سا‌ل‌ها پيش سكينه جندقي‌زاده همسرش را به جبهه‌هاي غرب و جنوب فرستاد، براي دفاع از اسلام و تنهايي و سختي و دلتنگي نبودن همسر را به جان خريد و درنهايت همسر شهيد شد ...

گروه جهاد و مقاومت مشرق - سا‌ل‌ها پيش سكينه جندقي‌زاده همسرش را به جبهه‌هاي غرب و جنوب فرستاد، براي دفاع از اسلام و تنهايي و سختي و دلتنگي نبودن همسر را به جان خريد و درنهايت همسر شهيد شد ...

سا‌ل‌ها پيش سكينه جندقي‌زاده همسرش را به جبهه‌هاي غرب و جنوب فرستاد، براي دفاع از اسلام و تنهايي و سختي و دلتنگي نبودن همسر را به جان خريد و درنهايت همسر شهيد شد و امروز هم دخترش سارا سادات رباط جزي كه تربيت‌يافته دامان مادرش بود، سعيدش را راهي كرد تا از اسلام دفاع كند؛ آن هم در مرزي كه از لحاظ جغرافيايي كمي دورتر از جنوب و غرب كشوربود. آنچه در پي مي‌آيد روايتي است از زندگي تا شهادت سيد محمد رباط جزي از زبان همسرش سكينه جندقي‌زاده.

 سيد محمد نور خدايي داشت
من سكينه جندقي‌زاده هستم، همسر شهيد سيد محمد رباط جزي. آشنايي من و سيد محمد همان روز خواستگاري‌مان بود و ازدواجي كاملاً سنتي داشتيم. پدر من و ايشان از دوستان قديمي و هم‌مسجدي بودند.  سال 1357پدرهايمان با هم قرار گذاشتند تا به همراه همسرانشان به زيارت امام رضا (ع) بروند. در اين سفر مادرها از فرزندانشان صحبت مي‌كنند و مادر سيد محمد كه متوجه مي‌شود حاج حسن (پدر من) دختري در خانه دارد بعد از بازگشت از سفر مشهد به خواستگاري من مي‌آيند. ابتدا پدرو مادر مخالفت داشتند اما با ديدن سيد‌محمد همه نظرات تغيير كرد. ديدار او دل همه‌مان را نرم كرد. آن زمان من 13 سال بيشتر نداشتم. با اين سن كم، خواستگارهاي زيادي به خانه مان رفت و آمد مي‌كردند اما وقتي سيد محمد را ديدم از ته دل از خدا خواستم تا اين وصلت جور شود. از همان ابتدا مهر او بر دلم نشست و او را دوست داشتم. سيد محمد نور خدايي داشت.

 از دلش گفت كه با خداست
راستش از صحبت‌هاي آن زمان چيز زيادي به ياد نمي‌آورم جز اينكه از احترام به پدر و مادر برايم گفت و از دلش كه با خداست. من بيشتر به واسطه همسرم با انقلاب و آرمان‌هاي آن آشنا شدم. او از نوجواني فردي بسيار مومن و انقلابي و گوش به فرمان امام خميني(ره) بودند. واجباتش ترك نمي‌شد. يكي از خصوصياتي كه همه به سيد محمد نسبت مي‌دهند خواندن نماز اول وقتش بود. در مدت زندگي مشتركمان اصلاً به خاطر ندارم كه نمازش از اول وقت بگذرد يا قضا شده باشد.  سيد محمد وقتي با من ازدواج كرد 17 سال بيشتر نداشت و تحصيلاتش در سطح ابتدايي بود، ولي به قدري معلومات بالايي داشت كه هميشه به خودم مي‌گفتم او در كلاس كدام استاد حاضر مي‌شود كه اينگونه فهميده است. ايشان پدر بسيار فهميده و زحمتكشي داشتند. ايشان پيرو مكتب امام خميني(ره) بودند و همراه با پسر‌هايش به مسجد مي‌رفتند و پاي منبر علما و روحانيون مي‌نشستند و هر چه از دين و اسلام مي‌آموختند و در ياد داشتند در زندگي خود پياده مي‌كردند. من از همنشيني و همراهي با سيد محمد با آرمان‌هاي انقلاب و امام بيشترآشنا شدم.

 8 سال حضور مستمر در جبهه و جهاد
سيد محمد در تاريخ اول شهريور ماه 1360وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد و در آنجا به طور رسمي خدمتش را آغاز كرد و حضور مداوم در جبهه‌هاي نبرد عليه دشمن داشت. خوب به ياد دارم يك مرحله در تاريخ اول فروردين ماه 1364به جبهه رفت و در تاريخ 3 اسفند ماه همان سال به مرخصي آمد. يك سال بدون اينكه به مرخصي بيايد در جبهه حضور داشت. همسرم هشت سال در مناطق عملياتي جنگ حضورداشتند. سيد محمد در عمليات‌هاي بيت‌المقدس، ثار‌الله، فتح‌المبين، قدس، كربلاهاي 2، 5، والفجر 8 و بسياري ديگر از عمليات‌ها شركت داشت. در اين مدت بارها مجروح شده و جانباز شيميايي بود.

 روزهاي سختي كه بي‌او گذشت
دوران سختي كه من در كنار فرزندان ايشان بودم روزهاي سخت و دوري بود. آن زمان من دو فرزند داشتم سارا سادات كه متولد 1361 است و آقاسيد محمود متولد 1362. يك سال بعد از جنگ فرزند ديگرمان هم فاطمه سادات در سال 1368 به دنيا آمد.  سه بچه قد و نيم قد و پشت سر هم كه نگهداري‌شان بدون حضور پدر سخت بود، اما با توكل به خدا و نامه‌هاي محبت‌آميز همسرم سختي‌ها را به جان مي‌خريدم و ادامه مي‌دادم. بچه‌هايمان در كودكي بيماري مادر زادي در رفتگي لگن داشتند و من واقعاً براي درمان آنها اذيت مي‌شدم. از نظر اقتصادي وضع خوبي نداشتيم، اما هيچوقت شكايت نمي‌كردم نه به خدا و نه به سيد محمد. هميشه شكرگزار خدا بودم و مي‌دانستم حضور ايشان براي دفاع از اسلام و كشورم بسيار مهم و تكليفي است بر دوش هر مسلماني.

 شهادتش به دست منافقين رقم خورد
بعد از جنگ براي رفقاي شهيدش دلتنگ مي‌شد. انقدر كه بارها به من مي‌گفت از اينكه دوستانم شهيد شدند و من جا مانده‌ام شرمسارم، از روي خانواده‌هاي آنها خجالت مي‌كشم. مي‌گفت من هنوز خودساخته نشده‌ام  كه خدا من را نبرده است. هميشه در اعمال خود غرق بود. سعي مي‌كرد تقواي الهي پيشه كند و از خداوند شهادتش را مي‌خواست.  شوهر خواهرم هم شهيد دوران دفاع مقدس است. مزار ايشان در شيخون نزديك حرم حضرت معصومه (س) است. سيد محمد بعد از جنگ مرتب بر سر مزار باجناقش مي‌رفت و ساعت‌ها گريه  و با او خلوت مي‌كرد. من مطمئنم او واقعاً دلتنگ دوستان شهيد مي‌شد.  در نهايت سيد محمد سال‌ها بعد از جنگ يعني در12 بهمن ماه 1371 در منطقه سر دشت در سمت جانشين فرمانده به دست گروهك‌هاي منافق به فيض شهادت نا‌ئل آمد.
*روزنامه جوان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس