روبروی آیینه که میایستد شاعر میشود؛ به سینما که نگاه کنیم جا پای غزلها و قصیدههایش را خوب میبینیم. مگر میشود که «هزار دستان» را ببینی و تصویر و چهرههای شخصیتها در ذهنت مجسم نشود؟! مگر میشود «کمالالملک» را ببینی و پیش از کارگردانی و بازیهای ناب از جادوی اسکندری حظ نبری؟! این که «روز واقعه»، «امام علی (ع)» و «مختار نامه» بدون حضور هنرنمایی عَبِد سینمای ایران چیزی کم داشت پر بیراه نیست؛ خودش میگوید در این آثار با عشق قلم را به دست گرفته است.
حضور پر رنگ و تاثیرگذار وی در آثار تاریخی و مذهبی ما را را بر آن داشت تا در این ایام به سراغش برویم که حاصل آن را در پی میخوانید.
_گفتید که به عقب تر از تجربه کاری در فیلم سینمایی «روز واقعه» برویم پس تمرینها و تجربه هایتان به پیش از این فیلم مربوط میشود.
در سالهای دور وقتی در مقابل آیینه مینشستم و گریم میکردم قطعاً تجربه حال را نداشتم به نوعی تمرین میکردم و نتیجه تمرینات و تلاشهایم باعث شد که کاری را ارائه دهم که مخاطب بپسندد. طراحی به نوعی حاصل تجربه است یا زمانی که تجربه وسیعی دارید میتوانید نتیجه آن را ببینید. شخصیت ساز نیاز به تجربه دارد و همچنین به گذشته عمیقی که بر گرفته از اطلاعات و دریافت درست است. درحقیقت به عنوان یک طراح باید با خودمان توشهای را به همراه داشته باشیم.
_ در حقیقت باید به کمال خاص و ویژهای رسید تا بتوانیم به خَلق درست و اصولی برسیم؟
واقعاً این بخش را خدا میداند و در نهایت هم مردم باید نظر دهند.
*شاید باورتان نشود اما با کارهای مذهبی عشق میکنم
_به این که پا منبری بودید اشاره کردید این علاقه در کارهای شما همچنان هم وجود دارد؟
الان هم وجود دارد صد در صد با آنها عشق میکنم حالا شاید شما یا هر فرد دیگری این حرفها را به حساب دیگری بگذارد اما من با آنها عشق میکنم. هرطور میخواهید فکر کنید.
_به هر حال گریم افراد در آثار تاریخی میتواند ویژگیهای خاصی داشته باشد. در چهره پردازی و طراحی بازیگران مرد دست شما بازتر است میتوانید از مو و سایر بخشهای صورت به راحتی استفاده کنید اما در بازیگران زن محدودیت وجود دارد چگونه این بخش را مدیریت میکنید تا جایی که بازیگر زن احساس کمبود در پرداخت کاراکترش نداشته باشد؟
اتفاقاً در آثار تاریخی کار راحتتر است به دلیل این که در آن زمان سربندهای زیادی بوده است و انواع و اقسام لباس میتواند ما را کمک کند. در تمام کارهای مذهبی از این بخش استفاده کردهایم. بینید ما دو چهره داریم. یک چهره واقعی و دیگری نمایشی است یعنی چهرهای که باید بدوی شود. مثلاً فردی که در بیابان و سرد و و کم آب زندگی میکند دقیقاً چهرهاش همین طور است که در آثار تاریخی میبینیم؟! این جا است که باید تا اندازهای خود را تابع نمایش کنیم تا مخاطب خسته نشود.
بگذارید به یکباره خاطرهای در ذهنم آمد آن را بگویم. این که میگویم من عشق میکنم واقعیت است. هنگامی که مشغول ساخت سریال «امام علی (ع)» بودیم. مجبور بودم برای حفظ راکورد (حفظ موقعیتی که ضبط شده و قرار است در پلان بعدی یا در روزهای بعد ادامه همان موقعیت تصویر برداری شود) از بازیگران عکس گرفته بودم و آنها را با نام نقششان به روی دیوار چسبانده بودم. در یکی از روزها هیئتی از قم برای بازدید از قم آمده بودند تا از کار بازدید کنند. فردی که در رأس این هیئت بود که از من پرسید «این گریمها کار شما است؟» گفتم: «بله» گفت: «چقدر اسلام را میشناسی؟» من هم در جواب گفتم: «من مسلمان هستم پای منبر هم بودم. در همین حد واقعاً» .گفت: «می دانی چرا این سؤال را میپرسم؟! چون من پنجاه سال است روی تاریخ اسلام کار میکنم. نامهایی که در تاریخ خواندهام و در اینجا تصاویرشان را میبینم دقیقاً همان تصاویری است که در ذهن مجسم کرده بودم مثلاً اگر کسی پیش از این از من میپرسید مالک اشتر چه شکلی است در تاریخ اسلام همین چیزی که شما تصویر کردید در ذهنم مجسم میشد.»
*هنگام کار در سریال «امام علی (ع)» اولویت با دلم بود
واقعاً دلی کار کردم شاید اطلاعاتی که داشتم در رتبه بعدی قرار میگرفت اما اولیت دلم بود که کار میکرد. زمانی که در مقابل آیینه میایستم همه چیز فرق میکند. نمیخواهم خودم را با شاعر و کارم را با شعر مقایسه کنم برای این که خیلی کوچکتر از این حرفها هستم. اما واقعاً شاعر هم که شعر میگوید به حالتی خاص میرسد من هم در زمان کار و مقابل آیینه چنین حالی دارم. شاعر زمانی که میسراید نمیداند در آخر به چه میرسد. من هم زمانی که دست به قلم میشدم درمقابل آیینه همه چیز خودش کمکم شکل میگیرد.
*هنوز هم آن گریم داریوش ارجمند را دوست ندارم
_می گویند نقاش وقتی تابلوی زیبایی را خلق میکند گاهی آنقدر خودش به وجد میآید که دائم بخشهایی را به تابلو اضافه میکند تا آنکه دست آخر دیگر تابلو آن چیزی نیست که خودش دوست داشته برای شما چنین حالتی پیش آمده است؟
وقتی کامل میشود دیگر خودت هم کاملی. برخوردم با اثرم این طور بوده است. زمانی که حس میکنم همه چیز کامل و تمام شده است دیگر شعر هم تمام شده است. البته گاهی هم تمام نمیشود مثلاً در فیلم سینمایی «مسافر ری» 4 بار داریوش ارجمند را گریم کردم آخرش هم گریمش را دوست نداشتم. یعنی نشد. آنطور که باید خودم راضی نشدم. زمانی هم که فیلم پخش شد متوجه شدم که آن اثر را که دنبالش بودم نگذاشته است. اما در سریال «امام علی (ع)» در نقش مالک اشتر این تاثیرگذاری وجود داشت در صورتی که هر دو نقش را یک بازیگر ایفا کرده بود. نمیدانم چرا گریم آن نقش در نمیآمد.
_با گذشت این همه سال هنوز هم دلیلش را نمیدانید؟نه متاسفانه هنوز هم که «مسافر ری» را میبینم نمیدانم چرا آن گریم به گونهای که میخواستم نشد. بارها پیش آمده گریمی را دوست نداشتم آنقدر تست زدهام تا بالاخره راضی شدهام مالک اشتر را بر روی چهره داریوش ارجمند سه بار تست کردیم و دست آخر هم خیلی خوب شد اما وی را در این نقش بارها تست کردم نشد که نشد. بارها برایم پیش آمده که مردم گفتهاند ما با دیدن فیلمها، چهره نقشها به سرعت در ذهنمان مجسم میشود.
*گریمهایی را که در آیینه دوست داشتم ماندگار شدهاند
_در واقع برآیند صحبتهای شما یک نکته مهم برای ما داشت و آن هم این است که گریمها و طراحیهایی که دلی است ماندگار است چون در آنها روح وجود دارد که به آنها زندگی میبخشد اما اگر صرفاً تکنیک را وارد کار کنیم از ماندگاری آن نیز کم خواهد شد.
صد در صد. نکتهای را که میخواهم بگویم نه مطالعه کردم و نه در جایی شنیدهام. بلکه حاصل تجربه سالها کارم است. دیدم و حس کردم کارهایی که از دلم بر آمده است و در آیینه دوستشان داشتم ماندگار شدهاند. واقعاً گاهی سؤالات کلیشهای پرسیده میشود که مثلاً کدام فیلم را که کارکردهاید بیشتر دوست دارید؟! اصلاً این جمله برای من مفهومی ندارد همه آنها را دوست دارم اما برخی ماندگارترند.
*نمیخواستم به مختار بپیوندم/ حالم گرفته میشود وقتی میگویند تو گریمور «مختار نامه» بودی
_کمی از سریال «مختار نامه» بگویید و گریم سه بعدی که در ایران به راه انداختید؟
اصلاً بنده گریم این سریال را انجام ندادم و در آن زمان که این سریال انجام میشد بنده درگیر پروژه امام حسین (ع) بودم دو ماه ابتدایی سریال «مختار نامه» نبودم. زحمات این سریال را استاد مسعود ولدبیگی کشیدهاند. کمی بعد پروژه فیلم امام حسین (ع) متوقف شد در همین زمان عوامل مختار به دنبالم آمدند که من گفتم نمیآیم. داوود میرباقری گفت:«بیا مشاوره من باش»، که در نهایت تنها پذیرفتم تا مشاوره بدهم. اما واقعاً نمیتوانستم 5 الی 6 سال تنها مشاور باشم کار من چیز دیگری بود. خودم پیشنهاد دادم اگر اجازه بدهید گریمهای سه بُعدیتان را که نیاز به قطعه دارد را من انجام دهم. که از این موضوع استقبال شد. خداروشکر باب جدیدی باز شد. مثلاً گریم کیانیان و و زخم ها نیز بخشی از این نوع گریم بودند اما زمانی که از من به عنوان گریمور یاد می شود به نوعی حالم بد میشود، حس میکنم حق استاد ولدبیگی ضایع می شود. من تنها در این بخش بودم اما زحمات بخش زیادی از کار بر عهده وی بوده است.
البته از گذشته هم این کار را انجام میدادم اما اسم نداشت. مثلاً در فیلم سینمایی «بایکوت» در صحنه ای که می خواهند مجید مجیدی را اعدام کنند نگاهش به جنازهاش به روی زمین میافتد که کمکم صورتش باز میشود قرار بود که تماشاگر با دیدن این صحنه حالش بد شود من صورت وی را قالب گیری کردم و به بچه ها گفتم مورچههای بزرگ که ما به آن ها مورچه کالسکه ای می گوییم گیر بیاورند داخل شکاف قالب صورت مجیدی گذاشتند زمانی که فیلمبرداری شروع شد یکی از مورچهها چشم طفلک مجیدی را گاز گرفت.
زمانی هم که گریم محمود بصیری در فیلم سینمایی «دست فروش» رابرای آمریکاییها فرستادم اصلاً فکرش را هم نمیکردند که این کار یک ایرانی باشند در بین 150 شرکت کننده بنده جزو 10 نفر برتر انتخاب شدم.
*احمدی نژاد گفت: اتاق شما خیلی خارجی است
_نظرتان در مورد پروژه «محمد رسول الله(ص)» چیست؟ گریم فیلم راچطور ارزیابی میکنید؟
به نظرم کاری که مجیدی کرد بسیار درست و خوب بود. اگر فرض بر این باشد که ما هم توانایی داشتیم که این کار را انجام دهیم به هر حال ضعف هایی هم داریم. به هر حال سینما برای آنها است و ما میتوانیم در تبادل فرهنگی از آن ها چیزهایی را در زمینه گریم بیاموزیم یا به قدرتهای مان پیببریم و یا ضعف های مان را از بین ببریم. این که مثلا بدانیم خودمان چقدر قوی عمل میکنیم خوب است.
یک روز که محمود احمدی نژاد برای بازدید به پروژه «مختار نامه» آمد زمانی که وارد اتاق من شد گفت: آقا شما چقدر خارجی هستید. گفتم قبول دارید که ما توانمند هستیم گفت: بله. گفتم خوب پس کمک کنید وسایل موردنیاز مان را وارد کنیم. افرادی که من آموزش دادم در حال حاضر بدون وسیله هستند. در حال حاضر به لحاظ توانایی در حوزه چهره پردازی منطقه را در دست داریم. خیلی از افراد ما در کشو های اطراف و عربی مشغول به کار شدهاند. چرا نباید از این پتانسیل استفاده کنیم؟! چرا نباید به سینمای دیگر کشور ها نفوذ کنیم؟!
*تبادل فرهنگی در فیلم مجیدی به نفع ما است
در مجموع فکر می کنم تبادل فرهنگی که مجیدی به واسطه فیلمش رقم زد خیلی خوب است. واقعاً بسیاری از بچه های صحنه ما یاد گرفتند کاری که در صحنه فیلم مجیدی انجام شد دکور نیست اما متاسفانه کار های ما مشخص است که دکور است کافی است که نگاهی به آثار تاریخی خودمان بیندازیم.
_ البته بسیاری از افراد ایرانی در آنجا بسیار یاد گفتند عظیم فراین که دستیار چهره پرداز ایتالیایی بود نیز جزو همین افراد است.
بله. عظیم خودش را کامل کرد. عظیم در سریال «مختار نامه» شاگرد ولدبیگی بود. این اتفاق باعث شدکه یک فرد کار کشته به سینما اضافه شود.
_اجازه بدهید کمی سماجت کنم و پافشاری کنم بر این که شما نظر واضحتری در مورد فیلم سینمایی «محمد رسول الله (ص)» بدهید و کمی بخش چهره پردازی این فیلم را به نقد بکشید. قطعاً وقتی عبدالله اسکندری بر پرده سینما این فیلم را دیده است در دلش در مورد این بخش حرف هایی گذشته است که شنیدنی است.
(عبدالله اسکندری با تواضع از پاسخ دادن طفره میرود)
واقعاً کارشان خوب بود و زحمت کشیدهاند._اصلاً سلیقهتان را بگویید که اگر شما بودید چگونه گریم می کردید؟
نه واقعاً آنچه دیدم بد نبود.
_حداقل بگویید چه ایدهای هنگام دیدن فیلم به ذهنتان آمد؟
خداییش قشنگ نیست در مورد فیلمی که در جریان است این طور وارد صحبت بشویم. نکته هایی وجود دارد که میتوان به آنها پرداخت و میتوانم دلایلش را هم عنوان کنم اما در حال حاضر زمان این کار نیست. شاید یک سالآینده این سوال را بپرسید پاسختان را بدهم.
_کدام صحنه از این فیلم را دوست داشتید؟
همه صحنه هایش را دوست داشتم.
_ماحصل کارهای مذهبی برای شما چه بوده است؟
در فیلم سینمایی «روز واقعه» آنقدر چهار چوب نوشته درست است که هر بخش اثر خودش پیام میدهد که باید چه کنیم. آنقدر فیلمنامه کامل بود که سعی کردم پایبند آن باشم چون برایش فکر شده بود.
هنوز گریم علیرضا شجاعنوری در «روز واقعه» را دوست دارم
_کدام شخصیت در کارهای مذهبی که انجام داده اید برایتان ویژه بوده است؟
تا به حال جایی این را نگفته ام اما شما با سوال هایتان باعث می شوید به نکاتی اشاره کنم که در دلم است. وقتی می خواستم علیرضا شجاع نوری را گریم کنم علاقه داشتم وی مسیحی باشد که ما با وی حس جدایی نداشته باشیم و همه دوستش داشته باشند. در زمان تست هایی که انجام می دادم دائم به این فکر می کردم. خداییش همچنان که تصویر آن را می بینم چیزی در آن است که خودم هم نمیدانم چیست و دوستش داشتم. واقعاً منظوم این نیست که چون من کارکرده ام این گونه است می خواهم رابطه دل را برایتان بگویم.
پیر زن دست فروش هم به گونه ای درست کردم که یهودی، و مسیحی و هر فردی از هر آئینی فکر کند وی مادرش است. روز اول که فیلم نمایش داده شد چند نفر به من گفتند که آیا این پیر زن مسیحی بود و من واقعاً کیف کردم گفتم: «آخیش اونی شد که میخواستم.» حسی که در آن جاری شده است منتقل میشود.
*داوود میرباقری را تلف نکنیم/ میرباقری دارد پیر میشود از او بهره بهتری ببریم
_ با کدام کارگردان راحتتر کار می کنید؟
داوود میرباقری. میرباقری در ساخت فیلمهای تاریخ اسلام نظیر ندارد. واقعاٌ آن را داریم تلف می کنیم. این مرز و بوم در این مقطع از تاریخ چنین فردی را تلف میکند. او نباید فیلم های دیگری بسازد اما در شرایطی که تلویزیون با وی این رفتار را می کند مجبور میشود. اگر فیلمنامه «سلمان فارسی» را بخوانید عاشقش میشوید او باید آن را بسازد قول می دهم بین المللی میشود این فیلم البته اگر ساخته شود. میرباقری دیگر دارد پیر میشود باید از او استفاده کرد.