به گزارش مشرق، بسیار دشوار است فرض کنیم اتفاقی که روز چهارشنبه در دانشگاه تهران رخ داد، کاملا تصادفی بوده است. در روزی که تیم مذاکرهکننده ایران در ژنو در حال مذاکره بود، انجمن اسلامی دانشگاه تهران که به طور سنتی به محمد خاتمی و حزب منحله مشارکت نزدیک است، جلسهای برگزار کرد و در آن از قول 3 استاد دانشگاه – که از قضا هیچ کدام از آنها سابقه علمی و پژوهشی درخشانی ندارند - سعی شد مخاطبان خود را متقاعد کنند دانش هستهای یک دانش بیارزش است.
ادبیات تولیدشده از سوی این 3 تن، در واقع مضحکتر از آن است که ارزش بحث کردن داشته باشد. بویژه اینکه به یاد بیاوریم یکی از آنها فردی است که چندی پیش به حمایت از اسرائیل برخاست و دیگری، همان کسی است که در مجلس ششم، نظام جمهوری اسلامی را متهم به پنهانکاری در موضوع هستهای کرد، آن هم در شرایطی که آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم چنین ادعایی نداشت و هنوز هم ندارد. به عبارت دیگر این نماینده مجلس در سخنان خود از ماموریتی که اسرائیلیها به آژانس داده بودند هم فراتر رفت و ادعایی را بیان کرد که جز منافقین فرد دیگری هوادار آن نبود.
حالا این افراد یک بار دیگر به میدان آمده و سعی کردهاند مواضع یک دهه پیششان را بازتولید کنند. البته چندان دلیلی ندارد که برای پاسخ دادن به ادعاهای کسانی مانند صادق زیباکلام و احمد شیرزاد وقت خود را تلف کنیم ولی چند اشاره کوتاه شاید بیوجه نباشد. شیرزاد در این جلسه گفته است ایران هیچ چیز در زمینه دانش هستهای به دست نیاورده است! جمله خوشمزه دیگر او این است که گفته است نمیداند چه تفاوتی میان یک ماشین سانتریفیوژ و 10 هزارتای آن وجود دارد!
صادق زیباکلام هم خواسته است یکی از آن 250 تخصصی را که گفته میشود همزمان با صنعت هستهای و در دل آن رشد میکند، به او نشان دهند.
بدون اینکه هدف پرداختن به جزئیات باشد، صرفا به این موضوع اشاره میکنم که 3 دسته استدلال در مقابل این مدل از انکار بدیهیات قابل طرح است:
1- دسته استدلال اول مربوط به این است که مرجع تشخیص اینکه یک کشور صاحب فناوری هستهای هست یا نه و اگر هست تا چه حد در این حوزه پیشرفت کرده آژانس بینالمللی انرژی اتمی است نه یک استاد فیزیک در آستانه بازنشستگی که جزوات درسیاش را هم در 2 دهه گذشته تغییر نداده است. از فردی مانند احمد شیرزاد که اساسا متخصص مهندسی هستهای نیست و هرگز به طور نظاممند درباره جنبههای فنی و سیاسی این موضوع کار نکرده، نباید تعجب کرد که حتی یک بار یکی از گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره برنامه هستهای ایران را نخوانده باشد. در شرایطی که آژانس مکررا و در اسناد متعدد تایید کرده ایران یکی از برترین دارندگان دانش و فناوری هستهای بویژه چرخه سوخت در جهان است، آیا دیگر اهمیتی دارد که قضاوت فردی مانند شیرزاد – که یکی از مسؤولان سازمان انرژی اتمی سالها قبل به من گفت پس از چانهزنی بسیار بضاعت علمی بر عهده گرفتن حتی یکی از پروژههای این سازمان را هم در خود ندید - چه باشد؟
2- دسته استدلال دوم مربوط به مجموعه اعترافات مقامهای آمریکایی و اسرائیلی درباره عمق پیشرفتهای فنی ایران است. از همه جالبتر، این است که همین حالا وقتی مقامهای دولت آمریکا میخواهند با حمله نظامی اسرائیل به برنامه هستهای ایران مخالفت کنند مهمترین استدلالی که مطرح میکنند این است که این دانش در ذهن جوانان و دانشمندان ایرانی بومی شده و هیچ دانشی را نمیتوان با بمباران از بین برد. خب! این چگونه پیشرفتی است که اوباما و نتانیاهو را از حمله به ایران بازداشته ولی احمد شیرزاد حتی قادر به دیدن آن هم نیست؟ آیا نباید نتیجه گرفت ایراد از چشمهای ایشان است؟
3- دسته استدلال سوم مربوط است به میزان امتیازهایی که غرب حاضر است در ازای دست برداشتن از فناوری غنیسازی به ایران اعطا کند. اگر این فناوری آنطور که شیرزاد و دوستانش عقیده دارند تا این حد عقب مانده و بیارزش بود، چرا باید اربابان آمریکایی آنها حاضر میشدند این حجم از امتیازها را برای دست برداشتن از آن پیشنهاد کنند یا در واکنش به اصرار ایران به حفظ آن چنین فشارها و محدودیتهای عظیمی را بر ایران تحمیل کنند؟ اگر یک ماشین با 10 هزار ماشین تفاوتی ندارد، چرا باید تیم مذاکرهکننده ایران برای 100 ماشین بالاتر یا پایینتر، یک سال چانه بزند؟ باز به همان نتیجه سابق میرسیم. تمام سرویسهای اطلاعاتی، اندیشکدهها و دانشگاههای غربی میگویند ایران راه طولانی را در زمانی کوتاه طی کرده اما احمد شیرزاد میگوید کلا خبری نیست، چرا که اساسا نمیداند خبر کدام است و کدام نیست!
