تحسین و او را به ادامه این مسیر تشویق کنیم. سال گذشته «جرم» مسعود کیمیایی را در جشنواره داشتیم که اتفاقاً در آن فیلم هم پولاد کیمیایی بازی میکرد و وقتی شخصیت بد فیلم را میکشت، با افتخار اعلام میکرد که رگ او را روی گردنش زده است، و امسال «گشت ارشاد» را داریم که هر چند به خوبی «جرم» نیست، ولی باز هم یک خون و خونریزی اساسی را در فیلم شاهدیم. سکانس اکشن دقایق پایانی فیلم خوب درآمده و نماهایی که سهیلی در این سکانس گرفته، نشان میدهد که او چقدر به این سکانس علاقه دارد. هر چند اکشن غلیظ این دقایق با توقعاتی که فیلم در ما ایجاد کرده، تناسبی ندارد و این هم از نقاط ضعف فیلم است، ولی به عنوان یک سکانس مجزا، سکانس واقعاً خوب و تأثیرگذاری است. از این سکانسها در فیلم کم نداریم. سکانسهایی که ربط خاصی به باقی اجزای فیلم ندارند، ولی به عنوان یک سکانس جدا، میتوان آنها را دوست داشت. از جمله سخنرانی حمید فرخنژاد برای کودکان. تفاوت همینجا است. «گشت ارشاد» فیلمی است که در آن شخصیت اصلی از مخاطبانش میخواهد که «گرگ» باشند و نه «گوسفند». دقیقاً برعکس آن چه که اکثر فیلمهای ایرانی از تماشاگرانشان انتظار دارند!
«پنجشنبه آخر ماه»
کارگردان : ماشاءالله شاهمرادی
بازيگران: محمود پاکنیت (روحانی)، شبنم قلیخانی، علی بکائیان، علی کشوری، سینا سهیلی، لاله کریمی، آلما سعادتیفر، سعید توکلی، مجتبی قربانی، سعیده عرب، مسعود ابوسعیدی ، زهرا خضرایی، علی انوریان، ناصر فروغ ، محمد دلگشا با معرفی جواد اصغری
خلاصه داستان فيلم:
تعدادی جوان در خانه یکی از دوستانش جمع شده اند تا در یک پارتی شرکت کنند که ناگاه مردی روحانی وارد خانه می شود ....
ویدئویی از فیلم :

«پنج شنبه آخر ماه» ؛کمدی تین ایجری به سبک ایرانی
مهدی علیپور در کافه سینما با شبه تله فیلم خواندن اثر شاهمرادی می نویسد:
کاملا واضح است که ماشاالله شاهمرادی زاده کارگردان فیلم ، " پنچ شنبه آخر ماه " را به سبک فیلمهای تین ایجری هالیوود ساخته است . خانواده پسری بنام مجید که از قشر مذهبی جامعه اند به مسافرت رفته و مجید تحت فشارهای دوستش کامران مجبور می شود در منزلش یک پارتی برگزار کند . پس از ورود میهمانان ، روحانی روضه خوانی برای خلق موقعیت های کمدی وارد ماجرا می شود .
نویسنده فیلم نیز برای آنکه اولا مخاطب را تا انتها با خود همراه کند و ثانیا از اتهام شعاری بودن مصون بماند ، عناصر قصه را به سبک کمدی های دسیسه و موقعیت کنار یکدیگر چیده است و بنای کار را بر اشتباهات ، غافلگیریها و رخدادهای غیرمترقبه قرار داده و به همین دلیل سرگرم کنندگی به عنوان محور اصلی قصه است .
فیلم سعی دارد در فضایی کمدی به دو مسئله مهم جامعه بپردازد
اول رابطه دختران و پسران جوان
دوم ارتباط نسلها با یکدیگر
در مورد مسئله اول باید گفت که هیچ نکته تازه ای دیده نمی شود و فیلم کاملا در راستای تایید رابطه دختر و پسر به همان شیوه مدرن که سالهاست روشنفکران آن را تبلیغ می کنند ، پیش می رود . به عنوان مثال زمانیکه قضیه پارتی کاملا لو می رود تا انتهای فیلم شخصیت روحانی که حاج وصال نام دارد نه تنها هیچ تذکری به مجید و دوستانش نمی دهد بلکه به نوعی با رفتار خود در راستای تایید وضعیت موجود پیش می رود . ( در پایان وسط آنها نشسته و با مجید و دوستانش مشغول شادی می شود )
در مورد مسئله دوم نیز طبق معمول ، این نسلهای گذشته هستند که باید جوانان را درک کرده و اخلاق خود را تغییر دهند و سعی کنند در کارشان فضولی نکنند ، چراکه رفتار هر فردی به خودش ربط دارد نه کس دیگر ؛ و جوانان اگر دروغ نگویند و از مشروبان الکلی و مواد مخدر استفاده نکنند هیچ مشکل دیگری نخواهند داشت ؛ آنها بقدری پاک معصومند که روحانی فیلم حاضر می شود ثواب اعمال خود اعم از حج ، جبهه و سالها روضه خوانی را با چند قطره اشک عیاشی همچون کامران عوض کند .
موقیعیت های کمدی فیلم نیز بسیار کاریکاتوری ست ، بخصوص رفتارهای سه دوست مجید در بالای پشت بام بسیار جلف بوده و با مضمون مهم و جدی فیلم کاملا در تناقض است . این مطلب در مورد دو پیرمرد فیلم نیز تکرار می شود ، بالاخص رفتار دو پیرمرد و میوه فروش محل در پایان فیلم .
نکات عجیب و غریب نیز در فیلم به کرات دیده می شود به عنوان مثال وجود مشروبات الکلی در خانه فردی مذهبی ( بظاهر ) که از پدر و مادر و همسایگانش به شدت می ترسد ، و یا بی غیرت خواندن مجید توسط الهه فقط به دلیل نگرفتن چادر از پرویز ؛ و بدتر از همه اینکه یک روحانی هنوز نمی داند در اسلام چیزی بنام نامزد وجود ندارد ( در یکی از سکانسهای پایانی بعد از غش کردن آرش روحانی به نامزد آرش می گوید دستمالی را خیس کرده و بر پیشانی وی بگذارد ؛ که باید پرسید چرا نامزدش باید این کار را بکند؟ )
در مجموع باید گفت فیلم " پنچ شنبه آخر ماه " به هیچ عنوان در حد و اندازه های یک فیلم سینمایی نبوده و بیشتر شبیه تله فیلمهایی ست که در برخی ایام هفته از تلویزیون پخش می شود .
یزدان سلحشور در خبرآنلاین نوشت:
در بد بودن «پنجشنبه آخر ماه» همین بس که از فقدان ریتم، کارش به نقطهای رسیده که انگار کارگردان به فیلمبردار گفته «دوربینات را بکار و از هر کاری که بازیگران کردند، فیلم بگیر!» صد رحمت به دیالوگنویسی فیلمهای «ج» دهه شصت! چه باید گفت؟ اصلاً چه کسی مجوز ورود چنین آثاری را به جشنواره فیلم فجر صادر میکند؟ اگر کسی جواب بدهد یک جایزه... نه! جایزه دادن کار من و امثال من نیست! من و امثال من، فقط باید از سرویس رفت و آمد خوب و ابزار رسانهای خوب و فیلمهای تلویزیونی خوب در جشنوارهای که سی سال است میخواهد ثابت کند که بینالمللی ست، لذت ببرند!
«میگرن»
نويسنده و کارگردان: مانلي شجاعي فرد
بازيگران: گوهر خیراندیش، پانتهآ بهرام، رضا کیانیان، هنگامه قاضیانی، سهیلا رضوی، شاهرخ فروتنیان، هدایت هاشمی، افشین هاشمی، صفا آقاجانی، حسین سلیمانی، مجتبی بیطرفان و... نیکی نصیریان، پارسا مشیری، مبیناسادات آتشی (بازیگران کودک)
خلاصه داستان فيلم:
قصه در آپارتمانی می گذرد که در سه واحد این آپارتمان سه نوع زندگی به شکلی موازی در جریان است در هریک از این زندگی ها قصه حول سه جنس مختلف از زندگی می گذرد از نظر سطح فرهنگی که شخصیت های این قصه ها هرکدام درگیرند ....
ویدئویی از فیلم :

شهرام خرازیها منتقد سینما در نشست این فیلم خاطرنشان کرد: این فیلم بهشدت وابسته به ادبیات است ودر جاهایی فیلم از سینما دور میشود. ترسیمی از موقعیت اجتماعی زن در زندگی امروزی است که نقاط ضعف و مثبتی هم دارد.
تأثیر سبزی خوردن در فیلمهای امسال!
محسن شرفالدين در کافه سینما نوشت :
شايد عجيب باشد ولي باور کنيد در اين 5- 6 فيلمي که موفق به تماشاي کاملشان شده ام نقش سبزي، سبزي پاک کردن و سبزي خورد کردن و سبزي خوردن در فيلم هاي امسال بسيار تاثير گذار است! ژانر سبزي را حتما در دو فيلم تلفن همراه رئيس جمهور و ميگرن دنبال کنيد تا کاملا متوجه منظورم شويد.
اما در مورد ميگرن. فيلمي که حتي نام آن هم پر از فاکتور هاي منفي و حال خراب کن بود حالا پيامش و ساختارش و همه عناصرش از آن هم حال خراب کن تر شده است. باز در اين فيلم هم نمي توان اثري و خبري از يک خط روايي ثابت با يک هدف مشخص و يک افق قابل پيگيري و يک ساختار سينمايي واحد پيدا کرد. شخصيت هاي نگران در بحران شرايط پيراموني که بايد به بقاي خود فکر کنند براي ما بيشتر شبيه آدم هايي شدند که براي بقا بايد به نديدن و نفهميدنشان پناه مي برديم. تصويري بي نهايت غير واقعي از جامعه اي که بيشتر به باغ وحش مي ماند. در طول تماشاي فيلم با خودم ميگفتم چطور ممکن است چنين بازيگراني با چنين تجربه هاي تئاتري و سينمايي نتوانند يک ديالوگ احمقانه و بد را تشخيص بدهند و به فيلمساز کم تجربه گوشزد کنند. فيلمساز ما اگر همانقدر که دغدغه دارد آگاهي و آشنايي و هوشمندي نسبت به موضوع مورد بحث و طرح فيلمش داشت شرايط جور ديگري مي شد. ميگرن نمونه بارز فيلمي است که از بازي بازيگرانش سؤاستفاده کرده. از تيپ هاي موفقي که هر کدام از آن ها در آثار قبلشان داشته اند و اينجا خرجش کرده اند. خدا مي داند چقدر منتظر ديدن هنگامه قاضياني در همان هيبت فيلم به همين سادگي بودم که اينجا بازي خوب اين بازيگر به عنوان يک مهره معلق در بي محتوايي فيلم سرگردان شده است.همچنان در حيرتم از علاقه وافر اين فيلم به نمايش نهايت چرک و کثيفي. اينسرت له شدن يا بهتر بگويم ترکيدن يک سوسک و پر کردن آفتابه در ظرف شويي آشپزخانه يا صدا هاي ناهنجار گوارشي و تنفسي آخر چه جذابيتي دارد. برايم جالب است بدانم اين فيلمساز ها موقع ساخت اين آثار چه فکر مي کنند.فيلمي که از يک جهت هم تقليد ناکام از به همين سادگي با چاشني جدايي نادر از سيمين است(البته از لحاظ محتوا و نه ساختار) و نمايان کننده اينکه فيلمساز براي کار اول چندان هم به خودش اعتماد نداشته است. حالم خراب است.
در باره باقي فيلم ها با اينکه تقربا همه را تا حدودي ديده ام بحثي ندارم جز اينکه به شدت نا اميد شده ام. هيچ فکر نمي کردم فيلمي که سعيد راد کم کار با اين همه تبليغ بازي کرده بود تا اين حد ضعيف در آمده باشد يا فيلمي مثل من و زيبا که دو بازيگر تواناي سينماي ايران را درخود دارد تا اين حد شعاري و الکن شده باشد.
میگرن ؛ هشداری برای سرنوشت تماشاگران در پایان فیلم !
سید آریا قریشی در کافه سینما نوشت :
نام «میگرن» برازنده این فیلم و هشداری است برای تماشاگر تا سرنوشت خودش را در انتهای فیلم بداند!
«میگرن» مثل طبل تو خالی است. مثل یک بنای شیک پوشالی. یک فیلم پوچ، پر ادعا، با ظاهری شیک و باطنی تهی! فیلمی که در اصل تفاوتی با خیل آثار کممایه سینمای ایران ندارد، اما سازندگانش سعی کردهاند فیلمشان را متفاوت جلوه دهند. فیلم با آن شیوه به ظاهر مدرن و روایت متقاطعش، در نهایت به نتایجی کلی میرسد از جمله این که مثلاً همه ما در عمق وجودمان تنهاییم و کلاً خانه از پایبست ویران است! شاید بتوان از نگاه پشت فیلم گذشت. نگاهی که شباهتی به شیوه روایت مدرن آن ندارد. نگاهی که همه شخصیتهایش را به صورت مشتی آدم منفعل میبیند که در بحران گرفتارند و هیچ کاری برای خروج از بحران انجام نمیدهند و فقط آه و ناله کردن را بلدند و لابد ما هم باید با این آدمها همذاتپنداری کنیم. اما حتی اگر این نکته را هم فراموش کنیم، تضاد پیچیدگی فرم و سادگی بیش از حد مضمون را چه کنیم؟! این که در یک فیلم، همه تلاشمان را به کار ببریم تا در نهایت به این نتیجه برسیم که مثلاً همه ما تنها هستیم، هنر نیست. چون چنین مضمون کلی و واضحی، اساساً آنقدر عمیق و پیچیده و تازه نیست که بتوانید مایه اولیه یک فیلم ماندگار باشد. اما همین فیلم، اگر بتواند این تنهایی را در دل زندگی چند کاراکتر جاری کند، به طوری که بتوانیم تنهایی آنها را باور کنیم و به آن نزدیک شویم، دیگر نیازی نیست که مثلاً با روایت متقاطع و متفاوتنمایی سعی کنیم که فیلممان را یک فیلم با اندیشههای بزرگ معرفی کنیم یا مضمون اصلی فیلم را تعمیم دهیم. (اگر فیلم درایو به کارگردانی نیکلاس ویندینگرفن را ندیدهاید، حتماً آن را تماشا کنید). حتی در حالت اول هم اگر سازنده فیلم ادعایی برای ساخت یک فیلم متفاوت نداشته باشد، نتیجه میتواند به یک فیلم خوب و حتی تفکر برانگیز تبدیل شود. اما اگر کارگردانی با چنین دستمایه اولیهای، یک فیلم پر ادعا بسازد، نتیجه ممکن است از هر فیلم بدی هم بدتر باشد!
از این مسأله هم که بگذریم، میرسیم به ساختار فیلم که آن هم بیمشکل نیست. هر چند مشکلاتی از این دست را میتوان به خاطر فیلم اولی بودن کارگردانش، کم و بیش نادیده گرفت. اما به هر حال، هر چند ریتم درونی سکانسها مناسب است و اکثر سکانسها به طور مجزا؟، اجرای قابل قبولی دارند (و این قطعاً نکته مثبت فیلم است)، اما ترکیب این سکانسها در کنار هم، به نتیجه مطلوبی نمیرسد. فضای ماجراهای مربوط به گوهر خیراندیش، سهیلا رضوی و افشین هاشمی، با آن لحن کم و بیش غلیظ کمیکش، آنقدر بیارتباط با ماجراهای دیگر فیلم است که بعید است بفهمیم چرا چنین داستانی در میان آن ماجراهای غمبار قرار گرفته است! فضای کمیک سکانسهای مربوط به این سه بازیگر، به جای این که صرفاً حال و هوای سنگین فیلم را تلطیف کند (که تازه در این حالت هم مشخص نیست چرا باید فضای فیلم اینقدر سیاه باشد که کارگردان ناچار به تلطیف آن با اضافه کردن یک ماجرای کمیک باشد)، عملاً فضای کلی فیلم را تحت تأثیر قرار میدهد و بنابراین در بازگشت به ماجراهای دو خانواده دیگر، دقایقی طول میکشد تا دوباره وارد فضای فیلم شویم و وقتی هم که این مرحله را طی میکنیم، باز هم سر و کله خیراندیش و هاشمی و رضوی پیدا میشود تا کمی تماشاگر را بخندانند و تأثیر دو داستان دیگر را از بین ببرند! به همین دلیل است که فیلم چندین و چند بار دچار سکته میشود! بنابراین شجاعیفر حتی در فضاسازی (که همیشه مأمن کارگردانان این قبیل فیلمها برای پوشاندن مشکلات روایی و حتی ایدئولوژیک است) هم چندان موفق نشان نمیدهد. با چنین شرایطی، تنها دلخوشی ما چند نمای قشنگ کارتپستالی بود که آن هم با آن اینسرت سوسک سر و ته (که بعید نیست از سوی عدهای به عنوان نمادی از زندگی شخصیتهای فیلم یا هر نماد دیگری تعبیر شود) به باد رفت!
سردردی که به دردسر می انجامد
سینما پرس در نقدی به قلم سیده انوشه میرمجلسی نوشت:
یک اصل بدیهی و قابل ستایش هالیوودی میگوید: «فیلمها برای بیست دقیقه آخرشان ساخته میشوند». این تعریف را میتوان به جرات برای فیلم «میگرن» مانلی شجاعی فرد به کار برد.
میگرن همانگونه که از اسمش پیداست قصه دردی مزمن است که در شرایط خاصی شدت میگیرد و زمانی رو به افول مینهد. آنچه بیش از هر چیز قابل توجه است، حضور پررنگ زنان در این فیلم است. فیلمی با دغدغههای خرد و کلان یک زن ایرانی که میکوشد تعادلی معقول بین زندگی اجتماعی و شخصیاش ایجاد کند.
میگرن دردی است که اکثریت زنان جامعه ایران آن را به خوبی درک میکنند. دردی نشات گرفته از تربیت دوران کودکی، ترسها، حرفهای نگفتنی، خودساختگی و استقلال و همواره همراه و مطیع بودن. این سردردهای مزمن زمانی به اوج میرسد که زنان در برخورد با شرایط اجتماعی به جنگی نابرابر تن میدهند،جنگ هایی که از دعواهای کوچک خیابانی می تواند آغاز شود و تا مشکلات اقتصادی و تنهایی و مسئولیت های گوناگون را در بربگیرد. دردی که در فیلم تنها سهم زنان است و مردان استادانه خود را به بیتفاوتی میزنند. این جنس نگاه زنانه در تمامی لحظات فیلم همراه بیننده است. تعبیر کارگردان فیلم در این خصوص قابل تامل است: «استفاده دو منظوره از این کلمه (سردرد … دردسر.(
نقش مردان در میگرن در تقابل با حضور زنان کمرنگ و قابل گذشت است. چه آنجا که" آرش" به عنوان پدر دو فرزند قصد ترک ایران را دارد و دغدغهای جز تعویض لامپها و سهل گرفتن زندگی ندارد. چه انجا که "حسن" به عنوان پسری مجرد در بافت خانوادهای سنتی تنها دغدغهاش تجربه کردن و عبور از خطوط قرمز خانواده در مواجهه با جنس دیگر است. همینطور "آذری" مردی که درحضور چند صحنه ایاش تبدیل به قهرمانی میشود کهگاه بودنش رنگ مزاحمت میگیرد. این حضور کمرنگ و دردسر آفرین مردان حتی در شخصیت کودک داستان" نیما " نیز دیده میشود آنجا که با بیتفاوتی هدیه پشت در خانه را بر میدارد و سراغی از" توکا" نمیگیرد.
نشانههای میگرن برای رعنا میتواند نشانههای آشنایی از دل جامعه باشد. از تیک تاک ساعت در نیمه شب تا پاشنهای که چسبیده نمیشود و فرشی که مدام نامرتب است. وسواس فکری رعنا در مرتب کردن ریشههای فرش نشان از وسواس فکری شدید او دارد برای برقراری تعادلی مناسب بین کار و زندگی. و درست آنجایی که احساس میکند تعادلی برقرار شده، دست از مرتب کردن این ریشهها برمی دارد و میگذرد.
در این فیلم اصرار عجیبی بر شلخته نشان دادن مردان وجود دارد. و اگر نظمی هست، اغراقی هم در پی آن میآید. درست مثل زمانی که آذری با وسواس عجیبی دستمالی را پهن میکند برای چیدن برگههای نامرتب و این وسواس نقطه مقابل شلختگی آرش و حسن است.
در فیلمهای روانکاوانه تاکید بر جزئیات، اصل مهمی ست و میگرن با در نظر گرفتن جزئیات توانسته است تا حدود زیادی اثرگذار باشد.
این فیلم را شاید بتوان تا حدودی در کنار فیلم به همین سادگی و اینجا بدون من به خاطر آورد و در بخشهایی از آن بازی هنگامه قاضیانی یادآور به همین سادگی است.
اولین اکران فیلم در شرایطی برگزار شد که سالن برج میلاد کاملا مملو از تماشاگر بود و در بخشهای پایانی فیلم شاهد تشویق حضار بودیم، همان اتفاق خوشایندی که در بیست دقیقه پایانی فیلم باید انتظارش را کشید و این اتفاق برای میگرن در 14 بهمن 1390 در کاخ جشنواره ثبت شد
من و زیبا
نويسنده و کارگردان: فریدون حسن پور
بازيگران: پرویز پرستویی، شهاب حسینی، عمار آقایی، دریا عاشوری، صادق صفائیان، رضا ناجی، حدیث میرامینی، سیما خضرآبادی و ...
خلاصه داستان فيلم:
در شبی سرد و بارانی قبل از آنکه موسی به خانه برسد راحله همسر او بر اثر درد زایمان جان می سپارد موسی در تمام عمر فکر می کند که باعث مرگ راحله شده است او تمام وجود و عشق خود را پای جعفر تنها یادگار راحله می ریزد و...
ویدئویی از فیلم :

تا کجا باید تاب آورد؟
مجتبی اردشیری در کافه سینما نقدی بر بازی پرویز پرستویی نوشته است:
آیا پرویز پرستویی در سینمای ما ستاره بوده است؟این جمله ای است که سبب می شود ما همواره انتظارمان از این بازیگر در حد بالایی باشد؟سیمرغ ها و جوایزی که این بازیگر در طول این سالیان کسب کرده بخاطر بازی او بوده و یا بخاطر نقش های مناسبتی اش؟اگر جوایز او بواسطه بازی هایش بوده و اگر او در خوب درآوردن احساس زیر پوستی اش بسیار خوب عمل کرده پس چرا در این سال ها دیگر درخشش قدیم را ندارد و به سوسو زدن افتاده است؟
در فیلم "من و زیبا"با اینکه بار اصلی قصه به دوش اوست اما این شهاب حسینی است که با فاصله گوی سبقت را از او می رباید. پرستویی در من و زیبا حتی نتوانسته لهجه خود را در حد نرمال حفظ کند. در "خرس" که دیگر یکی از بی تفاوت ترین بازی های پرستویی را شاهد هستیم. صحنه شنیدن خبر اینکه رسول فرزند واقعی اوست را در نظر بگیرید. چه عکس العملی از پرستویی می بینیم؟ صحنه اولین رودررویی او با رسول پس از شنیدن حقیقت چه رفلکسی از او می بینیم؟ اصلا اولین دیالوگ او پس از این دیدار موجب خنده همه شد. صحنه حضور او بر سر قبر گلی را به یاد بیاورید، از این بی تفاوت تر مگر می شد و . . . وقتی قرار باشد همه چیز دست به دست هم دهند تا چیزی شکل نگیرد، حتی گریم پرستویی هم بر روی صورت او نمی نشیند. پرستویی در این فیلم یکی از اهرم های اصلی بوده که سرمایه گذاری کار را نیز بر عهده داشته است. با وجود اینکه دست وی در ارائه ایده به کارگردان در این فیلم بازتر از هر اثر دیگری بوده است پس چرا ما باید این بازی های منبسط و حوصله سربر را از او ببینیم؟
پرستویی تا کی می خواهد در قامت حاج کاظم، اسم عوض کند و با همان لحن دیالوگ بگوید؟ یکی از دیالوگهای سکانس یکی مانده به آخر فیلم را به یاد بیاورید: "به فاطمه زهرا می کشمت"؛در طول این سال ها چند بار این دیالوگ و یا مشابه آن را با همین لحن از زبان پرستویی شنیده ایم؟ کلیشه بازی او به حدی است که او وقتی هم که می خندد،اشک در چشمانش جمع می شود. نشان دادن این همه عجر به یک شکل تا چه زمان باید ادامه پیدا کند؟ خرس،من و زیبا،سیزده 59،به نام پدر،بید مجنون،آژانس شیشه ای و . . . چند بازی یک شکل را باید تحمل کرد؟
نقد فیلم در نشست :
خسرو نقیبی منتقد در نشست این فیلم گفت: در رابطه با فیلم «من و زیبا» باید درباره 2 حسن پور نویسنده و کارگردان صحبت کنم، حسن پور کارگردان که همیشه نتیجه های کارهایش خوب است، بازی هنرپیشگان در این فیلم بسیار خوب است، هرچند پرویز پرستویی مثل همیشه ظاهر شد و چیز جدیدی برای گفتن نداشت، اما شهاب حسینی بسیار خوب عمل کرده است. مشکل «من و زیبا» فیلمنامه است، حسن پور در این داستان مرعوب یک ایده شده است. قصه این داستان پتانسیل تبدیل شدن به یک فیلم بلند را نداشته و نیازمند فضای بیشتری داشت.
وی ادامه داد:متاسفانه در این فیلم، نمی توان موقعیت جغرافیایی آدم ها را پیدا کرد، به عنوان مثال پدر و مادر، ماریا در فیلم حضور ندارند، مگر اینکه صدایی از خانه موسی شنیده شود و آنها در فیلم حضور پیدا کنند.
«گیرنده»
نويسنده و کارگردان: مهرداد غفار زاده
بازيگران: سعید راد، محمدرضا شریفینیا، پردیس افکاری، نیما شاهرخشاهی، سیامک اطلسی، چکامه چمنماه، رضا آحادی، افسانه ناصری، باقر صحرارودی، محمدرضا غفاری و با حضور میرطاهر مظلومی
خلاصه داستان فيلم:
حاج صمد راننده وانتی در شهرستان دورافتاده در کارخانه ای کار می کند که مأموریت پیدا می کند نامه های مردم که در سفر استانی رئیس جمهور جمع اوری شده به فرودگاه برساند در حین مأموریت اتفاقات گوناگونی رخ می دهد و ...
ویدئویی از فیلم :

نقد فیلم در نشست :
محمد باغبانی منتقد جلسه با بیان این مطلب که این فیلم به عنوان نخستین سینمایی کارگردان خود بسیار قابل قبول است، گفت: مضمون این فیلم وزنه بزرگی است که کارگردان به راحتی قادر به حمل آن در طول فیلم شده است.
باغبانی در ادامه افزود: گرچه این فیلم سلیقه من نیست اما قابلیت دفاع دارد. کارگردان توانسته در انتخاب بازیگر و استفاده از شخصیت بزرگ سینمایی ایران به شیوه صحیحی عمل کند. یکی از نقاط ضعف فیلم مبهم بودن جغرافیای فیلم است. فضای جغرافیایی در «گیرنده» گم شده است، گویا در زمان تحقیق برای فیلمنامه به این موضوع پرداخته نشده است. و نکته مهم دیگر سرنوشت شخصیت مجازی یا همان نامههایی است که با وجود اهمیت بالایی که داشت بی توجه ماند.
مهرداد غفارزاده در پاسخ به حرف های منتقد جلسه بیان کرد: جغرافیای مشخص در فیلمنامه وجود داشت، اما در بحث هایی که انجام شد و بر اساس نظر تهیه کننده و وزارت ارشاد به این نتیجه رسیدم که این موقعیت مشخص جغرافیایی را حذف کنیم. با این هدف که فیلم ما نیازمند بود که مهر تاریخ مصرف را از آن بگیریم.
گشت ارشاد
تهيهکننده، نويسنده و کارگردان: سعید سهیلی
بازيگران: حمید فرخنژاد، جمشید هاشمپور، پولاد کیمیایی، ساعد سهیلی، نیوشا ضیغمی، سحر قریشی، میرطاهر مظلومی و محسن افشانی
خلاصه داستان فيلم:
سه جوان پایین شهری برای پولدار شدن دست به کارهای خطرناک زده در یکی از این کارها سخت گرفتار و دچار مشکل می شوندو...
ویدئویی از فیلم :

گشت ارشاد تا به امروز تنها فیلم جشنواره بوده که میشد تماشایش کرد. همه عیبهایش را میدانم و باز دوستاش دارم. همین که فیلم خنثی و بشین سر جایت نبود. همین که فیلمسازش حرف داشت و میخواست حرفاش را هر طور که شده (گاهی الکن، و گاهی با موفقیت) به تماشاگرش منتقل کند. همین که سازندهاش شخصیت ساخت و این شخصیتها را دوست داشت. همین که میشد داستاناش را دنبال کرد. همین که یک فیلم در سینمای ایران، میگفت گرگ باش نه گوسفند. همین که بعد مدتها یک گروه سه نفره خوب (با بازی دلپذیر حمید فرخنژاد، پولاد کیمیایی و حضور غافلگیر کننده ساعد سهیلی، فرزند فیلمساز) ساخته بود. همین که میدانست کجای جهان ایستاده و داشت دشنهاش را تیز میکرد. همین که آدم بد و آدم خوب فیلماش را میشناخت. همین که با ارزشها یا ضد ارزشها کاسبی نمیکرد. همین که فراتر از ایدئولوژی و سیستم ارزشی دیکته شدهی خوب و بد، مردم را برای مردم میخواست. این فیلمی است که شخصیتهایش مدام دنبال فرصتی میگردند تا بالای بلندی، ستونی، خرپشتهای جایی بروند و برای گرفتن حقشان و در طلب عدالت سخنرانی کنند! با این وجود اما آن قدر شخصیتهای دوست داشتنی دارد و آن قدر حرفهایی که میزند؛ حرف دل کارگردان هست؛ و گفته شدنشان در سینمای ایران لازم است؛ که ایناش هم دلچسب است.
فیلم اشتباه زیاد دارد. خیلی از سکانسها خوب شروع و تمام نمیشوند. فیلمنامهاش با دقت نوشته نشده و شخصیت اضافه زیاد دارد. چند پایانه بودن به قوت دراماتیکاش لطمه زده، و اجرای سکانسهای پرجمعیت، و سکانسهای دیگری از جمله تلکه جوانهای به صف شده، پیش پا افتاده و با عجله اجرا شده. اما سهیلی در ایده اولیهاش نمیماند، تا قرار است تکراری شود، شخصیتهایش به فاز بعدی و انتقام از آدمهای اصلی میروند و فیلمساز تا به انتها از محافظت از شخصیتهای اصلیاش پا پس نمیکشد. فکرش را بکنید یک "حرامزادههای ناکس" (اینگلوریوس بستردز، ساخته کوئنتین تارانتینو، 2009) ایرانی داشته باشیم! داستان مردی که قمهاش را تیز میکند و برای بچههای امروز تعریف میکند گرگ بودن خوب است نه گوسفند بودن. در کشور فیلمسازهایی که آرمانشان نمایش خیانت در آپارتمان، و گوشه نشینی و تلاش برای سرایت مرضشان به تماشاگران احتمالی است.
مي توان گشت ارشاد را بهترين اثر دهه اخير سهيلي دانست.
محسن شرف الدین در کافه سینما این فیلم را بهترین فیلم پخش شده در این دو روز خواند و نوشت:
ديدن فيلم هاي سعيد سهيلي ديگر واجد شرايط براي داشتن يکسري پيش زمينه هاي خاص شده است. تو بايد بداني که با ديدن آثار او مي تواني در 10 دقيقه با 10 ژانر مختلف روبرو شوي و با 10 پلان به 10 حس مختلف برسي. گشت ارشاد قدرتمندانه و سرفراز اين خاصيت تاليفي سهيلي را در خود حفظ کرده با اين تفاوت که مي تواني در عين چند پارگي يک اثر قابل تحمل را ببيني و از ايده ها و تکه هاي کمدي و کنايه هاي سياسي اش هم يک دل سير بخندي. در فيلم مطمئنا با يک فرخ نژادي روبرو خواهيد شد که منگي و مشنگي اش برايتان آشنا و با سابقه خواهد بود ولي او به راحتي به جذابيت و کشش فيلم کمک کرده. باقي بازيگران هم بالاتر از انتظار بودند مخصوصا سحر قريشي که خيلي بالاتر از انتظار در خيلي از زمينه ها بود! اگر 10-15 دقيقه پاياني نئو فانتزي فيلم را که به فاجعه اي تمام عيار شبيه بود کنار بگذاريم مي توان گشت ارشاد را بهترين اثر دهه اخير سهيلي دانست. ما که از شروع مفتضحانه جشنواره نااميد هستيم بايد اثري مثل گشت ارشاد را بهترين فيلم در اين دو روز معرفي کنيم. فکر مي کنم در اکران مفصل به سراغ اين فيلم بروم.
«گشت ارشاد» را باید کیمیایی میساخت نه اینکه فقط پسرش در آن بازی کند!
یزدان سلحشور در خبرآنلاین با خوب خواندن این فیلم تنها نقطه ضعف همیشگی سهیلی را پایان دادن ضعیف فیلم دانسته است:
این فیلم دقیقا همان فیلمی است که مسعود کیمیایی پس از ساختن فرضیاش میتوانست بگوید: «در این فیلم، بشدت خودم بودم!»
سهیلی اگر بنشیند و بدون دلشوره رساندن فیلم به جشنواره، از نو آن را تدوین کند و سکانسهای زندان را دربیاورد و سکانس دوئل فرخنژاد و پولاد کیمیایی با هاشمپور را، لااقل 5 دقیقه کوتاه کند، ما شاهد یکی از درخشانترین آثار پس از 57 خواهیم بود.
سهیلی پیش از این هم ثابت کرده بود که فیلمساز خوبی است اما اغلب با پایانهای آثارش مشکل داشت؛ پاشنه آشیلی که به این کار هم ضربه زده است.
[عدهای از دوستان از این فیلم خوششان نیامده. عدهای به آن درجه ضعیف را اختصاص دادهاند اما اگر این فیلم، روایت «نوآر پسا پست مدرن» ما نیست، پس چه فیلمی میتواند چنین صفتی را دارا باشد؟ این فیلم را جدا از برخی پیش فرضهای سیاسی و اجتماعی درباره کارگردان و گروه سازنده، قضاوت کنیم؛ این فیلم را همان طور نگاه کنیم که آثار «رئالیسم شهری» نسل دهه هفتاد آمریکا را میدیدیم. باید این فیلم را سال 47 میساختیم! خُب، نساختیم! اگر تارانتینو شاگرد راجر کورمن نیست و «سگهای انباری» را قبل از «پدرخوانده» نساخته، باید از دَرِ سینما برود بیرون؟!]
کمدی، درام، تراژدی... همه چی
امیرحسین فرض اللهی در سینما پرس ، گشت ارشاد را کاملترین اثر سهیلی می داند و می نویسد :
1. و این بار اثری دیگر از سعید سهیلی به جشنواره آمده است اثری که شکل و شمایل ظاهری اش نشانگر آن است که می تواند کاملترین اثر سعید سهیلی تا اینجای کارش باشد اما هرچه فیلم جلو می رود نا امید تر می شویم از اینکه فیلم اثری آبرومند در آمده و همه را راضی سالن سینما راهی کند.
2. اولین نکته ای که در برخورد با گشت ارشاد آدمی را متعجب می کند این است که از هر دری سخنی است؛ شیوه ای که در چند اثر اخیر سهیلی همواره با او همراه است و موجب تشتت آثار او شده است موضوعی که موجب می شود تمرکز حاصل در قصه بهم بخورد و اثر فاقد انسجام به نظر برسد.
3. آنچه مسلم است این است که اثر به اثر تجربه کارگردانی سعید سهیلی افزوده می شود و این موضوع به وضوح در آثار او تاثیر مثبت می گذارد چراکه میزانسن آن باورپذیر تر و دکوپاژش موجب ارتباط موفق تر با مخاطب می شود در نتیجه کیفیت باورپذیری در نزد مخاطب بالا می رود... اما از آنجا که در نوشتن شخصیت پردازی گره افکنی گره گشایی تمرکز کافی و حوصله وافی به خرج نمی دهد همیشه یک جای کارش می لنگد و باعث می شود زحمت فراوان او در انجام کار و کارگردانی به هدر برود و این آسیب بزرگ لطمه فراوانی به فیلم های این فیلمساز زده است و باعث خدشه دار بودن فیلم هایش شده اشکالی که اگر برطرف شود او را به فیلمسازی خوب تبدیل می کند اما از آنجا که او همواره در وادی فیلم فارسی گام بر می دارد توجه بیش از حدش به المان های گیشه پسند باعث می شود آثار او همواره پر از پاشنه آشیل باشد و سرعت فراوان تغییردر قفصه و اتفاقات آن باعث عدم کافی توسط مخاطب و اهالی رسانه شود کاش سهیلی این آفت را جدی بگیرد و در این زمینه تامل بیشتری کند.
4. بدون شک این فیلم حتی مخاطب سخت پسند را نیز تا یک سوم ابتدایی اثر با خود همراه می سازد اما نوع پیدا و پنهان کار و کلیشه پردازی های سطحی در قصه و شخصیت ها باعث می شود اعتماد مخاطب از توجه به قصه از دست برود و حتا اگر در سالن سینما بمانند به شوخی ها و تیکه ها دلخوش کرده و اثر را جدی نگیرند و... در نهایت منتظر شود تا شاید سهیلی آسیب جدی فیلمسازی اش را بطرف سازد.
چند پاره، اما شجاعانه
سید آریا قریشی در کافه سینما در نقد گشت ارشاد نوشت :
در زمانه فیلمهای ترسو و محافظهکار که ایجاد هر گونه گرما و هیجان را در تماشاگرانشان یک اشتباه تلقی میکنند، «گشت ارشاد» فیلم جالب و متفاوتی است.
مثبت:
در سینمایی که اساساً علاقه دارد آدمها را به هر طریقی وارد مسیرهای یکسان و از پیش تعیینشده کند، سعید سهیلی بارها نشان داده که پتانسیل ساخت آثاری متفاوت در دل سینمای ایران را دارد. چه وقتی یک فیلم کمدی میسازد و چه زمانی که دست به ساخت یک فیلم اکشن میزند. «گشت ارشاد» هم از این قاعده مستثنی نیست. جنس کمدی این فیلم مسلماً با کمدیهای دیگر سینمای ایران تفاوت دارد و گاهی حتی پهلو به پهلوی آثار فراواقعگرایانه میزند! این یکی از معدود کمدیهای غیر ناخواسته (!) سینمای ایران است که لحظات طنزآمیزش در برخی از لحظات به شدت تماشاگر را میخندانند. فیلم هر چند ایده کلی چندان جدیدی ندارد، اما سهیلی موفق میشود با اضافه کردن داستانکهای مرتبط جذاب و خلق لحظات دلچسب، پتانسیل تبدیل یک فیلم خوب را برای «گشت ارشاد» ایجاد کند.
منفی:
اما متأسفانه مثل خیلی از فیلمهای سهیلی، این پتانسیل بالقوه به بالفعل تبدیل نمیشود و «گشت ارشاد» در نهایت یک اثر متوسط باقی میماند که البته در عین حال یکی از بهترین فیلمهای سهیلی هم هست. مهمترین مشکل فیلم هم به فیلمنامه چند پارهاش برمیگردد. فیلم پر از ایدههایی که خیلی از آنها به خوبی جمع نمیشوند و نهایتاً در حد یک ایده باقی میمانند. نمونهاش داستان زن سابق عطا (پولاد کیمیایی) که مشخص نیست به چه دلیل به فیلمنامه اضافه شده است. در حالی که دلایل این جمع سهنفره برای دست زدن به اقداماتی که در فیلم میبینیم، کافی به نظر میرسد، حضور این ماجرا وصله نچسبی است که قابل حذف بود. همچنین سرگردان بودن فیلم میان ژانرهای گوناگون و عدم توانایی سهیلی در اتصال بخشهای مختلف فیلم که هر کدام حال و هوای مربوط به خودشان را دارند، به کلیت اثر ضربه جدی وارد کرده است. بنابراین کار تماشاگر برای برقرار کردن ارتباط حسی پیوسته با فیلم سخت میشود و در نتیجه گاهی اوقات بیننده تنها میتواند به بعضی از شوخیهای فیلم بخندد. بدون این که تأثیر لازم را از آن صحنه گرفته باشد. مشکل دیگر پیامهای اجتماعی است که به فیلم الصاق شده است. فیلمی که اینقدر راحت توانسته تماشاگرش را بخنداند، نیازی به وارد کردن مضامین جدی از جایی خارج از خود فیلم ندارد. اما اینبار مضامین جدی هستند که فیلم را از ریتم میاندازند و هیچگاه در دل درام فیلم جا نمیافتند. این معضل به خصوص در بیست – بیست و پنج دقیقه پایانی فیلم خود را بیشتر نشان میدهند.
مثبت:
اما حیف است که یادداشتی بر این فیلم را با ذکر نکات منفی به پایان ببرم. به خصوص این که نگاه پشت این فیلم، در برخی از زمینهها، نگاهی فوقالعاده پیشرو در سینمای ایران است. در سینمای دست به عصای ایران، سعید سهیلی واقعاً یکی از معدود کارگردانهایی است که «خون» را با «علاقه» به تصویر میکشد. این خصوصیت از زمان فیلمی چون «سنگ، کاغذ، قیچی» در سعید سهیلی به چشم خورده بود و مثل همیشه ما چشممان را به این خصوصیت خوب بسته بودیم. اما کمکم زمانش رسیده که این ویژگی را در فیلمسازی که دست به عصا و محافظهکار نیست، تحسین و او را به ادامه این مسیر تشویق کنیم. سال گذشته «جرم» مسعود کیمیایی را در جشنواره داشتیم که اتفاقاً در آن فیلم هم پولاد کیمیایی بازی میکرد و وقتی شخصیت بد فیلم را میکشت، با افتخار اعلام میکرد که رگ او را روی گردنش زده است، و امسال «گشت ارشاد» را داریم که هر چند به خوبی «جرم» نیست، ولی باز هم یک خون و خونریزی اساسی را در فیلم شاهدیم. سکانس اکشن دقایق پایانی فیلم خوب درآمده و نماهایی که سهیلی در این سکانس گرفته، نشان میدهد که او چقدر به این سکانس علاقه دارد. هر چند اکشن غلیظ این دقایق با توقعاتی که فیلم در ما ایجاد کرده، تناسبی ندارد و این هم از نقاط ضعف فیلم است، ولی به عنوان یک سکانس مجزا، سکانس واقعاً خوب و تأثیرگذاری است. از این سکانسها در فیلم کم نداریم. سکانسهایی که ربط خاصی به باقی اجزای فیلم ندارند، ولی به عنوان یک سکانس جدا، میتوان آنها را دوست داشت. از جمله سخنرانی حمید فرخنژاد برای کودکان. تفاوت همینجا است. «گشت ارشاد» فیلمی است که در آن شخصیت اصلی از مخاطبانش میخواهد که «گرگ» باشند و نه «گوسفند». دقیقاً برعکس آن چه که اکثر فیلمهای ایرانی از تماشاگرانشان انتظار دارند!
«پنجشنبه آخر ماه»
کارگردان : ماشاءالله شاهمرادی
بازيگران: محمود پاکنیت (روحانی)، شبنم قلیخانی، علی بکائیان، علی کشوری، سینا سهیلی، لاله کریمی، آلما سعادتیفر، سعید توکلی، مجتبی قربانی، سعیده عرب، مسعود ابوسعیدی ، زهرا خضرایی، علی انوریان، ناصر فروغ ، محمد دلگشا با معرفی جواد اصغری
خلاصه داستان فيلم:
تعدادی جوان در خانه یکی از دوستانش جمع شده اند تا در یک پارتی شرکت کنند که ناگاه مردی روحانی وارد خانه می شود ....
ویدئویی از فیلم :

«پنج شنبه آخر ماه» ؛کمدی تین ایجری به سبک ایرانی
مهدی علیپور در کافه سینما با شبه تله فیلم خواندن اثر شاهمرادی می نویسد:
کاملا واضح است که ماشاالله شاهمرادی زاده کارگردان فیلم ، " پنچ شنبه آخر ماه " را به سبک فیلمهای تین ایجری هالیوود ساخته است . خانواده پسری بنام مجید که از قشر مذهبی جامعه اند به مسافرت رفته و مجید تحت فشارهای دوستش کامران مجبور می شود در منزلش یک پارتی برگزار کند . پس از ورود میهمانان ، روحانی روضه خوانی برای خلق موقعیت های کمدی وارد ماجرا می شود .
نویسنده فیلم نیز برای آنکه اولا مخاطب را تا انتها با خود همراه کند و ثانیا از اتهام شعاری بودن مصون بماند ، عناصر قصه را به سبک کمدی های دسیسه و موقعیت کنار یکدیگر چیده است و بنای کار را بر اشتباهات ، غافلگیریها و رخدادهای غیرمترقبه قرار داده و به همین دلیل سرگرم کنندگی به عنوان محور اصلی قصه است .
فیلم سعی دارد در فضایی کمدی به دو مسئله مهم جامعه بپردازد
اول رابطه دختران و پسران جوان
دوم ارتباط نسلها با یکدیگر
در مورد مسئله اول باید گفت که هیچ نکته تازه ای دیده نمی شود و فیلم کاملا در راستای تایید رابطه دختر و پسر به همان شیوه مدرن که سالهاست روشنفکران آن را تبلیغ می کنند ، پیش می رود . به عنوان مثال زمانیکه قضیه پارتی کاملا لو می رود تا انتهای فیلم شخصیت روحانی که حاج وصال نام دارد نه تنها هیچ تذکری به مجید و دوستانش نمی دهد بلکه به نوعی با رفتار خود در راستای تایید وضعیت موجود پیش می رود . ( در پایان وسط آنها نشسته و با مجید و دوستانش مشغول شادی می شود )
در مورد مسئله دوم نیز طبق معمول ، این نسلهای گذشته هستند که باید جوانان را درک کرده و اخلاق خود را تغییر دهند و سعی کنند در کارشان فضولی نکنند ، چراکه رفتار هر فردی به خودش ربط دارد نه کس دیگر ؛ و جوانان اگر دروغ نگویند و از مشروبان الکلی و مواد مخدر استفاده نکنند هیچ مشکل دیگری نخواهند داشت ؛ آنها بقدری پاک معصومند که روحانی فیلم حاضر می شود ثواب اعمال خود اعم از حج ، جبهه و سالها روضه خوانی را با چند قطره اشک عیاشی همچون کامران عوض کند .
موقیعیت های کمدی فیلم نیز بسیار کاریکاتوری ست ، بخصوص رفتارهای سه دوست مجید در بالای پشت بام بسیار جلف بوده و با مضمون مهم و جدی فیلم کاملا در تناقض است . این مطلب در مورد دو پیرمرد فیلم نیز تکرار می شود ، بالاخص رفتار دو پیرمرد و میوه فروش محل در پایان فیلم .
نکات عجیب و غریب نیز در فیلم به کرات دیده می شود به عنوان مثال وجود مشروبات الکلی در خانه فردی مذهبی ( بظاهر ) که از پدر و مادر و همسایگانش به شدت می ترسد ، و یا بی غیرت خواندن مجید توسط الهه فقط به دلیل نگرفتن چادر از پرویز ؛ و بدتر از همه اینکه یک روحانی هنوز نمی داند در اسلام چیزی بنام نامزد وجود ندارد ( در یکی از سکانسهای پایانی بعد از غش کردن آرش روحانی به نامزد آرش می گوید دستمالی را خیس کرده و بر پیشانی وی بگذارد ؛ که باید پرسید چرا نامزدش باید این کار را بکند؟ )
در مجموع باید گفت فیلم " پنچ شنبه آخر ماه " به هیچ عنوان در حد و اندازه های یک فیلم سینمایی نبوده و بیشتر شبیه تله فیلمهایی ست که در برخی ایام هفته از تلویزیون پخش می شود .
یزدان سلحشور در خبرآنلاین نوشت:
در بد بودن «پنجشنبه آخر ماه» همین بس که از فقدان ریتم، کارش به نقطهای رسیده که انگار کارگردان به فیلمبردار گفته «دوربینات را بکار و از هر کاری که بازیگران کردند، فیلم بگیر!» صد رحمت به دیالوگنویسی فیلمهای «ج» دهه شصت! چه باید گفت؟ اصلاً چه کسی مجوز ورود چنین آثاری را به جشنواره فیلم فجر صادر میکند؟ اگر کسی جواب بدهد یک جایزه... نه! جایزه دادن کار من و امثال من نیست! من و امثال من، فقط باید از سرویس رفت و آمد خوب و ابزار رسانهای خوب و فیلمهای تلویزیونی خوب در جشنوارهای که سی سال است میخواهد ثابت کند که بینالمللی ست، لذت ببرند!
«میگرن»
نويسنده و کارگردان: مانلي شجاعي فرد
بازيگران: گوهر خیراندیش، پانتهآ بهرام، رضا کیانیان، هنگامه قاضیانی، سهیلا رضوی، شاهرخ فروتنیان، هدایت هاشمی، افشین هاشمی، صفا آقاجانی، حسین سلیمانی، مجتبی بیطرفان و... نیکی نصیریان، پارسا مشیری، مبیناسادات آتشی (بازیگران کودک)
خلاصه داستان فيلم:
قصه در آپارتمانی می گذرد که در سه واحد این آپارتمان سه نوع زندگی به شکلی موازی در جریان است در هریک از این زندگی ها قصه حول سه جنس مختلف از زندگی می گذرد از نظر سطح فرهنگی که شخصیت های این قصه ها هرکدام درگیرند ....
ویدئویی از فیلم :

شهرام خرازیها منتقد سینما در نشست این فیلم خاطرنشان کرد: این فیلم بهشدت وابسته به ادبیات است ودر جاهایی فیلم از سینما دور میشود. ترسیمی از موقعیت اجتماعی زن در زندگی امروزی است که نقاط ضعف و مثبتی هم دارد.
تأثیر سبزی خوردن در فیلمهای امسال!
محسن شرفالدين در کافه سینما نوشت :
شايد عجيب باشد ولي باور کنيد در اين 5- 6 فيلمي که موفق به تماشاي کاملشان شده ام نقش سبزي، سبزي پاک کردن و سبزي خورد کردن و سبزي خوردن در فيلم هاي امسال بسيار تاثير گذار است! ژانر سبزي را حتما در دو فيلم تلفن همراه رئيس جمهور و ميگرن دنبال کنيد تا کاملا متوجه منظورم شويد.
اما در مورد ميگرن. فيلمي که حتي نام آن هم پر از فاکتور هاي منفي و حال خراب کن بود حالا پيامش و ساختارش و همه عناصرش از آن هم حال خراب کن تر شده است. باز در اين فيلم هم نمي توان اثري و خبري از يک خط روايي ثابت با يک هدف مشخص و يک افق قابل پيگيري و يک ساختار سينمايي واحد پيدا کرد. شخصيت هاي نگران در بحران شرايط پيراموني که بايد به بقاي خود فکر کنند براي ما بيشتر شبيه آدم هايي شدند که براي بقا بايد به نديدن و نفهميدنشان پناه مي برديم. تصويري بي نهايت غير واقعي از جامعه اي که بيشتر به باغ وحش مي ماند. در طول تماشاي فيلم با خودم ميگفتم چطور ممکن است چنين بازيگراني با چنين تجربه هاي تئاتري و سينمايي نتوانند يک ديالوگ احمقانه و بد را تشخيص بدهند و به فيلمساز کم تجربه گوشزد کنند. فيلمساز ما اگر همانقدر که دغدغه دارد آگاهي و آشنايي و هوشمندي نسبت به موضوع مورد بحث و طرح فيلمش داشت شرايط جور ديگري مي شد. ميگرن نمونه بارز فيلمي است که از بازي بازيگرانش سؤاستفاده کرده. از تيپ هاي موفقي که هر کدام از آن ها در آثار قبلشان داشته اند و اينجا خرجش کرده اند. خدا مي داند چقدر منتظر ديدن هنگامه قاضياني در همان هيبت فيلم به همين سادگي بودم که اينجا بازي خوب اين بازيگر به عنوان يک مهره معلق در بي محتوايي فيلم سرگردان شده است.همچنان در حيرتم از علاقه وافر اين فيلم به نمايش نهايت چرک و کثيفي. اينسرت له شدن يا بهتر بگويم ترکيدن يک سوسک و پر کردن آفتابه در ظرف شويي آشپزخانه يا صدا هاي ناهنجار گوارشي و تنفسي آخر چه جذابيتي دارد. برايم جالب است بدانم اين فيلمساز ها موقع ساخت اين آثار چه فکر مي کنند.فيلمي که از يک جهت هم تقليد ناکام از به همين سادگي با چاشني جدايي نادر از سيمين است(البته از لحاظ محتوا و نه ساختار) و نمايان کننده اينکه فيلمساز براي کار اول چندان هم به خودش اعتماد نداشته است. حالم خراب است.
در باره باقي فيلم ها با اينکه تقربا همه را تا حدودي ديده ام بحثي ندارم جز اينکه به شدت نا اميد شده ام. هيچ فکر نمي کردم فيلمي که سعيد راد کم کار با اين همه تبليغ بازي کرده بود تا اين حد ضعيف در آمده باشد يا فيلمي مثل من و زيبا که دو بازيگر تواناي سينماي ايران را درخود دارد تا اين حد شعاري و الکن شده باشد.
میگرن ؛ هشداری برای سرنوشت تماشاگران در پایان فیلم !
سید آریا قریشی در کافه سینما نوشت :
نام «میگرن» برازنده این فیلم و هشداری است برای تماشاگر تا سرنوشت خودش را در انتهای فیلم بداند!
«میگرن» مثل طبل تو خالی است. مثل یک بنای شیک پوشالی. یک فیلم پوچ، پر ادعا، با ظاهری شیک و باطنی تهی! فیلمی که در اصل تفاوتی با خیل آثار کممایه سینمای ایران ندارد، اما سازندگانش سعی کردهاند فیلمشان را متفاوت جلوه دهند. فیلم با آن شیوه به ظاهر مدرن و روایت متقاطعش، در نهایت به نتایجی کلی میرسد از جمله این که مثلاً همه ما در عمق وجودمان تنهاییم و کلاً خانه از پایبست ویران است! شاید بتوان از نگاه پشت فیلم گذشت. نگاهی که شباهتی به شیوه روایت مدرن آن ندارد. نگاهی که همه شخصیتهایش را به صورت مشتی آدم منفعل میبیند که در بحران گرفتارند و هیچ کاری برای خروج از بحران انجام نمیدهند و فقط آه و ناله کردن را بلدند و لابد ما هم باید با این آدمها همذاتپنداری کنیم. اما حتی اگر این نکته را هم فراموش کنیم، تضاد پیچیدگی فرم و سادگی بیش از حد مضمون را چه کنیم؟! این که در یک فیلم، همه تلاشمان را به کار ببریم تا در نهایت به این نتیجه برسیم که مثلاً همه ما تنها هستیم، هنر نیست. چون چنین مضمون کلی و واضحی، اساساً آنقدر عمیق و پیچیده و تازه نیست که بتوانید مایه اولیه یک فیلم ماندگار باشد. اما همین فیلم، اگر بتواند این تنهایی را در دل زندگی چند کاراکتر جاری کند، به طوری که بتوانیم تنهایی آنها را باور کنیم و به آن نزدیک شویم، دیگر نیازی نیست که مثلاً با روایت متقاطع و متفاوتنمایی سعی کنیم که فیلممان را یک فیلم با اندیشههای بزرگ معرفی کنیم یا مضمون اصلی فیلم را تعمیم دهیم. (اگر فیلم درایو به کارگردانی نیکلاس ویندینگرفن را ندیدهاید، حتماً آن را تماشا کنید). حتی در حالت اول هم اگر سازنده فیلم ادعایی برای ساخت یک فیلم متفاوت نداشته باشد، نتیجه میتواند به یک فیلم خوب و حتی تفکر برانگیز تبدیل شود. اما اگر کارگردانی با چنین دستمایه اولیهای، یک فیلم پر ادعا بسازد، نتیجه ممکن است از هر فیلم بدی هم بدتر باشد!
از این مسأله هم که بگذریم، میرسیم به ساختار فیلم که آن هم بیمشکل نیست. هر چند مشکلاتی از این دست را میتوان به خاطر فیلم اولی بودن کارگردانش، کم و بیش نادیده گرفت. اما به هر حال، هر چند ریتم درونی سکانسها مناسب است و اکثر سکانسها به طور مجزا؟، اجرای قابل قبولی دارند (و این قطعاً نکته مثبت فیلم است)، اما ترکیب این سکانسها در کنار هم، به نتیجه مطلوبی نمیرسد. فضای ماجراهای مربوط به گوهر خیراندیش، سهیلا رضوی و افشین هاشمی، با آن لحن کم و بیش غلیظ کمیکش، آنقدر بیارتباط با ماجراهای دیگر فیلم است که بعید است بفهمیم چرا چنین داستانی در میان آن ماجراهای غمبار قرار گرفته است! فضای کمیک سکانسهای مربوط به این سه بازیگر، به جای این که صرفاً حال و هوای سنگین فیلم را تلطیف کند (که تازه در این حالت هم مشخص نیست چرا باید فضای فیلم اینقدر سیاه باشد که کارگردان ناچار به تلطیف آن با اضافه کردن یک ماجرای کمیک باشد)، عملاً فضای کلی فیلم را تحت تأثیر قرار میدهد و بنابراین در بازگشت به ماجراهای دو خانواده دیگر، دقایقی طول میکشد تا دوباره وارد فضای فیلم شویم و وقتی هم که این مرحله را طی میکنیم، باز هم سر و کله خیراندیش و هاشمی و رضوی پیدا میشود تا کمی تماشاگر را بخندانند و تأثیر دو داستان دیگر را از بین ببرند! به همین دلیل است که فیلم چندین و چند بار دچار سکته میشود! بنابراین شجاعیفر حتی در فضاسازی (که همیشه مأمن کارگردانان این قبیل فیلمها برای پوشاندن مشکلات روایی و حتی ایدئولوژیک است) هم چندان موفق نشان نمیدهد. با چنین شرایطی، تنها دلخوشی ما چند نمای قشنگ کارتپستالی بود که آن هم با آن اینسرت سوسک سر و ته (که بعید نیست از سوی عدهای به عنوان نمادی از زندگی شخصیتهای فیلم یا هر نماد دیگری تعبیر شود) به باد رفت!
سردردی که به دردسر می انجامد
سینما پرس در نقدی به قلم سیده انوشه میرمجلسی نوشت:
یک اصل بدیهی و قابل ستایش هالیوودی میگوید: «فیلمها برای بیست دقیقه آخرشان ساخته میشوند». این تعریف را میتوان به جرات برای فیلم «میگرن» مانلی شجاعی فرد به کار برد.
میگرن همانگونه که از اسمش پیداست قصه دردی مزمن است که در شرایط خاصی شدت میگیرد و زمانی رو به افول مینهد. آنچه بیش از هر چیز قابل توجه است، حضور پررنگ زنان در این فیلم است. فیلمی با دغدغههای خرد و کلان یک زن ایرانی که میکوشد تعادلی معقول بین زندگی اجتماعی و شخصیاش ایجاد کند.
میگرن دردی است که اکثریت زنان جامعه ایران آن را به خوبی درک میکنند. دردی نشات گرفته از تربیت دوران کودکی، ترسها، حرفهای نگفتنی، خودساختگی و استقلال و همواره همراه و مطیع بودن. این سردردهای مزمن زمانی به اوج میرسد که زنان در برخورد با شرایط اجتماعی به جنگی نابرابر تن میدهند،جنگ هایی که از دعواهای کوچک خیابانی می تواند آغاز شود و تا مشکلات اقتصادی و تنهایی و مسئولیت های گوناگون را در بربگیرد. دردی که در فیلم تنها سهم زنان است و مردان استادانه خود را به بیتفاوتی میزنند. این جنس نگاه زنانه در تمامی لحظات فیلم همراه بیننده است. تعبیر کارگردان فیلم در این خصوص قابل تامل است: «استفاده دو منظوره از این کلمه (سردرد … دردسر.(
نقش مردان در میگرن در تقابل با حضور زنان کمرنگ و قابل گذشت است. چه آنجا که" آرش" به عنوان پدر دو فرزند قصد ترک ایران را دارد و دغدغهای جز تعویض لامپها و سهل گرفتن زندگی ندارد. چه انجا که "حسن" به عنوان پسری مجرد در بافت خانوادهای سنتی تنها دغدغهاش تجربه کردن و عبور از خطوط قرمز خانواده در مواجهه با جنس دیگر است. همینطور "آذری" مردی که درحضور چند صحنه ایاش تبدیل به قهرمانی میشود کهگاه بودنش رنگ مزاحمت میگیرد. این حضور کمرنگ و دردسر آفرین مردان حتی در شخصیت کودک داستان" نیما " نیز دیده میشود آنجا که با بیتفاوتی هدیه پشت در خانه را بر میدارد و سراغی از" توکا" نمیگیرد.
نشانههای میگرن برای رعنا میتواند نشانههای آشنایی از دل جامعه باشد. از تیک تاک ساعت در نیمه شب تا پاشنهای که چسبیده نمیشود و فرشی که مدام نامرتب است. وسواس فکری رعنا در مرتب کردن ریشههای فرش نشان از وسواس فکری شدید او دارد برای برقراری تعادلی مناسب بین کار و زندگی. و درست آنجایی که احساس میکند تعادلی برقرار شده، دست از مرتب کردن این ریشهها برمی دارد و میگذرد.
در این فیلم اصرار عجیبی بر شلخته نشان دادن مردان وجود دارد. و اگر نظمی هست، اغراقی هم در پی آن میآید. درست مثل زمانی که آذری با وسواس عجیبی دستمالی را پهن میکند برای چیدن برگههای نامرتب و این وسواس نقطه مقابل شلختگی آرش و حسن است.
در فیلمهای روانکاوانه تاکید بر جزئیات، اصل مهمی ست و میگرن با در نظر گرفتن جزئیات توانسته است تا حدود زیادی اثرگذار باشد.
این فیلم را شاید بتوان تا حدودی در کنار فیلم به همین سادگی و اینجا بدون من به خاطر آورد و در بخشهایی از آن بازی هنگامه قاضیانی یادآور به همین سادگی است.
اولین اکران فیلم در شرایطی برگزار شد که سالن برج میلاد کاملا مملو از تماشاگر بود و در بخشهای پایانی فیلم شاهد تشویق حضار بودیم، همان اتفاق خوشایندی که در بیست دقیقه پایانی فیلم باید انتظارش را کشید و این اتفاق برای میگرن در 14 بهمن 1390 در کاخ جشنواره ثبت شد
من و زیبا
نويسنده و کارگردان: فریدون حسن پور
بازيگران: پرویز پرستویی، شهاب حسینی، عمار آقایی، دریا عاشوری، صادق صفائیان، رضا ناجی، حدیث میرامینی، سیما خضرآبادی و ...
خلاصه داستان فيلم:
در شبی سرد و بارانی قبل از آنکه موسی به خانه برسد راحله همسر او بر اثر درد زایمان جان می سپارد موسی در تمام عمر فکر می کند که باعث مرگ راحله شده است او تمام وجود و عشق خود را پای جعفر تنها یادگار راحله می ریزد و...
ویدئویی از فیلم :

تا کجا باید تاب آورد؟
مجتبی اردشیری در کافه سینما نقدی بر بازی پرویز پرستویی نوشته است:
آیا پرویز پرستویی در سینمای ما ستاره بوده است؟این جمله ای است که سبب می شود ما همواره انتظارمان از این بازیگر در حد بالایی باشد؟سیمرغ ها و جوایزی که این بازیگر در طول این سالیان کسب کرده بخاطر بازی او بوده و یا بخاطر نقش های مناسبتی اش؟اگر جوایز او بواسطه بازی هایش بوده و اگر او در خوب درآوردن احساس زیر پوستی اش بسیار خوب عمل کرده پس چرا در این سال ها دیگر درخشش قدیم را ندارد و به سوسو زدن افتاده است؟
در فیلم "من و زیبا"با اینکه بار اصلی قصه به دوش اوست اما این شهاب حسینی است که با فاصله گوی سبقت را از او می رباید. پرستویی در من و زیبا حتی نتوانسته لهجه خود را در حد نرمال حفظ کند. در "خرس" که دیگر یکی از بی تفاوت ترین بازی های پرستویی را شاهد هستیم. صحنه شنیدن خبر اینکه رسول فرزند واقعی اوست را در نظر بگیرید. چه عکس العملی از پرستویی می بینیم؟ صحنه اولین رودررویی او با رسول پس از شنیدن حقیقت چه رفلکسی از او می بینیم؟ اصلا اولین دیالوگ او پس از این دیدار موجب خنده همه شد. صحنه حضور او بر سر قبر گلی را به یاد بیاورید، از این بی تفاوت تر مگر می شد و . . . وقتی قرار باشد همه چیز دست به دست هم دهند تا چیزی شکل نگیرد، حتی گریم پرستویی هم بر روی صورت او نمی نشیند. پرستویی در این فیلم یکی از اهرم های اصلی بوده که سرمایه گذاری کار را نیز بر عهده داشته است. با وجود اینکه دست وی در ارائه ایده به کارگردان در این فیلم بازتر از هر اثر دیگری بوده است پس چرا ما باید این بازی های منبسط و حوصله سربر را از او ببینیم؟
پرستویی تا کی می خواهد در قامت حاج کاظم، اسم عوض کند و با همان لحن دیالوگ بگوید؟ یکی از دیالوگهای سکانس یکی مانده به آخر فیلم را به یاد بیاورید: "به فاطمه زهرا می کشمت"؛در طول این سال ها چند بار این دیالوگ و یا مشابه آن را با همین لحن از زبان پرستویی شنیده ایم؟ کلیشه بازی او به حدی است که او وقتی هم که می خندد،اشک در چشمانش جمع می شود. نشان دادن این همه عجر به یک شکل تا چه زمان باید ادامه پیدا کند؟ خرس،من و زیبا،سیزده 59،به نام پدر،بید مجنون،آژانس شیشه ای و . . . چند بازی یک شکل را باید تحمل کرد؟
نقد فیلم در نشست :
خسرو نقیبی منتقد در نشست این فیلم گفت: در رابطه با فیلم «من و زیبا» باید درباره 2 حسن پور نویسنده و کارگردان صحبت کنم، حسن پور کارگردان که همیشه نتیجه های کارهایش خوب است، بازی هنرپیشگان در این فیلم بسیار خوب است، هرچند پرویز پرستویی مثل همیشه ظاهر شد و چیز جدیدی برای گفتن نداشت، اما شهاب حسینی بسیار خوب عمل کرده است. مشکل «من و زیبا» فیلمنامه است، حسن پور در این داستان مرعوب یک ایده شده است. قصه این داستان پتانسیل تبدیل شدن به یک فیلم بلند را نداشته و نیازمند فضای بیشتری داشت.
وی ادامه داد:متاسفانه در این فیلم، نمی توان موقعیت جغرافیایی آدم ها را پیدا کرد، به عنوان مثال پدر و مادر، ماریا در فیلم حضور ندارند، مگر اینکه صدایی از خانه موسی شنیده شود و آنها در فیلم حضور پیدا کنند.
«گیرنده»
نويسنده و کارگردان: مهرداد غفار زاده
بازيگران: سعید راد، محمدرضا شریفینیا، پردیس افکاری، نیما شاهرخشاهی، سیامک اطلسی، چکامه چمنماه، رضا آحادی، افسانه ناصری، باقر صحرارودی، محمدرضا غفاری و با حضور میرطاهر مظلومی
خلاصه داستان فيلم:
حاج صمد راننده وانتی در شهرستان دورافتاده در کارخانه ای کار می کند که مأموریت پیدا می کند نامه های مردم که در سفر استانی رئیس جمهور جمع اوری شده به فرودگاه برساند در حین مأموریت اتفاقات گوناگونی رخ می دهد و ...
ویدئویی از فیلم :

نقد فیلم در نشست :
محمد باغبانی منتقد جلسه با بیان این مطلب که این فیلم به عنوان نخستین سینمایی کارگردان خود بسیار قابل قبول است، گفت: مضمون این فیلم وزنه بزرگی است که کارگردان به راحتی قادر به حمل آن در طول فیلم شده است.
باغبانی در ادامه افزود: گرچه این فیلم سلیقه من نیست اما قابلیت دفاع دارد. کارگردان توانسته در انتخاب بازیگر و استفاده از شخصیت بزرگ سینمایی ایران به شیوه صحیحی عمل کند. یکی از نقاط ضعف فیلم مبهم بودن جغرافیای فیلم است. فضای جغرافیایی در «گیرنده» گم شده است، گویا در زمان تحقیق برای فیلمنامه به این موضوع پرداخته نشده است. و نکته مهم دیگر سرنوشت شخصیت مجازی یا همان نامههایی است که با وجود اهمیت بالایی که داشت بی توجه ماند.
مهرداد غفارزاده در پاسخ به حرف های منتقد جلسه بیان کرد: جغرافیای مشخص در فیلمنامه وجود داشت، اما در بحث هایی که انجام شد و بر اساس نظر تهیه کننده و وزارت ارشاد به این نتیجه رسیدم که این موقعیت مشخص جغرافیایی را حذف کنیم. با این هدف که فیلم ما نیازمند بود که مهر تاریخ مصرف را از آن بگیریم.