به گزارش مشرق، صفحات تاریخ سرشار از درسها و عبرتها است، با چرخ روزگاری که هزار رنگ بر
آن جاری مانده و هزار درد از آن پیداست. اما با این وجود سینمای ایران به
دلایل مختلف کمتر سراغ نقاط مختلفی از این دفتر قطور تاریخ رفته تا از
منابعی واقعی حماسهای سینمایی بسازد. ابوالقاسم طالبی بعد از ساخت
«قلادههای طلا» که سیاسیترین فیلم تاریخ سینمای ایران بود و جنجالها
آفرید، سراغ یکی از مهمترین و البته تاریکترین نقطه تاریخی این سرزمین
رفته که در آن تعداد زیادی از مردمان ایران به دلیل قحطی جان خود را از دست
داده و آن دوران دهشتناک سالها از حافظه همگان دور مانده است.
در
گفتوگوی پیشرو درباره ابعاد تاریخی و ماهیت سیاسی فیلم «یتیمخانه ایران»
صحبت کردیم و با ابوالقاسم طالبی برگی از این تاریخ را به شکلی فشرده ورق
زدیم.
***
قرار بود برای تلویزیون سریالی تاریخی با نام «آخرین شاه، آخرین دربار» بسازم که بخشی از آن درباره وهابیت بود که به دلایلی ساخت آن را کنار گذاشتم. اما آن سریال بهانهای شد تا یک بار دیگر تاریخ معاصر را مورد مطالعه قرار دهم و کتابهایی از مقاطع مختلف تاریخی را تهیه کرده و مطالعه کردم. در میان همه اتفاقات تاریخی و از کنار هم قرار دادن پازلهای مختلف به این قطعه حذف شده از تاریخ ایران پیبردم و دیگر مطالعات خود را معطوف به همین مساله کردم و هرچه جلو رفتم بیشتر به عمق فاجعه رسیدم. اما برخی کتابهای تاریخی خیلی کوتاه و تنها در حد 2 صفحه اشاره به قحطی آن سالها داشتند و برایم جالب بود که بیشتر در اینباره بخوانم و در نهایت نادیدگی تاریخی نسبت به آن وقایع وحشتناک مرا ترغیب به ساخت فیلمی در اینباره کرد.
هنگامی که منابع مکتوب و تصویری مرتبط با قحطی آن سالها را مورد تحقیق قرار دادم به کتاب «قحطی بزرگ» نوشته محمدقلی مجد و کتاب «خاطرات ژنرال دنسترویل سرکوبگر جنگل» رسیدم که تنها در فصل هفتم به این فاجعه پرداخته است. مستند کوتاهی هم با عنوان «قحطی بزرگ» ساخته شد و آقای شاهحسینی هم در بخشی از برنامه «راز» درباره این موضوع صحبت کرد. برای نگارش فیلمنامه «یتیمخانه ایران» مهمترین منابع تاریخی که مورد استفاده شما قرار گرفت، کدام بود؟
برای نوشتن فیلمنامه نیاز بود تا کتابهای مختلفی را مورد مطالعه قرار دهم و از هر کدام مواردی را که بعضا چند صفحه درباره قحطی بود جمعآوری کردم. کتاب «قحطی بزرگ» دکتر محمدقلی مجد که شما اشاره کردید هم از جمله آثاری است که دادیم ترجمه کردند و یک بخشی از آن به این واقعه اشاره خوبی دارد. خاطرات افسران انگلیسی که آن سالها در ایران بودند را هم مرور کردم و با جمعآوری اطلاعات و نادیدگی این فاجعه بزرگ دیگر ساخت فیلم «یتیمخانه ایران» برایم تبدیل به دغدغه شد و هنگامی که مسالهای برایم تبدیل به دغدغه شود باید به هر صورتی آن را بسازم.
در بخشی از یادداشتهای روزانه داناهو هم به مسأله قحطی اشاره شده که هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
این کتاب را هم دادم برایم ترجمه کنند. البته بچههای سازنده آن مستند مورد اشارهتان درباره قحطی هم سراغ بنده آمدند چون خبردار شده بودند میخواهم فیلمی در اینباره بسازم و بنده آنچه بلد بودم و در آن مقطع در اختیار داشتم را در اختیارشان گذاشتم. برایم ساخت فیلمی سینمایی درباره این واقعه عظیم خیلی مهم بود و سعی کردم عجلهکاری نشود و با تامل و دقت نظر سراغ ساخت این فیلم رفتم و به همین دلیل «یتیمخانه ایران» حدود 5 سال طول کشید اما برایم مهم بود که نتیجه کار خوب شود.
در منابع تاریخی اشارات پراکندهای به این واقعه شده است. مثلا اینکه موارد آدمخواری زیادی رخ داده که اغلب هم توسط زنان انجام گرفته است!
برخی آوردهاند اما نمیشود آن را تصویری کرد. برای نمونه مواردی وجود دارد که مادری دیده 3 بچهاش مرده و 2 بچه دیگرش از گرسنگی دارند میمیرند و لذا گوشت آن بچههای مردهاش را از سر ناچاری داده تا این بچهها بخورند و در نهایت خود مادر و همه بچههایش مردهاند. خب اگر همه مردهاند، پس چه کسی نقل کرده است؟! من در مسیر تحقیقات منابع مختلفی را خواندم اما ما تنها بخشی از آن فجایع را میتوانستیم به تصویر بکشیم چرا که گفتن این مسائل هم زجرآور است چه برسد بتوان آن را در قالب فیلم سینمایی هم نشان داد. مثلا روزنامه ایران یک مورد محاکمه را نوشته که عدهای بچههای سرراهی را برمیداشتند و میپختند و بهصورت آبگوشت برای چند قهوهخانه در شمیران میبردند! البته من این بخش را در چند سکانس نوشتم ولی حالم بد شد و رهایش کردم.
در فیلم «یتیمخانه ایران» شخصیتهایی وجود دارند که مابهازای
آنها را میتوان در لابهلای کتابهای تاریخی مربوط به آن دوران پیدا کرد.
مانند محمدجواد بنکدار که جلوهای از قهرمانان تاریخی ما بوده یا عبدالستار
که نمایندهای از محتکرانی است که به گواه اسناد تاریخی در آن دوران پول
کلانی به جیب زدند!
شخصیتهایی که ما در فیلم آوردیم همه مابهازای واقعی دارند. مثلا در تهران بنکدارانی بودند که برخی کارهای خیریه میکردند و یتیمخانهای دایر کرده بودند یا برخی از یهودیانی بودند که با سفارت انگلیس همکاری میکردند و بعدها به فلسطین اشغالی رفتند. ما شخصیت عبدالستار را براساس آنها ساختیم. البته قبول دارم که من نباید تنها یکی از افراد یهود را به این شکل نشان میدادم چون در آن دوران کلیمیهای خوب هم داشتیم و این نقص فیلم من است که کلیمی خوبی نداریم. شخصیتهای دیگری هم از واقعیت گرفتیم؛ مثلا ثقه..الاسلام اصفهانی را تاثیرگرفته از شخصیت شهید مدرس ساختم. میدانید که شهید مدرس طرفدارانی روحانی داشت که امام جماعت مساجد بودند اما معروف نبودند. رضاخان همه آنها را به شکل پنهانی کشت که به این قسمت هم در تاریخ کم پرداخته شده است.
شخصیتهایی که ما در فیلم آوردیم همه مابهازای واقعی دارند. مثلا در تهران بنکدارانی بودند که برخی کارهای خیریه میکردند و یتیمخانهای دایر کرده بودند یا برخی از یهودیانی بودند که با سفارت انگلیس همکاری میکردند و بعدها به فلسطین اشغالی رفتند. ما شخصیت عبدالستار را براساس آنها ساختیم. البته قبول دارم که من نباید تنها یکی از افراد یهود را به این شکل نشان میدادم چون در آن دوران کلیمیهای خوب هم داشتیم و این نقص فیلم من است که کلیمی خوبی نداریم. شخصیتهای دیگری هم از واقعیت گرفتیم؛ مثلا ثقه..الاسلام اصفهانی را تاثیرگرفته از شخصیت شهید مدرس ساختم. میدانید که شهید مدرس طرفدارانی روحانی داشت که امام جماعت مساجد بودند اما معروف نبودند. رضاخان همه آنها را به شکل پنهانی کشت که به این قسمت هم در تاریخ کم پرداخته شده است.
در سینمای جهان هم اینگونه است که تخیل نویسنده در کنار حقایق تاریخی قرار میگیرد اما میزان بهرهمندی از تاریخ در آثار مختلف متفاوت است. شما تا چه میزان از تخیل خود در نگارش فیلمنامه استفاده کردید؟
براساس واقعیت تاریخی شخصیتهایی ساختم که همه آنها در واقعیت با نامهایی دیگر وجود داشتند. در واقع وصل کردن این افراد به همدیگر از تخیل من آمده اما وجودشان واقعی بود. این قحطی 8 سال بعد از اعدام شیخ فضلالله نوری ایجاد میشود که هم شخصیتی روحانی و هم رجل سیاسی به شمار میرفت و متاسفانه بعد از اعدام ایشان هیچ اعتراضی صورت نمیگیرد و بعدها این بلا آمد و مردم تهران دچار قحطی شدند و طرفداران شیخ فضلالله را هم به تدریج در گوشه و کنار شهید کردند و بچههایشان را در خانههای طرفدارانش نگهداری میکردند که ما آن را در یتیمخانه تعریف کردیم.
دکتر محمدقلی مجد در گفتوگویی که داشته است از این نسلکشی به عنوان «هولوکاست ایرانی» نام میبرد. به نظرتان در برابر همه تبلیغات صورت گرفته درباره هولوکاست توسط غربیها این بخش از فجایع ایرانیان سالها از آرشیو تاریخی کنار رفته است؟
در دوران پهلوی این بخش از تاریخ را حتی در کتاب خاطرات هم دیگر نمیبینید. در واقع قصه از اینجا شروع میشود که انگلیسیها جاسوسانی در کاخ شاه داشتند که حتی از آنفلوآنزایی که شاه گرفته و سوپی که خورده بود هم اطلاع داشته و همه مکالمات را هم شنود میکردند و از همهچیز خبر داشتند. اینگونه مسائل نشان میدهد که همهچیز طبق برنامهریزی قبلی انجام میشود و از سال 1917 و طرح بالفور خیلی از اتفاقات توسط انگلیسیها با برنامهریزی دقیقی شکل میگیرد. آنها با توجه به اتفاقات شوروی هراس این داشتند که ایران هم تحت تاثیر عقاید ایدئولوژیک کمونیستی تغییر ماهیت دهد و این مساله وضعیت هند را هم که قلب بریتانیا در آن دوران بود را به مخاطره بیفکند. لذا طرح نسلکشی را در قالب خرید ارزاق و احتکار آن و بقیه ماجراهایی که در فیلم آمده صورت دادند.
یعنی از نظر شما وقوع و تشدید قحطی در ایران هم تحت طراحی انگلیسیها بوده است؟
اصلا به نظرم همهچیز با حساب و کتاب و تحلیل از وقایع توسط انگلیسیها رخ داده و هیچ کار انگلیسیها بدون طرح و تفکر نیست. انگلیسیها انصافا در این زمینه کارشان را خوب بلد هستند! آنها تشکیلات جدی و پیچیدهای دارند که چنان هوشمندانه رفتار میکنند که برخیها فکر میکنند ما که از مکر انگلیسیها صحبت میکنیم دچار توهم شدهایم! در حالی که حتی سفارش نوشتن قصه «دایی جان ناپلئون» توسط ایرج پزشکزاد که بعدها سریالی از آن ساخته شد بخشی از پروژه انگلیسیها بوده است که هرکسی از مکر و حیله آنها سخن بگوید او را متوهم دائیجان ناپلئونی خطاب کنند! آنها کاملا هوشمندانه در سیاست طرح میریزند، در حالی که آمریکاییها اقدامات بیفکر زیادی انجام میدهند. شما ببینید بلافاصله انگلیسیها بعد از انقلاب اکتبر سراغ لشکرهای بلاتکلیف روسها رفتند و همه لوازم و حتی لباس، توپ و اسب آنها را خریداری کردند.
پولهایی که داشتند و از سکه تزاری افتاده بود را به لیر انگلیس
تبدیل کردند و به آنها پرداختند و حقوق یکسال قبل آنها که پرداخت نشده بود
را با 3 ماه بعدش یکجا پرداخت کردند و همه لشکر باراتوف را به نوکر خود
تبدیل کردند که به دستور انگلیسیها با لباس روسی میرفتند و جنایت
میکردند. آنها بسیاری از نقشههای خود را با همین قزاقهایی که در لباس
سربازان روس بودند انجام میدادند. برای همین مردم درباره بسیاری از فجایع
تاریخی اشاره به روسها میکنند در صورتی که روسها در سال 1917 دیگر خارج
شده بودند. حتی تاریخنویسان هم در این تله افتادند و به اشتباه جنایات
انگلیس را پای لشکر روس میگذارند.
این دشمنی ریشهدار انگلیسیها با ایران که همچنان وجود دارد و در فیلم شما هم منعکس شده است از کجا سرچشمه میگیرد؟ به طوری که در همان سالهای سخت قحطی به شواهد یادداشت داناهو، انگلیسیها غلات را خریده و به باکو و جنوب روسیه میفرستادند تا به دست ایرانیها نرسد!
انگلیسیها نه دوستی دارند و نه دشمنی بلکه منافع دارند. هرکسی جلوی منافع آنها که سیریناپذیر و بیحد و حساب هم هست، بایستد دشمن آنهاست. لذا شما میبینید که هرجا رجلی سیاسی مخالف منافع بیحد آنها و نگران منافع ملت ایران بوده را حذف کرده و بیآبرویش میکردند. آنها برنامه قحطی را در ایران ریختند و نمیگذاشتند از هند غلات وارد ایران شود و از هر دسیسهای برای ضربه زدن به ایرانیها استفاده کردند. کاری کردند که خرید گندم و نان از قدرت مردم عادی خارج شود و هر چه قیمت بالا میرفت آنها با قیمت بالاتری خریداری میکردند. در دوران قاجار به خاطر حفظ هند نگذاشتند راهآهن و قطار داشته باشیم و حملونقل از طریق حیوانات انجام میشد. ابتدا جو گران شد و چنان بود که مردم مجبور شدند وسیله ترابری خود را بخورند و هرچه برای حمل لازم بود را استفاده کردند و دیگر قاطری برای حملونقل وجود نداشت.
بعد
گندم چنان گران شد که از طلا هم نایابتر بود. به همین دلیل مردم به خوردن
چیزهایی روی آوردند که وبا و طاعون و بیماریهای دیگر را به وجود آورد.
ناامنی هم با دادن باروت به یاغیها توسط انگلیسیها به حد اعلای خود رسید.
انگلیسیها بعد از پیروزی انقلاب بلشویک در شوروی ترسیدند تا همان قیام در
ایران اتفاق بیفتد و شاهی موافق با شوروی یا انقلاب شوروی سرکار بیاید!
چون کنترل پادشاهان آن دوران از طریق پرداخت رشوه و نفوذ در دربار و از
طریق رجال وابسته توسط انگلیسیها انجام میشد اما دیگر شرایطی جدید پیش
آمده بود و لذا تصمیم گرفتند مردم را فلج کنند و کشور فلج شد.
بعد هم یک
آدم بیسواد قلدر را آوردند و به یاغیان دستور دادند با رضاخان هماهنگ شوند
و به افراد هماهنگ شده درجه دادند و جزو ارتش شدند و هر که همراه نشد را
با ندادن بودجه و باروت و سپس حمله به آنها از بین بردند تا به ظاهر امنیت
برقرار شود. مردم هم خسته و بیروحیه و داغ دیده و گرسنه بودند برای همین
ساکت ماندند. مخالفی مانند شهید مدرس را هم خفه کردند بدون اینکه از طرف
مردم اعتراضی جدی شود چون مردم نیرویی برای مخالفت نداشتند و تنها
میخواستند آرام باشند. از این نظر نقشه انگلیسیها دقیق بود و نتیجه داد و
بعد هم برخی درسخواندهها شروع به ستایش از رضاخان چکمهپوش قلدر کردند و
هنوز هم پژواک صدایشان از حلقوم امثال زیباکلام شنیده میشود. در کل
واهمه انگلیسیها از آن شرایط باعث شد تا هر کاری را برای فلج کردن ایران
انجام دهند.
حتی گفته میشود پیشتر هم آبهای آلودهای را به ایران منتقل کرده و باعث ایجاد بیماری وبا شده بودند!
انگلیسیها آب قناتها را آلوده میکردند. مثلا برای از بین بردن مردمان روستایی، چند جنازه وبایی را در داخل سرچشمه قنات میریختند و همه مردمی که از این قنات در طول کیلومترها آب میخوردند مریض شده و میمردند. انگلیسیها میخواستند جمعیت ایران را کاهش داده و مردمی سرخورده بسازند. شرایط مردم هم در آن دوران چنان بود که همه دنبال آذوقهای بودند و انگار صحرای محشر شده بود. در قحطی آن سالها حداقل 4 تا 9 میلیون نفر را از میان بردند به طوری که سالها بعد از پایان قحطی هم جمعیت ایران به دوران قبل از قحطی نرسید. وقتی رضاخان از ایران رفت جمعیت ایران به زمانی رسید که تازه بر سر کار آمده بود، با توجه به اینکه کنترل موالید هم وجود نداشت.
در کتاب «قحطی بزرگ» اشاره به این شده که بین 8 تا 10 میلیون نفر هلاک شدند و جمعیت ایران به 10 میلیون نفر رسیده بود!
در منابع مختلف تعداد متفاوتی آمده است، مثلا دکتر حقانی براساس تحقیقات آماری عنوان کردند 11 میلیون مردهاند. در کل این رقم کمتر از 4 میلیون نبوده و این خیلی وحشتناک است. انگلیسیها رضاخان بیسواد را شاه این کشور کردند. میدانید که قزاقها جزو بیسوادترین و خشنترین اقوام به شمار رفته و به نوعی جزو زامبیها بودند که از مناطق دورافتاده روسیه آمده بودند. انگلیسیها کسی را که در میان این زامبیها بزرگ شده بود را شاه ایران کردند!
فیلم «یتیمخانه ایران» براساس سکانسهایی با نماهای باز ساخته شد و برخی از سکانسها یادآور آثاری کلاسیک در سینمای وسترن بوده است.
برخی میگویند شبیه «گلادیاتور» یا «دکتر ژیواگو» شده است. اما برایم تنها این مهم است که دغدغههایم فیلم شود.
مهمترین دغدغهتان در سینما چیست؟
به صراحت میگویم که همیشه سینماگری انقلابی بوده و انشاءالله خواهم بود و دغدغههایم هم از همین میآید. اگر فردا به من بگویند دیگر فیلم نساز و نتوانم دغدغههایم را فیلم کنم آنها را به شکل کتاب درمیآورم و اگر آن هم نشود آن را به شکل مقاله درمیآورم. سابقه ژورنالیستی من هم باز براساس دغدغههایم بود. حتی اگر فکر کنم که حضورم در حلب بیشتر از فیلمسازی اهمیت دارد حتما به آنجا خواهم رفت. یک کلاشینکف برمیدارم یا کشته میشوم یا میکشم! این راحتتر از اینگونه فیلم ساختن است.
همین دغدغهها باعث شده از جمله فیلمسازانی باشید که درباره اتفاقات مختلف واکنش نشان میدهید و حتی به رئیسجمهور نامه نوشته و به انتقاد از حذف «فجر» از عنوان جشنواره بپردازید!
ما همان هسته سختی از انقلاب اسلامی هستیم که آمریکا، انگلیس، استکبار جهانی و ضدانقلاب داخلی از آن میترسد. البته ما در این سالها ریزش و رویش در صف انقلابیها داشتهایم اما مردم پای ارزشها ایستادهاند. من هم هر جا که احساس کنم باید کمکی به انقلابم کنم آن را انجام خواهم داد.
فکر میکنید تا چه زمانی دوام خواهید آورد؟!
تا زمانی که این مردم پابرجا هستند انقلاب و انقلابی هم سقوط نمیکند. انقلاب را مردم حفظ میکنند. مردم پشتیبان رهبر و نظام و سپاه و ارتش و بسیج هستند و من فیلمساز همین مردم انقلابیام و حرفهای رسانههای ضدانقلاب و دنبالههای داخلی آنها برایم مهم نیست. همه سرمایه ما از همین مردم است. ضدانقلاب میخواهد در مردم ایجاد شک کند. آنها در سالهای اول انقلاب گروهکهایی ایجاد کردند و به جان انقلاب انداختند و بعد حمله نظامی کردند و بعد فتنه را ساختند و به یارگیری پرداختند و برخی نیروهای انقلابی هم دچار ریزش شده و به آنها پیوستند. الان هم به نظرم آخرین کمینگاه را ایجاد کردهاند و آن فساد اقتصادی است و امیدوارم انقلاب ما به سلامت از این کمینگاه عبور کند. افراد ضدانقلاب و دنبالههای آنها با فساد اقتصادی در بانکها و موسسات دولتی و ادارات و وزارتخانهها و ایجاد اشرافیت دارند سعی میکنند مردم را نسبت به انقلاب اسلامی و عدالت آن ناامید کنند و موجب ریزش شوند و وظیفه ما این است که به هسته سخت و مردمی انقلاب اسلامی بگوییم بمانید و خدا هست و خدای 57 و سالهای دفاعمقدس نمرده است و هرگز نمیمیرد. خداوند رهبر انقلاب را برای ما حفظ کند و انشاءالله به رهبری ایشان از آخرین کمینگاه دشمن یعنی فساد اقتصادی و اشرافیت زاییده از آن هم عبور خواهیم کرد.
وضعیت اکران فیلم «یتیمخانه ایران» را در گیشه چگونه میبینید؟
نمیدانم چه اتفاقی برای فیلم در گیشه خواهد افتاد. یک روزی بود که فقط شما به عنوان فیلمساز فیلم را میساختید و اگر فروش نداشت به دلیل اینکه فیلمها نگاتیوی بودند باید با تبر خرد میشدند چون سوزاندنشان هم آلودگی بالایی ایجاد میکرد اما حالا دیگر اینگونه نیست و شبکههای مختلفی برای دیده شدن فیلم وجود دارد. فیلمها بعد از اکران به شبکه نمایش خانگی میروند و بعد هم وارد اینترنت و تلویزیون و فضاهای دیگری برای تماشای مردم میشوند. از این نظر دیگر همهچیز گیشه نیست و برای تماشای مخاطبان فضای گستردهای وجود دارد. بهنظرم فیلم «یتیمخانه ایران» در آینده مخاطبان زیادی پیدا میکند و به فضل خدا ماندگار خواهد شد.
فکر نمیکنید اکرانهای جهانی فیلم «یتیمخانه ایران» هم میتواند موجب انعکاس وقایع تاریخی این جریان و دستهای آلوده انگلیسیهای استعمارگر باشد. درباره پخش بینالمللی فیلم هم اقداماتی انجام شده است؟
به نظرم اگر در داخل موفق نشویم در خارج از کشور هم اتفاقی نمیافتد. یعنی بیشتر باید مردم خود را درباره این اتفاق آگاه کنیم که چه بلایی سرشان آمده است. مساله مهم دیگر این است که اکرانهای جهانی 30 سال است دست برادران اسفندیاری افتاده که روی خوش به آثار انقلابیهای سینما نشان نمیدهند و همه چیز دست آنهاست و نسبت به فیلمسازان انقلابی بغض دارند و نمیگذارند فیلمهایمان به خارج از کشور برود! این افراد در همه دولتها ماندگار هستند و همه میروند و این برادران هستند و آدمهایی مثل پناهی و قبادی و مخملباف و همه کسانی که دچار شک و ریزش از انقلاب شدند را اینها زمینهسازش بودند! متاسفانه اینها مورد حمایت مسؤولان هم قرار میگیرند و با بودجه دولت و با عنوان اسلامی همهجا فیلمهای ضدانقلابی و ضدایرانی میبرند و این غربت بزرگی در سینمای ما است که وزارت امور خارجه سینمایمان دست افرادی است که انقلاب اسلامی را قبول ندارند و برای تاریک نشان دادن چهره انقلاب اسلامی سالهای سال است که به ضدیت با نظام میپردازند؛ گواه این مساله هم فیلمهایی است که به جشنوارهها میبرند.
منبع: وطن امروز