فقط توجه به همین 3 دسته استدلال کافی است که دریابیم سخن اصلی امثال شیرزاد آنی نیست که میگویند بلکه اعتراض واقعی آنها در واقع به این است که چرا ایران بدون اجازه آمریکا یک فناوری پیشرفته را توسعه داده و به این سبب نظم جهانی مطلوب آمریکا را به هم ریخته است. به عبارت دیگر این مخالفت به نیابت از آمریکا انجام میشود نه از موضع یک دانشمند و هدف هم دفاع از منافع آمریکاست بدون توجه به اینکه منافع و آینده ایران در این میان به چه سرنوشتی گرفتار میشود. آنچه تا اینجا به آن پرداختیم در واقع بخش کماهمیت این بحث است. آنچه بینهایت مهمتر است این است که بپرسیم دولت محترم و تیم مذاکرهکننده هستهای چرا تا امروز در مقابل این سخنان ساکت ماندهاند؟ دوستان دولت و شخص آقای رئیسجمهور که تا امروز هرگونه انتقاد از مذاکرات را به حساب تضعیف توطئهگرانه تیم مذاکرهکننده گذاشته و تندترین مواضع را در قبال آن گرفتهاند، چرا در مقابل چنین سخنانی که بدون تردید تضعیفکننده موضع مذاکراتی هر کسی است که بخواهد درباره ارزش فناوری هستهای در ایران چانه بزند، ساکت ماندهاند؟ آیا این سکوت بدان معناست که برخی آقایان هم در دل همین موضع را دارند یا اینکه انتقاد صرفا زمانی آزارشان میدهد که از جانب اصولگرایان و انقلابیون باشد و دیگران هر چه گفتند، گفتند؟!
موضع دولت در مقابل این سخنان روشن خواهد کرد اساسا چقدر برای برنامه هستهای ارزش قائل است و از موضع قدرت مذاکره میکند.
منبع: وطن امروز
ادبیات تولیدشده از سوی این 3 تن، در واقع مضحکتر از آن است که ارزش بحث کردن داشته باشد. بویژه اینکه به یاد بیاوریم یکی از آنها فردی است که چندی پیش به حمایت از اسرائیل برخاست و دیگری، همان کسی است که در مجلس ششم، نظام جمهوری اسلامی را متهم به پنهانکاری در موضوع هستهای کرد، آن هم در شرایطی که آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم چنین ادعایی نداشت و هنوز هم ندارد. به عبارت دیگر این نماینده مجلس در سخنان خود از ماموریتی که اسرائیلیها به آژانس داده بودند هم فراتر رفت و ادعایی را بیان کرد که جز منافقین فرد دیگری هوادار آن نبود.
حالا این افراد یک بار دیگر به میدان آمده و سعی کردهاند مواضع یک دهه پیششان را بازتولید کنند. البته چندان دلیلی ندارد که برای پاسخ دادن به ادعاهای کسانی مانند صادق زیباکلام و احمد شیرزاد وقت خود را تلف کنیم ولی چند اشاره کوتاه شاید بیوجه نباشد. شیرزاد در این جلسه گفته است ایران هیچ چیز در زمینه دانش هستهای به دست نیاورده است! جمله خوشمزه دیگر او این است که گفته است نمیداند چه تفاوتی میان یک ماشین سانتریفیوژ و 10 هزارتای آن وجود دارد!
صادق زیباکلام هم خواسته است یکی از آن 250 تخصصی را که گفته میشود همزمان با صنعت هستهای و در دل آن رشد میکند، به او نشان دهند.
بدون اینکه هدف پرداختن به جزئیات باشد، صرفا به این موضوع اشاره میکنم که 3 دسته استدلال در مقابل این مدل از انکار بدیهیات قابل طرح است:
1- دسته استدلال اول مربوط به این است که مرجع تشخیص اینکه یک کشور صاحب فناوری هستهای هست یا نه و اگر هست تا چه حد در این حوزه پیشرفت کرده آژانس بینالمللی انرژی اتمی است نه یک استاد فیزیک در آستانه بازنشستگی که جزوات درسیاش را هم در 2 دهه گذشته تغییر نداده است. از فردی مانند احمد شیرزاد که اساسا متخصص مهندسی هستهای نیست و هرگز به طور نظاممند درباره جنبههای فنی و سیاسی این موضوع کار نکرده، نباید تعجب کرد که حتی یک بار یکی از گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره برنامه هستهای ایران را نخوانده باشد. در شرایطی که آژانس مکررا و در اسناد متعدد تایید کرده ایران یکی از برترین دارندگان دانش و فناوری هستهای بویژه چرخه سوخت در جهان است، آیا دیگر اهمیتی دارد که قضاوت فردی مانند شیرزاد – که یکی از مسؤولان سازمان انرژی اتمی سالها قبل به من گفت پس از چانهزنی بسیار بضاعت علمی بر عهده گرفتن حتی یکی از پروژههای این سازمان را هم در خود ندید - چه باشد؟
2- دسته استدلال دوم مربوط به مجموعه اعترافات مقامهای آمریکایی و اسرائیلی درباره عمق پیشرفتهای فنی ایران است. از همه جالبتر، این است که همین حالا وقتی مقامهای دولت آمریکا میخواهند با حمله نظامی اسرائیل به برنامه هستهای ایران مخالفت کنند مهمترین استدلالی که مطرح میکنند این است که این دانش در ذهن جوانان و دانشمندان ایرانی بومی شده و هیچ دانشی را نمیتوان با بمباران از بین برد. خب! این چگونه پیشرفتی است که اوباما و نتانیاهو را از حمله به ایران بازداشته ولی احمد شیرزاد حتی قادر به دیدن آن هم نیست؟ آیا نباید نتیجه گرفت ایراد از چشمهای ایشان است؟
3- دسته استدلال سوم مربوط است به میزان امتیازهایی که غرب حاضر است در ازای دست برداشتن از فناوری غنیسازی به ایران اعطا کند. اگر این فناوری آنطور که شیرزاد و دوستانش عقیده دارند تا این حد عقب مانده و بیارزش بود، چرا باید اربابان آمریکایی آنها حاضر میشدند این حجم از امتیازها را برای دست برداشتن از آن پیشنهاد کنند یا در واکنش به اصرار ایران به حفظ آن چنین فشارها و محدودیتهای عظیمی را بر ایران تحمیل کنند؟ اگر یک ماشین با 10 هزار ماشین تفاوتی ندارد، چرا باید تیم مذاکرهکننده ایران برای 100 ماشین بالاتر یا پایینتر، یک سال چانه بزند؟ باز به همان نتیجه سابق میرسیم. تمام سرویسهای اطلاعاتی، اندیشکدهها و دانشگاههای غربی میگویند ایران راه طولانی را در زمانی کوتاه طی کرده اما احمد شیرزاد میگوید کلا خبری نیست، چرا که اساسا نمیداند خبر کدام است و کدام نیست!
فقط توجه به همین 3 دسته استدلال کافی است که دریابیم سخن اصلی امثال شیرزاد آنی نیست که میگویند بلکه اعتراض واقعی آنها در واقع به این است که چرا ایران بدون اجازه آمریکا یک فناوری پیشرفته را توسعه داده و به این سبب نظم جهانی مطلوب آمریکا را به هم ریخته است. به عبارت دیگر این مخالفت به نیابت از آمریکا انجام میشود نه از موضع یک دانشمند و هدف هم دفاع از منافع آمریکاست بدون توجه به اینکه منافع و آینده ایران در این میان به چه سرنوشتی گرفتار میشود. آنچه تا اینجا به آن پرداختیم در واقع بخش کماهمیت این بحث است. آنچه بینهایت مهمتر است این است که بپرسیم دولت محترم و تیم مذاکرهکننده هستهای چرا تا امروز در مقابل این سخنان ساکت ماندهاند؟ دوستان دولت و شخص آقای رئیسجمهور که تا امروز هرگونه انتقاد از مذاکرات را به حساب تضعیف توطئهگرانه تیم مذاکرهکننده گذاشته و تندترین مواضع را در قبال آن گرفتهاند، چرا در مقابل چنین سخنانی که بدون تردید تضعیفکننده موضع مذاکراتی هر کسی است که بخواهد درباره ارزش فناوری هستهای در ایران چانه بزند، ساکت ماندهاند؟ آیا این سکوت بدان معناست که برخی آقایان هم در دل همین موضع را دارند یا اینکه انتقاد صرفا زمانی آزارشان میدهد که از جانب اصولگرایان و انقلابیون باشد و دیگران هر چه گفتند، گفتند؟!
موضع دولت در مقابل این سخنان روشن خواهد کرد اساسا چقدر برای برنامه هستهای ارزش قائل است و از موضع قدرت مذاکره میکند.
منبع: وطن امروز