سرویس سیاست مشرق- زمانی «سعید حجاریان»، کسی که علاقه زیادی به «تئوریسین» -نمایی در جریان اصلاحات دارد، در باب تشکیلات سیاسی خود و همفکران رادیکال دوم خردادیش، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (که بعد از اثبات توطئههای ضدامنیت ملی آن در سال ۸۸ همراه با حزب مشارکت به حکم دستگاه قضائی منحل شد) گفته بود که "کل اعضای آن در یک فولکس واگن جا میگیرند."
واقعیت آن است که به واسطه ماهیت نیمه نظامی-نیمه سیاسی سازمان مجاهدین انقلاب که در مواجهه با سازمان مجاهدین خلق در ماههای نخست پیروزی انقلاب شکل گرفت، این تشکیلات همواره ماهیت امنیتی خود را حفظ کرده است. حتی بعد از انحلال این سازمان در اواسط دهه ۶۰، به واسطه خروج اعضای وابسته به جناح راست سازمان، و شکلگیری دوباره این تشکیلات (صرفاً با اعضای چپ سازمان) در اوایل دهه هفتاد، به واسطه اینکه تمام اعضای آن به نوعی سابقه اطلاعاتی-امنیتی داشتند، این ماهیت پنهانکار و نیمه مخفی همواره حفظ شد تا اینکه در فتنه ۸۸، تا حد زیادی نقاب از ماهیت آن برافتاد.
به بیان دیگر، اگر سازمان مجاهدین انقلاب در اوایل عمر جمهوری اسلامی با هدف حفظ انقلاب در برابر کودتای نظامی وابستگان رژیم قبلی و شورش مسلحانه گروهکها، تأسیس شد، با تأسیس و احیای مجدد آن در سال ۷۱، ماهیت کاملاً متضادی پیدا کرد و از همان زمان به صورت خزنده، طرح و توطئه برای استحاله درونی نظام و انقلاب-زدایی را در دستور کار قرار داد.
از آن جایی که به واسطه فروپاشی اتحاد سوسیالیستی شوروی، ذهنیت التقاطی اعضای چپ این سازمان، که از ابتدا در مسیر ولایت و اصول اسلامی نبود و ملغمهای از تفکرات دکتر شریعتی و ایدئولوژی بلوک شرق (که برخی آن را سوسیالیسم اسلامی خواندهاند) محسوب میشد، دچار یک خلأ ایدئولوژیک بزرگ شده بود، این خلأ را با لیبرالیسم غربی پر کردند و به نوعی با سر در لیبرالیسم شیرجه زدند.
اعضای چپ این تشکیلات هیچگاه اهل میانهروی و اعتدال (به مفهوم نبوی و علوی آن) نبودند، اگر در دهه ۶۰ به شدت تظاهر به انقلابیگری افراطی و رادیکال از نوع شبهکمونیستی میکردند، در دهه هفتاد از آن سوی بام تفریط افتادند و مرحله به مرحله از تفکرات خود ایدئولوژی زدایی کردند تا امروز که رسماً از انقلاب و حکومت دینی ابراز برائت میکنند.
اما کارکرد بسیار مهمتر این سازمان و اعضای آن (بعد از احیا در اوایل دهه ۷۰) طراحی توطئههای امنیتی و اطلاعاتی در جهت ضربه زدن به نظام، با هدف قرار دادن نظام در موضع ضعف و گرفتن امتیازات بزرگ و در نهایت استحاله تام و تمام جمهوری اسلامی در نظام سلطه بوده است. اینگونه است که از ۱۳۷۶، که به واسطه پیروزی خاتمی، دوباره جناح چپ رسماً وارد ساختار قدرت جمهوری اسلامی شد، در هر چالش بزرگ امنیتی (از قتلهای زنجیرهای تا فتنه کوی دانشگاه، تحصن مجلس ششم، فتنه ۸۸ و…) همیشه به نوعی پای این جریان سیاسی در میان بود.
«سعید حجاریان»، چهره محوری این تشکیلات از همان زمان انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ نقش محوری در نظریهپردازی و طراحی آکسیون سیاسی چپها (اصلاحطلبان بعدی) پیدا کرد و حتی بنا بر گزارشهایی، شعارهای اصلی سیدمحمد خاتمی در آن انتخابات، طراحی او بود، بعد از پیروزی خاتمی، در مصاحبهای با روزنامه ایران (۱۹ آذر ۷۷) به صراحت از تئوری «فتح سنگر به سنگر» سخن گفت که معنایی جز خیز بلند جریان چپ برای تصرف همه ارکان نظام نداشت. این راهبرد او موجی از واکنش را برانگیخت تا سرانجام عضو دیگری از شورای مرکزی حزب مشارکت در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه تهران، گفت:
"ما به دنبال حاکمیت یکپارچه هستیم و فتح سنگر به سنگر تا رسیدن به سنگر فرماندهی را در دستور کار قرار دادهایم. ما برای فتح قوه قضائیه هم برنامه داریم، اما اولویت فعلی ما فتح مجلس ششم است."
دوقطبیسازی و ایجاد گسل و شکاف هم در مقابل نظام و هم در درون نظام، مبانی سناریوهای ضدامنیتی طراحی شده در محفل «امنیتی» های دوم خردادی بوده است. بحث حاکمیت دوگانه، اصلاح قانون مطبوعات، رادیکال کردن فضای دانشگاه از طریق بازوهایی چون دفتر تحکیم وحدت، طرح شعار «عبور از خاتمی»، لوایح دوقلو، طرح رفراندوم در سال ۸۴، ایجاد فضای ساختارشکنی نسبت به مبانی انقلاب و حتی اعتقادات مذهبی در فضای مطبوعات، هجمه تبلیغاتی سنگین علیه نظام در ماجرای قتلهای زنجیرهای، دمیدن بر آتش غائله کوی دانشگاه و…همه در راستای راهبردهای پیشگفته بود که باواسطه یا بیواسطه مهر طراحی «محفل امنیتی» اصلاحات را بر خود داشتند.
دو چهره محوری سازمان مجاهدین انقلاب، سعید حجاریان و مصطفی تاجزاده، از فردای دوم ۷۶، با مأموریت ویژه برای راهبرد «فتح سنگر به سنگر»، راسا در سمتهای مشاور سیاسی رئیس جمهور (حجاریان) و معاون سیاسی وزارت کشور (تاجزاده) دست به کار شدند. جالب اینجاست که بعد از تشکیل حزب دولت-ساختهی «جبهه مشارکت»، که مجموعهای از رادیکالهای جبهه دوم خرداد را در خود جمع کرده بود، باز حجاریان و تاجزاده عضو مشترک شورای مرکزی در هر دو تشکیلات سازمان مجاهدین انقلاب و مشارکت بودند.
نکته بسیار مهم و تعیینکننده که درباره اعضای تشکیلات «فولکس واگنی» سازمان مجاهدین انقلاب وجود دارد، سابقه امنیتی-اطلاعاتی همهی آنهاست. جالب است که بدانید مصطفی تاجزاده که امروز اپوزیسیون درون جمهوری اسلامی محسوب میشود، به صراحت اصل انقلاب، ولایت فقیه و اصولاً حکومت دینی را زیر سوال میبرد، سالها عضو یک تشکیلات امنیتی نظام بوده است!
سعید حجاریان از همان ابتدای پیروزی انقلاب، با حمایت همفکرانش از قبیل مرتضی الویری، توانست به نهاد بسیار حساس و حیاتی «اداره دوم ارتش» (سازمان اطلاعات نظامی کشور در رژیم پهلوی) برود و مسؤولیت اطلاعات نیروی هوایی را به عهده بگیرد. او و همفکرانش که همه عضو مشترک سازمان مجاهدین انقلاب و دفتر اطلاعات نخستوزیری (به ریاست خسرو قنبری تهرانی، مشاور امنیتی خاتمی در دوران ریاست جمهوری) بودند و بعدها، با تشکیل وزارت اطلاعات در سال ۶۲، به عضویت تشکیلات امنیتی جمهوری اسلامی درآمدند. حجاریان خود مدعی است که اساسنامه وزارت اطلاعات را او نوشته است. او به روایتی، مسؤول گزینش واحد اطلاعات نخست وزیری (قبل از تشکیل وزارت اطلاعات) بود و در زمان وزارت حجتالاسلام ریشهری، در سطح معاونت وزارت فعالیت میکرد.
بهزاد نبوی (محور جناح چپ سازمان در دهه ۶۰) که به همراه مرتضی الویری که هر دو هم عضو شورای مرکزی کمیته انقلاب اسلامی در ابتدای تأسیس (که تنها نهاد انتظامی و امنیتی کشور در ماههای اغازین پیروزی انقلاب بود) و هم شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب بودند، نقش مهمی در مهرهچینی نیروهای امنیتی داشتند که اداره دوم ارتش یکی از مصادیق آن بود که به چهرههایی از قبیل حبیبالله داداشی، محمد رضوی، سعید حجاریان و البته «مسعود کشمیری» (عامل اصلی انفجار نخست وزیری در سال ۶۰) بود. افرادی چون تاجزاده، سازگارا، مخملباف و آرمین همه نوچه ها و مریدان بهزاد نبوی بودند.
از دیگر اعضای سوار بر فولکس واگن سازمان مجاهدین انقلاب، میتوان به محسن آرمین اشاره کرد که بازجوی امنیتی اوین بود. «اکبر براتی»، که خود عضو سازمان مجاهدین دوره اول بود، در مصاحبهای با تسنیم (۱۲ شهریور ۹۶) شرح داد که فیضالله عربسرخی، محسن آرمین و برخی دیگر از اعضای چپ سازمان مجاهدین انقلاب، در همان دوران معتقد بودند که باید مثل ساواک، از متهمان بازجویی کرد. او همچنین از انحرافات فکری و عقیدتی جریان چپ سازمان مجاهدین انقلاب سخن به میان آورد که نهایتاً این اقدامات موجب انحلال سازمان شد:
" امثال آرمین بعدها جذب بهزاد نبوی شدند و آن پیشینه بدشان باعث شد تا وقتی به طور مثال به عنوان بازجو انتخاب شوند، فکر کنند که اصول بازجویی همان اصولی است که ساواک در رژیم سابق پیاده کرده و باید با شدیدترین رفتار با متهمان برخورد کنند و بی محابا از قدرت استفاده کردند. همین رفتار اینها باعث شد که متأسفانه برخی متهمان و خانوادههایشان به دشمنان قسم خورده نظام تبدیل شوند و در این سالها از هیچ اقدامی نسبت به ضربه زدن به نظام دریغ نکنند و از نظر بنده این بدرفتاریهای این گروه که عمدتاً تفکرات چپی داشتند، برای نظام نبود و به منظور خالی کردن عقدههایی بود که در زندگیشان داشتند و فشارهای موجود در زندگی شخصیشان را در بازجوییها تخلیه میکردند."
براتی به نکته بسیار مهمی در ادامه همین مصاحبه اشاره کرد:
" صادق نوروزی، عرب سرخی، (ابوالفضل) قدیانی و امثالهم بودند که در اوایل انقلاب بازجو شدند و تخلفات زیادی کردند چون برخی بازجوییها توسط بچههای مجاهدین انقلاب انجام میشد. همین اتفاقات و برخی انحرافات دیگر باعث شد که آیتالله راستی کاشانی که نماینده امام در سازمان مجاهدین انقلاب بود به دستور امام سازمان را منحل شده اعلام کند." [۱]
جالب اینکه هم آرمین و هم عربسرخی، در دروغی آشکار در مصاحبه با شرق مدعی شدند که نه بازجو بودند و نه هیچ سابقه امنیتی داشتهاند، این در حالی است که سوابق اطلاعاتی و امنیتی اعضای چپ سازمان مجاهدین انقلاب (چه رسمی و چه غیررسمی) از محسن آرمین و عربسرخی تا محمد سلامتی و خسرو قنبری تهرانی کاملاً ثبت و ضبط است. حتی افراد رده دوم جناح چپ این سازمان از قبیل محسن سازگارا و محسن مخملباف هم در دهه ۶۰ دارای سوابق اطلاعاتی و امنیتی بودند.
همین حلقه امنیتی و اطلاعاتی، زمانی که با ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی از سال ۶۸ ظاهراً از قدرت کنار رفتند، خیلی زود شروع به آشکار کردن زاویه تند تفکرات خود با ایدئولوژی انقلاب اسلامی و ستونهای ماهیتی و هویتی نظام مانند «ولایت فقیه» کردند. امثال حجاریان و تاجزاده و آرمین در حلقههایی چون «حلقه کیان» شروع به طرحریزی برنامههای فکری برای «سکولاریزاسیون» گام به گام و ایدئولوژی زدایی از حاکمیت و عبور از انقلاب کردند و البته با در اختیار داشتن مراکز پژوهشی و اسنادی از قبیل مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری (با محوریت محمد موسوی خوئینیها) مطالعات اطلاعاتی-امنیتی خود را هم برای برنامه ریزی راهبردهایی چون «فتح سنگر به سنگر» و «فشار از پایین و چانه زنی از بالا» و....به پیش میبردند.
گفتنی است که حلقه امنیتی سازمان مجاهدین انقلاب (دوره دوم) با چهرههای روحانی با سوابق اطلاعاتی یا اطلاعاتی-قضایی از قبیل موسوی خوئینیها و عبدالله نوری، و در ردههای بعدی کسانی چون سراجالدین موسوی و مجید انصاری و علی یونسی هم در پیوند و هماهنگی تنگاتنگ قرار داشته و دارند و سوابق ثبت شده از این همکاری در بزنگاههایی چون فتنههای ۷۸ و ۸۸ ثبت شده است. به علاوه، جدای از هسته مرکزی «فولکس واگن»، چهرههای «چپ کرده»، «التقاطی» و «تجدیدنظر طلب» دستگاههای نظامی و امنیتی دهه ۶۰ که در اوایل دهه هفتاد از این نهادها بیرون آمدند، از قبیل عباس عبدی و علیرضا علویتبار را هم میتوان در تیم وابستگان این حلقه به شمار آورد.
درباره نقشآفرینی پررنگ مصطفی تاجزاده در وزارت کشور و روزنامه «صبح امروز» وابسته به سعید حجاریان در فتنه کوی دانشگاه و اغتشاشات بعد از آن، گزارشهای زیادی در رسانهها در دو دهه گذشته منتشر شده است. البته این پرونده هنوز زوایای متعدد پنهان و ناگفته در خود دارد که کاویدن آنها باز پای حلقه امنیتی سازمان مجاهدین انقلاب را به میان خواهد کشید. نکته قابل تأمل اینکه دقیقاً همین حلقه، درست ۱۰ سال بعد، کار طراحی فتنه بزرگ «تقلب» را در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری ۸۸ به عهده داشت.
نگاهی به اظهارات مسؤولان وقت اطلاعاتی و انتظامی کشور در آن مقطع که وظیفه برخورد با فتنهگران را بر عهده داشتند، متأسفانه آشکار میکند که تیم «امنیتی» طراح فتنه، دارای ارتباطات و هماهنگیهایی در درون دستگاههای نظام بود که به آنها اجازه میداد ماهها کشور را درگیر بحران امنیتی فرساینده نگه دارد. حجتالاسلام «حیدر مصلحی»، وزیر اطلاعات دولت دهم که خود ماهها مستقیماً درگیر مساله مهار فتنه بود، در مصاحبه با فارس (۱۶ اردیبهشت ۹۳) درباره «شبکه» فتنهساز چنین گفت:
"… نکته مهم آن جاست که ما میدیدیم مجموعه آنها یک شبکه بیرونی و یک شبکه داخلی داشت که فکر میکردند ما آنها را رصد نمیکنیم چرا که در فضای مجازی و همه جا با اسم مستعار حضور داشتند و هر کاری برای اینکه کسی رد آنها را در فضای مجازی پیدا نکند انجام میدادند و شبکه خود را شکل داده و جلسه میگذاشتند اما برادران ما کاملاً بر آنها مسلط بودند البته برخی اوقات آزمون و خطایی پیش میرفتیم، مثلاً اعلام میکردند امشب در یکی از خانهها جمع میشویم. وقتی میرفتند در آنجا میدیدند ماشینها هست اما آدمها نیستند؛ در واقع همان شبکهای که در داخل بود و با بیرون ارتباط داشت.
شبکه بیرونی طوری بود که افراد آن در فرانسه، انگلیس، آمریکا، اتریش و یا عربستان بودند و با یکدیگر ارتباط داشتند و در فضای مجازی طراحی کرده و درصدبندی میکردند که برای تصمیمگیری نهایی چند درصد برای شبکه بیرونی و چند درصد برای شبکه داخلی باشد و در نظردهی، اولویت را به تصمیمات شبکه داخلی میدادند. پشت همه آنها در این کشورهایی که نام بردم، سرویسها قرار داشتند."
البته به عنوان مصداقی برای حرف حجت الاسلام مصلحی، میتوان به نقشآفرینی امثال سازگارا و مخملباف و اکبر گنجی به عنوان وابستگان محفل امنیتی سازمان مجاهدین انقلاب، در ماههای استمرار فتنه ۸۸ در کشور، در شبکههای ضدانقلاب خارجی اشاره کرد که قطعاً در هماهنگی کامل با شبکه داخلی قرار داشتند.
یا «اسماعیل احمدی مقدم» (فرمانده ناجا در مقطع فتنه ۸۸، در مصاحبهای با نشریه «رمز عبور» (سال ۹۴) چنین گفت:
" ضعفی که به وزارت اطلاعات وارد بود، این بود که شاکله وزارت اطلاعات، جریان اصلاحطلب مثل عباس عبدی، حجاریان و دیگران از گذشته بود. در فتنه ۸۸ حس میکردیم کلیت وزارت اطلاعات دوستان بسیار خوبی هستند و مسئولان همراهی دارد، ولی در بدنهاش گرایش وجود دارد و اینها آنطور که شایسته و بایسته است در شناسایی فتنه و قطع سرانگشتان جریان عمل نمیکنند و توانایی وزارت بیش از اینهاست. شاید یک مقدار چنین گرایشهای سیاسی در بدنه، وزارت اطلاعات را ناکارآمد میکرد تا بتواند از همه توانش استفاده کند. منظورم مدیریت میانی است. منظورمان ردههای پایین که نیست. مقصودم کسانی است که هدایت پرونده دستشان است. چون متوجه میشدیم انحرافهای اطلاعاتی داریم که بعضی جاها که باید باشند نیستند، بعضی جاها هستند و اطلاعات غلط است، برخی جاها اخبار جلسات ما زودتر به آنها میرسد! "
احمدی مقدم سپس به نکته بسیار مهمی اشاره میکند:
" نمیخواهم متهم کنم ولی به نظر میآمد در بدنه میانی وزارت اطلاعات از آن گرایشها هنوز بودند. شاید اگر به دوستان بگویید قبول ندارند، ولی واقعیتی است. بسیاری از اطلاعاتیهایی که در ستاد موسوی بودند، به وزارت اطلاعات دسترسی داشتند. من چند ماه است از ناجا رفتهام، ولی رفقایم هنوز هستند و سیمهایم قطع نشده است. آن اطلاعاتیها هم رفته بودند، ولی در این سه، چهار سال هنوز ارتباطاتشان را حفظ کردهاند. یکی از اعتراضات آقای احمدینژاد به آقای اژهای این بود که من گفتم این آدمها را بریز بیرون، شما بیرون نریختی و محافظهکارانه برخورد کردی و در فتنه خودش را نشان داد. مدتی که سرپرست بود، تلاش کرد اینها را پاکسازی و حذف کند [۲]".
ادامه دارد...