
به گزارش مشرق به نقل از تبيان، ابراهيم فرزند برومند مالک اشتر يار صميمي و صحابي خاص اميرالمؤمنين علي(ع) است.[1]
اوصاف ابراهيم
ابراهيم سرور قبيله نخع و يکه تاز آنان[2] از فرماندهان شريف و با سيادتي بود که به شجاعت و تدبير مشهور بود.[3] بسياري از مورخان او را در شجاعت ستوده اند.[4] و از قهرماني ها و شجاعت هايش در ميدان جنگ که به مانند صاعقه بي امان بر قلب دشمن مي تاخت و از يمين و يسار از کشته پشته مي ساخت با شگفتي ياد کرده ، سخن ها گفته اند.
از ديگر مواردي که مورخان در وصف شجاعتش گفته اند، حضور او در جنگ صفين است. او با وجود آن که نوجواني کم سن و سال بود، در اين جنگ حضور يافت و در کنار اميرالمؤمنين(ع) و پدرش مالک اشتر رشادت ها از خود نشان داد.[5]
ابراهيم نه تنها در شجاعت و شهامت ؛ بلکه در سخاوت و جوانمردي و ايمان و اخلاق و محبت به اهل بيت(ع) نيز برترين مردم عراق بود .[6]
علامه سيد محسن امين نيز او را در کتابش اعيان الشيعه چنين مي ستايد: « ابراهيم مردي شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شکن و رئيس بود، او داراي طبعي عالي و همتي بلند و طرفدار حق بود و داراي طبع شعر و زباني فصيح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه که پدرش مالک اشتر نيز داراي چنين صفات و امتيازات عالي بود و حق هم همين است که چنين فرزندي مجسمه چنين پدري باشد .»[7]
ابراهيم و قيام مختار
يکي از افرادي که در قيام مختار نقش مهم و مؤثّري داشت ، ابراهيم ابن مالک اشتر بود که به جرأت مي توان گفت که در اين قيام نقشي فعّال داشت .
چهره اي مانند ابراهيم موجبات اعتلاي هر چه بيشتر مختار را فراهم آورده بود و موفقيت هاي بسياري را نصيب قيام کرده بود.
ابراهيم پذيرفت و با مختار بيعت کرد و به همراه او قيام بزرگ شيعيان عراق را به راه انداخت . او پس از آغاز قيام و بدست گرفتن امور کوفه به عنوان فرمانده کل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسياري را در کوفه و عراق به انجام رسانيد
شخصيت نافذ ابراهيم و فکر بلند و شجاعت و کارداني او در امور جنگ از يک سو و علاقه شديد و اخلاص او نسبت به ساحت مقدس اهل بيت پيامبر(ص) از سوي ديگر و ساير صفات برجسته اي که در وجود ابراهيم جمع شده بود، مختار و سران شيعه عراق را به پيوستن او به قيام اميدوار کرده بود. آن ها او را مايه اميد و پشتيباني قوي و فرماندهي لايق براي قيام مي دانستند،[8] پس تصميم گرفتند که با ابراهيم ملاقات و او را به قيام دعوت نمايند ؛ از اين رو پس از فراهم آمدن مقدمات قيام و پيش از اعلان آن تني چند از سران شيعه با مختار ملاقات کردند و پيشنهاد دادند که اگر مردي چون ابراهيم فرزند مالک اشتر به ما بپيوندد، اميد زيادي به پيروزي خواهيم داشت.
مختار از اين پيشنهاد استقبال کرد و آن ها را نزد ابراهيم فرستاد تا مسأله را با او در ميان بگذارند. در مذاکراتي که بين سران و مختار با ابراهيم پيش آمد ، آن ها نزد ابراهيم رفتند و ضمن بيان موضوع هدف از قيام خود را تنها خون خواهي امام حسين(ع) و اهل بيت او بيان کرده و متذکر شدند که از سوي اهل بيت پيامبر(ص) در اين کار اجازه نيز دارند . ابراهيم در اين جلسه در پاسخ به بزرگان کوفه شرط کرد که در صورتي دعوتشان را مي پذيرد که فرماندهي قيام با او باشد ؛ اما سران شيعه نپذيرفته ، رهبر قيام را مختار معرفي کردند که از سوي محمد بن حنفيه عهده دار اين امر گرديده است.[9]
سه روز پس از اين جلسه مختار و ده نفر از سران قوم به خانه ابراهيم رفتند، پس از تعارفات معمول مختار، نامه اي به ابراهيم داد و مدعي شد که نامه حنفيه است که براي ابراهيم فرستاده است.[10]
ابراهيم به جهت عنوان نام «مهدي» بعد از نام محمد حنفيه، در صحت نامه ترديد کرد؛ اما مختار و بزرگاني که همراه مختار آمده بودند، به صحت مفاد نامه شهادت دادند.[11] ابراهيم پذيرفت و با مختار بيعت کرد و به همراه او قيام بزرگ شيعيان عراق را به راه انداخت . او پس از آغاز قيام و بدست گرفتن امور کوفه به عنوان فرمانده کل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسياري را در کوفه و عراق به انجام رسانيد .
بارزترين عرصه ظهور ابراهيم
جنگ نهر خازر بارزترين عرصه ظهور و بروز قابليت هاي فرماندهي اين فرمانده شجاع بود. در اين جنگ سپاه بيست هزار نفري عراق بر لشکر هشتاد و سه هزار نفري شام به فرماندهي عبيدالله بن زياد فائق آمد و ابن زياد نيز در نبردي تن به تن با ابراهيم کشته شد .[12]
ابراهيم بعد از اتمام کار از موصل به نصيبين رفت و کارگزاران خود را به نواحي مختلف جزيره فرستاد و آنجا را فتح کرد .[13]
دشمن از هر ابزاري براي تفرقه استفاده مي کند !
در ميان راه دشمن ، در ميان مختار وابراهيم اختلاف افکنده وبه تفرقه افکني پرداخت .اين حيله دشمن موجب شد که ميان ابراهيم ومختار جدايي وفاصله ايجاد شده و گويا ابراهيم در ادامه کار از نهضت مختار کناره گرفته بود، از اين رو در پي حادثه حمله مصعب بن زبير در پيوستن به مختار تعلل و سستي مي ورزيد[14] و حتي گفته شده به نامه هاي مکرر و پشت سر هم مختار پس از شکست اوليه اش از قواي مصعب ، توجهي نکرده، نزد او باز نگشت .[15]
همين کناره گيري او از مختار باعث شده بود که بعد از شهادت مختار ، مصعب بن زبير از يک سو و عبدالملک مروان از سوي ديگر در او طمع ببندند تا ابراهيم را که مردي پر نفوذ و مدير بود ، را با خود همراه سازند ؛ از اين رو مصعب نامه اي به ابراهيم نوشته به او وعده داد که در صورتي که حکومت ابن زبير را بپذيرد، امارت مناطق شمالي عراق را به او مي سپارد .[16] نامه ي مشابهي نيز از سوي عبدالملک مروان - خليفه اموي شام - به دست ابراهيم رسيد . ابراهيم با ياران و مشاورانش در اين باب به مشورت پرداخت و سرانجام تصميم گرفت با مصعب بن زبير همراه شود ، پس نامه اي به مصعب نوشت و با گروهي از ياران خود از موصل يا نصيبين - مقر حکومت خود - حرکت کرد و به کوفه آمد و با مصعب ملاقات کرد .[17]
سرانجام ابراهيم در سال 72 هجري در پي شکست لشکر عراق از سپاهيان عبدالملک مروان که براي تصرف عراق به جنگ مصعب بن عمير فرستاده شده بودند، در 13 جمادي الاولي در سن چهل سالگي کشته شد[18]-[19] و نزديک سامراء به خاک سپرده شد .[20]
پي نوشت ها :
[1].ابن حزم اندلسي؛جمهرة انساب العرب،دارالکتب العلميه،بيروت،1418،ص415وطبري؛تاريخ الطبري،تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم،چاپ دوم،1967،ج11،ص664.
[2].امين؛محسن؛اعيان الشيعه،چاپ اول1983،ج2،ص200
[3]. ذهبي؛ تاريخ اسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمري، چاپ دوم، 1993، ج5، ص344.
[4]. بلاذري؛ انساب الاشراف، تحقيق سهيل زکار و رياض زرکلي، ج6، ص389 و تاريخ الطبري، پيشين، ج6، ص19 و مسکويه، ابو علي؛ تجارت الامم، تحقيق ابوالقاسم امامي، ج2، ص148.
[5]. منقري، نصر بن مزاحم؛ وقعة صفين، تحقيق عبد السلام محمد هارون، ص441 و ابن ابي الحديد؛ شرح نهج البلاغه، ج8، ص81.
[6]. اعيان الشيعه، پيشين، ص200.
[7]. همان ، ج2، ص200.
[8].انساب الاشراف، پيشين، ص385 و تاريخ الطبري، پيشين، ج6، ص30 و تجارت الامم، پيشين، ص141 و اخبار الطوال، پيشين، ص288.
[9]. تجارت الامم، پيشين، ص142.143و تاريخ الطبري،پيشين، ص15-16و ابن اعثم کوفي؛الفتوح،تحقيق علي شيري، چاپ اول،1991،ص229.
[10]. انساب الاشراف، پيشين، ص385. 386و تاريخ الطبري،پيشين،ص16- 17 و ابن اثير؛ الکامل في التاريخ، ج4، ص215.
[11]. همان و انساب الاشراف، پيشين، ص385 - 386 و الکامل، پيشين، ص215.
[12]. الکامل، پيشين، ص261 و تاريخ الطبري، پيشين، ص86.
[13]. انساب الاشراف، پيشين، ص447 و تاريخ الطبري، پيشين، ص92 و اخبار الطوال، پيشين، ص296 و تجارب الامم، پيشين، ص236.
[14]. تاريخ الطبري، پيشين، ص95.
[15]. الفتوح، پيشين، ج6، ص287.
[16].تاريخ الطبري،پيشين،111- 112و الکامل،پيشين،ج4،ص275و الفتوح،پيشين، ص294 و تجارت الامم، پيشين، ص213
[17]. الکامل، پيشين، ص275 و الفتوح، پيشين، ص294 و تجارت الامم، پيشين، ص213.
[18]. انساب الاشراف، پيشين، ج7، ص91 و الکامل، پيشين، ج4، ص326 و تجارب الامم، پيشين، ص236.
[19]. البته اين سن با توجه به روايت منقري و ابن ابي الحديد که او را با وجود سن کمش، يکي از حاضرين در جنگ صفين مي دانند بعيد به نظر مي رسد. وقعة صفين، پيشين، ص441 و شرح نهج البلاغه، پيشين، ص81.
[20]. زرکلي، خيرالدين؛ 1986، ج1، ص58.