نوری‌زاد و مخملباف یک اشکال بزرگ دارند و آن خودبزرگ‌بینی آنهاست. هر دو خود را از همه مراجع، علما، بزرگان و همه مردم عالم‌تر و داناتر می‌دانند. همه را فریب‌خورده، نادان و ساده‌لوح می‌دانند و تعجب می‌کنند که بزرگان دین و اساتید و مردم از محضر آنان بهره نمی‌برند.

به گزارش مشرق، صراحت، صداقت و پافشاری بر اصول اصلی ترین ویژگی مرحوم فرج الله سلحشور بود. با صراحت علیه هر آنچه پلیدی و ناراستی می دانست سخن می گفت و از ملامت ها هم در این راه نمی ترسید.

آن چه در ادامه می خوانید، بازخوانی مصاحبه پنج سال این کارگردان فقید سینمای انقلاب با روزنامه وطن امروز است که در آن از ماجراهای حوزه هنری، محمد نوری زاد، کرباسچی و مخلمباف می گوید.

 

نخستین تصویر از فرج‌الله سلحشور در ذهن ما بازیگری در فیلم«توبه نصوح» محسن مخملباف است. چه شد که بازیگر نقش اول این فیلم شدید؟

ما اوایل انقلاب این موضوع را به وضوح فهمیدیم، سینمایی که از زمان شاه به ما به ارث رسیده متعلق به ما نیست؛ سینمایی است که فرهنگ منحط و مبتذل غرب را در جان جامعه ما جاری می‌کند و علت اینکه مردم سینما را آتش زدند عداوت آنها با این میراث ناخواسته بود چرا که این سینما با اعتقادات مردم در تضاد بود. خود ما هم از همین مردم بودیم و خوشبختانه از نوع مسجدی و هیاتی آن که از 9سالگی پای رحل و منبر بزرگ شده بودیم و می‌فهمیدیم این سینمایی که هالیوود به کشور ما صادر کرده است از آن ما نیست، لذا حوزه اندیشه و هنر اسلامی را تشکیل دادیم برای اینکه به یک هنر مذهبی در ابعاد مختلف دست پیدا کنیم و از جمله کسانی که در این مجموعه جذب شدند آقای مخملباف بود.

 

با چه کسانی این مجموعه را تشکیل دادید؟

بنده، آقای رخ‌صفت، آقای بابایی از مدرسه عالی شهید مطهری، آقای بروجردی- برادر آقای بروجردی نماینده مجلس- خانم ثقفی، عبداللهی شماسی، امیر فردی و چند تن دیگر که حوزه اندیشه و هنر را تشکیل دادیم.

 

مخملباف عضو افراد تشکیل‌دهنده نبود؟

خیر، ایشان جزو کسانی بودند که بعدا جذب شدند و جزو هیات مدیره و هیات موسس نبودند. یکی از ابعاد هنر که قرار بود به آن بپردازیم و بیش از همه در تضاد با انقلاب بود، هنر سینما بود و از جمله در فیلم«توبه نصوح» نخستین تولید حوزه به کارگردانی مخملباف بود که ما هم در آن فیلم بازی کردیم.

* فکر می کردیم فساد سینما به گونه ای است که مسلمان ها نباید نزدیک آن شوند
گویا قبل از بازی در توبه نصوح، تئاتری با عنوان«حر بن‌ یزید ریاحی» نیز کار کرده بودید؟

قبل از انقلاب محل فعالیت‌های فرهنگی ما مساجد بود. درس دادن، روخوانی قرآن به کودکان و نوجوانان، جلسات روخوانی نهج‌البلاغه، قصه‌خوانی، دکلمه، کتابخوانی و... از جمله فعالیت‌های ما در مسجد جوادالائمه، مسجد حضرت علی‌اکبر و چند مسجد دیگر بود. در آن زمان نمایشی با عنوان«حجر بن عدی» برای مردم اجرا کردند، ما به تاثیر فوق‌العاده زیاد نمایش بر مردم پی بردیم و دیدیم اجرای نمایشنامه وسیله خوبی برای فهماندن مطالب مذهبی به مردم و تهییج آنها در راستای انقلاب است. قبل از این اتفاق، نمایش، فیلم و تئاتر را مخالف آموزه‌های دینی خودم می‌دانستم و همیشه فکر می‌کردم فساد موجود در سینما و تلویزیون آنقدر فراوان است که بچه‌مسلمان‌ها نباید به این حریم نزدیک شوند. ولی وقتی این تاثیر را دیدیم، تشویق به اجرای نمایش شدم و در کار بعدی در نقش«حر» در نمایش«حر بن یزید ریاحی» بازی کردم ولی در همان نمایش روی صحنه که بودیم، ساواکی‌ها آمدند و نمایش را برهم زدند و نگذاشتند اجرای ما تمام شود، ما قبل از انقلاب نتوانستیم حتی یک اجرای کامل داشته باشیم.

 

کارگردان این نمایش چه کسی بود؟

با یکی از دوستانی که الان نامش خاطرم نیست کارگردانی مشترک می‌کردیم؛ به نوعی هم کارگردان و هم بازیگر بودم.

 

گویا شهید اکبر قدیانی هم در این نمایش نقش ایفا می‌کرده است؟

خداوند روح این شهید را شاد کند. اکبر نقش«حبیب‌ بن مظاهر» را بازی می‌کرد. خاطرم هست وقتی ساواکی‌ها آمدند و نمی‌خواستند بگذارند ما نمایش را اجرا کنیم، پدر اکبر آمد او را ببرد اما اکبر نمی‌رفت و به پدرش اصرار می‌کرد که می‌خواهد در صحنه بماند و می‌گفت اگر قرار باشد بگیرند، همه را با هم می‌گیرند. من از روی سن پایین نمی‌آمدم چرا که مردم با وجود جنجال ساواکی‌ها می‌گفتند ادامه بدهید و ما هم روی سن ایستاده بودیم تا ادامه دهیم. همین نمایش را بعد از انقلاب دوباره به صحنه بردیم و نخستین‌بار هم آن را در سالن دانشکده تربیت معلم اجرا کردیم.

 

گویا مسجد جوادالائمه مسجد بسیار بابرکتی بوده است؟

این مسجد یکی از بابرکت‌ترین مساجد ایران و محور مساجد اطراف خود و به نوعی مسجد مادر است. کتابخانه و فعالیت‌های فرهنگی آن بسیار عالی است. بسیاری از جوانان این مسجد از مسؤولان کشور شدند. تعداد شهدای این مسجد از همه مساجد بیشتر است. هنوز هم جوانان این مسجد در عرصه انقلاب و فرهنگ و هنر فعال هستند.

 

فکر می‌کنید علت این پویایی چه بود؟

امام جماعت این مسجد فرد بسیار فرهیخته و خوبی بود و به جوان‌ها میدان می‌داد. از آن مهم‌تر این بود که مسجدی فعال بود و فقط در آن نماز خوانده نمی‌شد، از زمانی که ما در آنجا کتابخانه داشتیم و فعالیت‌های مثل قصه گفتن و دکلمه گفتن یا خواندن و بچه‌های مسجد را به اردو بردن،‌ از برنامه‌های مسجد بود که در مسجدهای دیگر متداول نبود. این فعالیت‌های اضافه بر مسائل عبادی، آن را تبدیل به یک پایگاه قوی کرد و این مسجد صندوق قرض‌الحسنه هم داشت.

* عده ای با نادانی و عده ای با خیانت باعث تعطیلی مساجد شدند
چرا مسجدی که می‌توانست اینقدر مفید باشد هم‌اکنون کارکرد خود را از دست داده و فعالیت‌های علمی، فرهنگی و هنری آن به جاهای دیگر منتقل شد؟

فکر می‌کنم دست‌هایی در کار بود. دشمن دید که مسجد پایگاه ماست و امام هم بارها بر فعال بودن مسجد تاکید داشتند؛ مساجد را پرکنید، مساجد را فعال کنید، مساجد سنگر هستند از فرمایشات امام درباره مساجد بود. اینها را دشمنان خوب فهمیدند اما مسؤولان ما نفهمیدند، به معنای تام و تمام نفهمیدند، یکسری از مسؤولان خائن بودند و هدفشان مبارزه با مسجد بود و برای اینکه بتوانند با مسجد مبارزه کنند، آمدند کاخ‌های جوانان زمان شاه را در قالب فرهنگسراها احیا کردند. اینها به مسجد خیانت کردند. ضربه‌ای که بنیانگذاران کاخ‌های جوانان و فرهنگسراها به مسجد و انقلاب زدند،‌ هیچ‌کس نزد. در فرهنگسراها جذابیت‌هایی مثل رقص، موسیقی، تئاتر، فیلمسازی، شطرنج و بیلیارد به‌وجود آوردند که این فعالیت‌ها نمی‌توانست در مسجد باشد در حالی که اگر واقعا سعی می‌شد مساجد را فعال کنند، می‌توانستند. ما همان زمان در مساجد اجرای تئاتر، قصه‌نویسی، خطاطی، طراحی، گرافیک و ... را داشتیم. حتی الان در مساجد به‌راحتی می‌توان فیلمسازی و مستندسازی کرد. تمام کارهای کانون‌های فرهنگی منهای رقص، آواز و موسیقی در مساجد نیز قابل اجراست، بنابراین آمدند کانون‌های مجزایی درست کردند و مسؤولیت فرهنگسراها را به کسانی دادند که بعضا روشنفکر بودند و از دین و دیانت بویی نبرده بودند و آنها اهل همان سینما و تئاتر کذایی قبل از انقلاب بودند و لذا مساجد مظلوم واقع شده و فراموش شدند. با صدای بلند اعلام می‌کنم مسؤولان خائن ضربه بسیار بسیار سنگینی به مساجد کشورمان وارد آوردند.

 

* کرباسچی با تاسیس فرهنگسراها با مساجد ضربه زد
چه جریان و چه اشخاصی موجب این ضربه شدند؟

این جریان در دولت آقای هاشمی شکل گرفت و آغازکننده آن شهردار اسبق تهران آقای کرباسچی بود. کرباسچی و امثال او آمدند فرهنگسراها را درست کردند و در زمان آقای خاتمی هم ادامه پیدا کرد و کردند آن چیزی را که باید می‌کردند.

در واقع کارکرد مسجد برای نیروهای انقلاب را گرفتند و در فرهنگسراها علیه انقلاب استفاده کردند.

بله همین‌طور است. مسجد را که مرکز پشتیبانی و جهت‌دهی انقلاب بود از این ماموریت تهی کردند و نیروهای مسجدی را در حالی که منحرف کرده بودند به فرهنگسراها انتقال دادند.

 

مسجد چه تاثیراتی داشت که اینچنین مورد هجمه قرار گرفت؟

جوانان با ورودشان به مسجد با انقلاب و نسل گذشته پیوند می‌خوردند. همیشه مسجد عامل پیوند نسل گذشته و نسل حال و آموزش ارزش‌های انقلاب و اسلام به نسل جدید است. وقتی جوانان به مساجد نیامدند فقط پیرمردها ماندند، لذا نسل جدیدی که به معارف اسلام و انقلاب نیاز داشت از مساجد فاصله گرفت. الان راه نجات همین است که فرهنگسراها زیرمجموعه مساجد اطراف خود باشند. یعنی اگر هر تعداد مساجد در اطراف فرهنگسراها داریم پیشنمازها و هیات امنای این مساجد باید مسؤول فرهنگسراها را تعیین کنند و فرهنگسراها باید به مساجد اطراف خود سرویس بدهند، مسؤول فرهنگسراها باید از مردم مومن انتخاب شوند، نه از هنرمندان غربزده. باید فرهنگسرایی که در جهت مبارزه باشد طراحی شده در جهت حمایت و تایید مسجد تغییر هدف دهند.

 

موضوعی که امروز مطرح شده است، بحث مسجد‌محوری است که آقای اردکانی هم در مجله«راه» به آن اشاره کرده‌اند، آیا می‌توان گفت یکی از راه‌های احیای وضع فرهنگی بازگشت به مساجد است؟

دقیقا همین‌طور است. هر فرهنگسرا و کانون فرهنگی باید زیرمجموعه مساجد اطراف خود قرار گیرد و اگر بخواهیم مسجدمحور باشیم، باید جذابیت‌های مساجد را به مردم نشان داد. برای رسیدن به این هدف باید در کنار هر مسجد یک یا 2 خانه خریداری شود. آنجا یک کانون فرهنگی جدید ساخته شود که زیرنظر مسجد و روحانیت اداره شود. در این کانون‌ها و فرهنگسراهای فرهنگی می‌توان ابعاد مختلف هنر را زیرنظر مذهب ارائه و آموزش داد؛ زیر نظر مساجد و هیأت امنای اطراف فرهنگسراها.

در واقع همان‌طور که در زمان جنگ سخت مسجد، محور بود، در زمان جنگ نرم نیز مسجد می‌تواند جوانان و نیروهای انقلاب را تجهیز کند.

تنها راه این است که مجموعه‌های فرهنگی زیرمجموعه مساجد قرار بگیرند.

 

* مخلمباف به دست بهزاد نبوی که خود دارای انحراف بود مسلمان شد
«توبه نصوح» از نخستین فیلم‌هایی بود که بچه‌های حزب‌اللهی در آن کار کردند، چه شد کارگردان چنین فیلمی امروز برضد انقلاب و نظام فیلم می‌سازد و صحبت می‌کند؟

متاسفانه مخملباف جوانی بود که بدون پدر بزرگ شده بود. مادر او از پدرش جدا شده بود و او با مادرش زندگی می‌کرد و چند بار بیشتر پدرش را ندیده بود. مادر او با یک وکیل ازدواج کرده بود که آن وکیل مرد بسیار شریف و مذهبی‌ای بود. مخملباف از این پدر جدید تاثیر می‌پذیرد و روحیه انقلابی‌گری در او به وجود می‌آید. در جوانی به یک پلیس حمله می‌کند تا اسلحه او را بگیرد، با 2ضربه چاقو پلیس را مجروح می‌کند و هنگام فرار پلیس به او تیراندازی می‌کند و دستگیر شده و به زندان می‌افتد. در زندان ابتدا جذب چپ‌‌ها و مارکسیست‌ها می‌شود و بعد از چند سال که با آنها بود، «اقتصادنا» و «فلسفتنا» شهید محمدباقر صدر در زندان ترجمه می‌شود و بسیاری از زندانیان را به اسلام بازمی‌گرداند. مخملباف و بهزاد نبوی هم جزو همین افراد بودند. اینها از کسانی بودند که در زندان تغییر گرایش می‌دهند. در حقیقت قبلا مارکسیست بودند. تغییر مخملباف به دست بهزاد نبوی صورت می‌گیرد نه به دست یک انسان مذهبی و سالم. نبوی انسانی آلوده بود و آثار آن را هنوز هم بعد از انقلاب می‌بینیم. مخملباف وقتی بعد از انقلاب خانواده بهزاد نبوی را دیده بود از بی‌حجابی آنها بسیار ناراحت شده و خود را مواخذه می‌کرد که تا آن زمان چرا دستبوس بهزاد نبوی بوده است. در حقیقت هنوز رسوبات مارکسیستی و گروهک منافقین در وجود مخملباف بود و پالایش نشده بود و به همه آدم‌ها بدبین بود، به‌طور مثال در رهبر انقلاب و بزرگان مکتب به دنبال منافقین می‌گشت، سعی می‌کرد بزرگان را زیر سوال ببرد. شخص بسیار خودبرتربینی بود. هرکسی در برابر او تمکین می‌کرد و او را تایید می‌کرد قبول داشت و هر کسی با او بحث و مخالفت می‌کرد، او را دشمن می‌دانست.

 

* نخست وزیری رجایی برای مخملباف سنگین بود

خاطرم هست وقتی شهید رجایی آمدند حوزه، مخملباف خودش را پنهان کرد تا با او روبه‌رو نشود. شاید نخست‌وزیری رجایی برای او خیلی سخت بود. این‌طور می‌پنداشت که هر دو زندانی بودند و برای او سخت است که رجایی، نخست‌وزیر شده است. وقتی از استاد محمدتقی جعفری وقت ملاقات می‌گرفتیم تا از محضر او استفاده کنیم، می‌گفت استاد جعفری برای من حرفی برای گفتن ندارد، این در حالی است که آن زمان 20 سال بیشتر نداشت. متاسفانه همین رسوبات فرهنگی‌ مارکسیستی و خودمحوری موجب شد مخملباف به اینجا کشیده شود. یکی دیگر از اشکالات مخملباف این بود که هیچ وقت در عمر خود مربی و استاد نداشته و مثل یک علف هرز بار آمده بود؛ ویژگی‌های مثبت علف را داشت اما یکسری ویژگی‌های منفی هم داشت که هر علف هرزی دارد. معمولا کارهای تخریبی او بیش از سازندگی‌اش بود. دفع او بیش از جذبش بود. همسرش نیز به همین علت خودکشی کرد.

 

* ماجرای خودکشی همسر مخلمباف
خودکشی همسرش به چه علت بود؟

البته من نمی‌توانم شاهدی ارائه دهم اما تا آنجا که من می‌دانم و طبق گفته پرستارانی که زمان مرگ همسر وی بودند، همسر او قبل از مرگ گفته بود خودکشی خواهد کرد. ظاهرا مخملباف با خواهر همسر خود ارتباط داشته و همسر وی که این ارتباط را می‌فهمد با بازگذاشتن فلکه گاز خودکشی می‌کند.

 

می‌توان مخملباف را به نوعی«جوزده» دانست؟

مخملباف را آن زمان شور انقلاب گرفته بود که چند کار مثبت نیز انجام داد وگرنه مخملباف ذاتا هنوز رسوبات مارکسیستی را داشت و هنوز اصلاح نشده بود و اشکال بزرگش این بود که انقلاب باید از ایشان چیزهای زیادی یاد بگیرد و این را به صراحت می‌گفت انقلابیون چیزی نمی‌فهمند. هر وقت می‌دید انقلاب، مملکت و قانون چیزی برخلاف میل او تصویب می‌کند، اعتراض می‌کرد. وقتی در زندان بود یکی از گروه‌های هفتگانه سازمان مجاهدین او را جذب می‌کند و با آنها از زندان بیرون می‌آید اما بعد از زندان زیاد در این گروه‌ها فعالیت نکرد.

 

چرا در حالی که فیلم بعدی مخملباف با نام «استعاذه» فیلمی مذهبی بود،‌ همکاری خود را با او ادامه ندادید؟ این قطع همکاری از طرف شما بود یا مخملباف؟

از طرف من بود. اخلاق مخملباف برای من قابل تحمل نبود. بارها به او نامه نوشتم، دوستانی که نامه‌های مرا به او دادند هنوز هستند و نامه‌هایم نیز هنوز هست. ایرادهای او را برایش می‌نوشتم و ایرادهایش را به او می‌گفتم ولی توجه نمی‌کرد. من هم نمی‌توانستم چنین اخلاقی را تحمل کنم و لذا با او همکاری نکردم.

 

* "زم" برای بستن دهان مخملباف به او امکانات می داد
دعوای او با حوزه هنری سر چه مسائلی بود؟

در حوزه هنری هم خودخواهانه می‌گفت حرف، حرف خود من است. یک کتاب درباره هنر نوشته بود و آنها را مانیفست حوزه می‌دانست، هر جایی حوزه تصمیمی خلاف نظر او می‌گرفت درگیری ایجاد می‌کرد. بعدا هم آقای «زم» برای اینکه ایشان را ساکت کند، دست او را بازمی‌گذاشت و هر کاری که می‌کرد، چیزی به او نمی‌گفت.

 

مثلا چه کارهایی؟

کارهایی مثل «دستفروش»، «بایکوت»، «عروسی خوبان»، محصول ایجاد این فضای باز توسط آقای زم برای مخملباف بود. برخی از این فیلم‌ها مساله‌دار بودند ولی آقای زم فقط به خاطر ساکت شدن مخملباف این مسائل را نادیده می‌گرفت. آقای زم به انحای مختلف به مخملباف سرویس می‌داد؛ هرقدر بودجه می‌خواست در اختیار او قرار می‌داد.

 

با وجود اینکه می‌دانست مخملباف مشکل دارد او را حمایت می‌کرد؟

بله، از نظر آقای زم، مخملباف اشکالی نداشت. برای اینکه خود آقای زم هم قبل از انقلاب در کاخ‌های جوانان از این نوع تئاتر و فعالیت‌های هنری انجام داده بود و با هنر زمان شاه بیگانه نبود. آن محیط‌ها خیلی برای او سنگین نبود. تعدادی از دوستان او از هنرمندان زمان شاه بودند و آنها را تایید نیز می‌کرد.

 

کدام هنرمندان؟

چون الان فعال هستند نمی‌توانم اسم ببرم. در هر حال با آنها کار می‌کرد و به همین دلیل هم می‌توانست اشکالات مخملباف را نادیده بگیرد. آقای زم در عرصه هنر خیلی مذهبی عمل نکرد و خیلی هم معتقد به مذهبی عمل کردن نبود. نمونه آن همین کاری بود که اخیرا تهیه‌کنندگی کرد یا فیلم«دموکراسی تو روز روشن» همه را مبهوت کرد و تمام مذهبی‌ها از او متنفر شدند. انتقادهای مکرر در رسانه‌ها شاهد بر این صحبت من است. زم الان در حال نشان دادن چهره حقیقی خود است.


فضایی که زم برای مخملباف ایجاد کرد چقدر به مخملباف کمک کرد؟

فقط مخملباف را جری‌تر کرد و به انحراف او سرعت بخشید و بسیاری از بچه‌های حوزه را نسبت به آقای زم دلگیر و ناراحت و سرخورده کرد چرا که می‌دیدند یک نفر محور کارها شده و بقیه کنار گذاشته شده‌اند.

 

گویا جاهایی نیز زم با مخملباف اختلاف پیدا کرد؟

این اختلاف همیشه بود ولی زم کوتاه می‌آمد و امتیاز می‌داد و قضیه حل می‌شد. جنس اختلاف‌های مخملباف با زم از نوع بودجه، مدیریت و ... بود. زم هم انسان خودمحوری بود و خیلی دوست نداشت زیر بلیت کسی باشد و از طرفی مخملباف را هم نمی‌توانست کنار بگذارد، لذا با او کنار می‌آمد. حتی به خانه مخملباف ‌رفت و از او عذرخواهی کرد تا دل او را به دست بیاورد و به حوزه بازگرداند.

 

* به زم گفتم پای طاغوتی ها را به حوزه باز نکن
شما آن زمان به آقای زم اعتراض می‌کردید؟

بله، بارها برای او نامه نوشتم و اعتراض کردم و همه آن نامه‌ها موجود است. به او گوشزد می‌کردم این مسیری که شما می‌روید به انقلاب لطمه می‌زند و هنر انقلاب را زیر سوال می‌برد. به او می‌گفتیم پای طاغوتی‌ها را به حوزه باز نکنید. پای سینمای زمان شاه را به حوزه باز نکنید. هنرمندان مسلمان‌ به سوی شدن می‌روند و می‌روند تا خودشان را پیدا کنند. اما گوش آقای زم به این نامه‌ها بدهکار نبود که نبود بلکه گوش آقای زم به کلام مخملباف بود. آقای زم به غیر از مخملباف هنرمند دیگری نمی‌دید، برای هنرمندان دیگر ارزشی قائل نبود و هنرمندان زمان شاه را خیلی هنرمندتر می‌دانست. آنها را به حوزه می‌آورد و به آنها امکانات می‌داد تا برای او فیلم بسازند.

 

استدلال آقای زم از این کارها چه بود؟

آنها را قبول داشت و با سینمای زمان شاه و طاغوتی‌ها مشکل نداشت.

 

مخملباف پس از بیرون آمدن از حوزه هنری به کجا رفت؟

رفت بنیاد مستضعفان و «عروسی خوبان» را ساخت. این کار مساله داشت و بسیاری آن را نقد می‌کردند ولی با پخش این فیلم در هیات دولت آقای موسوی به نوعی توانست مجوز اکران عمومی بگیرد.

 

گویا در یکی از کارهای آقای نوری‌زاد هم بازی کرده‌اید؟

بله، در سال 67 در فیلم کوتاهی با عنوان«نخلستان تشنه» به کارگردانی آقای نوری‌زاد بازی کرده‌ام.

 

* نوری زاد، هیچ وقت ولایت فقیه را قبول نداشت
با شناختی که از محمد نوری‌زاد دارید فکر می‌کنید چرا او به اینجا رسید؟

آقای نوری‌زاد جنبشی بود. در اوایل انقلاب به نام«محمد شهریاری» در حمایت از دکتر پیمان که تفکرات التقاطی و شبه مارکسیستی داشت مقاله می‌نوشت. دکتر پیمان مربی، استاد و لیدر نوری‌زاد بود. نوری‌زاد و همسرش آن زمان در دهات‌های شهریار می‌گشتند و برای پیمان و گروهک جنبش تبلیغ و فعالیت می‌کردند. نوری‌زاد هم مثل مخملباف پس از مدتی به اصل خود بازگشت. اینها نتوانستند پس از 30 سال انقلاب رسوبات انحرافی خود را از درون خود بیرون بریزند. وقتی بنیان انسان خراب باشد و تا یک سن خاص تربیت نشده باشد، دیگر نمی‌تواند تربیت شود.

 

چرا نوری‌زادی که نمودهای انقلابی و دینی او در دهه 70 خیلی بیشتر از مخملباف بود در حوادث سال گذشته موضع‌گیری تندی نسبت به نظام داشت؟

اعتقادی که ما بچه‌مسجدی‌ها و مذهبی‌ها نسبت به ولایت فقیه داریم، گروهکی‌ها ندارند. هر کاری هم کنند، نمی‌توانند صاحب چنین اعتقادی شوند که ولی‌فقیه را جانشین آقا امام زمان(عج) بدانند و اطاعت از او را اطاعت از امام زمان بدانند. اشکال آقای نوری‌زاد هم اینجاست. لذا خود را آزاد می‌داند همان‌طوری که از نماینده مجلس، از فرمانده فلان‌جا و فلان رئیس و ... می‌تواند انتقاد کند و هر چه از دهانش درآمد بگوید، فکر می‌کند به رهبری نیز می تواند توهین کند و هرچه می‌خواهد بگوید. نوری‌زاد جایگاهی را که اسلام برای ولی‌فقیه تعریف می‌کند قبول ندارد. تا زمانی که ولی‌فقیه را همراه و همفکر با خودش می‌بیند او را تایید می‌کند و هر زمانی که ببیند داشته‌ها و یافته‌های گذشته‌اش با این نوع سیاستگذاری ولی‌فقیه نمی‌خواند با او مخالفت می‌کند. نوری‌زاد یک جنبشی است، از اول انقلاب برای دکتر پیمان تبلیغ می‌کرد. الان هم مثل همه گروهکی‌ها نه غلتیدن به دامان استکبار و اسرائیل را عیب می‌داند نه خیانت به ایران و انقلاب را ننگ و عار می‌داند تا زمانی که بودجه‌های 3 میلیاردی برای کارهای ضعیف او در اختیارش می‌گذاشتند موافق بود، از زمانی که کسی او را تحویل نگرفت مخالف شد. تفکر یک جنبشی ممکن است مدتی با همنشینی با شهید آوینی تغییری مقطعی داشته باشد اما به محض تنها شدن با شیاطین گذشته همان تفکرات گذشته بازمی‌گردد. الان نوری‌زاد مثل یک حیوان هاری شده که دریدن این و آن دست خودش نیست، به سنگ و چوب هم حمله می‌کند و منتظر است که یک نفر او را از این مرض هاری که دچار شده نجات دهد. همه پابرهنگان دنیا، ایران را کعبه خود می‌دانند. نوری‌زاد ایران را بدبخت‌ترین و منزوی‌ترین کشور دنیا و آمریکا و اسرائیل را همه دنیا می‌داند و کعبه و معبد او آنجاست.

 

* تکبر، ایراد مشترک مخملباف و نوری زاد

نوری‌زاد و مخملباف یک اشکال بزرگ دارند و آن خودبزرگ‌بینی آنهاست. هر دو خود را از همه مراجع، علما، بزرگان و همه مردم عالم‌تر و داناتر می‌دانند. همه را فریب‌خورده، نادان و ساده‌لوح می‌دانند و تعجب می‌کنند که بزرگان دین و اساتید و مردم از محضر آنان بهره نمی‌برند. تعجب می‌کنند که چرا نصایح حکیمانه آنها را کسی گوش نمی‌کند. در نهایت مجبور می‌شوند بر همه بشورند و همه را، حتی مردم را دشمن بدارند. مگر مردمی را که در زمره مخالفان هستند. عیب دیگر مخملباف و نوری‌زاد حراف بودن و اهل قلم بودن آنهاست. خیال می‌کنند مثل دکتر سروش و همه مخالفان نظام چون خوب حرف می‌زنند پس خوب هم می‌فهمند، چون در زبان‌درازی کسی به پای آنها نمی‌رسد در علم هم نخواهد رسید، در حالی که اینها صفات فرعونان و مستکبران است.


منبع: نسیم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 4
  • ۱۵:۰۱ - ۱۳۹۴/۱۲/۱۲
    0 0
    چقدر مصاحبه جالبی بود

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس