گروه سیاسی مشرق -
روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و
نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی
این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان
کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای
روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
کاش نیازی به این نوشته نبود!
حسین شریعتمداری در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
نوشتن دراینباره سخت و ناگوار است و کاش نیازی به آن نبود. اما «شیریننمایی» برخی از رخدادهای تلخ این روزها که از سوی شماری از مسئولان - متاسفانه بلندپایه - دولتی صورت میپذیرد و نه فقط با آنچه دولت محترم وعده داده بود متفاوت است بلکه با شعار «دولت راستگویان» نیز همخوانی ندارد، چارهای جز نوشتن این وجیزه باقی نمیگذارد. چرا که همه مردم این مرز و بوم، صرفنظر از تفاوت دیدگاهها و اختلاف سلیقهها، سرنشینان یک کشتی هستند و در فرازونشیب حرکت آن به یک اندازه سود میبرند یا آسیب میبینند. یادداشت پیش روی در پی مچگیری! نیست بلکه به چند نمونه - و فقط چند نمونه - از برخی دوگانهگوییهای دولت محترم اشاره دارد که ادامه آن میتواند سلب اعتماد مردم، یعنی خسارت همگانی را در پی داشته باشد. بخوانید!
1- روز دوشنبه هفته جاری، رئیسجمهور محترم کشورمان در نشست مدیران ارشد وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات در دفاع از برجام گفت: «اگر برجام نبود، یک بشکه نفت هم نمیتوانستیم صادر کنیم»! و این در حالی است که؛
الف: قبل از شروع به کار دولت آقای روحانی، روزانه یک میلیون و هفتصدهزار بشکه نفت صادر میشد و این میزان در دولت یازدهم سیر نزولی داشت. یعنی قبل از برجام نفت صادر میشد. آنهم نه یک بشکه! بلکه 1/7 میلیون بشکه.
ب: متوسط بهای نفت در آن هنگام 110 دلار بود و با آغاز دور جدید مذاکرات هستهای قیمت نفت به شدت رو به کاهش گذاشت و بعد از برجام به متوسط 30دلار رسید. بنابراین، اگر قرار باشد - به گفته آقای روحانی - برجام را در صدور نفت موثر بدانیم باید گفت؛ برجام، برخلاف نظر ایشان اولا؛ نه فقط باعث افزایش صادرات نفت نشده بلکه از میزان آن نیز کاسته است و قیمت آن را هم از 110 و 120 دلار به 30 دلار کاهش داده است.
ج: حالا تصور کنید که روزانه یک میلیون بشکه نفت صادر میکنیم. قبل از برجام درآمد روزانه حاصل از صدور یک میلیون بشکه نفت با بهای 110 دلار، مبلغ 110 میلیون دلار بوده است ولی اگر به قول آقای رئیسجمهور، برجام را در صدور نفت موثر بدانیم - که تاثیر منفی داشته و اکنون در پی آن نیستیم - باید گفت درآمد روزانه صدور یک میلیون بشکه نفت با قیمت 30 دلار مبلغ 30 میلیون دلار است، یعنی بعد از برجام هر روز مبلغ 80 میلیون دلار از درآمد نفتی کشور کاسته شده است. آیا، این رخداد افتخارآفرین است؟!
2- اولین روز از اجرایی شدن برجام آقای دکتر روحانی اعلام کرد که تحریمهای بانکی برداشته شده و همین امروز تعداد 1000 السی گشایش یافته است! ولی از آنجا که آن روز یکشنبه بود و همه بانکهای خارجی تعطیل بودند، این تردید پدید آمد که 1000 السی چگونه گشایش یافته است؟ و بعد از چند روز اعلام کردند منظورمان این بود که قرار است 1000 السی گشایش یابد! که البته تا همین امروز هم به گفته بازرگانان ایرانی گشایشی در کار نبوده است، و پرسش این است که چرا بدعهدی آمریکا را میپوشانید و از آبروی دولت محترم - که آبروی همه نظام است- برای زیبانمایی، اقدامات زشت و مستکبرانه حریف هزینه میکنید؟!
3- آقای رئیس جمهور در تاریخ 16 شهریور ماه 93 در مشهد مقدس اعلام کرد «قول داده بودیم که بر رکود غالب خواهیم شد و امروز به ملت ایران اعلام میکنم که ما خوشبختانه از رکود عبور کردهایم»! اما دو روز بعد یعنی 18 شهریور ماه 93، چهار تن از وزرای اقتصادی دولت با ارسال نامهای خطاب به رئیس جمهور با تأکید به رکود شدید در کشور، اعلام کردند اگر برای مهار رکود به صورت ضربالاجل اقدامی صورت نپذیرد، بیم آن میرود که این رکود تبدیل به بحران و آنگاه بیاعتمادی شود. ماجرا به این نقطه ختم نمیشود و آقای روحانی که یکسال و چند ماه قبل از مهار رکود خبر داده بود، در همایش اجرای برجام - دیماه 94 - میگوید «امروز بزرگترین مشکل کشور، رکود، نبود رونق اقتصادی و بیکاری است».
4- رئیس جمهور محترم در فروردین 94 اعلام میکند «هیچ توافقی را امضاء نمیکنیم مگر آن که در همان روز، تمام تحریمها لغو شود» و این در حالی است که براساس مفاد برجام، هیچ تحریمی لغو نخواهد شد و امروزه هم که 82 روز از اجرایی شدن برجام میگذرد، برخلاف قولی که داده بودند، هیچ تحریمی لغو نشده است و در حالی که ایران به تمامی تعهدات خود - که اکثر آنها غیرقابل بازگشت است- عمل کرده است، طرف مقابل نه فقط به هیچیک از تعهدات خود پایبند نبوده است بلکه تحریمهای جدید دیگری نیز به تحریمهای قبلی افزوده است. چند شب قبل، آقای عراقچی در گفتوگوی ویژه خبری اعلام کرد که منظور از لغو تحریمها، تحریمهای هستهای بوده است ولی دیروز آقای نوبخت درباره همین تحریمهای هستهای هم در کنفرانس خبری گفت؛ «تحریمهای مربوط به مذاکرات هستهای در حال رفع هستند»! یعنی هنوز رفع نشدهاند!
5- آقای روحانی و برخی از اعضای کابینه ایشان، توافق هستهای و برجام را فتحالفتوح! تسلیم قدرتهای بزرگ جهانی در مقابل اراده ایران! بزرگترین دستاورد تاریخ انقلاب و تاریخ ایران، آفتاب تابان! و... نامیده بودند ولی فقط مروری گذرا بر آنچه از دست دادهایم و آنچه به دست نیاوردهایم کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که ادامه این مسیر یعنی آنچه جناب روحانی از آن با عنوان برجام 2و 3 و 4 و... یاد میکنند، «خسارت محض» است. اما در حالی که اسناد غیرقابل انکار و شواهد فراوانی از این «خسارت محض» حکایت میکند، آقای رئیسجمهور کماکان به همان بزرگنماییهای اغراقآمیز ادامه میدهد و این انتظار منطقی و ضروری را بیپاسخ میگذارد که یک بار به جای حرکت در جاده یکطرفه، با برخی از منتقدان صاحبنظر نشسته و لااقل یکی از آن همه امتیازات مورد ادعا را برای مردم توضیح بدهد.
گفتنی است - و عبرت گرفتنی نیز هست - که اوایل هفته گذشته یکی از سایتهای حامی دولت محترم به جای آن که درباره دستاوردهای مورد ادعای برجام توضیح بدهد نوشته بود؛ «بسیاری از مردم، پیروزی و موفقیت دولت در توافق هستهای و برجام را نمیفهمند»! و...
6- رئیسجمهور محترم بارها اعلام کرده بود که قصد دارد نقدینگی را که در آن هنگام حدود 460 هزار میلیارد بود از سیطره بانکها خارج کرده و در خدمت تولید قرار دهد. امروزه اما، برخلاف ادعای یاد شده، اولا میزان نقدینگی تقریبا 3 برابر شده و از 460 هزار میلیارد تومان قبلی به هزار و یکصد هزار میلیارد تومان افزایش یافته است، ثانیا؛ به اعتراف چندینباره مسئولان محترم اقتصادی کشور، از جمله وزیر محترم صنعت، حتی یک ریال از این نقدینگی نجومی نیز به یارانه تولید تعلق نگرفته است. از سوی دیگر هزاران واحد صنعتی به طور کامل تعطیل شده و یا این که با حداقل ظرفیت به کار مشغولند. آیا دولت محترم بر این تصور است که با شعار اولویت تولید و اختصاص نقدینگی به آن، میتوان این شرایط نزدیک به فاجعه را از نگاه مردم پنهان کرد! و اساسا هنگامی که چارهجویی ممکن است، چه نیازی به پنهانکاری است؟!
7- رئیسجمهور محترم بارها اعلام کردهاند که نرخ تورم را کاهش داده و از این اقدام دولت محترم به عنوان یکی از دستاوردهای حیاتآفرین در اقتصاد کشور و معیشت مردم یاد کردهاند. ایشان پیش از این تاکید کرده بود که میزان و ملاک برای ارزیابی تورم، جیب مردم است و نه آمار و ارقامی که مراکز اقتصادی اعلام میکنند و اکنون با توجه به افزایش جهشی قیمت کالا و خدمات، جای این پرسش است که آیا میتوان تورم را مهار شده و نرخ آن را کاهش یافته تلقی کرد؟
8- و بالاخره موارد و نمونههای فراوان دیگری نیز میتوان به این فهرست اضافه کرد ولی مقصود از این وجیزه فقط برشمردن «نباید»ها نیست بلکه نگاهی خیرخواهانه برای اصلاح امور و حرکت به سوی «باید»هاست. مردم بارها نشان دادهاند که اهل همدلی و نهایتا همزبانی با مسئولان و مخصوصا دولتمردان محترم هستند و برای آنان دشواری کار دولت و مسئولیت سنگینی که برعهده دارد به وضوح قابل درک است، بنابراین، سؤال نهایی آن است که دولت محترم از بزرگنمایی برجام و پنهانکاری درباره آسیبهای فراوانی که تاکنون داشته است، چه مقصودی را دنبال میکند؟ آقای روحانی از نخستین روزهای آغاز به کار، دولت را در وزارت خارجه خلاصه کرد و برای وزارت خارجه نیز یک دستور کار «انحصاری» که همان حل و فصل چالش هستهای بود تعریف کرد و تقریبا همه توان و امکانات اجرایی کشور را در این مسیر به کار گرفت. ایشان در مقابل این پرسش منطقی و پی در پی که چرا از سایر مسائل کشور و از جمله مشکلات اقتصادی غفلت کرده و به آن بهای لازم را نمیدهند، پاسخ میدادند که همه مشکلات و مسائل موجود حتی آب خوردن مردم هم فقط یک راهحل دارد و آن رسیدن به توافق هستهای است. اما شواهد نشان میدهد که جناب روحانی «توافق هستهای» را در «رابطه با آمریکا» تعریف و ترجمه میکردند و در پی جلب اعتماد آمریکاییها بودند. امروزه اما، کمترین تردیدی باقی نمانده است که آمریکا با هر گام ما به عقب، چندین گام در دشمنی و خصومت به جلو برمیدارد و...
اما، شاید - فقط شاید - اصرار آقای دکتر روحانی در پنهان کردن خسارتهای برجام و تعریف و تمجیدهای اغراقآمیز درباره آن به این علت باشد که نمیخواهند خطی که در پیش گرفته بودند را «خطا» بدانند! و یا علیرغم آنهمه بدعهدی آمریکا و متحدانش، هنوز هم گوشه چشم امیدی به آن دارند!... دراینباره و درباره «سراب» بودن آنچه ایشان «آب» میپندارند گفتنیهایی هست که به بعد موکول میکنیم.
ژستهاي اصولگرايي
بهروز پورسينا در سرمقاله روزنامه مردم سالاری نوشت:
مديدي است که يکي از ناهنجاريهايي که بخشهايي از جامعه را رنج ميدهد گرفتن ژست روشنفکري، با انتقاد از همه کس و همه چيز است. براستي، چه سخن و چه کلامي با ايشان ميتوان گفت که نه اهل انصافاند و نه منطق اما آنگاه کاسه صبر لبريز ميشود که انتقادهاي تند و بعضا بسيار توهينآميز غيراصولي، غيرمنصفانه و احيانا فلهاي با گرفتن ژست اصولگرايي صورت پذيرد. ايران اسلامي، يک جامعه اصلاحطلب اصولگرا است. قله مصاديق اصلاحطلبان اصولگرا، شهيدان هستند که با اصولگرايي واقعي و نه شعاري که همان ايمان، اخلاق، اخلاص و ايثار است در هر عرصهاي، در مقابل کژيها ايستادند تا آن را اصلاح کنند و مردان و زنان بيادعاء براي اين اصلاحطلبي حقيقي، کوشيدند و صبوري کردند و از جان شيرينشان گذشتند. حال، چه شده است بعض از ما را که اين روزها به بهانه اصولگرايي، کلکسيوني از برخوردهاي تخريبي به ناحق را براي خدمتگزاران بزرگ جامعهمان روا ميداريم و آن را از سر غيرت و تکليف ديني ميدانيم؟! چه خوب است که حداقل قدري در عمل، خود را بيشتر به الگوهاي رفتاري مقام معظم رهبري پايبند کنيم. در همين راستا به بخشي از سخنان رهبري که در تير ماه سال 1394 ارايه شد، اشاره ميشود که در آن، مقوله انتقاد و انتقاد کردن به سادگي و شيوايي بيان شده است، آنجا که ميفر مايند: «نکته سوّم در مورد منتقدين محترم است. بنده با انتقاد مخالف نيستم، عيبي ندارد، انتقاد لازم است و کمککننده است، منتها اين را همه توجّه داشته باشند که انتقادکردن آسانتر از عملکردن است. عيبهاي طرف مقابل را در آن عرصهاي که قرار دارد، ما راحت ميبينيم، درحاليکه خطرات او، دشواريهاي او، نگرانيهاي او، مشکلات او را انسان نميبيند.
مثل اين است که شما کنار يک استخري ايستادهايد، داريد تماشا ميکنيد؛ يکنفر هم رفته است روي ارتفاع، از دهمتري ميخواهد شيرجه بزند. خب، شيرجه ميزند، شما که اينجا کنار استخر ايستادهايد، ميگوييدهان! اين پايش خم شد، زانويش خم شد؛ اين يک اشکال. بله، اين اشکال است امّا شما زحمت بکشيد از اين دايو برويد بالا، سرِ آن دهمتري به آب يک نگاهي بکنيد، آنوقت قضاوت بکنيد! انتقادکردن آسان است. [البتّه] اين حرف من مانع از انتقاد نشود؛ انتقاد بکنيد لکن توجّه داشته باشيد که انتقادها با لحاظِ اين معنا باشد که آن طرف مقابل، بعضي از عيوبي را که ما در انتقادمان ذکر ميکنيم ممکن است ميدانند، [امّا] خب به اين نتيجه رسيدهاند يا ضرورتها آنها را به اينجا کشانده يا به هر دليل ديگري. البتّه بنده نميخواهم بگويم اينها معصومند؛ نه، معصوم نيستند؛ ممکن است انسان يکجاهايي در تشخيص، در عمل خطا هم بکند امّا مهم اين است که به امانت اينها و به ديانت اينها و به غيرت اينها و به شجاعت اينها ما اعتقاد داريم». آري، اين شيوه انتقاد کردن درست است اما انصافا انتقادهايي که در اين برهه مهم و تاريخي به رئيس دولت و دولتيان بخصوص به بزرگ مردان برجام ميشود از اين دست است!؟ امان از روزي که انتقادها نه از سر اصلاح که براي تخريب يا از کم آگاهي باشد آنجا که در روايتي، حضرت امام علي عليهالسلام فرمودند: الانسان عدو لما جهله «آدمينسبت به چيزي که از آن آگاهي ندارد، دشمني و عناد ميورزد. براستي، آيا دشمني با برجام و زير سوال بردن کليت آن براي التزام به رهبري و اصولگرايي است؟! آيا توهينهاي هر روزه به آيتالله هاشمي رفسنجاني که مجتهدي است مسلم و سالهاست با حکم مقام معظم رهبري، مسئوليت خطير مجمع تشخيص مصلحت نظام را عهده دار هستند از اين جنس انتقادهاست!؟ در خصوص شخص ايشان، بسيار بيش از اين بايد گفت؛ تا آن زمان که زمان مبارزه بود، ايشان از طرف رژيم ستم شاهي تحت تعقيب و پس از دستگيري، زير شديدترين شکنجههاي دژخيمان شاه قرار داشت. با پيروزي انقلاب اسلامينيز او، مورد خشم گروههاي ضد انقلاب قرار گرفت و انواع توهين و تهمتها را از همين گروهها دريافت کرد.
وجود پر ثمرش با گلولههاي فرقانيهاي انحرافي، به خون نشست و اگر نبود شجاعت مثال زدني همسر مکرمه شان در دفاع از جان هاشمي، قطعا در همان روزهاي سال 1358 در قطعه شهداي بهشت زهرا آرام ميگرفت.
او مجتهدي است آگاه به زمانه که همواره بزرگترين و موثرترين پشتيبان با معرفت ولي فقيه و رهبري، چه در زمان امام امت و چه در دوران ولايت رهبر معظم انقلاب بوده است. تفسير قرآن کم نظيري که ايشان نگارش آن را از دوران زندانهاي ستم شاهي شروع کرده، يکي ديگري از وجوه بارز شخصيت اين متفکر بزرگ انقلاب بوده است. بر عهده داشتن مسووليت فرماندهي کل قوا در برهههاي مهمياز دوران جنگ تحميلي، رياست تکرار نشدني ادوار مجلس شوراي اسلامي در کنار گفتهها و ناگفتههاي ديگري که از اين مرد بزرگ، شخصيتي قابل تکريم و احترام ساخته است را چگونه ميتوان ناديده گرفت! توهينها به ايشان، به حدي گسترده و حتي شنيع شد که با تصويب برخي بندها مبني بر جرم بودن توهين به مقام رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام، قدري از اين بيحرمتيها فرو نشانده شد.پر واضح است که ذکر اين تمجيدها، منافي انتقاد از آيتالله هاشمي رفسنجاني نيست اما کسي ميتواند از او انتقاد منصفانه کند که قدرش را نيز بداند.
بداند که او به غير از اينکه مجتهدي فاضل است، نابغهاي در عالم سياست در سطح بينالملل است. چه کسي غير از هاشمي ميتوانست در برخورد و تعامل با ديو سيرتي بنام صدام حسين در دوران آتشبس، چنان مقتدرانه و هوشمندانه عمل کند که با مهار صدام، راه سقوطش را به دست خودش هموار کند. با آن که دل پر درد و خوني از کشور عربستان وحتي شخص امير عبدالله داشت، آيا تعامل ظفرمندانه اما محترمانه او با امير عبدالله را چه ناميميتوان بر آن نهاد و بسياري وجوه قابل ذکر ديگر که در اين مختصر، مجال پرداختن به آن نيست.
آري توهين به هاشمي، ژستي است که براي گروههاي مختلف از همان اوان پيروزي انقلاب، مورد دستمايه بوده است و آنچه که اين ژستها را شايد برايهاشمي، قابل تحمل بلکه شيرين ميکند، فراز «بدخواهان بدانند:هاشميزنده است چون نهضت زنده است» از سخنان بنيان گذار جمهوري اسلاي ايران، در کنار تمجيد مقام معظم رهبري ميباشد که فرمودند: «هيچکس براي من هاشمي نميشود»... کلام آخر: قدردان بزرگانمان باشيم.
مصلحت برعارف يا لاريجاني؟
افشين علا طی یادداشتی در روزنامه آرمان امروز نوشت:
عقلاي اصلاحطلب واصولگرايان معتدل ظاهرا بر اولويت تصدي رياست مجلس دهم توسط علی لاريجاني به توافق رسيدهاند. شكي نيست كه دوران رياست ايشان گواه آشكاري است بر درايت، توانمندي و اشراف مقتدرانهاي كه در مديريت مجلسي نه چندان بيدردسر داشتهاند. در بين رجل سياسي كشور نيز ايشان با وجود انتساب به يك جناح، از معدود كساني هستند كه در تعامل با جناح مقابل جانب انصاف را مراعات كردهاند. سابقه طولاني مسئوليتهاي خطير ايشان در اركان حساس نظام نيز ايشان را به چهرهاي ملي و در حد و قواره پيشكسوتان عرصه حكومت تبديل كرده است. نمايندگي آقای لاریجانی از شهر مقدس قم و ارتباط تنگاتنگي كه با مراجع عظام و ساير علما دارند، امتياز بزرگ ديگري براي ايشان محسوب ميشود. در مقابل، سرليست فهرست اميد در تهران را داريم كه اگرچه نوع و حجم حضورشان در عرصههاي كلان مملكتي به اندازه آقاي لاريجاني نيست، اما سابقه معاونت اول رئيس محترم دولت اصلاحات و نامزدي اصلاحطلبان در انتخابات رياستجمهوري اخير را داشتهاند. حضوري كه اگرچه با كنارهگيري ايشان به نفع نامزد اعتدال، مجال ورود به عرصه رقابت را از ايشان گرفت، اما با چنان استقبال تحسين آميري از جانب نخبگان و مردم مواجه شد، كه براي انتخابات اخير مجلس، كسي در سرليست بودن ايشان در فهرست اميد ترديدي نداشت.
فهرستي كه با حضور ايشان و البته حمايت لیدر اصلاحات در تهران و برخي شهرهاي ديگر شگفتيسازشد. اكنون چه بخواهيم، چه به دلايلي نخواهيم بپذيريم جناب دكتر عارف به نماد اصلاحطلباني كه امكان باقي ماندن در عرصه را يافتهاند، تبديل شده است. بنده نميخواهم به قاعده مالوف اما نه چندان مستدل اختصاص قطعي رياست مجلس به نماينده اول پايتخت تاسي كنم. اما به دلايلي اين جايگاه را حق مسلم جناب عارف ميدانم. يكي آنكه اصلاحات بعد از سالها اين امكان را يافت كه در رقابتي سخت به پيروزي چشمگيري دست یابد. بنابراين حق دارد كه خواهان تصدي يكي از مصادر اصلي نظام يعني رياست بر قوه مقننه باشد. حق اين است كه اين جايگاه در اختيار دكتر عارف قرار گيرد. اما به هرحال آقاي لاريجاني اصولگراست و از نظر حرفهاي تداوم حضور ايشان در رياست مجلس باعت تداوم بركنار ماندن اصلاحات از صدر مناصب است. چيزي كه با سهم وسيع اصلاحات در كسب محبوبيت نزد مردم تناسبي ندارد.
ضمنا دكتر عارف بايد پس از آزمونهاي سختي كه از آنها سربلند بيرون آمد امكان به دست آوردن فرصتي براي به نمايش گذاشتن توانمنديهاي خود را داشته باشد. اگر فرض را هم بر اين بگذاريم كه توان مديريت قوه مقننه در ايشان نباشد كه به باور من چنين نيست بعد از فرصت يك ساله رياست مجلس صحت و سقم اين ادعا نزد همگان آشكار خواهد شد و فرصت رياست مجدد آقاي لاريجاني فراهم خواهد شد. بنابر اين توصيه ميكنم اصلاحات به جاي مصلحت انديشي افراطي از فرصتي كه با راي قاطع مردم به درخواست لیدر اين جريان به دست آورده است، نهايت استفاده را ببرد و امكان تصدي رياست يكي از قواي سه گانه نظام را از دست ندهد.
رابطه «توئیت» و «ادعای تقلب»
محمدرضا کردلو در سرمقاله امروز وطن امروز نوشت:
«معنی چیزی قابل انتقال و منتقل شدن نیست بلکه فقط پیام است که قابل انتقال است». ترجمه این عبارت «برلو»- نظریهپرداز مشهور حوزه ارتباطات- واضح است. سیگنالهایی که باید، توسط مخاطب دریافت میشود و دیگر مهم نیست چه معانیای میتوانسته پشت صحنه ذهنی گوینده وجود داشته باشد.
حکایت توئیت «گفتمان و موشک» هم حکایت معانی و پیامهاست. عجیب نیست که به فاصله چند روز از نشر یک اظهارنظر از هاشمیرفسنجانی، «باراک اوباما» چندباری در سخنرانی از «موشک»های ایران ابراز نگرانی میکند. مخاطب که اصالتا یک دشمن دیرینه است، پیام را دریافت کرده است. رئیسجمهور آمریکا اما خواهان سیگنالهای بیشتری است: «روح توافق، مستلزم این است که ایران به جامعه جهانی و شرکتها سیگنالهایی بفرستد مبنی بر اینکه اقدام به انجام طیفی از اقدامات تحریکآمیز که شرکتها را هراسان میکند، نخواهد کرد. وقتی آنها موشک بالستیک با شعارهایی برای نابودی اسرائیل شلیک میکنند، این شرکتها را مشوش میکند».
ریتوئیت اوباما بر توئیت «گفتمان و موشک» همان مقدماتی است که دشمنان دیرینه مردم، برای برجامهای بیشتر مطرح میکنند. مدل برجام برای بهانههای غیر از هستهای به اظهارنظرهای اینچنینی نیاز دارد. وقتی هاشمیرفسنجانی در روزهای اوج مطرح شدن برجام در فضای سیاست بینالملل میگوید: «غرب چیزی جز شفافیت از ما نمیخواهد»، آگاهانه یا ناآگاهانه چارچوبهایی برای فشار به کشور را به بیگانگان معرفی میکند که شاید غرب به این صراحت، توان مطرح کردن آن را نداشته باشد. اینبار هم این توئیت زمینه انتقال پیام اوباما برای دریافت سیگنالهای بیشتر از ایران بود. حکایت توئیت اما در داخل، عجیب و غریبتر است. توئیتهای هاشمیرفسنجانی که به واسطه معرفی در وبسایت شخصی وی، در همه ایام ماضی، مورد استقبال و توجه رسانههای طرفدار دولت و جریان کارگزاران قرار میگرفت - و حتی همین «توئیت آخر» نیز در شبکههای اجتماعی این رسانهها بشدت بازتاب یافت- پس از نزدیک به 10 روز از انتشار توئیت توسط هیچکدام از این رسانهها مورد تکذیب، تصحیح، تقطیع، تکمیل، ویرایش و هیچگونه تغییری قرار نگرفت و پس از صراحت رهبر معظم انقلاب در انتقاد از این اظهارنظر، تلاش شد به ترفندهای مختلف، انتساب توئیت از جناب رفسنجانی سلب شود. یکی از کنایههای پرتکرار مطرح شده در شبکههای اجتماعی پیرامون این تلاشهای ناکام این است: «گویا همه چیز برای هاشمیرفسنجانی است الا صفحه شخصیاش در توئیتر!»
ابتدا اصل و موجودیت همان صفحه توئیتری که بارها و بارها روزنامههای اصلاحطلب، تیترهایشان را از آن گرفتهاند زیر سوال میرود. بار دیگر گفته میشود این جمله تقطیع شده است. دیگر بار این ادعا مطرح میشود که این صفحه هک شده است. در دفعات بعد ادعاهای جدیدتری مطرح میشود. مثلا خود جناب هاشمیرفسنجانی بازخاطره تعریف میکند که «موشک را او از صفر شروع کرده است و حالا از این حرفها نمیزند» و قس علیهذا استدلال و چه و چه که این جمله ویژه جناب هاشمی نیست.
همه اینها ناگاه انسان را به سال 88 میبرد؛ زمانی که با همینجور رفتار بیمارگونه در عالم سیاست و ادعاها و دروغها و دردسر درست کردنها و در نهایت ایجاد فتنه پس از انتخابات 22 خرداد آن سال، سیاستهای همین برادر عظیمالشأن صاحب گفتمان به جای موشک، چگونه سیل تحریمها را به کشور تحمیل کرد.
توئیت را تکذیب کردید. اصلا فرض صفحه توئیتر را از عالم محو کردید. با مواضع دشمن شادکن هر روزه چه میکنید؟ و البته «ادعای تقلب» و اینکه «خسارتهای فتنه کی قرار است جبران شود؟»
تسويهحساب سياسي
حسين راغفر در سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
افشاشدن فساد مالي توسط يكي از شركتهاي پانامايي، احتمالا در راستاي يك تسويهحساب سياسي رخ داده است، زيرا اگر قرار بر افشاي چنين مراكزي وجود داشته باشد، بايد قبل از هر چيز در كشورهايي مانند انگليس و اسراييل و ديگر كشورهاي صنعتي به دنبال آن گشت. پاناما كشوري كوچك در حوزه كاراييب است كه قبل از هر چيز به خاطر سيطره باندهاي مسلح گانگستري و قاچاق گسترده مواد مخدر در جهان مشهور است. از گذشته بسياري از سياستمداران، قدرتمندان و مفسدان اقتصادي براي رهايي از ماليات يا مخفي نگهداشتن درآمدهاي نامشروع خود، سرمايههاي خود را به كشورهاي ديگر ميبردند. در جهان كشورها و نهادهاي مالي متعددي وجود دارند كه تبديل به بهشت موعود مفسدان و پولشويان شدهاند و يكي از مهمترين نقاطي در دنيا كه چنين روندي در آن سالها است انجام ميشود كشور اسراييل است. جالب اينجا است كه اين مساله سالها پيش افشا شد ولي سياستمداران غربي خم به ابروي خود نياوردند و كماكان به همدلي خود با دولت اسراييل ادامه ميدهند. علاوه بر اين ميتوان به جزيرهاي به نام جرز اشاره كرد كه تحت تابعيت سياسي انگلستان به فعاليت خود ادامه ميدهد و يكي از مراكز بزرگ پولشويي در جهان محسوب ميشود. هر كسي حق اين را كه پا به جزيره فوق بگذارد ندارد و كاملا توسط دستگاههاي امنيتي و اطلاعاتي انگلستان اداره ميشود. نهادهاي مالي مشهوري نيز در جهان وجود دارند كه از انجام چنين كارهايي ابا ندارند، از جمله بانك انگليسي HCPC كه در تمام جهان به پولشويي براي قاچاقچيان مواد مخدر مشهور شده. بنابراين بخش نسبتا مهمي از كشورهاي جهان منابع حاصل از كارهاي غيرقانوني و نامشروع را به كشورهاي ديگر ميبرند. اين امر به ويژه در ميان سردمداران و ديكتاتورهاي جهان سومي بسيار مرسوم است. زيرا امنيت در كشورهاي در حال توسعه نيز دايما رو به كاهش است و همين امر فرار سرمايه را تسريع ميكند. كشورهاي صنعتي و پيشرفته جهان، خود يكي از محركان اين مساله هستند. آنها با پناهدادن به اين پولهاي كثيف، ظرفيت رشد اقتصادي و سرمايهگذاري كشور خود را افزايش ميدهند و بدون شك اگر اين پولها نبود وضعيت اقتصادي غرب به مراتب از وضعيت كنوني آن وخيمتر بود. براي مثال، مافياي روسيه منابع زيادي از اين كشور را به انگلستان بردند و هرچه روسها تلاش كردند، انگليسيها به اعتراضات آنها وقعي ننهادند. انگليس در حالي به بهانه حقوق بشر و دموكراسي، مانع بازگشت سرمايهها به روسيه ميشود كه اين پولها را در كشور خود در بخشهاي مختلف اقتصاد خود سرمايهگذاري ميكند و از سوي ديگر هم مامن امني براي مفسدان فراهم ميكنند. همين مساله موجب شده كشوري مانند نيجريه بارها با اين معضل روبهرو شود و اقتصاد اين كشور را اقتصاد غارتي نامگذاري كنند. با افشاگري كه عليه پاناما انجام شده، نميتوان پذيرفت رهبران كشورهاي غربي رويه خود را تغيير دادند. هرچند هنوز داده خاصي وجود ندارد كه بر پايه آن بتوان استدلال كرد كه يك تسويهحساب در جريان است ولي نميتوان باور كرد به يكباره كشورهاي غربي تبديل به حاميان شفافيت و اقتصاد سالم شدند. پاناما در جهان امروز تنها كشوري نيست كه دست به اينگونه اعمال ميزند. اوكراين يكي از نمونههاي بارز پولشويي است. در كنار آن حتي همسايگان شمالي و برخي از همسايگان جنوبي ايران نيز تا حدودي تلاش دارند چنين كنند. نبايد فراموش كرد كه پولشويي يكي از بهترين فعاليتهايي است كه سرمايه را از كشورهاي جهان سوم به كشورهاي توسعه يافته ميبرد و در چنين مسائلي هميشه بايد ديد كه چه كساني منفعت ميبرند.