کد خبر 842724
تاریخ انتشار: ۱۰ فروردین ۱۳۹۷ - ۱۱:۵۶
اعزام رزمندگان استان زنجان

ذوق زده می گویم: «تو رو به علی، راضی شدی بابا؟» - ها باباجان! با این زبونی که تو داری، مطمئنم عزرائیل رو هم سر کار می ذاری و سالم برمی گردی خونه»

گروه جهاد و مقاومت مشرق - آنچه در ادامه می خوانید، برشی از رمان «سی مرد و سی مرغ» (برگزیده هفدمین دوره دو سالانه کتاب سال دفاع مقدس ۱۳۹۶) نوشته اکبر صحرایی است:

... تو چشمان بابا زل می زنم.
می گوید:سه فرسخ از خونه ت دور نشدی، اون وقت می خوای بری قلهٔ قاف !
-  ها بابا، قلهٔ قاف هم می رم.
 - بچه، جبهه حلوا تقسیم نمی کنن!
 - چرا بابا، حلوا هم می دن، اون جا همه چی صلواتیه.
 بچه های توی اتوبوس می خندند. خنده از دهن و گودی کنار لب بابا هم، سرریز می شود پایین، توی چشمانش اشک و التماس می بینم. قطرهٔ بعد و بعدی اشک روی گونه آفتاب سوختهٔ بابا قل می خورد پایین. برمی گردد و یک دور همه را زیر نظر می گذراند. صدای شوفر بالا می رود: «پدر باید حرکت کنم. عجب بدبختی ای گیر کردم.»
بابا به چشمم خیره می شود.
- بیا پایین، بزرگ تر شدی بعد!
- جنگ تموم می شه بابا!
 تیر و ترکش های آخرش را درمی کند.
- بیای پایین برات زن می گیرم.
 از خودم وا می روم و تند عکس العمل نشان می دهم.
- زن می خوام واسهٔ چی؟
- پس بمان درست رو بخون!
- درس بخونم که چی بابا؟
- بری دانشگاه.
- دانشگاه به چه دردم می خوره؟
 - برای خودت آدم حسابی می شی و زندگی خوب پیدا می کنی!.
- بعدش چی؟
بابا از نو، از کوره در می رود و فریاد می زند: «بعدش می میری و منم راحت می شم»
خدا می گذارد توی زبانم: «خب باباجان، این همه عمر بی خود تلف کنم که چی؟ همین الان دارم میان بر می زنم و می رم جبهه، بمیرم.»        

بابا سبیل جو گندمی اش را با  دندان می جود، نفس عمیقی می کشد.
- باشه باباجان؛ برو به سلامت!
ذوق زده می گویم: «تو رو به علی، راضی شدی بابا؟»
- ها باباجان! با این زبونی که تو داری، مطمئنم عزرائیل رو هم سر کار می ذاری و سالم برمی گردی خونه»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 4
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 7
  • زهرا IR ۱۴:۱۵ - ۱۳۹۷/۰۱/۱۰
    3 0
    چقدر جالب و طناز. این دفاع مقدس دوست داشتنی است با قلم صحرایی نویسنده ناب دفاع مقدس. قلم صحرایی ادم را مجذوب می مند
  • IR ۱۴:۱۹ - ۱۳۹۷/۰۱/۱۰
    3 0
    لذت بردم از این داستان.
  • IR ۱۵:۵۸ - ۱۳۹۷/۰۱/۱۰
    1 0
    سلام اخیر کتاب عزیز جهان اقای اکبر صحرایی را خواندم. این کارشان هم خواندنی و دلنشین بود
  • امیر GB ۱۴:۲۳ - ۱۳۹۷/۰۱/۱۲
    0 2
    بدبخت کردین مردم رو با این چرندیات برین گم شین مردم یه جونی بگرین

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس