کد خبر 681745
تاریخ انتشار: ۳ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۷

شاعران کشورمان در واکنش به حادثه تلخ شهادت آتش نشانان در ساختمان پلاسکو شعرهایی سروده‌اند.

به گزارش مشرق، در مورد شهید آتش نشانی که می خواست مدافع حرم شود این شعر حجت الاسلام سید محمد مهدی شفیعی که ماه رمضان در دیدار با رهبری خوانده شد، بسیار زیبا تجلی پیدا کرد

 کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی می‌کند
سرو باشی، باد یا توفان چه فرقی می‌کند

مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان
آسمان شام یا ایران چه فرقی می‌کند

قفل باید بشکند، باید قفس را بشکنیم
حصر "الزهرا" و آبادان چه فرقی می‌کند

مرز ما عشق است، هرجا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند

هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست
بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می کند

شعله در شعله تن ققنوس میسوزد ولی
لحظه آغاز با پایان چه فرقی میکند
 
****************

شعر راضیه جبه‌داری:

زنده است ولی می‌برد این خاک، تنش را
این سوخته‌ی دوخته بر پیرهنش را

من جان تو بودم! تو همه زندگی من
این زن چه کند تا که بپوشد کفنش را؟

«بعد از تو بگو این من بیچاره چگونه»
با بغض فرو می‌برد آب دهنش را

یا باز بگو این زن آواره چگونه
تغییر دهد یکشبه حتی وطنش را

آوارگی‌ام خاطره شد! سلْفی مرگ است
کردید چرا ثبت شما سوختنش را؟

 ****************
 سروده سعید رشیدی:
 
 دل به آتش زدنت خصلتِ دریایی بود
اینچنین سوختنت سخت مسیحایی بود

رنج آن شعله گران نیست که آبت میکرد
جاودانی شدنت پاسخِ شیدایی بود

مردم مردمکان کور به بازی مشغول
چشمِ پر دود شما درخور بینایی بود

ترس آوار نداشت اين دل بی سقف شما
در دل مادرتان ترسِ نمی آیی بود

کودکی با عرق سرد به مادر میگفت
خانه در خواب پُر از آتش و لالایی بود

کسی از جهل به قاب هیجانش میگفت
آن غباری که به پا خاست تماشایی بود

اشکها از اسف و گریه ی دلسوختگان
بر سر نعش شما اوج شکوفایی بود

تا به انسانیت ما همه راهیست دراز
این غزل فاجعه ايی از غمِ تنهایی بود

***************
 شعر قاسم صرافان:
 
در آتش سوختی و ساختی افسانه‌ای دیگر
میان شعله‌ای دیگر، شدی پروانه‌ای دیگر
.
«بسوزیم و بسازیم»، این قرارِ قصه بود، اما
تو می‌سوزی و می‌سازند خان‌ها، خانه‌ای دیگر

دوباره اشک می‌باریم و می‌آید به گوش از دور
صدای جغدها این بار از ویرانه‌ای دیگر

سخن‌ها‌، نوشداروهای بعد از مرگ سهرابند
بیاید کاش تدبیری کُند، فرزانه‌ای دیگر

اگر دیدی، به عاقل‌ها بگو که چاره‌ای باید
که در این چاه، سنگ انداخته، دیوانه‌ای دیگر

من از بیگانگان نالیده‌ام اما بگو این زخم،
از آنِ آشنایی بود یا بیگانه‌ای دیگر؟

کبوتر سوخت، شاید تا رسد سودی به صیادی
که اینجا دامِ‌ دیگر پهن کرد و دانه‌ای دیگر

کمی ای کاش انسان‌تر شویم، ای کاش برخیزیم
از این آوارها، با غیرت مردانه‌ای دیگر

من امشب معنی‌ت را ای پدر! احساس کردم که
نمی‌یابم برای اشک‌هایم شانه‌ای، دیگر

شهیدی؛ شعله‌ها این را شهادت داده‌اند، ای مرد!
تو از آتش به جنت می‌رسی، ... پروانه‌ای، دیگر
 
************
 
 شعر محمدحسین انصاری نژاد

گفتند ققنوسند و بالاتر، سیاووشند
در شعله با بوی کدامین باغ آغوشند

رد می‌شوند از جنگل آتش، سراسیمه
صبح خطر پیراهنی از شعله می‌پوشند

تمثیل‌ها حتی کم آوردند تا دیدیم
مردانی از آتش شراب شعله می‌نوشند

دیو سپیدی دارد آیا دست برآتش
یا نه تهمتن‌ها در آن سو پنبه درگوشند

جمعی میان شعله‌ها بر خویش می‌پیچند
جمعی به شوق عکسی از آن صحنه می‌کوشند*

در این جوان‌ها کم کم اخلاق سلف گم شد
ما را به عکس سلفی از این دست نفروشند*

عکاس‌ها پرپر شدن‌ها را نمی‌بینند
این دوربین‌ها دور و نزدیکند و خاموشند*

این دوربین‌ها کاش دیگر دست بردارند
این دوربین‌ها در شکار سوژه مدهوشند*

با من بخوان خون نامه ی آتش نشان‌ها را
اینان شقایق جامگان دار بردوشند

*در نکوهش کسانی که در آن سوختن‌ها، گرم عکس سلفی گرفتن بودند و با ازدحام، راه امدادگران را سد می‌کردند.

*****************

محمدحسین انصاری نژاد:


به آتش می‌سپاری بال خود را
دل از غصه مالا مال خود را
هلا ققنوس آتش نوش! بنگر
به قاب شعله‌ها تمثال خود را

 **************************

شعر محمدمهدی عبدالهی:

انگشت حیرت را به لب‌ها مى فشاریم
دلواپس اخبار دور از انتظاریم

اشک غریبى مى‌چکد از گونه‌هامان
با یک سبد اندوه و حسرت بى قراریم

بُغضى نهفته در دل هر شعله پخش است
شاید گریز روضه اى دیرینه داریم

آتش زبانه مى‌کشد در موج ماتم
بر غربت ایل شقایق غمگساریم

آتش نشانه رفته امشب آسمان را
گل‌هاى پرپر را به باران مى سپاریم

هم ناله با حجم غم "آتش نشان‌ها"
بر صخره‌هاى بى کسى سر مى‌گذاریم

رنگ شهادت رنگ سرخ پرچم ماست
از امتحان عاشقى باکى نداریم

با کاروان سرخ امدادى دوباره
چشم انتظار مقدم صبح بهاریم

***********

شعر عاطفه پور ابراهیم:

در این دنیا عزیزم بی نشان شد
چو گنجی که در آواری نهان شد
دل دریایی اش را زد به آتش
از این رو نام او آتش نشان شد

 
**********
 
 شعر نادرعبدالوند:
 
هران نگو شهر مصیبتهایی بسیار

تهران نگو یک شهر، مانده زیر آوار

تهران نگو دریای بی پایان اندوه

تهران نگو غم پشت هم انبوه انبوه

تهران نگو آوار های تلخ و انکار

فریادهای بی صدا  از زیر آوار

تهران نه ، تکه  تکه ایران است اینجا

یا مشهد آتش نشانان است اینجا؟

تهران، دقیقا مثل تو  غم دارم امشب

حالی شبیه آن شب بم دارم امشب



نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس