گروه جهاد و مقاومت مشرق - نویسنده ی زندگی نامه ی این شهید می گوید: قبل از شروع این کتاب مجموعه ای از خاطرات و مصاحبه هایی از اطرافیان این شهید را به من دادند، من دیدم همه ی خاطرات از این شهید همه اش ذکر خوبی های انسانی بود که انگار مثل فرشته ها بود، پیش خودم گفتم این خاطرات به درد نوشتن نمی خورند...
این که نمی شود، یه شخصی هیچ خطایی نداشته باشد و همه ی زندگی اش پر از خوبی باشد.
تصمیم گرفتم بیخیال نوشتن زندگی این شهید شوم.
دیدم در همین بین شخصی مدام به گوشی من زنگ می زند. یک بار،دوبار،سه بار.
تا 25بار زنگ زد و من بر نداشتم... چون ذهنم درگیر بود دیگر حوصله ی جواب دادن نداشتم. اما این شخص مدام زنگ می زد وقتی دیدم 25بار زنگ زده است گفتم این دیگر چه شخصی هست که اینقدر اصرار می کند. گوشی را برداشتم.
گفتم: بله..
گفت: سلام علیکم
با همین خاطرات موجود کتابی بنویس که جذاب باشد...
گفتم: شما؟
گفت: حاج یونس زنگی آبادی...
راوی: حاج آقا انجوی نژاد