تالار مولوی بار دیگر محل اجرای نمایش «پچپچه‌های پشت خط نبرد» علیرضا نادری شده اما این بار به کارگردانی محمدرضا ستاری. نسخه ستاری از متن علیرضا نادری یک برداشت دانشجویی است و به نظر می‌رسد تماشای این اثر در قالب حرفه‌ای میسر نباشد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - در این اثنا که فیلم «ایستاده در غبار» خبرساز است و گفته‌هایش از یک قالب جدید دراماتیک، مایه تعجب تعداد کثیری از مخاطبان شده است؛ در گوشه‌ای دیگر، در مدیومی دیگر، اتفاق هنری دیگری با همان مضمون در حال اجراست که تا به امروز یکی از پربحث‌ترین آثار هنری در نوع خود بوده است.

این روزها فیلم «ایستاده در غبار» ساخته محمد حسین مهدویان، کارگردان جوان سینما نقل محافل هنری دفاع‌مقدسی است. فیلم به سبب نمایشی نسبتاً واقعی و البته مستندگونه از زندگی یک فرمانده، خاص شده است. فیلمی به لایه‌هایی از زندگی احمد متوسلیان سرک می‌کشد تا عصیان او در سالهای کوتاه حضورش در جبهه‌های جنگ را واکاوی کند. فیلم اگرچه در ظاهر به یک واقعه‌نگاری می‌ماند؛ اما بیشتر حال و هوایی روانکاوانه دارد. از همین رو این نمایش جذاب سینمایی، خاص و بدیع به نظر می‌رسد؛ ولی برای سینما، نه برای تئاتر.

اوایل دهه هفتاد، یک نمایشنامه معادلات تئاتر دفاع‌مقدسی را به هم می‌ریزد و به نوعی شکل آرمانی آن را مخدوش می‌کند. نمایش چندان به مذاق بخش خاصی از جامعه خوش نمی‌آید و با وجود استقبال جامعه هنری از آن، نمایشش ممکن نمی‌شود. با گذشت زمان ارزشهای نمایشنامه بیش از پیش مشخص می‌شد و حسرت اجرایش بیشتر بر دل می‌ماند. «پچپچه‌های پشت خط نبرد» به نمایشی تبدیل شد که مدام خوانده می‌شود و مورد بحث قرار می‌گیرد. علیرضا نادری، نویسنده آن در این مدت قلمش شیوه دیگری را دنبال می‌کند و با آنکه کماکان به عنوان یکی از نویسندگان دفاع‌مقدسی شناخته می‌شود؛ اما باز «پچپچه‌های پشت خط نبرد» است که سوگلی آثارش شناخته می‌شود، حتی پس از همکاریش با حسن فتحی در کیفر و میوه ممنوعه.

شاید اگر «پچپچه‌های خط نبرد» در همان دهه هفتاد اجازه می‌یافت و دیده می‌شد، درک «ایستاده در غبار» به مراتب راحت‌تر می‌بود. «پچپچه‌های پشت خط نبرد» داستان چند سرباز در اوایل دهه شصت است، سالهایی که بارقه‌هایی از پایان جنگ وجود داشت و همه چیز در یک آتش‌بس شکننده فرو رفته است. سربازان هر یک نماینده گروهی فکری در جبهه هستند و این مساله موجب تقابلهای کلامی بسیاری می‌شود که می‌توان از آنها با عنوان «پچپچه» یاد کرد. حلقه واصل این پچپچه‌ها نیز شخصیتی است به نام علیرضا. علیرضا کسی است که تمام اندیشه‌های مطرح شده را به سخره می‌گیرد و به سبب کاریزمای شخصیتی، همه چیز را در ید قدرت خود می‌گیرد؛ اما او کسی است که در انتهای نمایش پیش‌بینی می‌کند چه بر سرشان خواهد آمد. همه چیز «پچپچه‌های پشت خط نبرد» در همین رویداد متفاوت می‌شود و آن هم میل به زنده ماندن است؛ در برابر آرمان شهادت‌طلبی.

ساختار نمایشنامه نادری تودرتو و خارج از اسلوبهای خطی و ارسطویی‌مآب است. این اولین اختلاف اثر او با اعضای خانواده نمایشهای دفاع‌مقدسی است. شخصیتهای نادری به هیچ عنوان سفید نیستند. این دومین اختلاف بارز اثر او بود. در نمایش او جایی برای شخصیتهای سفید مرگ‌آگاه و فرشته‌گونه نبود. آدمهای نادری در «پچپچه‌های پشت خط نبرد» ترس و شجاعت را توأمان در خود داشتند. علیرضا در نقش بچه‌زرنگ گردان، کسی است که در نهایت از مرگ می‌هراسد و در مقابل شخصیت ترسوی پرویز، چندان در برابر ناملایمات جنگ خم به ابرو نمی‌آورد. نمایشنامه نادری آرام آرام به بیان تلخی یک کهنه‌سرباز جنگ علیه جنگ تبدیل می‌شود. این سومین اختلاف اثر نادری با اسلافش است. نادری جنگ را تمجید نمی‌کند و با آنکه به دفاع از ارکانش می‌پردازد؛ کلیتش را مذموم می‌داند. انتخاب بازه زمانی یک آتش‌بس - که می‌دانیم رخ نداده است - تعلیق میان ترس و شجاعت را برجسته می‌کند. دیالوگهای در هم نمایشنامه فضا را متشنج می‌کند و ضرب‌آهنگ تند اثر، با آن جملات کوتاه در هم فرو رفته، اثر نادری را به یکی از آثار بحث‌برانگیز دنیای درام‌نویسی ایران بدل کرده است.

محمد رضایی‌راد در مقاله‌ای با عنوان «گوش سپرددن به آوای مدفون» اثر نادری را بازتاب مفهوم چندصدایی می‌داند و آن را به مثابه‌ای مدلی از یک جامعه کوچک معرفی می‌کند. او «پچپچه‌های پشت خط نبرد» اثر حماسی نمی‌داند و علت آن همان اختلافات بالاست. کافی است این نمایش را با آثار رضا صابری قیاس کنید که قهرمان حماسه‌وار خود را فدا می‌کند. در عوض شخصیتهای نادری در تقلای بقا هستند. آنان در میدان جنگ، در کنار خط مرزی، به جای سنگر به فضای باز پناه‌ می‌آورند تا زیر مهتاب شب را روز کنند.

سال 91 اشکان خیل‌نژاد به سراغ متن نادری رفت. او در ابتدا متن را در بخش نمایشنامه‌خوانی جشنواره دانشگاهی اجرا کرد و سپس آن را در مولوی به مدت28 شب روی صحنه برد. نمایش خیل‌نژاد مملو از ستارگان امروز تئاتر بود از نوید محمدزاده و هادی عطایی تا مهدی فریضه و البته کیوان ساکت‌افی که این روزها مجری سیماست. نمایش باب اظهار نظرها را گشود و تقابل آرا این بار در بدنه هنری نسبت به نمایشنامه نادری زنده شد.

سال 95 بار دیگر سالن مولوی میزبان اجرای دوباره این متن شده است. گویی مولوی پناهگاه متن ناب نادری است. نمایش محمدرضا ستاری بسیار وفادار به متن پیش رفته است. ستاری طبق رویه ثابت مولوی تیمی جوان گرد آورده است و در نهایت اثری دانشجویی خلق کند. از همین نظر برای کسانی که چند سال پیش کار خیل‌نژاد را با همین سیاق در مولوی تماشا کرده‌اند، قیاس اجتناب‌ناپذیر است. فارغ از امر قیاس نمایش ستاری با تمام تلاشش برای بیان اندیشه‌های نادری کند و باز است. بزرگی صحنه مولوی کمکی به تحرک نمایش نکرده است. اتمسفر شب بر کلیت اثر حاکم شده است و فقدان حضور علیرضا در صحنه‌های بدون او، اثر را خموش و خسته می‌کند و تنها موفق می‌شود بار دیگر اندیشه نادری، سرباز جنگ دیده تئاتر ایران را بار دیگر روی صحنه برد.

دو اجرا از این متن در طول چهار سال این مهم را گوشزد می‌کند که با تغییر رویه و دیدگاه‌ها و کمرنگ شدن فضای سلبی نسبت به موضوعات دفاع‌مقدسی وقت آن رسیده تا «پچپچه‌های پشت خط نبرد» توسط یک گروه حرفه‌ای اجرا شود. شاید محمدرضا ستاری ده سال دیگر، در قامت یک حرفه‌ای دیگر این متن را بدین شکل و شمایل اجرا نکند، شاید.
منبع: تسنیم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس