سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
از 18 فروردین تا 29 اردیبهشت
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
روز گذشته روزنامه واشنگتن پست در ارزیابی میزان تأثیر و اهداف حمله موشکی نیروی دریایی آمریکا به یک پایگاه نظامی سوریه در شعیرات نوشت این حمله ارزش نمادین دارد و در راستای «ارسال پیام» صورت گرفته و به خودی خود تغییری استراتژیک را در پی نمیآورد. آنچه این روزنامه آمریکایی در تجزیه و تحلیل خود از عملیات روز جمعه ارتش آمریکا آورد یک سر طیف تحلیلی است که اقدام نظامی آمریکا در حمله به پایگاه نظامی شعیرات را نه آغاز تهاجم گسترده آمریکا و یا آغاز تغییرات راهبردی در سیاست آمریکا نسبت به سوریه بلکه آن را تاکتیکی برای رسیدن به «اهداف دیگر» ارزیابی میکند. با این وصف و پس از پذیرش این استدلال، سؤال این است که آن اهداف خاص چیست؟
پیش از بحث راجع به اهداف خاص عملیاتی روز جمعه آمریکا علیه یک پایگاه عملیاتی در شمال حمص مروری بر آنچه چنین تحلیلی را تقویت میکند، داشته باشیم. ارتش آمریکا در سپتامبر سال 2014 روز و ساعت حمله گسترده به سوریه- آن روز هم به بهانه استفاده از تسلیحات شیمیایی در ماجرای خانعسل- را اعلام کرد ولی چند ساعت قبل از آن ساعت، منصرف شد و اعلام کرد که چون روسیه متعهد به خلع سلاح شیمیایی سوریه شده، بنابراین نیازی به عملیات نظامی وجود ندارد اما واقعیت این بود که از یک سو دولت سوریه اقدام به شلیک شیمیایی نکرده بود و از سوی دیگر آنچه آمریکا را از اقدام نظامی بازداشت پاسدارانی بودند که به دستور سردار سلیمانی با لباس و آرم سپاه کنار قبضههای موشک ایستاده و آماده چکاندن ماشههای موشکها بودند. آمریکا پس از آن در حدود دو سال پیش تلاش کرد تا با گشودن یک کریدور در شمال استان رقه و با کمک گرفتن از نیروهای دیگر، وزنه تأثیر خود در سوریه را افزایش داده و به حد «قدرت مؤثر» برساند. از این رو با گروههای کردی سوریه و بویژه نیروهای «صالح مسلم»- موسوم به pyd- وارد مذاکره شد و آرام آرام در جنوب دیرالزور نیز با صرف مبالغ هنگفت، گروهی از ناراضیان سوریه را تحت عنوان «ارتش نوین» سازماندهی و وارد عمل نمود اما نه به کارگیری نیروهای صالح مسلم در جریان حمله به «منبج» توانست گشایشی در وضعیت نظامی آمریکا در سوریه پدید آورد- کما اینکه داعش با یک حمله توانست منبج را بازپس گیرد و مانع رخنه آمریکاییها و کردها به رقه شود- و نه بکارگیری نیروهای موسم به ارتش نوین توانست کمکی به موقعیت آمریکا در دیرالزور کند. به هر حال تجربه نظامی ماههای آخر اوباما و اوائل دوره ترامپ این شد که آمریکا قادر به تغییر وضعیت امنیتی سوریه نیست.
در بحث سیاسی هم وضع آمریکاییها بهتر از این نبود. همه میدانیم که پس از آغاز بحران امنیتی سوریه در سال 2012، آمریکا به شکلدهی جبههای - ابتدا با 110 کشور- دست زد و هدف آن این بود که با سلب مشروعیت بینالمللی از اسد، مقدمات دولت انتقالی که هدفش سیطره سیاسی و نظامی آمریکا بر سوریه بود را فراهم نماید اما پرونده سیاسی سوریه هم آنطور که آمریکاییها -و کوفی عنان، اخضر ابراهیمی و دمیستورا که در واقع دستنشانده آمریکا بودند- میخواستند، به جایی نرسید و این اواخر آمریکا به یک عضو ناظر در مذاکرات سیاسی تبدیل شده بود و این برای واشنگتن و عوامل آن غیر قابل پذیرش بود.
کما اینکه در جریان سفر رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا به ترکیه «جوزف دانفورد» بطور علنی خطاب به همتای ترک خود گفت ما و شما نیازمند کار مشترک نظامی در سوریه برای تغییر وضعیت هستیم. از این رو همزمان ابتدا ترکیه و آمریکا و سپس رهبران 14 گروه تروریستی، مذاکرات سیاسی آستانه را رها کردند و دمیستورا بدون جلب موافقت ایران و روسیه دستور کار مذاکرات سوری سوری ژنو را تغییر داد و تشکیل دولت انتقالی را به سرفصل اول مذاکرات تبدیل کرد. این در حالی بود که در مذاکرات آستانه، «آتشبس» سرفصل اول مذاکرات بود و منطق هم همین اقتضا را داشت؛ چگونه میتوان در حین جنگی گرم دولتی مشترک پدید آورد؟! مسئله اصلی آمریکا، ترکیه، عربستان و گروههای تروریستی مورد حمایت آنان این بود که مذاکرات آستانه که با ابتکار عمل ایران و روسیه دنبال میشد بطور واقعی مردم سوریه را بر سرنوشت خود حاکم میکرد و انتخاب مردم به چیزی جز «انتخاب مجدد بشار اسد» منجر نمیشد و حال آنکه این جبهه 6 سال هزینههای سنگین ندادهاند تا بار دیگر سوریه در جبهه مقاومت باقی بماند.
یک سوی دیگر ماجرا مدیریت تغییرات در ایران بود. جنگ سوریه اساساً با این نظریه همراه بود که با شکسته شدن حلقه سوریه،نوار مقاومتی که آزادی فلسطین و از طریق آن آزادی جهان اسلام از سیطره غرب را بعنوان «عنصر هویتی» در دستور کار دارد، پاره شود و از بین برود. در عین حال غرب و بخصوص آمریکا در جریان فتنه 88 و حتی پیش از آن در جریان مناظرات تلویزیونی پیامهای واضحی از داخل ایران دریافت کرد و به این نتیجه رسید که برای شکستن اقتدار ایران و جبهه مقاومت راه نزدیکتری هم وجود دارد. سخنان میرحسین موسوی در جریان یکی از این مناظرات مبنی بر اینکه: تصمیم درباره فلسطین به خود آنان مربوط است و ما از هر ابتکار فلسطینی حمایت میکنیم خواه صلح باشد و خواه مقاومت» بعدا در جریان فتنه به شکل«نه غزه نه لبنان» بروز و ظهور پیدا کرد. این ادبیات پس از آن مقطع و طی 4 سال به حاشیه رفت اما با روی کار آمدن حجتالاسلام روحانی که یکی از نتایج آن قدرتیابی دوباره بخشی از اصلاحطلبان بود، این ادبیات به شکلهای مختلفی بازتولید و از زبان بعضی از دولتمردان نیز شنیده شد. عباراتی نظیر اینکه تحولات سوریه، لبنان، عراق، و یمن را در نهایت آمریکاییها و از طریق راهکار سیاسی رقم میزنند و تلاش ما بینتیجه است، جلب اعتماد ترکیه و عربستان در راس برنامههای ماست و بدون جلب نظر آنان قادر به حل مشکلات نیستیم، ما میتوانیم براساس الگوی مبارزه با تروریزم، پایههای همکاری مشترک و حل اختلافات تاریخی بین ایران و آمریکا را پدید آوریم، نفوذ ایران در منطقهای سوخته، افتخار ندارد، تلاش برای تبدیل ایران به قدرت اول منطقه بیهوده است و هزینهای دارد که ما از پس آن برنمیآییم، ما باید قدرت برتر نظامی آمریکا را به رسمیت بشناسیم... مکرر شنیده شد. کاملا واضح است که چنین ادبیاتی تا چه اندازه برای آمریکا و عوامل آن مطلوب است.
حال بگذریم از این سؤالات که هدف عوامل داخلی از طرح این موضوعات چیست و تاثیر آن در ضعیف دیده شدن ایران و در نتیجه تحریک دشمن به افزایش اقدامات ضدایرانی چه خواهد بود؟ و نیز بین آنچه در خارج علیه نفوذ ایران سیاهنمایی میشود و آنچه در داخل، قدرت ایران کوچکنمایی میشود چه رابطهای وجود دارد؟ به بحث اول برگردیم براساس آنچه گفتیم این نظریه که حمله روز جمعه آمریکا ارزش نمادین و به منظور ارسال پیام صورت گرفته است، بدیهی و تردیدناپذیر خواهد بود. اما پیام این حمله چیست و به کدام نهادهای ارزشی مرتبط با جبهه مقاومت اشاره دارد. در اینجا دو پیام و نماد خودنمایی میکند.
1- در ماهها و به خصوص هفتههای اخیر تحت تاثیر عملیات بزرگ آزادسازی حلب این سخن که «بشار اسد ماندنی است» و «امکان تغییر عمده در سوریه وجود ندارد» مکرر شنیده میشد و این به معنای آن بود که دشمنان اسد، میدان نظامی - امنیتی را به حریف واگذاشتهاند. مشارکت 14 گروه تروریستی به همراه ترکیه که مهمترین پشتیبان منطقهای تروریزم ضدسوری بود، در مذاکرات آستانه هم به خوبی نشان داد که آمریکا و عوامل آن علیرغم هزینه بسیار در پرونده سیاسی نیز جایگاهی ندارند این موضوع فشار سنگینی را به دولت ترامپ از دو سطح داخلی و خارجی و به خصوص از سوی صهیونیستها سبب شد، ترامپ در این گیرودار و در حالی که دو روز پیش از آن، وزیر خارجهاش با صراحت گفته بود تغییر اسد را از دستور خارج کرده است به سوریه حمله کرد. به نظر میآید این اظهارات و اقدام تناقضنما متناقض نیستند کمااینکه ترامپ پیش از حمله گفته بود «نبردی کوتاه در پیش خواهیم داشت» در واقع میتوان گفت آمریکا از تغییر شرایط در سوریه، طی حدود یک و نیم سال گذشته عصبانی است و میخواهد قدرت اثرگذاری خود بر پرونده سیاسی سوریه را سنگینتر کند از این رو در یک جمعبندی از حمله اخیر آمریکا میتوان گفت بین دو گزینه «زنجیرهای از حملات آمریکا علیه سوریه آغاز شده است» و «حمله آمریکا به یک موقعیت نظامی جبهه مقاومت در سوریه تکرار نمیشود» گزینه سومی وجود دارد «آمریکا برای سنگین کردن وزن و در واقع تحمیل خود به روند سیاسی سوریه هر از گاهی به نقطهای در سوریه حمله خواهد کرد بدون آنکه همانگونه که «واشنگتنپست» نوشت الزاما به تغییر راهبرد در سوریه منتهی شود.»
2- آمریکاییها طی هفتههای اخیر تحلیلهای فراوانی از فضای داخل ایران منتشر کردند که از عمده آنها بوی «نگرانی جدی» به مشام میرسید. در اغلب این تحلیلها که خالی از فتنهگری هم نبود روی لزوم تداوم دولت فعلی ایران و سیاستهای خارجی که این دولت با آن شناخته میشود، تاکید زیادی شده بود. علائم داخلی نشان میداد که احتمال پایان یافتن دوره روحانی به طور جدی وجود دارد. در این بین برخی از مراکز آمریکایی با صراحت از لزوم دست زدن آمریکا به اقدامی که مانع شکلگیری «تغییر نامطلوب» در ایران شود، سخن میگفتند و بعضی هم همین را با تلویح و کنایه مطرح میکردند. از آن طرف از داخل ایران نیز دو دسته سیگنال به خارج فرستاده میشد یک سیگنال که عمدتا در جلسات محرمانه رسمی مقامات دولت روحانی با مقامات دولتهای اروپایی مطرح میشد و کم و بیش خبر آن هم درز میکرد، و مبتنی بر ضعیف شدن موقعیت روحانی در داخل ایران بود و دسته دوم سیگنالها مبتنی بر این بود که اگر این دولت کنار برود وقوع جنگ آمریکا علیه ایران حتمی خواهد بود! در این بین هرکس و از جمله آمریکاییها با تجزبه و تحلیل فضای داخلی ایران درمییافت که این تبلیغات که دولت روحانی مانع وقوع جنگ شده و برای ممانعت از جنگ بار دیگر باید به روحانی رای داد، به جایی نرسیده و مورد اعتنای مردم ایران قرار نگرفته است. بنابراین باید کاری صورت میگرفت تا فضای داخلی ایران به نفع روحانی تغییر کند در این بین طی هفتههای اخیر زنجیرهای از اتهامزنی به سپاه (از سوی آمریکاییها و نیز عوامل داخلی) راه افتاد تا سپاه را تبدیل به «دغدغه» شهروندان ایرانی کند. در نهایت حمله آمریکا به یک پایگاه نظامی ارتش سوریه و یا اقدامی شبیه آن نیاز بود تا جدی بودن تهدید لمس شود.
این تحلیل «تهدید معتبر» زمانی محک میخورد که پس از آن عدهای در داخل تلاش کردند تا میان دعوت به مقاومت و تقویت گروههای مقاومت ضدتروریستی و شعلهور شدن آتش جنگ در سوریه از سوی آمریکا معادلهای برقرار شود. در این دو روز ما شاهد موجی از تحلیلها در شبکههای اجتماعی مورد حمایت دولت ایران هستیم که بر این نکته پای میفشارند که اگر جنگ نمیخواهید به کسانی رای دهید که به آرامش میاندیشند و حاضرند بهای آن - یعنی کنار آمدن با مهاجمین نظامی - را بپردازند.
نظام بانکی؛ از توقف اصلاحات تا نشانه های بحران
مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:
روز گذشته رئیس کل بانک مرکزی به صراحت در هشداری خطاب به کسانی که قصد سپرده گذاری دارند اعلام کرد بانکها و موسساتی که سود بالا میدهند در حال ورشکستگی هستند. تردیدی نیست که ورشکستگی پدیدهای بسیار منفی و با آثار و تبعات بسیار است. با این حال موضوع ورشکستگی در بانکها با سایر بنگاههای اقتصادی متفاوت است. ورشکستگی هر واحد اقتصادی منجر به بیکاری مستقیم شاغلان آن واحدها و همچنین ناتوانی در پرداخت تعهدات به طرفهای معامله میشود و در نتیجه با توجه به میزان بزرگی واحد ورشکسته، دومینویی از فشار به طرفهای معامله ایجاد میکند. در مورد بانکها ماجرا کمی فرق میکند. ورشکستگی بانکها مانند سایر واحدهای اقتصادی موجب بیکاری کارکنان بانکها میشود اما تفاوت جدی درباره طرفهای معامله است.
فرض کنیم یک واحد تولید پوشاک ورشکسته شود، در این صورت اثر دومینویی این ورشکستگی، به دلیل ناتوانی در پرداخت تعهدات واحد تولید پوشاک، فروشندگان پارچه، نخ و صنایع مرتبط با تولید پوشاک را تحت تاثیر قرار میدهد. با این حال طرفهای معامله با بانک مثل واحد تولید پوشاک محدود به چند شرکت تولید کننده نیست بلکه جمع کثیری از مردم سپرده گذار را شامل میشود. جمعی که برای برخی بانکها میلیونی است و از این منظر خطر ورشکستگی یک بانک یعنی ماهها و حتی چند سال سرگردانی یک سپرده گذار.
نظام بانکی وارث مشکلات انباشتهای است که سالها تداوم یافته است. پیش از این نشانههای اولیه بحران را میشد در اواخر دهه 80 دید. زمانی که صف طویلی از تقاضای تاسیس بانک و موسسه مالی مقابل بانک مرکزی تشکیل شد. پیش از آن البته اشتباه بزرگی در ارائه مجوز به متولیان بخش تعاون بر تشکیل تعاونیهای اعتباری صورت گرفت و بسیاری از سازمانهایی که وظایف اصلی شان چیز دیگری بود، تعاونیهای اعتباری خود را گسترش دادند و از سایر مردم سپرده جذب کردند و وارد عرصهای شدند که تخصص نداشتند.
پس از آن نظام بانکی فراز و نشیب زیادی را طی کرد و از بحران کاهش نرخ سود بانکی در شرایط افزایش تورم که منجر به کاهش سپرده گذاری در بانکها شد تا فساد 3 هزار میلیاردی، همه و همه زنگهای خطری بود که در نظام بانکی به صدا درآمده بود. گسترش حضور بانکها در بازارهای مختلف که از آن به شرکت داری بانکها تعبیر میشد، رویکرد غلط دیگری بود که اثرات منفی آن در شرایط رکودی فعلی خود را نشان میدهد. به بیان دیگر اکنون بانکها هم به دلیل تاثیر مستقیم رکود بر شرکتهای زیرمجموعه خود و هم به دلیل ورشکستگی واحدهای اقتصادی که تسهیلات دریافت کردهاند از رکود متاثر شدهاند.
در چنین شرایطی نیمی از داراییهای بانکها قابل تبدیل به نقد نیست. چرا که یا شامل ساختمانهایی است که در دوران رکود شدید مسکن مشتری ندارند و یا وثیقههایی است که به راحتی قابل تبدیل به نقد نیست و یا شرکتهایی است که فعلا زیان ده هستند و قابل فروش نیست. بخش عمده دیگر این داراییهای غیرقابل تبدیل به نقد نیز معوقات بانکی و مطالبات بانکها از دولت و شرکتهای دولتی هستند. مطالبات بانکها از دولت فعلا 208 هزار میلیارد تومان و معوقات بانکی (بدون احتساب معوقاتی که در قالب تسهیلات جدید بانک به واحدهای اقتصادی از سرفصل معوقات به شکل صوری خارج میشود!) حدود 100 هزار میلیارد تومان است. به این ترتیب بخش قابل توجهی از منابع بانکی (براساس برآورد رئیس کل بانک مرکزی و وزیر اقتصاد حدود نیمی) فعلا از دسترس نظام بانکی خارج است.
اکنون سوال این است که این بحران کی شکل گرفته، کی تشدید یافته و کی رفع میشود؟ این بحران قطعا از زمان دولت قبل به تدریج شکل گرفته و تشدید یافته و در زمان فعالیت دولت جدید نیز به تدریج شدت بیشتری یافته است. اکنون پرسش این است که متولیان نظام بانکی و دولت برای مقابله با این بحران چه کردهاند. اصلیترین تمرکز دولتمردان به برخورد با موسسات غیرمجاز بود. موسساتی که در رقابتی منفی، سپرده با سودهای بالا جذب میکردند و هرگونه تلاش بانک مرکزی برای کاهش نرخ سود در بانکها و موسسات مجاز را ناکام میگذاشتند. با این حال اکنون و پس از ساماندهی موسسات غیرمجاز (که البته به شکلی پرهزینه و با تبعات زیاد برای سپرده گذاران آن موسسات صورت گرفت)، همچنان رئیس کل بانک مرکزی نسبت به خطر نرخ سود بالای برخی بانکها و موسسات هشدار میدهد. این در حالی است که تاخیر در برخورد با بانکهای متخلف فقط به عقبانداختن بحران نیست بلکه تشدید بحران آینده نیز محسوب میشود.
چرا که اکنون بسیاری از بانکها بدون توجه به نرخ سود مصوب 15 درصد برای سپرده و از آن مهمتر بدون توجه به نرخ تورم کمتر از 10 درصد و بازدهی بسیار پایین فعالیتهای اقتصادی، فقط برای به تاخیرانداختن بحران سپردههای با نرخ بالای 20 درصد جذب میکنند و بازی خطرناک جذب سپرده گران قیمت و غیرقابل بازپرداخت برای پاسخ به تعهدات امروز را در پیش گرفتهاند. در چنین شرایطی فقدان برنامه جدی برای خروج از بحران و توقف اقدامات در سطح متوقف کردن موسسات غیرمجاز و تعدیل سودهای پیش بینی شده در صورتهای مالی برخی بانک ها، صرفا موکول کردن بحران به آینده است و همه افرادی که از دولت گذشته تا دولت فعلی پروژه همواره روی میز اصلاح نظام بانکی را روی میز نگه داشتند در پدید آمدن بحران مقصر هستند. لذا به نظر میرسد تدابیر جدی که سالها پیش و حتی ماهها پیش برای اصلاح نظام بانکی باید اتخاذ میشد، اکنون باید به سرعت و قبل از بحرانیتر نشدن اتخاذ شود.
هنرمند مثل صیاد مجاهد مثل آوینی
حسین قدیانی در وطنامروز نوشت:
دوربین راوی یا اسلحه مجاهد؟! چهره هنری یا وجهه نظامی؟! هنرمند و نقاش و نویسنده و مستندساز یا سرباز و سرهنگ و سردار و امیرسپهبد؟! لباس اسپرت آبیرنگ یا جامه خاکی رزم؟! خودکار یا فشنگ؟! قلم یا گلوله؟! بوم یا دیدگاه؟! پشت مانیتور یا بالای سنگر؟! حیاط حوزه هنری یا زمین صبحگاه دوکوهه؟! مطالعه هیچکاک یا جنگ در کردستان همراه کاکاحمد؟! در حال تدوین یا مشغول شنیدن درددل بچههای تخریب؟! پالتوی شیک بلند یا اورکت ساده کوتاه؟! لَختترین زلف ممکن که با هر نسیم فکه، بر باد میرفت و پریشان میشد یا سادهترین مو؟! 20 فروردین 72 یا 21 فروردین 78؟! آوینی یا صیاد؟! «هنر آن است که بمیری، پیش از آنکه بمیرانندت» یا «اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک»؟! اصلا چرا این همه «یا»؟! بگو جفتشان و خودت را خلاص کن! برای «خدا» اگر باشد، هم «روایت فتح» به دل مینشیند، هم «فتح مرصاد»! آوینی قبل از دوربین، خدا را داشت! و صیاد هم قبل از تفنگ، خدا را داشت! خدا اگر معیار کار تو باشد، هیچ مهم نیست قلم داشته باشی یا گلوله! از سیمخاردار نفس اگر عبور کرده باشی، هیچ مهم نیست سرباز هنر باشی یا امیر ارتش! سردار هنر باشی یا سرباز ارتش! بزرگی چون آوینی باشی یا کوچکترین افسر جنگ نرم! امیری چون صیاد باشی یا سرباز صفر! شبهای «کربلای 5» بولدوزرچی بر همان تکیه داده بود که علمدار همیشه خندان جبهه و جنگ، سردار سپاه اسلام، حاجحسین خرازی! آری! تکیهگاه اگر خدا باشد، تفاوتی میان پیرمرد ایستگاه صلواتی و احمد متوسلیان نیست! چه؛ حاج احمد گمگشته ما، هر وقت به امثال این پیرمرد میرسید، میگفت: «ما آمدهایم اینجا، نوکر شما باشیم!» اینکه خمینی گفت: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» یعنی آوینی برود پشت مانیتور، خدا را ببیند! و صیاد هم برود بلندای سنگر، خدا را ببیند! و این هر دو، خدا را دیدند که حتی بعد از اتمام جنگ هم، در باغ شهادت به رویشان بسته نشد! و مگر نه آنکه هم آوینی و هم صیاد، بعد از جنگ، جرعهنوش باده شهادت شدند؟! فرقی نمیکند روزگار جنگ باشد و تو مشغول جهاد در جزیره مجنون باشی یا بعد از جنگ، نشسته باشی پای مستندی از خیبر! چه آن روز و چه این روز و چه دیروز و چه امروز، کار باید برای «خدا» باشد! میخواهی نامزد انتخابات شوی؛ اگر برای خدا نیست، کاندیدا نشو! میخواهی از کاندیدایی حمایت کنی؛ اگر برای خدا نیست حمایت نکن! دمیدن در تنور انتخابات یا حمایت از فلان نامزد و بهمان کاندیدا، هرگز به این معنی نیست که از توجه به خدا در رفتار و گفتارمان کم شود! در تنور داغ جنگ که گاه از شدت آتش، شب به روشنایی روز میشد، باز هم همه فکر و ذکر صیاد، خدا بود! در اوج کار «روایت فتح»، همه روایت آوینی از خدا بود! او حتی بولدوزر و بولدوزرچی را هم ذیل خدا تعریف میکرد! و حقا که همین بود! خرمشهر که آزاد شد، خمینی گفت خدا! و یومالله 9 دی که شد، خامنهای هم گفت خدا! «خدا» اگر ملاک باشد، دوربین آوینی و اسلحه صیاد، یک کارکرد پیدا میکنند! و یک کار میکنند! بیحکمت نیست اینکه در تقویم، شهادت این 2 عزیز، 2 صفحه کنار هم یا 2 روز پشتبند هم را نشان میدهد! در دست تو، ناظر بر کارت، هر چه میخواهد باشد؛ کار باید برای رضای خدا باشد! برای خدا که باشد، آنوقت میشوی حکایت شهریاری شهید و افتخار غنیسازی 20 درصد! این روزها «روز ملی فناوری هستهای» هم هست! شهدای صنعت هستهای، اگر کارشان برای خدا نبود، به آن حجم خیرهکننده از موفقیت نمیرسیدند! مدافعان حرم هم! اصولا آنچه جنگ سخت در دیار غربت به هدف دور نگه داشتن دشمن از خاک پاک وطن را برای آدمی آسان میکند، تأمین رضایت الهی است و الا، از دختربچه 3 ساله شیرینزبان، مگر میتوان دل برید؟! اینکه ناظر بر امنیت کشور، گرد یتیمی بر صورت این دختر نشسته باشد و خاک جنگ بر لباس سردار سلیمانی، اما بعضیها در بزرگترین دروغ ممکن، این امنیت را محصول توافق «تقریبا هیچ» خود جا بزنند، با عرض معذرت یعنی غفلت از خدای بالای سر!
پرخاش و عصبانیت و رفتار شنیع هم یعنی همین! همین که تو، خود را بزرگتر از خدا ببینی! و کدخدا را هم! آنوقت کدخدا سرت کلاه میگذارد! و بیآنکه به وعدهاش عمل کند، از تو مدام امتیاز میگیرد! و تحریم را که لغو نمیکند هیچ، مجدد هم تحریم میکند! پس حقوقدان بودن، اگر برای خدا نباشد، هیچ سودی در پی ندارد! شهید صیاد شیرازی، روزگاری «سرهنگ» بود و مدارج بالاتر و پایینتر را هم تجربه کرد اما آنجا که ذکر خدا در میان است، کم و زیاد این مقامات چه اعتباری دارد؟! نه! تیتر این یادداشت کاملا درست است! آوینی، مجاهدی بود که دوربین در دست داشت! و صیاد، هنرمندی بود که اسلحه! هنر صیاد آنجا بود که ستارههای درخشان روی دوشش را از خدا میدید! و جهاد آوینی آنجا بود که فهمید با فلانطور سبیل گذاشتن و بهمانطور کتاب دست گرفتن، هنرمند نمیشود! آری! جهاد سید شهیدان اهل قلم، آنجا بود که همه مکتوبات نوشته شده بر اساس حدیث نفس را سوزاند! آتش زد و سوزاند؛ تا جز برای خدا، چیزی ننویسد! شگفتا! در بهشت زهرا هم، حکایت صفحات تقویم، مزار این دو شهید، بسیار بهم نزدیک است! یادش بخیر! یادش بخیر آن روز خوش فروردینی که حضرت آقا با حضور خود در مراسم تشییع پیکر شهید آوینی، درسها دادند به همه ما، ذیل پل حافظ! گفت: «گریه شام و سحر، شکر که ضایع نگشت / قطره باران ما، گوهر یک دانه شد»! و یادش بخیر آن دیگر روز خوش فروردین که فرمانده کل قوا، بوسه بر پرچمی زدند که پیکر پاک صیاد را در آغوش منقش به الله خود گرفته بود؛ «شاهد عهد شباب، آمده بودش به خواب / باز به پیرانهسر، عاشق و دیوانه شد»!
اهداف کنگره امریکا در تعویق تحریمها
عباس حاجی نجاری در جوان نوشت:
سرانجام بعد از یک کشمکش سه ماهه در کنگره امریکا بر سر تصویب تحریمهای جدید علیه ایران، قانونگذاران عضو کنگره امریکا اعلام کردند که مجلس سنا تصویب لایحه «تحریمهای جدید علیه تهران» را به بهانه برخی نگرانیها در خصوص انتخابات آتی ریاست جمهوری ایران به تعویق انداخت.
گفتنی است که طی ماههای اخیر، گروهی از سناتورهای دموکرات و جمهوریخواه کنگره امریکا لایحهای را به مجلس سنا ارائه نمودند که به بهانه آزمایشهای موشکی و سایر فعالیتهای غیرهستهای ایران، تحریمهای سختگیرانهتری را علیه تهران وضع مینمود؛ تحریمهایی که طنینانداز موضع سختگیرانهتر «دونالد ترامپ» رئیسجمهوری امریکا نسبت به ایران بود. اما روز سهشنبه (15/1/96)، «باب کورکر» رئیسجمهوریخواه کمیته روابط خارجی مجلس سنا گفت: «در حال حاضر فرآیند طرح و تصویب لایحه [تحریمهای تهران] به دلیل نگرانی اتحادیه اروپا از تأثیرگذاری آن بر انتخابات آتی [ریاست جمهوری] ایران متوقف میشود».
به رغم ادعاهای مطرح شده در مورد نگرانی اروپاییها، پیش از این در خود امریکا نیز نسبت به تأثیر تحریمها در انتخابات ایران هشدار داده شده بود. دکتر «کنت کاتزمن»، مشاور سرویس تحقیقاتی کنگره امریکا در جلسه استماع کمیته فرعی «خاورمیانه و شمال آفریقای» کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان امریکا که دهم فروردین برگزار شد، در خصوص اینکه اقدامات امریکاییها چه تأثیری بر انتخابات ریاست جمهوری ایران میگذارد به صراحت میگوید: «اگر امریکا تحریمهای جدیدی علیه ایران وضع کند میتواند جایگاه میانهروها و اردوگاه روحانی را تضعیف کند زیرا بهانهای برای افزایش انتقادات «تندروها» از روحانی خواهد شد، چراکه همین الان هم آنها میگویند او نتوانست به همه وعدههای خود برای برداشته شدن همه تحریمها عمل کند».
اندیشکده امریکایی «امریکن اینتر پرایز» نیز در تحلیلی ضمن ابراز نگرانی از حذف «روند فعلی» در انتخابات ایران نوشت: امریکا باید نسبت به جایگزین شدن یک رئیسجمهور «تندرو» که نسخه تعامل اقتصادی، دیپلماتیک روحانی با غرب را تغییر میدهد، هوشیار باشد.
خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز در تحلیل خود درباره وضعیت انتخابات ریاست جمهوری در ایران، مواضع ضدایرانی ترامپ را از آن جهت مورد انتقاد قرار داده که اتخاذ چنین مواضعی به تضعیف جایگاه روحانی و تقویت جریان منتقد سیاستهای دولت وی بینجامد. به نوشته آسوشیتدپرس، اظهارات تند رئیسجمهور امریکا علیه ایران خیلی به نفع مخالفان روحانی تمام شده و به آنان کمک کرده که پایگاه اجتماعی خود را بسیج کنند. مواضع ترامپ موجب تحریک احساسات ضدامریکایی (برخلاف تلاشهای دولت روحانی طی چهار سال گذشته) در ایران شده است.
اما اینکه تحریمهای جدید علیه ایران قرار است چه هدفی را دنبال کند را در بیان خانم راس لتینن، رئیس کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان امریکا بهتر میتوان درک کرد. او در جلسه استماع کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان امریکا، با اشاره به طرح جدید سنا علیه ایران گفت: امریکا چنان تحریمهای فلجکنندهای علیه ایران وضع خواهد کرد که مجبور شود بار دیگر در تصمیم خود مبنی بر توسعه برنامه موشکهای بالستیک تجدیدنظر کند. او البته در بیان چرایی بهکارگیری مجدد واژه تحریمهای فلجکننده و مبتنی برالگوی برجام، اینگونه اعلام نظر میکند که: امریکا باید با قاطعیت و به طور کامل تحریمهای موجود را اجرا کند و حداکثر فشار را بر این کشور بیاورد زیرا ایران فقط در برابر قدرت و فشار از خود واکنش نشان میدهد.(!)
امریکاییها به رغم مواضع ترامپ و جمهوریخواهان علیه برجام، به الگوی مذاکرات هستهای، به عنوان تنها الگویی که توانستهاند طی چند دهه مقابله با ایران و تست انواع روشهای نظامی و امنیتی واقتصادی، امتیازاتی کسب کنند، نگاه میکنند و همانگونه که بارها تأکید کردهاند بنا دارند با تعمیم آن به دیگر عرصهها، نظیر موشکی، مهار نفوذ منطقهای ایران و...، ظرفیتهای انقلاب اسلامی را خنثی کنند و البته روشن است که هدف از تعویق تصویب تحریمها کاهش فشارهای اقتصادی بر مردم ایران نیست، بلکه تعلیق آن تا پس از برگزاری انتخابات است، این استراتژی سبب شده که ترامپ نیز از پاره کردن برجام منصرف شده و دولت جدید امریکا نیز در زمره حامیان آن درآمده و به ایران توصیه کند که برجام را رعایت کند. ترامپ هفته گذشته تأکید کرد که اجرای برجام را به دقت دنبال میکند.
از منظر دولتمردان امریکا، تعویق اعمال تحریمهای جدید علاوه بر اینکه باعث خواهد شد تا دولت روحانی بیش از این تحت فشار افکار عمومی و منتقدان قرار نگیرد، امکان اینکه طرف غربی بتواند بر انتخابات ایران تأثیرگذار باشد و ملت ایران را در انتخاب فرد مورد نظر تحت فشار قرار دهد، ایجاد میکند.
از سوی دیگر مروری بر سیاستهای دولت اوباما و ترامپ طی سالهای اخیر و به ویژه بعد از برجام نشانگر این است که اصولاً تحریمها و اعمال آنها ارتباطی با دولتهای روی کار آمده در ایران ندارد و راهبرد طرف امریکایی ضربه زدن به اصل نظام جمهوری اسلامی است و به همین دلیل است که در شرایطی که متناسب با رفتار دولتمردان ایرانی، زمینه پذیرش فشارها در داخل به بهانه تعامل با کدخدا و یا... بیشتر شود، دشمن امتیاز بیشتری کسب کرده است. آنها علت اصلی این تصمیم را در این میدانند که همانگونه که تحریمها توانست دولت یازدهم را در این مسیر قرار دهد که زمینهساز تعطیلی یا کند کردن بخش عمدهای از فعالیتهای هستهای ایران شده و غرب هم از این طریق فرصت بیشتری برای نفوذ در ایران پیدا کرد، تشدید تحریمها با استمرار شرایط کنونی در دستگاه اجرایی کشور، میتواند غرب را به مهار فعالیتهای موشکی ایران یا توقف حمایت از نیروهای مقاومت موفق سازد.
در این شرایط است که چرایی ضرورت تغییر در ایران را بهتر میتوان درک کرد، این تغییر میتواند ظرفیتهای ملی را با اتکا به نیروهای انقلابی برای مقابله با تحریمهای فلجکننده اقتصادی بسیج کرده و آسیبپذیریهای داخلی را کاهش داده و انسجام داخلی را در برابر راهبردهای احتمالی دشمن افزایش دهد.
تکرار یک ادعای دروغ
سیدمسعود علوی در رسالت نوشت:
این ادعا که برجام موجب برداشته شدن سایه جنگ از ایران شد، خلاف واقع است. دلیل آن هم احتجاج به خصم است! جان کری پس از امضای برجام وقتی به کنگره برای پاسخ به سؤالات رفت، صریحاً گفت: «یکی از دلایل اصلی پذیرش توافق با تهران این بود که پنتاگون رسماً به ما اعلام کرده بود نه قادر به جنگ هستیم و نه اگر جنگی صورت بگیرد تضمینی برای پیروزی ارتش آمریکا نداریم» این اعتراف رسماً به طور زنده از رسانه های جهان که مردم بحث های کنگره را پیگیری می کردند پخش شد.
متأسفانه برخی برای عدم توفیق خود در مذاکرات هسته ای و توجیه بدعهدی های آمریکا همواره به این سخن تفوه می کنند که؛ برجام موجب برداشته شدن سایه جنگ از ایران شد و هیچ سندی هم برای حرف خود ارائه نمی دهند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار پرشور هزاران نفر از مردم آذربایجان در اواخر بهمن سال گذشته به موضوع ترفند تهدید جنگ از سوی آمریکایی ها اشاره می کنند و می فرمایند: «امروز هم مثل قبل، از گزینه های نظامی روی میز حرف می زنند و آن مسئول اروپایی هم به مسئولان ما میگوید «اگر برجام نبود وقوع جنگ حتمی بود»، اما این حرف یک دروغ محض است و آنها می خواهند ذهن ما را از جنگ واقعی یعنی نبرد اقتصادی منحرف کنند و به جنگ نظامی سوق دهند تا مسئولان کشور از تمرکز در عرصه پیشرفت اقتصادی و توجه به جنگ فرهنگی غربی ها با ملت ایران بازبمانند.»
ظاهراً رئیس جمهور فرانسه این ادعا را کرده بود که اگر برجام نبود، جنگ حتمی بود. خب، وقتی وزیر خارجه آمریکا در کنگره در جلسه علنی که از رسانه های جهانی هم پخش شد، می گوید؛ «ما حال جنگیدن نداشتیم»، چگونه این ادعای دروغ تکرار می شود؟!
متأسفانه رئیس جمهور محترم دوشنبه گذشته در دیدار نوروزی با برخی مدیران اجرایی گفت: «برجام هم سایه جنگ را از کشور برداشت، هم زنجیر تحریم های ایران را پاره کرد.» او یک بار هم در سوم شهریور 94 یعنی 40 روز پس از امضای برجام در جمع مردم همدان همین ادعای نادرست را مطرح کرد و گفت: «توانستیم سایه شوم جنگ را از سر مردم برداریم و امنیت واقعی را به کشور بازگردانیم.»
چرا رئیس جمهور محترم حرفی را می زنند که از اساس، بنیاد سست دارد؟ و یک ادعای دروغ را تکرار می کنند؟ اتفاقاً آمریکایی ها پس از برجام که بنای بدعهدی گذاشتند و تحریم های جدید وضع کردند، دوباره ادعای واهی خود مبنی بر گزینه نظامی روی میز را تکرار نمودند. هم اوباما در روزهای آخر حضور در کاخ سفید و هم ترامپ در 50 روز اول حضور در کاخ سفید مرتباً موضوع گزینه نظامی روی میز را تکرار کردند.
پس اگر تهدیدی هم وجود داشت با برجام از بین نرفت. بگذریم از اینکه آمریکایی هایی که با آن وضع خفت بار در خلیج فارس توسط سربازان شجاع سپاه پاسداران در آب های ایران دستگیر شدند، حکایت از این داشت که پنتاگون راست می گفت حال جنگیدن با ایران را ندارند. آنها که فعلاً در عراق و افغانستان زمینگیر هستند، چطور می توانند با دلاورمردان سپاه و ارتش و جوانان پاکباخته ایران روبه رو شوند؟
در این باره این سخن حکیمانه و نکته سنجی دقیق حجت الاسلام والمسلمین پناهیان در سخنرانی پیش خطبه های نماز جمعه تهران شنیدنی است که گفت: «آنچه موجب شد در مدت دو هفته مردمی که منتظر امام حسین (ع) بودند تبدیل به قاتلان وی شوند و طرفداران امام نیز ساکت بمانند، شایعه حمله لشکریان یزید بود. یعنی مردم را از جنگ ترساندند در حالی که یزید لشکری برای جنگ با عراقی ها نداشت. مردم را می توان با شایعه یک جنگ موهوم ترساند.» چرا باید به جای تشجیع مردم در امر مبارزه با کفر و شرک و استکبار جهانی، آنها را به بهانه های واهی و اخبار غیر واقعی بترسانیم؟
نکته بعد آنکه آقای روحانی می فرماید زنجیرهای تحریم را با برجام پاره کردیم. اگر این زنجیرها پاره شدند پس اعتراف دستاورد «تقریباً هیچ» مقامات دولتی در مورد برجام چیست؟ اگر زنجیرهای تحریم پاره شده است پس تحریم های جدید که در مجلس نمایندگان آمریکا با پررویی تصویب می کنند چیست؟ اگر آمریکایی ها به برجام پایبند هستند پس مصادره اموال ایران در آمریکا و اروپا به بهانه های واهی چه معنایی دارد؟
نباید طوری حرف زد که به شعور مردم اهانت شود. کلید برجام کدام قفل را باز کرده است که با چشم سر قابل دیدن باشد؟
متأسفانه آمریکا با یک تفنگ بی فشنگ با ادعای «گزینه نظامی روی میز»، در برجام از دولت یازدهم امتیاز گرفت. دیپلمات های ما یا از این ترفند بی خبر بودند یا خبر داشتند. اگر بی خبر بودند که این ضعف واقعاً حیرت انگیز است و اگر باخبر بودند و تن به امتیازدهی به دشمن دادند باید داوری دیگری در باره آن کرد. آمریکایی ها با این ترفند توانستند امتیازات نقد بگیرند و وعده های نسیه به ما بفروشند.
متأسفانه رئیس جمهور نزدیک به 4 سال ذهن خود را مشغول به امور واهی از قبیل تهدید نظامی آمریکا و نیز اعتماد به واشنگتن در توافق هسته ای کرد و از مسائل اصلی و جدی کشور در حوزه اقتصاد و فرهنگ فاصله گرفت. این ذهنیت یک فرصت 4 ساله برای حل مشکلات کشور را به صورت بنیانی گرفت.
رأی ایجابی به روحانی
علی تاجرنیا در شرق نوشت:
نگاهی به تاریخچه انتخابات ریاستجمهوری در ایران نشان میدهد آرای سلبی مردم عمدتا زمانهایی به صندوقها ریخته شده که گذار از فضای بسته سیاسی به فضای بازتر از سوی یک نامزد ریاستجمهوری وعده داده شده است. اما در ادامه و در دولت دوم وی، تثبیت وضع موجود با آرای ایجابی مردم به نتیجه رسیده است. انتخابات دوم خرداد ٧٦ اگرچه رگههای سلبی داشت اما در سال ٨٠ شاهد انتخاباتی ایجابی هستیم که با وجود تعدد کاندیداهای رقیب رئیسجمهور دوران اصلاحات، مردم با چشمان باز، تداوم اصلاحات را انتخاب و به آن سمت حرکت کردند. انتخابات دور دوم دکتر روحانی به انتخابات دور دوم خاتمی شبیه است. با توجه به اینکه از منظر سیاسی، بینالمللی و مسائل داخلی، شرایط خاصی وجود داشته و در این دوره فشار به دولت آقای روحانی بیشتر از دوران اصلاحات است، مردم از رفتارهای تند و عملکردهای التهابآفرین اعلام برائت کردهاند و روشهای مانا و اصلاحطلبانه را ترجیح میدهند.
در انتخابات سال ٨٠ مردم جهتگیریهای دولت اصلاحات را هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ اقتصادی در راستای مطلوب خود میدانستند. در چهار سال گذشته به سبب حجم مسائل و گرفتاریهای قوه مجریه و البته رعایت آرامش و پرهیز از نگرانکردن مردم، دکتر روحانی کمتر از آنچه از رئیس دولت قبل به او تحویل داده شد، سخن گفته است و شاید برخی مردم ندانند دولت وقتی شاخصهای امروز را اعلام میکند، چه دستاوردهایی داشته است. با اینحال آرای بدنه اجتماعی مردم به سمت نامزدی خواهد بود که مناقشات خارجی را کم کند و با تدبیر و درایت بدون رفتار پوپولیستی به معیشت و اقتصاد بپردازد.
به باور نگارنده آرای مردم در این دوره ایجابی خواهد بود هرچند به طور سنتی، هر جناح سیاسی طرفدارانی دارد که سعی میکنند آرای خود را به سبد آن جناح بریزند اما درصد زیادی که متناسب با شرایط و برنامهها تصمیم میگیرند، حتما به سمت اعتدال و تداوم روشهای علمی و منطقی و پرهیز از التهابآفرینی گرایش خواهند داشت. در عین حال این نگرانی بحق است که برخی افرادی که سابقه اجرائی و مدیریتی روشنی ندارند، در مقاطعی با دوپینگهای مختلف در حوزه سیاسی و اقتصادی به جلب آرای مردم چشم دوختهاند و این مسئله بهویژه در سال ٨٤ خود را نشان داد اما فراموش نکنیم در همان سال، سردرگمی اصلاحطلبان و تشتت در معرفی نامزد نیز در ایجاد فرصت برای افراد عوامفریب مؤثر بود. اگر در همان سال ٨٤ و بعد از دولت اصلاحات، اصلاحطلبان و مجموعه معقولی از جریان اعتدالی در کنار هم نامزد واحد معرفی میکردند، امروز شرایط کشور، اینطور نبود.
خوشبختانه آن تجربه امروز به مدد آمده و در انتخابات پیشرو تحقیقا تمامی اصلاحطلبان و حتی جریانهایی از اصولگرایان میانه که مشی اعتدالی را در سالهای اخیر برگزیدند، به این جمعبندی رسیدهاند که برای مصالح کلان کشور به ادامه دولت روحانی کمک کنند. تنها نگرانی موجود، تبییننشدن شرایط از سوی بیشتر اعضای کابینه است که باعث شده بار گفتوگو با مردم بر دوش رئیسجمهور گذاشته شود و امید است در یک ماه آینده، دورنمای روشنتری از سوی همه ارکان دولت در سراسر کشور به مردم ارائه شود. مسائل اقتصادی و معیشتی در جامعه دارای حساسیتهای بسیاری است. بخشی که مطالبات سیاسی دارند، با درک شرایط کشور به این نتیجه رسیدهاند که باید روندی بطئی و آرام داشت اما بدنه مردم که غیرتشکیلاتی است و رویکرد صرفا سیاسی ندارند، خواستار توضیح بیشتر درباره دستاوردهای اقتصادی دولت و برنامههای آینده هستند.
دولت میتواند در فرصت باقیمانده به نحو صریحتر و شفافتر شرایط کشور را تشریح کند؛ اینکه تورم در کشور به شدت کاهش یافته و در مقوله اقتصاد اینگونه نیست که مسائل گذرا حل شود. میتوان با عدد و رقم نشان داد دولت اول احمدینژاد از آن چیزی برداشت کرد که در دوران اصلاحات کاشته شده بود و برای همین بود که در دور دوم که میخواست دستاورد خودش را برداشت کند، تورم ٤٠درصدی را به مردم تحمیل کرد و رکود تورمی، چنان کشور را فراگرفت که همچنان برای برونرفت از آن، مشکلات جدی وجود دارد. طرفه اینکه کسانی که خودشان مسبب وضع اسفبار امروز هستند، ناگهان طرفدار معیشت مردم شدهاند و در این شرایط، دکتر روحانی میتواند به مردم اطمینان دهد دولت با نشاط و عزم جدی در دوره آینده حرکت خود را ادامه میدهد. مردم وقتی خودشان به صحنه بیایند، دستگاه تبلیغاتی گسترده مقابل دولت که تا روز انتخابات بیکار نخواهند نشست نیز شانس کمتری در فریب افکار عمومی خواهند داشت.