گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
خیلی شیک و مجلسی!
حسین شمسیان در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
برخی میگویند- یا تلاش میکنند اینگونه بشود - که حافظه تاریخی مردم ضعیف است و یادشان نمیماند که مثلا یک سال قبل یا کمی بیشتر، چه اتفاقی افتاد و چه کسی چه حرفی زد! در حالیکه واقعیت اینگونه نیست و مردم، همه چیز را به یاد دارند و اگر چیزی نمیگویند، بخاطر ماهیت زندگی اجتماعی، دادن فرصت به مدعیان و مهمتر از همه، به خاطر همراهی به امید روزهای بهتر است.
اگر کسی حوصله داشته باشد و روزنامهها و اخبار سال گذشته در همین ایام تا پایان سال را مرور کند، به یک «دریافت شگفتانگیز» میرسد که تحلیل آن در آن ایام مشکل و در این روزها کمی آسانتر است. در آن روزها، و البته از مدتی قبلتر، بحث مذاکرات هستهای و نگارش متن نهایی، موضوع مورد مناقشه هرآنکسی بود که اندک دریافتی از موضوعات سیاسی داشت و طبعا، موضوع اول روزنامهها و اهل سیاست. در همان بررسی و تورق، معلوم می شود که آن روزها، دو طیف اصلی در موضوع مذاکرات هستهای و برجام- که بعدها منتشر شد- در سپهر گفتمانی جامعه، اظهار نظر میکردند.
یک گروه، آنهایی بودند که بدون توجه به هرگونه سابقه و حافظه تاریخی از خصومتها و دشمنیها و بدعهدیهای آمریکا، به قول مولانا، با نوای «خر برفت و خر برفت»، شبانه روز در حال پایکوبی و دستافشانی بودند و نصیحت همه عالم به گوششان باد بود! آنها - که در ادبیات جامعه به «ذوقزدگان»مشهور شدند- هر کس را که کمترین روشنگری میکرد، کاسب تحریم و همسو با اسرائیل و... مینامیدند و در برابر انتقادات و یا پرسشهای ساده و تامل برانگیزی که هر انسان بهرهمند از هوش را به فکر و درنگ وا میداشت، مردم را به جهنم حواله میدادند و آنها را بی سواد و لبوفروش و راننده تاکسی و بیشناسنامه و ....مینامیدند!
گروه دوم، کسانی بودند که دردمندانه، فهرستی از خیانتهای آمریکا و غرب را ردیف میکردند و به یک اصل عقلی ارجاع میدادند که «آزموده را آزمودن خطاست». مهمترین پرسش و دغدغه آن روز این گروه، فقدان ضمانت اجرا و بد عهدی آمریکاییها بود و مهمترین دست مایه ذوقزدگان در برابر این نگرانی به حق، عدم امکان بدقولی آمریکا، به خاطر پرستیژ جهانی بود!! در چند مقطع متفاوت، برخی اعضای مهم تیم مذاکره کننده همچون آقایان صالحی و عراقچی، با حضور در برنامههای تلویزیونی، در برابر این پرسش که چه تضمینی وجود دارد که آمریکاییها، بعد از اجرای تعهدات یکطرفه ایران، به تعهداتشان پایبند باشند؟ اینگونه میگفتند که: «مگر میشود آمریکاییها چنین کنند!؟ افکار عمومی جهان، چنین اجازهای را به آنها نخواهد داد! آمریکا به خاطر حفظ پرستیژ خودش هم که شده چنین نخواهد کرد»!
بقیه ماجرا نیاز به شرح و بسط بیشتر ندارد و تکرار آن جز ملال، حاصلی ندارد. القصه اینکه همه آن حرفها نشنیده گرفته شد و برجام علیرغم نهی قانونی، بدون رعایت توازن اجرای طرفینی و اخذ تضمین معتبر، انجام شد و ایران، همه اندوخته هستهای خود را از دست داد، راکتور خود را با بتن پر کرد و سانتریفیوژهای خود را با دست خود، از بین برد و ... منتظر نشست تا غرب به تعهداتش عمل کند.
آن «دریافت شگفتانگیز»که در ابتدای این نوشتار از آن یاد شد، اکنون به خوبی قابل مشاهده است. اکنون و با تورق تاریخ یک سال گذشته، اینگونه به نظر میرسد که افراد دسته دوم، کسانی بودند که گویی از «آینده» به آن روزها آمده بودند! اطلاعاتی داشتند که دیگران نداشتند و نه تنها نداشتند، که از درک آن عاجز و ناتوان بودند و همچون کلیساهای قرون وسطا که با هر علم و دانش و فهمی به بدترین شکل ممکن برخورد میکرد، با هر نقد و پرسشی همان کردند! آن افراد از چیزهایی سخن میگفتند که یک به یک محقق شد و مو به مو رنگ واقعیت به خود گرفت! آیا این دریافت، شگفتآور و عجیب نیست!؟
اما حقیقت این است که هیچ پیشگویی در کار نبود و هیچ واقعیت شگفتانگیز و اعجابآوری وجود ندارد! بلکه برعکس، حقیقت به تلخترین و عریانترین وجه ممکن در برابر دیدگان همگان قرار داشت اما آنها نمیخواستند ببیند. آنها چشمهایی داشتند که با آن نمیدیدند و گوشهایی که با آن نمیشنیدند! اکنون آن اتفاقات گذشته و آن روزها و ذوقزدگیها و تیترهای غلطانداز و ... به پایان رسیده است. روزهایی که روزنامههای زنجیرهای، حقیرانه فرش قرمز عزت و شخصیت خود را پیش پای دو سه مسافر و جهانگرد آمریکایی پهن میکردند و آنها را به عنوان «سرمایهگذار» به مردم معرفی میکردند تا باورمان بشود که برجام چهها که نمیکند! و این روش سخیف و حقارتبار همچنان ادامه پیدا کرد تا امروز که آن روزهای پر هیاهو گذشته است و ماهیت عصر جدیدی که از آن دم میزدند، خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت برملا شده است.
اکنون به تدریج شاهد اثبات آنیم که آدرسی که در دست برخی بود، از اول هم غلط بود و این، آنقدر واضح شده که اقرار و اعتراف تدریجی برخی حامیان سینه چاک و حتی دست اندرکاران آن را هم موجب شده است. همه پیش بینیها درست از آب در آمده و آمریکا،وحشیانه و گردن کلفتانه، یک کلام می گوید؛ «همه آنچه قرار بود گیرتان بیاید، آمده است و منتظر چیز تازهای نباشید»!
اکنون چه باید کرد و آن دسته اول چه میکنند!؟
جای تعارف نیست که بسیاری از آنها غرب و رفتار غربی را، یک رویا ویک فخر میدانند و بارها و بارها، به دلایل مختلف، هموطنان خودشان را بخاطر مقایسه ناجوانمردانه با غرب تحقیر کرده اند! مثلا آنها با دیدن یک مشکل در مملکت، اینگونه شعار می دهند که اگر همین اتفاق در یک کشور پیشرفته(!) میافتاد، فلان مقام استعفا می داد! اکنون نباید از آنها پرسید، استعفا نه، یک عذر خواهی ساده از مردم بکنید!؟ اما نه تنها چنین نیست، که شاهد روندی معکوس و برخلاف منطق و فطرت بشری هستیم! آنها بجای انفعال از آنچه کردهاند، به جای پذیرش مسئولیت کار خود و بجای قبول حرف کسانی که تا همین چند روز قبل- و حتی اکنون- در تیم دولت هستند و مقام رسمی قلمداد می شوند و حرفشان، برخاسته از علم و اطلاع است، در یک حرکت عجیب، به انکار و سانسور هماهنگ حقایق پرداخته و کماکان به بزک چهره آمریکا مشغولند و بازهم به سر ملت مظلوم ایران منت می گذارند و مشکلات را نه ناشی از بدعهدی آمریکا و کلاه رفتن به سر خودشان، که ناشی از وضعیت ایران و عدم اعتماد آنها به ما میدانند!! نگاهی گذرا به گزارش وزارت امور خارجه به مجلس شورای اسلامی و نیز تیترها و گزارش های اخیر روزنامههای زنجیرهای، جز این حکایت نمی کند که عدهای هنوز در حال بزک صورت کریه اهریمنند و می کوشند، به هر شکل ممکن، این عفریت روزگار را به جان و مال مردم مسلط کنند!
و نکته درخور توجه آن که در میان این بزککنندگان گروهی هستند که جنسشان با بقیه فرق میکند چطور!؟ آنها کسانی هستند که هیچ مسئولیتی ندارند، کسی آنها را نمیشناسد، قرار نیست به جایی پاسخگو باشند و هیچ نقشی در سرنوشت مردم ایفا نمیکنند! آنها، تنها و تنها دغدغه خودشان، روزنامهاشان، مصاحبه و مقاله اشان را دارند و وقتی همه کارها خرابتر از امروز شد، به قول جوانترها، «خیلی شیک و مجلسی» راهشان را میگیرند و میروند! و اصلا انگار نه انگار که مردم را گمراه کردند، دروغ گفتند، فضا سازی کردند، جو را گندم معرفی کردند و ...
اینها در هر کسوتی هستند، بیتعارف، به ملت خیانت می کنند و حتی دولت را هم نه به عنوان دولت برآمده از رای مردم و یکی از اجزای نظام جمهوری اسلامی، که بعنوان «پل پیروزی» قبول دارند و بخاطر همین است که از حالا برای انتخابات ریاست جمهوری 96 نقشه میکشند و هرچه بیشتر می کوشند جلوی افشاء آثار شوم و زشت و بعضا جبران ناپذیر برجام را بگیرند! آنها همان گروهی هستند که علیرغم نهی صریح رهبر عزیز انقلاب از برجام دو و سه و چهار، بازهم وقیحانه به تئوریزه کردن آن مشغولند و ابایی ندارند ملت ایران را پیش پای اربابانشان قربانی کنند!یا صریحا به دولت آدرس می دهند که حالاکه سه سال از عمر دولت به باد رفت و کاری انجام نشد، اصلا به روی خودت نیاور و به جای آن، بازهم بر طبل مفاسد مالی بکوب و...! کاش دولتمردان میفهمیدند که اینها، دوست نیستند و راهشان را از آنها جدا میکردند و زودتر به جبران «خسارت محض» برجام، کمر همت میبستند. اینگونه انتخابات 96 هم تضمینیتر است!
تناقض در قول و فعل در باره اقتصاد مقاومتي
دکتر سيد عبدالله متوليان در یادداشت روز روزنامه رسالت نوشت:
يکي از مهمترين دغدغه هاي مردم و نظام در سال جديد مشاهده جلوه هاي عملي از تحقق شعار سال "اقتصاد مقاومتي ، اقدام و عمل" است. بدون آنکه قصد منفي بافي داشته باشيم بايد بپذيريم که شواهد و قرائن بسياري بر عدم تحقق اين شعار در سال جديد دلالت داشته و بر باور انجام اقدامات مؤثر در اين خصوص تأثير مستقيم مي گذارد. مروري کوتاه بر تاريخچه و رخدادهاي اين مسئله مهم ، از اين حقيقت ناگوار پرده بر مي دارد:
1 - با گذشت 5 سال از اولين فرمايش رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه اي در باره "اقتصاد مقاومتي" مبتني بر"الگوي اسلامي ايراني پيشرفت" که عمده اين سالها به دولت جديد اختصاص دارد ، بويژه در سالهاي اخير ، هيچ اقدام عملي در اين خصوص که از يک طرف ما را در برابر تهديد ها و آسيب ها
مقاوم کند و از طرف ديگر کشور را آماده جهش اقتصادي کند مشاهده نشده است.
2 - حضرت امام خامنه اي سال جديد را سال اقدام و عمل در حوزه اقتصاد مقاومتي ناميده اند و انتظار منطقي اين است که دولتمردان خود پيشگامان تحقق شعار سال براي وصول به دو منظور پيش گفته باشند.
3 - تيم اقتصادي دولت روحاني همان کارگزاران سازندگي هستند که سابقه آنان نشان مي دهد که به اقتصاد مقاومتي اعتقاد و باور ندارند.
4 - مهمترين ويژگي اقتصاد مقاومتي ويژگي "درون زايي و برون گرايي" آن است؛ به گونه اي که در توليد نگاه به درون و توانمندي ها و ظرفيت هاي داخلي داشته باشيم اما در مقام تعامل با جهان کاملاً برون گرا عمل کرده و صادرات بر واردات ترجيح داشته باشد.
به برخي از نشانه ها و دلايل عدم اعتقاد تيم اقتصادي دولت روحاني توجه بفرمائيد:
1 - نعمت زاده مدعي است که بايد مدير را هم از خارج وارد کنيم!
اين باور نعمت زاده که اتفاقاً کمابيش باور همه اعضاي حزب غربگرا و غير انقلابي اعتدال و توسعه هم هست بخوبي نشان مي دهد که آنان به هيچ وجه به ظرفيت هاي داخلي و توانمندي هاي مديريتي مديران بومي اعتقاد ندارند.
2 - مشاور اعظم رئيس جمهور (اکبر ترکان) بارها بر ناتواني نيروهاي داخلي تأکيد کرده و در سخن معروفش بزرگترين هنر مردم ايران را "پخت خورشت قورمه سبزي و آبگوشت بزباش" دانسته است.
3 - وزير خارجه دولت روحاني (ظريف) در تمام طول مذاکرات نشان داد که به ظرفيت هاي بالقوه و بالفعل داخلي اعتقاد نداشته و حل مشکلات کشور را هم در پناه تعامل با غرب مي داند. وي در اجتماع دانشجويان دانشگاه تهران ، براي آمريکا قدرت افسانه اي قائل شد و گفت: آمريکا مي تواند با يک بمب تمام توان ايران را نابود کند.
4- سريع القلم که علاوه بر داشتن سمت مشاور رئيس جمهور ، تاثير غير قابل انکاري بر انديشه اقتصادي روحاني دارد ، به عنوان يک غربگرا و غرب انديش مسلّم ، از اساس و ريشه خواهان پيوستن و تبعيت بي چون و چراي ايران از جامعه جهاني و الگوگيري محض از سبک زندگي آمريکايي است و هيچ اعتقادي به اقتصاد مقاومتي ندارد.
5- شخص روحاني نيز به عنوان پرچمدار انديشه تکنوکرات ها در حال حاضر ، بيش از 1000 روز است که بر طبل تعامل با کدخدا کوبيده و حل همه مشکلات کشور حتي مشکل آب خوردن مردم را هم در گرو برجام هاي بعدي و مذاکره و تعامل (بخوانيد وادادگي) و باور بيشتر به غرب مي داند. حال آنکه اظهارات اخير سيف، رئيس کل بانک مرکزي، تير خلاص به توهم دستاوردهاي برجام به عنوان آفتاب تابان بود.
6- آن طور که سخنگوي دولت روحاني (نوبخت) گفته برنامه ششم توسعه ، بر اساس کتاب اقتصادي منسوب به آقاي روحاني (که در سال 87 تدوين شده و حاصل جلسات گروهي از افراد در مرکز مطالعات استراتژيک مجمع تشخيص مصلحت نظام بوده و کاملاً ضد اقتصاد مقاومتي است و اقتصاد نئوکينزي را ترويج مي کند) تهيه و به مجلس داده شده است.
7- و اين مثنوي همچنان ادامه دارد...
با اين وصف به جرات مي توان گفت که بين قول و فعل دولتمردان اعتدالي در خصوص اقتصاد مقاومتي تناقض آشکار و غير قابل اغماضي وجود داشته و اصولاً از اين دولت ، انتظار اقدام و عمل در حوزه اقتصاد مقاومتي ، يک انتظار خيالي و دور از دسترس است.
درسهايي كه عربستان بايد بياموزد
حميد رضا آصفي در سرمقاله امروز آرمان نوشت:
موضوع حوادث يازده سپتامبر از سوي كنگره آمريكا مورد توجه قرار گرفته و اينبار كنگره به دنبال اقدامات تنبیهي عليه عربستان است. عربستان سراسيمه با تهديد به خارج كردن پولهاي خود از ايالات متحده آمريكا درصدد مقابله با اقدامات بازدارنده بر آمده است.
اگرچه نگرش و رويكرد مسئولان آمريكايي از جمله كنگره معياري براي قضاوت عملكرد ديگران نيست از اين رو كه آمريكا خود از بزرگترين حاميان تروريست است اما از آن جهت كه حمايتهاي آل سعود از تروريستها در نقاط مختلف جهان به اندازهاي آشكار شده كه آمريكا را نيز به سطوح آورده است قابل تامل است.
دولت سعودي به نيكي ميداند كه تمام همپيمانانش درمنطقه كه از دوستان قديمي آمريكا بودهاند و اكنون از اريكه سياست به پايين كشيده شدهاند بايد درس بزرگي براي اين كشور باشد كه شرايط خود را بايد در حمايت مردم كشورش و دوستي ميان كشورهاي منطقه و نه اتكا به قدرتهاي فرامنطقهاي و از جمله آمريكا جستوجو كند. دولت عربستان اكنون نمادي از يك كشور شكست خورده در روابط بينالملل و رو به افول دركشور خود است.
آنچه دشمن اصلي عربستان است سياستهاي غلط اين كشور و مداخله و دستاندازي در امور داخلي ساير كشورهاست. جنايات مسئولان كم تجربه اين كشور در يمن و كشتار مردم بيدفاع و بيبضاعت اين كشور نمادي از اين سياستهاي شكست خورده است. اگر چه ميتوان سوريه، لبنان و عراق را نيز به آن اضافه كرد. از سوي ديگر امتزاج دولتمردان سعودي و حمايتهاي بيدريغ اين كشور از تروريست چهرهاي بسيار نامناسب از اين كشور در افكار عمومي جهان به وجود آورده است.
از ديگر سياستهاي نامناسب دولت سعودي نمايشنامهاي بود كه به اتفاق چند كشور همراه خود در اجلاس اخير تركيه به اجرا در آورده؛ این کشور عملا اين اجلاس را از مسير طبيعي خود خارج و آن را در مقابله با دشمن اصلي جهان اسلام يعني صهيونيسم عملا خلع سلاح كرده است. دولت سعودي با ناكامي در عرصههای بينالمللي به ايجاد رقابت و حسادت با جمهوري اسلامي بر آمد و براي سر پوش گذاشتن به شكستهاي مكرر خود آماج حملات را متوجه جمهوري اسلامي ايران كرده است.
از ديگر سو دولتمردان سعودي درصدد ايجاد مثلث همكاري با مصر و تركيه برآمدند كه هنوز پاسخ مسئولان مصري به اين ميانجيگري مثبت نبوده است. دور از انتظار نيست اين رژيم درصدد همكاريهاي گستردهتر با رژيم صهيونيستي برآيد و همچنان كه پيش از اين در منازعه ميان حزب ا... و اسرائيل به كمك رژيم صهيونيستي برآمد همچنان نيز در اين مسير گام بردارد.
دولتمردان سعودي بايد بدانند همكاري منطقهاي و دوستي با كشورهاي همسايه و راس آن ايران به عنوان با ثباتترين و قدرتمندترين كشور منافع بلندمدت آنها را تامين ميكند و بيجهت نبايد با اتلاف هزينه و انرژي به دنبال اهداف دست نيافتني باشد. جمهوري اسلامي ايران نشان داده توسعه، گسترش و دوستي با كشورهاي همسايه از اولويتهاي جدي اين كشور است و حتي عربستان سعودي با همه اين دشمنيها ميتواند بر روي اين دوستي حساب كند. جمهوري اسلامي ايران رژيم صهيونيستي را مهمترين دشمن جهان اسلام ميداند و اعتقاد دارد همگرايي كشورهاي منطقه تنها راهحل مقابله با سياستهاي متجاوزانه اين رژيم است.
همكاريهاي منطقهاي نه تنها در ابعاد سياسي بلكه در همكاريهاي اقتصادي بلند از جمله تثبيت بهاي نفت كليدي است. جمهوري اسلامي ايران هماكنون مركز ثقل و كانون توجه جهاني است اين بر عهده دولت سعودي است كه با تغيير سياست و رويكرد غلط خود برحمايت از تروريسم و مداخله درساير كشورها و با استفاده از تجربات گذشته جايگاه خود را از يك كشور مختلكننده برتحولات منطقه به آنچه شايسته روابط بينالملل است ارتقا دهد در اين صورت ميتواند بركمك و حمايت جمهوري اسلامي ايران حساب ويژهاي باز كند.
تو را به روح برجام!
سیدعابدین نورالدینی در سرمقاله امروز روزنامه وطن امروز نوشت:
آقای محمدجواد ظریف به هفتهنامه اشپیگل گفته است: «بانکهای بزرگ برای بازگشت به تجارت با ایران از ترس مجازاتهای بالای آمریکا تردید دارند. ما از ایالات متحده تنها یک درخواست داریم و آن اینکه خود را قاطی و در این کار دخالت نکند. آمریکاییها باید پشت طرح جامع اقدام مشترک بایستند...
نیروهای میانهرو در دستگاه دولتی ایران به این موفقیت نیاز دارند. ما باید به مردم ایران نشان دهیم این توافق به زحمتش میارزیده است. اگر ما میخواهیم این توافق در طولانیمدت دوام داشته باشد باید برای بیمه آن سرمایهگذاری کنیم. این واضح است که مردم ایران میخواهند نتیجه توافق هستهای را ببینند».
خیلی مختصر به چند نکته درباره وضعیت فعلی برجام باید اشاره شود.
نخست اینکه این ادبیات آقای ظریف خارج از محدوده تکالیف دیپلماتیک وی است! درخواست، تمنا، التماس یا هرچه نامش باشد؛ جایی در مناسبات برجامی ایران ندارد! ایران و 1+5 بر سر حقوق هستهای کشورمان معامله کردهاند. برجام سند این معامله است. تعهدات طرفین در این سند بینالمللی مشخص شده است!
مرور متن تعهدات 1+5 نشان میدهد مزاحمتهای آمریکا در موضوع سوئیفت، خلاف برجام است. در بند 29 برجام آمده است: «اتحادیه اروپایی و دولتهای عضو و همچنین ایالات متحده، منطبق با قوانین خود، از هرگونه سیاست با هدف خاص تاثیرگذاری منفی و مستقیم بر عادیسازی تجارت و روابط اقتصادی با ایران، در تعارض با تعهداتشان مبنی بر عدم اخلال در اجرای موفقیتآمیز برجام خودداری خواهند کرد». براساس آنچه ظریف به اشپیگل گفته است، آمریکاییها اگرچه روی کاغذ تحریم سوئیفت را برداشتهاند اما در عمل، بانکهای بزرگ دنیا را از تجارت با ایران منع کردهاند! و این یعنی اخلال در عادیسازی تجارت با ایران! بنابراین براساس نص توافق، برجام از سوی آمریکاییها نقض شده است.
تکلیف آقای ظریف هم «روایت آنچه بر ما میرود» نیست! اگر قرار باشد آنچه بر ما میرود روایت شود، آقای ظریف قطعا در جایگاه راوی قرار نمیگیرد بلکه باید پاسخگوی وضعیت فعلی باشد! تکلیف آقای ظریف در شرایط فعلی، اعلام نقض برجام از سوی آمریکا و بردن شکایت به کمیسیون مشترک است! تا همزمان نظام برای اعمال فشار به طرف آمریکایی تدابیری را به کار بندد. اگر هم خدای ناکرده آقای ظریف معتقد باشد برجام نقض نشده که در این صورت باید رسما یک فاجعه ملی را در تاریخ امضای برجام در تقویم کشور ثبت کرد!
نکته دوم را بگذارید صریح مطرح شود.
برنامه هستهای ایران رو به تعطیلی است. اراک زیر سیمان دفن شد. آزمایشگاه زیرزمینی فردو(!) تلخند برنامه هستهای ایران شده است! نطنز به یک شهربازی هستهای میماند و خبر تازه اینکه معدن ساغند نیز در حال متروکه شدن است. آنچه از این عقبنشینی تاریخی بهدست آمده نیز «تقریبا هیچ» است!
اما «خسارت محض» از نظر محمدجواد ظریف، به خطر افتادن وضعیت اصلاحطلبان در ایران است! این شگرد آقای وزیر امور خارجه است. در سعدآباد اصلاحات، یواشکی در گوش محمد البرادعی به پیامدهای تعلیق بر آینده جریان دوم خرداد اشاره کرد! در دولت اعتدال، در پیام ویدئویی قبل از مذاکرات وین سربسته تبعات شکست سعدآباد را یادآوری کرد! و سرانجام در شورای روابط خارجی آمریکا سفره دل مقابل خانم هاله اسفندیاری باز و به گوشهای از تبعات شکست مذاکرات هستهای و وضعیت جریان غربگرا در ایران اشاره کرد! اکنون نیز در شرایطی که برجام زیر تیغ سوئیفت است؛ باز هم وضعیت جریان سیاسی خود را به آمریکاییها یادآوری کرده و از آنها درخواست میکند این وضعیت را با حفظ برجام، گارانتی کنند!
حالا که دکتر ظریف در قامت وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، بیمهنامه برجام را علنی کرده، بیایید ما هم به اصل ماجرا ناخنک بزنیم!
مطالبات ما از توافق هستهای، به «روح برجام» مربوط میشود؛ نه متن آن! متن برجام برای تعطیلی برنامه هستهای ایران انشا شد! تا پس از این گام بلند عقبنشینی، مطالبات «روح برجام» روی میز مذاکره قرار گیرد!
چانهزنیها اکنون براساس روح برجام صورت میگیرد!
در ازای تعطیلی برنامه هستهای ایران، فرمان لغو تحریم سوئیفت «روی کاغذ» صادر شد اما اگر قرار باشد این فرمان در عمل اجرا شود؛ مطالبات آمریکا در روح برجام باید محقق شود! آنچه اوباما در کنفرانس امنیت هستهای واشنگتن گفت نیز اشاره صریح به همین منطق روح برجام است! او گفت روح برجام یعنی «تغییر» رفتار ایران! و بلافاصله به موضوع موشکی و سیاستهای منطقهای ایران اشاره کرد! و البته همزمان به ممنوعیت دستیابی به چرخه دلار! در واقع آنچه منجر به پایان مزاحمت آمریکا برای بانکهای معتبر دنیا و بازگشت این بانکها به تجارت با ایران میشود؛ مربوط به وضعیت مطالبات آنها در روح برجام میشود.
از قضا آنچه ظریف نیز به آنها یادآوری میکند، در همان کانسپت روح برجام است! یعنی اثرات مطالبات آمریکا در روح برجام بر وضعیت جریان سیاسی خواهان «تغییر» در ایران را به آنها گوشزد میکند! در واقع به طرف آمریکایی گفته میشود مطالبات آمریکا در روح برجام، اگر قرار باشد محقق شود، این موضوع مشروط به حضور جریان سیاسی غربگرا در بخشی از حاکمیت ایران است! در این میان، پیشبینی اینکه در نهایت کدامیک از طرفین «روح برجام» را به تسخیر خود درمیآورد، چندان دشوار نیست. تا آن زمان البته روح برجام، «آفتاب تابان» را پوشانده و معیشت همچنان در کسوف خواهد ماند!
آل سعود، استمرار اشتباه در یمن
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود نوشت:
نقض مکرر آتش بس در جنگ یمن توسط عربستان و سایر نیروهای ائتلاف به همراه طیف وسیعی از کارشکنیها باعث به تعویق افتادن مذاکرات صلح یمن شد. این مذاکرات قرار بود روز شنبه در کویت آغاز شود ولی نمایندگان انصارالله و حزب کنگره ملی به نشانه اعتراض نسبت به نقض مکرر آتش بس توسط سعودیها و همچنین عدم تنظیم یک دستور کار مشخص برای مذاکرات صلح، از سفر به کویت منصرف شدند.
آل سعود و سران کشورهای عضو ائتلاف سعودی متعهد شده بودند به آتش بس پایبند باشند و از هرگونه اقدامی که نشانه نقض آتش بس باشد، بپرهیزند لکن در میدان عمل با توسل به جنایات برنامهریزی شده، مرتباً از مردم مظلوم یمن قربانی گرفتند و کارنامه جنایات جنگی خود را قطورتر کردند درحالی که انصارالله و سایر نیروها در جبهه مقاومت مردمی یمن به تعهدات خود وفادار ماندند و آتش بس را عیناً رعایت نمودند.
انتظار این بود که آل سعود از نتایج محسوس و ملموس جنگ نابرابر در یمن درسهای زیادی را بیاموزد و به این جمعبندی واضح و روشن دست یابد که علیرغم توسل به تمامی شیوههای غیراخلاقی و غیرانسانی، در تحقق اهداف و برنامههای خود به کلی ناکام و ناتوان است و در تمامی زمینهها شکست خفت باری را تجربه کرده است اما به چیزی دست نیافته که توجیهگر آنهمه جنایت جنگی و شرارت باشد. ایکاش در ریاض، عقلائی حاکم بودند که بتوانند این واقعیتهای عینی و ملموس را درک نمایند!
آل سعود برای تحقق اهدافش در یمن حتی به تروریستها و کمپانیهای استخدام مزدور از جمله بلک واتر هم متوسل شد ولی آنها نیز کاری از پیش نبردند و با تحمل تلفات سنگین، به شکست و ناکامی خود اعتراف کردند. حتی حضور مستشاران نظامی آمریکا و انگلیس در اطاق جنگ عربستان در یمن هم نتوانست کمکی به آل سعود کند و امروزه مقامات رسمی آمریکا و انگلیس از عربستان خواستهاند به این رسوائیهای بدفرجام خاتمه دهد و بیش از این درصدد آزمون شانس خود برنیاید.
آل سعود تصور میکرد که ارتش یمن را طی چند روز درهم میشکند و تمام یمن را همچون بحرین میبلعد و اشغال میکند ولی نیروهای سلحشور، قبایل بیباک، ارتش و سایر نیروهای مردمی آنچنان مقاومت جانانهای از خود نشان دادند که آل سعود اکنون ماهها است دچار سردرگمی و عدم تعادل شده و قادر به اتخاذ تصمیم عاقلانهای نیست و شاید هنوز هم امیدوار است که با جنایت بیشتر، اوضاع را به سود خود تغییر دهد. البته مردم یمن چیزی برای از دست دادن ندارند آنها به خاطر حفظ عزت، شرافت انسانی، غرور ملی و استقلالشان در صحنه ایستادهاند و با دست خالی آنچنان خفت و حقارتی را بر دژخیمان آل سعود و تروریستهای اجارهای تحمیل کردهاند که ریاض برای پایان دادن به این ماجرا دست به هر وسیلهای میزند ولی همچنان امیدوار است که با حیلهگری و جنایت و کشتار بیشتر بتواند اوضاع یمن را به نفع خود تغییر دهد.
انتظار میرفت ثمرات سوء یکسال جنایت در این جنگ بیهوده، برای متقاعد کردن مقامات تازه کار عربستان کافی باشد و آنها دست از شرارت بردارند و حتی خطاهای عمدی گذشته را هم جبران کنند، چرا که آتش افروزی و دامن زدن به دشمنی در پشت مرزهای طولانی عربستان با یمن، تحت هیچ شرایطی و با هیچ توجیهی، عاقلانه به نظر نمیرسد.
سرمایهگذاری بدفرجام بر روی منصور هادی عبدربه و سایر مطرودین سیاسی یمن، بیهودهترین اقدام آل سعود بود که ریاض تصور کرد از این طریق میتواند یمن را ببلعد و اوضاع را به کام خود تنظیم نماید درحالی که آنها در میان خود نیز دچار تفرقه، درگیری و منازعه بودند و هستند که هنوز هم برای تصاحب قدرت حاضرند به حساب آل سعود جنایت کنند و با خیانت به مردم مظلوم یمن، به دژخیمان آل سعود خوش خدمتی کنند ولی در میدان مبارزه هم مرد میدان جنگ نیستند و همگان دیدهاند که در یک محیط محصور و امن هم فقط چند ساعت بیشتر دوام نمیآورند و بلافاصله از صحنه میگریزند و فرار به عربستان را حتی بر یک لحظه حضور در کشور خود ترجیح میدهند. تصور میشد ملک سلمان از اشتباهات یکساله درس گرفته باشد و به عنوان خادم الحرمین، بیش از این درصدد دور کردن ملتهای مسلمان از خود برنیاید بلکه بازگشت به عقلانیت را مدنظر قرار دهد و از مردم مظلوم و زجر دیده یمن دلجوئی کند تا بلکه این جنگ بیهوده به پایان برسد.
ملک سلمان و دستیارانش قاعدتاً باید فهمیده باشند که در سراشیب خسران بیشتر و زیان افزونتر قرار دارند و استمرار جنگ، راهها و فرصتهای باقیمانده برای جبران گذشتهها را هم از میان میبرد. آنها با ریخت و پاشهای میلیاردی در قاهره و اسلامبول هم راه به جائی نبردند بلکه این قبیل کارها باعث میشود در مسیر غیرقابل بازگشتی قرار گیرند که بیانیهها و حمایتهای این و آن هم نمیتواند آنها را از انزوای زجر دهنده و عواقب جنایاتشان تحت هیچ شرایطی نجات دهد. درک این مطلب چندان مشکل نیست ولی پذیرش و رعایت الزامات آن برای کسانی که عقل خود را بکار نگیرند قدری مشکل به نظر میرسد.
منطق و احساس در پرونده «ستایش»
حسن موسوی چلک در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
ماجرای قتل «ستایش قریشی» تأسف عمیق هر شنوندهای را برمیانگیزاند. این رخداد ناخوشایند را از دو منظر میتوان ارزیابی کرد. اول اینکه آزار جنسی انجام شده توسط نوجوان ١٧ساله است و دوم قتل ستایش، پس از کودکآزاری اتفاق افتاده است.
از منظر نخست، وقوع کودکآزاری موضوع جدیدی نیست و با استناد به آمارهای منتشر شده جهانی میتوان یادآور شد که روزانه با پدیده کودکآزاری در تمامی کشورهای جهان، مواجه هستیم. در این میان، کودکآزاری جنسی حساسیت برانگیزتر است و مردم نسبت به آن واکنش بیشتری نشان میدهند، اغلب این حساسیتها نیز به خاطر نوع کودکآزاری است که توسط کسانی صورت میگیرد که عموماً از آشنایان فرد آزاردیده هستند.
در این واقعه هم ما شاهدیم که همسایه کودک او را شناسایی و مورد آزار قرار داده است. متأسفانه پژوهشها نشان میدهند که آشنایان نقش پررنگتری در کودکآزاری جنسی دارند. همچنین این فرد آزاررسان، خود، نوجوانی است که در سن بلوغ میباشد و در این سن غریزه جنسی، بر دیگر غرایز غالب است تا حدی که اگر کنترل روانی نیرومند و آموزشهای لازم از جانب خانواده و جامعه منتقل نشده باشد، بسیاری از رفتارهای آدمی را تحتالشعاع قرار میدهد.
متهم به قتل این پرونده هم در شرایطی قرار داشته که درصدد تجربه جنسی بوده و متأسفانه از مخاطرات رفتار ناشایست خود آگاهی کافی نداشته است. نکته مهم دیگر آن است که متهم در لحظه ارتکاب قتل، اصلاً به ملیت افغانستانی ستایش فکر نمیکرده و فقط تحت فرمان غریزه جنسی مرتکب کودکآزاری و قتل شده است. بنابراین، برجسته کردن ملیت کودک جانباخته در این حادثه، منطقی نیست و صرفاً به برخی تنشهای بیپایه میان دو ملت دوست و برادر دامن میزند که در سالهای سختی و خوشی کنار هم زیستهاند و در شادیها و غمهای یکدیگر شریک بودهاند تا حدی که ایرانیان زیر فشارهای اقتصادی هم در حد توان خود، هرگز میزبانی از همسایگان افغانستانی خویش را فراموش نکردهاند و در مجموع کوشیدهاند شرایط مناسبی برای میهمانان افغانستانیشان فراهم کنند.
در این میان، جرایمی هم توسط شماری از افغانستانیهای مقیم ایران اتفاق افتاده و حتی تعدادی از ایرانیان در زمره جانباختگان یا آسیبدیدگان این جرایم بودهاند، اما هرگز، قانونگریزی و حتی جنایات معدود مجرمان افغان را به حساب ملت افغانستان ننوشتهاند. بنابراین، همان منطق ایجاب میکند این جرم که توسط نوجوانی رخ داده، همانند جرمی فردی تلقی شده و تلاش نشود با برجستهسازی ناروای ملیت قربانی مظلوم، تنشی میان دو ملت دوست پدید آید.
بر هر ناظر منصفی مشخص است که جنس موضوع؛ انتقام از قوم و قبیله و کشوری نیست که نیاز باشد در واکنش به آن، تحصن و فضاسازی تبلیغی صورت گیرد. این پرونده، مشابه سایر پروندههای دیگر است و باید به دستگاه قضایی فرصت داد که حکمی منطبق با قانون درباره متهم صادر کند. باز باید تأکید کرد که اصل ماجرا تأسف بار و دلخراش است اما احساسات نباید به عاملی برای بروز رفتارهای هیجانی تبدیل شود.
اصلاح اصلاحات در عراق
دکترعلیرضا رضاخواه در سرمقاله روزنامه خراسان نوشت:
درگیری با تروریست های تکفیری داعش، مقابله با توطئه و پروژه تجزیه عراق ، تداوم حضور نظامیان متجاوز ترکیه ای در شمال، بحران کنترل مرزها و اوضاع نابسامان اقتصادی سرخط مشکلات این روزهای عراق است. در چنین شرایطی آخرین چیزی که بغداد به آن نیاز دارد یک بحران سیاسی جدی است.
با این حال ریل گذاری مسیر تحولات سیاسی اجتماعی در این کشور به گونه ای در حال رقم خوردن است که قطار سیاست مسیری جز حرکت در جهت بن بست سیاسی پیش روی خود نمی بیند. تنش های سیاسی و کشمکش های حزبی در عراق در حال اوج گرفتن است.
فساد و ناکار آمدی، اعتراضات گسترده مردمی را بر انگیخته، کابینه دولت در پشت سد پارلمان متوقف شده ، کردها به دنبال استقلال و جدایی اند و سرنوشت رئیس و هیئت رئیسه پارلمان نیز مشخص نیست. بغداد خیلی خوش اقبال است که همین حالا هم با یک فروپاشی سیاسی مواجه نشده است، با این حال خیلی ها اطمینان دارند که در آخرین مراحل بحران جاری، یک توافق جمعی حاصل شده و گره ها گشوده خواهد شد؛ مانند بحران سیاسی پس از انتخابات 2014 که نوری المالکی با کناره گیری از قدرت ، همه را غافلگیر کرد تا شرایط سخت امنیتی و هجوم داعش به سمت پایتخت، پشت سرگذاشته شود. اما چنین اتفاقی تنها به انباشت مشکلات خواهد انجامید و نه حل آن. اما ریشه بحران اخیر عراق در کجاست؟
اصلاح یا انقلاب ؟
بحران سیاسی جاری عراق، اوایل تابستان گذشته و به دنبال کمبود شدید برق در گرمای 50 درجه عراق از بصره و شهرهای جنوبی کلید زده شد و پس از سلسله تظاهراتی که به مرگ یکی دو نفر انجامید، بغداد را نیز در برگرفت و در ادامه، مطالبات عمومی به سمت اعتراض به فساد مالی در دولت کشیده شد؛ اعتراضاتی که حمایت آیت ا... العظمی سیستانی را نیز به دنبال داشت. دولت العبادی تصمیم گرفت برای حل مشکل دست به اصلاحات ساختاری و اساسی بزند. دولت راه حل را تشکیل یک کابینه تکنوکرات می داند، کابینه ای که هیچ گونه وابستگی سیاسی و حزبی نداشته باشد.
با این حال اصلاحاتی که العبادی به دنبال آن بود بیش از آنکه شبیه اصلاحات، یعنی تغییرات تدریجی، باشد نوعی انقلاب در ساختار سیاسی عراق محسوب می شود. طبق قانون اساسی جدید عراق پس از سقوط صدام، این کشور پس از لبنان دومین کشور خاورمیانه ای است که براساس مدل دموکراسی توافقی یا تقسیم قدرت میان احزاب و گروه های مختلف اداره می شود.
گذار از یک دولت توافقی به یک دولت تکنوکرات در شرایط عادی امری بسیار پر تنش است، چه برسد در کشوری همچون عراق، کشوری که بعد از اشغال توسط آمریکا نه تنها با افزایش خشونتها در داخل مواجه بود بلکه یک فروپاشی بیسابقه بافت اجتماعی و سیاسی را تجربه کرد؛ تحولاتی که این کشور را در کنار مشکلات ساختاری و سنتی بازمانده از دوره صدام به عرصه کشمکشهای بین المللی، منطقهای و داخلی تبدیل کرد تا جایی که در سال ۲۰۰۶ بسیاری از نهادهای بین المللی دولت عراق را در لیست «دولتهای شکننده» (دولتی که در برقراری دموکراسی موثر و مبتنی بر توسعه اقتصادی پایدار شکست خورده و با مشکلات زیادی در استقرار نظام سیاسی و ایجاد دولتی باثبات و فراگیر روبه رو شده است.) قرار دادند.
عقب گرد ممنوع!
علاوه بر این، نوع رفتار العبادی نیز بر تنش های موجود افزود. اگرچه معرفی کابینه براساس قوانین عراق در اختیار العبادی است؛ اما وی این کار را بدون توافق با احزاب سیاسی که بر پارلمان تسلط دارند، انجام داد. بیشتر نامزدهای العبادی تکنوکراتهای اصلاح طلب هستند که اعتبار زیادی دارند؛ اما نماینده اکثر احزاب سیاسی نیستند.
اگرچه العبادی تلاش داشت کابینهای تکنوکرات و مستقل از احزاب ارائه دهد اما اشتباه او نادیده گرفتن ظرفیتهای سیاسی عراق برای این مسئله است. البته به این نا هماهنگی نوعی چرخش به غرب در انتخاب اعضای کابینه را هم بایستی اضافه کرد، نمونه آن پیشنهاد دادن شریف علی به عنوان وزیر خارجه عراق بود. شریف علی بن الحسین، سابقه فعالیت در هیچ وزارتخانهای را ندارد، دارای حزب سیاسی قدرتمندی هم نیست و شخصاً هم کارایی مورد نیاز برای اداره وزارت خارجه را ندارد.
تنها امتیازی که در مورد وی میتوان ذکر کرد، داشتن رابطه خانوادگی با مقامهای اردن و عربستان و نزدیکی سیاسی با انگلستان است و حتی تجربه و تخصص هم ندارد و حتی تکنوکرات به حساب نمیآید. این موضوع باعث شد تا انتقادهای زیادی به العبادی وارد شود و حتی عدهای گفتند که اصلاحات العبادی به درخواست اردن و عربستان صورت گرفته است نه درخواست مردم عراق. وزیر نفت پیشنهادی العبادی یعنی نزار محمد سالم نعمان، تبار کردی دارد، دانشآموخته دانشگاه هاروارد است ( البته برخی دیگر وی را دانشآموخته دانشگاه شفیلد) میدانند، متخصص نفت است و حتی در کشورهای اروپایی و غربی به عنوان استاد دانشگاه مشغول تدریس است و کاملاً تکنوکرات محسوب میشود.
بنابراین باید گفت حضور چنین شخصی در فهرست پیشنهادی العبادی، تا حدودی نمایی از نزدیک شدن به سمت آمریکا و عقب گرد به دوران صدام را به تصویر میکشد. اقدامی که طبیعتا با مخالفت جدی بسیاری از احزاب عراقی که مخالف سر سخت غرب و آمریکا هستند مواجه شد. واقعیت این است که ساختار سیاسی عراق به شدت نیازمند اصلاحات است، اما بسته پیشنهادی العبادی دوای این درد نیست. اصلاحات العبادی خود نیازمند اصلاح است تا بتواند با حفظ روح توافق در یک دموکراسی توافقی، کارآمدی را تقویت کند. راه حلی که شاید بتوان آن را در ایجاد یک بوروکراسی قدرتمند به جای دولت تکنو کرات دنبال کرد.
اختلاف دیدگاه درباره تأثیر برجام
سیدمرتضی اکبری-عضو هیأتمدیره بانک توسعه صادرات ایران در سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
این روزها در دفاع یا انتقاد از برجام و اینکه توافق هستهای تا چه میزان مؤثر بوده است و آیا اثر اقتصادی محسوسی بر اقتصاد و زندگی مردم داشته یا خیر، مباحث مختلفی مطرح میشود. منتقدان برجام بر بیاثربودن این توافق در وضعیت اقتصادی کشور، رفع تحریم بانکها و مکانیسم پیامرسانی سوییفت متمرکز شده و سعی در تخریب دولت و عملکردش دارند.
از سوی دیگر موافقان برجام بر مؤثربودن توافق مذکور در رفع تحریمهای سیستم بانکی، راهاندازی مجدد سوییفت، امکان گشایش انواع اعتبار اسنادی اِلسی (LC)، مهیاشدن شرایط برای رونقگرفتن اقتصاد کشور و... تأکید دارند. درهمینراستا دولت هم با متوسلشدن با یکسری آمار درست یا غلط سعی در اعلام مؤثربودن این توافق دارد. دراینمیان، مهم میزان صحتوسقم اظهارات دو گروه و اندازه تأثیرگذاری توافق مذکور بر فعالشدن و رونق اقتصادی کشور است.
واقعیت آن است که اقتصاد ایران به دلیل بانکمحوربودن آن، در شرایط بحرانهای مالی، اقتصادی و سیاسی، بهشدت تحتتأثیر قرار میگیرد. در زمان اعمال تحریمها، کشورهای غربی و اتحادیه اروپا با آگاهی از این موضوع و با تحریم بانکی توانستند گلوگاه اقتصاد ایران را در دستان خود قرار دهد.
بدون اغراق میتوان ادعا کرد در وهله اول سیستم بانکی کشور بیشترین تأثیر منفی از تحریمها را پذیرا شده و به تبع آن به علت بانکمحوربودن اقتصاد ایران، بخشهای صنعت، تولید، بازرگانی و... تماما تحتتأثیر عواقب تحریمها قرار گرفتند؛ در نتیجه از آنجا که تحریم بانکها اولین مؤلفه منفی تأثیرگذار بر اقتصاد بوده، پس رونق اقتصادی کشور در شرایط پس از توافق نیز باید پس از برطرفشدن تحریمهای بانکی شروع شود، وگرنه برداشتن تحریمهای شرکتها کمک شایان توجهی به اقتصاد ایران نخواهد کرد. سؤالی که در اینجا مطرح میشود، این است که این تحریمها چگونه اثر منفی بر سیستم بانکی داشته است؟
پاسخ این سؤال ریشه در ماهیت فعالیت بانکها دارد. سیستمهای بانکی به دلیل داشتن کالای پرریسکی به نام پول و نیز حجم درخور توجه تعهدات در قبال مشتریان خود، عموما بهسختی به یکدیگر اعتماد میکنند؛ درعینحال این اعتماد، با کوچکترین بحرانی بهراحتی از بین میرود؛ یعنی بانکها برای ایجاد اعتماد فیمابین و روابط متقابل و پذیرش تعهدات یکدیگر نهایت دقت و بررسیهای فنی و ساختاری را انجام میدهند و بسیار محافظهکارانه عمل میکنند؛ در نتیجه به محض احساس خطر یا پیشامد بحران برای طرف مقابل، روابط خود را به حالت تعلیق درمیآورند و هیچگونه ریسکی دراینباره نمیپذیرند؛ چراکه در صورت پذیرش اینگونه ریسکها، اعتبار و منافع بالقوه آنها به خطر افتاده و به دلیل وجود ریسک سیستمی در نظام بانکی، بلافاصله ساختار مالی آنها با مشکل مواجه میشود که تبعات سنگینی برای آنهاست؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت با توجه به ماهیت محافظهکارانه بانکها در برقراری ارتباطات بینبانکی و اجتناب از پذیرش ریسکهای حاصل از بحرانهای سیاسی، اقتصادی و... برای طرفین، در صورت رفع بحرانها، برقراری روابط عادی و پذیرش تعهدات یکدیگر، با احتیاط و وسواس بیشتری انجام میشود. تحقق این موضوع با این فرض است که تمام آثار بحران برطرف شده باشد. در غیر این صورت ایجاد اعتماد مجدد ممکن است سالها طول بکشد. سیستم بانکی کشورمان نیز از این موضوع مستثنا نیست.
زمانی که تحریمها اعلام رسمی شد، بانکهای بزرگ و معتبر در کشورهای غربی صرفنظر از اینکه کدام بانکهای ایران مشمول تحریم هستند، ارتباطات کاری خود را با سیستم بانکی ایران قطع کردند و در ادامه به تبعیت از این بانکهای معتبر، تقریبا تمام بانکهای دنیا، همه بانکهای ایرانی را در فهرست بلاکشده خود قرار دادند.
نکته حائز اهمیت دراینمیان این است که تحریم سوییفت و تحریم بانکها دو مقوله مرتبط، ولی متفاوت هستند. سوییفت یک کانال ارتباطی بین بانکها برای اطمینان از صحت محتوا و مسیر ارسال پیامهای آنهاست؛ بنابراین با تحریم سوییفت عملا کانال ارتباطی پیامرسانی بین بانکهای ایرانی و بانکهای بینالمللی از بین رفت. از طرفی صرف نظر از وجود یا نبود این کانال ارتباطی، تمایلنداشتن بانکهای خارجی به ادامه همکاری با بانکهای ایرانی حائز اهمیت بیشتری بود؛ بهطوریکه با مروری بر روند تحریمها مشاهده میشود، حتی قبل از تحریم سوییفت، بسیاری از بانکهای بینالمللی حاضر به ادامه همکاری با بانکهای ایرانی نبودند؛ بنابراین تحریم سوییفت موضوعی مرتبط ولی متفاوت با همکارینکردن و تحریم فعالیتهای بینبانکی از سوی بانکهای خارجی است.
بعد از توافق هستهای، مکانیسم سوییفت برای سیستم بانکی ایران مجددا راهاندازی شده و در نتیجه بانکهای ایرانی میتوانند پیامهای خود را به سایر بانکها، چه داخلی و چه خارجی، ارسال کنند؛ ولی براساس آنچه گفته شد، موضوع مهمتر، اعتماد مجدد بانکهای خارجی به ایران و بانکهای ایرانی و تمایل همکاری آنهاست.
در شرایطی که قریب ١٠ سال، تحریم مشکلات عدیدهای را برای زیرساختهای اقتصادی کشور و بانکها ایجاد کرده و حدود پنج تا شش سال است که ارتباط سیستم بانکی ایران با بانکهای خارجی قطع است، باعث ایجاد تغییرات بسیار در ساختار مالی بانکها و تنوع تعهدات آنها شده و رفتار سیاسی کشور نیز به دلایل مختلف هنوز ثبات کافی ندارد، انتظار ارتباط و همکاری بین بانکهای داخلی و خارجی در چند ماه پس از اعلام توافق، به تبع ماهیت احتیاطی بانکها، دور از انتظار است.
از سوی دیگر باید توجه داشت در ایجاد روابط کارگزاری و همکاری بین بانکها، شرط لازم ثبات سیاسی و اقتصادی کشورها و شرط کافی ساختار بهینه و مناسب مالی بانکهاست. بسیاری از بانکهای خارجی درحالحاضر در حال رصد رفتار سیاسی ایران بعد از برجام هستند. از طرفی انتخابات آمریکا و رفتارها و گفتارهای کاندیداها و همچنین برخی تحرکهای ضدبرجام در داخل کشور، تماما میتواند بر این شرط لازم، تأثیر بگذارد.
حتی اگر فرض شود این شرط لازم (ثبات سیاسی و اقتصادی) محقق شده و هیچ تغییر عقیدهای در طرفین توافق ایجاد نشده و همه موافق تحقق شرایط برجام باشند، اجرای شرط کافی (ساختار مالی مناسب و بهینه بانکها) در برخی موارد ماهها طول میکشد؛ چراکه با نگاهی به ساختار مالی بانکهای کشور، مشاهده میشود بسیاری از بانکها از ساختار مالی نامناسبی برخوردارند و بانکهای بزرگ دنیا حاضر به همکاری با این بانکها نخواهند بود. در این شرایط انتظار برقراری رابطه کارگزاری با بانکهای بینالمللی و معتبر، در زمان بسیار کوتاه بعد از توافق بسیار دور از انتظار است.
نتیجه آنکه رونق اقتصادی یک تصمیم لحظهای نیست؛ بلکه پروسهای چندینساله است که تابع تحقق بسیاری از فاکتورهاست و ایجاد شرایط مناسب برای این متغیرها به منظور دستیابی به سطح اقتصادی معقول با درنظرگرفتن رفتارهای سیاسی و شرایط استراتژیک کشور، ممکن است چندین سال طول بکشد. واقعیت این است که اگر هیچ اتفاق سیاسی منفیای نیفتد، مدتها زمان نیاز دارد تا شاهد آثار مثبت و دلخواه برجام بر اقتصاد کشور باشیم.
بنا بر آنچه گفته شد بهخوبی روشن است که نه نقدهایی که بر برجام میشود درست است و نه انتظاراتی که برخی از مسئولان دولتی در دفاع از برجام ایجاد میکنند، در عمل و در کوتاهمدت، تحقق پیدا خواهد کرد.
چه کسانی بدعهدی امریکا را بیهزینه کردند؟!
سيدعبدالله متوليان در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:
در گزارش مفصل و مطول سه ماهه وزارت خارجه به مجلس شوراي اسلامي (که عمده آن عيناً تکرار برخي از مفاد برجام است) عامل بدعهدي و فريبکاري غرب ، برخی رفتارهای داخلی در ايران عنوان شده و با متهم کردن ايران از شرکتهاي امريکايي رفع اتهام شده است.
در اين گزارش تغييرات کاملاً محسوس و معنيدار در فضاي بينالمللي به نفع ايران! و انجام سفرهاي متعدد هيئتهاي سياسي و اقتصادي کشورهاي ديگر، دليل موفقيتآميز بودن برجام اعلام شده است! اما قرائن و شواهد بسياري بر بدعهدي طرف غربي دلالت داشته و برخي واقعيات تلخ و گزنده از زبان بعضي از اعضاي دولت نيز تأييد محکمي بر اين مدعاست.
در آخرين نمونه ميتوان به سخنان آقاي سيف(رئيس کل بانک مرکزي) در حاشيه نشست سالانه صندوق بينالمللي پول و گروه بانك جهاني، در شوراي روابط خارجي امريکا و سپس در مصاحبه با شبکه بلومبرگ اشاره کرد که آب پاکي را روي دست دولتمردان ريخته و در سخناني با صراحت تمام دستاورد اقتصادي برجام براي ايران را تقريباً « هيچ» اعلام و عدم دسترسي به بيش از 100 ميليارد دلار از داراييهاي ضبط شده ايران را دليل روشني بر بدعهدي امريکاييها معرفي مينمايد.
مواضع ضد و نقيض دولتمردان در باره برجام؛ آفتاب تابان و فتحالفتوح ناميدن آن از يک سو و اعتراف به بيتأثير بودن برجام بر اوضاع اقتصادي کشور از سوي ديگر، مؤيد انتقادهاي دلسوزان نظام بوده و در نتيجه سؤالات جدي در باره علت و آثار شکست برجام(علت عدم تمايل غرب به اجراي برجام، ملموس نبودن آثار اقتصادي و امنيتي و سياسي در پسابرجام، علت فرصتسازي برجام براي دشمن، تهديدافزايي در پسابرجام) را در سطح جامعه ايجاد نموده است.
چه اتفاقي افتاده که قورباغهها هم براي ايران هفتتيرکش شدهاند و رژيمهاي ضعيف منطقه نظير رژيم وهابي حاکم بر حجاز(که ديروز براي اظهار ارادت به رئيسجمهور ايران صف کشيده و به تقليد پوشش رئيسجمهور ايران دست او را ميفشردند) هماينک به خود اجازه تهديد و تحريم هوايي و دريايي ايران را ميدهند؟ چه چيزي در پسابرجام سبب شکلگيري اتحاد ناميمون اعراب عليه ايران و قرار دادن نام حزبالله قهرمان در عداد گروههاي تروريستي شده است؟ چه عاملي در پسابرجام موجب تغيير ديدگاه و نگرش جهان اسلام نسبت به ايران و بازگشت به سالهاي جنگ تحميلي و گنجاندن چهار بند ضدايران در قطعنامه پاياني اجلاس همکاري اسلامي شده است؟ ... و دهها سؤال مهم و جدي ديگر
به نظر ميرسد دولتمردان در تحليل ناکاميهاي پي در پي پسابرجامي، به غلط به جاي ديدن دشمن حقيقي، به دنبال مقصر تراشي داخلي هستند. نگارنده به استناد مواضع ضد و نقيض دولتمردان در پسابرجام، بر اين باور است که ريشه همه مشکلات برجام را بايد در فرهنگ و نگاه غربگرايانه و غيرانقلابي حاکم بر رفتار دولتمردان جستوجو نمود. واقعيت انکارناپذير اين است:
1 - اقدامات و رفتارهاي برخي از دولتمردان، امريکا و غرب را نسبت به بيهزينه و صفر بودن بدعهدي خود مطمئن کرده است.
2 – دولتمردان با علم و آگاهي کامل به خسارات فراوان برجام، براي وصول به اهداف و مقاصد سياسي و حزبي خود، از برجامهاي بعدي دم ميزنند.
3 – بدنه غیرانقلابی در دولت(به ويژه در حوزه اقتصاد و سياست خارجي) از شجاعت انقلابي لازم برخوردار نبوده و در مقابل نقض برجام از سوي غرب و شيطان بزرگ صرفاً با واردکردن فشار از طريق ايميل اکتفا ميکنند!
4 – برخیها شيطان بزرگ را کدخداي جهان دانسته و با پيروي از هژموني ظالمانه امريکا تنها راهحل مشکلات کشور را تعامل با امريکا ميدانند.
5 - اینان امريکا را دشمن نميدانند؛ در حالي که شيطان بزرگ همواره از ايران به عنوان دشمن و محور شرارت ياد کرده و بر تحريمهاي سياسي، نظامي، اقتصادي و... براي به زانو درآوردن ايران تأکيد دارد. نتيجه اينکه:
1 – با وجود انديشه غيرانقلابي، انتظار اجراي برجام از سوي امريکاييها و اصلاح رفتار آنان نسبت به ايران، انتظاري بس خام و سادهلوحانه است.
2 – رفتار متکبرانه امريکا با ايران، حاصل برآوردي است که از ماهيت غربگرايان در ايران دارند و به همين دليل از افراد غربباور، غربانديش، غربزده و غربپرست به عنوان سرمايههاي خود حمايت کرده و در آينده و در انتخابات بعدي نيز شاهد اين حمايت به شکل گستردهتر خواهيم بود.
بيترديد شيوع تفکر غربباور در بدنه اجرايي نظام، موجب بيانگيزگي، بياعتمادي، کاهش باور و ايمان مردم به عنوان صاحبان اصلي نظام شده و دو قطبيسازي و آسيب ديدن اتحاد ملي و انسجام اسلامي را در پي خواهد داشت و در نتيجه اسباب طمعورزي بيشتر امريکا به نفوذ و مداخله در امور ايران، بسترسازي براي توطئهها و فتنههاي آينده و زمينهسازي براي براندازي نظام و دهها آسيب و خطر ديگر را فراهم خواهد نمود.
بر اين اساس بايد گفت راه کار مطمئن، کمهزينه و سريعالوصول که آثار زيانبار برجام را رفع و دفع کرده و ضمن ايجاد اميد در مردم، اسباب نااميدي شيطان بزرگ را فراهم آورد، اين است که دولت محترم ضرورتاً با تغيير رويکرد و نگاه منفعلانه و غيرانقلابي به دور از جناح بازيها و رفتارهاي حزبي، رسماً و رأسا با قبول مسئوليتهاي شکست برجام و پالايش و پاکسازي افراد واداده و غربگرا و غيرانقلابي ضمن جلوگيري از دو قطبيسازي در درون دولت، زمينه را براي تحقق اقدامات عملي اقتصاد مقاومتي، با تکيه بر ظرفيتها و توانمنديهاي داخلي مبتني بر اقتصاد درونزا و برونگرا فراهم آورد.
*********
خیلی شیک و مجلسی!
حسین شمسیان در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
برخی میگویند- یا تلاش میکنند اینگونه بشود - که حافظه تاریخی مردم ضعیف است و یادشان نمیماند که مثلا یک سال قبل یا کمی بیشتر، چه اتفاقی افتاد و چه کسی چه حرفی زد! در حالیکه واقعیت اینگونه نیست و مردم، همه چیز را به یاد دارند و اگر چیزی نمیگویند، بخاطر ماهیت زندگی اجتماعی، دادن فرصت به مدعیان و مهمتر از همه، به خاطر همراهی به امید روزهای بهتر است.
اگر کسی حوصله داشته باشد و روزنامهها و اخبار سال گذشته در همین ایام تا پایان سال را مرور کند، به یک «دریافت شگفتانگیز» میرسد که تحلیل آن در آن ایام مشکل و در این روزها کمی آسانتر است. در آن روزها، و البته از مدتی قبلتر، بحث مذاکرات هستهای و نگارش متن نهایی، موضوع مورد مناقشه هرآنکسی بود که اندک دریافتی از موضوعات سیاسی داشت و طبعا، موضوع اول روزنامهها و اهل سیاست. در همان بررسی و تورق، معلوم می شود که آن روزها، دو طیف اصلی در موضوع مذاکرات هستهای و برجام- که بعدها منتشر شد- در سپهر گفتمانی جامعه، اظهار نظر میکردند.
یک گروه، آنهایی بودند که بدون توجه به هرگونه سابقه و حافظه تاریخی از خصومتها و دشمنیها و بدعهدیهای آمریکا، به قول مولانا، با نوای «خر برفت و خر برفت»، شبانه روز در حال پایکوبی و دستافشانی بودند و نصیحت همه عالم به گوششان باد بود! آنها - که در ادبیات جامعه به «ذوقزدگان»مشهور شدند- هر کس را که کمترین روشنگری میکرد، کاسب تحریم و همسو با اسرائیل و... مینامیدند و در برابر انتقادات و یا پرسشهای ساده و تامل برانگیزی که هر انسان بهرهمند از هوش را به فکر و درنگ وا میداشت، مردم را به جهنم حواله میدادند و آنها را بی سواد و لبوفروش و راننده تاکسی و بیشناسنامه و ....مینامیدند!
گروه دوم، کسانی بودند که دردمندانه، فهرستی از خیانتهای آمریکا و غرب را ردیف میکردند و به یک اصل عقلی ارجاع میدادند که «آزموده را آزمودن خطاست». مهمترین پرسش و دغدغه آن روز این گروه، فقدان ضمانت اجرا و بد عهدی آمریکاییها بود و مهمترین دست مایه ذوقزدگان در برابر این نگرانی به حق، عدم امکان بدقولی آمریکا، به خاطر پرستیژ جهانی بود!! در چند مقطع متفاوت، برخی اعضای مهم تیم مذاکره کننده همچون آقایان صالحی و عراقچی، با حضور در برنامههای تلویزیونی، در برابر این پرسش که چه تضمینی وجود دارد که آمریکاییها، بعد از اجرای تعهدات یکطرفه ایران، به تعهداتشان پایبند باشند؟ اینگونه میگفتند که: «مگر میشود آمریکاییها چنین کنند!؟ افکار عمومی جهان، چنین اجازهای را به آنها نخواهد داد! آمریکا به خاطر حفظ پرستیژ خودش هم که شده چنین نخواهد کرد»!
بقیه ماجرا نیاز به شرح و بسط بیشتر ندارد و تکرار آن جز ملال، حاصلی ندارد. القصه اینکه همه آن حرفها نشنیده گرفته شد و برجام علیرغم نهی قانونی، بدون رعایت توازن اجرای طرفینی و اخذ تضمین معتبر، انجام شد و ایران، همه اندوخته هستهای خود را از دست داد، راکتور خود را با بتن پر کرد و سانتریفیوژهای خود را با دست خود، از بین برد و ... منتظر نشست تا غرب به تعهداتش عمل کند.
آن «دریافت شگفتانگیز»که در ابتدای این نوشتار از آن یاد شد، اکنون به خوبی قابل مشاهده است. اکنون و با تورق تاریخ یک سال گذشته، اینگونه به نظر میرسد که افراد دسته دوم، کسانی بودند که گویی از «آینده» به آن روزها آمده بودند! اطلاعاتی داشتند که دیگران نداشتند و نه تنها نداشتند، که از درک آن عاجز و ناتوان بودند و همچون کلیساهای قرون وسطا که با هر علم و دانش و فهمی به بدترین شکل ممکن برخورد میکرد، با هر نقد و پرسشی همان کردند! آن افراد از چیزهایی سخن میگفتند که یک به یک محقق شد و مو به مو رنگ واقعیت به خود گرفت! آیا این دریافت، شگفتآور و عجیب نیست!؟
اما حقیقت این است که هیچ پیشگویی در کار نبود و هیچ واقعیت شگفتانگیز و اعجابآوری وجود ندارد! بلکه برعکس، حقیقت به تلخترین و عریانترین وجه ممکن در برابر دیدگان همگان قرار داشت اما آنها نمیخواستند ببیند. آنها چشمهایی داشتند که با آن نمیدیدند و گوشهایی که با آن نمیشنیدند! اکنون آن اتفاقات گذشته و آن روزها و ذوقزدگیها و تیترهای غلطانداز و ... به پایان رسیده است. روزهایی که روزنامههای زنجیرهای، حقیرانه فرش قرمز عزت و شخصیت خود را پیش پای دو سه مسافر و جهانگرد آمریکایی پهن میکردند و آنها را به عنوان «سرمایهگذار» به مردم معرفی میکردند تا باورمان بشود که برجام چهها که نمیکند! و این روش سخیف و حقارتبار همچنان ادامه پیدا کرد تا امروز که آن روزهای پر هیاهو گذشته است و ماهیت عصر جدیدی که از آن دم میزدند، خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت برملا شده است.
اکنون به تدریج شاهد اثبات آنیم که آدرسی که در دست برخی بود، از اول هم غلط بود و این، آنقدر واضح شده که اقرار و اعتراف تدریجی برخی حامیان سینه چاک و حتی دست اندرکاران آن را هم موجب شده است. همه پیش بینیها درست از آب در آمده و آمریکا،وحشیانه و گردن کلفتانه، یک کلام می گوید؛ «همه آنچه قرار بود گیرتان بیاید، آمده است و منتظر چیز تازهای نباشید»!
اکنون چه باید کرد و آن دسته اول چه میکنند!؟
جای تعارف نیست که بسیاری از آنها غرب و رفتار غربی را، یک رویا ویک فخر میدانند و بارها و بارها، به دلایل مختلف، هموطنان خودشان را بخاطر مقایسه ناجوانمردانه با غرب تحقیر کرده اند! مثلا آنها با دیدن یک مشکل در مملکت، اینگونه شعار می دهند که اگر همین اتفاق در یک کشور پیشرفته(!) میافتاد، فلان مقام استعفا می داد! اکنون نباید از آنها پرسید، استعفا نه، یک عذر خواهی ساده از مردم بکنید!؟ اما نه تنها چنین نیست، که شاهد روندی معکوس و برخلاف منطق و فطرت بشری هستیم! آنها بجای انفعال از آنچه کردهاند، به جای پذیرش مسئولیت کار خود و بجای قبول حرف کسانی که تا همین چند روز قبل- و حتی اکنون- در تیم دولت هستند و مقام رسمی قلمداد می شوند و حرفشان، برخاسته از علم و اطلاع است، در یک حرکت عجیب، به انکار و سانسور هماهنگ حقایق پرداخته و کماکان به بزک چهره آمریکا مشغولند و بازهم به سر ملت مظلوم ایران منت می گذارند و مشکلات را نه ناشی از بدعهدی آمریکا و کلاه رفتن به سر خودشان، که ناشی از وضعیت ایران و عدم اعتماد آنها به ما میدانند!! نگاهی گذرا به گزارش وزارت امور خارجه به مجلس شورای اسلامی و نیز تیترها و گزارش های اخیر روزنامههای زنجیرهای، جز این حکایت نمی کند که عدهای هنوز در حال بزک صورت کریه اهریمنند و می کوشند، به هر شکل ممکن، این عفریت روزگار را به جان و مال مردم مسلط کنند!
و نکته درخور توجه آن که در میان این بزککنندگان گروهی هستند که جنسشان با بقیه فرق میکند چطور!؟ آنها کسانی هستند که هیچ مسئولیتی ندارند، کسی آنها را نمیشناسد، قرار نیست به جایی پاسخگو باشند و هیچ نقشی در سرنوشت مردم ایفا نمیکنند! آنها، تنها و تنها دغدغه خودشان، روزنامهاشان، مصاحبه و مقاله اشان را دارند و وقتی همه کارها خرابتر از امروز شد، به قول جوانترها، «خیلی شیک و مجلسی» راهشان را میگیرند و میروند! و اصلا انگار نه انگار که مردم را گمراه کردند، دروغ گفتند، فضا سازی کردند، جو را گندم معرفی کردند و ...
اینها در هر کسوتی هستند، بیتعارف، به ملت خیانت می کنند و حتی دولت را هم نه به عنوان دولت برآمده از رای مردم و یکی از اجزای نظام جمهوری اسلامی، که بعنوان «پل پیروزی» قبول دارند و بخاطر همین است که از حالا برای انتخابات ریاست جمهوری 96 نقشه میکشند و هرچه بیشتر می کوشند جلوی افشاء آثار شوم و زشت و بعضا جبران ناپذیر برجام را بگیرند! آنها همان گروهی هستند که علیرغم نهی صریح رهبر عزیز انقلاب از برجام دو و سه و چهار، بازهم وقیحانه به تئوریزه کردن آن مشغولند و ابایی ندارند ملت ایران را پیش پای اربابانشان قربانی کنند!یا صریحا به دولت آدرس می دهند که حالاکه سه سال از عمر دولت به باد رفت و کاری انجام نشد، اصلا به روی خودت نیاور و به جای آن، بازهم بر طبل مفاسد مالی بکوب و...! کاش دولتمردان میفهمیدند که اینها، دوست نیستند و راهشان را از آنها جدا میکردند و زودتر به جبران «خسارت محض» برجام، کمر همت میبستند. اینگونه انتخابات 96 هم تضمینیتر است!
تناقض در قول و فعل در باره اقتصاد مقاومتي
دکتر سيد عبدالله متوليان در یادداشت روز روزنامه رسالت نوشت:
يکي از مهمترين دغدغه هاي مردم و نظام در سال جديد مشاهده جلوه هاي عملي از تحقق شعار سال "اقتصاد مقاومتي ، اقدام و عمل" است. بدون آنکه قصد منفي بافي داشته باشيم بايد بپذيريم که شواهد و قرائن بسياري بر عدم تحقق اين شعار در سال جديد دلالت داشته و بر باور انجام اقدامات مؤثر در اين خصوص تأثير مستقيم مي گذارد. مروري کوتاه بر تاريخچه و رخدادهاي اين مسئله مهم ، از اين حقيقت ناگوار پرده بر مي دارد:
1 - با گذشت 5 سال از اولين فرمايش رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه اي در باره "اقتصاد مقاومتي" مبتني بر"الگوي اسلامي ايراني پيشرفت" که عمده اين سالها به دولت جديد اختصاص دارد ، بويژه در سالهاي اخير ، هيچ اقدام عملي در اين خصوص که از يک طرف ما را در برابر تهديد ها و آسيب ها
مقاوم کند و از طرف ديگر کشور را آماده جهش اقتصادي کند مشاهده نشده است.
2 - حضرت امام خامنه اي سال جديد را سال اقدام و عمل در حوزه اقتصاد مقاومتي ناميده اند و انتظار منطقي اين است که دولتمردان خود پيشگامان تحقق شعار سال براي وصول به دو منظور پيش گفته باشند.
3 - تيم اقتصادي دولت روحاني همان کارگزاران سازندگي هستند که سابقه آنان نشان مي دهد که به اقتصاد مقاومتي اعتقاد و باور ندارند.
4 - مهمترين ويژگي اقتصاد مقاومتي ويژگي "درون زايي و برون گرايي" آن است؛ به گونه اي که در توليد نگاه به درون و توانمندي ها و ظرفيت هاي داخلي داشته باشيم اما در مقام تعامل با جهان کاملاً برون گرا عمل کرده و صادرات بر واردات ترجيح داشته باشد.
به برخي از نشانه ها و دلايل عدم اعتقاد تيم اقتصادي دولت روحاني توجه بفرمائيد:
1 - نعمت زاده مدعي است که بايد مدير را هم از خارج وارد کنيم!
اين باور نعمت زاده که اتفاقاً کمابيش باور همه اعضاي حزب غربگرا و غير انقلابي اعتدال و توسعه هم هست بخوبي نشان مي دهد که آنان به هيچ وجه به ظرفيت هاي داخلي و توانمندي هاي مديريتي مديران بومي اعتقاد ندارند.
2 - مشاور اعظم رئيس جمهور (اکبر ترکان) بارها بر ناتواني نيروهاي داخلي تأکيد کرده و در سخن معروفش بزرگترين هنر مردم ايران را "پخت خورشت قورمه سبزي و آبگوشت بزباش" دانسته است.
3 - وزير خارجه دولت روحاني (ظريف) در تمام طول مذاکرات نشان داد که به ظرفيت هاي بالقوه و بالفعل داخلي اعتقاد نداشته و حل مشکلات کشور را هم در پناه تعامل با غرب مي داند. وي در اجتماع دانشجويان دانشگاه تهران ، براي آمريکا قدرت افسانه اي قائل شد و گفت: آمريکا مي تواند با يک بمب تمام توان ايران را نابود کند.
4- سريع القلم که علاوه بر داشتن سمت مشاور رئيس جمهور ، تاثير غير قابل انکاري بر انديشه اقتصادي روحاني دارد ، به عنوان يک غربگرا و غرب انديش مسلّم ، از اساس و ريشه خواهان پيوستن و تبعيت بي چون و چراي ايران از جامعه جهاني و الگوگيري محض از سبک زندگي آمريکايي است و هيچ اعتقادي به اقتصاد مقاومتي ندارد.
5- شخص روحاني نيز به عنوان پرچمدار انديشه تکنوکرات ها در حال حاضر ، بيش از 1000 روز است که بر طبل تعامل با کدخدا کوبيده و حل همه مشکلات کشور حتي مشکل آب خوردن مردم را هم در گرو برجام هاي بعدي و مذاکره و تعامل (بخوانيد وادادگي) و باور بيشتر به غرب مي داند. حال آنکه اظهارات اخير سيف، رئيس کل بانک مرکزي، تير خلاص به توهم دستاوردهاي برجام به عنوان آفتاب تابان بود.
6- آن طور که سخنگوي دولت روحاني (نوبخت) گفته برنامه ششم توسعه ، بر اساس کتاب اقتصادي منسوب به آقاي روحاني (که در سال 87 تدوين شده و حاصل جلسات گروهي از افراد در مرکز مطالعات استراتژيک مجمع تشخيص مصلحت نظام بوده و کاملاً ضد اقتصاد مقاومتي است و اقتصاد نئوکينزي را ترويج مي کند) تهيه و به مجلس داده شده است.
7- و اين مثنوي همچنان ادامه دارد...
با اين وصف به جرات مي توان گفت که بين قول و فعل دولتمردان اعتدالي در خصوص اقتصاد مقاومتي تناقض آشکار و غير قابل اغماضي وجود داشته و اصولاً از اين دولت ، انتظار اقدام و عمل در حوزه اقتصاد مقاومتي ، يک انتظار خيالي و دور از دسترس است.
درسهايي كه عربستان بايد بياموزد
حميد رضا آصفي در سرمقاله امروز آرمان نوشت:
موضوع حوادث يازده سپتامبر از سوي كنگره آمريكا مورد توجه قرار گرفته و اينبار كنگره به دنبال اقدامات تنبیهي عليه عربستان است. عربستان سراسيمه با تهديد به خارج كردن پولهاي خود از ايالات متحده آمريكا درصدد مقابله با اقدامات بازدارنده بر آمده است.
اگرچه نگرش و رويكرد مسئولان آمريكايي از جمله كنگره معياري براي قضاوت عملكرد ديگران نيست از اين رو كه آمريكا خود از بزرگترين حاميان تروريست است اما از آن جهت كه حمايتهاي آل سعود از تروريستها در نقاط مختلف جهان به اندازهاي آشكار شده كه آمريكا را نيز به سطوح آورده است قابل تامل است.
دولت سعودي به نيكي ميداند كه تمام همپيمانانش درمنطقه كه از دوستان قديمي آمريكا بودهاند و اكنون از اريكه سياست به پايين كشيده شدهاند بايد درس بزرگي براي اين كشور باشد كه شرايط خود را بايد در حمايت مردم كشورش و دوستي ميان كشورهاي منطقه و نه اتكا به قدرتهاي فرامنطقهاي و از جمله آمريكا جستوجو كند. دولت عربستان اكنون نمادي از يك كشور شكست خورده در روابط بينالملل و رو به افول دركشور خود است.
آنچه دشمن اصلي عربستان است سياستهاي غلط اين كشور و مداخله و دستاندازي در امور داخلي ساير كشورهاست. جنايات مسئولان كم تجربه اين كشور در يمن و كشتار مردم بيدفاع و بيبضاعت اين كشور نمادي از اين سياستهاي شكست خورده است. اگر چه ميتوان سوريه، لبنان و عراق را نيز به آن اضافه كرد. از سوي ديگر امتزاج دولتمردان سعودي و حمايتهاي بيدريغ اين كشور از تروريست چهرهاي بسيار نامناسب از اين كشور در افكار عمومي جهان به وجود آورده است.
از ديگر سياستهاي نامناسب دولت سعودي نمايشنامهاي بود كه به اتفاق چند كشور همراه خود در اجلاس اخير تركيه به اجرا در آورده؛ این کشور عملا اين اجلاس را از مسير طبيعي خود خارج و آن را در مقابله با دشمن اصلي جهان اسلام يعني صهيونيسم عملا خلع سلاح كرده است. دولت سعودي با ناكامي در عرصههای بينالمللي به ايجاد رقابت و حسادت با جمهوري اسلامي بر آمد و براي سر پوش گذاشتن به شكستهاي مكرر خود آماج حملات را متوجه جمهوري اسلامي ايران كرده است.
از ديگر سو دولتمردان سعودي درصدد ايجاد مثلث همكاري با مصر و تركيه برآمدند كه هنوز پاسخ مسئولان مصري به اين ميانجيگري مثبت نبوده است. دور از انتظار نيست اين رژيم درصدد همكاريهاي گستردهتر با رژيم صهيونيستي برآيد و همچنان كه پيش از اين در منازعه ميان حزب ا... و اسرائيل به كمك رژيم صهيونيستي برآمد همچنان نيز در اين مسير گام بردارد.
دولتمردان سعودي بايد بدانند همكاري منطقهاي و دوستي با كشورهاي همسايه و راس آن ايران به عنوان با ثباتترين و قدرتمندترين كشور منافع بلندمدت آنها را تامين ميكند و بيجهت نبايد با اتلاف هزينه و انرژي به دنبال اهداف دست نيافتني باشد. جمهوري اسلامي ايران نشان داده توسعه، گسترش و دوستي با كشورهاي همسايه از اولويتهاي جدي اين كشور است و حتي عربستان سعودي با همه اين دشمنيها ميتواند بر روي اين دوستي حساب كند. جمهوري اسلامي ايران رژيم صهيونيستي را مهمترين دشمن جهان اسلام ميداند و اعتقاد دارد همگرايي كشورهاي منطقه تنها راهحل مقابله با سياستهاي متجاوزانه اين رژيم است.
همكاريهاي منطقهاي نه تنها در ابعاد سياسي بلكه در همكاريهاي اقتصادي بلند از جمله تثبيت بهاي نفت كليدي است. جمهوري اسلامي ايران هماكنون مركز ثقل و كانون توجه جهاني است اين بر عهده دولت سعودي است كه با تغيير سياست و رويكرد غلط خود برحمايت از تروريسم و مداخله درساير كشورها و با استفاده از تجربات گذشته جايگاه خود را از يك كشور مختلكننده برتحولات منطقه به آنچه شايسته روابط بينالملل است ارتقا دهد در اين صورت ميتواند بركمك و حمايت جمهوري اسلامي ايران حساب ويژهاي باز كند.
تو را به روح برجام!
سیدعابدین نورالدینی در سرمقاله امروز روزنامه وطن امروز نوشت:
آقای محمدجواد ظریف به هفتهنامه اشپیگل گفته است: «بانکهای بزرگ برای بازگشت به تجارت با ایران از ترس مجازاتهای بالای آمریکا تردید دارند. ما از ایالات متحده تنها یک درخواست داریم و آن اینکه خود را قاطی و در این کار دخالت نکند. آمریکاییها باید پشت طرح جامع اقدام مشترک بایستند...
نیروهای میانهرو در دستگاه دولتی ایران به این موفقیت نیاز دارند. ما باید به مردم ایران نشان دهیم این توافق به زحمتش میارزیده است. اگر ما میخواهیم این توافق در طولانیمدت دوام داشته باشد باید برای بیمه آن سرمایهگذاری کنیم. این واضح است که مردم ایران میخواهند نتیجه توافق هستهای را ببینند».
خیلی مختصر به چند نکته درباره وضعیت فعلی برجام باید اشاره شود.
نخست اینکه این ادبیات آقای ظریف خارج از محدوده تکالیف دیپلماتیک وی است! درخواست، تمنا، التماس یا هرچه نامش باشد؛ جایی در مناسبات برجامی ایران ندارد! ایران و 1+5 بر سر حقوق هستهای کشورمان معامله کردهاند. برجام سند این معامله است. تعهدات طرفین در این سند بینالمللی مشخص شده است!
مرور متن تعهدات 1+5 نشان میدهد مزاحمتهای آمریکا در موضوع سوئیفت، خلاف برجام است. در بند 29 برجام آمده است: «اتحادیه اروپایی و دولتهای عضو و همچنین ایالات متحده، منطبق با قوانین خود، از هرگونه سیاست با هدف خاص تاثیرگذاری منفی و مستقیم بر عادیسازی تجارت و روابط اقتصادی با ایران، در تعارض با تعهداتشان مبنی بر عدم اخلال در اجرای موفقیتآمیز برجام خودداری خواهند کرد». براساس آنچه ظریف به اشپیگل گفته است، آمریکاییها اگرچه روی کاغذ تحریم سوئیفت را برداشتهاند اما در عمل، بانکهای بزرگ دنیا را از تجارت با ایران منع کردهاند! و این یعنی اخلال در عادیسازی تجارت با ایران! بنابراین براساس نص توافق، برجام از سوی آمریکاییها نقض شده است.
تکلیف آقای ظریف هم «روایت آنچه بر ما میرود» نیست! اگر قرار باشد آنچه بر ما میرود روایت شود، آقای ظریف قطعا در جایگاه راوی قرار نمیگیرد بلکه باید پاسخگوی وضعیت فعلی باشد! تکلیف آقای ظریف در شرایط فعلی، اعلام نقض برجام از سوی آمریکا و بردن شکایت به کمیسیون مشترک است! تا همزمان نظام برای اعمال فشار به طرف آمریکایی تدابیری را به کار بندد. اگر هم خدای ناکرده آقای ظریف معتقد باشد برجام نقض نشده که در این صورت باید رسما یک فاجعه ملی را در تاریخ امضای برجام در تقویم کشور ثبت کرد!
نکته دوم را بگذارید صریح مطرح شود.
برنامه هستهای ایران رو به تعطیلی است. اراک زیر سیمان دفن شد. آزمایشگاه زیرزمینی فردو(!) تلخند برنامه هستهای ایران شده است! نطنز به یک شهربازی هستهای میماند و خبر تازه اینکه معدن ساغند نیز در حال متروکه شدن است. آنچه از این عقبنشینی تاریخی بهدست آمده نیز «تقریبا هیچ» است!
اما «خسارت محض» از نظر محمدجواد ظریف، به خطر افتادن وضعیت اصلاحطلبان در ایران است! این شگرد آقای وزیر امور خارجه است. در سعدآباد اصلاحات، یواشکی در گوش محمد البرادعی به پیامدهای تعلیق بر آینده جریان دوم خرداد اشاره کرد! در دولت اعتدال، در پیام ویدئویی قبل از مذاکرات وین سربسته تبعات شکست سعدآباد را یادآوری کرد! و سرانجام در شورای روابط خارجی آمریکا سفره دل مقابل خانم هاله اسفندیاری باز و به گوشهای از تبعات شکست مذاکرات هستهای و وضعیت جریان غربگرا در ایران اشاره کرد! اکنون نیز در شرایطی که برجام زیر تیغ سوئیفت است؛ باز هم وضعیت جریان سیاسی خود را به آمریکاییها یادآوری کرده و از آنها درخواست میکند این وضعیت را با حفظ برجام، گارانتی کنند!
حالا که دکتر ظریف در قامت وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، بیمهنامه برجام را علنی کرده، بیایید ما هم به اصل ماجرا ناخنک بزنیم!
مطالبات ما از توافق هستهای، به «روح برجام» مربوط میشود؛ نه متن آن! متن برجام برای تعطیلی برنامه هستهای ایران انشا شد! تا پس از این گام بلند عقبنشینی، مطالبات «روح برجام» روی میز مذاکره قرار گیرد!
چانهزنیها اکنون براساس روح برجام صورت میگیرد!
در ازای تعطیلی برنامه هستهای ایران، فرمان لغو تحریم سوئیفت «روی کاغذ» صادر شد اما اگر قرار باشد این فرمان در عمل اجرا شود؛ مطالبات آمریکا در روح برجام باید محقق شود! آنچه اوباما در کنفرانس امنیت هستهای واشنگتن گفت نیز اشاره صریح به همین منطق روح برجام است! او گفت روح برجام یعنی «تغییر» رفتار ایران! و بلافاصله به موضوع موشکی و سیاستهای منطقهای ایران اشاره کرد! و البته همزمان به ممنوعیت دستیابی به چرخه دلار! در واقع آنچه منجر به پایان مزاحمت آمریکا برای بانکهای معتبر دنیا و بازگشت این بانکها به تجارت با ایران میشود؛ مربوط به وضعیت مطالبات آنها در روح برجام میشود.
از قضا آنچه ظریف نیز به آنها یادآوری میکند، در همان کانسپت روح برجام است! یعنی اثرات مطالبات آمریکا در روح برجام بر وضعیت جریان سیاسی خواهان «تغییر» در ایران را به آنها گوشزد میکند! در واقع به طرف آمریکایی گفته میشود مطالبات آمریکا در روح برجام، اگر قرار باشد محقق شود، این موضوع مشروط به حضور جریان سیاسی غربگرا در بخشی از حاکمیت ایران است! در این میان، پیشبینی اینکه در نهایت کدامیک از طرفین «روح برجام» را به تسخیر خود درمیآورد، چندان دشوار نیست. تا آن زمان البته روح برجام، «آفتاب تابان» را پوشانده و معیشت همچنان در کسوف خواهد ماند!
آل سعود، استمرار اشتباه در یمن
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود نوشت:
نقض مکرر آتش بس در جنگ یمن توسط عربستان و سایر نیروهای ائتلاف به همراه طیف وسیعی از کارشکنیها باعث به تعویق افتادن مذاکرات صلح یمن شد. این مذاکرات قرار بود روز شنبه در کویت آغاز شود ولی نمایندگان انصارالله و حزب کنگره ملی به نشانه اعتراض نسبت به نقض مکرر آتش بس توسط سعودیها و همچنین عدم تنظیم یک دستور کار مشخص برای مذاکرات صلح، از سفر به کویت منصرف شدند.
آل سعود و سران کشورهای عضو ائتلاف سعودی متعهد شده بودند به آتش بس پایبند باشند و از هرگونه اقدامی که نشانه نقض آتش بس باشد، بپرهیزند لکن در میدان عمل با توسل به جنایات برنامهریزی شده، مرتباً از مردم مظلوم یمن قربانی گرفتند و کارنامه جنایات جنگی خود را قطورتر کردند درحالی که انصارالله و سایر نیروها در جبهه مقاومت مردمی یمن به تعهدات خود وفادار ماندند و آتش بس را عیناً رعایت نمودند.
انتظار این بود که آل سعود از نتایج محسوس و ملموس جنگ نابرابر در یمن درسهای زیادی را بیاموزد و به این جمعبندی واضح و روشن دست یابد که علیرغم توسل به تمامی شیوههای غیراخلاقی و غیرانسانی، در تحقق اهداف و برنامههای خود به کلی ناکام و ناتوان است و در تمامی زمینهها شکست خفت باری را تجربه کرده است اما به چیزی دست نیافته که توجیهگر آنهمه جنایت جنگی و شرارت باشد. ایکاش در ریاض، عقلائی حاکم بودند که بتوانند این واقعیتهای عینی و ملموس را درک نمایند!
آل سعود برای تحقق اهدافش در یمن حتی به تروریستها و کمپانیهای استخدام مزدور از جمله بلک واتر هم متوسل شد ولی آنها نیز کاری از پیش نبردند و با تحمل تلفات سنگین، به شکست و ناکامی خود اعتراف کردند. حتی حضور مستشاران نظامی آمریکا و انگلیس در اطاق جنگ عربستان در یمن هم نتوانست کمکی به آل سعود کند و امروزه مقامات رسمی آمریکا و انگلیس از عربستان خواستهاند به این رسوائیهای بدفرجام خاتمه دهد و بیش از این درصدد آزمون شانس خود برنیاید.
آل سعود تصور میکرد که ارتش یمن را طی چند روز درهم میشکند و تمام یمن را همچون بحرین میبلعد و اشغال میکند ولی نیروهای سلحشور، قبایل بیباک، ارتش و سایر نیروهای مردمی آنچنان مقاومت جانانهای از خود نشان دادند که آل سعود اکنون ماهها است دچار سردرگمی و عدم تعادل شده و قادر به اتخاذ تصمیم عاقلانهای نیست و شاید هنوز هم امیدوار است که با جنایت بیشتر، اوضاع را به سود خود تغییر دهد. البته مردم یمن چیزی برای از دست دادن ندارند آنها به خاطر حفظ عزت، شرافت انسانی، غرور ملی و استقلالشان در صحنه ایستادهاند و با دست خالی آنچنان خفت و حقارتی را بر دژخیمان آل سعود و تروریستهای اجارهای تحمیل کردهاند که ریاض برای پایان دادن به این ماجرا دست به هر وسیلهای میزند ولی همچنان امیدوار است که با حیلهگری و جنایت و کشتار بیشتر بتواند اوضاع یمن را به نفع خود تغییر دهد.
انتظار میرفت ثمرات سوء یکسال جنایت در این جنگ بیهوده، برای متقاعد کردن مقامات تازه کار عربستان کافی باشد و آنها دست از شرارت بردارند و حتی خطاهای عمدی گذشته را هم جبران کنند، چرا که آتش افروزی و دامن زدن به دشمنی در پشت مرزهای طولانی عربستان با یمن، تحت هیچ شرایطی و با هیچ توجیهی، عاقلانه به نظر نمیرسد.
سرمایهگذاری بدفرجام بر روی منصور هادی عبدربه و سایر مطرودین سیاسی یمن، بیهودهترین اقدام آل سعود بود که ریاض تصور کرد از این طریق میتواند یمن را ببلعد و اوضاع را به کام خود تنظیم نماید درحالی که آنها در میان خود نیز دچار تفرقه، درگیری و منازعه بودند و هستند که هنوز هم برای تصاحب قدرت حاضرند به حساب آل سعود جنایت کنند و با خیانت به مردم مظلوم یمن، به دژخیمان آل سعود خوش خدمتی کنند ولی در میدان مبارزه هم مرد میدان جنگ نیستند و همگان دیدهاند که در یک محیط محصور و امن هم فقط چند ساعت بیشتر دوام نمیآورند و بلافاصله از صحنه میگریزند و فرار به عربستان را حتی بر یک لحظه حضور در کشور خود ترجیح میدهند. تصور میشد ملک سلمان از اشتباهات یکساله درس گرفته باشد و به عنوان خادم الحرمین، بیش از این درصدد دور کردن ملتهای مسلمان از خود برنیاید بلکه بازگشت به عقلانیت را مدنظر قرار دهد و از مردم مظلوم و زجر دیده یمن دلجوئی کند تا بلکه این جنگ بیهوده به پایان برسد.
ملک سلمان و دستیارانش قاعدتاً باید فهمیده باشند که در سراشیب خسران بیشتر و زیان افزونتر قرار دارند و استمرار جنگ، راهها و فرصتهای باقیمانده برای جبران گذشتهها را هم از میان میبرد. آنها با ریخت و پاشهای میلیاردی در قاهره و اسلامبول هم راه به جائی نبردند بلکه این قبیل کارها باعث میشود در مسیر غیرقابل بازگشتی قرار گیرند که بیانیهها و حمایتهای این و آن هم نمیتواند آنها را از انزوای زجر دهنده و عواقب جنایاتشان تحت هیچ شرایطی نجات دهد. درک این مطلب چندان مشکل نیست ولی پذیرش و رعایت الزامات آن برای کسانی که عقل خود را بکار نگیرند قدری مشکل به نظر میرسد.
منطق و احساس در پرونده «ستایش»
حسن موسوی چلک در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
ماجرای قتل «ستایش قریشی» تأسف عمیق هر شنوندهای را برمیانگیزاند. این رخداد ناخوشایند را از دو منظر میتوان ارزیابی کرد. اول اینکه آزار جنسی انجام شده توسط نوجوان ١٧ساله است و دوم قتل ستایش، پس از کودکآزاری اتفاق افتاده است.
از منظر نخست، وقوع کودکآزاری موضوع جدیدی نیست و با استناد به آمارهای منتشر شده جهانی میتوان یادآور شد که روزانه با پدیده کودکآزاری در تمامی کشورهای جهان، مواجه هستیم. در این میان، کودکآزاری جنسی حساسیت برانگیزتر است و مردم نسبت به آن واکنش بیشتری نشان میدهند، اغلب این حساسیتها نیز به خاطر نوع کودکآزاری است که توسط کسانی صورت میگیرد که عموماً از آشنایان فرد آزاردیده هستند.
در این واقعه هم ما شاهدیم که همسایه کودک او را شناسایی و مورد آزار قرار داده است. متأسفانه پژوهشها نشان میدهند که آشنایان نقش پررنگتری در کودکآزاری جنسی دارند. همچنین این فرد آزاررسان، خود، نوجوانی است که در سن بلوغ میباشد و در این سن غریزه جنسی، بر دیگر غرایز غالب است تا حدی که اگر کنترل روانی نیرومند و آموزشهای لازم از جانب خانواده و جامعه منتقل نشده باشد، بسیاری از رفتارهای آدمی را تحتالشعاع قرار میدهد.
متهم به قتل این پرونده هم در شرایطی قرار داشته که درصدد تجربه جنسی بوده و متأسفانه از مخاطرات رفتار ناشایست خود آگاهی کافی نداشته است. نکته مهم دیگر آن است که متهم در لحظه ارتکاب قتل، اصلاً به ملیت افغانستانی ستایش فکر نمیکرده و فقط تحت فرمان غریزه جنسی مرتکب کودکآزاری و قتل شده است. بنابراین، برجسته کردن ملیت کودک جانباخته در این حادثه، منطقی نیست و صرفاً به برخی تنشهای بیپایه میان دو ملت دوست و برادر دامن میزند که در سالهای سختی و خوشی کنار هم زیستهاند و در شادیها و غمهای یکدیگر شریک بودهاند تا حدی که ایرانیان زیر فشارهای اقتصادی هم در حد توان خود، هرگز میزبانی از همسایگان افغانستانی خویش را فراموش نکردهاند و در مجموع کوشیدهاند شرایط مناسبی برای میهمانان افغانستانیشان فراهم کنند.
در این میان، جرایمی هم توسط شماری از افغانستانیهای مقیم ایران اتفاق افتاده و حتی تعدادی از ایرانیان در زمره جانباختگان یا آسیبدیدگان این جرایم بودهاند، اما هرگز، قانونگریزی و حتی جنایات معدود مجرمان افغان را به حساب ملت افغانستان ننوشتهاند. بنابراین، همان منطق ایجاب میکند این جرم که توسط نوجوانی رخ داده، همانند جرمی فردی تلقی شده و تلاش نشود با برجستهسازی ناروای ملیت قربانی مظلوم، تنشی میان دو ملت دوست پدید آید.
بر هر ناظر منصفی مشخص است که جنس موضوع؛ انتقام از قوم و قبیله و کشوری نیست که نیاز باشد در واکنش به آن، تحصن و فضاسازی تبلیغی صورت گیرد. این پرونده، مشابه سایر پروندههای دیگر است و باید به دستگاه قضایی فرصت داد که حکمی منطبق با قانون درباره متهم صادر کند. باز باید تأکید کرد که اصل ماجرا تأسف بار و دلخراش است اما احساسات نباید به عاملی برای بروز رفتارهای هیجانی تبدیل شود.
اصلاح اصلاحات در عراق
دکترعلیرضا رضاخواه در سرمقاله روزنامه خراسان نوشت:
درگیری با تروریست های تکفیری داعش، مقابله با توطئه و پروژه تجزیه عراق ، تداوم حضور نظامیان متجاوز ترکیه ای در شمال، بحران کنترل مرزها و اوضاع نابسامان اقتصادی سرخط مشکلات این روزهای عراق است. در چنین شرایطی آخرین چیزی که بغداد به آن نیاز دارد یک بحران سیاسی جدی است.
با این حال ریل گذاری مسیر تحولات سیاسی اجتماعی در این کشور به گونه ای در حال رقم خوردن است که قطار سیاست مسیری جز حرکت در جهت بن بست سیاسی پیش روی خود نمی بیند. تنش های سیاسی و کشمکش های حزبی در عراق در حال اوج گرفتن است.
فساد و ناکار آمدی، اعتراضات گسترده مردمی را بر انگیخته، کابینه دولت در پشت سد پارلمان متوقف شده ، کردها به دنبال استقلال و جدایی اند و سرنوشت رئیس و هیئت رئیسه پارلمان نیز مشخص نیست. بغداد خیلی خوش اقبال است که همین حالا هم با یک فروپاشی سیاسی مواجه نشده است، با این حال خیلی ها اطمینان دارند که در آخرین مراحل بحران جاری، یک توافق جمعی حاصل شده و گره ها گشوده خواهد شد؛ مانند بحران سیاسی پس از انتخابات 2014 که نوری المالکی با کناره گیری از قدرت ، همه را غافلگیر کرد تا شرایط سخت امنیتی و هجوم داعش به سمت پایتخت، پشت سرگذاشته شود. اما چنین اتفاقی تنها به انباشت مشکلات خواهد انجامید و نه حل آن. اما ریشه بحران اخیر عراق در کجاست؟
اصلاح یا انقلاب ؟
بحران سیاسی جاری عراق، اوایل تابستان گذشته و به دنبال کمبود شدید برق در گرمای 50 درجه عراق از بصره و شهرهای جنوبی کلید زده شد و پس از سلسله تظاهراتی که به مرگ یکی دو نفر انجامید، بغداد را نیز در برگرفت و در ادامه، مطالبات عمومی به سمت اعتراض به فساد مالی در دولت کشیده شد؛ اعتراضاتی که حمایت آیت ا... العظمی سیستانی را نیز به دنبال داشت. دولت العبادی تصمیم گرفت برای حل مشکل دست به اصلاحات ساختاری و اساسی بزند. دولت راه حل را تشکیل یک کابینه تکنوکرات می داند، کابینه ای که هیچ گونه وابستگی سیاسی و حزبی نداشته باشد.
با این حال اصلاحاتی که العبادی به دنبال آن بود بیش از آنکه شبیه اصلاحات، یعنی تغییرات تدریجی، باشد نوعی انقلاب در ساختار سیاسی عراق محسوب می شود. طبق قانون اساسی جدید عراق پس از سقوط صدام، این کشور پس از لبنان دومین کشور خاورمیانه ای است که براساس مدل دموکراسی توافقی یا تقسیم قدرت میان احزاب و گروه های مختلف اداره می شود.
گذار از یک دولت توافقی به یک دولت تکنوکرات در شرایط عادی امری بسیار پر تنش است، چه برسد در کشوری همچون عراق، کشوری که بعد از اشغال توسط آمریکا نه تنها با افزایش خشونتها در داخل مواجه بود بلکه یک فروپاشی بیسابقه بافت اجتماعی و سیاسی را تجربه کرد؛ تحولاتی که این کشور را در کنار مشکلات ساختاری و سنتی بازمانده از دوره صدام به عرصه کشمکشهای بین المللی، منطقهای و داخلی تبدیل کرد تا جایی که در سال ۲۰۰۶ بسیاری از نهادهای بین المللی دولت عراق را در لیست «دولتهای شکننده» (دولتی که در برقراری دموکراسی موثر و مبتنی بر توسعه اقتصادی پایدار شکست خورده و با مشکلات زیادی در استقرار نظام سیاسی و ایجاد دولتی باثبات و فراگیر روبه رو شده است.) قرار دادند.
عقب گرد ممنوع!
علاوه بر این، نوع رفتار العبادی نیز بر تنش های موجود افزود. اگرچه معرفی کابینه براساس قوانین عراق در اختیار العبادی است؛ اما وی این کار را بدون توافق با احزاب سیاسی که بر پارلمان تسلط دارند، انجام داد. بیشتر نامزدهای العبادی تکنوکراتهای اصلاح طلب هستند که اعتبار زیادی دارند؛ اما نماینده اکثر احزاب سیاسی نیستند.
اگرچه العبادی تلاش داشت کابینهای تکنوکرات و مستقل از احزاب ارائه دهد اما اشتباه او نادیده گرفتن ظرفیتهای سیاسی عراق برای این مسئله است. البته به این نا هماهنگی نوعی چرخش به غرب در انتخاب اعضای کابینه را هم بایستی اضافه کرد، نمونه آن پیشنهاد دادن شریف علی به عنوان وزیر خارجه عراق بود. شریف علی بن الحسین، سابقه فعالیت در هیچ وزارتخانهای را ندارد، دارای حزب سیاسی قدرتمندی هم نیست و شخصاً هم کارایی مورد نیاز برای اداره وزارت خارجه را ندارد.
تنها امتیازی که در مورد وی میتوان ذکر کرد، داشتن رابطه خانوادگی با مقامهای اردن و عربستان و نزدیکی سیاسی با انگلستان است و حتی تجربه و تخصص هم ندارد و حتی تکنوکرات به حساب نمیآید. این موضوع باعث شد تا انتقادهای زیادی به العبادی وارد شود و حتی عدهای گفتند که اصلاحات العبادی به درخواست اردن و عربستان صورت گرفته است نه درخواست مردم عراق. وزیر نفت پیشنهادی العبادی یعنی نزار محمد سالم نعمان، تبار کردی دارد، دانشآموخته دانشگاه هاروارد است ( البته برخی دیگر وی را دانشآموخته دانشگاه شفیلد) میدانند، متخصص نفت است و حتی در کشورهای اروپایی و غربی به عنوان استاد دانشگاه مشغول تدریس است و کاملاً تکنوکرات محسوب میشود.
بنابراین باید گفت حضور چنین شخصی در فهرست پیشنهادی العبادی، تا حدودی نمایی از نزدیک شدن به سمت آمریکا و عقب گرد به دوران صدام را به تصویر میکشد. اقدامی که طبیعتا با مخالفت جدی بسیاری از احزاب عراقی که مخالف سر سخت غرب و آمریکا هستند مواجه شد. واقعیت این است که ساختار سیاسی عراق به شدت نیازمند اصلاحات است، اما بسته پیشنهادی العبادی دوای این درد نیست. اصلاحات العبادی خود نیازمند اصلاح است تا بتواند با حفظ روح توافق در یک دموکراسی توافقی، کارآمدی را تقویت کند. راه حلی که شاید بتوان آن را در ایجاد یک بوروکراسی قدرتمند به جای دولت تکنو کرات دنبال کرد.
اختلاف دیدگاه درباره تأثیر برجام
سیدمرتضی اکبری-عضو هیأتمدیره بانک توسعه صادرات ایران در سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
این روزها در دفاع یا انتقاد از برجام و اینکه توافق هستهای تا چه میزان مؤثر بوده است و آیا اثر اقتصادی محسوسی بر اقتصاد و زندگی مردم داشته یا خیر، مباحث مختلفی مطرح میشود. منتقدان برجام بر بیاثربودن این توافق در وضعیت اقتصادی کشور، رفع تحریم بانکها و مکانیسم پیامرسانی سوییفت متمرکز شده و سعی در تخریب دولت و عملکردش دارند.
از سوی دیگر موافقان برجام بر مؤثربودن توافق مذکور در رفع تحریمهای سیستم بانکی، راهاندازی مجدد سوییفت، امکان گشایش انواع اعتبار اسنادی اِلسی (LC)، مهیاشدن شرایط برای رونقگرفتن اقتصاد کشور و... تأکید دارند. درهمینراستا دولت هم با متوسلشدن با یکسری آمار درست یا غلط سعی در اعلام مؤثربودن این توافق دارد. دراینمیان، مهم میزان صحتوسقم اظهارات دو گروه و اندازه تأثیرگذاری توافق مذکور بر فعالشدن و رونق اقتصادی کشور است.
واقعیت آن است که اقتصاد ایران به دلیل بانکمحوربودن آن، در شرایط بحرانهای مالی، اقتصادی و سیاسی، بهشدت تحتتأثیر قرار میگیرد. در زمان اعمال تحریمها، کشورهای غربی و اتحادیه اروپا با آگاهی از این موضوع و با تحریم بانکی توانستند گلوگاه اقتصاد ایران را در دستان خود قرار دهد.
بدون اغراق میتوان ادعا کرد در وهله اول سیستم بانکی کشور بیشترین تأثیر منفی از تحریمها را پذیرا شده و به تبع آن به علت بانکمحوربودن اقتصاد ایران، بخشهای صنعت، تولید، بازرگانی و... تماما تحتتأثیر عواقب تحریمها قرار گرفتند؛ در نتیجه از آنجا که تحریم بانکها اولین مؤلفه منفی تأثیرگذار بر اقتصاد بوده، پس رونق اقتصادی کشور در شرایط پس از توافق نیز باید پس از برطرفشدن تحریمهای بانکی شروع شود، وگرنه برداشتن تحریمهای شرکتها کمک شایان توجهی به اقتصاد ایران نخواهد کرد. سؤالی که در اینجا مطرح میشود، این است که این تحریمها چگونه اثر منفی بر سیستم بانکی داشته است؟
پاسخ این سؤال ریشه در ماهیت فعالیت بانکها دارد. سیستمهای بانکی به دلیل داشتن کالای پرریسکی به نام پول و نیز حجم درخور توجه تعهدات در قبال مشتریان خود، عموما بهسختی به یکدیگر اعتماد میکنند؛ درعینحال این اعتماد، با کوچکترین بحرانی بهراحتی از بین میرود؛ یعنی بانکها برای ایجاد اعتماد فیمابین و روابط متقابل و پذیرش تعهدات یکدیگر نهایت دقت و بررسیهای فنی و ساختاری را انجام میدهند و بسیار محافظهکارانه عمل میکنند؛ در نتیجه به محض احساس خطر یا پیشامد بحران برای طرف مقابل، روابط خود را به حالت تعلیق درمیآورند و هیچگونه ریسکی دراینباره نمیپذیرند؛ چراکه در صورت پذیرش اینگونه ریسکها، اعتبار و منافع بالقوه آنها به خطر افتاده و به دلیل وجود ریسک سیستمی در نظام بانکی، بلافاصله ساختار مالی آنها با مشکل مواجه میشود که تبعات سنگینی برای آنهاست؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت با توجه به ماهیت محافظهکارانه بانکها در برقراری ارتباطات بینبانکی و اجتناب از پذیرش ریسکهای حاصل از بحرانهای سیاسی، اقتصادی و... برای طرفین، در صورت رفع بحرانها، برقراری روابط عادی و پذیرش تعهدات یکدیگر، با احتیاط و وسواس بیشتری انجام میشود. تحقق این موضوع با این فرض است که تمام آثار بحران برطرف شده باشد. در غیر این صورت ایجاد اعتماد مجدد ممکن است سالها طول بکشد. سیستم بانکی کشورمان نیز از این موضوع مستثنا نیست.
زمانی که تحریمها اعلام رسمی شد، بانکهای بزرگ و معتبر در کشورهای غربی صرفنظر از اینکه کدام بانکهای ایران مشمول تحریم هستند، ارتباطات کاری خود را با سیستم بانکی ایران قطع کردند و در ادامه به تبعیت از این بانکهای معتبر، تقریبا تمام بانکهای دنیا، همه بانکهای ایرانی را در فهرست بلاکشده خود قرار دادند.
نکته حائز اهمیت دراینمیان این است که تحریم سوییفت و تحریم بانکها دو مقوله مرتبط، ولی متفاوت هستند. سوییفت یک کانال ارتباطی بین بانکها برای اطمینان از صحت محتوا و مسیر ارسال پیامهای آنهاست؛ بنابراین با تحریم سوییفت عملا کانال ارتباطی پیامرسانی بین بانکهای ایرانی و بانکهای بینالمللی از بین رفت. از طرفی صرف نظر از وجود یا نبود این کانال ارتباطی، تمایلنداشتن بانکهای خارجی به ادامه همکاری با بانکهای ایرانی حائز اهمیت بیشتری بود؛ بهطوریکه با مروری بر روند تحریمها مشاهده میشود، حتی قبل از تحریم سوییفت، بسیاری از بانکهای بینالمللی حاضر به ادامه همکاری با بانکهای ایرانی نبودند؛ بنابراین تحریم سوییفت موضوعی مرتبط ولی متفاوت با همکارینکردن و تحریم فعالیتهای بینبانکی از سوی بانکهای خارجی است.
بعد از توافق هستهای، مکانیسم سوییفت برای سیستم بانکی ایران مجددا راهاندازی شده و در نتیجه بانکهای ایرانی میتوانند پیامهای خود را به سایر بانکها، چه داخلی و چه خارجی، ارسال کنند؛ ولی براساس آنچه گفته شد، موضوع مهمتر، اعتماد مجدد بانکهای خارجی به ایران و بانکهای ایرانی و تمایل همکاری آنهاست.
در شرایطی که قریب ١٠ سال، تحریم مشکلات عدیدهای را برای زیرساختهای اقتصادی کشور و بانکها ایجاد کرده و حدود پنج تا شش سال است که ارتباط سیستم بانکی ایران با بانکهای خارجی قطع است، باعث ایجاد تغییرات بسیار در ساختار مالی بانکها و تنوع تعهدات آنها شده و رفتار سیاسی کشور نیز به دلایل مختلف هنوز ثبات کافی ندارد، انتظار ارتباط و همکاری بین بانکهای داخلی و خارجی در چند ماه پس از اعلام توافق، به تبع ماهیت احتیاطی بانکها، دور از انتظار است.
از سوی دیگر باید توجه داشت در ایجاد روابط کارگزاری و همکاری بین بانکها، شرط لازم ثبات سیاسی و اقتصادی کشورها و شرط کافی ساختار بهینه و مناسب مالی بانکهاست. بسیاری از بانکهای خارجی درحالحاضر در حال رصد رفتار سیاسی ایران بعد از برجام هستند. از طرفی انتخابات آمریکا و رفتارها و گفتارهای کاندیداها و همچنین برخی تحرکهای ضدبرجام در داخل کشور، تماما میتواند بر این شرط لازم، تأثیر بگذارد.
حتی اگر فرض شود این شرط لازم (ثبات سیاسی و اقتصادی) محقق شده و هیچ تغییر عقیدهای در طرفین توافق ایجاد نشده و همه موافق تحقق شرایط برجام باشند، اجرای شرط کافی (ساختار مالی مناسب و بهینه بانکها) در برخی موارد ماهها طول میکشد؛ چراکه با نگاهی به ساختار مالی بانکهای کشور، مشاهده میشود بسیاری از بانکها از ساختار مالی نامناسبی برخوردارند و بانکهای بزرگ دنیا حاضر به همکاری با این بانکها نخواهند بود. در این شرایط انتظار برقراری رابطه کارگزاری با بانکهای بینالمللی و معتبر، در زمان بسیار کوتاه بعد از توافق بسیار دور از انتظار است.
نتیجه آنکه رونق اقتصادی یک تصمیم لحظهای نیست؛ بلکه پروسهای چندینساله است که تابع تحقق بسیاری از فاکتورهاست و ایجاد شرایط مناسب برای این متغیرها به منظور دستیابی به سطح اقتصادی معقول با درنظرگرفتن رفتارهای سیاسی و شرایط استراتژیک کشور، ممکن است چندین سال طول بکشد. واقعیت این است که اگر هیچ اتفاق سیاسی منفیای نیفتد، مدتها زمان نیاز دارد تا شاهد آثار مثبت و دلخواه برجام بر اقتصاد کشور باشیم.
بنا بر آنچه گفته شد بهخوبی روشن است که نه نقدهایی که بر برجام میشود درست است و نه انتظاراتی که برخی از مسئولان دولتی در دفاع از برجام ایجاد میکنند، در عمل و در کوتاهمدت، تحقق پیدا خواهد کرد.
چه کسانی بدعهدی امریکا را بیهزینه کردند؟!
سيدعبدالله متوليان در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:
در گزارش مفصل و مطول سه ماهه وزارت خارجه به مجلس شوراي اسلامي (که عمده آن عيناً تکرار برخي از مفاد برجام است) عامل بدعهدي و فريبکاري غرب ، برخی رفتارهای داخلی در ايران عنوان شده و با متهم کردن ايران از شرکتهاي امريکايي رفع اتهام شده است.
در اين گزارش تغييرات کاملاً محسوس و معنيدار در فضاي بينالمللي به نفع ايران! و انجام سفرهاي متعدد هيئتهاي سياسي و اقتصادي کشورهاي ديگر، دليل موفقيتآميز بودن برجام اعلام شده است! اما قرائن و شواهد بسياري بر بدعهدي طرف غربي دلالت داشته و برخي واقعيات تلخ و گزنده از زبان بعضي از اعضاي دولت نيز تأييد محکمي بر اين مدعاست.
در آخرين نمونه ميتوان به سخنان آقاي سيف(رئيس کل بانک مرکزي) در حاشيه نشست سالانه صندوق بينالمللي پول و گروه بانك جهاني، در شوراي روابط خارجي امريکا و سپس در مصاحبه با شبکه بلومبرگ اشاره کرد که آب پاکي را روي دست دولتمردان ريخته و در سخناني با صراحت تمام دستاورد اقتصادي برجام براي ايران را تقريباً « هيچ» اعلام و عدم دسترسي به بيش از 100 ميليارد دلار از داراييهاي ضبط شده ايران را دليل روشني بر بدعهدي امريکاييها معرفي مينمايد.
مواضع ضد و نقيض دولتمردان در باره برجام؛ آفتاب تابان و فتحالفتوح ناميدن آن از يک سو و اعتراف به بيتأثير بودن برجام بر اوضاع اقتصادي کشور از سوي ديگر، مؤيد انتقادهاي دلسوزان نظام بوده و در نتيجه سؤالات جدي در باره علت و آثار شکست برجام(علت عدم تمايل غرب به اجراي برجام، ملموس نبودن آثار اقتصادي و امنيتي و سياسي در پسابرجام، علت فرصتسازي برجام براي دشمن، تهديدافزايي در پسابرجام) را در سطح جامعه ايجاد نموده است.
چه اتفاقي افتاده که قورباغهها هم براي ايران هفتتيرکش شدهاند و رژيمهاي ضعيف منطقه نظير رژيم وهابي حاکم بر حجاز(که ديروز براي اظهار ارادت به رئيسجمهور ايران صف کشيده و به تقليد پوشش رئيسجمهور ايران دست او را ميفشردند) هماينک به خود اجازه تهديد و تحريم هوايي و دريايي ايران را ميدهند؟ چه چيزي در پسابرجام سبب شکلگيري اتحاد ناميمون اعراب عليه ايران و قرار دادن نام حزبالله قهرمان در عداد گروههاي تروريستي شده است؟ چه عاملي در پسابرجام موجب تغيير ديدگاه و نگرش جهان اسلام نسبت به ايران و بازگشت به سالهاي جنگ تحميلي و گنجاندن چهار بند ضدايران در قطعنامه پاياني اجلاس همکاري اسلامي شده است؟ ... و دهها سؤال مهم و جدي ديگر
به نظر ميرسد دولتمردان در تحليل ناکاميهاي پي در پي پسابرجامي، به غلط به جاي ديدن دشمن حقيقي، به دنبال مقصر تراشي داخلي هستند. نگارنده به استناد مواضع ضد و نقيض دولتمردان در پسابرجام، بر اين باور است که ريشه همه مشکلات برجام را بايد در فرهنگ و نگاه غربگرايانه و غيرانقلابي حاکم بر رفتار دولتمردان جستوجو نمود. واقعيت انکارناپذير اين است:
1 - اقدامات و رفتارهاي برخي از دولتمردان، امريکا و غرب را نسبت به بيهزينه و صفر بودن بدعهدي خود مطمئن کرده است.
2 – دولتمردان با علم و آگاهي کامل به خسارات فراوان برجام، براي وصول به اهداف و مقاصد سياسي و حزبي خود، از برجامهاي بعدي دم ميزنند.
3 – بدنه غیرانقلابی در دولت(به ويژه در حوزه اقتصاد و سياست خارجي) از شجاعت انقلابي لازم برخوردار نبوده و در مقابل نقض برجام از سوي غرب و شيطان بزرگ صرفاً با واردکردن فشار از طريق ايميل اکتفا ميکنند!
4 – برخیها شيطان بزرگ را کدخداي جهان دانسته و با پيروي از هژموني ظالمانه امريکا تنها راهحل مشکلات کشور را تعامل با امريکا ميدانند.
5 - اینان امريکا را دشمن نميدانند؛ در حالي که شيطان بزرگ همواره از ايران به عنوان دشمن و محور شرارت ياد کرده و بر تحريمهاي سياسي، نظامي، اقتصادي و... براي به زانو درآوردن ايران تأکيد دارد. نتيجه اينکه:
1 – با وجود انديشه غيرانقلابي، انتظار اجراي برجام از سوي امريکاييها و اصلاح رفتار آنان نسبت به ايران، انتظاري بس خام و سادهلوحانه است.
2 – رفتار متکبرانه امريکا با ايران، حاصل برآوردي است که از ماهيت غربگرايان در ايران دارند و به همين دليل از افراد غربباور، غربانديش، غربزده و غربپرست به عنوان سرمايههاي خود حمايت کرده و در آينده و در انتخابات بعدي نيز شاهد اين حمايت به شکل گستردهتر خواهيم بود.
بيترديد شيوع تفکر غربباور در بدنه اجرايي نظام، موجب بيانگيزگي، بياعتمادي، کاهش باور و ايمان مردم به عنوان صاحبان اصلي نظام شده و دو قطبيسازي و آسيب ديدن اتحاد ملي و انسجام اسلامي را در پي خواهد داشت و در نتيجه اسباب طمعورزي بيشتر امريکا به نفوذ و مداخله در امور ايران، بسترسازي براي توطئهها و فتنههاي آينده و زمينهسازي براي براندازي نظام و دهها آسيب و خطر ديگر را فراهم خواهد نمود.
بر اين اساس بايد گفت راه کار مطمئن، کمهزينه و سريعالوصول که آثار زيانبار برجام را رفع و دفع کرده و ضمن ايجاد اميد در مردم، اسباب نااميدي شيطان بزرگ را فراهم آورد، اين است که دولت محترم ضرورتاً با تغيير رويکرد و نگاه منفعلانه و غيرانقلابي به دور از جناح بازيها و رفتارهاي حزبي، رسماً و رأسا با قبول مسئوليتهاي شکست برجام و پالايش و پاکسازي افراد واداده و غربگرا و غيرانقلابي ضمن جلوگيري از دو قطبيسازي در درون دولت، زمينه را براي تحقق اقدامات عملي اقتصاد مقاومتي، با تکيه بر ظرفيتها و توانمنديهاي داخلي مبتني بر اقتصاد درونزا و برونگرا فراهم آورد.