400 سال پیش اروپا شاهد انقلابی در نوع نگرش خود به عالم و آدم بود و همین تغییر نگاه به آرامی به تفکر غالب و حاکم در مغربزمین و سپس تمام جهان تبدیل میشود و مبدأ و علت بسیاری از مسائل قرار میگیرد. دین به حاشیه رانده میشود و با ظهور مذهب پروتستان جامعه مسیحی اروپا به نوعی به فکر ساخت بهشتی زمینی میافتد. جلوه ظاهری این تفکر نو ساختن جهان با تکیه بر علوم فنی و تکنیکی است، دنیایی که تمام نیازهای انسان را رفع و او را از هر قید و بندی رها کند.
انقلاب صنعتی انگلیس و سپس انقلاب فرانسه در واقع تجدد یا همان مدرنیته را که روح حاکم این تمدن جدید است بیشتر قوام داد و دنیای امروز، آینده همان گذشته تاریخی اروپای پس از نوزایی دینی است. این تمدن جدید مرزهای تفکری و جغرافیایی را میپیماید و به مشرقزمین نیز میرسد.
از برخورد کشورهای دیگر میگذریم، هدف ما در این نگاشته کوتاه، نوع رویکرد و واکنش ایران به این تغییر اساسی و تاثیر آن بر مسائل نظامی و دفاعی است. تجدد غربی ورای روح حاکم بر آن که انسانگرایی، سلطه و جدایی دین از سیاست است جلوه ظاهری خیرهکنندهای یعنی تجدد و پیشرفت تکنیکی دارد. متفکران ایرانی از همان ابتدای رویارویی با این تفکر جدید بیشتر تحت تاثیر ظواهر آن قرار گرفته و به تفسیری سطحی و از سر تعجیل از آن میپردازند و تا جایی ادامه میدهند که به جای تامل، تقلید را تنها راه درمان عقبماندگی علمی ایران میانگارند.
این طبقه از متفکران، در همیشه تاریخی خود در دام گیرودار تناقضات فراوان و گاه خودزنیهای عجیب هستند و با توجیهاتی، ابایی از خیانت به کشور هم ندارند. در دوران صفویه که رنسانس در اروپا شکل میگیرد و مغربزمین در حال خیز برای توسعه تکنیکی است، ایران درگیر جنگ و اشغال همسایگان و دشمنان خارجی است و بخشهایی از کشور به استعمار اجانب درآمده است.
آن چیزی که در این برهه برای ما محل توجه است تلاش حاکمان ایران برای حفظ استقلال و آزادی از دست بیگانگان است. جنگهای خونینی شکل میگیرد و در عین رشادت ایرانیان، نتایج مطلوب حاصل نمیشود. مهمترین این جنگها برای شاهان صفوی نبرد با عثمانی است که ارتش عثمانی با تکیه بر توپخانه و سلاحهای گرم، شالوده سپاه ایران را از هم پاشیده و به پیروزی میرسد، موضوعی که دست خالی سپاه ایران را برای حاکمانش عیانتر میکند. علت این شکست چیزی جز عدم برخورداری ایران از علم روز، تکنیک جدید و به تبع آن دستی تهی از سلاحهای برتر نبود.
شاهان صفوی تلاش میکنند این شکاف را با خرید سلاح و وارد کردن متخصصان فنی از چند کشور اروپایی جبران کنند و در برههای نیز موفق به دستیابی به سلاحهای جدید و شکست دشمنان خود میشوند. ارتش ایران برای نخستینبار به تفنگ گرم و توپخانه دست پیدا میکند و با تکیه بر همین فناوری وارداتی در میدانهای نبرد قرین پیروزیهایی میشود و ایران را از یوغ استعمارگران رها میکند.
در دوران صفویه به همراه پیشرفت حیرتانگیز در علوم انسانی و حوزههایی چون فقه، کلام و فلسفه، توسعهطلبی امپراتوری عثمانی در سرحدات غربی ایران متوقف و استعمارگران پرتغالی از جنوب رانده میشوند اما در نهایت صفویه موفق به قوام فضای علمی و سازوکاری برای توسعه علوم فنی و مهندسی در کشور نمیشود و این نقیصه با افول و فروپاشی امپراتوری صفوی بیش از پیش خود را نمایان میکند.
مشکل ناشی از همان رویکرد سطحی به مغربزمین است که حاکمان ایرانی گمان میکردند با واردات تکنولوژی میتوان به فناوری دست یافت، غافل از اینکه پیشرفت علم و فناوری بیش از هر چیز نیازمند ایجاد فضا و شرایط رشد علمی است. زمان میگذرد، «نادرشاه افشار» با تکیه بر همان داشتهها به کشورگشایی میپردازد اما پس از افشاریه و زندیه که دوره آرامش قبل از توفان ایران است و با ظهور سلسله قاجار این شکاف عمیق دوباره نمایان میشود. قاجاریه خود را اسیر توسعهطلبی کشورهای استعمارگر میبیند؛ روسیه، انگلستان و فرانسه هر کدام به طمع منافعی با تکیه بر توان علمی و فناوری خود عالم را در تسخیر خود میگیرند و ایران هم از این غائله جدا نمیماند.
طبقه نوظهور روشنفکری و سیاسی ایران هر کدام به یکی از این قدرتها وابستگی فکری و سیاسی پیدا کرده و در نقش عوامل گاه بیجیره و مواجب به بسط قدرت آنها در داخل ایران کمک میکنند و حاصل آن وطنفروشیها و قراردادهای ننگین رنگارنگ آن دوران میشود.
آن دسته از متفکران ایرانی که دل در گرو استقلال کشور داشتهاند نیز به عمق مساله پی نبرده به تکرار همان راه رفته گذشتگان میپردازند. نکته دیگر آنکه پس از صفویه رشد علمی و تکنیکی اروپا چنان شتابی به خود میگیرد که شاهان ایرانی از سر ناتوانی حتی از بیان آن برای مردم واهمه دارند و از طرفی نیز به هراس جدید دچار میشوند چراکه این پیشرفتها با انقلابی در نوع ساخت حکومتها هم همراه بوده؛ اروپاییها حکومتهای سلطنتی را واژگون و نوع جدیدی از حکومتهای مردمی را بر پایه دموکراسی پایه میگذارند که برای شاهنشاهی خطری است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
«امیرکبیر» در تاریخ ایران از جمله سیاسیونی است که تلاش میکند این شکاف را جبران کند، وی دستهای نوجوان و جوان ایرانی را به اروپا گسیل میدارد تا فناوری و علوم مهندسی و نظامی را فراگرفته و پس از مراجعت، ایرانی نو بسازند. عده زیادی از همین فرنگرفتگان به علوم انسانی غربی جذب و با کنار نهادن تفکر بومی خود در علوم انسانی غرب فرورفته و دلباخته آن میشوند.
اما همین مهندسان اروپارفته نیز در نهایت نتوانستند مشکل را حل کنند. امیرکبیر با تاسیس دارالفنون تلاش میکند اینبار اشتباه صفویه را جبران و فضای علمی لازم را فراهم کند اما به تیغ همان طبقه غربزده خودباخته به شهادت میرسد و دارالفنون نیز در گذر زمان به مدرسهای عادی تبدیل میشود. زمان، تجربه تلخ شکستهای صفویان را به قاجارها نیز میچشاند و با تجاوز روسیه تزاری مجددا سپاه ایران مضمحل میشود، شمال کشور به تاراج بیگانگان میرود و سپس شرق ایران توسط انگلیسیها از پیکره وطن جدا میشود و در زمانی کوتاه آنچه نام ایران بر آن میماند تنها بخش کوچکی از تمام ایران آن زمان میشود. طبقه روشنفکران جدید در نقش عوامل بیگانگان قراردادهای ننگین فراوانی بر کشور تحمیل میکنند و عدم توانایی و علم را بهانه خیانتهای گاه و بیگاه خود قرار میدهند.
ایران نیز راه انقلاب نوینی را پیش میگیرد و «مشروطه مشروعه» را پایه میگذارد لیکن باز روشنفکران غربزده میاندار شده و مشروطه را به راهی دیگر میبرند. ضعف قاجار ادامه پیدا میکند تا پس از جابهجایی چند شاه دوران افول ایران بیش از پیش، شدید شود. فضا به شکلی پیش میرود که همین طبقه روشنفکر مشروطهخواه دیکتاتوری «رضاخانی» را در ایران پایه مینهد و گویا این طبقه گرفتار نوعی تناقض ریشهای و همیشگی است که در عین اعتقاد به مبانی فکری غربی به دیکتاتوری و شاهنشاهی نیز رضایت میدهد.
رضاخان متوجه اوضاع نابسامان نظامی کشور میشود و بعد از سرکوب شدید عشایر که مدافعان همیشگی استقلال و یکی از حلقههای دفاعی کشور بودهاند، تلاش میکند این عقبماندگی را با همان رویکرد گذشتگان در 300 سال گذشته جبران کند. وی با خرید از اروپا ارتش ایران را تقویت میکند، غافل از اینکه فناوری وارداتی در جریان پیشرفت علمی کشورهای صاحب فناوری از قافله علم جا مانده و دور تسلسل تاریخی گذشته که بر ارتش ایران رفته، دوباره تکرار خواهد شد.
همین ارتش رضاخانی که پایههای حکومت دیکتاتوری و شاهنشاهی پهلوی را مستحکم میکند پس از حمله متفقین در جنگ دوم جهانی به ایران حتی یک روز هم توان مقابله با قوای متفقین را در خود نمیبیند و شالوده آن در کمتر از چند روز از هم پاشیده و کشور به دست انگلیس و شوروی میافتد. رضا شاه تبعید میشود و اینبار روشنفکران غربزده فرزند او را به جایش مینشانند.
«محمدرضا پهلوی» نیز با تکیه بر درآمد سرشار نفتی به همان سیاست معهود ادامه و به پایهریزی نظام آموزشی متجدد، اعزام دانشجو به اروپا و آمریکا و واردات صنعتی و تسلیحاتی از غرب و شرق بویژه آمریکا میپردازد. ابرقدرت جدید [آمریکا] نقش ایران را به عنوان ژاندارم منطقه تعریف میکند؛ یا به بیان بهتر ایران را سنگری در برابر نفوذ کمونیسم و خاکریزی برای دفع حمله احتمالی شوروی قرار داده و ارتش ایران به آرامی به یکی از قویترین و گستردهترین ارتشهای همسو با غرب و اسرائیل در منطقه تبدیل میشود.
پرواضح است نیت آمریکا توسعه واقعی ایران نیست و هدف سد نفوذ نظامی گسترده شوروی در جنگ احتمالی است؛ نقشی که علاوه بر ایران، ترکیه و آلمان غربی را نیز در بر میگرفت اما مشکل تاریخی دفاعی ایران هنوز لاینحل مانده است چراکه تمام سیستم نظامی ایران که ظاهری مخوف و قوی دارد بدون مستشاران آمریکایی و غربی، موجودی ناقص است.
انقلاب ایران فضای جدیدی را رقم میزند و اینبار با رهبری حضرت امام خمینی و روحانیت انقلابی، کشورهای غربی نمیتوانند جریان انقلاب ایران را به مانند مشروطه منحرف کنند و استقلال ایران به واقعیتی انکارناپذیر تبدیل میشود، انقلابی با ماهیتی دینی، مستقل و ضداستعماری. آمریکا با خارج کردن نظامیان خود مدعی میشود ماشین نظامی ایران فلج شده و قادر به عمل مطلوب نیست.
عراق بعثی برای حمله به ایران تحریک میشود و نیروهای نظامی ایران با تکیه بر توان داخلی، ماشین نظامی ایران را به حرکت درآورده و با مشقت و سختی فراوان و با وجود تمام کاستیها جنگی 8 ساله را اداره میکنند لیکن بهخوبی متوجه میشوند چنانچه توان داخلی و بومی در حوزه علم و فناوری و به تبع آن نظامی پیشرفت نکند بیماری عقبماندگی علمی دوباره عود کرده و چندان دور نیست که با ظهور انواع تهدیدات جهانی و منطقهای کیان حاکمیت اسلامی از بین برود.
تجربیات جنگ دستاوردی فراتر از حوزه سختافزاری برای نظریهپردازان ایرانی به ارمغان میآورد و این دستاورد چیزی غیر از نوعی خودآگاهی تاریخی و شناخت فضای جدید جهانی نیست. این نظریهپردازان به شناخت تهدیدات جاری و محتمل پیرامونی پرداخته و متوجه میشوند شکاف فناوری موجود بسیار عمیق است.
میتوان ادعا کرد تنها حوزه ارگانیک ایران پس از انقلاب اسلامی که شاهد تدوین راهبردهای بومی بوده، حوزه نظامی و دفاعی در هر دو بخش سختافزاری و نرمافزاری است. در قالب دکترین دفاعی، سیستم دفاع نامتقارن و جنگ ناهمتراز پیریزی میشود. نیروهای نظامی ایران با آگاهی نسبت به ضعفهای فناورانه بر نقاط ضعف دشمن و قوت خود تمرکز کرده و سپس به دنبال یافتن راههای میانبر برای غلبه بر دشمن و پوشاندن شکاف فناوری میروند.
برآوردها نشان میدهد نتایج جنگهای نوین وابستگی شدیدی به قدرت هوایی دارد و نیروی هوایی به یکی از بخشهای بسیار مهم نظامی تبدیل شده است اما دست یافتن به هواپیماهای جنگنده روز، به هزینههای سرسامآور در بخش تحقیق و توسعه و ساخت محتاج و به فناوری بالایی نیازمند است. نقش موثر نیروی هوایی انکارناپذیر است و تجربه تلخ زمینگیر شدن هواگردهای قدیمی ایران در اواخر جنگ 8 ساله و سختی دفاع از کشور نیز مؤید همین امر است.
در نهایت برای رفع تهدید دشمن تمرکز بر سیستمهای پدافند هوایی زمینپایه، توسعه راداری در طیف گسترده امواج رادیویی برای کشف تهدیدات، سیستمهای نوین جنگ الکترونیک و شنود و همچنین توسعه انواع موشکها در دستور کار قرار میگیرد؛ توسعه هواگردهای شناسایی و نظامی بیسرنشین به عنوان نسل آینده هواگردهای نظامی جهان آغاز میشود و پس از 3 دهه همه این تلاشها قرین موفقیتهای خیرهکننده میشود.
در بخش نیروهای زمینی تمرکز هر چه بیشتر بر توپخانه و موشکهای ضدزره قرار گرفته و در بخش دریایی نیز موشکهای دریایی و شناورهای موشکانداز استخوانبندی دفاع دریایی کشور را شکل داده و شناورهای ایرانی به چالشی جدی برای دشمنان منطقهای و فرامنطقهای تبدیل میشود.
اما هسته تمام این پیشرفتها کلیدواژه فنی است که میتوان ردپای آن را در تمام این حوزهها دید: «صنایع موشکی».
پیشرفت صنایع موشکی، به ایران این امکان را داد که تا زمان ساخت جنگندههای بومی شکاف موجود را با موشکهای دقیق «بالستیک» و «کروز زمینی»، «دریایی»، «پدافندی»، «ضدزره» و «پرتابگر ماهواره» پر کند. در واقع دست برتر ایران برای ایجاد توازن نظامی در منطقه همان صنایع موشکی است.
دشمن در هر برآورد خود مجبور به تأمل بیشتر میشود چراکه تا هزاران کیلومتر فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران، آمریکا و بقیه دشمنان در تیررس موشکهای ایرانی قرار داشته و موازنه وحشت علیه اسرائیل غاصب نیز امکان هر اقدام ماجراجویانه را سلب میکند.
پس از حلوفصل ظاهری مساله هستهای در قالب «برجام»، طبقه جدید روشنفکری غربزده، اینبار حلقه دیگری از نفوذ و نابودی بنیادی را در پیش گرفته و بر نقطه حساس «استقلال» و «تمامیت ارضی» کشور یعنی توانایی نظامی دست گذاشته است.
امروز ایران در صنایع نظامی خود به چنان بلوغی رسیده که توانسته بدون تکیه بر کشورهای خارجی استقلال و تمامیت ارضی کشور را حفظ کند. هماکنون که ایران پس از چندصد سال تکاپو توانسته یکی از ضعفهای تاریخی خود را جبران کند و فناوری نظامی را به شکل بومی توسعه دهد برای طبقه غربزده تناقضی وخیم است که درصدد نابودی یا محدودیت آن برآید.
امروز به جرأت میتوان مدعی شد آنان که بحث برجام موشکی و دفاعی را مطرح میکنند آگاهانه یا ناآگاهانه در حال شکل دادن خیانتی دیگر علیه ایران اسلامی هستند. روح یک حاکمیت سیاسی توان نظامی آن است. اصولا اگر کشوری مانند آمریکا دارای توان فناوری و نظامی نمیبود آیا امروز شاهد هژمونی و ابرقدرتی آن بودیم؟ به کار بردن واژگانی مانند «عصر گفتوگوی تمدنها»، «زمانه گفتوگو» و «مذاکره» و «پایان دوران جنگ» و «موشک» و... اگر نگوییم درونمایهای خیانتآمیز؛ لااقل حاکی از سادهلوحی بیش از اندازه و خیانتی ناخواسته دارد.
امروز باید پرسید اگر پشتوانه کشوری توان نظامی قوی و بومی آن نباشد با تکیه بر چه چیزی به میز مذاکره مینشیند و با چه ابزاری حقوق حقه ملت خود را بازمیستاند؟ آیا کشوری که فاقد شاخصههای فناورانه و نظامی لازم است، جایی برای استقلال خود میتواند فرض کند؟ و آیا قدرت در حوزههای «اقتصادی»، «اجتماعی» و «فرهنگی» میتواند جبرانکننده نقص قدرت نظامی باشد؟
بهروشنی میتوان جواب منفی داد کمااینکه نگاهی به کشورهای جهان نشان میدهد برترین کشورهای صاحب فناوری و صاحبان جایگاههای اقتصادی برتر دنیا در دستان آمریکا اسیر هستند؛ امروز «ژاپن»، «آلمان» و «کرهجنوبی» بیاجازه آمریکا با تمام توان فناورانه اجازه ساخت بسیاری از تجهیزات نظامی را ندارند و کوچکترین زاویه سیاست آنها با آمریکا با سرکوب و انتقامجویی روبهرو میشود.
اقتصاد عاریهای کرهجنوبی یکبار شاهد اخم و دشمنی آمریکا و پیش رفتن تا مرز نابودی بوده است و آلمان نیز با تمام قدرت اقتصادی و فناوری خود سیاستی ورای چشمانداز سیاست آمریکا ندارد.
امروز ایران پیشرفتی رو به جلو در صنایع نظامی بومی خود بویژه در بخش موشکی داشته است و طرح مسائلی چون مذاکرات موشکی و مانند آن در واقع تحجر و برگشت به عقبی واپسگرایانه و خیانتآلود است./ احسان کرمی- وطن امروز