
به گزارش مشرق، نام عباس جديدي يادآور خاطرات روزهايي است که ورزشدوستان ايراني پشت ويترين مغازهها ميايستادند و از تلويزيون آنها مسابقات کشتي قهرماني جهان را تماشا ميکردند. جديدي از نسلي از کشتيگيران است که خاطرات خوبي در ذهن مردم باقي گذاشتهاند؛ خاطراتي که اکثرشان با مدالهاي طلا و نقره در مسابقات مهم همراه بود. نام جديدي يادآور صحنههايي است که از سيماي ملي پخش ميشد و در آنها کشتيگير سنگينوزن ايران دستش را رو به آسمان ميگرفت و خدا را شکر ميکرد؛ شکر به خاطر پيروزي در مسابقات مهم. عباس جديدي که مهمان کافه خبر بود، از خاطرات روزهاي دور تعريف کرد و از اين حرف زد که چرا الان وارد سيستم کشتي کشور نميشود.
*عباس جديدي با اتفاقات مسابقات جهاني سال 1994 و بعد المپيک آتلانتا به يک چهره سرشناس بدل شد. درست است؟
آسمان بار امانت نتوانست کشيد / قرعه کار به نام من بيچاره زدند
بالاخره ما هم در گير و دار کشتي بوديم. شايد الان بگويم که اگر دوباره متولد بشوم دوباره کشتي گير بشوم اما اگر ملاک را بر انصاف قرار بدهيم من خيلي کشتي را دوست داشتم بطوريکه رفته رفته عاشق کشتي شدم. من مي خواستم براي تيمم هميشه سود و ثمر داشته باشم و شانه از بار مسئوليت خالي نکنم. من هميشه عاشق اين بودم که تيمم موفق بشود و اين اهميت و جديت را در خودم مي ديدم که تيمم را بالا بکشم. احساسم اين بود که در اردوها هيچ وقت ساز مخالف نمي زدم. و نشان اين حرفم اين است که من هيچ وقت در وزن خودم کشتي نمي گرفتم. من 11 سال عضو تيم ملي بودم اما در اوج قهرمانيام هم هميشه چالههاي تيمم را پر کردم. هر وقت تيمام 100 کيلو نداشت من 100 کيلو مي شدم. 130 کيلو نداشت، من 130 کيلو مي شدم براي تيم. يعني من هميشه احساسم اين بود که اگر تيمم موفق بشود ماحصل به من هم مي رسد. ملاک، موفقيت بچه ها براي من بود. اساسم بر اين بود که تيمم چاله و چوله دارد من پرش بکنم. اين نگاه هميشه برايم مقدس بود. خوب فشار مضاعف بر روي من بود. وقتي که من مي آمدم با 90 کيلو وزن مي خواستم با 100 کيلو کشتي بگيرم فشار خيلي مضاعف مي شد. به اين خاطر بايد تمرينات مضاعفي مي کردم که آماده بشوم. به خاطر همين مسائل که من مي دانستم که بايد در قالبي کشتي مي گرفتم که آن قالب براي من نبود. چون تمرينات من يک مقدارش مضاعف بود و فرق مي کرد، يک عده اي که واقعيت قضايا را نمي خواستند ببينند فکر مي کردند که من ساز مخالف مي زنم. در حاليکه من تيم را بالا مي کشيدم و فشار روي من خيلي زياد بود. به لطف خداوند و زحمتي که مي کشيدم، مسابقاتم را با موفقيت انجام مي دادم.
*زماني که کشتي ميگرفتيد، ميگفتند شما علاقه زيادي به اين رشته ورزشي داريد.
الگوي بسياري از ما کشتي گيرها تختي است و الگوي من هم در کشتي تختي است اما من کشتي را از تختي بيشتر دوست داشتم. اين واژهها فرق مي کند با هم. از اين جهت مشکلاتي که براي من در کشتي به وجود مي آمد، همه را به خاطر اينکه کشتي را خيلي دوست داشتم پشت سر مي گذاشتم. ممکن است همه اين مشکلات را براي هم به وجود بياورند. صبر و توان و تحملي که من در برابر اين مشکلات به دست مي آوردم همه نشات گرفته از علائق زيادم بود. تقريبا کشتي يک درس خداشناسي بود. من شايد بتوانم بگويم من همه چيزم را از کشتي دارم و به کشتي بدهکارم. کشتي براي من يک دانشگاه و تزکيه نفس بود. من کشتي را با يک نگاه عميق تري مي ديدم با توجه به اينکه مي دانستم کشتي يک ورزش پهلواني است که کساني مثل آقاي رزاز، پورياي ولي، پهلوان تختي، علمداران اين ورزش بودند و با توجه به تعريفاتي که از روحيه جوانمردي اين ورزش شنيده بودم عاشق کشتي شدم. دنياي قهرماني را هم با رفتن به حدود 40 کشور و داشتن 37 - 38 مدال جهاني تمام کردم. ناراضي هم نيستم و سرنوشت من اين بود. خوشحالم از اينکه هم خودم نتيجه گرفتم هم تيمم را موفق کردم. وقتي من مي آيم با کسي کشتي مي گيرم که 30 کيلو بيشتر از من است ديگر خودتان حسابش را بکنيد. همه اين ها لطف خدا بود. چاره اي هم نداشتم. بالاخره دنياي قهرماني هم تمام شد و از خداوند ممنونم که در اين راه کمک کرد. کرديد و
*شما دو سال بعد از بازي هاي 94، محروم بوديد اما وقتي کشتي هاي تان شروع شد يک طور ديگر کشتي گرفتيد.
من جور ديگري نبودم. همانطوري بودم. من بعد از آن حادثه اي که برايم به وجود آوردند، ديگر از سهميه ورزش مرا حذف کردند در حاليکه من بعد از آن قضيه 6 بار قهرمان جهان شدم. آن هم در وزن خودم نبود. من بعد از آن مسائل، مثل گذشته کشتي گرفتم. منتها يک جوي را براي من حاکم کرده بودند. ما الگويمان علي (ع) است. ايشان 20 سال خانه نشين شد و حرفي نزد. من هم همينطور شدم تا اينکه خودشان آمدند گفتند يا علي. يک وقت هايي وجود دارد که انسان نبايد چيزي بگويد و بايد صبر کند. من در لحظه اي مجبور بودم سکوت کنم تا حقانيم را ثابت کنم. اگر ناراحت مي شدم و از ميدان به در مي رفتم تا آخر عمر آن وصله بر روي من مي ماند. ولي در دلم ميدانستم که به حق قهرمان جهان شدم و خواهم شد در آينده. دلم روشن بود و چون دلم روشن بود، تمام دنياي قهرماني من از همان زمان شروع شد.
*شما در همان دوره بود که خيلي زود خادارتسف که اسطوره روس بود را در هم شکستيد.
در کشتي با ايشان اول 3-3 شديم و بعد يک دو خم رفتم که بلندش کردم زدمش زمين و بعد خودش خوابيد و ضربه شد.
*اسطوره شکني چه مزه اي داشت؟
يک وقت هايي بالاخره قانون اين کار است و بايد در عين حال به طرف مقابل احترام گذاشت.
*ولي اوج کشتي تان مسابقه با کورت انگل بود در فينال المپيک 96 . جايي که بازي را در شرايطي خاص به کورت انگل آمريکايي باختيد.
نه نباختم. پايم مي پيچيد. من 4 تا اخطار داشتم و ايشان 2 اخطار. باز گفتند که چون پاشنه پايش پيچيد قبول نکردند. خلاصه مدال ها را تقسيم کردند. هنوز هم هرچه فيلم کشتي را مي بينم مي گويم چطور اين کار را کردند. حتي چند وقت قبل داور مغولي بازي آمد پيشم و براي آن قضاوتش از من حلاليت خواست.
*اگر آن اتفاق نمي افتاد ،شما اولين طلايي المپيک ايران بعد از انقلاب مي شديدبوديد. درست است؟
بله همينطور است. کشتي رسول يک روز بعد از مسابقه من بود. يادتان که هست بعد از کشتي اين قدر هاج و واج بودم که نمي توانستم از تشک پايين بيايم. فرياد مي زدم يکي بيايد حقم را بگيرد.
*بعد از اينکه از آن بازي ها برگشتيد فکر مي کرديد که مردم چنين استقبالي از شما بکنند؟
من دقيقا همان مدال را مي خواستم که مردم دوست داشتند. مردم ايران مظلوم پرستند. وقتي مظلويمت من در آن کشتي ثابت شد و وقتي آن حرکات را از مردم ديدم به همان مدال راضي شدم. چون طلا يک فلز است ولي مدال واقعي همان دل مردم است. ظالم هميشه محو مي شود. من خودم فکر مي کردم که دستم به هيچ جا نمي رسد. هيچ وقت مظلوميت از بين نمي رود.
*بسياري از هم محله اي هاي شما ورزشکار بودند ولي سرنوشت خوبي برايشان رقم نخورد. فکر مي کنيد اگر شما هم وارد ورزش قهرماني نمي شديد ممکن بود سرنوشت شما هم يک طور ديگر رقم بخورد؟
من هميشه از خدا خواسته ام که هر چه صلاح است برايم پيش بياورد. نگاه من به ورزش جهاني بود. کلان به قضايا نگاه مي کردم. مي گويند يک روزي يک طلبه اي کنار ديوار نشسته بوده، بهلول رد مي شود. آن طلبه مي گويد خدايا يعني مي شه يک روزي من مثل بهلول بشوم. بهلول با عصايش مي زند روي سر آن طلبه. بهلول مي گويد ساکت باش. من يک روزي مي خواستم امام جعفر صادق بشوم، اين شدم. تو که مي خواهي بهلول بشوي هيچي نمي شوي. من نگاهم به ورزش خيلي وسيع بود. تمام توانايي هايم را به کار مي گرفتم. من بعد از دنياي قهرماني 5 باشگاه در تهران تاسيس کردم. در باشگاه پيروزي 23 رشته ورزشي آموزش حرفه اي مي دهيم. 27 هزار عضو فعال در آن باشگاه داريم. من 1090 شاگرد فقط در کشتي دارم. 12 رشته بانوان دارم. من عشق و علاقه اي دارم به ورزش که در دل من موج مي زند. همه اين کارها براي جوانان است که به کار خلاف کشيده نشوند. من نگاهم به ورزش به گونه اي بود که مي خواستم ورزش مملکت را تکان بدهم. نيت خدمت کردن است. فعلا جايگاه من اين است. اگر من چنين فعاليت هايي مي کنم بحث، بحث تفکرات است. تفکرات من همين است.
*شما در کنار کار ورزشيتان و قهرماني، تحصيلات ورزشيتان را هم ادامه داديد. درست است؟
نخير من علوم قضايي خواندم و اگر خدا بخواهد امسال پروانه قضاوتم را مي گيرم.
*در سالهاي آخر قهرمانيتان سخت ترين دوران زندگيتان را داشتيد. در مسابقات آسيايي بانکوک.
من در آن مسابقات به تايمازوف باختم. من برد و باخت با ايشان داشتم و نقره گرفتم. در سال 99 به ايشان باختم. ايشان هم قهرمان پهلوان است و من واقعا ايشان را قبول دارم.
*شما با تايمازوف کشتي گرفتيد. چه ويژگي اي داشت که اينقدر راحت همه را مي برد؟
خواهندگي ايشان خيلي زياد بود. توانايي بسيار بالايي در کشتي داشت. ايشان از معدود کشتي گراني هستند که همه ما قبولش داريم.
*چه چيزي باعث مي شود که بين يک کشتي گير خوب و يک کشتي گير عادي تفاوت باشد؟
بچه هاي ما ستاره نبردند. ستاره بردن کار سختي است. من 33 - 34 تا روس بردم. کساني که ستاره هاي روس بودند. وقتي ستاره ها را مي بري مانع ها را از سر راه برمي داري. از بين بچه هاي ما کسي ستاره نبرده است. الان کشتي خيلي خالي شده است. آن موقع وقتي من ستاره را مي بردم در اوج بودم. بچه هاي ما وقتي جلوي ستاره ها قرار مي گرفتند کشتي را واگذار مي کردند. کساني را که بايد حتما مي بردند را مي باختند. بچه هاي ما در خودشان نمي ديدند ستاره ها را ببرند. رسول خادم کشتي گيري بود که در تشک خيلي فراتر از خودش بود. ولي روس ها تفکرات ديگري دارند که ما از آن تفکرات غافليم.
*شما از يک جايي تصميم گرفتيد که وارد بحث مديريت بشويد. الان همانطور که مي دانيد کشتي ما دوران خوبي ندارد. چطور شد که تصميم گرفتيد وارد کادر اداري کشتي بشويد؟
اهداف مشخص است و نمي شود عوام فريبي کرد. 5 سال پيش يک تغييري در کادر رياست فدراسيون به وجود آمد. آقاي ايکس رفت آقاي ايگرگ آمد. همين آقا چه فدراسيوني را تحويل گرفتند؟ فدراسيوني را تحويل گرفتند که تيم ملي آن نائب قهرمان جهان بود. کشتي جوانان و اميدش هم قهرمان جهان بوده با 3 اختلاف امتياز با روس ها و نوجوانانش قهرمان جهان بوده است. الان بعد از 6 سال، تيم بزرگسال اين فدراسيون در مسکو هشتم شد. جوانان و اميد هم هفتم شدند. نوجوانان هم که قهرمان بوده سوم آسيا شده است. آن شعارهايي که ما مي داديم که جوان سازي بکينم، پشتوانه سازي بکنيم و غيره. آيا پشتوانه سازي کرديم؟ رضا يزداني، تقوي و... هم که الان فيکس هاي فدراسيون هستند ساخته پرداخته هاي فدراسيون هاي قبل هستند که دارند مدال مي آورند. در اين 5 سال چه چهره جديدي معرفي شد؟ به جز اين بود که جوانان ما اول دنيا بوده الان شده نهم دنيا؟ هنر اين پشتوانه سازي را داشتيم؟ چرا مردم را فريب مي دهيم؟ مي گوييم يک چهارم مدال هاي بازي هاي آسيايي گوانگ جو را تيم کشتي آورده است؟ يعني چي؟ ما 40 سال است در آسيا اوليم. اگر اين تيم بدون فدراسيون هم مي رفت اين مدال ها را مي آورد. ما در آسيا مشکلي نداشتيم.محمد بنا را چه کسي کشف کرد؟ محمد طالقاني. بعد اين آقا آمد ايشان را کنار گذاشت. بعد دوباره رفتند ايشان را آوردند. هروقت آقاي يزداني خرم آمدند تلويزيون گفتند که من 16 سال وقت مي خواهم که فدراسيون کشتي را مثل واليبال قوي کنم. کسي اين حرف را مي زند که مثلا فدراسيون اسکواش را تحويل گرفته باشد نه فدراسيوني که نائب قهرمان دنيا بوده است. هر وقت ايشان حرف زده است گفته است که من آمده ام کشتي گيران را نمازخوان کنم. ببخشيد، مگر بچههاي تيم ملي تا قبل اين آقا شرابخوار بودند؟ اين چيزهاست که کشتي ما را زمين مي زند. الان من مي خواهم در انتخابات فدراسيون شرکت کنم. ولي کلا 38 راي وجود دارد که 32 راي آن هيات ها هستند. هر چه آدم واليبالي وجود دارد، شده رييس هيات هاي کشتي. اين انتخابات ناسالم است. کسي اين حرف ها را نمي داند. آقاي سعيدلو بايد بداند. اين انتخابات يک حقه است. من با 6 مدال جهاني کوچک بشوم؟ من به نشانه اعتراض شرکت نمي کنم و تا زماني که در ورزش ما اين مسائل وجود دارد ما هيچي نمي شويم.
*اگر اين مسائل وجود نداشت شما وارد انتخابات مي شديد؟
خوب آن زمان ممکن بود که وارد انتخابات بشوم و محکي هم بشود. ولي الان کشتي فردگرايي شده است. واقعا بد است که بزرگان کشتي ما بزرگي نمي کنند و خودشان را براي حقوق مي فروشند که آقايان به مقاصدشان برسند. از آقاي صنعت کاران هم دارند استفاده مي کنند. آزادگي و جوان گرايي در کشتي مرده است.
*شما روند اين کشتي را چطور مي بينيد؟ از کادر فني تيم ملي کشتي آزاد راضي هستيد؟
تصميم گيري هاي کشتي شده حول و محور تيم نفت.هر کاري خودشان مي خواهند ميکنند. قانون عوض مي کنند. دلال بازي شده است. براي اينکه تيم نفت بيايد اول بشود به هر کاري دست مي زنند. اگر تيم ملي قوي مي شد بايد به آن مراحل مي رسيدي که انتخابي تيم ملي را لغو کنيد؟ شما ترس داريد؟ هرکاري که دوست دارند مي کنند. اساسنامه هم اجرا نمي شود. در اين مسائل ريز چه مسائلي به وجود آمد که لاپوشاني شد. من تصورم بر اين است که تا موقعي که با کشتي صادق نباشيم و به گفته هايمان عمل نکنيم به نتيجه نمي رسيم. فدراسيون قانونمند نداريم. رضا يزداني را يک بار مي گذارند کنار دوباره ميآورند در کشتي، براي چه اين فاصله را بين کادر فني و بچه ها ايجاد مي کنيد؟ من تا الان شفافيتي در کار اين ها نديدم؟ نارضايتي در درون اين بچه ها وجود دارد و اين نارضايتي ها باعث مي شود که آن ايمان لازم را شاگردها به مربيان نداشته باشند. زمان حضور ايوانف در تيم ملي وزنهبرداري، همه براي ايوانف وزنه مي زدند. از هنر اين مرد من مانده بودم. ورزش همين است. ارتباط مربي با شاگرد خيلي مهم است. آقاي بنا به خاطر همين خصوصيتش محبوب است. اين ها نتوانستند غرورشان را زير پايشان بگذارند. غرورشان برايشان مهم است.
*تصميم نداريد که وارد سياست شويد و در انتخابات کرسيهاي سياسي شرکت کنيد؟
من هنوز تصميم نگرفتم که کار خاصي بکنم ولي اگر هم بخواهم در انتخاباتي شرکت کنم مطمئنم که چند برابر دبير و ساعي راي مي آورم. ولي نظر مردم براي من بيشتر مهم است. اينکه هنوز نرفتم در جبهه خاصي خوشحالم. مردم از قهرمان فقط قهرمانياش را مي خواهند. ولي من هميشه ترس از اين دارم که مردم به من به شکل يک قهرمان دولتي نگاه کنند. ولي اگر هم بخواهم در انتخاباتي شرکت کنم مستقل شرکت خواهم کرد.