گروه سیاسی مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

******


**راز ماندگاري انقلاب


حنیف غفاری در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت: تاکنون تئوريسنها و نظريه پردازان حوزه انقلاب هاي جهان، درخصوص منحصر به فرد بودن انقلاب اسلامي ايران نکات زيادي مطرح کرده اند. برجسته سازي نقش معنويت در انقلاب اسلامي ايران، آن هم از سوي فيلسوفي پست مدرن مانند ميشل فوکو يا تاکيد بر عدم همخواني مطلق انقلاب اسلامي ايران با تئوري هاي رايج غربي (در حوزه انقلاب هاي جهان ) از سوي تدا اسکاچپل موضوعاتي است که بارها درخصوص آن بحث و گفتگو شده است. در اين مجال قصد داريم در خصوص رمز ماندگاري انقلاب اسلامي ايران و پويايي اين حرکت عظيم الهي و مردمي پس از گذشت نزديک به چهار دهه از ظهور آن سخن به ميان آوريم.

1- حضرت امام خميني (ره) با استناد به اصل نفي سبيل و اتخاذ سياست "نه شرقي ،نه غربي "روح استقلال را در کالبد انقلاب اسلامي ايران دميد . اصل نفي سبيل يکي از پوياترين اصول اسلامي محسوب مي شود. بر اساس آيه شريفه " و لن يجعل الله للکافرين علي المومنين سبيلا" اساسا خداوند متعال راهي را براي سلطه کفار بر مسلمين قرار نداده است. در شرايطي که خداوند راهي را در اين خصوص قرار نداده است، تمايل مسلمين به سلطه پذيري کفار بر آنها يکي از اصلي ترين رموز درماندگي و استيصال  آنها در طول تاريخ محسوب مي شود.

حضرت امام خميني (ره) به عنوان رهبر و مصلح مسلمان اين نقطه آسيب را در ملتهاي اسلامي درک کرد و نداي استقلال طلبي خود را بر مبناي اصول الهي و اصل مترقي نفي سبيل استوار ساخت. در دوراني که جهان در سيطره دو بلوک شرق و غرب قرار داشت، نظام بين الملل شاهد ظهور انقلابي بود که نه تنها به هيچ يک از دو قطب قدرت جهان وابسته نبود، بلکه سلطه آنها را نيز نفي مي کرد و در تقابل با آنها قرار داشت.

بي دليل نبود که ايالات متحده آمريکا و اتحاد جماهير شوروي هر دو در دوران جنگ تحميلي و سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي تلاش خود را براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي به کار گرفتند.با اين حال ملت انقلابي ايران با اتکا بر اصل نفي سبيل و اتکا به خود توانست معادله اي ناممکن را ممکن ساخته و پس از هشت سال به دشمنان بعثي و حاميان غربي و شرقي آن اجازه ندهد ذره اي از خاک ميهن پاکمان را به تصرف خود درآورند.

2- مروري بر ماجراي فروپاشي اتحاد جماهير شوروي  براي سياست خارجي هر کشوري عبرت آموز خواهد بود . تغييرازجمهوري شورايي به اتحاديه کشورهاي مشترک المنافع که ازآن تحت عنوان فروپاشي اتحاد جماهيرشوروي تعبير مي شود، دقيقا از زماني کليد خورد که خروشچف و ديگر سياستمداران شوروي سابق به فکر همزيستي مسالمت آميز با غرب افتادند. همگان متفق القول هستند که  از مهمترين علل سلب حاکميت حزب کمونيست براتحاد جماهيرشوروي مي‌توان به از بين رفتن گارد بسته کرملين در برابر آمريکا افزايش حس ملي گرايانه در جمهوري هاي مختلف مخصوصا روسيه به رهبري بوريس يلتسين و ....اشاره کرد.

  به عبارت بهتر، ما شاهد وقوع دو رويکرد موازي در داخل شوروي سابق و سپس فروپاشي آن بوده ايم. در ابتدا تلاش کمونيستها  براي همزيستي مسالمت آميز با امپرياليسم جهاني پايه هاي قدرت را در شوروي سست کرد و به صورت همزمان، اين سستي مولد افزايش پوکي دروني و داخلي شوروي و رشد گروه هاي ملي گرا در محدوده جغرافيايي پهناور آن بود. ديري نپاييد که رسما در سال 1991 فروپاشي اتحاد جماهير شوروي اعلام شد و کمونيسم به موزه تاريخ پيوست.

کمونيستها در حالي در روياي همزيستي مسالمت آميز با کبوترها و بازهاي آمريکايي بودند که در آن سوي آتلانتيک، واشنگتن و ناتو قبر کمونيستها را حفر کرده و منتظر جسدي بودند که در داخل اين قبر قرار دهند. سياستمداران شوروي سابق گرفتار اين تله خطرناک شدند. آنها بدون توجه به واقعيتي که پيرامونشان قرار داشت، به سوي تصويري مجازي و خيالي "همزيستي با غرب" گام برداشتند و خود را از درون و بيرون تهي ساختند. اين تهي سازي روندي بود که متعاقبا  از سوي دونالد ريگان و بوش پدر نيز  به صورتي هدفمند هدايت شد و در نهايت منجر به فروپاشي شوروي گرديد.بنابراين گام نخست و اصلي سقوط کمونيسم را رهبران اين حزب در شوروي سابق برداشتند.

3- رمز ماندگاري انقلاب اسلامي در طول چهار دهه اخير يکي " دشمن شناسي" و ديگر " استقلال" و " عمل به احکام الهي و قرآن " بوده است. زماني که دشمن شناسي و استقلال يک ملت  در وهله اول با يکديگر ترکيب شده و سپس  اين ترکيب در ذيل کامل ترين مکتب الهي تعريف شود،در آن صورت ما با ملتي قوي و آسيب ناپذير و نظامي پويا مواجه خواهيم بود. افتخار ملت انقلابي ايران، حرکت در سايه اسلام و تعاليم الهي و توجه ويژه نسبت به مفاهيمي والا مانند "اسلام سياسي"،" ولايتمداري" و "غيرت ديني" است. اين مفاهيم در ذهن هر چهار نسل انقلاب اسلامي نضج يافته و طرح هاي دشمنان قسم خورده اين مرز و بوم را ناکام گذاشته است.

در اين ميان ،مولفه دشمن شناسي اهميتي ويژه دارد. زماني که دشمن شناسي از قاموس گفتمان انقلاب حذف شود و "بي اعتمادي مطلق به آمريکا" جايگزين " همزيستي مسالمت آميز با غرب"  شود، ما دچار بدترين خطاي راهبردي، اعتقادي و محاسباتي ممکن شده ايم. نبايد اين حقيقت را فراموش کنيم که هم اکنون غرب نسبت به کليت، ماهيت و زيربناي اعتقادي و سياسي نظام ما رويکردي منفي و تقابلي داشته و نيت و هدفگذاري واقعي آن نابودي اين نظام اسلامي و مردمي است. اين هدفگذاري نه تنها در طول چهار دهه اخير تغيير نيافته است، بلکه در دوران هر يک از روساي جمهوري دموکرات و جمهوريخواه در آمريکا به نحوي تکميل شده است.

دموکراتها با استفاده از ابزارهاي فرهنگي و جمهوريخواهان با استفاده از راهکارهاي سخت افزاري در صدد تقابل با انقلاب اسلامي ايران بر آمده و براي آن بودجه تصويب کرده اند. در چنين فضايي "اعتماد به دشمن " و پيگيري تز همزيستي مسالمت آميز با غرب دقيقا همان تله و دامي است که کاخ سفيد  مي خواهد ما را در آن بيفکند.

4- تاکنون بارها عنوان شده است که "تبديل دشمن به دوست " در قبال ايالات متحده آمريکا و کساني که کمر به نابودي نظام جمهوري اسلامي ايران بسته اند امکان ناپذير است. به عبارت بهتر، استراتژي تبديل دشمن به دوست در قبال ايالات متحده آمريکا که همچنان مظهر استکبار جهاني محسوب مي شود، پاشنه آشيل سياست خارجي ما در برهه حساس و تعيين کننده فعلي محسوب مي شود.

 با توجه به اينکه کشور و نظام بين الملل بنا به تعبير مقام معظم رهبري در يک پيچ تاريخي قرار دارد، محاسبات ما نيز بايد مطابق اين واقعيت صورت گيرد. متعاقبا اگر "برجام" در ذيل استراتژي همزيستي با آمريکا تعريف شود، به پاشنه آشيل ما تبديل خواهد شد و اگر آن را در ذيل استراتژي مديريت رفتار دشمن تعريف کنيم، اين موضوع مي تواند براي ما سودمند باشد. نگاه ما به موضوع برجام و به طور کلي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، بايد نگاهي بر گرفته از همان اصل مترقي "نفي سبيل " باشد. در اينجا ما با نگاهي فقهي، راهبردي و مبنايي مواجه هستيم که مطابق آن اساسا اجازه وادادگي در مقابل دشمن را نداريم.

در نهايت اينکه راز ماندگاري انقلاب اسلامي ايران مباني محکم سياست خارجي کشورمان است که آن نيز در راستاي نگاه آرماني انقلاب به سوي تکامل و رشد تعريف مي شود. در چنين مجالي اگر خداي ناکرده "دشمن شناسي" و " رصد هوشمندانه تحرکات دشمن" تحت تاثير نگاه خوشبينانه و بازدارنده نسبت به آمريکا و ديگر دشمنان قسم خورده اين مرز و بوم فراموش شود، ما از آرمانها و اصول انقلاب عدول کرده ايم. در آن سوي ميدان، آمريکا و متحدانش در انتظار لحظه اي غفلت ما هستند تا از اين غفلت و سوء تدبير در راستاي اهداف خود استفاده کنند.

ماجراي دستگيري اخير تفنگداران نيروي دريايي ايالات متحده آمريکا در آبهاي ايران نشان دهنده باقي ماندن نيروي انقلابي و جهادي در ميان نسل جديد رزمندگان و مدافعان انقلاب اسلامي ايران است. اين ماجرا نماد و نشانه اي از دشمن شناسي دقيق و عكس العمل به موقع فرزندان انقلابي اين مرز و بوم بود. موضوعي که ايالات متحده آمريکا نيز آن را به صورتي شفاف و صريح درک کرد . اذعان رسانه ها و منابع خبري و تحليلي غرب نسبت به تحقير ايالات متحده آمريکا در اين ماجرا نشان داد که پس از حدود چهار دهه، اساسا واشنگتن جايگاهي در قاموس سياسي و گفتماني انقلاب اسلامي ايران ندارد.


**سپاه كار را تمام كرد

عباس حاجي‌نجاري در سرمقاله امروز رونامه جوان نوشت: سپاه كار را تمام كرداين حادثه اگرچه حادثه منحصر به فردي نيست و معمولاً اينگونه تجاوزات صورت مي‌گيرد و مسئله به صورت خصمانه يا دوستانه حل مي‌شود، ‌اما به طور قطع آن را بايد با همه نمونه‌هاي مشابه آن متفاوت ديد.

عاملان تجاوز نيروهاي امريكايي بودند كه تجاوز به سرزمين‌ها به بخشي از قاموس و فرهنگ آنها تبديل شده است و معمولاً وقتي اينگونه حوادث از سوي آنها مطابق برنامه‌هاي از پيش طراحي شده و يا اشتباهاً اتفاق بيفتد، معمولاً از موضع قدرت و زورگويي سعي مي‌كنند مسئله را به تثبيت توان و سلطه امريكا تبديل كنند، همانگونه كه در ماجراي تجاوز به آب‌هاي جزيره فارسي فرماندهي ناو امريكايي مستقر در نزديك جزيره مرتكب شد و تلاش داشت با قدرتنمايي حافظان قدرتمند آب‌هاي ايران را مرعوب كند، اما به رغم تصور امريكايي‌ها اين برخورد متكبرانه آنها در مواجهه با نيروهاي سپاه نتيجه عكس داشت و پاسداران را نسبت به اهداف پنهان نظاميان امريكايي مشكوك كرده و نهايتاً سبب شد كه تا پس از كسب اطمينان از عدم سوءنيت آنها در تجاوز به آب‌هاي ايران و در پي پيگيري‌هاي ديپلماتيك و در همراهي با دستگاه ديپلماسي كشور آنها را آزاد كنند.

اما اين حادثه واجد چند پيام آشكار خطاب به امريكا و ديگر پادوهاي منطقه‌اي نظام سلطه خواهد بود.

1 ـ آمادگي و هوشياري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در حراست از تماميت ارضي و آب‌هاي سرزميني كشور كه حتي تجاوز سه مايلي را هم به دقت تشخيص داده و تحمل نمي‌كند روشن‌ترين پيام نسبت به هرگونه تجاوز احتمالي در حال و آينده است.

2 ـ عدم موازنه نظامي در نيروهاي مستقر در جزيره فارسي با دو ناوگان بزرگ امريكايي و فرانسوي مستقر در نزديكي جزيره، ترديدي در نيروهاي سپاه در مواجهه قدرتمندانه با اين تجاوز ايجاد نكرد و اين در اصل نشانگر وجود همان روحيات ايثار و از خودگذشتگي در ميان پاسداران انقلاب اسلامي است كه از همان نقطه آغاز انقلاب و در جنگ تحميلي، عملاً تمامي معادلات نظامي را بر هم زد و اكنون نيز به رغم گذر نسلي، نيروهاي جديد سپاه نيز به وجود آن مي‌بالند.

3 ـ واكنش سپاه به تجاوز امريكايي‌ها پاسخ عملي به بسياري از ابهامات، در مورد تحولات اخير منطقه و برخي از گزافه‌گويي‌هاي جوانان خامي بود كه اين روزها با سلاح‌هاي عاريه‌اي امريكايي احساس قدرت مي‌كنند. آنها با اين حادثه بايد متوجه شده باشند كه اصلاً در معادلات منطقه محلي از اعراب ندارند تا نياز باشد كه جمهوري اسلامي مستقيماً به آنها پاسخ دهد.

4 ـ اين حادثه اوج وابستگي برخي از سياسيون داخلي را نيز آشكار كرد، چراكه به محض بروز حادثه با القاي اينكه سپاه دارد در آستانه اجراي برجام روابط را بر هم مي‌زند، به جاي محكوم كردن متجاوز، نيروهاي سپاه را در شبكه‌هاي مجازي و رسانه‌اي خود محكوم كردند اما پس از اعتراف دشمن به تجاوز پس از حل مقتدرانه آن، بدون عذرخواهي تلاش كردند تا آن را به نفع «ديپلماسي لبخند» مصادره كنند و اين در حالي است كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نشان داده است كه بسيار فراتر از ادعاهاي اين جماعت مرعوب، ملاحظات كلان امنيت ملي را در نظر داشته و همواره بيشترين همكاري را با دولت‌هاي مستقر و به ويژه دولت يازدهم داشته است.

5 ـ اما اين ماجرا چرايي دشمني دشمنان عليه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را نشان داد. پس از تصويب برجام و قبل از اجرايي شدن آن در كنگره امريكا چندين تحريم جديد عليه ايران مطرح شد كه برخي از آنها هم توسط كاخ سفيد امضا و ابلاغ شده است. بيشتر اين طرح‌هاي تحريم سپاه و شركت‌ها و مؤسسات همكار با سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را هدف گرفته است. اين روند نشان مي‌دهد كه آنها از يكسو جلوه‌هاي اقتدار ايران را هدف گرفته‌اند و به زعم خود تصور مي‌كنند با اين فشارها و تحريم‌ها قادر به مهار توان نظامي ايران خواهند بود و از سوي ديگر متناسب با روند تحولات اخير به اين تصور رسيده‌اند كه قادرند از اين طريق كار نظام جمهوري اسلامي ايران را تمام كنند.

سال‌ها پيش رهبر فرزانه انقلاب در تاريخ 87/9/24 در دانشگاه علم و صنعت بر اين نكته تأكيد كردند و يادآور شدند:«اگر جمهوري اسلامي دچار شاه‌سلطان حسين‌ها بشود، دچار مديران و مسئولاني بشود كه جرئت و جسارت ندارند، در خود احساس قدرت نمي‌كنند، در مردم خودشان احساس توانايي و قدرت نمي‌كنند، كار جمهوري اسلامي تمام خواهد بود.»‌ اكنون اين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است كه به رغم تصورات و برآوردهاي دشمنان، كار را به نفع نظام اسلامي تمام كرد و نشان داد كه آنجا كه پاي مصالح ملي و تماميت ارضي و استقلال و عزت ايراني در ميان باشد، لحظه‌اي غافل نخواهند بود.


**چهره آمریکا را بزک نکنید!

سعدالله زارعی در سرمقاله امروز روزنامه کیهان نوشت:
توسعه تنش‌های قومی و مذهبی، سیاست شناخته شده رژیم صهیونیستی می‌باشد اما این سیاست بدون پشتیبانی آمریکا قابلیت تحقق ندارد چرا که این رژیم به خودی خود از توانایی چندانی برای اعمال نفوذ بر محیط منطقه‌ای برخوردار نیست و از دید مردم و بسیاری از دولت‌های منطقه «وصله ناجور» تلقی می‌شود.

بنابراین اگر قبول داشته باشیم که الف: رژیم صهیونیستی بقاء خود را در تنش میان کشورهای پیرامونی خود می‌داند ب: تنش‌های امنیتی و سیاسی در منطقه طی سالهای اخیر به صورت تصعیدی درآمده است، درمی‌یابیم که در پشت درگیری‌های فزاینده منطقه یک طرح اسرائیلی قرار دارد.

 در عین حال در یک معادله منطقی دیگر می‌توانیم بگوئیم: الف: اسرائیل بطور مستقل توان اجرایی کردن طرح تنش در منطقه را ندارد ب: عمده عوامل منطقه‌ای که به تنش دامن می‌زنند - نظیر عربستان و ترکیه - با آمریکا رابطه مرکز - پیرامون دارند یعنی یک جبهه به حساب می‌آیند، می‌توانیم نتیجه بگیریم که طرح رژیم صهیونیستی از سوی آمریکا و دولت‌های پیرامونی آن در منطقه پشتیبانی عملیاتی می‌شود. اما جدای از این مسئله شواهد و قرائن زیادی مبتنی بر تایید این گزاره‌ها و نتایج آنها وجود دارند.

پیش از ورود در شواهد و نشانه‌ها بررسی یک موضوع مرتبط ضرورت دارد. بعضی از نیروهای داخلی که از یک کلام بودن آنان می‌توان فهمید از یک نقطه معین و هوشمند خط و ربط می‌گیرند، دوره افتاده و در این دانشگاه و آن دانشگاه، این روزنامه و آن روزنامه، این مرکز حساس متعلق به نظام و آن مرکز حساس متعلق به نظام، دنبال اثبات این نکته هستند که اسرائیل و عربستان از گرایش آمریکا به ایران نگران شده‌اند و دنبال تنش‌آفرینی و برهم زدن وضع در حال شکل‌گیری میان ایران و آمریکا هستند و بعد هم به این مطلب اضافه می‌کنند که دولت آمریکا مخالف جنگ عربستان علیه مردم یمن است و نیز اعدام 47 نفر از مخالفان رژیم سعودی در یک روز، علیرغم مخالفت آمریکا صورت گرفته و اینکه کشورهای کوچک عربی علیه ایران شاخ و شانه می‌کشند علیرغم نظر آمریکا بوده و واشنگتن به دنبال کاهش تنش و ثبات است! این نیروها که متاسفانه بر بعضی مراکز حساس کشور سیطره یا نفوذ جدی دارند وضعیت را به گونه‌ای به تصویر درمی‌آورند که گویی این کشورهای کوچک و نیز کشورهایی نظیر عربستان و ترکیه اقداماتی که انجام می‌دهند در نقطه مقابل سیاست آمریکا است و آمریکا در سیاست تنش منطقه‌ای علیه ایران نظر مخالف دارد.

البته این ادعاها از  هیچ پایه قابل قبولی برخوردار نیست و این در حالی است که میزان خصومت آمریکا - اعم از دولت و مجلس آن - علیه جمهوری اسلامی بعد از توافق هسته‌ای ایران - آمریکا افزایش یافته است. در همین ماههای اخیر که برجام به تصویب رسیده است دستکم 34 اقدام ضد ایرانی از سوی آمریکا به وقوع پیوسته و از حجم تبلیغات ضدایرانی که مقامات رسمی کاخ‌سفید، وزارت خارجه و وزارت دفاع آمریکا بعد از برجام پشت آن بوده‌اند، به هیچ‌وجه کم نشده است.

یک عده‌ای در ایران که متاسفانه بعضا جایگاههای حساسی از نظام را در اختیار دارند و از امکانات وسیعی - متعلق به بیت‌المال مسلمین - برخوردار می‌باشند، مشغول دروغ‌پراکنی و بزک کردن چهره‌ دشمن اصلی ایران هستند. این در حالی است که در روزی که دولت ایران قلب راکتور اراک - که به منزله قلب ملت ایران بود - را از جا درآورد و جای آن را بتن ریخت، مقامات آمریکا از یک سو این را یک پیروزی بزرگ برای خود معرفی کردند و به پایکوبی پرداختند و از سوی دیگر بدون از دست دادن حتی یک لحظه، برای آنکه احساسات ضدایرانی در آمریکا کاهش پیدا نکند اعلام کردند نگرانی‌های ما از امکانات تسلیحاتی ایران و حمایت آن از تروریزم و تهدید هم‌پیمان اسرائیلی ما از سوی عوامل ایران به قوت خود باقی است و تا رفع آنها صحبت اعتماد به ایران نیست! این‌ها عجیب نیستند چون آمریکایی‌ها کینه‌ای عمیق از ملت ایران دارند و اگر بتوانند تا خشکانیدن همه ریشه‌های ایران ـ آنگونه که «واین برگر» مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا با صراحت گفت - از پای نمی‌نشیند و جالب این است که آنان اگرچه که جریان مدعی اصلاحات - و در واقع‌ خواهان تغییر هویت دینی و مردمی نظام - را به عنوان جاده صاف‌کن سیطره دوباره بر ایران مورد حمایت خود دارند اما حتی در نهایت - به دلیل کینه‌توز بودن آمریکایی‌ها - آنان را نیز تحمل نمی‌کنند. آنان تسخیر لانه جاسوسی را هیچگاه از یاد نخواهند برد.

اما عجیب این است که یک عده‌ای به نام «تحلیل واقع‌بینانه» دنبال ترسیم چهره‌ای منطقی و قابل تعامل از آمریکا هستند و شب و روز تلاش می‌کنند تا حساب آمریکا را از حساب اقدامات رژیم سعودی و رژیم اسرائیل و عوامل بسیار کوچکتری نظیر بحرین و قطر که اساسا در مواجهه با قدرت ایران به حساب نمی‌آیند، جدا معرفی نمایند.

