اگر «شرارت» یکی از نمودهای «امر زشت» باشد،‌کارنامه‌ی اسپیسی لبریز از شخصیت‌های شروری است که هیچ‌گاه خشم تماشاگران را برانگیختند و در عوض به قدری متقاعد کننده بودند که حتی مخاطبان نیز به این شخصیت‌ها حق می‌دادند

گروه فرهنگ و هنر مشرق- وقتی خواهران جادوگر در نمایشنامه‌ مکبث در میان ارواح خبیث ایستاده‌اند و آینده‌ی خونین را نظاره می‌کنند، ناگهان نعره می‌کشند که: چه زشت است زیبا،‌ و چه زیباست زشت. تلاش و کار سی‌ساله‌ی کوین اسپیسی همانند نعره‌ی هراسناک جادوگران مکبث،‌ نمایشی در خور و زیبا از «زشتی» یا امر زشت است.

گناهانت را به یادآور

اگر «شرارت» یکی از نمودهای «امر زشت» باشد،‌کارنامه‌ی اسپیسی لبریز از شخصیت‌های شروری است که هیچ‌گاه خشم تماشاگران را برانگیختند و در عوض به قدری متقاعد کننده بودند که حتی مخاطبان نیز به این شخصیت‌ها حق می‌دادند که دیگری را بکشند، گناه کنند یا از دیگران پله‌هایی برای پیشرفت خودشان بسازند و در یک کلام، «شرور» یا «زشت» باشند. زیباترین و ماندگارترین تصاویری که از اسپیسی به یاد می‌آوریم قاتل زیرک یا گناهکار ماهری است که پوزخند مغرور و جاه‌طلبانه‌اش، آرام‌آرام بر پرده‌ی سینما نشت می‌کند.

گناهانت را به یادآور



کوین اسپیسی متولد نیوجرسی آمریکاست و به واسطه‌ی شغل پدرش مجبور بود که دائماً در سفر باشد و از ایالتی به شهر و کاشانه‌ی دیگری سفر کند. پس از تحصیل در یک مدرسه‌‌ی نظامی، به تئاتر علاقمند و وارد مدرسه‌ی بازیگری شد. بعدها دو ویژگی یعنی جنوبی بودن و تحصیل در مدرسه‌ی نظامی (البته دوستی با بیل کلینتون را هم نادیده می‌گیریم) به او کمک کرد تا شخصیت «فرانک آندروود» در سریال خانه‌ی پوشالی مانند مومی در دستان ورزیده‌اش باشد و با تبحر، قساوت ذاتی و فساد درونی شخصیت رئیس جمهور را در این سریال،‌ آشکار و بازی کند. اسپیسی شیفته‌ی تئاتر است و تاکنون چندین بار موفق به کسب جایزه‌ی تونی شده. بازی در نقش «هنری پنجم» نام او را بر سر زبان‌ها انداخت اما یکی از اولین موفقیت‌ها به ایفای نقش «اسوالد» در نمایش اشباح اثر هنریک ایبسن مربوط می‌شود.


گناهانت را به یادآور

 اسوالد علی‌رغم دوری از پدرش که تجسمی از شر و امر زشت است، به بیماری پدرش مبتلا می‌َ‌شود، و این گونه است که تقدیر اسپیسی با نمایشگری امر زشت آغاز می‌شود و رقم می‌خورد. اسپیسی به هنگام تصویر کردن امر شر یا زشت از دستور نیچه در شامگه بتان حذر می‌کند. به نظر نیچه : در زشتی، نشانه و علامتی از فساد دیده می‌شود. هر گونه فرسودگی،‌ درشتی،‌ فرتوتی، خستگی، آشوب یا حتی فلج فیزیکی، فساد یا خرابی، واکنش یکسانی را برمی‌انگیزاند: زشت ... انسان از زشتی منزجر است چرا که از شامگاه گونه‌ی خویش تنفر دارد. اما اسپیسی هر چند ایفاگر شر و امر زشت می‌شود، به سبب دریافت متفاوتش از امر زشت، انزجار تماشاگرانش را از نمایش زشتی برنمی‌انگیزاند. او فراسوی هر نیک و بدی می‌ایستد تا حتی شرارت هم مطلق نباشد، چنان که خوبی یا زیبایی. آنچه راهنما و ابراز کوین اسپیسی برای نمایش شخصیت‌های شرور است، چشم‌های دو دو زن و نگاه خیره‌ی اوست که همیشه محتاج چیز دیگری است تا اسپیسی بتواند شرورترین شخصیت‌های سینمایی را تصویر کند: لبخندی گناه آلود و مغرور که او را مجهز به سهمناک‌ترین قدرت دنیا می‌کرد: «ترس»...


نگاه اسپسی به امر شر، ماهیتی پدیدار شناسانه دارد. او شر یا همان امر زشت را در مقابل خیر و زیبایی علم می‌کند و حتی هویت مستقلی به امر شر در برابر زیبایی می‌دهد. این استقلال، چنان پیچیدگی و غنایی به زشتی(یا همان شر) می‌دهد که دیگر فقط مجموعه‌ای از تضادهای ساده در برابر اشکال متنوع زیبایی و خیر نیست. به قول کارل روزنکرانتز:‌ همان گونه که شرارت و گناه، متضادهای نیکی هستند و جهنم را نوید می‌دهند، زشتی نیز همچون جهنم زیبایی و امر خیر است. اسپیسی در یکی از مصاحبه‌هایش و پس از ایفای نقش آندروود در خانه‌ی پوشالی گفته:‌ مردم من را به خاطر شرارتی دوست دارند که نشانشان می‌دهم.

گناهانت را به یادآور

به همین علت است که دریافت و رویکرد متفاوت اسپیسی از امر شر باعث شده تا او به قول راجر ایبرت،‌ ایفاگر نقش یکی از شرورترین شخصیت‌های سینمایی در فیلم هفت باشد. در این فیلم، او قاتلی زنجیره‌ای به نام «جان دوو» است که قربانیانش را از میان گناهکارانی انتخاب می‌کند که مرتکب یکی از هفت گناه کبیره شده‌اند. یکی از صحنه‌های ماندگار این فیلم لحظه‌ای است که اسپیسی (جان دوو) در نقش قاتلی خودش را به نیروی پلیس معرفی کرده و حالا در معیت پلیس خشمگین(برادپیت) به سراغ آخرین قربانی می‌روند. دوو با زیرکی، پلیس جوان را به قاتل خشمگین خودش تبدیل می‌کند و وقتی براد پیت به سوی او شلیک می‌کند، لبخند جادویی اسپیسی نقش می‌بندد، لبخند یک گناهکار به گناه و زشتی ناگهانی که از فرد بی‌گناهی سر زده است.

گناهانت را به یادآور

اسپیسی نقش‌های بی‌شماری بازی کرده اما سیاق بازی‌اش به این صورت است که میان خودش و نقش‌هایی که بازی می‌کند، فاصله‌ای می‌اندازد تا بتواند آنها را (یا شرارت نهفته‌شان را) بهتری کنترل کند. هر چند از نمودهای بیرونی هم غفلت نمی‌کند مثلا وقتی مشغول تمرین برای بازی در نقش «ریچارد سوم» بود،‌ شروع به ورزش و ترک سیگار کرد تا به قول و سفارش یکی از دوستانش: حتی اگه قوز هم داری از قوزت استفاده کن و به کارش بگیر. تا بتواند نقش ریچارد سوم، پادشاه خشن و گوژپشت انگلستان را ایفا کند. وقتی اسپیسی نقش شخصیت‌های منفی و شرور را بازی می‌کند، قدرتی جادویی دارد که می‌تواند دیگران را ترغیب کند  تا هر چیزی را باور کنند. مثلا قبول کنند که او از سیاره‌ی دیگری آمده یا قاتل زنجیره‌ای و باهوشی است که طعمه‌ی خشم پلیس می‌شود یا حتی معلمی در یک شهر دور افتاده است.به گزارش 24، صدای یکنواخت اسپیسی، کیفیت خاصی به او داده که کاملا با نقش شخصت‌های شرور نظیر جان دوو، قاتل سرسخت و زیرک هفت تطابق دارد. نمی‌توان فرانک آندروود را با صدای دیگری تصور کرد؛ او به کمک همین صدای یکنواخت است که می‌تواند حرص،‌ خشم و ترس را از صدایش سلب کند و نقش بی‌گناهی را بازی کند که از بازی بزرگان خسته شده.

گناهانت را به یادآور

نگاه خیره، فریادهای خشمگین و مهارشده‌ی اسپیسی به همراه لبخندهای گنهکارانه‌اش و پوزخندهای مغرورش، به اسپیسی کمک می‌کند تا حتی تماشاگران را نیز فریب بدهد. تازه در پایان فیلم مظنونین همیشگی است که متوجه می‌شویم رودست خورده‌ایم و فریفته‌ی شمایل معصوم و بی‌گناه«وربال کیتز» شده‌ایم و برای این چلاق دوست داشتنی دلسوزی کرده‌ایم؛‌ غافل از این که او، همان «کایزر شوزه» یا قاتل اصلی فیلم است. اسپیسی شرارت‌ شخصیت‌هایی را که بازی می‌کند در مقابل امر زشتی قرار می‌دهد که از تماشاگران ناشی می‌شود و بدین ترتیب شرارت نقشی را که بازی می‌کند با شرارت ناشی از درک نادرست یا قضاوت عجولانه‌ی تماشاگران تطهیر می‌کند.

مثلا در فیلم مظنونین همیشگی، تماشاگران «غفلت» می‌کنند و به خاطر غفلتی که کرده‌اند خشونت و زیرکی وربال کیتز را می‌بخشند. شاید یکی از دلایل علاقه‌ی تماشاگران به شخصیت‌های شروری که توسط اسپیسی خلق شده‌اند به سبب این نکته باشد که آنها فارغ از هر نیک و بدی، از عوام بهترند، از آنها زیرک‌تر و باهوش‌تر و همین برتری بر عوام موجب می‌َشود تا دوست داشتنی و حتی متقاعد کننده جلوه کنند. نظیر همین اتفاق به شکل متفاوت‌تری برای «لستر برنهایم» در زیبایی آمریکایی می‌افتد. اسپیسی(لستر برنهایم)،‌ همسر «کارولین» و پدر «جسی» است اما مونولوگ آغازین و پیش درآمد فیلم او را از تمامی گناهانش تبرئه می‌کند؛ وقتی کیسه‌ی پلاستیکی با ملایمت در هوا می‌چرخد و صدای او به گوش می‌رسد که: کیسه داشت باهام می‌رقصید، مثل یه بچه‌ی کوچولو که التماسم می‌کرد تا باهاش بازی کنم. اون روز بود که فهمیدم فیلم‌های ویدئویی بهانه‌ی بیخودیه اما باعث می‌شه همه چیز رو به خاطر بیارم. باید به خاطر بیارم. گاهی وقت‌ها به قدری زیبایی در جهان هست که احساس می‌کنم نمی‌تونم تحمل کنم و قلبم در آستانه‌ی فرو ریختنه.

لستر از تماشاگران فیلم باهوش‌تر نیست و همچون آنها مسلح به نیرویی جادویی نیست اما همانند همه‌ی تماشاگران، مردی عامی و معمولی است که همانند همه لحظه‌ای پایش می‌لغزد و همین شباهت است که باعث می‌شود تماشاگران گناه لستر را به او ببخشایند. او یکی از ماست که می‌فهمیم و می‌بخشیمش؛ مردی که شری خالی از تعقل و تفکر انجام داده، اما به قول هانا آرنت بزرگ‌ترین شر از کسانی سر می‌زند که به یاد نمی‌آورند،‌ کسانی مانند جان دوو، وربال کیتز یا آندروود که ابزار شری می‌َشوند که در قدرت یا سیاست خانه کرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس