گروه سیاسی مشرق -
روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و
نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی
این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان
کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای
روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
پله دوم نردبان یا زیرزمین؟!
محمد صرفی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت: عدهای میگویند برجام هرچه بود گذشت و باید از آن عبور کرد. البته این سخن تازهای نیست. سه ماه پیش آقای روحانی هم در یک گفتوگوی زنده تلویزیونی اعلام کرده بود؛ دوران نقد برجام تمام شده است. اما شواهد و قرائن نشان میدهد با سیر تحولات فعلی و اتفاقات احتمالی آینده، چارهای جز رجوع به برجام نیست. البته این رجوع بیش از آن که به گذشته بپردازد، راه و محملی برای شکل دادن به آینده و جلوگیری از تکرار رخدادهای خسارت آفرین است.
آقای ظریف در مصاحبه با ویژه نامه نوروزی یکی از روزنامههای زنجیرهای و در پاسخ به سوالی درباره ارتباط خود با جان کری - همتای آمریکای اش- میگوید؛ «برخی اوقات اتفاقاتی در حاشیه مذاکرات میافتد که باعث میشود آن تفاهم و حس مشترک شکل نگیرد. بویژه در مواقعی که دولت آمریکا مجموعه اقداماتی انجام میدهد که با آنچه تعهد کرده بود مغایرت دارد. کماکان هم درباره اجرای تعهدات آمریکا همینطور است.
اگر بشود این تعهدات را دو قسمت کرد یک قسمت تعهداتی است که باید با صدور اعلامیه و بیانیه و دستور و مقررات داخلی اجرا میکردند که آنها را انجام دادند اما یک قسمت هست که نیاز است دست کم دولت آمریکا با اراده سیاسی وارد مرحله اجرایی کردن تعهداتی شود که روی کاغذ اعلام کرده است.
حالا ما از مجموعه حاکمیت آمریکا از جمله کنگره توقعی نداریم اما این توقع از دولت آمریکا هست.» ظریف در بهمن سال جاری - پس از اجرای برجام - نیز این موضوع را تکرار کرده و از کاخ سفید خواسته بود به بانکها و طرفهای خارجی برای کار تجاری با ایران تضمین بدهد که البته هیچگاه با پاسخی از سوی آمریکاییها همراه نشد.
مضمون این درخواست از آمریکا را هفته پیش آقای روحانی هم مطرح کرد. وی در کنفرانس خبری خود ضمن اشاره به انجام تعهدات برجامی واشنگتن روی کاغذ، گفت؛ «هنوز هم آمریکاییها باید در اجرای برجام فعالتر باشند؛ خواست ما این است. در برخی موارد آمریکاییها ممکن است آن مقداری که میبایست تلاش میکردند، نکردند.»
موارد فوق تنها شواهد از نوع نگاه و وضعیت بازیگران و روند برجام نیست. آنچه مسئله را حساس و قابل تامل میکند، سخنان دولتمردان و اشتیاق زایدالوصف آنان برای گام نهادن بر پله بعدی برجام است. رئیس جمهور در ادامه سخنان خود در اظهار نظری جالب، عملی نشدن وعدههای دولت را -که قرار بود همه مشکلات از جمله آب خوردن مردم و هوا را هم حل کند - به نوعی طبیعی توصیف کرد و آنها را به مذاکره و توافق درباره سایر مسائل منوط دانست! همان چیزی که دولتمردان از آن به عنوان برجام 2 یاد میکنند و دل در گرو آن دارند. اگر بخواهیم وضعیت دولت یازدهم را در این عرصه خلاصه کنیم، این میشود؛ وعدههای سنگین برزمین مانده، خواهش و تمنا از حریف برای تبدیل اندک تعهدات کاغذی برجام به تعهد عملی و تلاش برای رفو کردن برجام با برجامی دیگر. اما آن سوی میدان چه میگذرد؟
برای فهم نوع نگاه و طرح آمریکاییها، سخن آقای ظریف کلیدی است. او درباره محتوای اولین دیدار دوجانبه اش با جان کری درباره موضوع هستهای میگوید؛ کری موضوعات دیگری را هم مطرح کرد که یکی از آنها سوریه بود. کنار هم گذاشتن این دغدغه و هدف دو سال پیش واشنگتن و برخی شواهد امروزی، گویای برخی واقعیت هاست.
هفته پیش ژنرال لوید آستین، بالاترین مقام نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه - فرمانده سنتکام (سرفرماندهی مرکزی آمریکا)- در نشست استماع کمیته نیروهای مسلح سنا سیاست خارجی ایران در منطقه را تهدیدکننده منافع راهبردی آمریکا توصیف کرده و گفت؛ «ما باید توجه داشته باشیم زمانی که گروه داعش شکست داده شد، و ثبات در سوریه ایجاد شد، ما و شرکای ما با نیروهای وابسته به ایران موسوم به شبکه تهدید ایران مواجه خواهیم شد که به شدت تقویت شدهاند و تجربه جنگهای زیادی را هم دارند.»
اما راه حل این مشکل استراتژیک از نظر آمریکاییها چیست؟ پاسخ را باید در مقاله چند روز پیش دنیس راس - دستیار پیشین اوباما و یکی از تصمیم سازان آمریکا درباره مسائل خاورمیانه- در نشریه پولتیکو جست؛ «اگر خواهان مشاهده تغییرات مطلوب در ایران و کاهش سیاستهای منطقهای خصمانه هستیم، باید از همان منطقی که در کشاندن ایران به میز مذاکرات هستهای استفاده کردیم بهره ببریم، اما اگر قاسم سلیمانی بدون هزینه به گسترش نفوذ ایران ادامه بدهد، ممکن است توافق هستهای هم پایدار نماند.»
البته طرح آمریکاییها صرفا روی کاغذ و پشت تریبونها نیست. آنها گامهای عملی را هم در این باره آغاز کردهاند. اینکه دادگاهی در آمریکا جمهوری اسلامی را به پرداخت حدود 11 میلیارد دلار غرامت به اتهام دست داشتن در ماجرای 11 سپتامبر محکوم میکند - فارغ از اینکه این حکم ابلهانه اجرایی شود یا خیر - یک پیام واضح است. تدارک واشنگتن و رفقای مرتجع منطقهای آن برای تحریم و اعمال فشار علیه حزب الله لبنان، سیگنال دیگری از این پیام است. از نظر آمریکاییها دوره پسابرجام نباید دوران تنفس جمهوری اسلامی باشد. آنها نام این دوره را «سختگیری به ایران» گذشتهاند که برخی از مختصات و تاکتیکهای آن عبارت است از؛
1- افزایش تحریمها علیه ایران به بهانه تروریسم و حقوق بشر
2- محدود سازی تمام توان موشکی بالستیک ایران
3- حذف بند پایان توافق برجام و ابدی کردن محدودیتهای آن
4- زمینهسازی برای بیثباتیهای داخلی در ایران و آمادگی برای پشتیبانی کامل از آنها
5- تشکیل نیروهای ویژه برای استفاده از فرصتهای قومیتی برای ناامن کردن ایران
6- ارائه سیستم گنبد آهنین اسرائیل به اعراب برای مقابله با ایران
7- حمایت از پادشاهیهای عربی درمقابل ناراضیان داخلی که ایران بر آنها نفوذ دارد
8- تقویت رابطه با گروهها و فرقههای مختلف عراق با هدف کاستن از نفوذ ایران
توقع از چنین آمریکایی برای «اجرایی کردن تعهدات روی کاغذ» بیشتر شبیه آرزوست تا مسئلهای قابل تحقق. رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار روز پنجشنبه اعضای مجلس خبرگان سه اولویت اصلی دولت را برشمردند؛ 1- اقتصاد مقاومتی۲- ادامه پرشتاب حرکت علمی کشور ۳- مصونسازی فرهنگی کشور، ملت و جوانان. حتی آینده برجام نیز بطور مستقیم و غیرمستقیم وابسته به سه موضوع فوق است. آمریکاییها عملاً برجام2 را با هدف مهار قدرت منطقهای ایران کلید زدهاند.
انتخابات با تمام مسائلش تمام شده و مردم از دولت انتظار کار و تلاش واقعی و نتایج ملموس دارند. تصمیم با دولت است که پا روی پلههای نردبان اقتصاد مقاومتی، حرکت پرشتاب علمی و مصونسازی فرهنگی بگذارد یا به امید معجزهای که برجام یک نکرد، بر پله دوم زیرزمین برجام ها قدم نهد! البته همیشه پایین رفتن از پله کار آسانتری بوده است!
سخنی با خادم جدید حضرت رضا (ع)
حجت الاسلام دکترحسین زاده بحرینی نماینده مردم مشهد در یادداشت روزنامه خراسان نوشت: مشهد مقدس در این هفته، پس از تودیع خادم قدیمی و صمیمی حضرت رضا (ع)، شاهد معارفه تولیت جدید آستان قدس رضوی بود. علم خدمت گزاری به عتبه مقدسه حضرت ثامن الحجج علیه السلام اکنون بر دوش خادمی جدید، باانگیزه و تازه نفس قرار گرفته است. در این مجال، در پی تبیین خدمات تولیت فقید و نقد و ارزیابی مدیریت آستان قدس رضوی در دوران پس از انقلاب نیستیم.
علی القاعده، مدیریت مجموعه ای به وسعت آستان قدس رضوی، آن هم در گستره ای به درازای نزدیک به چهار دهه، می تواند از زوایای متعدد و مختلف، موضوع بررسی های انتقادی قرار بگیرد. هدف این بررسی های انتقادی، که بی تردید، نقطه عزیمت مدیریت جدید آستان خواهد بود، می تواند تعیین و طبقه بندی «کارهای ارزشمند پایان یافته»، «کارهای ناتمامی که باید با جدیت دنبال شود»، «کارهای انجام نشده و بر زمین مانده ای که باید در دستور کار قرار گیرد» و احیاناً، «کارهای شروع شده و فرآیندهای در جریانی که باید متوقف شده یا مورد بازنگری و اصلاح قرار گیرد»، باشد.
توسعه تحسین برانگیز عتبه مقدسه، ایجاد صحن ها و رواق های فاخر و اهتمام به رعایت مفاد و مضامین وقف نامه ها از جمله مواردی است که مورد تأیید و تقدیر مقام معظم رهبری قرار گرفته است. این نوشته، در صدد بررسی همه جانبه اقدامات انجام شده در دوره مدیریت گذشته آستان قدس رضوی نیست؛ زیرا لازمه چنین بررسی انتقادی و جامعی، در اختیار داشتن اطلاعات تفصیلی از عملکرد این تشکیلات معظم اقتصادی- فرهنگی است. آنچه انگیزه نوشتن این سطور شد، تذکر نکته ای بسیار مهم به شخصیت خوش نام و فرهیخته ای است که اینک ردای خدمت به آستان نورانی حضرت ثامن الائمة المعصومین – صلوات ا... علیهم اجمعین- را به تن کرده و آماده است تا مسیر خدمت سلف صالح خویش یعنی تولیت فقید را ادامه دهد و ضعف ها و کاستی های احتمالی را در فضای جدید، مدیریت کند.
نکته موردنظر این است: تولیت آستان مقدس رضوی و سایر مسئولان، تنها نسبت به امروز این عتبه مقدسه و زائرین نسل حاضر، مسئول نیستند؛ مسئولیت آینده حرم و ایجاد زمینه های لازم برای پذیرایی کریمانه از میهمانان حضرت رضا (ع) در سده ها و نسل های آینده نیز بر دوش نسل فعلی مسئولان سنگینی می کند.
سال هاست که راقم این سطور، این واقعیت بدیهی را فریاد کرده و از مسئولان ذی ربط برای توجه ویژه به «منطقه ثامن» -یعنی منطقه شهریِ محیط بر مضجع حضرت رضا (ع)- و جلوگیری از تبدیل آن به یک «منطقه توریستی بی هویت» استمداد نموده است. بیش از دو دهه قبل عملیات بهسازی بافت فرسوده منطقه ثامن با تشکیل کنسرسیومی متشکل از آستان قدس رضوی، وزارت راه و شهرسازی و شهرداری مشهد آغاز شد.
با تأسیس «شهرداری منطقه ثامن»، مدیریت بهسازی بافت اطراف حرم در مجموعه شهرداری متمرکز شد و دولت و آستان قدس عملاً در حاشیه قرار گرفتند. التزام مسئولان ذی ربط به «تراز مالی صفر» که در تمام این دو دهه بارها و بارها از زبان آنان شنیده شد، این طرح ذاتاً فرهنگی را به پروژه ای عمدتاً اقتصادی تقلیل داد. تراز مالی صفر به این معنی است که «هزینه های طرح باید از محل درآمدهای آن تأمین شود».
این استراتژی نادرست که هزینه های مادی و معنوی زیادی را به شهر مشهد و فضای مشرف بر عتبه مقدسه رضوی تحمیل کرد، محصول و معلول غیبت عملی دولت و آستان قدس رضوی از طرح بهسازی بافت فرسوده اطراف حرم مطهر حضرت رضا (ع) است. امام جمعه محترم و نمایندگان مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی و شورای شهر که به اقتضای موقعیت اجتماعی شان بیشتر از سایر مسئولان با مردم در ارتباط هستند، مکرراً شاهد گلایه و ناخرسندی مالکان اراضی و ابنیه اطراف حرم بوده اند.
اثبات این واقعیت چندان دشوار نیست که به دلیل اتخاذ همین استراتژی نادرست، در طول دو دهه عملیات عمرانی پیرامون حرم رضوی، بخشی از تحذیرهای مقام معظم رهبری در خصوص نحوه تملک اراضی مردم که صراحتاً به استاندار وقت اعلام، و توسط استاندار، به شهردار وقت ابلاغ شد، مغفول مانده است.
آسیب دیگری که به واسطه اتخاذ استراتژی مزبور به روشنی قابل شناسایی است، فقدان نگاه فرهنگی و معنوی لازم در ساخت و سازها و فضای شهری جدیدالاحداث در مجاورت عتبه مقدسه است. حرم مطهر و مضجع شریف امام علیه السلام، مرکز اشعاع نور و کانون دریافت برکات معنوی است.
به طور طبیعی، فضای شهری محیط بر حرم باید به گونه ای طراحی شود که زائر به محض خروج از اماکن مقدسه، با نوعی گسست معنوی مواجه نشود و سازه ها و معماری بافت پیرامونی حرم، از تناسب کالبدی و مضمونی متناسب با معنویت عتبه مقدسه برخوردار باشد. چرا اکنون چنین نیست؟ چرا منطقه ثامن در حال تبدیل شدن به یک «منطقه توریستی بیهویت» است؟ مجدداً، پاسخ را باید در استراتژی نادرست «تراز مالی صفر» جستجو کرد. ریشه این معضل بزرگ هم به بی توجهی یا غفلت مسئولان از مأموریتی که نظام جمهوری اسلامی ایران در این مقطع خاص در رابطه با عتبه مقدسه رضوی دارد، برمی گردد.
افزایش روزافزون میهمانان حضرت رضا (ع)، پیش بینی توسعه آتی حرم برای عصرها و نسل های بعد را به الزامی قطعی برای نسل حاضر مبدل کرده است؛ ضمن این که منطقه مشرف به عتبه مقدسه نیز باید برای اسکان و پذیرایی کریمانه از میهمانان امام (ع) باز هم با لحاظ کردن افزایش های آتی مهیا گردد. نکته کلیدی و به زعم این جانب، مغفول، این است که اکنون، مناسب ترین زمان ممکن برای تملک منصفانه و همدلانه اراضی و ابنیه موجود در اطراف حرم رضوی است.
«ریزدانه بودن اراضی» و «غلبه کاربری مسکونی بر کاربری تجاری» از ویژگی های امروز بافت فرسوده اطراف حرم است؛ ویژگی هایی که به سرعت درحال تغییر است، و دقیقاً همین ویژگی هاست که در زمان حاضر، تملک آسان و ارزان اراضی و ابنیه را برای مسئولان میسر ساخته است. اشتباه تاریخی که در اطراف حرم مطهر رضوی در جریان است این است که مسئولان محترم، منازل مسکونی و مغازه های کوچک را که به قیمت مناسب تملک کرده اند، برای احداث مجتمع های عظیم تجاری و اقامتی به سرمایه گذاران «تملیک» می کنند.
لطفاً اشتباه نکنید! منظور نگارنده این نیست که اطراف حرم رضوی، محل حضور سرمایه گذاران نیست، یا هتل و مجتمع تجاری پیرامون حرم مطهر نباید ساخته شود. من در همین جا به عنوان نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی، از همه کسانی که سرمایه خود را به شهر مشهد و به ویژه منطقه ثامن آورده اند، تشکر می کنم. بحث، امّا جای دیگری است: صد سال بعد را در نظر بگیرید.
فرض کنید تولیت وقت آستان قدس رضوی در صد یا دویست سال بعد –که علی القاعده جمعیت زائران امام (ع) به شدت افزایش یافته است- تصمیم به توسعه اماکن متبرکه و احداث صحن ها و رواق های جدید بگیرد. تملک اراضی موردنیاز چگونه ممکن خواهد شد؟ آیا آستان قدس رضوی، حتی با استفاده از اعتبارات دولتی خواهد توانست عرصه و اعیان ساختمان های معظم آن روز، شامل هتل ها و مراکز تجاری مدرن و «برند شده» را که جایگزین خانه ها و واحدهای تجاری کوچک امروزی شده اند، مجدداً تملک کند؟ اگر دویست سال بعد، بازگشایی معابر جدید در منطقه پیرامونی حرم ضرورت یابد –که حتماً چنین خواهدشد- شهرداری مشهد، توان خرید زمین هایی که به واسطه اشتمال بر ابنیه گران قیمت، به صورت نجومی ارزش افزوده پیدا کرده است، را خواهد داشت؟ راه دور نرویم: آیا همین امروز شهرداری مشهد قدرت بازتملک اراضی که خود واسطه خرید آن ها از مردم و تملیک آن ها به سرمایه گذاران بوده است را دارد؟
مدل کار در منطقه ثامن این است که اراضی ریزدانه و ابنیه موجود در آن که غالباً کم ارتفاع و غیرتجاری هستند، توسط شهرداری و بعضاً با همکاری دستگاه قضایی تملک شده، بلافاصله به سرمایه گذار «تملیک» می گردد. فقدان برنامه و نظارت جامع هم مانع از آن است که سرمایه گذار را در کاربری و معماری داخلی و خارجی بنا، به ضوابط و اقتضائات فرهنگی و معنوی متناسب با عتبه مقدسه، مقید و ملزم سازد. احداث واحدهای تجاری بیش از حدنیاز، تعبیه تأسیساتی همچون شهربازی و سینمای پنج بعدی و ... در ساختمان ها و هتل های مشرف به حرم مطهر و حذف یا کاهش ابنیه فرهنگی همچون مساجد، تکایا و مدارس علمیه از بافت جدید الاحداث، محصول این مدل اساساً غلط است.
چه باید کرد؟
نخستین گام، بازگشت مؤثر آستان قدس رضوی و دولت به مدیریت «منطقه ثامن» است. مادامی که آستان قدس رضوی و دولت از مدیریت مستقیم منطقه ثامن غایب باشند، مبنایی جز «تراز مالی صفر» و آمالی جز تبدیل این منطقه به یک «منطقه توریستی بی هویت» قابل تصور نیست. به عبارت دیگر، مادامی که بهسازی بافت فرسوده اطراف حرم، یک مسأله صرفاً شهری –همانند بهسازی سایر مناطق فرسوده در مشهد یا هر نقطه دیگر از کشور- تلقی شود، نباید امید به حل اساسی و پایدار آن داشت.
تردیدی در این نیست که ادامه و استمرار مدل فعلی، به مصلحت نیست و علاوه بر انفعال مطلق فرهنگی منطقه ثامن و معنویت زدایی تدریجی از آن، باعث می شود که آینده این قطعه زمین بهشتی، چگونگی توسعه های آتی حرم و اسکان زائران نسل های بعد در معرض ابهام جدی قرار بگیرد.برون رفت از این معضل، مستلزم اتخاذ یک «راه حل سه بخشی» است: بخش نخست این است که اراضی محیط به حرم تا هر شعاعی که ممکن است توسط آستان قدس رضوی خریداری و تملک شود. این کار، تنها از آستان قدس رضوی ساخته است.
اراضی فراوانی که در جای جای شهر مقدس مشهد متعلق به آستان قدس رضوی است -البته در حدّ گنجایش وقف نامه موقوفات- می تواند به عنوان معوّض اراضی موردنظر یا منبع تأمین مالی برای خرید آن، مورد استفاده قرارگیرد. این کار میتواند به مرور، به اراضی که در سال های اخیر بدون نظرداشتن به واقعیات و ضرورت های پیش گفته، پس از آزادسازی به سرمایه گذاران «تملیک» شده، تسری یابد.
اگر آستان قدس رضوی برنامه انتقال بخشی از اراضی پراکنده خود به منطقه ثامن را در اولویت قرار دهد، علاوه بر ایجاد رضایتمندی در ساکنان و مالکان فعلی منطقه ثامن، می تواند راهبری دو بخش بعدی این راه حل سه بخشی را نیز به دست بگیرد و با ایفای نقش اصلی در بهسازی بافت فرسوده اطراف حرم مطهر، توسعه آتی حرم و میزبانی کریمانه از زائرین حضرت رضا(ع) در نسل ها و سده های بعد را تضمین نماید.
تفاوت ماهوی «تملک اراضی پیرامون حرم توسط سرمایه گذار بخش خصوصی» با «تملک اراضی مزبور توسط آستان قدس رضوی» روشن تر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد. گسترش مالکیت بخش خصوصی در منطقه پیرامونی حرم (مدل فعلی) باعث می شود توسعه اماکن متبرکه و اسکان کریمانه و ارزان زائران در دوره های بعد، سخت تر، پیچیده تر و هزینه برتر گردد و چه بسا در نسل های بعد، به امری غیرممکن مبدل گردد! درک این واقعیت ظریف، مستلزم هوشمندی و آینده نگری مسئولان امروز کشور و عتبه مقدسه رضوی است.
بخش دوم راه حل، طراحی نقشه جامع منطقه ثامن براساس نیازهای فرهنگی و رفاهی زائران است؛ به گونه ای که اولاً- اصالت و هویت فرهنگی و شیعی منطقه در تزاحم با معیارها و حساب و کتاب های مرسوم اقتصادی، ذبح نشود (چنان که تاکنون شده است) و ثانیاً- معماری داخلی و بیرونی و تأسیسات موجود در منطقه مشرف به حرم مطهر که علی القاعده محل بارانداز و اسکان زائرین و دلدادگان حضرت رضا علیه السلام است، طوری ساماندهی و مدیریت شود که مُعین و مُعدّ زیارت و مکمل آن باشد و زمینه را برای حفظ تحول روحی که به برکت حضور در حریم قدسی برای زائر حاصل می شود، فراهم کند؛ نه این که با افراط در تجاری سازی منطقه و تعبیه تأسیسات نامتجانس، اثربخشی حضور زائر در حریم رضوی را کم کند (که متأسفانه، آثار نامطلوبی از این دست، در نتیجه اصرار بر پی گیری مدل فعلی به وضوح قابل مشاهده است و اگر وضع به همین منوال پیش برود، به زودی با فاجعه غیرقابل جبران اضمحلال فرهنگی منطقه ثامن روبه رو خواهیم شد). محصول این بخش از راه حل، شناسایی ابنیه و فضاهای موردنیاز زائر و جانمایی مناسب آن ها در عرصه باقیمانده طرح، خواهدبود. این کار باید توسط «شورای عالی» متشکل از دولت، شهرداری، آستان قدس و نهادهای فرهنگی همچون دانشگاه و حوزه علمیه کهن مشهد و براساس مطالعه و نیازسنجی دقیق انجام شود.
سرمایه گذاران بخش خصوصی در بخش سوم راه حل حضور پیدا می کنند: پس از تملک دائمی اراضی توسط آستان قدس رضوی و تعریف انواع پروژه های خدماتی، رفاهی و فرهنگی موردنیاز توسط «شورای عالی»، سرمایه گذاران بخش خصوصی اجازه می یابند در قالب قراردادهای بلندمدت «ساخت، بهره برداری و انتقال (BOT)» و انواع قراردادهای مشابه (نظیر BOOT و BLT)، پروژه های موردنظر را مطابق با الزامات فنی و فرهنگی تعریف شده، احداث نموده و طبق قرارداد به نفع خود بهره برداری نمایند.
در این مدل انتخاب سرمایه گذار براساس «مناقصه مدت بهره برداری» انجام می شود و این امکان برای آستان قدس رضوی وجود خواهد داشت که با افزایش «مدت پایه»، از طریق بالابردن نرخ بازگشت سرمایه (IRR)رغبت سرمایهگذاران را به سرمایه گذاری در پروژه های مصوب شورای عالی افزایش دهد. یکی از امتیازات مهم این مدل این است که چون زمین به سرمایه گذار تملیک نمی شود، سرمایه گذاران غیرایرانی، از جمله شیعیان متمول کشورهای حوزه خلیج فارس نیز فرصت حضور در سرمایه گذاری های اطراف حرم رضوی را خواهندیافت و رقابت بیشتری میان سرمایه گذاران شکل می گیرد.
دومین امتیاز این مدل، «آینده نگر» بودن آن است: با اجرای این مدل، پس از اتمام مدت هر قرارداد (مثلاً هر هفتاد، هشتاد یا هر صد سال یک بار) تمامی عرصه و اعیان ابنیه موجود در منطقه ثامن به آستان قدس برمی گردد و تولیت های بعدی این عتبه مقدسه در هر عصر، می توانند به اقتضای نیاز زائران آن عصر در مورد وسعت اماکن متبرکه و نحوه اسکان زائران تصمیم بگیرند.نتیجه اتخاذ این مدل سه بخشی، جلوگیری از غلبه معیارهای اقتصادی بر اقتضائات فرهنگی در منطقه ثامن و تضمین آینده این قطعه زمین بهشتی است.
اهتمام ستودنی تولیت فقید به توسعه اماکن متبرکه و «اندرونِ» حرم مطهر باعث شد که آستان مقدس رضوی در زمره بزرگ ترین مکان های مذهبی جهان قرار گیرد و به یکی از باشکوه ترین حرم های اهل بیت علیهم السلام مبدل شود. نگاه به «بیرونِ» حرم و پشت دیوارهای عتبه مقدسه و ساماندهی معنوی فضای مشرف بر آن، که لازمه تأمین توسعه آتی حرم و پذیرایی کریمانه از میهمانان امام رئوف است، کار برزمین مانده ای است که تولیت فقید فرصت پرداختن به آن را نیافت و امیدواریم با دوراندیشی، درایت و پشتکار تولیت جدید، در دوران خدمتگزاری این عزیز، تحقق یابد.
انقلاب را با ذکر مثال توضیح دهید!
حسین قدیانی در یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت: موافقم؛ «فحشنامه» هستند بعضی از این «روزنامه»ها! البته این فقط روزنامههای زنجیرهای نیستند که به موازات تحریف و دروغ، زبان به ناسزا باز میکنند! بددهانی و آلودهکردن زبان به فحش، کار یومیه بعضی دیگر هم هست، آنجا که به جای پاسخ متین به منتقد، یک روز او را «بزدل» و «بیشناسنامه» و «همصدا با اسرائیل» میخوانند، دگر روز «خائن».
لذا اگر روزنامهای علیه شیربچههای مدافع حرم ناسزا بگوید، خودش را از قد و قامت یک روزنامه، تبدیل کرده به یک «فحشنامه»، آن فرد هم که مشهور به درشتگویی در حق دوست و در عین حال، شهره به بزک کردن دشمن است، آنجا که «جلاد تحریم» را با اوصافی آنچنانی مینوازد کأنه اوباما عزیزترین برادر اوست، فیالواقع میشود یک «فحشنامه متحرک»! به جد موافقم؛ «فحشنامه» هستند بعضی از این «روزنامه»ها! همچنان که «ناسزاگو» هستند بعضی که به جای خدمت به ملت، هر چه فریاد دارند، نه بر سر آمریکا، که بر سر «مرگ بر آمریکا» این جهانیترین شعار بشریت میکشند!
شگفتا از میزان بیمیزان کدخدا دوستی این جماعت که تو گویی آمریکا را از «پرزیدنت مؤدب و باهوش» هم بیشتر دوست میدارند! تا آن حد که فلان عضو عزیزکرده مذاکرات، یک کلام اگر در باب بدعهدی طرف غربی لب به سخن بگشاید، به جای تصدیق سخن درست او، او را به همان راننده تاکسی و لبوفروشی ملحق میکنند که اساسا از نظر اینان صلاحیت اظهار نظر درباره برجام را ندارند. پس ردصلاحیت، فقط کار شورای نگهبان نیست!
صدالبته جناب صالحی در ایام مذاکرات هم «وزیر خارجه» نبود اما لابد آنقدر نقش ممتاز و متمایزی داشت که اندکی بعد، مدال کذا بر سینهاش بچسبد! درباره برجام هم چه کسی بهتر از او برای پاسخگویی، اما وای از آن روز که همین جناب، یک کلام - و نه بیشتر! - درباره بدعهدی غربیها زبان به سخن باز کند! واقعا خوب شد نمردیم و معنای اعتدال مدنظر حضرات را ملتفت شدیم! تولی در مواجهه با دشمن و تبری از دوست! طرفه حکایت اینجاست که آقای صالحی از بدعهدی اوباما سخن میگوید، این سخن به آقای رئیس گران میآید! و باز هم طرفه حکایت اینجاست که همین جناب صالحی، در صحن بهارستان، وقتی از فلان نماینده شنید که طرف غربی به هزار و یک دلیل غیر قابل کتمان، بدعهد است و در مذاکره با او، این همه نباید خوشبین و خوشخیال بود، قشقرق راه انداخت، مظلومنمایی کرد، دست آخر هم، من و ما را متهم کرد به خیانت! حالا چرا خیانت؟ چون وقتی آقایان دیپلمات نشسته بودند پای میز دیپلماسی، منتقد خیرخواه، از قضا ناظر بر همین بدعهدی دشمن تمنا میکردند از دوستان وزارت خارجه که حتیالمقدور بیشتر امتیاز بگیرند و کمتر امتیاز بدهند، بویژه در شرایطی که اولا خواهان مذاکره، طرف مقابل بوده و نه ما! ثانیا سرمایه - در اینجا یعنی صنعت هستهای- دست ماست و با وجود این سرمایه گرانقدر که به قیمت جان شهدای هستهای بهدست آمده، حق آن است که از موضع بالا مذاکره کنیم، نه اینکه علیالدوام بگوییم «هر توافقی، بهتر از عدم توافق است»! با چنین گارد مضحکی، طرف مذاکره تو، هر کشوری باشد، نتیجه از قبل معلوم است، چرا که تو طمع آن سوی میز را تحریک کردهای به فزونخواهی در گرفتن امتیاز! همالان در بعضی از این ویژهنامههای نوروزی، یک خط مشترک یا به عبارت اصح، یک فحش مشترک همین است؛ «متهم کردن اصحاب نقد به خیانت و خنجر زدن از پشت»! اما براستی! «خائن» چه کسی است؟ و چه کسانی در مقوله مذاکرات مرتکب «خیانت» شدهاند؟ آیا جز جماعتی که مدعی بودند خزانه خالی است، آنهم به دروغ؟! و آیا جز جماعت قلم به مزدی که در برابر این دروغ، نه فقط سکوت کردند، بلکه رسالت مطبوعاتی خود را فراموش کرده، مدام پر و بال دادند به این ادعا؟! آیا جز جماعتی که با دستفرمان «عدم توافق، بدتر از هر توافقی است» طمع دشمن طماع را به احسن وجه تحریک کردند که تا میتواند امتیاز را بزرگ و نقد بگیرد و وعده را کوچک و نسیه بدهد؟!
و آیا جز جماعت قلم به مزدی که به جای نقد این سخن نسنجیده، دقیقا همان گرای مد نظر را به دشمن دادند که برای این دولت، «اصل توافق» مهمتر از «محتوای توافق» است؟! آیا من و ما که منبعث از تجارب آشکار، بدعهدیهای امروز دشمن را میدیدیم و دوستان را تشویق به مذاکره درستتر، اصولیتر و حرفهایتر میکردیم، خنجر از پشت به آقایان زدیم یا جماعت قلم به مزدی که به جای فروختن قلم به قیمتش، آن را همینطور مفت به آقای ظریف فروختند که «بله! شما راست میگویی. رسیدن به هر توافقی، ولو بدترین توافق، بسی بهتر از عدم توافق است»؟! در اینجا، نهایت تعجب من از رئیس وزیر خارجه است که دشمن را «باهوش» خطاب میکند اما حاضر نیست دعوت منتقد به هوشیاری بیشتر تیم دیپلماسی را وقعی بنهد، - چه مینویسم که به سبب این دعوت، هزار و یک ناسزا هم بار منتقد میشود! - لااقل این هوش را از طرف آمریکایی بیاموزد! طرف آمریکایی مکرر در مکرر ناظر بر هم و غم آن دسته از عناصر آمریکایی که از تیم مذاکراتی خود، امتیاز گرفتن بیشتر و امتیاز دادن کمتر تمنا داشتند، از دیپلماتهای ما امتیاز مضاعف که جای خود دارد، رسما باج میخواستند، طرف ایرانی اما نه تنها اینچنین نکرد، که مشوقین خود به گرفتن امتیاز بیشتر را یک روز گفت «بیسواد»، یک روز گفت «تندرو»، یک روز گفت «افراطی»، یک روز گفت «بیعقل» و این روزها هم که دارد میگوید «خائن»! لذا اوباما در مذاکرات هستهای، از عدم هوشیاری، شاید هم بیهوشی بعضیها سوءاستفاده کرد، نه آنکه ذاتا فرد باهوشی باشد، که اگر بود، این همه در منطقه غرب آسیا سیلی نمیخورد از سردار سلیمانی و شیربچههای حزبالله. حال گمانم معلوم شده باشد خائن در حق منافع ملی چه کسی است! اصحاب قلمی که با نگاه به نفع اتفاقا دنیوی ملت، شعار «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» را به نقد عقلی نشستند یا قلم به مزدانی که بوق خوشحالی زدند برای این شعار بیمبنا؟! این که حالا «1+5» بود؛ تو اگر در مذاکره با برادران زپرتی سعودی هم، به جای حرکت بر مبنای عقل و خرد، منافع ملی را در دیپلماسی نفتی مد نظر، مدام خرد و کوچک و حقیر کنی، نفت را میکنی مفت! «مفت» مثل قلم داعیهداران حمایت از آقای روحانی و شرکا در این همه فحشنامه زنجیرهای که در کارنامه کثیفشان حتی اهانت به ساحت مقدس صاحب این ایام هم دیده میشود. بارها شده «فاطمه» را بزنند، بارها شده «فاطمیه» را. حرف دل ما را زدی آقای رئیس! فحشنامه است... و از این هم بدتر است، آن روزنامهای که به خاطر خوشایند دولت، حاضر باشد حتی مجیزگوی موضع غلط فلان دولتمرد باشد، حاضر باشد منافع ملت را قربانی کند، حاضر باشد تکرار کند ناسزای دولتیها را و حاضر باشد آنچه سزاوار خودش است، بار اصحاب نقد کند! برخلاف آنچه چندی پیش گفته شد، هم ما حق داریم درباره برجام حرف بزنیم، هم آقای صالحی، هم آن لبوفروشی که از دیشب رسما شد چغاله بادام فروش! «بهار» هم آمد، لیکن هنوز در زمین دل بعضیها، یک ذره وجدان شکوفه نزده! کارگر و کارمند و استاد و دانشجو و طلبه و مرد و زن و یکی هم آن مادر چند شهید، اگر قرار بود تن به طاغوت و دیکتاتوری و منممنم بدهند، اصلا و اساسا انقلاب نمیکردند! ما این آزادی را از فلان دولت نگرفتهایم که بهمان دولت بخواهد آن را از ما بگیرد! ما میرزابنویس ملت هستیم و مثل بعضیها نیستیم که مردم را فقط به خاطر رأی دادن به جناح و جریان خودمان بخواهیم! ما از غم و رنج و مشکلات معیشتی مردم مشهد خواهیم نوشت که به اصولگرایان رأی دادند و از غم و رنج و مشکلات معیشتی مردم تهران خواهیم نوشت که به اصلاحطلبان رأی دادند. ما نانجیب نیستیم و با هیچ نانجیبی هم برادر نیستیم! انقلابی با ضد انقلاب و فتنهگر برادر نمیشود!
اینکه هم یکی در مایههای فلانی بگوید «من انقلابیام»، صدالبته هیچ فایدهای ندارد! ما هم تأکید میکنیم هیچ فایدهای ندارد! جمله فاخر «من انقلابیام»، به مردان انقلابی میآید، به «خمینی» و به «خامنهای» و به آن بسیجی شهید جبهه شام، این کشته راه وطن، این مانع کشیده شدن جنگ در داخل، این بیرون نگهدارنده دشمن در همان دورها، این مرد بیادعا، این مظلوم، که حتی پیکرش هم برنگشت، بلکه سندی محکم باشد برای این ادعایی که داشت؛ «من حتی برای یک تشییع جنازه هم حاضر نیستم به انقلاب زحمت بدهم!» آری! «من انقلابیام» زیبنده این شهید است و رهبر این شهید و الا فردی که ناظر بر بدعهدی طرف غربی هم حاضر نیست علیه دشمن موضع بگیرد - لیکن حاضر است علیه فلان عضو تیم دیپلماسی که به یک گوشه این بدعهدی اشاره داشته، حرف بزند!- اگر بگوید «من انقلابیام» قطعا و حتما هیچ فایدهای ندارد الا آنکه موجبات انبساط خاطر مردم را فراهم کند!
قدرت موشكي پشتوانه ديپلماسي فعال و انقلابي
دكتر يدالله جواني در یادداشت روزنامه جوان نوشت: واكنشهاي توأم با عصبانيت و نگراني مقامات امريكايي در قبال رزمايش اقتدار ولايت، بسيار فراتر از حد انتظار و پيشبينيها بود. دليل اين امر به تحقق صددرصدي اهداف رزمايش موشكي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و انتقال پيامهاي صريح اين رزمايش به دوستان و دشمنان برميگردد.
رزمايش موشكي اقتدار ولايت، آرامشبخش دل ملت ايران و دوستداران انقلاب اسلامي در سراسر جهان از يك طرف و لرزاننده دل بدخواهان و دشمنان انقلاب اسلامي و ملت ايران از طرف ديگر بود. در رزمايش موفق موشكي سپاه، دشمنان و در رأس آنان امريكاييها با واقعيتهايي آشنا شدند كه هرگز تصورش را نميكردند.
دشمنان در اين رزمايش، واقعي بودن شهرهاي موشكي زيرزميني، سيلوها و سيستمهاي پرتابكننده موشك از اعماق تا 500 متري زمين، حجم بالاي موشكهاي بالستيك بلند برد، ميانبرد و كوتاهبرد، دقت موشكها در نقطهزني و در نهايت قدرت تخريب بالاي موشكهاي ايران را با تمام وجود حس كردند.
دشمنان در اين رزمايش به واقعي بودن «قدرت بازدارندگي نظامي» جمهوري اسلامي در برابر تهديدات پي بردند. تلقي پيشين دشمنان، چنين سطحي از پيشرفتهاي موشكي در ايران نبود. امريكاييها بر اين تصور بودند كه با تحريمها و تهديدها جلوي پيشرفت برنامه موشكي ايران را خواهند گرفت.
براساس همين تصور بود كه پس از اطلاعرساني جمهوري اسلامي در خصوص موشك بالستيك «عماد»، امريكاييها تحريمهايي جديد را به همين بهانه عليه ايران وضع كردند. تصور آنان اثرپذيري مقامات و مسئولان ايراني از پيام وضع تحريمهاي جديد موشكي بود. رزمايش اقتدار ولايت، تمامي تصورات دشمنان را برهم ريخت و سطح توانمنديها و پيشرفت برنامه موشكي ايران را به نمايش گذاشت.
اكنون غربيها و رسانههاي وابسته به استكبار جهاني و صهيونيسم بينالملل، هياهو و جنجالي را بهپا كردهاند، اين هدف را دنبال میکنند تا بتوانند تحريمهاي بيشتري را عليه جمهوري اسلامي وضع کنند و حتي امريكاييها در تلاشند كه اگر بتوانند از طريق شوراي امنيت، قطعنامه يا بيانيهاي را عليه ايران تصويب كنند. تصور آنان از حركت در اين مسير، رسيدن به سازوكاري براي محدودسازي برنامه موشكي ايران است. با توجه به اين نقشه دشمنان، نكاتي را بايد مورد تأمل و توجه قرار داد:
1- بين برنامه هستهاي و برنامه موشكي جمهوري اسلامي، يك تفاوت ماهوي و اساسي وجود دارد. برنامه هستهاي ايران داراي ماهيت صلحآميز است و براي مصارف غيرنظامي دنبال ميشد، اما برنامه موشكي ايران، داراي ماهيت نظامي و دفاعي بوده، براي تأمين امنيت ملي دنبال ميشود. براساس همين تفاوت اساسي برنامه هستهاي ايران ماهيتاً مذاكرهپذير بود و امكان انجام معامله روي كم و كيف آن (نه اصل آن)، وجود داشت.
از همين رو بود كه جمهوري اسلامي از سال 1382، وارد مذاكرات هستهاي شد؛ مذاكراتي كه از همان ابتدا قابل پيشبيني بود، روزي ميتواند به يك توافق يا به عبارت ديگر به يك نوع معامله بين طرفين (ايران و 1+5)، منتهي شود.
برجام ماهيتي جز اين مطلب ندارد، اما برنامه موشكي با توجه به ماهيتي كه دارد از همان ابتدا كه با مخالفتها، محدوديتها، تهديدات و تحريمها از سوي غرب و امريكا مواجه شد، جمهوري اسلامي با صراحت اعلام كرد برنامههاي دفاعياش و از جمله برنامه موشكي، غيرقابل مذاكره است. بنابراين دشمنان بايد اين توهم و تصور را كه ميتوانند از طريق تحريمها و فضاسازيها، روزي جمهوري اسلامي را پاي ميز مذاكره كشانده و همانند برنامه هستهاي، محدوديتهايي را به برنامه موشكي ايران تحميل كنند، از ذهن خود دور سازند.
دشمنان و خصوصاً امريكاييها بايد واقعيتهاي برنامه دفاعي و قدرت موشكي ايران را هم بفهمند و هم با آن كنار بيايند. سرشاخ شدن با اين واقعيت، به طور قطع براي آنان هزينههاي سنگيني خواهد داشت. واقعيت آن است كه هيچ ملت عاقل و قدرتمندي بر سر ابزارهاي دفاعي خود با دشمنانش مذاكره و توافق نميكند.
2- در موضوع هستهاي، اين دشمنان بودند كه تن به مذاكره و توافق با ايران دادند. فراموش نشود كه غربيها از ابتدا با هستهاي شدن ايران و برخوردار شدن جمهوري اسلامي از چرخه سوخت و غنيسازي به شدت مخالف بودند، اما جمهوري اسلامي با تأكيد بر ماهيت صلحآميز برنامه هستهاياش، از همان ابتدا ميز مذاكره را انتخاب كرد.
غربيها در ابتدا تصور ميكردند كه از طريق ميز مذاكره با ايران ميتوانند با سياست و راهبرد فشار- مذاكره، جمهوري اسلامي را به يك عقبنشيني كامل هستهاي وادار كرده، به برنامههاي هستهاي ايران پايان دهند، اما در عمل فشارها و تهديدهاي آنان با عبارت تكراري «همه گزينهها روي ميز است»، ناكارآمدياش آشكار شد. مهمترين ابزار دشمنان استفاده از قدرت نظامي براي از بين بردن تأسيسات هستهاي ايران از طريق بمباران هوايي و يا پرتاب موشك بود. امريكاييها و صهيونيستها به درستي دريافتند كه هر نوع اقدام آنان با واكنش جدي و ضربه متقابل ايران مواجه خواهد شد و از اين طريق به اهدافشان دست نخواهند يافت.
بنابراين سياست و راهبرد فشار - مذاكره امريكاييها، به دليل اقتدار موشكي و قدرت بالاي دفاعي ايران با شكست مواجه شد و آنان مجبور شدند در پاي ميز مذاكره اصل غنيسازي در ايران را بپذيرند. بنابراين در دوره مذاكرات هستهاي، قدرت دفاعي و توان موشكي جمهوري اسلامي، پشتوانه ديپلماسي جمهوري اسلامي در اين عرصه بود.
3- براساس آنچه گفته شد دستگاه ديپلماسي كشور و مردان اين عرصه، از وزير امور خارجه گرفته تا پايينتر افراد فعال در زيرمجموعههاي اين دستگاه در داخل و خارج، بايد به اين واقعيت توجه مستمر داشته باشند كه نيروهاي مسلح و از جمله سپاه پاسداران با مجموعهاي از توانمنديهاي دفاعي و از جمله قدرت موشكي، پشتوانه عظيم و قدرتمندي براي ديپلماسي كشور هستند.
ديپلماتهاي ايران در سطوح مختلف بايد با استفاده از اين قدرت عظيم و اطمينانبخش، به ديپلماسي فعال و انقلابي در تمام عرصهها به دفاع از حقوق ملت ايران و تأمين منافع ملي، همت گمارند. آثار قدرت دفاعي و توانمنديهاي موشكي جمهوري اسلامي بايد در هر مذاكره و گفتوگو ميان مقامات ايران با ديگر كشورها و خصوصاً با كشورهاي مستكبر و زورگوي جهان، آشكار شود.
دستاندركاران امور اجرايي كشور و خصوصاً دستاندركاران ديپلماسي بايد بدانند در فضايي كه نيروهاي مسلح با توانمنديهاي خود ايجاد كردهاند، دشمنان راهي جز تعظيم در برابر عظمت ملت ايران و حقوق اين ملت ندارند. بنابراين انتظار ميرود آنان براي تأمين اين حقوق، انقلابي و فعال عمل كنند.
آسيب دروغ، در سفره گویندگان
محمدكيانوش راد در یادداشت روزنامه آرمان نوشت: آنچه روشن است انتقاد از دستگاههاي اجرايي نهتنها مضر نيست بلكه فواید بيشماري براي نقدشونده و مردم به دنبال دارد اما ارائه اخبار دروغ و مطالب مبتنيبر تهمت ميتواند در مرحله اول موقعيت نشريه موردنظر را در ذهن عقلا و تودههاي مردم مخدوش كرده و از بين ببرد. دروغ شاید در كوتاهمدت و توسط كساني كه دستيابي به اهداف خود را به هر وسيله دنبال ميكنند، تاثير داشته باشد، اما اين رويه با گذشت زمان و فروافتادن پرده از واقعيتها اثري منفي در جامعه و براي تهمتزنندگان به دنبال دارد.
اصولا در رفتار برخی فعالان امور اجتماعی، سیاسی و... استفاده از تهمت و افترا و نشر دروغ ابزاری برای دستیابی به اهداف تلقی میشود. از ديدگاه این تئوريپردازان مهم نيست دروغ تا چه اندازه كوچك يا بزرگ باشد، مهم آن است كه بتوان مردم را به مرحلهاي رساند كه آن را باوركنند اما در جوامع رشديافته كه مبنا شنيدن سخنان مختلف و قضاوت كردن ميان آنها و پذيرفتن سخن برتر است، قاعدتا به شيوهاي اتوماتيك نسبت به پسزدن شخصيتهاي دروغپرداز و نشريات اینچنینی اقدام میشود.
سطح مخاطبان واقعي برخي نشريات حاضر گوياي آن است كه مردم به شيوهای خودخواسته و بدون تحليل رسمی، نسبت به عدم قبول شايعات اقدام ميكنند. برخي نشريات که گاه از بيتالمال هم ارتزاق میکنند سناريوهايي مینویسند که نوع رويكرد مردم در انتخابات اخير، با وجود ليست انگلیسی خواندن اصلاحطلبان، نشان داد آنها به چنين شبههافكنيهایی بها نميدهند و چه بسا در وهله اول این دروغها دامن اتهامزنندگان را گرفته و خواهد گرفت.
به این سبب توصیه میشود دولت نسبت به چنين مسائلی نباید واكنش بيش از حد از خود نشان دهد اما روشنگري نسبت به حوادثي كه منجر به تخلفاتی در دولتهای نهم و دهم شد و همچنين روشنگري نسبت به زمينههايي كه برخي نشريات را به سقوط اخلاقي ميكشاند، امري است كه باید توسط روشنفكران و محافل فكري مورد بحث و بررسي قرار گيرد تا با خشكاندن زمينههاي چنين روشهاي غيرحرفهاي بتوانيم جامعه پرنشاط خويش را از گزند آسيب دروغ و افترا هرچه دورتر سازيم و جامعهاي اخلاقيتر بهوجود آوريم.
نقشی خوش بر دفتر سیاست
مهدی نیاکی در یادداشت روزنامه ابتکار نوشت: سپهر سیاست در ایران، عرصه مطعون و مطرودی است. مردمان همدیگر را از نزدیکی به این عرصه، بر حذر میدارند؛ و این برآمده از عقیده ای قدیمی است که وقتی به صحنه سیاست نظر می کند، در آن جز عبوسی و خشکی و سختی و عدم انعطاف و جدیتی آزارنده نمی یابد. مناسبات درونی این عرصه را دائر مدار منفعت می بیند و لاجرم به این گمان میرسد که لابد نباید از اخلاق و خوش خویی و رعایت و ارادت سراغی در این عرصه گرفت.
اگرچه کم نیستند مشاهداتی که این ظن رایج تاریخی را تایید می کند، اما بسیارند لحظه ها و صحنه هایی که چنین نیستند؛ و در همین سال رو به پایان می توان از آن ها سراغ گرفت.می توان به یاد آورد دقیقههای التهاب آور مذاکرات هسته ای را که گویی ملتی را در لحظه های بلوغ و غرور خود نشان می داد. طایفه ای در میدان مذاکره و جمعیتی بزرگ، نفس به نفس همراه آنان؛ و از آن لحظه های هول و دلهره، سرانجام خنده های سرخوشانه بر لب مردمانی خوش خو نشست که گویی با آن عقیده قدیمی تاریخی درباره سیاست وداع کرده بودند. کمتر کسی ، دیگری را از پیگیری مذاکرات، منع می کرد و گویی ملتی آمده بود تا نشان دهد که مناسبات جاری در میدان سیاست و در ابعاد جهانی را به خوبی می شناسد؛ خود را صاحب حق می داند و دیگری را نیز شکست خورده و خفیف نمی خواهد و اگر بر رعایت اخلاق و اصول در این عرصه تاکید می ورزد، آن را از دیانت و ملیت خود آموخته است. سرخوشی های آن جشن همگانی البته اثبات کرد که در سیاست، خوش دلی و خوش خویی و اخلاق را می توان خواست و می توان ساخت.
تلخی از دست رفتن عزیزانمان در سرزمین وحی هم البته در همین سال رخ داد. پیکر دردانه گان مان را از صحرای منا تحویل گرفتیم و بر آن همه بی تدبیری و بی کفایتی آل سعود، نفرین فرستادیم؛ با هم به سوگ نشستیم و آموختیم ملتی که رسم با هم به سوگ نشستن را می دانند، می توانند با هم سرودهای شادمانه نیز بخوانند.
آخرین رویداد بزرگ این سال نیز، پیام امید و شادمانی آورد. مردمان از هر مسلک و هر جناح، مشارکتی شادی بخش را رقم زدند و در این فتح، البته همه شریکند. چه آنان که قرعه فال پیروزی به نامشان رقم خورده و چه بازماندگان. صحن خانه ملت را باید از صدای همه ملت پر کنیم و فراموش نکنیم که آن چه رقم خورد، به خط و ربط فعالیت ملتی خوش خو و امیدار رقم خورد.
پیام آن خطوط که بر برگ های رای نوشته شد، دوری از عصبیت و پرهیز از عبوسی و خشکی بود. فاتحان هفتم اسفند، اکنون علاوه بر وفادار ماندن به شعارها و التزام به مطالبات ملت، می توانند نقشی خوش بر دفتر سیاست بزنند و در روزهای بهاری از تلخی و خشکی و عبوسی پرهیز کنند.
می توان سیاست را به رسم اخلاق و با چهره شادمان و صورت خندان ورزید. میتوان این رسم را رواج داد که عرصه سیاست، عرصه منازعات و مناسبات کسانی نیست که خط خود را می خوانند و بر مرکب منافع جناحی و گروهی خود می رانند. سیاست را باید از محفل ها و محمل های محدود بیرون کشید و به مردمان این پیام را داد که این جا، صحنه حضور همه ملت است.
چرا که حق و نفع همه ملت در آن رقم زده می شود و عرصه فعالیت برای برآوردن مطلوب های مردمان و امید افزودن به قلب امیدواران و لاجرم شادمان کردن همگان است.
جامعه مدنی، جامعه مردمان شاد و امیدوار است؛ وگرنه از تنگ حوصلگی و خشکی و عبوسی، جز تلخی و عصبیت نمی زاید. مردمان نقش امید بر دفتر سیاست زدند و کار خود کردند. اینک نوبت سیاست مداران است که بر آن دفتر ، نقش خوش خویش بیفزایند.
نو شدن به مثابه تکلیف
سورنا ستاری معاون علمی و فناوری رئیس جمهوری در یادداشت روزنامه ایران نوشت: بهار، استاد دانا و فاضل و صبور و مهربانی است که بزرگترین رازهای عالم را به ما باز میگوید. بیجهت نبوده که پدران ما این همه بهار را گرامی میداشتند و ستایشش میکردند و به استقبالش میرفتند. هنوز هم آنها که قرین عادتهای ملالآور زندگی نشدهاند و با طبیعت قهر نکردهاند از آمدن بهار ذوق میکنند و به پیشوازش میروند. اما متاسفانه راه و رسم زندگی مدرن ما را از مادر طبیعت دور کرده و چشممان را بر دگرگونیهای رازآمیز جهان بسته است.
برای اینکه کسی ایمان بیاورد به خداوند و باور کند که از پس مرگ قیامتی هست و بهشت و جهنمی، همین بهار کفایت میکند. به دیده اعتبار اگر به دست بهار نگاه کنیم و به آوایش گوش بسپاریم میبینیم و میشنویم که این عالم همه در تسبیح خدای لاشریکند و همه آفریدهها مدام میمیرند و زنده میشوند و به یگانگی معبود اقرار میکنند.
با چشم سر هم میشود دید که چطور از گردش ایام یکباره خاک مرده، جان دوباره مییابد و چوب خشک، شکوفه میکند و هوا رو به اعتدال میرود و سردی و افسردگی سایهشان را از سرمان کم میکنند و یخهای مهر و دوستی آب میشوند و... هرکو نکند فهمی زین کلک خیالانگیز/ نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد... بهار به ما میآموزد که هیچ وقت برای احیا شدن و سرزنده شدن و نو شدن دیر نیست. مردمان از روی دست بهار یادگرفتهاند که باید تغییری در زندگی و کار و بارشان بدهند و خانههاشان را از هرگونه ناپاکی و تیرگی بزدایند و درهای خود را به روی «نو»ها و نوآوریها بگشایند.
اگر بتوانیم روانمان را به روح طبیعت پیوند زنیم قطعا ما هم میتوانیم از نو شدن سهم ببریم و در این شادابی و طراوت بهاری با عالم شریک شویم. بیچاره مردمانی که در این نو شدن نه فقط از ماه و خورشید که از سنگ و چوب هم عقب میمانند و از همراهی با آفرینش باز میمانند و در زندان کهنگیها و تیرگیها جا خوش میکنند.
یک چیز اگر ما از بهار یاد بگیریم همین است که باید پوست بیندازیم و از پیله کهنگی و عادات ملالآور بیرون بیاییم. نوهای عزیز و دلانگیز درراهند تا کهنههای دلآزار را بزدایند و روزی نو و روزگاری نو را نوید دهند. باید که بکوشیم تا از قافله بهاری جا نمانیم و در زمستان تنبلی و رخوت جا خوش نکنیم... اصلا تکلیف ما مگر چیزی جز همین نو شدن مدام است؟ نخبگی و دانشمندی نیز ملازم همین نو شدن و بریدن از کهنگیهاست.
هیچ دو روزمان نباید مثل هم باشد که اگر باشد به تعبیر امام علی -علیه السلام- مغبون میشویم و عمر ضایع میکنیم. باید از استاد بهار درس بگیریم که مدام از کهنگی دور شویم و به نویی نزدیک شویم. استاد بهار به ما میگوید که دنیا را نوها میسازند و نوگراها به پیشش میبرند... قطعا هر نویی یک روز کهنه میشود مگر آنکه در خلق مدام باشد و با تشبه به طبیعت نوزایی کند و جلوههای نو از خود بروز بدهد...
عید و بهار را به شما نواندیشان عزیز تبریک میگویم و از صمیم قلب آرزو میکنم تا همواره بهاری باشید و نو شدن را به خود و رفقای خود تذکر دهید. عیدتان مبارک.
حجاریان، نماد شکست خشونت
حسین پایا در سرمقاله امروز شرق نوشت: ورود واژه اصلاحات به فرهنگ سیاسی ایران، سرمشق تازهای پدید آورد و جهان سیاست را در ایران با تجربهای تازه و زایا آشنا کرد. دورانی از سیاست که با اصلاحات آغاز شد بهوضوح با سیاست در معنای سنتی، تفاوت و تمایزی بارز دارد. مبدعان و طراحان اصلاحات در ایران نیز نسل تازهای از سیاستورزان هستند که از سیاستمداران سنتی بسیار متمایزند. این نسل نهتنها از کوران حوادث پیش و پس از انقلاب تجربهای گرانبار کسب کرده است، بلکه پشتوانه دانش نظری و ذهنی باز و انتقادی نیز در سیاست دارد؛ مجموعهای پیچیده و درهمتنیده از دانش و تجربه در این نسل، آنان را ممتاز میکند. احساس مسئولیت برای رفع بحران و توانایی در حل مسئله و افقگشایی و رهاییبخشی از بنبستهای سیاسی از ویژگیهای نسل مبدع اصلاحات است.
ممتازترین شخصیت این نسل و ازجمله معماران برجسته اصلاحات، دکتر سعید حجاریان است. او تجربههای عملی و زیسته خود از توفان وقایع سیاسی در ایران را با نگاهی درجه دوم و تحلیلگرانه از بوته بررسی نظری میگذراند. ازاینرو، فعالیتهای گروههای چریکی پیش از انقلاب، تجربه انقلاب، تعارضهای سیاسی، خشونت گروههای سیاسی، وقوع جنگ هشتساله، برآمدن دولت سازندگی و... همه در ذهن پویا و مسئلهیاب حجاریان، زمینهساز نظریهپردازی و درسگرفتن از هر رخداد خرد و کلان در صحنه سیاست است. برای او سؤال مهمی که از پس این وقایع جوانه زد، این بود:
چگونه در سیاست میتوان به جای خشونت و حذف و دشمنانگاری، زمینی برای فعالیت و رقابت در چارچوبهای معین حقوقی و قانونی در قالب احزاب معنادار فراهم کرد؟ ایده تأسیس مؤسسه مطالعات استراتژیک، از تأمل برآمده در برابر حوادث سیاسی در ایران و جستوجوی راهحلهایی برای عبور از بحرانهای سیاسی در ذهن حجاریان شکل گرفت. با محوریت او و دعوت از صاحبنظران، مسئله توسعه سیاسی، بهعنوان موضوعی شاخص و مهم در دستور کار مؤسسه قرار گرفت. محصول مطالعات و پژوهشها که با همت و نظریهپردازی او سامان مییافت و به جمعبندی میرسید، زمینهساز و برسازنده دولت اصلاحات و آغازگر دوران نوینی در تاریخ سیاسی ایران شد.
معمار توسعه سیاسی و زمینهساز اصلاحات در ایران، جهدی بسیار و شوقی سرشار داشت تا ایران را از بنبستهای تاریخی خود که گره بر جبین سیاست میاندازد، بيرون آورد. آهنگ تلاش او از حد طاقت مخالفان توسعه سیاسی و اصلاحات افزون بود. او که بیشترین خواستش از اصلاحات و توسعه سیاسی، مهار خشونت و حذف آن از صحنه سیاسی ایران بود، از آفتی که درصدد حل و رفعش بود، اما ریشهدارتر از آن بود که میپنداشت، آسیبی جدی خورد و به آن گرفتار آمد؛ ستایشگران خشونت، از منادی رفع خشونت با ترور و شلیک گلوله انتقام گرفتند. غافل از آنکه اصلاحات و توسعه سیاسی، خطمشی پژوهشی و برنامهای است که در قیاس با گذشته در وجدان عمومی نقش بسته و نمیتوان آن را با حذف شخص، از ضمیر عمومی بیرون راند و نابود کرد.
ترور دکتر حجاریان مقارن بود با فشار رو به ازدیاد بر اصلاحات و بحرانسازی، تا دولت اصلاحات از هدف توسعه سیاسی دست بردارد. وجدان بیدار عمومی و خواستار اصلاحات، پس از ترور یکی از متعهدترین و دانشورترین فرزندان برومند این کشور، یکپارچه برای سلامتیاش دست به دعا برداشت. تقدیر الهی حجاریان را برای ملت ایران و راهی را که برای توسعه میجوید - که فقط با اصلاحات پیمودنی است - حفظ کرد. جسم چالاکش از تحرک بازماند، اما همچنان روح و ذهنش برای اصلاحات در پویش و تکاپوست. حجاریان در دوران عسرت اصلاحات با بیان اینکه اصلاحات مُرد، پس زندهباد اصلاحات، با آیندهنگری ژرفی پرده از پویههای اصلاحات برداشت. اصلاحات هرچند مانند بدن رنجور حجاریان ممکن است بهظاهر از فعالیت باز ایستد، اما مانند ذهن زایای او هر دم در اشکال تازه برخاسته از تجربههای قبلی خود، در حال افقگشایی برای عبور از بحرانهای سخت سیاسی است. چنان که در انتخابات هفتم اسفند، اصلاحات چنین نقشی را ایفا کرد.
حیات سرافراز حجاریان پس از خشونت کور و ترور جاهلانه، بهراستی نماد شکست خشونت است. سالگرد ترور دکتر حجاریان، همواره باید فریادی بلند علیه خشونت و شکست پرهزینه شیوههای بناشده بر خشونت محسوب شود و همچنان باقی بماند. حجاریان که ققنوسوار از بدن آسیبخوردهاش دوباره سر برآورده، اکنون نماد و پیام زندهای است که آشکار کرد، خشونتورزی نه نشان قدرت بلکه نشانه ضعف و جُبن و ترس از مردم است. مردمی که قدرت زمین سیاست هستند و هرچه بیشتر از مسیر اصلاحات و توسعه سیاسی توانمندتر و شجاعتر شوند، نظامی قدرتمندتر در عبور از بحرانها در تلاطمهای سیاسی میآفرینند. از خداوند میطلبیم سلامتی معمار توسعه و اصلاحات سیاسی ایران و دلسوز جمهوریت را افزون کند. امیدوار باشیم که اگرچه سلامتی حجاریان قربانی شد، اما بتواند عامل نیرومندی باشد که خشونت در ایران شرم پیشه کند و خشونت پرهیزی به عرفی دائمی در سیاست ایران بدل شود.
محمد صرفی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت: عدهای میگویند برجام هرچه بود گذشت و باید از آن عبور کرد. البته این سخن تازهای نیست. سه ماه پیش آقای روحانی هم در یک گفتوگوی زنده تلویزیونی اعلام کرده بود؛ دوران نقد برجام تمام شده است. اما شواهد و قرائن نشان میدهد با سیر تحولات فعلی و اتفاقات احتمالی آینده، چارهای جز رجوع به برجام نیست. البته این رجوع بیش از آن که به گذشته بپردازد، راه و محملی برای شکل دادن به آینده و جلوگیری از تکرار رخدادهای خسارت آفرین است.
آقای ظریف در مصاحبه با ویژه نامه نوروزی یکی از روزنامههای زنجیرهای و در پاسخ به سوالی درباره ارتباط خود با جان کری - همتای آمریکای اش- میگوید؛ «برخی اوقات اتفاقاتی در حاشیه مذاکرات میافتد که باعث میشود آن تفاهم و حس مشترک شکل نگیرد. بویژه در مواقعی که دولت آمریکا مجموعه اقداماتی انجام میدهد که با آنچه تعهد کرده بود مغایرت دارد. کماکان هم درباره اجرای تعهدات آمریکا همینطور است.
اگر بشود این تعهدات را دو قسمت کرد یک قسمت تعهداتی است که باید با صدور اعلامیه و بیانیه و دستور و مقررات داخلی اجرا میکردند که آنها را انجام دادند اما یک قسمت هست که نیاز است دست کم دولت آمریکا با اراده سیاسی وارد مرحله اجرایی کردن تعهداتی شود که روی کاغذ اعلام کرده است.
حالا ما از مجموعه حاکمیت آمریکا از جمله کنگره توقعی نداریم اما این توقع از دولت آمریکا هست.» ظریف در بهمن سال جاری - پس از اجرای برجام - نیز این موضوع را تکرار کرده و از کاخ سفید خواسته بود به بانکها و طرفهای خارجی برای کار تجاری با ایران تضمین بدهد که البته هیچگاه با پاسخی از سوی آمریکاییها همراه نشد.
مضمون این درخواست از آمریکا را هفته پیش آقای روحانی هم مطرح کرد. وی در کنفرانس خبری خود ضمن اشاره به انجام تعهدات برجامی واشنگتن روی کاغذ، گفت؛ «هنوز هم آمریکاییها باید در اجرای برجام فعالتر باشند؛ خواست ما این است. در برخی موارد آمریکاییها ممکن است آن مقداری که میبایست تلاش میکردند، نکردند.»
موارد فوق تنها شواهد از نوع نگاه و وضعیت بازیگران و روند برجام نیست. آنچه مسئله را حساس و قابل تامل میکند، سخنان دولتمردان و اشتیاق زایدالوصف آنان برای گام نهادن بر پله بعدی برجام است. رئیس جمهور در ادامه سخنان خود در اظهار نظری جالب، عملی نشدن وعدههای دولت را -که قرار بود همه مشکلات از جمله آب خوردن مردم و هوا را هم حل کند - به نوعی طبیعی توصیف کرد و آنها را به مذاکره و توافق درباره سایر مسائل منوط دانست! همان چیزی که دولتمردان از آن به عنوان برجام 2 یاد میکنند و دل در گرو آن دارند. اگر بخواهیم وضعیت دولت یازدهم را در این عرصه خلاصه کنیم، این میشود؛ وعدههای سنگین برزمین مانده، خواهش و تمنا از حریف برای تبدیل اندک تعهدات کاغذی برجام به تعهد عملی و تلاش برای رفو کردن برجام با برجامی دیگر. اما آن سوی میدان چه میگذرد؟
برای فهم نوع نگاه و طرح آمریکاییها، سخن آقای ظریف کلیدی است. او درباره محتوای اولین دیدار دوجانبه اش با جان کری درباره موضوع هستهای میگوید؛ کری موضوعات دیگری را هم مطرح کرد که یکی از آنها سوریه بود. کنار هم گذاشتن این دغدغه و هدف دو سال پیش واشنگتن و برخی شواهد امروزی، گویای برخی واقعیت هاست.
هفته پیش ژنرال لوید آستین، بالاترین مقام نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه - فرمانده سنتکام (سرفرماندهی مرکزی آمریکا)- در نشست استماع کمیته نیروهای مسلح سنا سیاست خارجی ایران در منطقه را تهدیدکننده منافع راهبردی آمریکا توصیف کرده و گفت؛ «ما باید توجه داشته باشیم زمانی که گروه داعش شکست داده شد، و ثبات در سوریه ایجاد شد، ما و شرکای ما با نیروهای وابسته به ایران موسوم به شبکه تهدید ایران مواجه خواهیم شد که به شدت تقویت شدهاند و تجربه جنگهای زیادی را هم دارند.»
اما راه حل این مشکل استراتژیک از نظر آمریکاییها چیست؟ پاسخ را باید در مقاله چند روز پیش دنیس راس - دستیار پیشین اوباما و یکی از تصمیم سازان آمریکا درباره مسائل خاورمیانه- در نشریه پولتیکو جست؛ «اگر خواهان مشاهده تغییرات مطلوب در ایران و کاهش سیاستهای منطقهای خصمانه هستیم، باید از همان منطقی که در کشاندن ایران به میز مذاکرات هستهای استفاده کردیم بهره ببریم، اما اگر قاسم سلیمانی بدون هزینه به گسترش نفوذ ایران ادامه بدهد، ممکن است توافق هستهای هم پایدار نماند.»
البته طرح آمریکاییها صرفا روی کاغذ و پشت تریبونها نیست. آنها گامهای عملی را هم در این باره آغاز کردهاند. اینکه دادگاهی در آمریکا جمهوری اسلامی را به پرداخت حدود 11 میلیارد دلار غرامت به اتهام دست داشتن در ماجرای 11 سپتامبر محکوم میکند - فارغ از اینکه این حکم ابلهانه اجرایی شود یا خیر - یک پیام واضح است. تدارک واشنگتن و رفقای مرتجع منطقهای آن برای تحریم و اعمال فشار علیه حزب الله لبنان، سیگنال دیگری از این پیام است. از نظر آمریکاییها دوره پسابرجام نباید دوران تنفس جمهوری اسلامی باشد. آنها نام این دوره را «سختگیری به ایران» گذشتهاند که برخی از مختصات و تاکتیکهای آن عبارت است از؛
1- افزایش تحریمها علیه ایران به بهانه تروریسم و حقوق بشر
2- محدود سازی تمام توان موشکی بالستیک ایران
3- حذف بند پایان توافق برجام و ابدی کردن محدودیتهای آن
4- زمینهسازی برای بیثباتیهای داخلی در ایران و آمادگی برای پشتیبانی کامل از آنها
5- تشکیل نیروهای ویژه برای استفاده از فرصتهای قومیتی برای ناامن کردن ایران
6- ارائه سیستم گنبد آهنین اسرائیل به اعراب برای مقابله با ایران
7- حمایت از پادشاهیهای عربی درمقابل ناراضیان داخلی که ایران بر آنها نفوذ دارد
8- تقویت رابطه با گروهها و فرقههای مختلف عراق با هدف کاستن از نفوذ ایران
توقع از چنین آمریکایی برای «اجرایی کردن تعهدات روی کاغذ» بیشتر شبیه آرزوست تا مسئلهای قابل تحقق. رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار روز پنجشنبه اعضای مجلس خبرگان سه اولویت اصلی دولت را برشمردند؛ 1- اقتصاد مقاومتی۲- ادامه پرشتاب حرکت علمی کشور ۳- مصونسازی فرهنگی کشور، ملت و جوانان. حتی آینده برجام نیز بطور مستقیم و غیرمستقیم وابسته به سه موضوع فوق است. آمریکاییها عملاً برجام2 را با هدف مهار قدرت منطقهای ایران کلید زدهاند.
انتخابات با تمام مسائلش تمام شده و مردم از دولت انتظار کار و تلاش واقعی و نتایج ملموس دارند. تصمیم با دولت است که پا روی پلههای نردبان اقتصاد مقاومتی، حرکت پرشتاب علمی و مصونسازی فرهنگی بگذارد یا به امید معجزهای که برجام یک نکرد، بر پله دوم زیرزمین برجام ها قدم نهد! البته همیشه پایین رفتن از پله کار آسانتری بوده است!
سخنی با خادم جدید حضرت رضا (ع)
حجت الاسلام دکترحسین زاده بحرینی نماینده مردم مشهد در یادداشت روزنامه خراسان نوشت: مشهد مقدس در این هفته، پس از تودیع خادم قدیمی و صمیمی حضرت رضا (ع)، شاهد معارفه تولیت جدید آستان قدس رضوی بود. علم خدمت گزاری به عتبه مقدسه حضرت ثامن الحجج علیه السلام اکنون بر دوش خادمی جدید، باانگیزه و تازه نفس قرار گرفته است. در این مجال، در پی تبیین خدمات تولیت فقید و نقد و ارزیابی مدیریت آستان قدس رضوی در دوران پس از انقلاب نیستیم.
علی القاعده، مدیریت مجموعه ای به وسعت آستان قدس رضوی، آن هم در گستره ای به درازای نزدیک به چهار دهه، می تواند از زوایای متعدد و مختلف، موضوع بررسی های انتقادی قرار بگیرد. هدف این بررسی های انتقادی، که بی تردید، نقطه عزیمت مدیریت جدید آستان خواهد بود، می تواند تعیین و طبقه بندی «کارهای ارزشمند پایان یافته»، «کارهای ناتمامی که باید با جدیت دنبال شود»، «کارهای انجام نشده و بر زمین مانده ای که باید در دستور کار قرار گیرد» و احیاناً، «کارهای شروع شده و فرآیندهای در جریانی که باید متوقف شده یا مورد بازنگری و اصلاح قرار گیرد»، باشد.
توسعه تحسین برانگیز عتبه مقدسه، ایجاد صحن ها و رواق های فاخر و اهتمام به رعایت مفاد و مضامین وقف نامه ها از جمله مواردی است که مورد تأیید و تقدیر مقام معظم رهبری قرار گرفته است. این نوشته، در صدد بررسی همه جانبه اقدامات انجام شده در دوره مدیریت گذشته آستان قدس رضوی نیست؛ زیرا لازمه چنین بررسی انتقادی و جامعی، در اختیار داشتن اطلاعات تفصیلی از عملکرد این تشکیلات معظم اقتصادی- فرهنگی است. آنچه انگیزه نوشتن این سطور شد، تذکر نکته ای بسیار مهم به شخصیت خوش نام و فرهیخته ای است که اینک ردای خدمت به آستان نورانی حضرت ثامن الائمة المعصومین – صلوات ا... علیهم اجمعین- را به تن کرده و آماده است تا مسیر خدمت سلف صالح خویش یعنی تولیت فقید را ادامه دهد و ضعف ها و کاستی های احتمالی را در فضای جدید، مدیریت کند.
نکته موردنظر این است: تولیت آستان مقدس رضوی و سایر مسئولان، تنها نسبت به امروز این عتبه مقدسه و زائرین نسل حاضر، مسئول نیستند؛ مسئولیت آینده حرم و ایجاد زمینه های لازم برای پذیرایی کریمانه از میهمانان حضرت رضا (ع) در سده ها و نسل های آینده نیز بر دوش نسل فعلی مسئولان سنگینی می کند.
سال هاست که راقم این سطور، این واقعیت بدیهی را فریاد کرده و از مسئولان ذی ربط برای توجه ویژه به «منطقه ثامن» -یعنی منطقه شهریِ محیط بر مضجع حضرت رضا (ع)- و جلوگیری از تبدیل آن به یک «منطقه توریستی بی هویت» استمداد نموده است. بیش از دو دهه قبل عملیات بهسازی بافت فرسوده منطقه ثامن با تشکیل کنسرسیومی متشکل از آستان قدس رضوی، وزارت راه و شهرسازی و شهرداری مشهد آغاز شد.
با تأسیس «شهرداری منطقه ثامن»، مدیریت بهسازی بافت اطراف حرم در مجموعه شهرداری متمرکز شد و دولت و آستان قدس عملاً در حاشیه قرار گرفتند. التزام مسئولان ذی ربط به «تراز مالی صفر» که در تمام این دو دهه بارها و بارها از زبان آنان شنیده شد، این طرح ذاتاً فرهنگی را به پروژه ای عمدتاً اقتصادی تقلیل داد. تراز مالی صفر به این معنی است که «هزینه های طرح باید از محل درآمدهای آن تأمین شود».
این استراتژی نادرست که هزینه های مادی و معنوی زیادی را به شهر مشهد و فضای مشرف بر عتبه مقدسه رضوی تحمیل کرد، محصول و معلول غیبت عملی دولت و آستان قدس رضوی از طرح بهسازی بافت فرسوده اطراف حرم مطهر حضرت رضا (ع) است. امام جمعه محترم و نمایندگان مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی و شورای شهر که به اقتضای موقعیت اجتماعی شان بیشتر از سایر مسئولان با مردم در ارتباط هستند، مکرراً شاهد گلایه و ناخرسندی مالکان اراضی و ابنیه اطراف حرم بوده اند.
اثبات این واقعیت چندان دشوار نیست که به دلیل اتخاذ همین استراتژی نادرست، در طول دو دهه عملیات عمرانی پیرامون حرم رضوی، بخشی از تحذیرهای مقام معظم رهبری در خصوص نحوه تملک اراضی مردم که صراحتاً به استاندار وقت اعلام، و توسط استاندار، به شهردار وقت ابلاغ شد، مغفول مانده است.
آسیب دیگری که به واسطه اتخاذ استراتژی مزبور به روشنی قابل شناسایی است، فقدان نگاه فرهنگی و معنوی لازم در ساخت و سازها و فضای شهری جدیدالاحداث در مجاورت عتبه مقدسه است. حرم مطهر و مضجع شریف امام علیه السلام، مرکز اشعاع نور و کانون دریافت برکات معنوی است.
به طور طبیعی، فضای شهری محیط بر حرم باید به گونه ای طراحی شود که زائر به محض خروج از اماکن مقدسه، با نوعی گسست معنوی مواجه نشود و سازه ها و معماری بافت پیرامونی حرم، از تناسب کالبدی و مضمونی متناسب با معنویت عتبه مقدسه برخوردار باشد. چرا اکنون چنین نیست؟ چرا منطقه ثامن در حال تبدیل شدن به یک «منطقه توریستی بیهویت» است؟ مجدداً، پاسخ را باید در استراتژی نادرست «تراز مالی صفر» جستجو کرد. ریشه این معضل بزرگ هم به بی توجهی یا غفلت مسئولان از مأموریتی که نظام جمهوری اسلامی ایران در این مقطع خاص در رابطه با عتبه مقدسه رضوی دارد، برمی گردد.
افزایش روزافزون میهمانان حضرت رضا (ع)، پیش بینی توسعه آتی حرم برای عصرها و نسل های بعد را به الزامی قطعی برای نسل حاضر مبدل کرده است؛ ضمن این که منطقه مشرف به عتبه مقدسه نیز باید برای اسکان و پذیرایی کریمانه از میهمانان امام (ع) باز هم با لحاظ کردن افزایش های آتی مهیا گردد. نکته کلیدی و به زعم این جانب، مغفول، این است که اکنون، مناسب ترین زمان ممکن برای تملک منصفانه و همدلانه اراضی و ابنیه موجود در اطراف حرم رضوی است.
«ریزدانه بودن اراضی» و «غلبه کاربری مسکونی بر کاربری تجاری» از ویژگی های امروز بافت فرسوده اطراف حرم است؛ ویژگی هایی که به سرعت درحال تغییر است، و دقیقاً همین ویژگی هاست که در زمان حاضر، تملک آسان و ارزان اراضی و ابنیه را برای مسئولان میسر ساخته است. اشتباه تاریخی که در اطراف حرم مطهر رضوی در جریان است این است که مسئولان محترم، منازل مسکونی و مغازه های کوچک را که به قیمت مناسب تملک کرده اند، برای احداث مجتمع های عظیم تجاری و اقامتی به سرمایه گذاران «تملیک» می کنند.
لطفاً اشتباه نکنید! منظور نگارنده این نیست که اطراف حرم رضوی، محل حضور سرمایه گذاران نیست، یا هتل و مجتمع تجاری پیرامون حرم مطهر نباید ساخته شود. من در همین جا به عنوان نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی، از همه کسانی که سرمایه خود را به شهر مشهد و به ویژه منطقه ثامن آورده اند، تشکر می کنم. بحث، امّا جای دیگری است: صد سال بعد را در نظر بگیرید.
فرض کنید تولیت وقت آستان قدس رضوی در صد یا دویست سال بعد –که علی القاعده جمعیت زائران امام (ع) به شدت افزایش یافته است- تصمیم به توسعه اماکن متبرکه و احداث صحن ها و رواق های جدید بگیرد. تملک اراضی موردنیاز چگونه ممکن خواهد شد؟ آیا آستان قدس رضوی، حتی با استفاده از اعتبارات دولتی خواهد توانست عرصه و اعیان ساختمان های معظم آن روز، شامل هتل ها و مراکز تجاری مدرن و «برند شده» را که جایگزین خانه ها و واحدهای تجاری کوچک امروزی شده اند، مجدداً تملک کند؟ اگر دویست سال بعد، بازگشایی معابر جدید در منطقه پیرامونی حرم ضرورت یابد –که حتماً چنین خواهدشد- شهرداری مشهد، توان خرید زمین هایی که به واسطه اشتمال بر ابنیه گران قیمت، به صورت نجومی ارزش افزوده پیدا کرده است، را خواهد داشت؟ راه دور نرویم: آیا همین امروز شهرداری مشهد قدرت بازتملک اراضی که خود واسطه خرید آن ها از مردم و تملیک آن ها به سرمایه گذاران بوده است را دارد؟
مدل کار در منطقه ثامن این است که اراضی ریزدانه و ابنیه موجود در آن که غالباً کم ارتفاع و غیرتجاری هستند، توسط شهرداری و بعضاً با همکاری دستگاه قضایی تملک شده، بلافاصله به سرمایه گذار «تملیک» می گردد. فقدان برنامه و نظارت جامع هم مانع از آن است که سرمایه گذار را در کاربری و معماری داخلی و خارجی بنا، به ضوابط و اقتضائات فرهنگی و معنوی متناسب با عتبه مقدسه، مقید و ملزم سازد. احداث واحدهای تجاری بیش از حدنیاز، تعبیه تأسیساتی همچون شهربازی و سینمای پنج بعدی و ... در ساختمان ها و هتل های مشرف به حرم مطهر و حذف یا کاهش ابنیه فرهنگی همچون مساجد، تکایا و مدارس علمیه از بافت جدید الاحداث، محصول این مدل اساساً غلط است.
چه باید کرد؟
نخستین گام، بازگشت مؤثر آستان قدس رضوی و دولت به مدیریت «منطقه ثامن» است. مادامی که آستان قدس رضوی و دولت از مدیریت مستقیم منطقه ثامن غایب باشند، مبنایی جز «تراز مالی صفر» و آمالی جز تبدیل این منطقه به یک «منطقه توریستی بی هویت» قابل تصور نیست. به عبارت دیگر، مادامی که بهسازی بافت فرسوده اطراف حرم، یک مسأله صرفاً شهری –همانند بهسازی سایر مناطق فرسوده در مشهد یا هر نقطه دیگر از کشور- تلقی شود، نباید امید به حل اساسی و پایدار آن داشت.
تردیدی در این نیست که ادامه و استمرار مدل فعلی، به مصلحت نیست و علاوه بر انفعال مطلق فرهنگی منطقه ثامن و معنویت زدایی تدریجی از آن، باعث می شود که آینده این قطعه زمین بهشتی، چگونگی توسعه های آتی حرم و اسکان زائران نسل های بعد در معرض ابهام جدی قرار بگیرد.برون رفت از این معضل، مستلزم اتخاذ یک «راه حل سه بخشی» است: بخش نخست این است که اراضی محیط به حرم تا هر شعاعی که ممکن است توسط آستان قدس رضوی خریداری و تملک شود. این کار، تنها از آستان قدس رضوی ساخته است.
اراضی فراوانی که در جای جای شهر مقدس مشهد متعلق به آستان قدس رضوی است -البته در حدّ گنجایش وقف نامه موقوفات- می تواند به عنوان معوّض اراضی موردنظر یا منبع تأمین مالی برای خرید آن، مورد استفاده قرارگیرد. این کار میتواند به مرور، به اراضی که در سال های اخیر بدون نظرداشتن به واقعیات و ضرورت های پیش گفته، پس از آزادسازی به سرمایه گذاران «تملیک» شده، تسری یابد.
اگر آستان قدس رضوی برنامه انتقال بخشی از اراضی پراکنده خود به منطقه ثامن را در اولویت قرار دهد، علاوه بر ایجاد رضایتمندی در ساکنان و مالکان فعلی منطقه ثامن، می تواند راهبری دو بخش بعدی این راه حل سه بخشی را نیز به دست بگیرد و با ایفای نقش اصلی در بهسازی بافت فرسوده اطراف حرم مطهر، توسعه آتی حرم و میزبانی کریمانه از زائرین حضرت رضا(ع) در نسل ها و سده های بعد را تضمین نماید.
تفاوت ماهوی «تملک اراضی پیرامون حرم توسط سرمایه گذار بخش خصوصی» با «تملک اراضی مزبور توسط آستان قدس رضوی» روشن تر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد. گسترش مالکیت بخش خصوصی در منطقه پیرامونی حرم (مدل فعلی) باعث می شود توسعه اماکن متبرکه و اسکان کریمانه و ارزان زائران در دوره های بعد، سخت تر، پیچیده تر و هزینه برتر گردد و چه بسا در نسل های بعد، به امری غیرممکن مبدل گردد! درک این واقعیت ظریف، مستلزم هوشمندی و آینده نگری مسئولان امروز کشور و عتبه مقدسه رضوی است.
بخش دوم راه حل، طراحی نقشه جامع منطقه ثامن براساس نیازهای فرهنگی و رفاهی زائران است؛ به گونه ای که اولاً- اصالت و هویت فرهنگی و شیعی منطقه در تزاحم با معیارها و حساب و کتاب های مرسوم اقتصادی، ذبح نشود (چنان که تاکنون شده است) و ثانیاً- معماری داخلی و بیرونی و تأسیسات موجود در منطقه مشرف به حرم مطهر که علی القاعده محل بارانداز و اسکان زائرین و دلدادگان حضرت رضا علیه السلام است، طوری ساماندهی و مدیریت شود که مُعین و مُعدّ زیارت و مکمل آن باشد و زمینه را برای حفظ تحول روحی که به برکت حضور در حریم قدسی برای زائر حاصل می شود، فراهم کند؛ نه این که با افراط در تجاری سازی منطقه و تعبیه تأسیسات نامتجانس، اثربخشی حضور زائر در حریم رضوی را کم کند (که متأسفانه، آثار نامطلوبی از این دست، در نتیجه اصرار بر پی گیری مدل فعلی به وضوح قابل مشاهده است و اگر وضع به همین منوال پیش برود، به زودی با فاجعه غیرقابل جبران اضمحلال فرهنگی منطقه ثامن روبه رو خواهیم شد). محصول این بخش از راه حل، شناسایی ابنیه و فضاهای موردنیاز زائر و جانمایی مناسب آن ها در عرصه باقیمانده طرح، خواهدبود. این کار باید توسط «شورای عالی» متشکل از دولت، شهرداری، آستان قدس و نهادهای فرهنگی همچون دانشگاه و حوزه علمیه کهن مشهد و براساس مطالعه و نیازسنجی دقیق انجام شود.
سرمایه گذاران بخش خصوصی در بخش سوم راه حل حضور پیدا می کنند: پس از تملک دائمی اراضی توسط آستان قدس رضوی و تعریف انواع پروژه های خدماتی، رفاهی و فرهنگی موردنیاز توسط «شورای عالی»، سرمایه گذاران بخش خصوصی اجازه می یابند در قالب قراردادهای بلندمدت «ساخت، بهره برداری و انتقال (BOT)» و انواع قراردادهای مشابه (نظیر BOOT و BLT)، پروژه های موردنظر را مطابق با الزامات فنی و فرهنگی تعریف شده، احداث نموده و طبق قرارداد به نفع خود بهره برداری نمایند.
در این مدل انتخاب سرمایه گذار براساس «مناقصه مدت بهره برداری» انجام می شود و این امکان برای آستان قدس رضوی وجود خواهد داشت که با افزایش «مدت پایه»، از طریق بالابردن نرخ بازگشت سرمایه (IRR)رغبت سرمایهگذاران را به سرمایه گذاری در پروژه های مصوب شورای عالی افزایش دهد. یکی از امتیازات مهم این مدل این است که چون زمین به سرمایه گذار تملیک نمی شود، سرمایه گذاران غیرایرانی، از جمله شیعیان متمول کشورهای حوزه خلیج فارس نیز فرصت حضور در سرمایه گذاری های اطراف حرم رضوی را خواهندیافت و رقابت بیشتری میان سرمایه گذاران شکل می گیرد.
دومین امتیاز این مدل، «آینده نگر» بودن آن است: با اجرای این مدل، پس از اتمام مدت هر قرارداد (مثلاً هر هفتاد، هشتاد یا هر صد سال یک بار) تمامی عرصه و اعیان ابنیه موجود در منطقه ثامن به آستان قدس برمی گردد و تولیت های بعدی این عتبه مقدسه در هر عصر، می توانند به اقتضای نیاز زائران آن عصر در مورد وسعت اماکن متبرکه و نحوه اسکان زائران تصمیم بگیرند.نتیجه اتخاذ این مدل سه بخشی، جلوگیری از غلبه معیارهای اقتصادی بر اقتضائات فرهنگی در منطقه ثامن و تضمین آینده این قطعه زمین بهشتی است.
اهتمام ستودنی تولیت فقید به توسعه اماکن متبرکه و «اندرونِ» حرم مطهر باعث شد که آستان مقدس رضوی در زمره بزرگ ترین مکان های مذهبی جهان قرار گیرد و به یکی از باشکوه ترین حرم های اهل بیت علیهم السلام مبدل شود. نگاه به «بیرونِ» حرم و پشت دیوارهای عتبه مقدسه و ساماندهی معنوی فضای مشرف بر آن، که لازمه تأمین توسعه آتی حرم و پذیرایی کریمانه از میهمانان امام رئوف است، کار برزمین مانده ای است که تولیت فقید فرصت پرداختن به آن را نیافت و امیدواریم با دوراندیشی، درایت و پشتکار تولیت جدید، در دوران خدمتگزاری این عزیز، تحقق یابد.
انقلاب را با ذکر مثال توضیح دهید!
حسین قدیانی در یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت: موافقم؛ «فحشنامه» هستند بعضی از این «روزنامه»ها! البته این فقط روزنامههای زنجیرهای نیستند که به موازات تحریف و دروغ، زبان به ناسزا باز میکنند! بددهانی و آلودهکردن زبان به فحش، کار یومیه بعضی دیگر هم هست، آنجا که به جای پاسخ متین به منتقد، یک روز او را «بزدل» و «بیشناسنامه» و «همصدا با اسرائیل» میخوانند، دگر روز «خائن».
لذا اگر روزنامهای علیه شیربچههای مدافع حرم ناسزا بگوید، خودش را از قد و قامت یک روزنامه، تبدیل کرده به یک «فحشنامه»، آن فرد هم که مشهور به درشتگویی در حق دوست و در عین حال، شهره به بزک کردن دشمن است، آنجا که «جلاد تحریم» را با اوصافی آنچنانی مینوازد کأنه اوباما عزیزترین برادر اوست، فیالواقع میشود یک «فحشنامه متحرک»! به جد موافقم؛ «فحشنامه» هستند بعضی از این «روزنامه»ها! همچنان که «ناسزاگو» هستند بعضی که به جای خدمت به ملت، هر چه فریاد دارند، نه بر سر آمریکا، که بر سر «مرگ بر آمریکا» این جهانیترین شعار بشریت میکشند!
شگفتا از میزان بیمیزان کدخدا دوستی این جماعت که تو گویی آمریکا را از «پرزیدنت مؤدب و باهوش» هم بیشتر دوست میدارند! تا آن حد که فلان عضو عزیزکرده مذاکرات، یک کلام اگر در باب بدعهدی طرف غربی لب به سخن بگشاید، به جای تصدیق سخن درست او، او را به همان راننده تاکسی و لبوفروشی ملحق میکنند که اساسا از نظر اینان صلاحیت اظهار نظر درباره برجام را ندارند. پس ردصلاحیت، فقط کار شورای نگهبان نیست!
صدالبته جناب صالحی در ایام مذاکرات هم «وزیر خارجه» نبود اما لابد آنقدر نقش ممتاز و متمایزی داشت که اندکی بعد، مدال کذا بر سینهاش بچسبد! درباره برجام هم چه کسی بهتر از او برای پاسخگویی، اما وای از آن روز که همین جناب، یک کلام - و نه بیشتر! - درباره بدعهدی غربیها زبان به سخن باز کند! واقعا خوب شد نمردیم و معنای اعتدال مدنظر حضرات را ملتفت شدیم! تولی در مواجهه با دشمن و تبری از دوست! طرفه حکایت اینجاست که آقای صالحی از بدعهدی اوباما سخن میگوید، این سخن به آقای رئیس گران میآید! و باز هم طرفه حکایت اینجاست که همین جناب صالحی، در صحن بهارستان، وقتی از فلان نماینده شنید که طرف غربی به هزار و یک دلیل غیر قابل کتمان، بدعهد است و در مذاکره با او، این همه نباید خوشبین و خوشخیال بود، قشقرق راه انداخت، مظلومنمایی کرد، دست آخر هم، من و ما را متهم کرد به خیانت! حالا چرا خیانت؟ چون وقتی آقایان دیپلمات نشسته بودند پای میز دیپلماسی، منتقد خیرخواه، از قضا ناظر بر همین بدعهدی دشمن تمنا میکردند از دوستان وزارت خارجه که حتیالمقدور بیشتر امتیاز بگیرند و کمتر امتیاز بدهند، بویژه در شرایطی که اولا خواهان مذاکره، طرف مقابل بوده و نه ما! ثانیا سرمایه - در اینجا یعنی صنعت هستهای- دست ماست و با وجود این سرمایه گرانقدر که به قیمت جان شهدای هستهای بهدست آمده، حق آن است که از موضع بالا مذاکره کنیم، نه اینکه علیالدوام بگوییم «هر توافقی، بهتر از عدم توافق است»! با چنین گارد مضحکی، طرف مذاکره تو، هر کشوری باشد، نتیجه از قبل معلوم است، چرا که تو طمع آن سوی میز را تحریک کردهای به فزونخواهی در گرفتن امتیاز! همالان در بعضی از این ویژهنامههای نوروزی، یک خط مشترک یا به عبارت اصح، یک فحش مشترک همین است؛ «متهم کردن اصحاب نقد به خیانت و خنجر زدن از پشت»! اما براستی! «خائن» چه کسی است؟ و چه کسانی در مقوله مذاکرات مرتکب «خیانت» شدهاند؟ آیا جز جماعتی که مدعی بودند خزانه خالی است، آنهم به دروغ؟! و آیا جز جماعت قلم به مزدی که در برابر این دروغ، نه فقط سکوت کردند، بلکه رسالت مطبوعاتی خود را فراموش کرده، مدام پر و بال دادند به این ادعا؟! آیا جز جماعتی که با دستفرمان «عدم توافق، بدتر از هر توافقی است» طمع دشمن طماع را به احسن وجه تحریک کردند که تا میتواند امتیاز را بزرگ و نقد بگیرد و وعده را کوچک و نسیه بدهد؟!
و آیا جز جماعت قلم به مزدی که به جای نقد این سخن نسنجیده، دقیقا همان گرای مد نظر را به دشمن دادند که برای این دولت، «اصل توافق» مهمتر از «محتوای توافق» است؟! آیا من و ما که منبعث از تجارب آشکار، بدعهدیهای امروز دشمن را میدیدیم و دوستان را تشویق به مذاکره درستتر، اصولیتر و حرفهایتر میکردیم، خنجر از پشت به آقایان زدیم یا جماعت قلم به مزدی که به جای فروختن قلم به قیمتش، آن را همینطور مفت به آقای ظریف فروختند که «بله! شما راست میگویی. رسیدن به هر توافقی، ولو بدترین توافق، بسی بهتر از عدم توافق است»؟! در اینجا، نهایت تعجب من از رئیس وزیر خارجه است که دشمن را «باهوش» خطاب میکند اما حاضر نیست دعوت منتقد به هوشیاری بیشتر تیم دیپلماسی را وقعی بنهد، - چه مینویسم که به سبب این دعوت، هزار و یک ناسزا هم بار منتقد میشود! - لااقل این هوش را از طرف آمریکایی بیاموزد! طرف آمریکایی مکرر در مکرر ناظر بر هم و غم آن دسته از عناصر آمریکایی که از تیم مذاکراتی خود، امتیاز گرفتن بیشتر و امتیاز دادن کمتر تمنا داشتند، از دیپلماتهای ما امتیاز مضاعف که جای خود دارد، رسما باج میخواستند، طرف ایرانی اما نه تنها اینچنین نکرد، که مشوقین خود به گرفتن امتیاز بیشتر را یک روز گفت «بیسواد»، یک روز گفت «تندرو»، یک روز گفت «افراطی»، یک روز گفت «بیعقل» و این روزها هم که دارد میگوید «خائن»! لذا اوباما در مذاکرات هستهای، از عدم هوشیاری، شاید هم بیهوشی بعضیها سوءاستفاده کرد، نه آنکه ذاتا فرد باهوشی باشد، که اگر بود، این همه در منطقه غرب آسیا سیلی نمیخورد از سردار سلیمانی و شیربچههای حزبالله. حال گمانم معلوم شده باشد خائن در حق منافع ملی چه کسی است! اصحاب قلمی که با نگاه به نفع اتفاقا دنیوی ملت، شعار «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» را به نقد عقلی نشستند یا قلم به مزدانی که بوق خوشحالی زدند برای این شعار بیمبنا؟! این که حالا «1+5» بود؛ تو اگر در مذاکره با برادران زپرتی سعودی هم، به جای حرکت بر مبنای عقل و خرد، منافع ملی را در دیپلماسی نفتی مد نظر، مدام خرد و کوچک و حقیر کنی، نفت را میکنی مفت! «مفت» مثل قلم داعیهداران حمایت از آقای روحانی و شرکا در این همه فحشنامه زنجیرهای که در کارنامه کثیفشان حتی اهانت به ساحت مقدس صاحب این ایام هم دیده میشود. بارها شده «فاطمه» را بزنند، بارها شده «فاطمیه» را. حرف دل ما را زدی آقای رئیس! فحشنامه است... و از این هم بدتر است، آن روزنامهای که به خاطر خوشایند دولت، حاضر باشد حتی مجیزگوی موضع غلط فلان دولتمرد باشد، حاضر باشد منافع ملت را قربانی کند، حاضر باشد تکرار کند ناسزای دولتیها را و حاضر باشد آنچه سزاوار خودش است، بار اصحاب نقد کند! برخلاف آنچه چندی پیش گفته شد، هم ما حق داریم درباره برجام حرف بزنیم، هم آقای صالحی، هم آن لبوفروشی که از دیشب رسما شد چغاله بادام فروش! «بهار» هم آمد، لیکن هنوز در زمین دل بعضیها، یک ذره وجدان شکوفه نزده! کارگر و کارمند و استاد و دانشجو و طلبه و مرد و زن و یکی هم آن مادر چند شهید، اگر قرار بود تن به طاغوت و دیکتاتوری و منممنم بدهند، اصلا و اساسا انقلاب نمیکردند! ما این آزادی را از فلان دولت نگرفتهایم که بهمان دولت بخواهد آن را از ما بگیرد! ما میرزابنویس ملت هستیم و مثل بعضیها نیستیم که مردم را فقط به خاطر رأی دادن به جناح و جریان خودمان بخواهیم! ما از غم و رنج و مشکلات معیشتی مردم مشهد خواهیم نوشت که به اصولگرایان رأی دادند و از غم و رنج و مشکلات معیشتی مردم تهران خواهیم نوشت که به اصلاحطلبان رأی دادند. ما نانجیب نیستیم و با هیچ نانجیبی هم برادر نیستیم! انقلابی با ضد انقلاب و فتنهگر برادر نمیشود!
اینکه هم یکی در مایههای فلانی بگوید «من انقلابیام»، صدالبته هیچ فایدهای ندارد! ما هم تأکید میکنیم هیچ فایدهای ندارد! جمله فاخر «من انقلابیام»، به مردان انقلابی میآید، به «خمینی» و به «خامنهای» و به آن بسیجی شهید جبهه شام، این کشته راه وطن، این مانع کشیده شدن جنگ در داخل، این بیرون نگهدارنده دشمن در همان دورها، این مرد بیادعا، این مظلوم، که حتی پیکرش هم برنگشت، بلکه سندی محکم باشد برای این ادعایی که داشت؛ «من حتی برای یک تشییع جنازه هم حاضر نیستم به انقلاب زحمت بدهم!» آری! «من انقلابیام» زیبنده این شهید است و رهبر این شهید و الا فردی که ناظر بر بدعهدی طرف غربی هم حاضر نیست علیه دشمن موضع بگیرد - لیکن حاضر است علیه فلان عضو تیم دیپلماسی که به یک گوشه این بدعهدی اشاره داشته، حرف بزند!- اگر بگوید «من انقلابیام» قطعا و حتما هیچ فایدهای ندارد الا آنکه موجبات انبساط خاطر مردم را فراهم کند!
قدرت موشكي پشتوانه ديپلماسي فعال و انقلابي
دكتر يدالله جواني در یادداشت روزنامه جوان نوشت: واكنشهاي توأم با عصبانيت و نگراني مقامات امريكايي در قبال رزمايش اقتدار ولايت، بسيار فراتر از حد انتظار و پيشبينيها بود. دليل اين امر به تحقق صددرصدي اهداف رزمايش موشكي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و انتقال پيامهاي صريح اين رزمايش به دوستان و دشمنان برميگردد.
رزمايش موشكي اقتدار ولايت، آرامشبخش دل ملت ايران و دوستداران انقلاب اسلامي در سراسر جهان از يك طرف و لرزاننده دل بدخواهان و دشمنان انقلاب اسلامي و ملت ايران از طرف ديگر بود. در رزمايش موفق موشكي سپاه، دشمنان و در رأس آنان امريكاييها با واقعيتهايي آشنا شدند كه هرگز تصورش را نميكردند.
دشمنان در اين رزمايش، واقعي بودن شهرهاي موشكي زيرزميني، سيلوها و سيستمهاي پرتابكننده موشك از اعماق تا 500 متري زمين، حجم بالاي موشكهاي بالستيك بلند برد، ميانبرد و كوتاهبرد، دقت موشكها در نقطهزني و در نهايت قدرت تخريب بالاي موشكهاي ايران را با تمام وجود حس كردند.
دشمنان در اين رزمايش به واقعي بودن «قدرت بازدارندگي نظامي» جمهوري اسلامي در برابر تهديدات پي بردند. تلقي پيشين دشمنان، چنين سطحي از پيشرفتهاي موشكي در ايران نبود. امريكاييها بر اين تصور بودند كه با تحريمها و تهديدها جلوي پيشرفت برنامه موشكي ايران را خواهند گرفت.
براساس همين تصور بود كه پس از اطلاعرساني جمهوري اسلامي در خصوص موشك بالستيك «عماد»، امريكاييها تحريمهايي جديد را به همين بهانه عليه ايران وضع كردند. تصور آنان اثرپذيري مقامات و مسئولان ايراني از پيام وضع تحريمهاي جديد موشكي بود. رزمايش اقتدار ولايت، تمامي تصورات دشمنان را برهم ريخت و سطح توانمنديها و پيشرفت برنامه موشكي ايران را به نمايش گذاشت.
اكنون غربيها و رسانههاي وابسته به استكبار جهاني و صهيونيسم بينالملل، هياهو و جنجالي را بهپا كردهاند، اين هدف را دنبال میکنند تا بتوانند تحريمهاي بيشتري را عليه جمهوري اسلامي وضع کنند و حتي امريكاييها در تلاشند كه اگر بتوانند از طريق شوراي امنيت، قطعنامه يا بيانيهاي را عليه ايران تصويب كنند. تصور آنان از حركت در اين مسير، رسيدن به سازوكاري براي محدودسازي برنامه موشكي ايران است. با توجه به اين نقشه دشمنان، نكاتي را بايد مورد تأمل و توجه قرار داد:
1- بين برنامه هستهاي و برنامه موشكي جمهوري اسلامي، يك تفاوت ماهوي و اساسي وجود دارد. برنامه هستهاي ايران داراي ماهيت صلحآميز است و براي مصارف غيرنظامي دنبال ميشد، اما برنامه موشكي ايران، داراي ماهيت نظامي و دفاعي بوده، براي تأمين امنيت ملي دنبال ميشود. براساس همين تفاوت اساسي برنامه هستهاي ايران ماهيتاً مذاكرهپذير بود و امكان انجام معامله روي كم و كيف آن (نه اصل آن)، وجود داشت.
از همين رو بود كه جمهوري اسلامي از سال 1382، وارد مذاكرات هستهاي شد؛ مذاكراتي كه از همان ابتدا قابل پيشبيني بود، روزي ميتواند به يك توافق يا به عبارت ديگر به يك نوع معامله بين طرفين (ايران و 1+5)، منتهي شود.
برجام ماهيتي جز اين مطلب ندارد، اما برنامه موشكي با توجه به ماهيتي كه دارد از همان ابتدا كه با مخالفتها، محدوديتها، تهديدات و تحريمها از سوي غرب و امريكا مواجه شد، جمهوري اسلامي با صراحت اعلام كرد برنامههاي دفاعياش و از جمله برنامه موشكي، غيرقابل مذاكره است. بنابراين دشمنان بايد اين توهم و تصور را كه ميتوانند از طريق تحريمها و فضاسازيها، روزي جمهوري اسلامي را پاي ميز مذاكره كشانده و همانند برنامه هستهاي، محدوديتهايي را به برنامه موشكي ايران تحميل كنند، از ذهن خود دور سازند.
دشمنان و خصوصاً امريكاييها بايد واقعيتهاي برنامه دفاعي و قدرت موشكي ايران را هم بفهمند و هم با آن كنار بيايند. سرشاخ شدن با اين واقعيت، به طور قطع براي آنان هزينههاي سنگيني خواهد داشت. واقعيت آن است كه هيچ ملت عاقل و قدرتمندي بر سر ابزارهاي دفاعي خود با دشمنانش مذاكره و توافق نميكند.
2- در موضوع هستهاي، اين دشمنان بودند كه تن به مذاكره و توافق با ايران دادند. فراموش نشود كه غربيها از ابتدا با هستهاي شدن ايران و برخوردار شدن جمهوري اسلامي از چرخه سوخت و غنيسازي به شدت مخالف بودند، اما جمهوري اسلامي با تأكيد بر ماهيت صلحآميز برنامه هستهاياش، از همان ابتدا ميز مذاكره را انتخاب كرد.
غربيها در ابتدا تصور ميكردند كه از طريق ميز مذاكره با ايران ميتوانند با سياست و راهبرد فشار- مذاكره، جمهوري اسلامي را به يك عقبنشيني كامل هستهاي وادار كرده، به برنامههاي هستهاي ايران پايان دهند، اما در عمل فشارها و تهديدهاي آنان با عبارت تكراري «همه گزينهها روي ميز است»، ناكارآمدياش آشكار شد. مهمترين ابزار دشمنان استفاده از قدرت نظامي براي از بين بردن تأسيسات هستهاي ايران از طريق بمباران هوايي و يا پرتاب موشك بود. امريكاييها و صهيونيستها به درستي دريافتند كه هر نوع اقدام آنان با واكنش جدي و ضربه متقابل ايران مواجه خواهد شد و از اين طريق به اهدافشان دست نخواهند يافت.
بنابراين سياست و راهبرد فشار - مذاكره امريكاييها، به دليل اقتدار موشكي و قدرت بالاي دفاعي ايران با شكست مواجه شد و آنان مجبور شدند در پاي ميز مذاكره اصل غنيسازي در ايران را بپذيرند. بنابراين در دوره مذاكرات هستهاي، قدرت دفاعي و توان موشكي جمهوري اسلامي، پشتوانه ديپلماسي جمهوري اسلامي در اين عرصه بود.
3- براساس آنچه گفته شد دستگاه ديپلماسي كشور و مردان اين عرصه، از وزير امور خارجه گرفته تا پايينتر افراد فعال در زيرمجموعههاي اين دستگاه در داخل و خارج، بايد به اين واقعيت توجه مستمر داشته باشند كه نيروهاي مسلح و از جمله سپاه پاسداران با مجموعهاي از توانمنديهاي دفاعي و از جمله قدرت موشكي، پشتوانه عظيم و قدرتمندي براي ديپلماسي كشور هستند.
ديپلماتهاي ايران در سطوح مختلف بايد با استفاده از اين قدرت عظيم و اطمينانبخش، به ديپلماسي فعال و انقلابي در تمام عرصهها به دفاع از حقوق ملت ايران و تأمين منافع ملي، همت گمارند. آثار قدرت دفاعي و توانمنديهاي موشكي جمهوري اسلامي بايد در هر مذاكره و گفتوگو ميان مقامات ايران با ديگر كشورها و خصوصاً با كشورهاي مستكبر و زورگوي جهان، آشكار شود.
دستاندركاران امور اجرايي كشور و خصوصاً دستاندركاران ديپلماسي بايد بدانند در فضايي كه نيروهاي مسلح با توانمنديهاي خود ايجاد كردهاند، دشمنان راهي جز تعظيم در برابر عظمت ملت ايران و حقوق اين ملت ندارند. بنابراين انتظار ميرود آنان براي تأمين اين حقوق، انقلابي و فعال عمل كنند.
آسيب دروغ، در سفره گویندگان
محمدكيانوش راد در یادداشت روزنامه آرمان نوشت: آنچه روشن است انتقاد از دستگاههاي اجرايي نهتنها مضر نيست بلكه فواید بيشماري براي نقدشونده و مردم به دنبال دارد اما ارائه اخبار دروغ و مطالب مبتنيبر تهمت ميتواند در مرحله اول موقعيت نشريه موردنظر را در ذهن عقلا و تودههاي مردم مخدوش كرده و از بين ببرد. دروغ شاید در كوتاهمدت و توسط كساني كه دستيابي به اهداف خود را به هر وسيله دنبال ميكنند، تاثير داشته باشد، اما اين رويه با گذشت زمان و فروافتادن پرده از واقعيتها اثري منفي در جامعه و براي تهمتزنندگان به دنبال دارد.
اصولا در رفتار برخی فعالان امور اجتماعی، سیاسی و... استفاده از تهمت و افترا و نشر دروغ ابزاری برای دستیابی به اهداف تلقی میشود. از ديدگاه این تئوريپردازان مهم نيست دروغ تا چه اندازه كوچك يا بزرگ باشد، مهم آن است كه بتوان مردم را به مرحلهاي رساند كه آن را باوركنند اما در جوامع رشديافته كه مبنا شنيدن سخنان مختلف و قضاوت كردن ميان آنها و پذيرفتن سخن برتر است، قاعدتا به شيوهاي اتوماتيك نسبت به پسزدن شخصيتهاي دروغپرداز و نشريات اینچنینی اقدام میشود.
