کد خبر 456566
تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۸

بیابان خاموش و سرد و سکوتی مرگبار فضایش را در برگرفته بود. در میان تاریکی حصاری از سیم های خاردار دیده می شد که چندین ساختمان و برجک های بلندی را احاطه کرده بود.

گروه جهاد و مقاومت مشرق: بیابان خاموش و سرد و سکوتی مرگبار فضایش را در برگرفته بود. در میان تاریکی حصاری از سیم های خاردار دیده می شد که چندین ساختمان و برجک های بلندی را احاطه کرده بود.

درون سلول هایی که سرما تا مغز استخوان نفوذ می کرد، چشم هایی در دل تاریکی متفکر و در انتظار، به سقف خاموش خیره مانده بود. بعضی از آن چشم ها بسته و در پشت پلک های آنها غوغا به پا بود.

خاطرات ریز و درشت مثل هر شب صف کشیده مرور می شدند. صدا در ذهن ها شنیده می شد.

صدای خنده بازی های کودکانه، صدای مهربان مادر،خنده دوستان، صدای معلم و همکلاسی ها، صدای گریه نوزاد به دنیا آمده در آغوش گرم خانواده، صدای لبو فروش محله، دوره گر تره بار فروش، بوق ماشین ها، و صدای مشت های گره کرده ی مرگ برشاه...

صدای شادی... بوی گل و سوسن و یاسمن آمد... صدای جشن و سرور... و صدایی که ضربان قلب را به تلاطم انداخت و زمین لرزید...

 صدای سوت قطاری به سوی سرزمین جنوب، و صدای چکاچک ماشه ها و صفیر گلوله ها، و ناگهان صدایی که رعب و وحشت به دنبال داشت و انگار همه چیز به انتهای سیاهش رسیده بود.

ـ شما در محاصره هستید دستها بالا.

و چند دقیقه بعد،  بستن چشم ها و دست ها و مشت و لگد و ضربات باطوم بر سر و صورت، زخم های عفونت کرده و محاصره در میان گله ی گرگ ها.

لب ها خشکیده و سوزش زخمی که خون از شیارش سرازیر بود و اسارت و ساعت ها سکوت در کنار دیگر پرستوهای در بند و سفری به غربت.

ایستگاه بعدی، با چشمان بسته بر زمین تفدیده استخبارات بغداد، در انتظار سرنوشتی نا معلوم در میان دلهره های نا دیده. اما، صدایی مهربان شنیده می شد.

– برادران نگران نباشید من کنار شما هستم مترجمتونم،منم مثل شما اسیرم،شما زیاد اینجا نمی مونید، با من همکاری کنید، حتی اگر فحش به نظام و امام دادند عکس العمل نشان ندید.

همه هاج واج به مرد سبزه رو لاغر اندامی که دشداشه رنگ و رو رفته بر تن داشت و به لهجه عربی، فارسی را تکلم می کرد خیره بودند. ذهن ها صدا می کرد.

DSC00059

- خائن!

- مزدور

- منافق! خود فروخته.

کمی بعد اطمینان ها جلب شد. و ملا صالح چون همیشه حامی در سایه برای اسیران تازه وارد  در استخبارات بغداد شد تا دلگرمیشان باشد.

 هرچند او خود اسیر بود و زخمها و دردها را به جان خریده بود و از سالهای خیلی دور خود را وقف اهداف انقلاب و امام (ره) کرده بود.

images (1)

امروز از او به عنوان ناجی اسرا یاد می شود هرچند تا سالهای مدیدی بعد از بازگشتش به وطن انگ خیانت را به دوش کشید و با وجود آمدن اسیران و شهادت مرحوم سید بزرگوار- ابوترابی - باز هم آن اتهام سایه شومش را بر زندگیش گذاشته بود، تا زمانیکه آن ۲۳ نفر به دیدارش رفتند.

امروز ملا صالح چون ستاره بر تارک آسمان شهرش آبادان و کشور می درخشد و نامش در تاریخ دفاع مقدس به خوبی ثبت شد. ضرورت ایجاب می کرد که زندگی سر تا پا مشقت بارش در دوران ستم شاهی و در اسارت تا به امروز نوشته شود تا همگان پی به وجود چنین اسوه ای ببرند.

ملا صالح از آن دسته انسانهایی که ساکت و خاموش زندگی کرد و می کند و پرونده ای سفید در نزد خدا و وجدانش دارد هرچند آفتاب زندگیش بر بام نشسته.  

*سایت جامع آزادگان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۱۲:۰۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۳۱
    1 0
    همیشه سرافراز باشی ملا صالح عزیز

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس