هنوز کم نیستند کسانی که باشنیدن دیالوگ های قجری فیلم های مرده ریگ حاتمی دهانشان پر آب می شود و دلشان غنج می رود و هنوز نوشته های آن نویسنده خواندنی است که می پرسید دلبستگی حاتمی و هم مشربانش به دوره ی اضمحلال عصر قجر به چه معنا می تواند باشد.
چندی پیش یکی از کارگردان های سینمای ایران در یک برنامه تلویزیونی چندین و چند اسم ردیف کرد و به نقد نویسان جوان سینمای ایران توصیه کرد که حواسشان باشد که سینمای پس از انقلاب ریشه در بسیاری چیزها دارد که به گذشته باز می گردد و بعد اسامی مدیران سینمای ایران پس از انقلاب را خواند و این نه تنها تعبیر او که تعبیر بسیاری از اهالی سینما است. این نه تعبیر علی حاتمی که هنوز از خواب عصر قجری اش بلند نشده بود تا ملک الموت بر بالینش حاضر شد که تعبیر بسیاری از هم نسلان اش و حتی نسل های بعدی او نیز هست. در سینما و تلویزیون ایران هرگز انقلاب نشده است و این واقعیت تلخی است که "عزت الله انتظامی" به تلنگری نا خودآگاه آن را در سیمای جمهوری اسلامی به رخ می کشد. فرق است با حضور آدم هایی معتقد به انقلاب اسلامی و تغییراتی که این انقلاب در آفاق و انفس و تعقل و آرمان ایجاد کرد در سینما و تلویزیون و ایمان آوردن این دو عرصه به انقلاب.

کمی با خودمان رو راست باشیم در هیچ یک از سال های پس از انقلاب این عرصه ها در ساحت انقلاب شهادتین نگفتند و اگر نگوییم خودشان را تافته جدا بافته ای از این واقعه عظیم قرن می دانستند تا توانستند در سر بزنگاه ها از آن فاصله گرفتند. ارزش های حاکم بر صحنه تئاتر و دوربین های تلویزیون و سینما و بسیاری از عرصه های هنری هنوز که هنوز است همان ارزش هایی است که عزیز کرده های اعلیحضرتِ "خان مظفر" مانند پهلبد و شهبانو به ایران آوردند و همچنان در بر همان پاشنه می گردد.چه کسی می تواند میان اندیشه کافه تریا های پاریس در نقاشی و گرافیک و معماری و آنچه امروز در گالری ها و دانشکده های هنری ایران لغلغه زبان است فاصله ای قایل شود. مگر مدیریت فرهنگی کشور که هم می تواند نطق های قرایی در باره فرهنگ و هنر انقلاب و آرمان گرایی آن کند و بعد از ظهر درباره مشکلات گالری دارها گپ بزند؛ جز این دست باقی همه ماجرا را می دانند و به قصه کاملا واقف هستند حتی آن دسته از بچه های انقلاب که به ضرب وزور سال های دهه 60 و تلاش های طاقت فرسا در گشودن راه های جدید و حرفهای انقلابی زدن به زبان هنر وارد عرصه ممنوعه هنر شدند؛ آنها هم به خوبی می دانند که امروز باز هم همان چهارچوب ها حاکم است و از همین جهت است که برخی از گذشته خود توبه کرده اند و می کوشند تا تن به جهت حرکت آب بدهند.
آقای بازیگر درست می گوید. در صحنه تئاتر و سینما و موسیقی و گرافیک و نقاشی و بسیاری از عرصه های هنری هنوز فرهنگ و هنر رسمی، فرهنگ و هنری است که امثال پهلبد و فرح دیبا و لیلی امیر ارجمند به ایران وارد کردند و این تنها به ساختمان هایی مانند موزه هنری های معاصر بر نمی گردد.
آن فرمانده جنگ که پس از سال ها به یکی از استودیو های تلویزیون یا همان سیمای جمهوری اسلامی که این روزها به آن رسانه ملی هم می گویند دعوت شده بود تعریف می کرد که پس از تمام شدن برنامه اش، تصویربردار از پشت یکی از دوربین ها پیش آمد و شروع کرد به تشکر كردن از من که چه خاطرات زیبایی از جنگ گفته ام و بعد هم برای این که اوج احساساتش را نشان دهد آهی کشیده بود که امشب شما من را به سال های دور بردید و همان حسی را در برنامه شما داشتم که در زمان تصویربرداری از خوانندگی و رقاصی "فائقه آتشین" یا به تعبیر او "گوگوش" داشته است. او یکه خورده بود ولی برای ما که امروز رگه های بازگشت به اصل را پس از سی سال در تولیدات رسانه ی ملی و سینما و تئاتر می بینیم این حرفها نه از روی شیطنت که اوج صداقت است.
آدم هایی که هنر را با سرمایه معنوی انقلاب آموختند و به بهانه جنگیدن در جبهه فرهنگ و هنر با جریانی که قریب به دو قرن با آخوند زاده ها و پهلبد ها و جشن هنر شیراز به ایران آمده خاک فرهنگ مردم ایران را به توبره کشیده بودند پا به تئاتر و سینما و تلویزیون گذاشتند حالا حتی در مقابل فرزندانشان هم خلع سلاح شده اند؛ اگر خودشان به بادهای ناموافق تن نسپرده باشند. باید صداقت "خان مظفر" و "علی حاتمی" را ستود هر چه که هست به ریشه هایشان وفادارند؛ اما چه باید کرد با مدیران فرهنگی که نماز را با علی(ع) می خوانند و شام را در خیمه معاویه می خورند.