سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
وزارت امور برجام!
محمد صرفی در کیهان نوشت:
زن درویشی عیالمند به خانه همسایه میرفت که او را مصیبتی افتاده بود. درویش پرسید؛ کجا میروی؟ گفت: به تعزیت رسانیدن. درویش گفت: در خانه برای طفلان چه گذاشتهای که بخورند؟ زن گفت: چون در خانه نه آرد است و نه نمک و نه هیزم، چه سازم و چه گذارم؟ مرد گفت: کجا میروی، تعزیت در خانه ماست!
حکایت فوق حکایت این روزهای دولت محترم است که قرار بود عزت را به پاسپورت ایرانی برگرداند و تحریمها را بردارد اما اینک نمیتواند حتی از سفرا و دیپلماتهای خود حمایت کند. در تازهترین مورد از این دفتر قطور، روز پنجشنبه کشور کوچک آلبانی دو دیپلمات ایرانی از جمله سفیر کشورمان را اخراج کرد.
آلبانی با کمتر از 3 میلیون جمعیت و مساحتی(28 هزار کیلومتر مربع) که از اغلب استانهای ایران کمتر است، چنان دربست خود را به آمریکا فروخته که کمتر کشوری در دنیا چنین خفتبار عمل میکند.
آلبانی گمان میکند با نامگذاری خیابانها و بلوارها به نام روسایجمهور آمریکا – مانند بوش، کلینتون و حتی ترامپ- و نصب مجسمه آنان در میادین شهرهای خود، میتواند به ناتو ملحق شود! خوشرقصی دیپلماتیک برای آمریکا و رژیم صهیونیستی با اخراج دو دیپلمات ایرانی، از سوی چنین کشوری نه تنها بعید نیست بلکه فاقد کمترین ارزش و وزن دیپلماتیک است.
اما فارغ از میزان اهمیت و وابستگی آلبانی، سؤال این است که چرا و چطور به این نقطه رسیدهایم که این کشور کوچک و حاشیهای اروپا نیز چنین گستاخانه عمل میکند؟ سرنخ پاسخ را باید در ماهها پیش جست.
اواسط خردادماه بود که دولت هلند دو دیپلمات ایرانی را اخراج کرد اما در اقدامی عجیب و غیرمنتظره، وزارت امور خارجه کشورمان نه تنها پاسخی به این اقدام خصمانه و بیدلیل نداد بلکه با سکوت خود و عدم خبررسانی درباره آن، با این اقدام به نوعی همراه شد و تا وقتی هلند - پس از حدود یک ماه - ماجرا را رسانهای نکرد، از اعلام آن خودداری کرد. این اقدام خصمانه هلند اولین گام از یک سری اقدامات و مواضع خصمانه اروپا علیه جمهوری اسلامی ایران بود.
پس از هلند فرانسه به یک مرکز فرهنگی-دینی یورش برد و اتهاماتی واهی علیه ایران مطرح و یک دیپلمات کشورمان را اخراج کرد. خصمانهتر از همه اینها دستگیری دیپلمات کشورمان در اتریش، توسط پلیس آلمان بود. اقدامی برخلاف قوانین دیپلماتیک که با سناریوسازی سهجانبه میان فرانسه، آلمان و بلژیک صورت گرفت و علیرغم مصونیت آقای اسدالله اسدی و تبرئه وی در آلمان، این کشور اسدی را تحویل بلژیک داد و بازداشت وی وارد ششمین ماه شده است.
واکنش وزارت امور خارجه به اخراج 5 دیپلمات ایرانی(این تعدادی است که تاکنون رسانهای شده!) از اروپا چه بوده است؟ هیچ! در واقع این سکوت و بیعملی در قبال هلند و فرانسه و آلمان بود که تیرانا را به این جمعبندی رساند که او هم در میانه این دعوا میتواند لگدی بپراند و خودی نشان دهد. البته گفتنی است که آلبانی در ایران سفارتخانه و سفیر و دیپلمات ندارد و از این روی کمترین اقدام ما میتواند تعطیل سفارتمان در این کشور فکسنی آلوده به حضور همهجانبه آمریکا و اسرائیل باشد.
برای درک بهتر ابعاد قضیه کافی است به تنش اخیر میان چین و کانادا نگاهی بیندازید. کانادا حدود 2 هفته پیش خانم «منگ وانژو» از مدیران ارشد شرکت «هوآوی» را دستگیر کرد. این دستگیری به درخواست آمریکا و به بهانه دور زدن تحریمهای ایران از سوی این شرکت چینی انجام شد.
وزارت خارجه چین بلافاصله به ماجرا واکنش نشان داده و مراتب اعتراض شدید خود را به کانادا اعلام کرد. اما پکن به اعتراض دیپلماتیک بسنده نکرد و به سرعت یک دیپلمات سابق کانادایی را دستگیر کرد. پس از آن نیز یک تاجر و کارآفرین کانادایی در چین به اتهام اقدام علیه امنیت ملی چین بازداشت شد.
دادگاه کانادا مدیر چینی را با قرار وثیقه آزاد کرد اما پکن نرمش نشان نداده و به تازگی رسانهها از دستگیری سومین تبعه کانادایی در چین خبر دادند. وقتی چین از شهروند خود که مصونیت دیپلماتیک نیز ندارد، اینچنین با سرعت و قدرت دفاع میکند و در مقابل دستگیری یک شهروند، سه شهروند طرف مقابل را بازداشت میکند، کدام کشوری به خود جرأت میدهد به دیپلمات چینی چپ نگاه کند؟!
متاسفانه باید گفت دولت آقای روحانی هیچوقت وزارت امور خارجه نداشت و آنچه بود و هست وزارت امور برجام است! دستگاه دیپلماسی دو سال نخست فعالیت خود را با استراتژی «هر توافقی بهتر از بیتوافقی است» پشت سرگذاشت.
مهرماه سال 1393 شش سینماگر ایرانی (عباس کیارستمی، اصغر فرهادی، مجید مجیدی، رخشان بنیاعتماد، رضا میرکریمی و محمدمهدی عسگرپور) کمپینی را به راه انداختند که شعارش این بود؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست».
چندی بعد مجیدی درباره پشت پرده این ماجرا گفت: «چند روز پیش از سوی آقای محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه با ما تماسی گرفته و خواسته شد که عدهای از هنرمندان که وجهه بینالمللی دارند در مسیر مذاکرات هستهای و برای احقاق حقوق حقه مردم ایران، دولت را یاری رسانند و به همین منظور پوستری از سوی وزارتخانه آماده شد که ما نیز آن را تایید کردیم.» استراتژی بعدی دستگاه دیپلماسی «حفظ توافق به هر قیمتی» بود که تاکنون ادامه یافته است.
سکوت و انفعال در برابر اقدامات خصمانه اروپا ناشی از همین رویکرد غلط و پرهزینه است. دستگاه دیپلماسی معتقد است و میگوید آمریکا و رژیم اسرائیل به دنبال تخریب روابط میان اروپا و ایران هستند. آقای قاسمی درباره اقدام آلبانی گفته است؛ «این اقدام در ادامه سناریوهای قبلی برای تخریب روابط ایران و اروپا در برهه حساس کنونی صورت گرفته است.»
بیشک واشنگتن و تلآویو چنین رویکردی را دنبال میکنند اما پاسخ و واکنش ما باید چه باشد؟ آیا راهحل ایستادن و تماشا کردن است؟ شک و تردید نداشته باشید که اقدام آلبانی آخرین اتهامزنی و لگدپرانی اروپا نخواهد بود. چنانکه شواهد و قرائن نیز همین را نشان میدهند. دو روز پیش برخی روزنامههای انگلیسی پس از سی سال به این نتیجه رسیدهاند که انفجار هواپیمای لاکربی، کار ایران بوده نه لیبی!
چندی پیش آقای ظریف در یک جلسه حزبی به کیهان و صدا و سیما تاخت و از نادیده گرفتن غرور ملی گفت: انفعال در برابر اخراج و دستگیری دیپلماتهای ایرانی در اروپا، جزئی از راهبرد حفظ و ارتقای غرور ملی است؟! 4 سال پیش در چنین روزهایی آقای روحانی در همایش «اقتصاد ایران» از وصل نبودن آرمان کشور با سانتریفیوژ گفت و اضافه کرد؛ «در کشور ما سالها و دهههاست که اقتصاد به سیاست خارجی و داخلی یارانه میدهد، اقتصاد ما تا کی باید به سیاست یارانه بدهد؟ باید یک دهه امتحان کنیم و از سیاست داخلی و خارجی به اقتصاد یارانه بدهیم تا ببینیم زندگی، معیشت و اشتغال جوانان مردم چگونه خواهد شد.»
حال که دولت منتقدان را بیسواد و دشمن خود میداند و گوشی برای شنیدن نقدها ندارد، پیشنهاد میشود جناب آقای روحانی و ظریف به عنوان سکانداران راهبرد دولت، یکبار هم که شده بهصورت ناشناس میان مردم بروند و پای حرفهای آنان بنشینند و نتیجه بیش از 5 سال برجامیزه کردن کشور را در زندگی، معیشت و اشتغال جوانان بیواسطه بشنوند.
روا نیست کشوری که طرحهای واشنگتن در منطقه را خنثی و چنان اقتدار خود را دیکته میکند که آمریکا مجبور شود با آن همه هزینه، دست خالی سوریه را ترک کند، در برابر اقدامات خصمانه چند کشور اروپایی که یا از فرط کوچکی در نقشه باید به سختی پیدایشان کرد و یا تا گردن در آشوب و بحران غرق شدهاند، دست روی دست بگذارد و بر توهمات آنان بیفزاید.
ما و اخبار جعلی
محمدجواد آذری جهرمی در ایران نوشت:
مدتهاست که با گسترش بهکارگیری شبکههای اجتماعی، انتشار اخبار و تبادل نظر پیرامون مسائل مختلف سهولت بیشتری یافته است. اما در کنار این فرصتهای منحصر به فرد، چالشهایی نیز وجود دارند که برای فائق آمدن بر آنها نیازمند مشارکت عمومی و همدلی همگانی هستیم.
انتشار اخبار جعلی که اغلب با سوء استفاده از احساسات عمومی مردم و با تغییر واقعیت صورت میگیرد، به مرور فضای تشخیص حق از باطل را غبارآلود و افکار عمومی را از واقعیتهای مهم و اصلی منحرف میکند و همین موضوع گاهی با تحریک احساسات مردم منجر به نگرانیهایی جدی در سطح جهانی میشود.
در گام نخست، با اهتمام مرکز روابط عمومی وزارت ارتباطات، جلسات گفتوگوی صاحب نظران درباره فضای مجازی و رسانهای برگزار و به عنوان راهبردی ارزشمند برای تبادل اندیشه و نظر برگزار میشود. نخستین جلسه از این گفتوگوها، به اخبار جعلی اختصاص یافت که در آن مشخص شد که اکثر شهروندان دغدغه آن را دارند و تاکنون درباره آن اقدام مناسبی انجام نشده است.
آمار نشان میدهند که خبر جعلی در تمامی موضوعات اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، بهداشت، سلامتی و سایر موضوعات وجود دارد و با وجود فناوریهای نوین، به آسانی تولید و منتشر میشود. به دلیل تأثیرگذاری بالای اخبار در افکار عمومی و به تبع آن تصمیمگیریهای مسئولین، برخی از این شیوه برای جنگ روانی و تحقق اهداف و منافع ناصحیح استفاده میشود و با تکنیکهای مهندسی اجتماعی، دست به تخریب اشخاص و عقاید میزنند تا هزینه دفاع از اخبار واقعی در مقابل اخبار جعلی را افزایش دهند. گاهی نیز با تلفیق چند خبر واقعی و اطلاعاتی جعلی تلاش میکنند نگاه مردم را به اهمیت برخی دغدغهها بکاهند و جداسازی راستی از ناراستی را سختتر کنند.
آنچه که زیان این گونه اخبار را بیشتر میکند، اصل جعل و نشر آن نیست، بلکه بازنشر و پذیرش آن به وسیله افرادی است که به علت فقدان سواد رسانهای و نداشتن قدرت تمییز میان «جعل» و «واقعیت» یا حتی تحریک شدن احساسات لطیف و شریف انسانی، آن را پذیرفته و نشر میدهند و چون این افراد نشردهنده میتوانند بیطرف و غیرمُغرِض شناخته شوند، اثرات منفی اخبار جعلی و منتشر شده به دست آنان افزایش مییابد.
این وضعیتی است که نه فقط ما بلکه دیگر کشورها نیز با آن دست به گریبان هستند. اخبار جعلی در استرالیا، هند، امریکا، برزیل، سوئد، فرانسه و بسیاری از کشورهای دیگر آثار و عوارض خود را بویژه در مقاطع حساس زمانی به جای گذاشته است و در اجلاسهای بینالمللی اغلب این موضوع را در دستور کار گفتوگو پیرامون فضای مجازی قرار میدهند.
اگر اکنون همگی با هم راه حلی برای این موضوع نیابیم، به تعبیر مقام معظم رهبری (مدظله العالی)، دشمن از این سلاح شیمیایی استفاده خواهد کرد و هوای فرهنگ کشور زهرآگین و سمی میشود. از همین رو، باید با مشارکت و همدلی همگانی، راه حلی قاطع و قابل اعتماد برای آن پیدا کنیم. تجربه گذشته و شواهد موجود نشان میدهد که محدود کردن دسترسیها به طور قطع راهحل نیست.
در دنیایی که با سرعتی بالا به سوی انقلاب صنعتی چهارم میرود، هرگونه محدودیتی که بر ارتباطات اعمال شود، یک خود تحریمی خواهد بود و بر مسیر پیشرفت کشور موانعی ایجاد میشود. به علاوه باید ایمان داشته باشیم که بشر در مقابله با بحرانها بیکار نمینشیند و دست به کار میشود.
همچنان که برای مقابله با گرمایش زمین اقدام کرده است و دیر یا زود به واسطه غریزه صیانت از ذات چارهای ندارد جز اینکه بر این مسأله و مشکل نیز فائق آید. اگر این راههای سلبی را کنار بگذاریم آنگاه میتوانیم راههای سازنده و مفید را پیش گیریم.
بدین منظور، در گام اول باید برای افزایش سواد رسانهای جامعه تلاش کنیم و شایسته است که این اقدام به صورت مؤثرتر از مقاطع اولیه تحصیلی آغاز کرد. در گامهای بعدی، ضرورت دارد که همگی از داوریهای سریع و پذیرش اخبار و بازنشر آنها اجتناب کنیم.
تا هنگامی که از درستی آنها و منبع معتبر آنها اطلاع پیدا نکردهایم، به بازنشر آنها اقدام نکنیم؛ بخصوص در زمانی که مزدورهای رسانه ای و مجازی نهایت تلاش خود را بر تخریب مدافعان حقیقت میگذارند. جعل خبر حتی اگر علیه مخالفان ما هم باشد در نهایت دودش به چشم ما نیز خواهد رفت. همچنین لازم است مقررات دقیق با ضمانت اجرایی کافی برای نظارت برانتشار اخبار جعلی و زیانبار وضع و اجرا شود.
آگاهی و هوشیاری مردم گرانقدر ایران در طول تاریخ زبانزد همه ملتها بوده است. مسلماً در این موضوع نیز برای مشکلات راهکاری خواهند یافت و بار دیگر به همگان ثابت خواهند کرد که شیوه اخلاقی راستین در مسیر پیشرفت کشور چگونه است.
تشنه پژوهش نیستیم
سید صادق غفوریان در خراسان نوشت:
برگزاری چند نمایشگاه، همایش، سخنرانی و البته در گوشه و کنار تقدیر از پژوهشگران تمام اتفاقاتی بود که طی روزهای قبل در هفته پژوهش با آن روبه رو شدیم.
تحلیل محتوای سخنرانی ها و اظهارات مسئولان و سیاست گذاران بودجه ای در هفته ای که گذشت، همه گزاره هایی تکراری درباره اهمیت وجایگاه پژوهش را پیش رویمان می گذارد.
در میان همه این اتفاقات، رفتارهایی که شاید جنبه «کمیت گرایی» و «حفظ ظاهر» دارد تا پرداختن به اصل و کیفیت گرایی دارای نمود بیشتری است.
ماجرای تحقق نیافتن کامل بودجه های پژوهش طی سال های متمادی و برنامه های توسعه کشور، این واقعیت را عیان می کند که ما در اهمیت دادن به موضوع توسعه براساس پژوهش، بیش از آن که عمل کنیم فقط حرف زده ایم؛ در واقع این نوع رفتار با پژوهش و پژوهشگران تشنه نبودن ما نسبت به ساحت ارجمند پژوهش و دستاوردهای آن را روشن می سازد.
این در حالی است که امروزه تاثیر مستقیم پژوهش های علمی بر توسعه همه جانبه حوزه های اقتصاد، سیاست و اجتماع امری بدیهی و روشن است به طوری که کارشناسان نیز همواره تاکید کرده اند: «هر میزان هزینه صرف پژوهش شود، 5 تا 10 برابر به درآمد کل جامعه افزوده خواهد شد.» ضمن این که پژوهش تنها باعث رشد علمی و اقتصادی نمی شود بلکه فراتر از آن به تاثیرگذاری بر فرایندهای اجتماعی و توسعه فرهنگی نیز می انجامد. بر همین ضرورت است که سازمان ها و هلدینگ های دولتی به ویژه بخش های غیردولتی در کشورهای مختلف برای بازآفرینی و نگاه مدرن به حوزه پژوهش به عنوان یک بستر استراتژیک برنامه ریزی و سیاست گذاری می کنند.
چالش اول؛ بودجه و اعتبارات
وقتی فهرست اعتبارات عجیب و غریب پژوهش در کشورهای پیشرفته را مرور می کنیم، سهم کمک های دولتی در این زمینه جایگاه ویژه ای دارد چه بسا دولت ها در کشورهای پیشرو خود را به حمایت از تحقیق و توسعه ملزم کرده اند چرا که با تمام وجود، به این باور رسیده اند که توسعه هیچ میانبری ندارد جز پژوهش.
با این حال و البته از سر تاسف باید بیان کرد که اعتبارات پژوهشی در کشور ما با کشورهای پیشرو و حتی کشورهای در حال توسعه داستانی متفاوت دارد.
با وجود خوش بینی هایی که اسناد توسعه ای کشور همواره برای سهم پژوهش از تولید ناخالص داخلی، پیش بینی کرده است اما آن چه در عمل و در بودجه گذاری رخ می دهد حکایت غم انگیزی دارد و اغلب بسیار کمتر از آن خوش بینی ها تحقق می یابد.
طبق برنامه چهارم توسعه سهم پژوهش کشور 2 درصد و برای برنامه پنجم توسعه 3 درصد از میزان تولید ناخالصی داخلی تعیین شده بود که مرور بودجه محقق شده پس از پایان برنامه چهارم رقم خجالت آور 0.45 (چهل و پنج صدم درصد )و پس از برنامه پنجم عدد کوچک 0.48 (چهل و هشت صدم درصد )را به ما نشان می دهد.
ضمن این که از وضعیت تخصیص های 3 درصد تولید ناخالص داخلی برای بخش پژوهش در برنامه ششم توسعه نیز خبرهای خوشی به گوش نمی رسد.
این آمار و احوال را با عملکرد برخی کشورهای حوزه اروپای دوم همچون ایسلند و مجارستان که مقایسه می کنیم اوضاع برای ما کمی تاسف آورتر می شود. این کشورها سالانه حدود 15 درصد افزایش اعتبارات و منابع مالی پژوهش را تجربه می کنند که در نوع خود قابل ستایش است و این واقعیت را پیش روی ما می نهد که حرکت به قله تحقیق در پژوهش در کشور ما علی الظاهر فرایندی دارای انسجام و همگام با نظام نوین توسعه پژوهشی دنیا نیست.
به طور قطع چنین قصه پرغصه ای است که به گفته معاون پژوهشی کتابخانه ملی ایران، میزان استناد به منابع پژوهشی ما در جهان 500 برابر کمتر از برخی کشورهای پیشرو در حوزه علم و پژوهش است.
چالش دوم؛ کمیت گرایی
تنها «کمیت گرایی» و «حفظ ظاهر» و بی توجهی به مبانی و زیرساخت ها که البته در کشور ما این آسیب فقط به این حوزه اختصاص ندارد موضوع دیگری است که عرصه پژوهش از آن رنج می برد. این که جنس مسئولان کشور ما علاقه مند به آمارهای «چاق» هستند، چالش جدیدی نیست و از دیرباز «آمار بازی» و ارادت به «ترین» بودن، گویی در خون برخی مدیران ما نهاده شده است.
این که برای یک دوره مدیریتی هشت ساله ثبت شود که تعداد دانشگاه ها سه برابر شده است انگار یک دستاورد بزرگ محسوب می شود و این مدیران گمان می برند برای این عملکردشان، عالم و آدم باید برایشان تمام قد بایستند و کلاه از سر بردارند!
وقتی آمار می گوید از تاسیس دانشگاه تهران در سال 1313 تا 1384، 65 دانشگاه دولتی تاسیس شده و از سال 84 تا 92 این رقم سه برابر شده است، بعید است این عملکرد قابل ستایش باشد که اگر مسیر درستی بود کشورهای پیشرفته آن را صد بار می رفتند. به طور قطع توسعه دانشگاه ها امری معقول است اما با کدام توسعه علمی و زیرساختی؟! حرف این است که آیا فقط باید دانشگاه اضافه کرد؟
آیا پذیرش بی حد و حصر دانشجو و فقط افزایش آمار تعداد دانشجویان ما را به سر منزل مقصود می رساند؟
پس سرنوشت کیفیت علمی و اهتمام بر غنای هیئت های علمی دانشگاه ها چه می شود؟ آیا آسیب هایی از قبیل رزومه سازی های پژوهشی، سرقت های علمی، تالیف پایان نامه قسطی و... که گاهی امروز با آن مواجهیم، از چنین نگاه ها و عملکردهایی برنمی خیزد؟!
خوب است بدانیم بنا بر آن چه در اطلاعات دانشگاه ها و دانشجویان کشورهای پیشرفته آمده است، ما 2.5 برابر کشوری همچون ژاپن دارای دانشجویان مقطع دکترا هستیم و این در حالی است که بودجه این کشور بین 4 تا 6 درصد تولید ناخالص داخلی و سهم پژوهش در کشور ما فقط 0.3 درصد است که هاشمی وزیر بهداشت نیز همین روزهای قبل بود که این میزان اختصاص بودجه به پژوهش را «خجالت آور» دانست.
... که دردآور است
... که دردآور است از این قصه نوشتن و گفتن که اغلب ما خود دانشجو بوده ایم و می دانیم چه روزگاری دارند این دانشگاه ها، مجامع علمی و پژوهشگران.
از این روست که به نظر می رسد امروز به بازنگری در نوع نگاهمان به این عرصه بیش از هر زمان دیگری محتاجیم. اهتمام بر «کیفیت گرایی» مهم ترین ابزار توسعه مبتنی بر پژوهش است و باید باور کنیم که تا نخواهیم و بدان باورمند نباشیم به آن قله رفیع علم و پژوهش نخواهیم رسید...
که حضرت مولانا فرمود:
آب کم جو، تشنگی آور به دست
تا بجوشد آب از بالا و پست
فرصت و تهدید گفتمانهای عدالتمحور
علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:
برخی مفاهیم و حتی واژهها را میتوان قدرمطلق مطالبات و هنجارهای بشری دانست. در این میان دو مفهوم پرکاربرد، پیچیده و به ظاهر ساده «آزادی» و «عدالت» را میتوان در بسیاری از دکترینهای سیاسی و اجتماعی جوامع مختلف مشاهده کرد.
جالب آنکه بسیاری از کنشگران سیاسی این دو مفهوم را در تعارض و تقابل با یکدیگر ارزیابی کرده و تحقق هر یک را نافی دستیابی به دیگری تلقی میکنند. گرچه هرگز در ظاهر و علن به این موضوع اعتراف ندارند اما در باطن و به هنگام اجرا و عمل، به شدت از این دوگانهسازی دفاع کرده و به آن پایبندند.
البته نباید فراموش کرد که هرچند در یکی دو قرن گذشته، وزن اجتماعی و سیاسی مفهوم «آزادی» به مراتب از مفهوم «عدالت» پیشی گرفته است، اما تبار تاریخی آنها نشان میدهد که قدمت، پیشینه و ریشه مفهوم «عدالت» به مراتب از «آزادی» عمیقتر بوده و میزان تاثیر آن حتی هنوز هم از تئوریهای معطوف به تحقق «آزادی» بیشتر، ژرفتر و شکافندهتر است. رگهها و نشانههای عدالتخواهی را حتی میتوان در دورترین حافظه تاریخی بشر بر روی زمین مشاهده کرد. حتی پیش از اختراع خط و لابهلای سنگنگارهها هم ردپایی ـ هرچند اندک ـ از تمایل به «عدالت» در انسان یافت میشود.
در تاریخ معاصر هم این مفهوم توانست برای مدتهای طولانی بخش بزرگی از دنیا را زیر سلطه گرفته و انسانهای بیشماری را درگیر تلاش به منظور تحقق «عدالت» کند. بیگمان کلیدواژه اصلی گفتمانهای سوسیالیستی ـ به معنای عام ـ «عدالت» است و به این طریق این مفهوم بارها و بارها در طول تاریخ و در پهنه جغرافیا بازتولید شده و مورد توجه قرار گرفته است. فارغ از آن، نیروهای «اپوزیسیون» در برابر هر حاکمیتی از مفهوم «عدالت» به عنوان عنصری جدی و حیاتی بهره میگیرند و همواره حاکمان را با چوب عدالت مینوازند.
این مدل در میان رقبای سیاسی درون حاکمیتها هم به کرات و کثرت قابل مشاهده و ردیابی است. همواره نیروهای خارج از نهاد قدرت سعی میکنند با استفاده از مفهوم عدالت، رقیب سیاسی خود را هدف قرار داده و او را به «بیعدالتی» و «بیتوجهی» به خواست و نیاز گروههای مختلف اجتماعی متهم میکنند.
این قبیل اتهامها گاه حقیقتی را بازتاب میدهند و گاه تنها با انگیزههای سیاسی و جناحی دنبال میشوند. در هر حال شعار عدالت همواره و همیشه مورد اقبال و استقبال آحاد جامعه ـ به خصوص طبقات فرودست ـ قرار میگیرد. به طوری که این شعارها هرگز بدون مشتری باقی نمیمانند.
مسئله اما بر سر این شعارها، صحیح یا کذب بودن آنها نیست. مسئله اصلی بر سر امکان سوءاستفاده از مفهوم اصیل «عدالت» است. در بستر اجتماعی شکلگیری چنین فرآیندهایی است که امکان و احتمال سوءاستفاده، سوءبرداشت و فرصتسازی از مفهوم «عدالت» به وجود میآید. چه اینکه این مفهوم جذاب و امیدوارکننده مشتریانی پر و پا قرص دارد و کنشگرانی که شیوه رفتاری این مشتریان را بشناسند به راحتی میتوانند از آن استفاده کنند.
نمونههای فراوانی میتوان بر این مدعا ذکر کرد. شعارهای چپگرای محمود احمدینژاد در جریان انتخابات سال 1384 شاخصی تمامعیار برای درک بهتر این معنا به دست میدهد. مردی که توانست با تکیه بر چند شعار کلیدی عدالتمحور، تمام رقبای سیاسی خود را از میدان به در برد و در ادامه زمامداریاش بر ارکان اجرایی کشور، با استفاده از شیوهها و روشهایی «شبهتوتالیتر» در برابر تمام انتقادهای سازنده دلسوزان کشور با تکیه بر همین شعارها، چهرهای همیشه طلبکار و مدعی از خود بازتاب دهد.
این نمونه داخلی و نمونههای بیشمار بینالمللی نشان میدهد که حاکمیتها و حکومتها همواره در معرض چنین خطری قرار دارند و بیم آن میرود تازه از راه رسیدهای با بهرهگیری حداکثری از شعارهای عدالتمحور تمام ارکان کشور را تهدید کرده و ضرباتی جبرانناپذیر بر روندهای توسعهای وارد آورد. لذا به نظر میرسد پیش از هر اقدامی باید بازخوانی و بازتعریف تازهای از مفهوم «عدالت» به دست داد.
روند اجتماعی در جای جای دنیا نشان میدهد که امکان عقلی و منطقی دستیابی به «عدالت» بدون «آزادی» میسر نخواهد بود و «آزادی» تنها راه رسیدن به «عدالت» محسوب میشود. در حال حاضر به نظر میرسد این گزاره تنها راه برونرفت از خطر بازگشت «خودمحوری»، «توتالیتاریسم» و «استبداد» به بهانه «عدالت» باشد.
بهرهگیری از ظرفیتهای متنوع و فراوان این گزاره میتواند زمینه هرگونه سوءاستفاده از مفهوم ناب، اصیل و تاریخی «عدالت» را از میان برده و زمینه را برای تحقق واقعی عدالت مهیا کند.
چرا آقای ظریف؟!
حسن رضایی در وطن امروز نوشت:
وقت وزیر امور خارجه این روزها بیشتر به جدل با منتقدان و گلایه از آنها در زمینه برجام میگذرد. دونالد ترامپ پیش از آنکه رئیسجمهور شود، گفته بود وقتی به کاخ سفید بیایم برجام، مرجام و خلاصه! هر چیزی بوی اوباما بدهد را پاره میکنم.
علی مطهری، نماینده مردم تهران در مجلس اما میگوید الا و لابد، بخشی از خروج ترامپ از برجام، تقصیر منتقدان است! خب، طبعا در سنگر امثال مطهری و رسانههای اصلاحطلب، وزیر امور خارجه باید هم حالا به جای جواب پس دادن، از عالم و آدم طلبکار باشد. اصلا بعید نیست آقای ظریف الان توقع داشته باشد یک بار دیگر طی مراسمی رسمی از ایشان و سایر افتخارآفرینان برجام با سکه، اعطای نشان و ساختن مجسمه تقدیر کنیم.
ظریف آنقدر به قدرت دژ آهنین رسانههای اصلاحطلب مطمئن است که روز روشن چشم در چشم جامعه بگوید: حافظ کوهکن، زن لیلی بود و زندگی خوبی هم داشتند، البته تا وقتی ابوالقاسم فردوسی- از منتقدان دولت- الماس کوه نور را بر اثر بیسوادی به شمس تبریزی فروخت! خداوکیلی، به این جمله ایشان درباره منتقدان دولت دقت کنید: «...یک باور غلط دارند و آن، این است که دنیا را در غرب میبینند.
آنها غرب را مرکز جهان میبینند... دوران قدرقدرتی در جهان به پایان رسیده است ولی نمیخواهیم باور کنیم». جلالخالق! آقای ظریف! برادر گرامی! سکهها و نشانها اصلا نوش جانت، مجسمهات را هم بیا بگذار روی سر ما ولی به خدا قسم اینها تفکراتی است که خود شما و آقای رئیسجمهور در 5 سال گذشته بر اساس آنها برجام را در کاسه ملت ایران گذاشتهاید.
اگر شما تازه فهمیدهاید ماستتان ترش است، جوانمردی این است که راستش را به ملت بگویید، نه اینکه در کمال- جسارتا- پررویی بار برجامتان را هم در کنار بار سنگین تهمتها و توهینهای این چندساله، بار منتقدان کنید! این کدام سیاست اسلامی و اخلاقی است که شما را چنین فرمان میدهد؟ آیا چنین سخن گفتن چیزی جز توهین به افکار عمومی و به بازی گرفتن آنهاست؟ شما الساعه باید عوض حضور در گردهماییهای حزبی و حمله به منتقدان دولت، بگویید ملت تا کی باید منتظر این SPV اروپاییها باشد؟
معاون شما آقای عراقچی گفته بود: «اروپاییها تا 13 آبان وقت دارند و از این تاریخ به بعد فایدهای ندارد که بخواهند انجام دهند!» شخص آقای روحانی هم یک روز پس از خروج آمریکا از برجام طی تماسی تلفنی خطاب به امانوئل مکرون تاکید کرده بود: «اروپا در شرایط کنونی فرصت بسیار محدودی برای حفظ برجام در اختیار دارد!»
باز آقای عراقچی چند روز پس از سخنان آقای رئیس جمهور گفته بود: «دکتر روحانی محدودیت و بازه زمانی برای ما تعیین نکرده و تنها گفته چند هفته اما من گمان نمیکنم گفتوگوها بیش از ۴ هفته زمان ببرد». حالا قریب 8 ماه از تمام این ضربالاجلها گذشته و شما مسؤول شماره یک این سر کار رفتن ملت و اقتصاد ایران هستید.
فرضا هم که سکه و نشانها نوش جانتان ولی باید ضمن حمله به منتقدان، کمی هم به فکر منافع ملی کشور و مسؤولیت روشن خود در این زمینه باشید یا نه؟! باز همین آقای عراقچی، معاون محترم شما در پنجم آذرماه جاری گفته است: «مزایای برجام برای ایران نزدیک به صفر شده است».
ممکن است اگر زمان انتظار ملت ایران برای راهاندازی SPV را نمیدانید، حداقل معنای این نزدیک به صفر را به ملت توضیح دهید؟ این مطالبات از جنابتان، مصداق شکستن غرور ملت ایران یا تشویش اذهان عمومی که نیست انشاءالله؟!
آقای ظریف! لطفا نصف آنقدری که دلتان برای وجهه عمومی خودتان و دولت میسوزد، برای منافع ملی کشور هم دل بسوزانید. آخر کدام آیه قرآن، تورات و انجیل گفته ما باید همچنان هزینههای قراردادی را بپردازیم که طرف مقابل 8 ماه است زیر همه چیزش زده و دوستانش هم مدام شما، ما و ملت عزیز ایران را سر کار میگذارند؟! اگر براستی غرب را مرکز عالم نمیدانید، چرا هر طور با شما و ما تا میکنند، باز هم دست از دوستی با آنها برنمیدارید؟ راستی! دولت دوست و برادرتان فرانسه پس از چند هفته بیاعتنایی جنابتان به سرکوب مردم آن دیار توسط عالیجنابان مکرون و دوستان، خواسته بابت یک محکوم امنیتی زندانی در ایران به آنها توضیح ارائه کنید.
یادمان نرفته آقای رئیسجمهور دی ماه گذشته گفته بود تلفنی به آقای مکرون توضیحات مبسوطی بابت نوع برخورد با اعتراضات مردمی داده است. براستی، شما و دولتتان چرا آنقدر که خود را موظف به توضیح به غرب میدانید، تنها پاسختان به هموطنان منتقدتان، توهین، تهمت، خشم و خروش است؟ چرا آقای ظریف؟!
کارت انرژی داشته باشیم
هادی حق شناس در آرمان نوشت:
رئیس مجلس از اینکه حذف یکباره یارانهها به مردم فشار میآورد، سخن گفت و راهکارهایی مانند پلکانی کردن قیمتها را بیان کرد. دو نکته کلیدی در بحث یارانهها وجود دارد؛ نخست، تا زمانی که اقتصاد ایران دارای تورم است هر چند سال یکبار مجبور هستیم که یارانهها را تجدیدنظر کنیم و این موضوعی نیست که مثلا اگر سال 89 بنزین یکصد تومانی، چهارصد تومان شد، تکلیف تمام شده باشد.
ما از سال 89 به بعد دو بار دیگر هم بنزین را گران کردیم و همچنان امروز حتما باید باز بنزین را گران کنیم و اگر اقتصاد ایران همچنان تورمهای دورقمی را تجربه کند، مطمئنا چند سال آینده باز هم باید قیمت بنزین و سایر فرآوردهها را گران کرد.
سوال ابتدایی و ساده این است که تا چه مقطع زمانی باید هر چند وقت یکبار بنزین یا سایر حاملهای انرژی را گران کنیم و این موضوع تا کی میتواند ادامه داشته باشد؟ یک راهکار اساسی برای اینکه هر چند وقت یکبار دچار چنین مشکلاتی در اقتصاد ایران نشویم این است که تورم را کنترل کنیم. همین هفته گذشته اعلام شد 120 کشور در جهان دارای تورمهای صفر تا 3 درصد هستند.
وقتی این عدد را با تورم حدود 30 درصد امسال خودمان مقایسه میکنیم، موضوع مشخص میشود که فاصله ما با تورمهای یک رقمی و کمتر از 5 درصد چقدر است؟ بنابراین در این موضوع شکی نیست که راه حل اساسی کنترل نرخ تورم است. اما راه حلهای مقطعی و کوتاه مدت همین نکته است که یارانهها طبیعی است به همه برسد.
به عنوان مثال اگر به بنزین سوبسید یا یارانه میدهیم، بین همه تقسیم شود و نمیشود یک خانوار که نه یک ماشین بلکه چند ماشین دارد، از یارانه بنزین استفاده کند و خانواری که ماشین ندارد نه تنها از یارانه بنزین استفاده نمیکند بلکه باید خدمات را به قیمت غیریارانهای بخرد. یا فرض کنیم خانوادهای که چند واحد مسکونی دارد باید از یارانه آب و برق بیشتر استفاده کند، و خانوادهای که مسکن کوچکتری دارد، آب و برق کمتری استفاده میکند.
بنابراین آنها که بیشتر به دلیل واحدهای مسکونی بزرگتر از آب و برق و گاز یارانهای بیشتر استفاده میکنند نسبت به کسانی که واحدهای کوچک مسکونی دارند، تفاوت معناداری دارند. شاید یکی از راه حلها حداقل در کوتاه مدت این باشد که به عنوان مثال هر خانوار در ایران کارت انرژی داشته باشد.
یعنی همه بلااستثنا مثلا یکصد لیتر فرآورده نفتی با یک قیمت یارانهای دریافت کنند و بقیه یارانهها به قیمت روز عرضه شود که بهخصوص در تهران و برخی کلانشهرها ضروری به نظر میرسد. امروز در تهران بیش از 80 درصد آلودگیها ناشی از خودروست و جالب اینکه در تهران اتوبوس و مترو 20 درصد حمل و نقل تهران را انجام میدهد.
همین دو عدد نشان میدهد که منشأ آلودگی تهران خودروست و تهران اصطلاحا خودرومحور است و نه انسان محور. به لحاظ اینکه هم قیمت فراوردهها ارزان است و هم مالیاتهای آنچنانی از استفاده کننده خودرو گرفته نمیشود، اما راهکار این نیست که به هرکس هر میزان که میخواهد سوخت یارانهای تعلق بگیرد بلکه یک یارانه ثابت برای همه و هرکس که بیشتر مصرف میکند قیمت واقعی را هم پرداخت کند.
شاید این یک راه حل موقت برای عبور از این بحران یارانهها باشد که اگر چنین نشود، به رغم افزایش و گسترش پالایشگاههای کشور به نظر میرسد که هر سال نسبت به سال قبل باید پالایشگاههای بیشتری داشته باشیم تا جوابگوی مصرف سوخت کشور شود. یارانه نقدی هم اگر تورم کنترل شود، ارزشمند است و در غیر اینصورت هرچند وقت یکبار باید افزایش یابد. درحالی که امروز خانوارهای تحت پوشش نهادهای امدادی و خدماتی نیاز به یارانه دارند، دهکهای پردرآمد هم متاسفانه یارانه دریافت میکنند. دولت باید خانوارهای نیازمند واقعی یا کسانی که دریافتیشان کمتر از خط فقر است را از پردرآمدها شناسایی و نسبت به پرداخت یارانه بیشتر به آنها اقدام نماید.
از بودجه انتخاباتی تا سیاسیکاری در بودجه!
مهران ابراهیمیان در جوان نوشت:
آنطور که رئیس سازمان برنامه و بودجه میگوید احتمالاً لایحه بودجه سال آینده دو روز دیگر به مجلس شورای اسلامی ارائه خواهد شد. رئیسجمهور قرار است روز سهشنبه به مجلس برود و بودجه را تحویل مجلس بدهد. این در حالی است که در ۱۵ آذرماه سال جاری دولت لایحه بودجه سال آینده را آماده و با توجه به اینکه نمایندگان در تعطیلات به سر میبردند، آن را برای مجلس شورای اسلامی ارسال کرد. ظاهراً این بودجه آنقدر بیتوجه به شرایط بسته شده و ناقص بوده که نه فقط مقام معظم رهبری بلکه سران سه قوه بر اصلاح بخشهایی از لایحه بودجه تأکید کردند و معلوم نیست در سازمان برنامه و بودجه براساس چه کار کارشناسی در طول یکسال تدوین شده که نیاز به اصلاح ضربالاجلی آن شدهاست!
البته آنچه میتوان از فحوای اصلاحات انجام شده و اخبار دریافت این است که ظاهراً ارقام درآمدی و هزینهای به شکلی نامتوازن بوده و شرایط ویژه تحریمی به درستی دیده نشده با این حال بودجه تکمیلی که قرار است تحویل مجلس شود هم تا زمان تصویب راه دشواری دارد که باید از اقدامات پوپولیستی و تلاشهای بیمحابا و غیرمنطقی در افزایش سهم دستگاهها پرهیز کرد.
اگر چه نوبخت در جلسه غیرعلنی با دبیران سرویس و خبرنگاران از ترس خود از نمایندگان برای زیادهخواهیهای بیمنطق نمایندگان مجلس در بودجه سال بعد اعلام نگرانی کردهبود و از خبرنگاران خواست تا نسبت به مدیریت زیادهخواهیهای نمایندگان مجلس به بهانه انتخابات پیش رو کمک کنند، اما نشانههای جدیدی از جمله اظهارات پر ابهام جهانگیری حکایت از تهدید جدیدی است که میتوان آن را «سیاسیکاری بودجهای» نامید.
اینکه در بودجه بیش از ۱۱۰۰ هزار میلیارد تومانی امسال به دنبال اعداد و ارقام کوچک برویم و آن را نیز با اهداف انحراف افکار عمومی و انداختن تقصیر بر گردن دیگران بزرگنمایی کنیم، خطری جدیتر از اثرگذاری انگیزه انتخاباتی نمایندگان مجلس در حوزه انتخابی خود دارد.
نگارنده با علم به این نکته که سال ۹۸ سالی سخت به لحاظ درآمدی است بر این باور است که اگر قرار است در مدیریت منابع از همه جریانات سیاسی و نحلههای فکری استفاده شود، نخستین گام پرهیز دولت از سیاسیکاری در بودجه و اتخاذ تصمیمات سخت برای زیر مجموعه دولت است وگرنه اعمال فشار کمبود درآمدهای کشور بر گرده غیرخودیها حاصلی جز چانهزنی بیشتر و تخصیص نیافتن بهینه منابع بودجهای نخواهد داشت.
همچنین دولت و مجلس با علم به این موضوع باید کمتر از جریانات لابی متداول استفاده کند و سیاسیکاری و زدن جناح رقیب را به بهانه بودجه در دستور کار خود قرار دهند و در حوزه تأمین منابع با جدیت بیشتری روی منابع مالیاتی جدید متمرکز شوند.
تحقق نظام جامع مالیاتی به گونهای که بتوان از متمولان و دهکهای بالا درآمد که عمده فراریان بزرگ مالیاتی را نیز شامل میشوند، امری است که تنها با اراده دولت و تسلیمنشدن برعوامل نفوذ در نظام تصمیمسازی دولت میسر میشود. از سوی دیگر حقیقت آشکار امروز ما و به خصوص برای سال بعد وجود رکود تورمی در اقتصاد است در حالی که سیستم بانکی همچنان در حدو اندازه بودجه امسال سود بانکی خواهد داد. از این رو تدوین بودجه باید به گونهای باشد که در حوزه مدیریت تقاضا به خصوص در بخش دولتی اثرگذار باشد و باید از سپردهگذاری دستگاهها برای پرداخت برخی پاداشها پرهیز کرد.
سومین نکته حائز اهمیت هدایت بهینه منابع یارانههای به خصوص در حوزه انرژی است که حتماً و الزاما با افزایش قیمت به روش سنتی نباید آن را دنبال کرد. توجه به عدالت تخصیص یارانهها میتواند از یکسو مصرف را کنترل کند و از سوی دیگر درآمدهای منطقی را محقق و کمکهای حمایتی به دهکهای کم برخوردار را فراهم میکند.
اگر حقیقت دخل و خرج سال بعد را که در بودجه ۹۸ نمود دارد، در نظر بگیریم در آن کاهش درآمدهای ارزی و ریالی، کاهش هزینههای جاری، کاهش اتکا به درآمدهای نفتی، توجه به اشتغالآفرینی و تمرکز بر افزایش پایههای مالیاتی باید مورد توجه قرار گیرد. بنابراین علاوه بر عدالت مالیاتی که از بخش مولد حمایت کرده و مالیات بر ثروتمندان فراری را بیشتر میکند در کنار استفاده از داراییهای دولت و شرکتهای دولتی میتواند کمک حال بخش درآمدی بودجه باشد.
پنهانسازی تغییر ایدئولوژیک!
محمد کاظم انبارلویی در رسالت نوشت:
خدا رحمت کند مرحوم حاج ابوالفضل حاج حیدری از قتله منصور را، او به همراه مرحوم حاج عسکراولادی و مرحوم حاج مهدی عراقی، چهارده سال در زندان رژیم ستمشاهی از این زندان به آن زندان میرفت و طعم تلخ شکنجهها و آزارهای ساواک و عمال شکنجهگر رژیم پهلوی را چشیده بود. یک وقتی به مناسبتی نقل میکرد؛ اوایل سال 54 پس از انشعاب در سازمان مجاهدین خلق که عده ای با اعلام وفاداری به مارکسیسم از سازمان جدا شدند، روزی در زندان قصر نماز جماعت میخواندیم. امام جماعت که یکی از اعضای همین مجاهدین خلق بود عبارت "ولاالضّالّین" را خیلی غلیظ خواند.
وسط نماز یک دفعه یکی از مأمومین به نشانه اعتراض فریاد زد؛ بس است این همه نفاق و دورویی و پنهان سازی! قرار بود نماز را سریع بخوانی و جمع کنی نه به این غلظت و... حاج حیدری گفت؛ جریان را پرسیدیم، معلوم شد در داخل زندان جمعی از همین عناصر فریب خورده مجاهدین، مارکسیست شده بودند، اما از مرکزیت (مسعود رجوی - موسی خیابانی) به آنها دستور داده بودند اعلام مواضع خود را 6 ماه به تاخیر بیندازید. امام جماعت هم قرار بود همین رویه را مدتی ادامه دهد.
فکر نمیکردم 40 سال پس از آن جنایت و خیانت تاریخی که منجر به شهادت مجید شریف واقفی شد، همین نغمهها از اردوگاه اصلاحات شنیده شود. اخیرا شنیده شده است در جمع بندی اتاق فکر برخی اصلاح طلبان بدخیم گفته شده؛ "دوستان ما به این نتیجه رسیدهاند انقلاب اشتباه بوده است. تشکیل نظام دینی اشتباه بوده است، اما این را نباید به مردم بگوییم زیرا عقبه اجتماعی ما ریزش میکند".
مبتنی بر همین تغییر ایدئولوژیک، گفتهاند؛ باید تغییر قانون اساسی را تا 1400 با نقشه راه "نافرمانی مدنی" عملیاتی کنیم.
بارها گفتهام این جماعت تتمه منافقین در داخل و خارج کشور هستند و سند این گفته هم وصیتنامه شهید لاجوردی است که با گوشت و پوست خود خطر منافقین قدیم و جدید را حس میکرد و آن را هشدار داده بود.راهبرد یادشده این جماعت با راهبرد آمریکا به کارگردانی پمپئو، وزیر خارجه آمریکا و جان بولتون، مشاور امنیتی ترامپ همخوانی دارد.
این جماعت با سوزن بانی نهاد گروه اقدام علیه ایران در وزارت خارجه آمریکا که ماموریت دارد نتایج تشدید تحریمها را در کوره یک آشوب و فتنه جدید عملیاتی کند، عمل می نمایند.
این جماعت رسوا هیچ گاه دلشان با اسلام، انقلاب، نظام، امام و رهبری صاف نبوده و نیست و نخواهد بود. در فتنه 18 تیر 78 و فتنه 8 ماهه انتخابات سال 88 با دشمن همصدایی خود را نشان دادند. اکنون آماده میشوند با تستهای آشوب آفرین در سال 96 و 97 خود را برای فتنه سال 98 آماده کنند.مقام معظم رهبری در دیدار اخیر خود به مردم هشدار دادند: "اگر چه نقشه دشمن لو رفته است، اما همه باید هوشیاری خود را حفظ کنند، زیرا ممکن است آمریکا قصد فریب داشته باشد، سال 97 جنجال کند، اما برای سال 98 نقشه بکشد."
این بانگ بیدارباش، جدی است. همه باید مراقب باشند، به دشمن میدان ندهند و مواظب میدان دادن برخی به دشمن باشند.
میز ایران در وزارت خارجه آمریکا، وزارت خزانه داری کل و نیز پنتاگون فعال است. گروه اقدام در وزارت خارجه آمریکا به رهبری برایان هوگ 4 دستور مهم با بودجه 250 میلیون دلاری در دستورکار دارد؛
1- راهاندازی جنگ روانی و تبلیغاتی علیه ایران
2-هماهنگی بین نیروهای ضد انقلاب برای ضربه 98 و اجرای پروژه سومین نبرد نرم آمریکا علیه ایران
3- فعال کردن گروه های تروریستی
4- سیاهنمایی و تخریب مقامات سیاسی پای کار انقلاب.
جریان فتنه در داخل، خود را آماده میکند تا با گروه اقدام، همنوازی، همصدایی و همگرایی کند. مردم هوشیارند، اما نهادهای انتظامی، قضائی و امنیتی نباید از رصد این جماعت غفلت کنند. کوچکترین غفلت، تبعات زیادی برای امنیت و اقتدار ملی دارد.