اگر این تصویر را بپذیریم باید به ملک سلمان و امیرخلیفه و امیر تمیم مدال شجاعت و اقتدار بدهیم که توامان توانسته‌اند در برابر آمریکا و ایران بایستند و حدود 10 ماه با مردم مقاوم یمن و 5 سال با مردم مظلوم بحرین بجنگند! در این میان طرح چنین موضوعاتی در داخل ایران اگر حالت طبیعی داشته باشد یعنی مثلا یک کسانی در روزنامه چیزی بنویسند، مهم نیست. مهم این است که کسانی که خودشان برای حل مسایل با عربستان و ترکیه و رژیم‌های ناچیزی نظیر بحرین و قطر همه تلاش‌های خود را بکار بسته‌اند و به هیچ موفقیتی نرسیده‌اند، این منطق سست را ترویج می‌نمایند.

جدانمایی اقدامات عربستان از سیاست‌های آمریکا خدمت بزرگی هم به آمریکا و هم به عربستان است چرا که دامن یکی را از اتهام مشارکت در جنایات پاک می‌کند و دامن دیگری را از وابستگی به آمریکا و هم‌پیمانی با اسرائیل. حالا خبرهای واقعی چیست؟ یکی از خبرهای واقعی این است که هواپیماهای سعودی در آسمان یمن توسط جنگنده‌های آمریکایی بمب و بنزین دریافت می‌کنند یک خبر واقعی از نوعی دیگر این است که تا پیش از بحث حمله به الرمادی عراق، هواپیماهای جنگی آمریکا دهها بار در مناطقی از استانهای الدیالی و صلاح‌الدین که تروریست‌ها در محاصره ارتش و حشدالشعبی بودند، محموله‌های جنگی، غذایی و دارویی ریخت و جنگ ارتش و مردم عراق با آنان را طایفه‌ای لقب داد! این چهره بی‌نقاب و طبیعی آمریکاست.

اینکه آمریکا در همان روز بتونیزه شدن قلب راکتور آب سنگین اراک، توانایی دفاعی ایران را نشانه رفت و نفوذ منطقه‌ای  ایران را نیز غیرقابل تحمل خواند، این چهره بی‌نقاب و طبیعی آمریکاست و اینکه دستگاههایی در ایران راه افتاده‌اند تا حساب آمریکا را از جنایات و ظلم‌ها بر ایران جدا کرده و قول و قرارهای جلسه‌ای آنان را قابل اعتماد معرفی کنند، یک آمریکای خیالی است.

اما برای این گزاره که حساب آمریکا از حساب خصومت‌ورزی‌های رژیم صهیونیستی و رژیم عربستان و رژیمک‌هایی نظیر بحرین و قطر جدا نیست بلکه آنچه این رژیم‌ها دنبال می‌کنند ایفای نقش در یک طرح آمریکایی است، نکات زیر وجود دارد:

1- از دورانی که مشخص شد شوروی از یک نظام معارض غرب به یک نظام درگیر مشکلات داخلی خود تبدیل شده است، یعنی از اوائل دهه 1360 تاکنون، ایران و اسلام‌گرایی مشکل اصلی آمریکا و بقیه کشورهای غربی و رژیم‌های ارتجاعی و سکولار وابسته به آن بوده است و تاکنون هیچ واقعه‌ای با فرض اینکه با منافع آمریکا و... ناخوان باشد، نتوانسته‌است جای مشکل ایران و اسلامگرایی را برای آمریکا و... بگیرد. هنری کیسینجر که نماد برجسته تفکر سیستمی آمریکا به حساب می‌آید، با صراحت گفت: «داعش و تروریزم موقتی و میراست اما آنکه ماندگار است و غلبه بر آن به این سادگی‌ها نیست، ایران و تاثیرات ناشی از آن بر منطقه حساس خاورمیانه است.»

بنابراین واضح است که در هیات حاکمه آمریکا درباره ایران اجماع وجود دارد و بحث برخورد و کنترل ایران در آنجا یک مسئله اختلافی نیست و از این روست که طرح‌های ضد ایرانی در مجلس نمایندگان آمریکا تقریبا مخالف ندارد و با اجماع - ونه اکثریت - به تصویب می‌رسد.

2- سیاست آمریکا درباره رژیم صهیونیستی کاملا مشخص است. اسرائیل ضمن آنکه معبر اصلی اجرای سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه طی بیش از 6 دهه گذشته بوده، در عین حال بقاء و برتری منطقه‌ای آن از سیاست‌های مبنایی و خلل‌ناپذیر آمریکا به حساب می‌آید و همه رئیس‌جمهورهای دمکرات و جمهوری‌خواه آمریکا با صراحت بر آن تاکید کرده‌اند. از سوی دیگر طبع ملت‌های عرب و ترک درباره  اسرائیل کاملا مشخص است و هیچ ملتی در منطقه نیست که به رژیم تل‌آویو اعتماد داشته باشد و بقاء آن را برتابد. سوال این است که چطور می‌شود که در عربستان و ترکیه مردم با رژیم صهیونیستی و یهودیت سیاسی بشدت مخالفند و سیاست‌های عربستان و ترکیه در تنش‌آفرینی مورد قبول آمریکا نیست اما روابط عربستان و ترکیه و بعضی دولت‌های دیگر با اسرائیل توسعه‌یافته و از شکل غیررسمی در حال تبدیل شدن به شکل رسمی است؟

اگر دولت‌های ترکیه، عربستان و... مستقل عمل می‌کردند باید به تمایلات مردم خود که پایه بقاء حکومت آنان است، توجه می‌کردند و همزمان با لبه تیز حمله به ایران، لبه تیز حملات خود به سمت اسرائیل هم می‌بردند. چطور در یک جا توسعه خصومت است و در یک جا توسعه روابط؟ در مورد عملکرد گروههای تروریستی نظیر داعش، جبههًْ‌النصره، احرار الشام و... هم همین مسئله مطرح است.

3- مقامات آمریکا در سال 2007 با صراحت اعلام کردند که سیاست مداخله مستقیم  علیه مردم منطقه به ضرر آمریکا و به نفع ایران تمام شده است. جمعبندی رسمی که مقامات دولت بوش در آغاز سال 2007 در محافل آمریکا از جمله مجلس نمایندگان آن بیان کردند که به راحتی از طریق جستجو در پایگاههای اینترنتی قابل دستیابی است، این بود که سیاست‌های نظامی ما در این 8 سال - در فاصله 2000 تا 2007 - آمریکا را در میان مسلمین به عنوان عامل بدبختی و ایران را به عنوان فرشته نجات معرفی کرد، و این با سیاست و منافع ما سازگار نیست و لذا باید فعلا سخن گفتن از خاورمیانه جدید را رها کنیم و سخن گفتن از ثبات را جایگزین آن نمائیم. از آن زمان قرار شد با اقدامات درون منطقه‌ای، ایران به عامل بی‌ثباتی و آمریکا به عامل ثبات تبدیل - یعنی معرفی - شود!  جنگ‌های نیابتی در این تاریخ در دستور کار قرار گرفت و حدود سه سال بعد اولین آثار آن با اقدامات حاد بعضی از گروههای نوظهور مسلح بنام مذهب یا قوم در منطقه ظاهر گردید و تا امروز رو به توسعه نهاده و حتی به شکل بسیار وقیح آن تبدیل شده که جنگ کشور ثروتمند عربستان عرب علیه کشور فقیر یمن عرب و اقدام دولت نیجریه در کشتار صدها نفر از شیعیان در زاریا و به شهادت رساندن رسمی عالم بزرگواری مثل آیت‌اله النمر، جلوه‌های جدید آن است. آری این است چهره بی‌رتوش آمریکا و ماهیت حوادث منطقه.


**رؤیای خاورمیانه سازشکار!

مجتبی اصغری در سرمقاله امروز روزنامه وطن امروز نوشت: وضع عربستان پس از اعتراضات گسترده جهانی به اعدام یک «اندیشمند مسلمان منتقد» بسیار ناامیدکننده است. ابزارهای ارتباطی راه تحقیق برای هر مسلمان و غیرمسلمانی را برای تفحص در اندیشه‌ها و خواسته‌های شیعیان حجاز آسان کرده است. روایت تاریخی مستند حاکی از آن است که شیخ النمر هیچگاه در نقشی مشابه برخی مفتی‌های وهابی لبنان یا سوریه و خود عربستان ظاهر نشد و هدایتگر مسلمان‌کشی و مبارزات مسلحانه در جوامع اسلامی نبود. آیت‌الله نمر یک مصلح دوراندیش بود که به جامعه خود هویتی برگرفته از اسلام ناب می‌بخشید و اکنون به شمشیر داعشی‌های حکومتی، جاودانه شده است.

اعدام نمر تاریخ انقضای «روایت مذهبی کذب وهابیت» از اسلام محمدی را نزدیک کرده است. به نحوی که مشهورترین تحلیلگران جهان از آشکار شدن زاویه شدید آل‌سعود با مفاهیم اصیل اسلامی و تاثیر آن بر بینش مردم منطقه سخن می‌گویند. شاید گمان کنید با پایان یافتن موج «بیداری اسلامی» و شکست اولین حکومت‌های به اصطلاح انقلابی، جوانان منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا دست از «اسلام‌گرایی» شسته‌اند و دیگر چندان مهم نیست که مشخص شود حق با «داعش» است و «آل‌سعود» یا....

  خاموشی بیداری اسلامی؟

موسسه پژوهشی زاگبی، سال 2015 تحقیقی آماری در کشورهای اسلامی منطقه با رأی‌گیری از 5374 جوان مسلمان را آغاز کرد. در این تحقیق مشخص شد اکثریت جوامع اسلامی نسبت به «هویت اسلامی» خود بسیار حساس هستند و میان وسوسه‌های جامعه امروز و دین  احساس تنش می‌کنند و به عبارت ساده از وضعیت جوامع خود راضی نیستند.

جوانان مسلمان در پاسخ به مهم‌ترین جنبه بروز ایمان در زندگی اجتماعی از «اخلاق اسلامی» نام بردند و اکثریت پرسش‌شوندگان با این موضوع که «دین باعث عقب‌ماندگی جوامع عرب است» مخالفت کردند. همچنین اغلب شرکت‌کنندگان معتقد بودند «دین نقش کلیدی در آینده جامعه آنها دارد» و «دولت موظف است اطمینان پیدا کند گفتمان مذهبی که در جامعه استفاده می‌شود به تحریک مسلمانان ضد یکدیگر، خشونت‌افزایی و نفرت‌پراکنی منجر نمی‌شود».

پس مشخص شد نتیجه 6 سال تلاش آل‌سعود با حمایت آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی، برای معرفی «وهابیت داعشی» به عنوان «اسلام اصیل» چیست و چرا حتی دیگر آمریکا نیز قادر به حفظ آل‌سعود به عنوان «خادم الحرمین الشریفین» و مدعیان خلافت اسلامی نیست.

جوانان مسلمان خاورمیانه در حال تکاپو برای بازسازی هژمونی حاکمیت اسلام در جوامع خود هستند و از تفکر به نسخه اسلام حقیقی و نقش آن در حکومت و جامعه لذت می‌برند. این همان موجی است که در دور اول «بیداری اسلامی» با فتنه‌های آمریکایی- صهیونیستی به روی کار آمدن «اخوانی‌های سلفی» در اغلب کشورهای درگیر انجامید و نسخه حکومتی ناقص آنها نیز به سبب شراکت فکری با سعودی‌ها، به سرعت شکست خورد. غرب از اندیشیدن به گزینه بعدی جوانان خاورمیانه در موج‌های بعدی اسلام‌خواهی در هراس است و این همان موضوعی است که در کلام امام خامنه‌ای اینگونه متبلور شد: «شعله بیداری اسلامی در جهان خاموش شدنی نیست».

  در انتظار انقلاب‌های اسلامی

موسسه پژوهشی جیمز زاگبی صهیونیست در پایان مطالعه آماری خود جوانان جوامع مسلمان را اینگونه توصیف می‌کند: «هزاره مسلمانان عرب، در حال مبارزه برای پیدا کردن جای خود در جهانی است که به سرعت در حال تغییر است. آنها نه یک نسل از دست رفته هستند و نه یک توده بی‌شکل و بی‌فکر، بدون ایده‌های قطعی در مورد نحوه اداره جامعه‌ای که بزودی به ارث می‌برند».
زاگبی نتیجه می‌گیرد: «جوانان مسلمان کشورهای عرب ترسو نیستند و نباید اصرار آنها بر توانایی ایجاد تغییر را نادیده گرفت».
 
پس اسلام سکولار آمریکایی که هم‌اکنون توسط دست‌نشاندگان آمریکا در مصر و تونس و ترکیه و اردن و امارات و... حاکم بر مردم است، اقناع فکری و اجتماعی ایجاد نکرده، چرا که بی‌علاقه به اجرای قوانین اسلام در بعد حاکمیت است. اسلام سلفی و وهابی نیز به لطف آمریکا به طور کامل روی پرده رفت و در اکران عمومی فاجعه‌آفرین شد! به نحوی که جمعیت و انرژی مسلمانان را در «برادرکشی» و انحراف از اهداف حقیقی جهان اسلام شامل مبارزه با صهیونیسم و عدالت‌افزایی و پیشرفت و آبادانی جوامع اسلامی هدر داد.

با نسخه بعدی از زبان کارمن بن لادن، همسر یسلام - برادر بزرگ‌تر اسامه بن لادن- از کتاب «در قلمرو پادشاهان» آشنا شوید: «آیت‌الله خمینی اعلام کرد در اسلام چیزی به نام «شاه  مسلمین» وجود ندارد! او دولت وهابی عربستان را بشدت به باد انتقاد گرفته بود و این به معنای ترسی عمیق بود که به جان خانواده سلطنتی و اعیان و اشراف عرب افتاده بود. آنها منافع خود را به کلی در خطر می‌دیدند. یسلام و برادرانش نیز دست و پای خود را گم کرده بودند و نمی‌دانستند چه کار باید بکنند. اگر چه می‌ترسیدم اما می‌دانستم خطر مستقیما تهدیدم نمی‌کند ولی خانواده سلطنتی دچار اضطراب و سردرگمی شده بودند. آنها می‌ترسیدند و می‌دانستند همه چیزشان را خواهند باخت! انقلاب اسلامی ایران، نقش آنها در عالم اسلام را به کلی زیر سوال برده بود و تاثیرات آن حتی در مردم کوچه و خیابان نیز مشهود بود».

آمریکا، برادر  مسلمین!

آمریکا بشدت نیاز دارد در موقعیت نزدیک به فروپاشی آل‌سعود، به عنوان ولی‌نعمت خودساخته مسلمانان، به سرعت مدیریت و کنترل خود بر ایران را برای حفظ قدرت تاثیرگذاری بر آینده خاورمیانه، افزایش دهد. علت تلاش مضاعف جان کری، برای تبدیل مذاکرات به اصطلاح صلح سوریه و یمن به گفت‌وگوهای مستقیم «ایران و عربستان» با میانجیگری خود آمریکایی‌ها، کاهش تفاوت مشهود «آل‌سعود» به عنوان دست‌نشانده آمریکا در منطقه و ایران به عنوان یک حاکمیت مردمی اسلامی با استقلال در حوزه سیاست خارجی در چشم مردم مسلمان منطقه است؛ نمایش خطرناک «آمریکا؛ برادر بزرگ‌تر مسلمانان»  که با درایت رهبر حکیم انقلاب به سرعت خنثی شد. این همان نقشه «سازش خاورمیانه» است که آمریکایی‌ها «ایران» را کلید آن می‌خوانند، چرا که الگوی موج بعدی «بیداری اسلامی»، دیگر سعودی‌ها نخواهند بود!

متاسفانه دستگاه سیاست خارجی کشورمان به دلایلی نامعلوم از درک سیاست آمریکا در تضعیف مکرر مولفه‌های قدرت نرم ایران برای تبدیل جمهوری اسلامی به نسخه‌ای تحریف شده و سازشکار، ناتوان بوده است. سازشی که بناست همچون تلاش‌های آشکار آل‌سعود و صهیونیسم در منطقه به دوام اسرائیل غاصب بینجامد و مردم منطقه را به کاریکاتوری از یک «حکومت مستقل غربگرا» راضی کند!

در خط سیر روابط ایران و عربستان در سال بحرانی 2015  نوعی تلاش محسوس برای اعطای «هویت مستقل» از آمریکا به آل‌سعود مشاهده می‌شود. سیاست نامکشوفی که عینا همزمان با صدور فرمان رسانه‌ای عوامل راکفلرها مبنی بر «آغاز گفت‌وگوهای دوجانبه ایران و عربستان در اسرع وقت»، پرونده جرائم مکرر آل‌سعود ضد مردم کشورمان را به قول خود آقایان، بی‌توجه به عصبانیت شدید مردم، «هضم کرده» و به حکم آمریکا «خویشتنداری» به خرج می‌دهد! در همان حال آل‌سعود را «مخالف مستقل برجام» در منطقه معرفی می‌کند که نفت را ارزان کرده تا انتقام برجام را از ایران بستاند!

کجای این تئوری‌پردازی فانتزی منطبق بر واقعیات است؟  نتیجه 2 سال خویشتنداری بی‌موقع و بی‌وقت، گستاخی و دوام بیشتر سعودی به عنوان آخرین امید منطقه‌ای آمریکا و مادر تروریست‌های مسلمان‌کش خادم اسرائیل در منطقه است.

شکایت از سعودی به آمریکا!

صحبت از خاندان پرخرج و مفسدی است که به علت رویارویی با «بحران مشروعیت و مقبولیت» در منطقه، دیگر نمی‌تواند عبای «خلافت اسلامی» را بر دوش نگه دارد و ترسش از «موقعیت‌های دشوار آینده نزدیک» است که حتی آمریکا نیز از توان مدیریت آنها به نفع سعودی‌ها برخوردار نیست.

 با توجه به این موارد، شکایت بردن از عربستان به درگاه آمریکایی «نیویورک تایمز» با ادبیاتی تند که حتی پس از فاجعه حمله به سفارت ایران در لبنان، معرفی حجاج ایرانی به عنوان عوامل بروز فاجعه منا، تعدی به 2 نوجوان ایرانی، اجرای حکم اعدام شیخ نمر و جنگ یمن و سوریه نیز هرگز مشاهده نشد، حرکتی قابل تامل است!

 آیا هدف از این موضع‌گیری تند پس از مدت‌ها تاکید بر «رفاقت با آل‌سعود» و بی‌توجهی به حقوق از دست رفته ایرانیان و تبریک وزارت عادل الجبیر در بحبوحه بحران‌سازی‌های روزانه سعودی‌ها در جهان اسلام؛ پس از حرکت انقلابی و خودجوش مردم در قیام ضدآل‌سعود و صدور بیانیه عجیب رئیس‌جمهور، نوعی تلاش برای بازگرداندن قطار واژگون دیپلماسی انفعال به ریل «میانجیگری آمریکا» در بحران‌های منطقه است؟

آشکار شدن صف‌بندی حکومت‌های حامی «اسلام آمریکایی» در برابر جمهوری اسلامی ایران، طبیعتا به ضرر سعودی‌هاست. آیا پشت‌پرده سکوت چند ساله غربگرایان در برابر تضییع مکرر حقوق ایرانیان و این فریاد دیرهنگام در نیویورک‌تایمز پس از شور انقلابی مردم منطقه، ترغیب ملت‌های منطقه به پرهیز از «انقلابی‌گری» و شکایت بردن به رسانه‌های آمریکایی است؟!


** مقابله با نفوذ، به سبك اصولگرايان

روزنامه اعتماد در سرمقاله شماره امروز خود نوشت: هنگامي كه مساله نفوذ از سوي مقام معظم رهبري مطرح شد، از همان موقع مي‌شد حدس زد كه برخي افراد با ساده كردن اين مساله، در اندازه‌هاي ذهن خود، از آن تعبيري وارونه ارايه خواهند كرد. كاري كه در گذشته نيز با موضوعات مطروحه ديگر شد و موجب اعتراض. قضيه نفوذ نه چيز جديدي است و نه حتي غيرطبيعي. همه كشورها به تناسب تامين اهداف و رسالت‌ها و منافع خود مي‌كوشند كه با استفاده از شيوه‌هاي مرسوم و غيرمرسوم نفوذ كنند. نفوذ بر دو نوع سخت‌افزاري و نرم‌افزاري است. آنچه بيشتر به چشم مي‌آيد نفوذ سخت‌افزاري است كه افراد خاصي را آموزش يا در ميان گروه هدف نفوذ دهند. نفوذ نرم‌افزاري همان است كه در طول تاريخ شاهدش بوده‌ايم. نفوذ در ذهن و فكر طرف مقابل است. اديان و مكاتب نيز هركدام سعي در نفوذ در ديگران دارند بخش اصلي نفوذ از نوع دوم است.

مقابله با هركدام از انواع نفوذ، الزامات خود را دارد. با نفوذ سخت‌افزاري بايد از طريق سخت‌افزاري مقابله كرد. آنان را شناسايي و خنثي كرد. ولي با نفوذ نرم‌افزاري نمي‌توان از طريق سخت‌افزار مقابله كرد. چه‌بسا مقابله سخت‌افزاري نتيجه معكوس دهد و مردم را به كه منع مي‌شوند حريص‌تر كند. در مقابل اگر نيروهايي باشند كه به جاي تمايز ميان اين دو نوع نفوذ، مفهوم و مصداق نفوذ را تغيير دهند، بيشترين خدمت را به مساله نفوذ كرده‌اند. در هفته گذشته دو مورد از اين تغيير دادن معناي نفوذ را شاهد بوديم. اين كار مشابه آن تمثيلي است كه امام علي(ع) فرمودند مبني بر اينكه زماني مي‌رسد كه اسلام را مثل پوستين وارونه مي‌پوشند.

چهره زشتي از آن به نمايش درمي‌آيد كه مثل پوستين وارونه است. در نخستين نمونه يكي از مسوولان محترم، حمله‌كنندگان به سفارت عربستان را سلطنت‌طلب‌ها معرفي كرده است. بگذريم از اينكه با گذشت ٣٧ سال پس از سلطنت و راي ٩٨ درصدي به جمهوري اسلامي، معلوم نيست كه اصولا چه كسي در اين كشور سلطنت‌طلب است كه به خود اجازه چنين اقدامي را دهد؟ ولي اين نحوه از تحليل نفوذ، به نوعي ساده كردن و تحريف واقعيت نفوذ است. اينكه سلطنت‌‌طلب‌ها به ميان افراد حمله‌كننده به سفارت عربستان نفوذ كرده باشند، موجب تحريف واقعيت مي‌شود. اينكه اسيدپاشان يا قاتلان زنجيره‌اي را نيز كار نفوذي‌ها بدانيم، همگي به معناي آن است كه نفوذ را از ماهيت اصلي خود خارج كرده‌ايم و به ابزاري براي توجيه رفتار خودمان تبديل كرده‌ايم و همين عمل، جامعه را دربرابر نفوذ ضربه‌پذير مي‌كند.

قضيه سخنان اين مسوول محترم را مي‌شد، هضم كرد چرا كه براساس گذشته، سخنان غيرمنتظره‌اي نبود. ولي اظهارات سخنرانان اصلي همايش اصولگرايان را با چه تحليلي مي‌توان پذيرفت، آنجا كه دو سخنران اصلي آن اظهار داشتند كه:  «حالا كه امريكا مي‌خواهد به ايران بيايد، بايد سعي كنيم جلوي نفوذش را بگيريم. خطرناك‌ترين نفوذ اين است كه در دو مركز تصميم‌گيري خبرگان رهبري كه مي‌خواهد به‌وقت خود به وظيفه‌اش عمل كند و مجلس شوراي اسلامي نفوذ كند. . . خطر نفوذ هميشه بوده اما در انتخابات مجلس دهم نمايان‌تر شده است، يكي از راه‌هاي نفوذ اين است كه مانع وحدت اصولگرايان شوند.»

پرسشي كه براي يك ناظر بي‌طرف به وجود مي‌آيد اين است كه چه ربطي ميان نفوذ و عدم وحدت اصولگرايان وجود دارد؟ نكند امريكايي‌ها در ميان دوستان، كساني را فرستاده‌اند كه مانع از وحدت شوند؟ خوب مگر هر مشكلي وجود دارد بايد آن را به نفوذ ربط داد؟ آيا در گذشته كه ميان اصولگرايان وحدت برقرار نشد، به دليل وجود نفوذ بود؟ نفوذ سخت‌افزاري يا نرم‌افزاري؟ اگر سخت‌افزاري است، كه بايد نفوذكنندگان را معرفي كنيد و اگر نرم‌افزاري است، بايد انديشه‌ها و ذهنيت‌هاي موردنظر را شرح و ديگران را نسبت به آنها پرهيز داد.

آيا در سال ١٣٨٨ كه به وحدت رسيديد و همه از احمدي‌نژاد حمايت كرديد، راه نفوذ بسته شده بود؟ از سوي ديگر، يعني چه كه مي‌خواهند از طريق مجلس خبرگان و مجلس شورا، نفوذ كنند. اگر منظورتان نفوذ نرم‌افزاري است، مبادا درصدد برآييد كه با استفاده از ابزار مادي و تمسك به قانون مانع از حضور رقباي خود در انتخابات با توجيه جلوگيري خيالي از نفوذ شويد كه اين خيلي خطرناك است و نه‌تنها مشكل اصولگرايان را حل نمي‌كند، بلكه تشديد هم مي‌كند. در اين صورت بهتر است مولفه‌هاي اين نوع از نفوذ را بيان كنيد و راه‌هاي مقابله فكري خودتان با آن را عرضه كنيد. ولي اگر منظورتان نفوذ سخت‌افزاري است كه طبعا قانون دارد و اجراي آن مورد حمايت است و نبايد فراتر از آن چيزي خواست.

اگر منظور اصولگرايان از نفوذ واضح شود، در اين صورت خواهيم ديد كه ابعاد مساله موردنظر آنان در ايران، روز به روز گسترده‌تر شده است و اين مي‌رساند كه شيوه‌هاي مقابله با آن ناكارآمد و نادرست بوده است. شايد هم از اساس درك درستي از ابعاد و ويژگي‌هاي نفوذ نداشته‌اند. به نظر مي‌رسد كه دوستان اصولگرا در حال فرافكني مشكلات داخلي خود هستند.

آنان كه در جريان انتخابات ١٣٩٢، دچار يك بحران جدي شدند، هنوز متوجه ابعاد اين بحران نيستند و گمان مي‌كنند كه با تكيه به گروه جديد طرفدار احمدي‌نژاد مي‌توانند برخي از افراد خود را وارد مجلس كنند. در حالي كه چنين نيست. مشترك شدن ليست آنان به ضرر اصولگرايان واقعي است و نفع اصلي را گروه احمدي‌نژاد خواهد برد.

زيرا گروه «يكتا» آراي خود را دارد. آرايي كه براي پيروزي كفايت نمي‌كند و نيازمند حمايت گروه‌هاي ديگر است. ولي نكته اينجاست كه طرفداران يكتا چنان ماهيتي دارند كه راي خود را به ساير گروه‌هاي اصولگرا نخواهند داد. بنابراين آنان در پي ارتزاق از آراي ائتلاف هستند. نفوذپذيري واقعي براي اصولگرايان اينجاست و نه از سوي ديگران. راه‌حل نيز تن دادن به يك رقابت قانوني و مسالمت‌آميز است.

اين به نفع نهاد مجلس است. شايد وحدت موردنظر اصولگرايان براي اصلاح‌طلبان هم خوب باشد، زيرا با دوقطبي كردن خودشان و احمدي‌نژاد، برنده قطعي بازي در شهرهاي بزرگ و اصلي كشور خواهند بود و در اين ميان اصولگرايان واقعي هستند كه زير دست و پاي اين دو گروه لِه مي‌شوند، ولي اين اتفاق به نفع نهاد مجلس نيست. اگر انتخابات چندقطبي باشد به نفع همه است. البته اگر ردصلاحيت‌ها زياد نباشد، به احتمال فراوان اصلاح‌طلبان نيز داراي دو ليست خواهند بود و به چندقطبي شدن كمك مي‌كند، ولي ردصلاحيت گسترده كه اميدواريم رخ ندهد، نتيجه معكوس و دوقطبي خواهد داشت.


** آب به آسیاب رقیب

احمد غلامی در سرمقاله روزنامه شرق نوشت: این بار می‌خواهم آب به آسیاب رقیب بریزم و با برخوردی به‌ظاهر صادقانه و از سر خیرخواهی، اصولگرایان و رسانه‌هاشان را نقد و تحلیل کنم، تا بگویم چرا جایگاه و به‌معنای دقیق‌تر اثرگذاری سابق را ندارند. شاید این‌دست تحلیل‌ها به فکرشان وادارد و دست از برخوردهای گذشته بردارند.

گرچه بعید است چنین شود و هنوز که هنوز است آنها بی‌بدیل در عرصه‌های ممنوعه سیاست، یکه‌تازی می‌کنند و ممکن نیست در همین دوران هم از میان رسانه‌های منتقد و مخالفِ آنها کسی جرئت کند یا هوس هماوردی با این‌ رسانه‌ها به سرش بزند. از همین‌جا می‌توان نتیجه گرفت که ضعف موجود در اصولگرایان و رسانه‌هاشان با دولت یازدهم ارتباطی ندارد. آنها از این لحاظ، همان اقتدار سابق را دارند که درست یا غلط در تمام دولت‌ها حرف‌شان را به کرسی بنشانند. اما در مواجهه با دولت یازدهم در این امر ناکارآمداند و این ناکارآمدی به قدرت دولت روحانی بازنمی‌گردد، بلکه تماما ناشی از ضعف حاکم بر اصولگرایان و رسانه‌هاشان است.

به‌راستی چه چیز این‌گونه ضعیف‌شان کرده است؟ برای اصولگرایان و رسانه‌هاشان، دوران اصلاحات، دورانِ طلایی محسوب می‌شود و جالب اینکه اصلاح‌طلبان و روزنامه‌هاشان نیز همان روزگار را دوران طلایی خود می‌دانند. بالاخره اصولگرایان و اصلاح‌طلبان در این نکته نوستالژیک اتفاق‌نظر دارند که در دولت اصلاحات، اثرگذارتر بودند. ناگفته پیداست که اصلاح‌طلبان و رسانه‌هاشان در مقایسه با اصولگرایان، در وضعیت بهتری قرار دارند.

اما اگر بخواهیم از مقایسه‌های کلاسیک، یعنی «قیاس» بین خود و دیگری دست برداریم و به «تفاوتِ» خود با خود بپردازیم، نتیجه‌ای دیگر به‌دست می‌آید، اینکه اصلاح‌طلبان امروز با اصلاح‌طلبان دیروز در اثرگذاری بسیار ناتوان‌تر شده‌اند. اصلاح‌طلبان همیشه در عقبه خود مردمی را داشته‌اند.

این مردم، به‌دلیل مواضع و برخوردهای آنها در این سالیان کم‌وزیاد شده‌اند اما به‌کلی از بین نرفته‌اند. اصولگرایان هم «ما نیز مردمی» بوده‌اند که طرفدارانشان را با شمایلی هویتی و گاه منفعتی سر‌و‌سامان داده و وارد کارزارهای انتخاباتی کرده و برخی مواقع هم در برابر مخالفانشان قرار داده‌اند. اصولگرایان و رسانه‌هاشان تا قبل از خرداد نودودو، همواره کم‌وزیاد قدرتِ هژمونیک‌کردن افکار و خواسته‌هاشان را داشته‌اند اما اینک قادر نیستند جریانی را در جامعه راهبری کنند، حتا جریانی کاملا کلاسیک و گوش‌به‌فرمان را.

زمان زیادی از دورانی نگذشته که رسانه‌های اصولگرا می‌توانستند فکر یا موضعی سیاسی را تبلیغ و طرفدارانشان را تهییج کنند تا ایده‌ای سیاسی عملیاتی شود، یا برعکس اگر طرفدارانشان دست به عمل سیاسی خودانگیخته یا برساخته زدند، به‌سرعت آن را تئوریزه کرده، شکل و محتوایی جدی به آن بدهند تا از آنِ خود کنند. اگر اصولگرایان و رسانه‌هاشان بپذیرند که اثرگذاری‌ خود را از دست داده‌اند باید علت را در درون خود جست‌وجو کنند. پرتاب این پرسش به بیرون از دایره خودی‌ها فقط ناامیدی و یأس‌شان را تسکین خواهد داد، وگرنه واقعیت همواره پابرجاست.

این روزها اصولگرایان از سیاست، بسیار آموخته‌اند و گرچه این تجربیات را به‌کار نمی‌بندند، اما آموخته‌اند که سیاست، تنها شناختِ سیاست یا نیروهای سیاسی نیست، که ابداع و خلق سیاست است؛ ایده‌ای که هم اصولگرایان و هم اصلاح‌طلبان به آن نیازی جدی دارند. اصولگرایان تا دیروز با تئوری دوگانه‌سازی ارزش‌ها و ضدارزش‌ها توانستند هر از چند گاهی در رقابت‌ها و جدل‌های سیاسی پیروز میدان باشند، اما اصرار و استفاده بیش از حد از این تئوری در گذر زمان، نتیجه‌ معکوس داد.

از نمونه‌های بارز آن هم، کُدگذاری روزنامه‌های اصلاح‌طلب به روزنامه‌های «زنجیره‌ای» بود. این کدگذاری‌ها ابتدا موجب شد اصولگرایان به رسانه‌های اصلاح‌طلب بی‌اعتماد شوند و بر آنها خشم گیرند، اما در گذر زمان و با پافشاری این روزنامه‌ها بر مواضع‌شان و از سوی دیگر عملکرد اصولگرایان خصوصا در دوره احمدی‌نژاد، موجب شد کدگذاری زنجیره‌ای نه‌تنها ضدارزش‌بودن را تداعی نکند، که ‌نوعی ارزش را نیز نشان دهد. دامنه این رویکرد به جایی رسید که اصولگرایان با گرته‌برداری از کدگذاری روزنامه‌های اصلاح‌طلب، دست به برخوردهای زنجیره‌ای با رویدادهای داخلی و خارجی زدند.

سیاست، شناختِ سیاست و تبعات و نیروهای تأثیرگذار در آن نیست. سیاست، ابداع و خلق آن است. در این زمینه پیامد ناخواسته رفتار رسانه‌های اصولگرا، سیاستی خلق کرد به نفع اصلاح‌طلبان. وقت آن رسیده که اصولگرایان و رسانه‌هاشان بدانند با برخوردهای پوزیتیویستی نمی‌توانند سیاستی ابداع کنند.

زیرا همواره در مسائل به‌دنبال علت می‌گردند و بعد که علت را یافتند به اثبات آن می‌پردازند. در کوتاه‌مدت با درشت‌نمایی و حذف معلول‌ها می‌توان به نتیجه دلخواه رسید اما معلول‌ها همواره یک علت یا علت‌های ثابت ندارند.

 دل‌دردِ یک بیمار تنها به‌خاطر پرخوری نیست و می‌تواند چند علت دیگر داشته باشد. کمتر زمانی پیش آمده که اصولگرایان دست به تبیین و تحلیلِ علت‌ها بزنند. هرکس هم که نقدشان کرده و بر آنها خُرده‌ای گرفته، با شبیه‌سازی و تک‌صداکردنِ صداهای متفاوت در مقام پاسخ برآمده‌اند. یعنی علت‌ها را مقایسه کرده‌اند اما از این قیاس به تفاوت‌ها نرسیده‌اند، بلکه به مشابهت دست یافتند.

با کنارگذاشتن تفاوت‌ها و چنگ‌زدن به تشابهات ساده‌تر، می‌توان معلول‌ها را حذف کرد. رسانه‌های اصولگرا پر از شبیه‌سازی منتقدان و مخالفانِ آنها با چهره‌ها و جریان‌های منفی صدر اسلام است. به نظر می‌رسد این روش هم اثرگذاری خود را حتا میان موافقان اصولگرایان از دست داده است. دیگر کمتر کسی است که به این شبیه‌سازی‌ها باور داشته باشد یا آن را جدی بگیرد.

 سیاست شناختِ سیاست نیست، خلق و ابداع آن است. مسئله‌ای که اصولگرایان و اصلاح‌طلبان باید بدانند. اینک پرسشِ دیگری پیش می‌آید: اگر اصولگرایان و رسانه‌هاشان قادر نیستند جریانی را راهبری کنند و تئوری‌ای را عملیاتی سازند، پس حیات آنها به چه چیزی وابسته است؟ شاید اصولگرایان و رسانه‌هاشان دیگر هژمونی پیشین را نداشته باشند، اما هنوز از اتوریته‌ای جدی برخوردارند؛ اتوریته‌ای که می‌تواند جایگاه آنها را حفظ کند و طرفداران‌شان را مجاب و مخالفان‌شان را مرعوب کند.  اما اگر آنها به همین نیرو (اتوریته) بسنده کنند، در آینده‌ای نزدیک پشیمان خواهند بود. با اتوریته، نه سیاستی خلق می‌شود و نه حتا شناختِ سیاست رخ می‌دهد. تکیه بر اتوریته، آخرین تیر ترکش سیاست است.


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • علی ۱۱:۲۶ - ۱۳۹۴/۱۰/۲۶
    0 0
    آمریکا با لغو تحریم ها زمین خاکی نفوذ را آسفالت خواهد کرد.
  • ۱۴:۱۸ - ۱۳۹۴/۱۰/۲۶
    0 0
    ایالات متحده دشمن اصلی ایران نیست بلکه دشمن اصلی ایران، آل سعود است.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس