کد خبر 44233
تاریخ انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۱:۳۸

به گزارش مشرق، وبلاگ "پرنده هم که باشي" نوشت:

تازه از اين قصه و بهار که بگذريم

چشم در چشم تو مي دوزم و مي گويم:

ديدي چه رفت ...

حکايت همان مي شود که در گوش برگ

آفتاب به باران گفت:

بگذار روشن تر بگويمت

پوست من از جنس سنگ نيست

که بر آن تازيانه مي کشي

مگر نه از دهان من جز دوست داشتن و

از نگاه من جز عشق ؛ چيز ديگري ديده باشي

حالا هي بگو اين قرار هاي سه شنبه براي چه بوده است؟

يادت باشد آخرين سه شنبه اي که سر قرار نيامدي

دوشاخه گل به باد دادم

نمي دانستم باد دل به دريا مي دهد

و مرا فراموش مي کند

تا سه شنبه اي ديگر چند پيراهن با تو فاصله دارم

تا نم اشکي که از گوشه چشمت ديدم

شوق دوباره بودن را در من جوانه بزند

حالا هي بگو آن پاسبان که کنار خيابان ايستاده ما را نگاه مي کند

من که سال هاست

يکي از شاخه گل ها ي را که قرار بود به تو بدهم

به همان پاسبان داده ام

نمي بيني چقدر او عاشقانه تفنگش را مي بوسد

تا گلوله ي از آن شليک نشود

قرار مان همين سه شنبه که مي آيد

راستي گل يادت نرود.

 

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس