شهید جلیل خادمی

چندماه است در حسرت شنیدن صدایت شبها را به صبح می رسانم و این در حالی است که بسیاری را می شناسم که از کنارم می گذرند و با کنایه حرفهائی را می زنند که آرزو میکنم کر بودم و هیچ گاه آن چیزها را نمی شنیدم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - دو سال پیش در چنین روزهایی، شهید جلیل خادمی فرزند داوود از روستای امیر حاجیلو بخش ششده و قره بلاغ شهرستان فسا در نبرد با گروه تروریستی داعش در کشور عراق به شهادت رسید.

شهید جلیل خادمی از رزمندگان توپخانه یونس سروستان بود. او اهل شهرستان فسا بود که در آستانه اربعین حسینی(ع) به دست نیروهای تکفیری وهابی در عراق به شهادت رسید.

متولد:١٣۵۶

شهادت:١٣٩۴/٨/٢۴ عراق_ بیجی (اصابت تیر قناصه به سر)

او هر سال شهادت حضرت رقیه س تو خونه مجلس عزا می گرفت و ٢روز قبل از شهادت حضرت رقیه شهید شد.

چون خانواده، از شهادت جلیل خبر نداشت مجلس عزا را مثل هر سال برپا کرد بدون اینکه بدانند این هم مجلس٣ساله ی ارباب هست هم شهید جلیل خادمی.

در ادامه نامه دختر شهید جلیل خادمی را که در تاریخ ۲۴ دی ۱۳۹۴ نوشته می خوانید...

می گویند قرار است شهدای گمنام را به فسا بیاورند. نمیدانم چرا دلم، بهانه پدر را گرفته است. به من گفتند باید حرف دلم را در جمع همرزمان پدر و دیگر بسیجیان بگویم. از کجا بگویم؟ از شهیدان که معراج مردان مومن اند یا از شهید که زنده تاریخ است؟ به راستی هنوز برایم واژه شهادت هجی نشده است، چرا که برایم سخت است که باور کنم که کسانی جان خود را به خطر انداختند و به دره های آتش قدم نهادند و آماده شدند در جوی خون بغلتند، آن هم در چه روزهایی؛ روزهای زیبا نوجوانی و جوانی.

برای من که نوجوانی هستم و هر روز منتظر روزهای طلایی جوانی، مردانگی این جوانان باور کردنی نیست. آنان جز عشق به خدا چیزی در دل نداشتند و با همین دلهای عاشق به جنگ با قدرتمندترین ارتش خاورمیانه رفتند و بعد از هشت سال دفاع مقدس بالاخره دشمن را به زانو در آوردند. و بعد از ان اگر بشماری انگار به تعداد روزهای بعد از جنگ هم ما شهید داشته ایم. بابا جان به من بگو، لحظه شهادت آن نوجوانی که با لب تشنه در کنار شما به شهادت رسید چه حالی داشتید؟ و بگو چگونه می توان زندان دنیا را تحمل کرد و غرق در زرق و برق آن نشد؟

پدر جان آیا می شنوی چه می گویم؟ می دانم که می شنوی. دوست داشتم در کنارم باشی تا سر بر زانویت بگذارم و درد دلهایم را برایت بگویم. دلم می خواست کنارت بنشینم تا برایم حرف بزنی و با سخنان شیرینت مرا راهنمائی کنی. ای کاش بودی تا من هم در کنار تو به خود ببالم. اما نه! حالا که فکر می کنم می بینم اکنون زمانی است که باید بیشتر به تو افتخار کنم چون تو شهیدی و شهید زیباترین تفسیر عشق و شجاعت و ایثار است. فقط با سوز دل و اشک چشمم می خواهم بگویم که سخت ترین روز زندگی من و مادرم آن بود که باید با دستان کوچکمان کلمه بابا را مشق کنیم و صدا بکشیم، شاید سخت ترین روز زندگی فرزندان شاهد، همان روزی است که باید کلمه بابا را مشق می کنند.

پدرم دوست داشت چون زینب کبری (س) پیام آور قیام ایران باشم اگر چه کوچکتر از آنم که خود را با بزرگ بانوی جهان مقایسه کنم ولی سعی می کنم همچون زینب کبری هرگز مادرم را تنها نگذارم و تا پای جان از اسلام دفاع کنم. من که دگر از نداشتن پدر ناراحت نیستم چرا که با دیدن چهره نورانی و دلسوز علی زمان (امام خامنه ای) سیمای پدر را تجسم می کنم و هرگز احساس یتیمی نمی کنم. می خواهم زینب باشم و الگوی دختران هم سن و سال خود. می دانم دخترانی که امروز اینگونه عفت خود را به حراج گذاردند چون من دل سوخته ای ندارند و بدانند که آرامش امروزمان را مدیون چه کسانی هستیم و به دختران دور و بر خود می نگرم که چگونه از حضور فیزیکی پدر خود بهرمند اند و هر آنچه که می خواهند برایشان مهیا می شود، کمبودی ندارند.

شاید من هم در نگاه اول حسرت بخورم که چرا پدر ندارم ولی با نگاه عمیق می بینم آنچه که پدرم به من داده هیچ پدری به هیچ دختری نداده، پدرم نعمت اصالت و ریشه نعمت معرفت و ایمان را در خونم تزریق نمود، نعمتهائی که هرگز فروشی نیست و پدران میلیونر دوستانم هرگز نمی توانند در هیچ معامله ای آن را خرید و فروش کنند. بیائید نگذاریم میراث شهادت به هدر رود و شما ای وارثان سالهای جنگ، ای یادگاران دفاع مقدس، نگذارید بوی شهادت در کوچه های شهرمان به بوی اسپره و ادکلن تبدیل شود و شاهد نباشید که جوانان ایران، سمبل جنایت اعتیاد گردند.

همت کنید و دفاع مقدس دیگر به راه اندازید چرا که ای بسیجی وقتی که شما را می بینم انگار صورت زیبا و ملکوتی بابا را می بینم. پدرم! دلم برای بودنت تنگ است، اما تنها قاب عکس توست که مرحم دل مجروح من است. می خواهم برایت از حسرت به زبان راندن کلمه بابا بگویم. راستی پدر، تا به حال راز یاد گرفتن کلمه بابا را گفته ام؟ خوب امروز این راز را آشکارا افشا می کنم. می خواستم زمانی که بر سر مزارت می آیم صدایت بزنم، می خواهم از روزهائی برایت بگویم که می خواستم لبخند بزنم اما توان لبخند زدن بر لبانم نبود، چرا که در برگ ریزان زندگی ام محو شده بود، پدر جان چندماه است در حسرت شنیدن صدایت شبها را به صبح می رسانم و این در حالی است که بسیاری را می شناسم که از کنارم می گذرند و با کنایه حرفهائی را می زنند که آرزو می کنم کر بودم و هیچ گاه آن چیزها را نمی شنیدم.

بعضی ها را نیز می بینم که در چشمان من خیره می شوند بدون اینکه مرا بشناسند به تو توهین می کنند. بابا میگویند چرا ما باید در گشور دیگری بجنگیم؟ پدر جان همرزمانت ساکت شده اند و جواب اینها را نمیدهند. بابا جان، مادر گفته زمانی که شهید شدی، تازه جاودان شدی . پدر جان زمانی که به قاب چوبی عکست نگاه می کنم و می بینم که به من نگاه می کنی برایم لذت بخش است. پدرم اگر چه زخم های سینه ات را هر شب چون کابوس می بینم، ولی با افتخار فریاد می زنم آری من فرزند جلیل خادمی ام.

پدرم! وقتی رفتی، دلم گرفت، آخر با تو می شد به پیشباز صنوبرها رفت و پرستو ها را تا دیار نور بدرقه کرد. با تو می شد تا آن سوی پرچین دلها رفت و عشق خدائی را زیباتر دید. با تو دلم چه آرامش غریبی داشت. بگو ای مسافر نازنینم! بگو برای دیدن تو باید از کدام کوچه گذشت؟! آری! تو شهادت را بر ماندن ترجیح دادی، چراکه روح بلند تو نمی توانست در این دنیای خاکی بماند. خوشا به حالت ای بابای عزیزم که به قافله حسین(ع) پیوستی و از علائق دنیا گذشتی. خوشا به حالت که این دنیا نتوانست تو را در قفس تنگ خویش محبوس نماید، نگاهت نگاه عشق و فداکاری است.

خادمی؛ دختر پاسدار شهید جلیل خادمی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 7
  • در انتظار بررسی: 2
  • غیر قابل انتشار: 0
  • RO ۱۴:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۴
    2 44
    بهتر بود اسم این شهدای عزیز رو مدافع حرم نمیگذاشتیم،همین کج سلیقگی ها ست ک باعث بد فهمی مردم میشود
    • علی جمال هاشمی IR ۰۱:۴۵ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۵
      2 1
      سلام دوست عزیز هر شی وجاندار وبی جانی حرمت دارد و حریم برایش درحدشخصیتش قاِِیلند شعاع حرمت را حرم مینامند مدافع حرم یعنی کسانی که دفاع میکننداز حریم اولاد پیامبر اینها کسانی هستند اگرکسی قصدتجاوز وواردشدن به محدوده تعیین شده ارزشی که قایلیم شود دفاع میکند و به علت تقدس به محدود تعیین شده اولادپیامبرص حرم گوییم یعنی قابل کم شدن نیست حرمتش ولی بقیه جانداروبی جان متغییراست وتمایزبین اولاد واجداد آنها با بقیه
  • IR ۱۶:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۴
    5 1
    منافقان میگویند اگرنرفته بودند کشته نمی شدند وماکارخوبی کردیم که نرفتیم واکنون زنده ایم اماچون پیروزی نصیب مسلمین ورزمندگان شوند میگویند ای کاش ماهم باشمابودیم ! آنها فریبکار و دورو هستند وهرگز حاضرنیستند جان خود رابا ارزشها وکشورشان عوض کنند . آنهادروغگو وگمراهند . شهدا زنده اند وسرانجام آنها بهشت و رضایت خدایشان است .
  • سعید IR ۱۹:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۴
    5 1
    درود بی پایان الهی بر این شیر مردان غیور
  • ناصر فرهادی IR ۱۹:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۴
    3 1
    دختر شهید خادمی / بگذار بعضی ها هرچه میخواهند بگویند . آنها نمی فهمند اگر همین جنگ با داعش به کشور ماکشیده میشد . و ناموسشان و عزتشان زیر پای حرمزادگان نسل ابو سفیانی له میشد .... دیگر با کنائیه سخن نمیگفتند . من بعنوان یک هموطن ه امثال پدرانت افتخار میکنم انشالله آن دنیا دست ماراهم پیش بی بی دو عالم بگیرند
  • IR ۰۷:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۵
    0 1
    شهیدان بزرگوار عظمت عزت وافتخار ماهستند.راهشان ادامه دارد.فرزندان و خانواده شهدای عزیز بدانند که افتخار باقی خواهند ماند و هرکسی بیراه بگوید راجب این بزرگواران عزیز مزدور خاعن نامشروع وپست فطرت است .هرکسی که قدر شناس شهدا نباشد و حرف بیربط بزند شک نکنید مزدوران نامشروع و کثیف صهیونیستی هستند
  • IR ۱۴:۰۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۵
    2 1
    شادی روح شهدای سرافراز اسلام صلوات: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس