مسیب همشهری مجید بود و خیلی با هم انس و الفت داشتند. مجید یادش می رود که سر نماز است و نباید به چیز دیگری مشغول باشد، به مسیب می گوید عه عه مسیب تو اینجا چیکار می کنی؟!

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، محمد نیک نفس از رزمندگان آذربایجانی و از ایثارگران لشکر 31 عاشورا، خاطره جالبی از یک نماز جماعت در یک ایستگاه صلواتی را اینگونه برای ما تعریف می کند:

یادی کنیم از رزمنده مرحوم «مجید خیری»؛ دوستانی که ایشان را در جبهه دیده بودند وقتی اسمشان را می برم تمام ادا و اطوارهای این رزمنده که هم اینک به رحمت خدا رفته و ان شاءالله با شهدا محشور شود، جلوی چشمشان مجسم می شود.

مرحوم «مجید خیری» اندکی حواسش ناجمع بود و به قول امروزی ها آنرمال بود. از هیچ کس ترس و ابایی نداشت، نه از خودی ها و نه از عراقی ها، ولی به حاج محمد سوداگر ارادت ویژه ای داشت و از ایشان بسان برادر بزرگتر حساب می برد.

می خواهم خاطره ای از او در ایستگاه صلواتی را که از زبان خودش شنیدم و سایر دوستان مراغه ای نیز که شاهد ماجرا بودند، بعدا این ماجرا را تایید کردند، تعریف کنم.

در ایستگاه صلواتی نزدیک اهواز موقع ظهر شده و برادران رزمنده حاضر در حسینیه دنبال فردی می گردند که نماز را به امامت او اقامه کنند. معمول بود که در چنین جاهایی از برادران رزمنده ای که طلبه بودند و یا از رزمندگان مخلص دیگر بعنوان امام جماعت استفاده می کردند. چشم بچه ها از میان آن همه جماعت رزمنده، به مجید خیری می افتد که کلاه مشکی شیخ مآبی بر سر گذاشته و ریش پرپشتی دارد و در گوشه ای از حسینیه نشسته...

امام جماعتی که وسط نماز فرار کرد!
نفر دوم نشسته از راست چفیه بر گردن مجید خیری، موقعیت چوئیبده قبل از والفجر هشت و نفر دوم ایستاده از راست حاج محمد سوداگر 

در اینگونه ایستگاه های صلواتی نیروهای رزمنده تمامی لشکرهای موجود در منطقه می آمدند و شربتی می خوردند و نفسی تازه می کردند و می رفتند. بر و بچه هایی که شناختی با مجید نداشتند از او دعوت می کنند که امامت جماعت را برعهده گرفته و نماز را بخواند.

ایشان هم با صلواتی از جمع رزمنده ها بلند شده و بدون تعارف جلوی صفوف نمازگزاران می رود تا نماز را اقامه کند. مجید لکنت زبان بخصوصی داشت و با آن گرفتگی زبانش و ادای عجیب غریب کلمات، اقامه را می خواند، همه بلند می شوند و پشت سر او صف ها را منظم می کنند و ایشان تکبیره الاحرام را گفته و نماز را شروع می کند.

رکعت اول را می خواند. می گفت آنچنان جوگیر شده بودم که دور و برم را نمی دیدم چون تا بحال در جایی امام جماعت را تجربه نکرده بودم و این بار اولم بود که امام جماعت می شدم. رکعت دوم را هم تا قنوت ادامه داده و دستانش را که برای قنوت بالا می برد چشمش به مسیب فرزند طیب خیراللهی می افتد که میکروفون بدست جلوی مجید خیری مکبری می کند.

مسیب همشهری مجید بود و خیلی با هم انس و الفت داشتند. مجید یادش می رود که سر نماز است و نباید به چیز دیگری مشغول باشد، به مسیب می گوید عه عه مسیب تو اینجا چیکار می کنی؟! مسیب اشاره می کند که نمازت را ادامه بده و مجید یهو متوجه می شود که سوتی بزرگی داده است. قنوت را ادامه می دهد تا رکوع رکعت دوم. مجید گفت که وقتی رکوع رفتم سعی می کردم در آنحال از میان جفت پاهایم صفوف نماز پشت سرم را دید بزنم که نکند بچه ها متوجه سوتی من شده و نماز را ترک کنند!

از رکوع بلند شده و سجده اول را تمام کرده و در سجده دوم بلافاصله بلند شده و در حالی که جماعت در حال سجده هستند به مسیب اشاره می کند که صدایش را درنیار و بدون تشهد و سلام آنجا را ترک می کند و آن جماعت بی خبر از همه جا را در حال سجده جا می گذارد.

متاسفانه این قسمت خاطره درست یادم نیست که مسیب هم همراه ایشان آن جمع را در سجده رها کرده رفته یا نه...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 5
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 2
  • امین ۱۲:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۷
    1 0
    شادی روح شهدای لشکر دلاور 31عاشورا صلوات
  • ثانی م ۱۲:۲۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۷
    0 0
    خدایی اینا از جنس بشر نبودند.انگار از یه دنیای دیگه اومده بودن.اصلا یه عده فرشته رو فرستاده بودند برن در قالب تن آدمی زاد.
  • ۱۲:۵۵ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۷
    0 0
    یادش بخیر سال 66 یکی از این بارونی ها ی سپاه رو من داشتم چه حس خوبی داشت پوشیدنش
  • سربدار ۱۶:۲۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۷
    0 0
    یادشهدای عزیز مهدی باکری حمید باکری مرتضی یاخچیان بازگشا علی اکبر کاملی وهمه شهدای عزیز لشکر 31 عاشورا رهیری اشتری قاسمخانی برزگر جوادی احد مقیمی و آنهایی که در جزیره مجنون در هلی کوپتر سوختند و یاد شهیدان زنده میراب حبیب شهسواری گردان حضرت قاسم و علی اکبرو ابوالفضل و ادوات محمد زاده وهمه برادرانی که اسمشان از یادم رفته
  • مسعود ۱۲:۱۲ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۹
    1 0
    چرا عزيزم اتفاقا" از جنس بشر بودند با همه خوبيها و بديهاي آدميزاد, اما اتفاقي كه در جريان پيروزي انقلاب و نهضت اسلامي افتاد باعث شد كه جمع زيادي از اقشار مردم ايران بخصوص قشر جوان, تحت تأثير انفاس قدسي امام راحل عظيم الشأن قرار بگيرند و حماسه اي تاريخي و بي بديل در تاريخ كشورمان رقم بزنند كه اگر دهها سال هم در مورد اين حماسه ها و مردانگي ها واز خودگذشتگيها فيلم ساخته شود و قلم فرسايي شود و حرف زده شود باز هم كم است.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس