به گزارش مشرق، بیست و هشتم ماه صفر سال 50 هجری قمری سالروز شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام مصادف است.
یکی از سؤالاتی که درباره امام حسن مجتبی(ع) مطرح میشود این است که چرا حضرت با «جعده»دختر «اشعث بن قیس» ازدواج کرد تا وی با زهر، ایشان را به شهادت برساند.
حجتالاسلام اسدالله محمدینیا از پژوهشگران حوزه علمیه قم در کتاب «امام حسن مجتبی(ع)؛ امیر کرامت»این پرسش را پاسخ داده است که در ادامه میخوانیم:
امام صادق (ع) فرمود:
اشعث بن قیس در خون امیرالمؤمنین (ع) شرکت کرد و دخترش جعده امام حسن (ع) را مسموم کرد و پسرش در خون امام حسین (ع) شرکت نمود.
با توجه به این حدیث شریف، چرا امام حسن مجتبی (ع) با جعده ازدواج نمود؟
آرامش روح و تقویت ایمان
اولاً: اگر چه ما حضرات ائمه (ع) را مصون از خطا و اشتباه میدانیم، ولی گاهی بیاختیار سؤالاتی به ذهن میآید و یا دیگران مطرح میکنند. در هر صورت پاسخ آن باید داده شود تا در اثر جواب قانعکننده، ذهن آرام گیرد و بر ایمان و اعتقاد انسان افزوده شود.
همانگونه که یک ویروس سرماخوردگی بسیار جزئی اگر رسیدگی نشود، بدن را از پا در میآورد، سؤال ذهنی هم به منزله یک ویروس فکری است که اگر پاسخ استدلالی و منطقی به آن داده نشود، به تدریج پایههای ایمان انسان را ضعیف میکند و شاید در مدت طولانی آن پایهها را فرو ریزد. بر همین اساس کسانی که اهل مطالعه دینی هستند و مسائل اعتقادی برایشان حل شده، از ایمان قویتری برخوردارند. اینک به سؤال مطرح شده به صورت مختصر پاسخ داده میشود.
فریب
احتمال دارد جعده از اول چنین نبوده و بعداً توسط معاویه فریب خورده باشد. بر همین اساس از برخی شواهد تاریخ استفاده میشود جعده اول با مسموم کردن امام حسن (ع) مخالفت کرد. بعد توسط اصرار دیگران راضی شد. چنانچه در زندگی دیگران هم از اول زن یا مرد خوب هستند، اما زمینه انحراف به تدریج به وجود میآید. آنچه مهم است این است که انسان هر لحظه مراقب خویش و خانوادهاش باشد.
هدف نزدیکی به مرکز قدرت
ازدواج امام مجتبی (ع) با جعده در زمان حکومت حضرت امیرالمؤمنین (ع) اتفاق افتاد. اشعث بن قیس مردی منافق و دنیاطلب بود و تلاش میکرد خود را به مرکز حکومت آن حضرت نزدیک کند تا به خیال خود از این رابطه استفاده کند و به مال و مقامی برسد. چنانچه امروز افرادی این چنیناند. پیشنهاد ازدواج دخترش را خود اشعث به حضرت امیر (ع) برای امام حسن (ع) داد و آن حضرت را در یک عمل انجام شده قرار داد.
قضیه از این قرار بود که حضرت علی (ع) ام عمران، دختر سعید بن قیس همدانی خواستگاری کرد که خود قیس از اصحاب و یاران خوب آن حضرت (ع) بود. سعید از حضرت علی (ع) در این مورد فرصت خواست تا با مادر دختر مشورت کند. وقتی از نزد آن حضرت خارج شد، با اشعث بن قیس روبهرو شد و ماجرای خواستگاری را به اشعث گفت. اشعث برای آنکه دخترش را به امام حسن (ع) بدهد، به سعید بن قیس گفت: چرا دخترت را به حسن بن علی میخواهی بدهی تا در آینده به شما فخر بفروشد و نسبت به دخترت بدی کند و دائم بگوید: من پسر پیامبرم! من پسر امیرالمؤمنین (ع) هستم؟!
بعد اشعث به سعید بن قیس گفت: میخواهی دخترت را به اقوامت بدهی؟
سعید سؤال کرد: آن فرد چه کسی است؟
اشعث گفت: پسر محمد!
در همان جا اشعث دختر سعید بن قیس را به عقد پسرش محمد در آورد و بدین صورت نگذاشت دختر سعید بن قیس با امام حسن (ع) ازدواج کند. بعد از اینکه اشعث این کار را کرد، خدمت حضرت امیر (ع) مشرف شد و گفت: شما برای حسن از دختر سعید خواستگاری کردی؟!
حضرت فرمود: بله.
اشعث گفت: میخواهی برای فرزندت کسی را معرفی کنی که از نظر خانوادگی بسیار شریفتر و از جهت حسب و نسب بسیار بزرگوارتر و از نظر زیبایی بسیار بالاتر است و از نظر مال ثروتمندتر است؟!
حضرت علی (ع) فرمود: در این مورد من با مردی صحبت کردم.
اشعث گفت: با آن کسی که صحبت کردی، دخترش ازدواج کرد.
حضرت علی (ع) فرمود: الان از نزد من خارج شد تا با زنش مشورت کند.
اشعث گفت: دخترش را من به عقد پسرم محمد در آوردم!
حضرت علی (ع) فرمود: چه زمانی؟!
اشعث گفت: همین الان دم درب!
حضرت علی (ع) دیدند با شگرد خاصی اشعث دختر سعید را به عقد پسرش در آورده است و از طرفی اشعث خودش این پیشنهاد را داده، چیزی نفرمود. لذا در همان جا اشعث دخترش را به عقد امام حسن (ع) در آورد.
بعد اشعث سعید بن قیس را دید. سعید به او گفت: ای اعور (گمراه، یک چشم) تو نیرنگ زدی!
اشعث به سعید گفت: اعور تو هستی! (وقتی پسر پیامبر از دخترت خواستگاری میکند،نباید معطل میکردی و نباید با زنت مشورت میکردی، بلکه باید به این امر افتخار میکردی و سریع قبول میکردی!)
بعد از اینکه گفتوگوی بین اشعث و سعید تمام شد، اشعث به امام حسن (ع) گفت: نمیخواهی همسرت را ببینی؟! وقتی امام (ع) موافقت کرد، اشعث به امام (ع) فرمود:
«لا تمشی و الله الا علی اردیه قومی، فقامت له کنده سماطین، و جعلت له اردیتها بسطا من بابه الی باب الاشعث».
به خدا قسم حرکت نمیکنی مگر اینکه عبا و ردای قوم کَنده را زیر پایت فرش میکنیم و بعد قبیله کنده در دو طرف (صف بستند) و از امام (ع) استقبال نمودند و در این مراسم استقبال به خاطر اظهار علاقه به امام حسن (ع) از درب منزل آن حضرت (ع) تا خانه اشعث را عباهایشان فرش کردند.
خلاف مردانگی
شاید کسی بگوید، حضرت علی (ع) قبول نمیکردند در جواب باید گفت: در میان عرب رسم بود وقتی کسی دخترش را به فردی به عنوان همسر پیشنهاد میداد، دست رد به سینه طرف زدن و قبول نکردن را خلاف مروت و مردانگی میدانستند. حضرت امیر (ع) نمیخواستند خلاف این رسم عمل کنند.
کار امام (ع) بر اساس حکمت و مصلحت
وانگهی وقتی ما حضرات ائمه اطهار (ع) را معصوم میدانیم و باور داریم آنان از هر گونه خطا و اشتباه مصوناند، باید بدانیم این ازدواج و امثال آن در اولیاء الهی، از روی اغراض و افکاری که در ذهن بسیاری است نبوده، بلکه آنان مصالح دین و جامعه را در نظر میگرفتند و با توجه به جهات مختلف آن کار را انجام میدادند، با توجه به این احتمالات و جهات دیگری که ذکر آن طول میکشد، ما نمیتوانیم بدون کمی دقت بگوییم چرا چنین ازدواجهایی صورت گرفته است.
مشابه آن در زندگی برخی از پیامبران (ص)
ثانیاً: این موضوع اختصاص به زندگی امام مجتبی (ع) ندارد بلکه بعضی از پیامبران در زندگی خود با همسران نالایق روبهرو بودند، اما آنان با همان زنانی که اسرار زندگیشان را فاش کردند و دشمنانشان را خوشحال نمودند و باعث مشکلات زیادی برای پیامبران شدند، ساختند تا مردم را با عمل به استحکام خانواده دعوت کنند و جلوی طلاق و فروپاشی نظام خانواده را بگیرند و الگوی صبر و استقامت برای امت خود باشند.
بر همین مبنا در قرآن کریم، در سوره تحریم، ماجرای شش زن را ذکر مینماید که یکی حضرت آسیه و دومی حضرت مریم است، اما آن چهار زن دیگر از زنان پیامبران بودند که باعث آزار و اذیت شوهران بینظیر خود در عالم شدند که دو تن از آنان از همسران رسول گرامی اسلام (ص) بودند که اسرار آن حضرت را فاش کردند و سبب زجر و اذیت آن حضرت شدند.
و آن دو تای دیگر یکی همسر حضرت نوح (ع) و دیگری همسر حضرت لوط (ع) بودند. همسر حضرت لوط (ع) زنی بود که خداوند حکیم بارها او را در قرآن کریم مورد سرزنش قرار داده است. زنی که منشأ هجوم مردان آلوده و اراذل و اوباش به منزل آن حضرت شدند. اما آن پیامبر الهی این زن خائن را تحمل کرد و خداوند در برابر ظلم و آزار و اذیتی که آن زن به حضرت لوط (ع) نمود، عذاب و زلزله وحشتناک و ویرانکنندهای فرستاد که او و قوم لوط را در هم کوبید و به عمرشان خاتمه داد و الان هم در عالم قبر، گرفتار عذاب دردناک الهی هستند.
زن حضرت هود (ع)
در زمان حضرت هود (ع) قوم آن حضرت در اثر گناه گرفتار خشکسالی شدند مردم به طرف منزل آن حضرت آمدند تا ایشان با انفاس قدسی خود برای آنها دعا کند ولی ایشان در منزل نبود. پیرزنی که از یک چشم نابینا بود، درب را باز کرد و مردم موضوع را به او گفتند.
آن زن در جواب گفت: اگر دعای هود مستجاب بود برای خودش دعا میکرد! مردم رفتند و حضرت هود را که مشغول کار بود پیدا کردند و ایشان دعا کرد و به مردم گفت روانه منازل خود شوید که خداوند باران فراوانی را بر شما نازل خواهد فرمود.
سپس مردم سخنان آن پیرزن را به آن حضرت گفتند. آن حضرت در پاسخ فرمود آن زن همسر من است برایش دعا کرد و فرمود: خداوند به وسیله ایشان که دشمن من است، مرا امتحان مینماید و این دشمنی که در اختیار من است و او را مراقبت میکنم تا کمتر آسیب برساند، بهتر است از دشمنی که رها باشد و بیشتر آسیب میرساند.
بنابراین ما در سیره و سبک زندگی برخی از پیامبران (ص) و ائمه اطهار و بعضی از علمای ربانی میبینیم همسرانشان نالایق بودند و در عین حال با صبر و حلم و بردباری آنان را تحمل نمودند و گاهی از اوقات نگذاشتند احدی از اخلاق بد و آزاردهنده روحی و جسمی زنانشان متوجه شود که یکی از آن اولیاء الهی، حضرت امام حسن مجتبی (ع) بود که با همسرش سوخت و ساخت تا مبادا کسانی که با اسلام کینه دارند، حضرت را مورد سرزنش قرار دهند.