
به گزارش وبلاگستان مشرق، حميد خاني پور در يکي از مطالب اخير وبلاگ "سينما و ديانت" درباره فيلم سينمايي "جدايي نادر از سيمين" نوشت: بالاخره اکران عيد نوروز پس از کش و قوس هاي زياد به مرحله اجرا در آمد و با آمدن بهار 1390 اولين دور از اکران سال جديد آغاز به کار کرد.
با اينکه وعده داده شده بود سال اکران عادلانه اي خواهيم داشت ولي نمي دانم چرا بوي عدالت از اين اکران به مشام نمي رسد . شايد آنان که داعيه عدالت خواهي دارند با برقراري عدالت داعيه اي نمي توانند داشته باشند . 5 فيلم اصلي در اين اکران ديده مي شود که 3 تاي آنها قابل نقد نيستند . کار اخير تهيمنه ميلاني با نام يکي از ما دونفر شديدا بوي ته ديگ مي دهد . آنهم ته ديگ سوخته . فيلم حميد رضا صلاحمند در ادامه نيش زنبور مبتذلش مبتذل تر است (فراستي کجايي).
پس از ديدن سه درجه تب ايشان به خانه آمدم و حدود ده الي 15 فيلم قبل از انقلاب ديدم تا شايد قدرت انحرافي سه درجه تب را تلطيف کنم و راه درست را پيدا کنم . فيلمهاي قبل از انقلاب که ابتذال عنصر اصلي شان است در برابر اين فيلمها فيلم ديني محسوب مي شوند. در اين فيلم نجيب ترين بازيگر زن سينماي ايران که ا – ح نام دارد شديدا دگرگوني فرهنگي پيدا کرده است و کسي که نجابت صوري اش موجب شده بود که در اکثر فيلمها نقش همسر پيامبران را بازي کند در اينجا شديدا مورد استفاده ابزاري قرار گرفته است.
کاش بوديد و مي ديديد عکس العمل تماشاگران جوان و مجرد در حين ديدن ايشان بر پرده سينما چطور بود . زن ها شگفت انگيزند هم دقيقا راه فيلم مذکور را ادامه مي دهد و مهرداد فريد هم بعد از دو فيلم متفاوت آرامش در ميان مردگان و هم خانه به ورطه ابتذال محرض کشيده شده است . من بارها به دوستان گفته ام هر کس به ورطه روشنفکران و بالاخص قلمرو رضايت موج سبز بي هويت بيافتد سعادت را از خود دور مي کند و به ابتذال کشيده مي شود . به طور کلي هيچکدام از فيلمهاي موجود مناسب روزهاي تعطيل عيد نيستند و در نقد کاملتر دو فيلم ديگر دلايلم را کاملتر خواهم گفت . به نظر من از هر لحاظ ورود آقايان ممنوع مناسب عيد بود . قصد تبليغ فيلم ديگري را ندارم ولي 5 فيلم عيدانه خوب حتما بود که بايد در عيد اکران مي شدند . اخراجي ها 3 و جدايي نادر از سيمين به درد ابتداي تابستان مي خوردند که با پايان نامه و خيابان هاي آرام جميع فيلمهاي سياسي اجتماعي را در سالگرد انتخابات را مي توانستيم شاهد باشيم .
بگذريم . اين نقد را به جدايي نادر از سيمين اختصاص داده ام؛ در مورد اين فيلم اخير اصغر فرهادي حرفها بسيار دارم . آن قسمت از سخنانم که موقر و فرهنگي تر است را به زبان مي آورم و بقيه را درون خودم مي ريزم تا خروشم فروکش کند .
اصطلاح جديدي که در نقدهايم به کار مي برم عنوان عقب گرد است . وقتي شما با توقعي بالا آمده وارد سالن سينما مي شويد تا کار بهتري از کارگردان محبوبتان را ببينيد وقتي کمتر از آن را ببينيد مي گوييد اثر اخير نسبت به کار قبلي عقب گرد محسوب مي شود . جدايي نادر از سيمين در نگاه اول که احساسي است هيچ تغيير در روحيه شما ايجاد نمي کند . مني که در اولين اکران درباره الي در جشنواره فيلم فجر1387 توام با شخصيت ها غرق در معما و اضطراب و تنش و هيجان و استرس شده بودم در اينجا نمي شوم . قرار نيست توقع بيجا داشته باشم . هر کاري نقص دارد و خالق اثر هم انسان است و به تبعيت از انسان بودنش جائز الخطا و پر از نقص است و نمي شود که خروجي اش هميشه کامل و شاهکار باشد . ولي از اين شاکي ام که اين کار ضعيف تر به صورت مشکوکي توجه بيشتر نسبت به اثر قبلي را شاهد بوده است . يک خرس نقره اثر قبلي به دو خرس نقره و يک خرس طلا تبديل شد . جوايز اندک فجر قبلي به جوايز متعدد فجر فعلي تبديل شد و به دلايل نامعلومي هم از جانب برخي منتقدين عضو فراماسونري تبليغ مي شود و چند مورد مشکوک ديگر .
جدايي نادر از سيمين با اينکه در ايران ساخته شده هيچ سنخيتي با ايران و ايراني ندارد . صد رحمت به عباس کيارستمي که فيلمهايي با هويت غربي مي سازد و همه چيزش هم غربي است . شايد بتوان گفت درباره الي يک اتفاق بوده است ( البته از افشاگري هاي يکي از نزديکان اصغر فرهادي شنيده ام که ايشان خودشان هم فکر نمي کرده اند درباره الي به اين خوبي در بيايد و البته افشاگري ديگر اين دوست هم اين بود که مي گفت اصغر فرهادي اميدي هم به جدايي نادر از سيمين نداشته است و اپوزيسيون بازي اش جهت ايجاد جنجال و ديده شدن بود )
تمام احسنات امتحان پس داده دو کار قبلي فرهادي در اين فيلم تکرار شده است ولي به اصطلاح در نيامده است . سواي اينکه فيلمي با فرمولهاي قبلا ديده شده مي بينيم . مضمون تلخ تر و روشنفکرانه تر و سردتر از ساير آثار هم فيلم را اعصاب خورد کن مي کند .
شخصيت ها همه بدبخت اند . سياه نمايي هم حدي دارد . آدم اونم از نوع هنرمند اينقدر نا اميد ؟
خانواده همان کشور است . اين درس اجتماعي دوران دبيرستان است . اولين گروه انساني خانواده است که افرادش پس از ورود به اجتماع کشور را تشکيل مي دهند . فيلمهاي خانوادگي هميشه سياسي ترين فيلمهاي تاريخ بوده اند .
ما هم از دروغ گويي و خيانت و بي صداقتي و بي عدالتي و سطحي گرايي برخي ناراحتيم و شکوه داريم . ولي اين افراد برخي اند و نه همه ايران . در اين فيلم همه خصال شيطاني دارند و روزنه اميدي يافت نمي شود . وقتي اين فيلم را ديدم ياد هوش مصنوعي اسپيلبرگ افتادم که در آن دنيا را آب فرا گرفته بود و هيچ اميدي به انسانيت نبود و انسان با طراحي روبات هاي هوشمند ، نسل بعدي خودش را به وجود مي آورد . آنقدر دنيا سياه بود که انسان از خودش نا اميد بود . صد رحمت به ديويد آن فيلم که متوجه شد مادري هست و براي رسيدن به او هزينه هاي گزاف پرداخت کرد . دختر بچه فيلم فرهادي نمي داند به کدام يک از والدين تعلق دارد .
مادر هميشه نماد مام ميهن بوده و پدر قانون . مادر احساس بوده و پدر عقل . اگر با اين ديدگاه بنگريد فيلم تلخ تر حس مي شود .
قانون مي خواهد از مام ميهن جدا شود . جدايي موجبات بي هويتي نسل بعد مي شود . نسلي معلق . قانون ( پدر) پدري آلزايمر گرفته دارد که همان عليل بودن نسل قبل القا مي شود .
از سوي ديگر فيلم جدايي .... مربوط به کدام قشر است ؟ حامي اين فيلم کدام قشرند ؟
جدايي نادر از سيمين تصوير گر يک خانواده خيالي است و به آناليز اين خانواده خود ساخته مي پردازد . کمي هم در راستاي همان تکنيک اپوزيسيون است که از سال 1384 همه را دروغگو و بداخلاق مي بينند . در حالي که منشاء همه بداخلاقي ها خودشان هستند . در نقد درباره الي نوشته بودم که اصغر فرهادي چند خانواده اي را به تصوير کشيده که در خرداد 1388 حتما موج سبزي خواهند بود ( زمان ساخت فيلم موج سبزي در کار نبود ) . کدام قشر همه چيزش سطحي است ؟ به همه چيز بدبين است ؟ دنيا را با حکومت روشنفکرين مي خواهد ؟
درباره الي چنين آدمهايي را نمايش داد . عشقشان هم سطحي است و قرار است سه روزه به هم برسند . الکي خوش مي شوند و به يکباره خوشيشان فرو مي ريزد . چنين آدمهايي که براي سه روز خوشي ويلاي متروکه را ترجيح مي دهند معلوم است که براي چند صباحي خوشي سطحي در کشور آن را با همه امنيتش تقديم بيگانه خواهند کرد .
آدمهاي جدايي شاکي از چه چيزي هستند ؟ چرا مملکت ما براي تربيت نسل بعدي مناسب نيست ؟ چطور مي شود که همه شخصيت ها نوار شجريان گوش مي دهند ؟ مگر نه اين است که شجريان از زمان دفاع از موج سبز از لحاظشان خواننده شده ؟ تا آن وقت کسي از اين جماعت شجريان گوش نمي داد . چطور مي شود بعد از 32 سال انقلاب فرهنگي ، نماد سينماي ايران ما کسي مي شود که دروغ ترين فيلمنامه روزگار را مي خواست به تصوير بکشد . اين همه شعار داخل و بيرون فيلم فوق و امثال فيلم فوق هست و بعد مي گويند شعار فقط براي حکومت است ( اگر اصغر فرهادي خود را هم جناح جعفر پناهي معرفي نمي کرد آيا جايزه برلين را مي گرفت ؟ ). از ديدگاه روشنفکرين دقيقا بعد از انقلاب ايران ويران شده و جاي زندگي نيست . اين چه آرماني است که 32 سال است دنبال مي شود .
اصلا فيلم سينما نيست . تاييد فيلمي از جانب منتقدين جو گرفته بي سواد که حقيقت ماجرا نيست . چطور مي شود که فيلمي کاملا سينمايي با نام راه آبي ابريشم مورد توجه قرار نمي گيرد ولي فيلمهايي مثل جدايي نادر از سيمين سينما شمرده مي شود .
چه کار هنرمندانه اي در فيلم صورت گرفته ؟ فيلمبرداري محيرالعقول ؟ آهنگسازي ؟ طراحي صحنه ؟
جدايي نادر از سيمين در بهترين حالت فيلم خوبي است . ولي مسلما سينما نيست . خلاف صحبت بنده را ثابت کنيد .
مباحث مذهبي تحميل شده بر فيلم مشکل ديگر فيلم است . فيلم جدايي نادر از سيمين با رعايت ظاهري يک سري فروعات مذهبي دل ابوموسي اشعري ها را خوش مي کند . از اين سو هم که روشنفکرها مي ميرند براي فيلمهاي ديني که اسلام آمريکايي تبليغ مي کند .
از طرف برخي منتقدين مثلا اصولگرا ، اين فيلم يک اثر مذهبي شمرده مي شود . واقعا بر بصيرت اين منتقدين مدعي افسوس مي خورم. نظر منتقدين مثلا اصولگرا در خيلي از موارد با نظر روشنفکرين يکي مي شود . دقيقا اين دوقشر عليه پايان نامه هم ايستادند . مدتها است که به يکي از دوستان مي گويم دو جريان افراطي دو جناح در عرصه فرهنگ فرقي با هم ندارند . هر دو منحرفند .
مذهبي که اصغر فرهادي به تصوير کشيده است يک مذهب سطحي و پوسته اي است . از همان مذهب هايي که از قرآن فقط خواندن عربي اش را مي داند و در بهترين حالت براي قسم خوردن از آن بهره جويي مي کند . انقلاب ما مذهبش اين است ؟ اگر بي توجهي هايي به دين مي شود به خاطر اين است که مدعيانش چنين مذهبي هايي بوده اند . اسلام به صورت فرقه اي در حد بودا به تصوير کشيده شده است که فقط دستور داده دروغ نگوييد ولي کسي عمل نمي کند .
فرق اسلام با اديان ديگر اين است که راهکار عملي براي دروغ نگفتن ارائه مي دهد . به هيچ وجه فقط نگفته دروغ نگوييد . چون انسان با جبر به راه راست هدايت نمي شود . اسلام يک روش زندگي است که بايد در زندگي بشر جاري شود . اگر جاري شود دروغ گويي و ... از بين مي رود . اين فيلمها در لايه هاي بعدي خود کشوري پر از دروغ نشان مي دهند که بگويند کشورمان اسلامي نيست .
مسلمان واقعي ذاتا دروغ نمي گويد . دروغ نگفتنش از ترس نيست . براي هر چيزي قسم نمي خورد . دائما مسئله شرعي نمي پرسد . مسلمان واقعي درونش تبلور نور است و فطرت پاکي دارد . تاثير نمي پذيرد . بلکه تاثير مي گذارد .
فيلم جدايي يک کار غير مسئولانه فرهنگي است . يک تخريبگر فرهنگي که همه را به هم بدبين مي کند . بد آموزي دارد . راهکار ارائه نمي دهد . فقط نشان مي دهد . فقط نشان دادن وظيفه هنرمند نيست . يک فاحشه هم کارش نشان دادن است . ( من هم مرض فراستي گرفته ام . چه کنم بهترين تفاسير براي مفسده ها را بايد با اصطلاحات خودشان توصيف کرد ) .
سينما دروغ نيست . دروغ بودن سينما شعار شياطين است . سينما هنر راستگويي است . هنر افشاگري است . هنر حقيقت گويي است . هنر متعالي است . هنر اميدوار کردن است . جدايي هيچ کدام از اينها نيست .