فکر ميکنيد توجيهي که او در اين صحنه براي تداوم جنگ توسط خود مي آورد چيست؟ عين ديالوگ او را بخوانيد: «رايان براي من هيچ چيز نيست جز يک اسم و او اصلا براي من مهم نيست، اما اگر پيدا کردن او و فرستادنش به خانه به من اجازه برگشتن پيش همسرم را ميدهد خب در اين صورت اين ماموريت براي من ارزش دارد...» آري! اين جمله تمام هدف فرمانده امريکايي بود از آن همه تلاش و رشادت براي تداوم جنگيدن و مبارزه کردن. حال برويد و ببينيد هاليوود براي تجليل از قهرمانان خود يعني همين سربازاني که والاترين هدفشان از جنگ چنين اهدافي بود، چه فيلم پر مايه و پرخرج و تاثيرگذار و تحسين برانگيزي ساخته است.
چند روز قبل فيلم «دموکراسي تو روز روشن» را ميديدم، داستان فيلم راجع به يک فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس به نام «امير ستوده» بود، که پس از جنگ در بنياد شهيد سِمَتي داشت. در يک حادثه بمبگذاري او به کما ميرود و از اينجا به بعدِ فيلم، سفر روح او را نشان ميدهد در عالم برزخ؛ که چگونه ستوده بايد پاسخگوي گناهانش در دنيا باشد. خلاصه تصويري که بعد از فيلم در ذهنِ منِ مخاطب عام ايجاد ميشود اين است که «شهيد خوب داريم، شهيد بد داريم و الزاما هر کسي که شهيد مي شود به بهشت نمي رود و...»، در واقع کارگردان و نويسنده اين فيلم تمام رسالت خود را گذاشته بودند براي تقدس زدايي از مفهومي به نام «شهيد».
آن «تقدس زاييِ» هاليوود را گذاشتم کنار اين «تقدس زداييِ» سينماي خودمان، حال آنکه زمان ساخت فيلم اسپيلبرگ، 53 سال از جنگ جهاني دوم گذشته بود و زمان ساخت دموکراسي فقط 20 سال از جنگ تحميلي، برايم جالب بود که هنرمندان امريکايي هنوز هم که هنوز است پاسداشت کشتگان جنگهاي متعدد خود را رسالتي بزرگ براي خود مي شمارند و ما که زخمهاي جنگمان هنوز هم تازه اند ديگر سينماي دفاع مقدس را تمام شده مي دانيم و لجن مال کردن قهرمانانمان بزرگترين رسالت هنري هنرمندانمان مي باشد. نمي دانم آيا بيست سال زمان کافي ايست براي شرمساري از به زبان آوردن نام شهيد همت، شهيد باقري، شهيد باکري، شهيد کريمي، شهيد زين الدين، شهيد وزوايي، شهيد بروجردي، شهيد چمران، احمد متوسليان...
گرچه زمانيکه او اسير شد من حتي به دنيا هم نيامده بودم ولي دلم براي متوسليان تنگ شده است، کاش در ايران هم يک اسپيلبرگ داشتيم که در هفته دفاع مقدس فيلم «نجات سرباز متوسليان» را به تصوير مي کشيد تا شايد مادرش را از نگراني در بياورد...

