به گزارش مشرق، نقش مستشرقين در ايران همواره يکي از عوامل تأثير گذار در زواياي پنهان برخي روندها و جريان هاي فکري و فرهنگي در ايران بوده است.
واکاوي جريان شناسانه تاريخي،پيرامون اين مستشرقين گويايي اين حقيقت است که اين عناصر، غالباً به مثابه افسران دستگاه هاي اطلاعاتي و جاسوسي در پي شناخت ساختارهاي بنيادين جامعه هدف، بمنظور کشف نقاط ضعف و قوت فرهنگي ملت ها عمل مي کردند تا به زعم خود از رهگذر رهيافت هاي به ظاهر پژوهش گرايانه نيازمندي هاي اطلاعاتي دستگاه هاي متبوع خود را فراهم نمايند.البته اين امر محدود به اين امر نمي شد و بعضاً اين مستشرقين در نقش سفيران ديپلماسي تأثيرگذار بر سياست گذاران و تصميم سازان دولت ها، ايفاي نقش مي کردند.
گرچه دولت هاي استعماري انگلستان ، فرانسه،آلمان، بلژيک ، پرتقال و... پيشقراولان سنتي اين راهبرد نرم بودند ليکن با ظهور آمريکا به عنوان يک قدرت جهاني پس از جنگ جهاني دوم موجب گشت تا نسلي جديد با هدفمندي و برنامه ريزي هاي کلان تر و روشن تر به سوي کشور هاي تأثير گذار در فرهنگ جهاني گسيل شوند.
از همين زمان بود که با ايجاد رشته هاي موسوم به شرق شناسي و مطالعات فرهنگي منطقه اي در اقصا نقاط جهان بويژه در خاورميانه ، پوشش لازم براي قدرت هاي فوق فراهم گشت.
مطالعات ايران شناسي نيز به موازات جريان موصوف به صورت جدي آغاز شد و به پيدايش نسلي از دانشمندان و استادان که فرصت مهيا براي مسافرت و مطالعه در ايران را، به صورت دانشجويان مبادله اي، ديپلمات ها، و يا بعدها، داوطلبان سپاه صلح در اختيار داشتند، کمک کرد.
اگر چه مستشرقين سنتي استعماراروپايي، به رغم دست يافته هاي علمي انکار ناپذير، در دوران استعمارظهور پيدا کردند و به عنوان اينکه در مورد کشور پايين تر از خود پژوهش مي کردند بخشي از منابع تحقيقاتي فرهنگي مراکز پژوهشي را تأمين کردند اما اکنون ديگر اين واقعيت امري بديهي است که اين مستشرقين نيز نمي توانستند اهداف ديگري غير از تأمين نيازمندي هاي دستگاه هاي اطلاعاتي و منافع دول استعماري را در نظر نداشته باشند.
کالبد شکافي «تئوري مکتب ايراني»- که در دومين همايش ايرانيان مقيم خارج توسط مشايي رونمايي شد نشان مي دهد که اين تئوري نيز همانند ساير نظريات غير بومي ديگر محصول مراکز توليد نظريه سازي توسط دستگاه هاي اطلاعاتي غرب مي باشد.
گواه اين مدعا حضور برجسته عناصر سنتي و تابلودار عرصه جريان استعمار در همايش مذکور است. آيا براي فرهنگ شناسان دلسوز ايران حضور فردي چون نلسون ريچارد فراي، استاد برجسته عناصر جاسوسي دستگاه اطلاعاتي آمريکا، هيچ شائبه اي را ايجاد نمي سازد؟
آيا شمّ تيز هوش و با بصيرت جامعه دشمن شناس ايران اسلامي مي تواند در برابر اين واقعيت تلخ ساکت باشد و تنها و تنها به بهانه مصلحت و ملاحظه کاري هاي سياسي چشم بر هم نهاده و دم فرو بندد؟
چگونه مي توان باور کرد که شواليه هاي فرهنگي دشمن که پيشتر توسط جريان هاي منحرف اصلاحات حامي غرب در ايران تقدير مي شدند اين روزها توسط نيروهاي منتسب به انقلاب و نظام و اصولگرايي ميزباني مي شوند و نامحرمان فرهنگي، چونان قهرمانان، در قلب فرهنگي ايران اسلامي در خانه هاي امن استقرار يافته و از بيت المال تدارک شوند.
سيد محمد خاتمي در محضر ريچارد فراي
نام ريچارد ن.فراي به عنوان يک مستشرق و ايران شناس براي تاريخ دانان ايران آشناست. کتاب هاي مانند عصر زرين فرهنگ ايران (the golden age of persia)و ميراث باستاني ايران(the heritage of persia) که در ظاهر بدنبال بررسي تاريخ ايران باستان ( کتاب اول) و ايران بعد از اسلام(کتاب دوم) بوده است و نوعي تحليل حوزه تمدني و فرهنگي ايران را پي گرفته است ليکن مطالعه جريان شناسانه اين کتب، حاکي از اين است که نويسنده بيشتر در پي دستکاري هويت و ماهيت حقيقي فرهنگ ايراني اسلامي و تزريق ساختار تعريف شده جديد و هدفمندي است که با استفاده از ترفند تشکيک، تحريف، القاء (تهديد نرم) مخاطب را به سمت و سوي فرايند مورد نظر هدايت کند.
وضع تئوري جايگزيني مکتب ايران در مقابل مکتب اسلام، در حقيت محصول اين نوع تأثيرگذاري در عرصه تهاجمات فرهنگي از سوي دستگاه هاي اطلاعاتي است.همايش ايرانيان مقيم خارج را بايد در حقيقت به مثابه رونمايي از اين تئوري با حضور تئوري پرداز آن ناميد.
ريچارد ن. فراي،سخنران مدعو در همايش ايرانيان در کتاب عصر زرين فرهنگ ايران (ترجمه مسعود رجب نيا- انتشارات سروش) به بررسي تاثير فرهنگ ايراني بر اسلام پرداخته است.
نويسنده در جاي جاي کتاب سعي در اثبات اين مطلب دارد که خصلت ايرانيان محافظه کاري است و آنان فرهنگهاي مختلف را ابتدا با سنت کهن خود سازگار ميکنند و سپس ميپذيرند. به طور مثال وي معتقد است ايرانيان در حقيقت، اسلام را نپذيرفتند بلکه با روحيه محافظه کاري خود و پس از حمله عرب ها، اسلام را ايراني کردند و با اين ايراني ساختن، دين و تمدني، جهاني پديد آوردند که به خصلت ها ، اعتقادات و آيين هاي عرب باديه نشين (پيامبر و اصحابش) ربط نداشت.تمدني که با حمله ترکان، دچار انحطاط شد و با ظهور شاه اسماعيل صفوي، دوباره نضج گرفت.
حتي فراي، پا را فراتر گذاشته و دست کاري به ظاهر تحليل گرانه خود را تا آنجا ادامه مي دهد که پايه هاي حکومت صفويان را بيشتر از آنکه بر اسلام نهد بر سنت هخامنشي کوروش و نيز ساسانيان استوار کرده و مذهب شيعه را يک قرائت ايراني از اسلام دانسته و از تاثيرات زرتشت بر اسلام سخن مي راند.
وي بدنبال القاي اين باور است که ايرانيان درهمه دورانها سعي در حفظ اعتقادات و رسوم کهن خود در بسياري از جنبه ها دارند و براي حفظ اين رسوم دست به هر کاري ميزنند!
قهرمان تئوري مکتب ايراني، نسب بعضي امام زادگان را پيش از اسلام و در مذهب زرتشتي ميداند که طبق همان خصلت محافظه کاري ايرانيان رنگ و بوي اسلامي گرفته اند.
وي ريشه بسياري از تفکرات فيلسوفان ايراني مسلمان را نيز در سنت باستاني ايران ميداند و في المثل ريشه تفکرات شيخ اشراق را به افلاطون و زرتشت مي رساند و البته در اين ميان از اسلام خبري نيست!
وي سعي ميکند در همه مؤلفه هاي فرهنگي اسلام بعد از فتح ايران نشانه هايي از حضور ايران باستان بيابد تا بتواند ادعاي " ايراني کردن اسلام " توسط ايرانيان را به اثبات برساند.
باستاني گرايي در دوره اخير در بخش هاي فرهنگي کشور بويژه در دوره اخير را نيز مي توان تحت تأثير القائاتي از اين دست برشمرد.
القائات نويسنده «عصر زرين فرهنگ ايران» پيش از آنکه در تريبون همايش ايرانيان مقيم خارج، بر زبان دولتيان جاري شود پيشتر از منابع اصلي ملي گراها و روشنفکران متأخر ايراني محسوب مي گرديد.
اسلام، درانديشه مدافعان مکتب ايران به عنوان سدي در برابر ظهور شکوه مجدد ايران قلمداد مي شود و ظهور مکتب ايران باعث مي گردد که هژموني ايدئولوژيک اسلام رو به زوال رود. اين نگرش به طور روشن و دقيق از سوي سيد جواد طباطبايي در کتاب" زوال انديشه سياسي در ايران " درمقام تنقيح پروژه انحطاط ايران تبيين شده است.طباطبايي در اين خصوص از مدعيات ريچارد فراي بارها و بارها وام گرفته و از ايراني کردن اسلام توسط ايرانيان سخن گفته است.
نيمه پنهان ريچارد نلسون فراي
براي آگاهي و اثبات مدعيات نگارنده در ذيل به برخي از سوابق ريچارد فراي اشاره مي شود:
شغل: مأمور اداره خدمات استراتژيک آمريکا(o.s.s) (سلف سازمان جاسوسي سيا) درسال تأسيس 1942-1944
دانشگاه ايلي نوي 1939
بيوگرافي:
ريچارد نلسون فراي، در?? ژانويه???? ميلادي، (21 ديماه 1398) در خانواده سوئديتبار در شهر بيرمنگهام در ايالت آلاباما ايالات متحده آمريکا زاده شد و بعد به همراه خانواده به ايلينوي نقل مکان کرد. همزمان با تحصيل فلسفه در دانشگاه ايلينويز، در رشته تاريخ نيز به تحصيل پرداخت و زبان عربي و ترکي و هنرهاي اسلامي را آموزش ديد وي تحت تعليم آلبرت اومستد با کشفيات جديد موسسه شرقشناسي در تخت جمشيد آشنا شد پس از گذراندن دورههاي چينشناسي و باستانشناسي چين و ژاپن، نزد دکتر محمد سمسار که داراي مدرک دکترا از دانشگاه پنسيلوانيا بود و بهعنوان کارشناس فرش در گمرک آمريکا اشتغال ميورزيد، زبان فارسي آموخت و به ياري او، کتاب "تاريخ بخارا" اثر ترشخي را ترجمه کرد و همين تبديل به رساله دکتري وي در دانشگاه هاروارد شد.
با اين توصيف، فراي ?? سال داشت که مدرک کارشناسي خود را در سال ???? از دانشگاه ايلينويز گرفت؛ در سال ???? (در ?? سالگي) فوقليسانس خود را از هاروارد دريافت کرد وي در اين سال ها که مصادف با جنگ جهاني دوم، بود در اداره خدمات استراتژيک پذيرفته شد. او سالهاي ???? و ???? ميلادي در افغانستان مأموريت يافت و به شرق ميانه، آسياي مرکزي و جنوب آسيا نيز سفر کرد.
در ???? موفق به دريافت مدرک دکتري در رشته تاريخ آسيا از هاروارد شد.
در سال ???? با ارائه ترجمه کتاب "تاريخ بخارا" از انجمن بورسيههاي دانشگاه هاروارد موفق به دريافت بورس تحصيلي شد و در مدرسه مطالعات شرقي و آفريقايي لندن به تحصيل زبان سغدي و پهلوي پرداخت و پس از بازگشت به هاروارد شروع به تدريس انسانشناسي و تاريخ و مذاهب خاورميانه کرد و همزمان زبان ارمني را آموخت. به سبب تلاش وي براي ايجاد کرسي تدريس زبان ارمني و ارمنيشناسي در دانشگاه هاروارد، لقب "ارمني افتخاري" را دريافت کرد.
در تابستان ???? مأموريت يافت تا به ايران آمده و ضمن انجام برخي فعاليت هاي اکتشافي در پاسارگاد با چهرههاي روشنفکري ايران، ارتباط بگيرد. وي در اين زمان با افرادي چون مانند علياکبر دهخدا و دستيارش محمد معين و صادق هدايت، سعيد نفيسي، عباس اقبال، بزرگ علوي، جلال آلاحمد و مجتبي مينوي و بسياري ديگر آشنا شد. وي کرسي تدريس مطالعات ايراني در دانشگاه کلمبيا را ايجاد و به عنوان اولين استاد کرسي مطالعات ايراني در آمريکا منصوب شد. بعدها، آنجا را به قصد هاروارد ترک کرد و اين سمت پس از او به احسان يارشاطر، فراماسونر ايراني، واگذار شد.
در دانشگاه هاروارد، صدرالدين آقاخان، فرزند رئيس فرقه اسماعيليه، دانشجوي فراي در رشته تاريخ ايران بود. فراي نامهاي به پدر او نوشت و توانست هزينه کرسي تدريس مطالعات ايراني در هاروارد را از وي جذب کند . وي در ادامه مرکز مطالعات خاورميانه در دانشگاه هاروارد تأسيس و نخستين برنامه مطالعات ايران در آمريکا را به انجام رساند.فراي همچنين از زمره بنيادگذاران مرکز مطالعات خاورميانه در تهران نيز بود و مدتي نيز به عنوان مشاور کتابخانه پهلوي خدمت کرد.
وي سپس نخستين مدرسه تابستاني مطالعات ايراني را در دانشگاه شيراز سامان داد و در سال هاي 1970- 1975 مدير مؤسسه آسيايي در شيراز و عضو هيأت امناي دانشگاه شيراز شد.
از سال ???? تا سال ????، او عضو هيأت علمي دانشگاه هاروارد بود و در حال حاضر نيز استاد ممتاز بازنشسته همين دانشگاه است. همچنان وي بهعنوان هيأت علمي، استاد مهمان، و يا پژوهشگر در موسسات علمي و دانشگاههاي زير خدمت کرده است:
• دبيرستان حبيبيه کابل (??-????)
• دانشگاه فرانکفورت (??-????)
• دانشگاه هامبورگ (??-????)
• دانشگاه پهلوي شيراز (??-????)
• دانشگاه تاجيکستان (??-????).
نفوذ موفقيت آميز فراي در روشنفکران به حدي بود که علياکبر دهخدا را بر آن داشت که در سال ???? خورشيدي (???? ميلادي) به وي لقب "ايراندوست" داد.اين در حالي است که پس از چند ماه کودتاي 28 مرداد توسط دستگاه هاي اطلاعاتي آمريکا شکل گرفت.
نقش مستقيم ريچارد فراي در کودتاي 28 مرداد در هاله اي از ابهام قرار دارد. اما نمي توان باور داشت که فراي با توجه به نزديکي بيش از حدش به مصدق به عنوان يک عامل سرويس جاسوسي، هيچ نقشي در ارتباطات عوامل کودتا نداشته باشد.
فراي، مسئول مستقيم شناسايي،نشان، و جذب، منابع اطلاعاتي از ميان طبقه دانشجويان برجسته ايراني در پوشش جذب دانشجو براي ادامه تحصيل در دانشگاه هاروارد بصورت رايگان در آمريکا که تحت پروژه اي با عنوان «برنامه کمک هزينه تحصيلي» که توسط هنري کيسينجر آغاز شده بود، براي افرادي مانند مهدي حائري يزدي، صادق چوبک، و سايرين را فراهم آورد.
شاگردان وي از معروفترين جاسوسان ويژه در امور ايران به شمار مي روند. از جمله مي توان از جان ليمبرت، افسراطلاعاتي و مسؤول ميزسياسي لانه جاسوسي آمريکا در تهران در زمان گروگان گيري نام برد وي مسئول برجسته ميز ايران، در دولت اوباما بود که اخيراً بدليل تأکيد بر رويکرد نرم در برخورد با ايران از سمت خود عزل شد. ليمبرت در مصاحبه خود با شهروند امروز که تحت عنوان «گفتگو بايک جاسوس» صراحتاً به وابستگي خود به فراي تصريح کرده در خصوص مشورتش براي اشتغال پس از فراغت از تحصيل با ريچارد فراي نيز اشاراتي داشته است.
ليمبرت در سال ???? در دانشگاه شيراز،تحت تعليم مستقيم ريچارد فراي و آرتور پوپ، مشغول به تدريس شد. او به توصية فراي به عنوان ميهمان، در مؤسسه خاورشناسي آسيا در شيراز مشغول شد وي مدت ? سال در شيراز اقامت کرد.
ليمبرت پس از آموزش زبان عربي و پس از پايان دورههاي آموزشي به نيروهاي حافظ صلح پيوست و به خاورميانه که آن زمان به معني ايران، ترکيه و قبرس بود مأموريت يافت. وي به اين منظور به خصوص، دوره آموزشي مربوطه را در تابستان ???? و در دانشگاه ميشيگان سپري کرد. خانم «ادننابي»،همسر آينده پروفسور ريچارد فراي در يک گروه بود. از آنجائيکه ريچارد فراي به عنوان عامل اطلاعاتي به مصدق نزديک شده بود به خانم « ادن نابي» بدليل احتمالاً نامزدي با فراي، ويزا داده نشد.
از ميان کتابهاي بسياري که ريچارد فراي درباره تمدن ايران و ايرانيان نوشته است ميتوان به کتابهاي زير بهعنوان برجستهترين آثار وي اشاره کرد که بيشتر آنها در ايران کنوني به فارسي ترجمه شدهاند.
• ترجمه تاريخ بخارا
• ميراث ايران
• عصر زرين فرهنگ ايران
• تاريخ ايران باستان
• ويرايش چهار جلد از کتاب تاريخ ايران کمبريج (از يورش اعراب تا زمان سلجوقيان)
• ايران بزرگ
وي بدليل آنچه که تحت عنوان «به پاس تلاشهاي پيگير در شناساندن قلمرو فرهنگي و تاريخي ايران و ايرانيان » عنوان شده است در نوزدهمين جشنواره بينالمللي خوارزمي در سال ???? از وي به عنوان ميهمان افتخاري جشنواره قدرداني شد گفتني است.
وي طي تقاضايي از10 سال پيش درخواست دفن در کنار قبر آرتور پوپ، در حاشيه زاينده رود اصفهان داده بود اما مورد موافقت قرار نگرفته بود که با ارسال نامه اي مجدداً درخواست خود را به دکتر احمدي نژاد، مطرح کرد.
فراي در نامهاش نوشته: اين جانب که تمام زندگي فعال خود را صرف شناختن و شناساندن فرهنگ و تمدن درخشان ايران باستاني و ايران اسلامي کردهام، از مقام رياست جمهوري درخواست مينمايم اجازه داده شود جسد اين جانب پس از مرگم در کنار زاينده رود در شهر زيباي اصفهان که پيوسته عاشق آن بودهام، به خاک سپرده شود. باشد که پيوند ناگسستني دو ملت شريف ايران و آمريکا براي جهانيان ثابت گردد !
رئيس جمهور محترم نيز در پاسخ به اين درخواست طي دستوري به وزارت کشور نوشت: "سلام بر سرزمين مقدس ايران و ملت بزرگش! بحمدالله فرهنگ و تمدن ايران اسلامي منطبق بر فطرتهاي پاک بشري و جاذب دلهاي شيفته از هر نژاد و قوم و سرزميني است. با تقدير از اين استاد ارجمند که عمر خود را وقف شناخت ميراث کهن و ارزشمند فرهنگ وطن سرافرازمان کردهاند و با آرزوي طول عمر همراه با موفقيت در خدمت به بشريت و معرفي فرهنگ اصيل اسلامي اين ديار به ساير ملتها، لازم است ترتيبي دهيد که خواسته ايشان محقق شود..." !
تکمله:
نگارنده در اين يادداشت ، بدنبال مچ گيري يا نوعي افشاگري هاي مرسوم در رسانه ها نبوده است و صرفاً بدنبال طرح دغدغه اي جدّي براي ترسيم تصويري عيني و مستند از ميزان موفقيت دشمن در تأثير گذاري و ايجاد تغيير در رفتار و نگرش برخي مسئولان کشور دارد که هر بار موجب آن شده اند که آگاهانه يا ناآگاهانه با ورود به مسائل چالش زا در حوزه هاي فوق استراتژيک فرهنگي و سياسي و ديني راه را براي رسيدن دشمن به اهداف براندازانه و نرم تسهيل نمايند.
غفلت برخي مسئولين و نگاه ساده انگارانه آنان به تئوري هاي وارداتي و خودساخته فرهنگي و عدم توجه به سوابق تاريخي و ابعاد جنگ نرم دشمن در مقطع کنوني و متعاقباً در اختيار قرار دادن خانه امن بصورت نمادين در پايتخت فرهنگي ايران اسلامي را متأسفانه بايد به مثابه نشانه اي آغاز فاجعه اي در عرصه فرهنگي کشور قلمداد کرد.
کد خبر 4402
تاریخ انتشار: ۱ شهریور ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۴
- ۰ نظر
- چاپ
کالبد شکافي «تئوري مکتب ايراني»- که در دومين همايش ايرانيان مقيم خارج توسط مشايي رونمايي شد نشان مي دهد که اين تئوري نيز همانند ساير نظريات غير بومي ديگر محصول مراکز توليد نظريه سازي توسط دستگاه هاي اطلاعاتي غرب مي باشد.