سطح مخاطبان واقعي برخي نشريات حاضر گوياي آن است كه مردم به شيوهای خودخواسته و بدون تحليل رسمی، نسبت به عدم قبول شايعات اقدام ميكنند. برخي نشريات که گاه از بيتالمال هم ارتزاق میکنند سناريوهايي مینویسند که نوع رويكرد مردم در انتخابات اخير، با وجود ليست انگلیسی خواندن اصلاحطلبان، نشان داد آنها به چنين شبههافكنيهایی بها نميدهند و چه بسا در وهله اول این دروغها دامن اتهامزنندگان را گرفته و خواهد گرفت.
به این سبب توصیه میشود دولت نسبت به چنين مسائلی نباید واكنش بيش از حد از خود نشان دهد اما روشنگري نسبت به حوادثي كه منجر به تخلفاتی در دولتهای نهم و دهم شد و همچنين روشنگري نسبت به زمينههايي كه برخي نشريات را به سقوط اخلاقي ميكشاند، امري است كه باید توسط روشنفكران و محافل فكري مورد بحث و بررسي قرار گيرد تا با خشكاندن زمينههاي چنين روشهاي غيرحرفهاي بتوانيم جامعه پرنشاط خويش را از گزند آسيب دروغ و افترا هرچه دورتر سازيم و جامعهاي اخلاقيتر بهوجود آوريم.
نقشی خوش بر دفتر سیاست
مهدی نیاکی در یادداشت روزنامه ابتکار نوشت: سپهر سیاست در ایران، عرصه مطعون و مطرودی است. مردمان همدیگر را از نزدیکی به این عرصه، بر حذر میدارند؛ و این برآمده از عقیده ای قدیمی است که وقتی به صحنه سیاست نظر می کند، در آن جز عبوسی و خشکی و سختی و عدم انعطاف و جدیتی آزارنده نمی یابد. مناسبات درونی این عرصه را دائر مدار منفعت می بیند و لاجرم به این گمان میرسد که لابد نباید از اخلاق و خوش خویی و رعایت و ارادت سراغی در این عرصه گرفت.
اگرچه کم نیستند مشاهداتی که این ظن رایج تاریخی را تایید می کند، اما بسیارند لحظه ها و صحنه هایی که چنین نیستند؛ و در همین سال رو به پایان می توان از آن ها سراغ گرفت.می توان به یاد آورد دقیقههای التهاب آور مذاکرات هسته ای را که گویی ملتی را در لحظه های بلوغ و غرور خود نشان می داد. طایفه ای در میدان مذاکره و جمعیتی بزرگ، نفس به نفس همراه آنان؛ و از آن لحظه های هول و دلهره، سرانجام خنده های سرخوشانه بر لب مردمانی خوش خو نشست که گویی با آن عقیده قدیمی تاریخی درباره سیاست وداع کرده بودند. کمتر کسی ، دیگری را از پیگیری مذاکرات، منع می کرد و گویی ملتی آمده بود تا نشان دهد که مناسبات جاری در میدان سیاست و در ابعاد جهانی را به خوبی می شناسد؛ خود را صاحب حق می داند و دیگری را نیز شکست خورده و خفیف نمی خواهد و اگر بر رعایت اخلاق و اصول در این عرصه تاکید می ورزد، آن را از دیانت و ملیت خود آموخته است. سرخوشی های آن جشن همگانی البته اثبات کرد که در سیاست، خوش دلی و خوش خویی و اخلاق را می توان خواست و می توان ساخت.
تلخی از دست رفتن عزیزانمان در سرزمین وحی هم البته در همین سال رخ داد. پیکر دردانه گان مان را از صحرای منا تحویل گرفتیم و بر آن همه بی تدبیری و بی کفایتی آل سعود، نفرین فرستادیم؛ با هم به سوگ نشستیم و آموختیم ملتی که رسم با هم به سوگ نشستن را می دانند، می توانند با هم سرودهای شادمانه نیز بخوانند.
آخرین رویداد بزرگ این سال نیز، پیام امید و شادمانی آورد. مردمان از هر مسلک و هر جناح، مشارکتی شادی بخش را رقم زدند و در این فتح، البته همه شریکند. چه آنان که قرعه فال پیروزی به نامشان رقم خورده و چه بازماندگان. صحن خانه ملت را باید از صدای همه ملت پر کنیم و فراموش نکنیم که آن چه رقم خورد، به خط و ربط فعالیت ملتی خوش خو و امیدار رقم خورد.
پیام آن خطوط که بر برگ های رای نوشته شد، دوری از عصبیت و پرهیز از عبوسی و خشکی بود. فاتحان هفتم اسفند، اکنون علاوه بر وفادار ماندن به شعارها و التزام به مطالبات ملت، می توانند نقشی خوش بر دفتر سیاست بزنند و در روزهای بهاری از تلخی و خشکی و عبوسی پرهیز کنند.
می توان سیاست را به رسم اخلاق و با چهره شادمان و صورت خندان ورزید. میتوان این رسم را رواج داد که عرصه سیاست، عرصه منازعات و مناسبات کسانی نیست که خط خود را می خوانند و بر مرکب منافع جناحی و گروهی خود می رانند. سیاست را باید از محفل ها و محمل های محدود بیرون کشید و به مردمان این پیام را داد که این جا، صحنه حضور همه ملت است.
چرا که حق و نفع همه ملت در آن رقم زده می شود و عرصه فعالیت برای برآوردن مطلوب های مردمان و امید افزودن به قلب امیدواران و لاجرم شادمان کردن همگان است.
جامعه مدنی، جامعه مردمان شاد و امیدوار است؛ وگرنه از تنگ حوصلگی و خشکی و عبوسی، جز تلخی و عصبیت نمی زاید. مردمان نقش امید بر دفتر سیاست زدند و کار خود کردند. اینک نوبت سیاست مداران است که بر آن دفتر ، نقش خوش خویش بیفزایند.
نو شدن به مثابه تکلیف
سورنا ستاری معاون علمی و فناوری رئیس جمهوری در یادداشت روزنامه ایران نوشت: بهار، استاد دانا و فاضل و صبور و مهربانی است که بزرگترین رازهای عالم را به ما باز میگوید. بیجهت نبوده که پدران ما این همه بهار را گرامی میداشتند و ستایشش میکردند و به استقبالش میرفتند. هنوز هم آنها که قرین عادتهای ملالآور زندگی نشدهاند و با طبیعت قهر نکردهاند از آمدن بهار ذوق میکنند و به پیشوازش میروند. اما متاسفانه راه و رسم زندگی مدرن ما را از مادر طبیعت دور کرده و چشممان را بر دگرگونیهای رازآمیز جهان بسته است.
برای اینکه کسی ایمان بیاورد به خداوند و باور کند که از پس مرگ قیامتی هست و بهشت و جهنمی، همین بهار کفایت میکند. به دیده اعتبار اگر به دست بهار نگاه کنیم و به آوایش گوش بسپاریم میبینیم و میشنویم که این عالم همه در تسبیح خدای لاشریکند و همه آفریدهها مدام میمیرند و زنده میشوند و به یگانگی معبود اقرار میکنند.
با چشم سر هم میشود دید که چطور از گردش ایام یکباره خاک مرده، جان دوباره مییابد و چوب خشک، شکوفه میکند و هوا رو به اعتدال میرود و سردی و افسردگی سایهشان را از سرمان کم میکنند و یخهای مهر و دوستی آب میشوند و... هرکو نکند فهمی زین کلک خیالانگیز/ نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد... بهار به ما میآموزد که هیچ وقت برای احیا شدن و سرزنده شدن و نو شدن دیر نیست. مردمان از روی دست بهار یادگرفتهاند که باید تغییری در زندگی و کار و بارشان بدهند و خانههاشان را از هرگونه ناپاکی و تیرگی بزدایند و درهای خود را به روی «نو»ها و نوآوریها بگشایند.
اگر بتوانیم روانمان را به روح طبیعت پیوند زنیم قطعا ما هم میتوانیم از نو شدن سهم ببریم و در این شادابی و طراوت بهاری با عالم شریک شویم. بیچاره مردمانی که در این نو شدن نه فقط از ماه و خورشید که از سنگ و چوب هم عقب میمانند و از همراهی با آفرینش باز میمانند و در زندان کهنگیها و تیرگیها جا خوش میکنند.
یک چیز اگر ما از بهار یاد بگیریم همین است که باید پوست بیندازیم و از پیله کهنگی و عادات ملالآور بیرون بیاییم. نوهای عزیز و دلانگیز درراهند تا کهنههای دلآزار را بزدایند و روزی نو و روزگاری نو را نوید دهند. باید که بکوشیم تا از قافله بهاری جا نمانیم و در زمستان تنبلی و رخوت جا خوش نکنیم... اصلا تکلیف ما مگر چیزی جز همین نو شدن مدام است؟ نخبگی و دانشمندی نیز ملازم همین نو شدن و بریدن از کهنگیهاست.
هیچ دو روزمان نباید مثل هم باشد که اگر باشد به تعبیر امام علی -علیه السلام- مغبون میشویم و عمر ضایع میکنیم. باید از استاد بهار درس بگیریم که مدام از کهنگی دور شویم و به نویی نزدیک شویم. استاد بهار به ما میگوید که دنیا را نوها میسازند و نوگراها به پیشش میبرند... قطعا هر نویی یک روز کهنه میشود مگر آنکه در خلق مدام باشد و با تشبه به طبیعت نوزایی کند و جلوههای نو از خود بروز بدهد...
عید و بهار را به شما نواندیشان عزیز تبریک میگویم و از صمیم قلب آرزو میکنم تا همواره بهاری باشید و نو شدن را به خود و رفقای خود تذکر دهید. عیدتان مبارک.
حجاریان، نماد شکست خشونت
حسین پایا در سرمقاله امروز شرق نوشت: ورود واژه اصلاحات به فرهنگ سیاسی ایران، سرمشق تازهای پدید آورد و جهان سیاست را در ایران با تجربهای تازه و زایا آشنا کرد. دورانی از سیاست که با اصلاحات آغاز شد بهوضوح با سیاست در معنای سنتی، تفاوت و تمایزی بارز دارد. مبدعان و طراحان اصلاحات در ایران نیز نسل تازهای از سیاستورزان هستند که از سیاستمداران سنتی بسیار متمایزند. این نسل نهتنها از کوران حوادث پیش و پس از انقلاب تجربهای گرانبار کسب کرده است، بلکه پشتوانه دانش نظری و ذهنی باز و انتقادی نیز در سیاست دارد؛ مجموعهای پیچیده و درهمتنیده از دانش و تجربه در این نسل، آنان را ممتاز میکند. احساس مسئولیت برای رفع بحران و توانایی در حل مسئله و افقگشایی و رهاییبخشی از بنبستهای سیاسی از ویژگیهای نسل مبدع اصلاحات است.
ممتازترین شخصیت این نسل و ازجمله معماران برجسته اصلاحات، دکتر سعید حجاریان است. او تجربههای عملی و زیسته خود از توفان وقایع سیاسی در ایران را با نگاهی درجه دوم و تحلیلگرانه از بوته بررسی نظری میگذراند. ازاینرو، فعالیتهای گروههای چریکی پیش از انقلاب، تجربه انقلاب، تعارضهای سیاسی، خشونت گروههای سیاسی، وقوع جنگ هشتساله، برآمدن دولت سازندگی و... همه در ذهن پویا و مسئلهیاب حجاریان، زمینهساز نظریهپردازی و درسگرفتن از هر رخداد خرد و کلان در صحنه سیاست است. برای او سؤال مهمی که از پس این وقایع جوانه زد، این بود:
چگونه در سیاست میتوان به جای خشونت و حذف و دشمنانگاری، زمینی برای فعالیت و رقابت در چارچوبهای معین حقوقی و قانونی در قالب احزاب معنادار فراهم کرد؟ ایده تأسیس مؤسسه مطالعات استراتژیک، از تأمل برآمده در برابر حوادث سیاسی در ایران و جستوجوی راهحلهایی برای عبور از بحرانهای سیاسی در ذهن حجاریان شکل گرفت. با محوریت او و دعوت از صاحبنظران، مسئله توسعه سیاسی، بهعنوان موضوعی شاخص و مهم در دستور کار مؤسسه قرار گرفت. محصول مطالعات و پژوهشها که با همت و نظریهپردازی او سامان مییافت و به جمعبندی میرسید، زمینهساز و برسازنده دولت اصلاحات و آغازگر دوران نوینی در تاریخ سیاسی ایران شد.
معمار توسعه سیاسی و زمینهساز اصلاحات در ایران، جهدی بسیار و شوقی سرشار داشت تا ایران را از بنبستهای تاریخی خود که گره بر جبین سیاست میاندازد، بيرون آورد. آهنگ تلاش او از حد طاقت مخالفان توسعه سیاسی و اصلاحات افزون بود. او که بیشترین خواستش از اصلاحات و توسعه سیاسی، مهار خشونت و حذف آن از صحنه سیاسی ایران بود، از آفتی که درصدد حل و رفعش بود، اما ریشهدارتر از آن بود که میپنداشت، آسیبی جدی خورد و به آن گرفتار آمد؛ ستایشگران خشونت، از منادی رفع خشونت با ترور و شلیک گلوله انتقام گرفتند. غافل از آنکه اصلاحات و توسعه سیاسی، خطمشی پژوهشی و برنامهای است که در قیاس با گذشته در وجدان عمومی نقش بسته و نمیتوان آن را با حذف شخص، از ضمیر عمومی بیرون راند و نابود کرد.
ترور دکتر حجاریان مقارن بود با فشار رو به ازدیاد بر اصلاحات و بحرانسازی، تا دولت اصلاحات از هدف توسعه سیاسی دست بردارد. وجدان بیدار عمومی و خواستار اصلاحات، پس از ترور یکی از متعهدترین و دانشورترین فرزندان برومند این کشور، یکپارچه برای سلامتیاش دست به دعا برداشت. تقدیر الهی حجاریان را برای ملت ایران و راهی را که برای توسعه میجوید - که فقط با اصلاحات پیمودنی است - حفظ کرد. جسم چالاکش از تحرک بازماند، اما همچنان روح و ذهنش برای اصلاحات در پویش و تکاپوست. حجاریان در دوران عسرت اصلاحات با بیان اینکه اصلاحات مُرد، پس زندهباد اصلاحات، با آیندهنگری ژرفی پرده از پویههای اصلاحات برداشت. اصلاحات هرچند مانند بدن رنجور حجاریان ممکن است بهظاهر از فعالیت باز ایستد، اما مانند ذهن زایای او هر دم در اشکال تازه برخاسته از تجربههای قبلی خود، در حال افقگشایی برای عبور از بحرانهای سخت سیاسی است. چنان که در انتخابات هفتم اسفند، اصلاحات چنین نقشی را ایفا کرد.
حیات سرافراز حجاریان پس از خشونت کور و ترور جاهلانه، بهراستی نماد شکست خشونت است. سالگرد ترور دکتر حجاریان، همواره باید فریادی بلند علیه خشونت و شکست پرهزینه شیوههای بناشده بر خشونت محسوب شود و همچنان باقی بماند. حجاریان که ققنوسوار از بدن آسیبخوردهاش دوباره سر برآورده، اکنون نماد و پیام زندهای است که آشکار کرد، خشونتورزی نه نشان قدرت بلکه نشانه ضعف و جُبن و ترس از مردم است. مردمی که قدرت زمین سیاست هستند و هرچه بیشتر از مسیر اصلاحات و توسعه سیاسی توانمندتر و شجاعتر شوند، نظامی قدرتمندتر در عبور از بحرانها در تلاطمهای سیاسی میآفرینند. از خداوند میطلبیم سلامتی معمار توسعه و اصلاحات سیاسی ایران و دلسوز جمهوریت را افزون کند. امیدوار باشیم که اگرچه سلامتی حجاریان قربانی شد، اما بتواند عامل نیرومندی باشد که خشونت در ایران شرم پیشه کند و خشونت پرهیزی به عرفی دائمی در سیاست ایران بدل شود.