گروه فرهنگی مشرق - کافي است کمي حرف بزند تا يکباره پرتاب شويد به عالم کارتون و فيلم و راديو و تلويزيون. از لوک خوششانس بگير تا تام هنکسِ فارستگامپ و از برنامه محله ما، تا سريال امپراتور دريا. با منوچهر واليزاده گپ زدهام که بيش از نيم قرن است با صداي گرم و جوانش در بسياري از خاطرات سينمايي و تلويزيوني و راديويي ما حضوري بهيادماندني دارد.
اسمتان را چهکسي انتخاب کرد؟
معمولا پدر و مادر اسم بچهها را انتخاب ميکنند ديگر!
بچه چندم خانواده بوديد؟
بچه دوم. اولي پرويز بود، دومي منم که منوچهرم، اسم سومي را هم فکر ميکنم براساس اسم اولي گذاشتند پروين!
نام خانوادگيتان در کجا ريشه دارد؟ احيانا اجدادتان واليِ جايي نبودهاند؟
تهِ شناسنامهام يک توضيح دارد، که نوشته «والازاده» بوده و بعد تبديل شده به «واليزاده».
شغل؟
گوينده فيلم.
سن؟
به اميد خدا رفتم توي 74 سال!
شغل پدر؟
انباردار شرکت تلفن بود. آن زمان به مخابرات ميگفتند «شرکت تلفن ملي ايران».
همه مشاغلي که تا امروز تجربه کردهايد؟
من از دوره مدرسه به تئاتر علاقهمند بودم و بعد هم وارد تئاتر حرفهاي شدم. از 17سالگي هم وارد حرفه گويندگي شدم. البته بعد از ديپلم دو سه سال کارمند دفتري شرکت تلفن بودم، اما کار هنريام که جديتر شد، استعفا دادم و ديگر تماموقت به دوبله پرداختم.
اولين کسي که شما را به تئاتر برد کي بود؟
برادرم پرويز کار تئاتر ميکرد و مرا هم همراه خودش برد. بعد هم به خانه جوانان رفتم و تئاتر آماتور کار کردم.
يک تنبيه در دوران مدرسه که هيچوقت از يادتان نرفت؟
دبستاني که بودم، يک روز داشتم واليبال بازي ميکردم و دير آمدم سر کلاس. ناظم و معلم ادبياتمان مرحوم نيرزاده نوري بود. مرا که ديد سيلي محکمي خواباند زير گوشم. اين سيلي هيچوقت فراموشم نشد و باعث شد از همان موقع تا همين الان که پيش شما هستم، آدم منظم و منضبطي باشم. هم در زندگي و هم در شغلم.
شغل مورد علاقهتان در کودکي؟
تئاتر. فقط تئاتر. ما خانهمان در لالهزار بود و درست وسط تئاتر بزرگ شديم!
اسباببازي مورد علاقهتان در کودکي؟
خاک! آنموقعها که اسباببازي نداشتيم. خاک بازي ميکرديم. از تپه خاکي ميرفتيم بالا و پايين ميآمديم و کيف ميکرديم!
اولين تجربه دوچرخهسواري؟
پدرم که بازنشست شد، به هرکدام از قديميهاي شرکت تلفن دو هزارمتر زمين در قيطريه دادند. قيطريه آنموقع چيزي شبيه بيابان بود. پدرم زمين را فروخت و با پولش يک دوچرخه هم براي من خريد. من آن زمان کلاس هفتم بودم و با دوچرخه به مدرسه ميرفتم. از خانهمان، خيابان لالهزار تا ورزشگاه امجديه رکاب ميزدم تا واليبال بازي کنم و با دوچرخه اينور آنور ميرفتم. دوچرخه را خيلي دوست داشتم.
اولين فيلمي که در سينما ديديد؟
ما يکسره در سينماهاي لالهزار بوديم. براي همين درست يادم نيست اولينش کدام بود. شايد «تارزان و پسرش» بود.
اولين کسي که بهتان گفت صدايتان خوب است؟
لابد مادرم!
از بين حرفهايها چطور؟ کي بود که تشخيص داد صدايتان براي گويندگي مناسب است؟
آقاي منصور متين يکي از هنرپيشههاي تئاتر.
بهنظرتان صدايتان چه رنگي است؟
بهنظرم صدايم يک صداي کاملا معمولي است. فکر نميکنم رنگ خاصي هم داشته باشد!
صداي دوبله شما همين صداي خودتان است يا صداسازي هم ميکنيد؟
سعي ميکنم در دوبله صداسازي نکنم. حس هنرپيشهها را ميگيرم و به صدايم ميدهم و بعد به خود کاراکتر پس ميدهم. ته صداي هيچکس عوض نميشود. حتي آنها که تقليد صدا ميکنند، اگر دقت کنيد ته صدايشان با صدايي که ادايش را درميآورند فرق دارد.
صداي طبيعي مورد علاقهتان؟
صداي قناري.
به صداي کدام دوبلور يا گوينده علاقهمنديد؟
مرحوم عطاالله کاملي. يادم هست يک آنونسي گفته بود براي فيلم «شعلههاي سوزان آمستردام». اين صدا روي من خيلي تاثير گذاشت و اصلا همين صدا بود که مرا به دوبله ترغيب کرد.
خودتان هم وقتي صداي خودتان را ميشنويد از صدايتان خوشتان ميآيد؟
زياد نه!
هيچوقت تلاش نکردهايد خواننده شويد؟
نه، هيچوقت دوست نداشتم. صدايي که خدا به من داده صداي خوانندگي نيست. صداي گويندگي است.
فکر ميکنيد اگر آرتيست نميشديد چه کاره ميشديد؟
به شغل ديگري نميتوانم فکر کنم. حتما دوباره همين شغل را انتخاب ميکردم.
نظرتان درباره دوبلورهاي جواني که اين روزها صدايشــان را خيلـي ميشنويم؟
در کار دوبله همه صدايي به درد ميخورد. اما دوبله يک تکنيک است که فراگيرياش بايد از دوره نوجواني شروع شود. جوانهايي که امروز در کار آمدهاند خيليهايشان خوبند. اما پشتکاري را که ما داشتيم ندارند. خيليهايشان از همان اول به اين فکر ميکنند که چقدر در ماه ميتوانند دربياورند!
پس بهنظرتان جوانان پولکي شدهاند؟
بله، البته شايد تقصيري هم نداشته باشند، زمانه عوض شده. يکبار با همکلاسي قديميام، همايون بهزادي، فوتباليست پيشکسوت پرسپوليس حرف ميزدم. ميگفت ما براي پول بازي نميکرديم. ما حتي پول هم به باشگاه ميداديم تا برويم فوتبال بازي کنيم. ما هم در دوبله و تئاتر و... همين بوديم. اينقدر علاقهمند بوديم که به پول فکر نميکرديم. البته بعدها که دوبله حرفهام شد، طبيعتا برايم پول هم مهم شد.
در حرفه شما خوب پول ميدهند؟
نه، ولي حرفه جذابي داريم. تعداد متقاضي در آن زياد است. همه دوست دارند دوبلور شوند. ولي خب همهشان اينکاره نيستند. با تقليد صدا و گفتن يک خط و دو خط کسي دوبلور نميشود. طبيعتا جا هم براي همه نيست. بايد پشتکار داشته باشند تا بتوانند بمانند. دوبله ايران به صداي جديد نيازمند است، اما صداي جديد کم پيدا ميشود؛ کسي مثل آقاي ياکيده، که وقتي ظهور کرد، همه دهانها باز ماند. البته وضع دوبله اينقدر خراب است که او هم در دوبله نماند و رفت سراغ کارهاي هنري ديگر. نه، دوبله درآمد خوبي ندارد.
براي دوبلور شدن چه خصوصياتي لازم است؟
صداي خوب و بيان خوب. صدا را خداوند داده و براي بيان بايد آموزش ببينند.
اولين جملهاي که در دوبله گفتيد؟
يادم نيست. ولي يادم هست در استوديوي شاهينفيلم، براي يک فيلم، يک خط حرف زدم!
در چندمين فيلم رسيديد به نقش اول؟
در فيلم سوم. آن زمان 18-17 ساله بودم و بيدغدغه و مستعد براي کار.
چه زود به نقش اول رسيديد!
بله، آن زمان جمعيت کم بود و کسي که کمي استعداد داشت فضاي بيشتري براي شکوفايي داشت. الان جوانهاي مستعد و تحصيلکرده زيادند، ولي زمينه کار نيست.
دوبله فيلم رئال سختتر است يا فيلم انيميشن؟
فيلم انيميشن چون مخاطبانش بچهها هستند کار خيلي سختياست. تيپسازي در آن زياد است براي همين دقت بيشتري ميخواهد. در ضمن بايد بيان مشخص و شفاف باشد تا همه بفهمند.
شده حين دوبله خندهتان بگيرد؟
خيلي اتفاق افتاده که تپق زديم و اينقدر خنديديم که اصلا کار تعطيل شده!
شده حين دوبله از فيلم گريهتان بگيرد؟
بله، نقشهايي که خيلي حسي بوده و ماجراهايي برايشان اتفاق ميافتاده که هماهنگي با زندگي خودم داشته، مثلا مريضي و مرگ پدر. حس آمده و منتقل شده به پرسوناژ و کار را خوب کرده است.
تا حالا وقتي ناراحت بوديد، جاي يک شخصيت خوشحال حرف زدهايد؟
من در اتاق ضبط بودم که خبر فوت پدرم را بهم دادند. کار را تمام کردم و بعد رفتم چون شغلم اين است. چارلي چاپلين در فيلم «روشناييهاي شهر» روي صحنه دارد بازي ميکند و خبر مرگ برايش ميآوردند، ولي او تا آخرين لحظه بازي ميکند.
شيرينترين خاطره از موقعي که شما را به صدايتان شناختهاند؟
سر سريال «امپراتور دريا» تکيه کلام شخصيتي که دوبلهاش ميکردم «بانوي من» بود. يکبار توي فروشگاه بودم، خانوادهاي جلوي من را گرفتند. گفتند ميشود از شما يک خواهش کنيم؟ شما فقط دو دفعه بگوييد «بانوي من». من به يکييکيشان، يک «بانوي من» گفتم!
تا به حال شده شما را به اسم هنرپيشهاي تشويق کنند؟
وقتي «سريال فرار از زندان» را حرف ميزدم، نقش اولش «مايکل اسکارفي» را ميگفتم. چند جا مرا دعوت کرده بودند. در يکي از مراسمها دعوتم کردند بيايم روي سن. من رفتم بالا، ديدم همه دسته جمعي بلند شدند و دست ميزنند و ميگويند: «مايکل... مايکل». من هم ميکروفون را گرفتم گفتم: «من منوچهر واليزادهام!»
دوبله کدام شخصيت خيلي از شما کار برد؟
دهان گشاد جيم کري را به فارسي پر کردن خيلي کار سختياست. فيلم «گرينج» چيز وحشتناکي بود. جيم کري صدتا صدا از خودش درميآورد و من بايد هر صد تا صدا را ميگفتم.
موقعيت دوبله ايران در مقابل دوبله کشورهاي صاحب دوبله چيست؟
من هميشه ميگويم مال ما اول است چون آنها با دستگاه صدا را تغيير ميدهند و دوبلور ما هر کار ميکند، خودش ميکند. خودش را با تصوير تطبيق ميدهد.
حتي خودش صدا را با تصوير سينک ميکند؟
زمان ما مدير دوبلاژ، تا دوبلور با لب هنرپيشه پيش نميرفت امکان نداشت صدا را ضبط کند. مدير دوبلاژ خودش کلمات فارسي را طوري درست ميکرد که اگر هنرپيشه ميگفت «?What is this»
يک جمله ميگذاشت که با «و» شروع ميشد. حتي استادم، علي کسمايي، جاي فعلها را عوض ميکرد، کلمات را اينور آنور ميکرد که حرف با باز شدن دهان هنرپيشه شروع شود و با بسته شدن دهانش تمام شود. براي همين است که ميگويم ما در دوبله بينظيريم.
رقابت بين دوبله و زيرنويس بالاخره به کجا رسيد؟
يک مدت آمدند زيرنويس بکنند، ديدند نميشود، مردم فيلم را ببينند يا زيرنويس را بخوانند؟ زيرنويس مال کر و لالهاست! زيرنويس شکست ميخورد و تحريم ميشود. دوبله يک مقوله جداست که ريزهکاريهاي قشنگي هم دارد.
آخرينبار از چي عصباني شديد؟
از دست پسرم که کلي از تلفن خانه به موبايل زنگ زده بود و پول تلفن خانه آنقدر زياد شده بود که تلفن را قطع کرده بودند!
آخرين خبر خوبي که شنيديد؟
خبر قبولي دانشگاهِ پسرم. آرزو داشتم دانشگاه رفتن پسرم را ببينم.
اهل شعر هم هستيد؟ با کدام شاعر بيشتر مأنوسيد؟
گاهي اوقات به شاهنامه رجوع ميکنم و گاهي اوقات هم اشعار مولانا را ميخوانم. البته اول دو بيت اولش را ميخوانم. اگر ديدم از آن شعرهاي سختش نيست، بقيهاش را هم ميخوانم!
آخرين موسيقي خوبي که گوش کرديد؟
آلبوم اخير همايون شجريان.
خواننده مورد علاقهتان؟
محمد اصفهاني طنين صدايش بينظير است.
دردناکترين تجربه درد؟
مرگ برادرم.
ترسناکترين تجربه ترس؟
بيشتر برميگردد به رانندگي. معمولا از ترس تصادف سعي ميکنم درست رانندگي کنم!
خجالتبارترين تجربه شرم؟
تپقهايي که گاهي سر پخش زنده ميزنم!
بزرگترين عيبي که داريد؟
دلنازکم. زود دلخور ميشوم.
عيبي که در شما نيست اما معمولا به آن متصف ميشويد؟
ميگويند بداخلاقي. ولي فکر ميکنم نيستم.
سه شيء که هميشه همراه شماست؟
کليد در خانه، گوشي تلفن همراه و گوشي هدستي که با آن گويندگي ميکنم.
اگر بدانيد 24 ساعت بيشتر زنده نيستيد در اين 24 ساعت چه ميکنيد؟
من هميشه سايه مرگ را در کنار خودم ميبينم. به هر حال يک روز اين اتفاق خواهد افتاد. براي همين اصلا بهش فکر نميکنم.
دوست داريد چند سال عمر کنيد؟
هرچي خدا بخواهد. هميشه سعي کردهام شاکر باشم. صبح که از خانه بيرون ميآيم ميگويم خدايا شکرت که امروز هم دارم ميروم سر کار و براي آرامشي که در زندگي دارم خدا را شکر ميکنم.
کوتاه، درباره لالهزار؟
تولد
اميرآباد؟
46 سال اجارهنشيني!
ميکروفون؟
باهاش زندگي ميکنم.
شاهنامه؟
کلاس بيان و گويندگي.
باند صدا؟
عشق و حساسيت توأمان.
سرماخوردگي؟
بلاي جان گوينده! سرما که بخورم بايد بنشينم توي خانه.
نان مورد علاقه؟
همه نانها را ميخورم، ولي خب بربري بهتر است!
غذاي مورد علاقه؟
همه غذايي ميخورم. اما خورشت فسنجان!
بوي مورد علاقه؟
بوي گل.
اگر بخواهيد ساز ياد بگيريد چه سازي ياد ميگيريد؟
خيلي دوست داشتم سنتور ياد بگيرم. نشد.
شير، چاي يا قهوه؟
شير. امکان ندارد شب بدون اينکه شير بخورم بخوابم.
کوه، دريا يا کوير؟
هرکدام در جاي خودش زيباست.
حس يا تکنيک؟
در گويندگي اول بايد تکنيک باشد و بعد حس. اما در کل بهنظرم حس مهمتر است.
علي کسمايي؟
استاد بدون قيد و شرطم.
استقلال يا پرسپوليس؟
پرسپوليسيام!
برخوردتان با آدم حراف؟
برخورد خوبي نخواهم داشت!
آدم متملق؟
دوست ندارم اصلا برخورد داشته باشم!
آدمي که در برخورد اول شما را تو خطاب ميکند؟
بستگي به شخصيتش دارد. کلي نميشود گفت.
اگر پاککن جادويي داشتيد کدام بخش زندگيتان را پاک ميکرديد؟
اتفاقات تلخ را. مرگ عزيزان البته چيزي نيست که هيچوقت از ياد آدم برود، ولي چيزهاي تلخ را پاک ميکردم.
اگر چراغ جادو در اختيار شما بود چه آرزويي ميکرديد؟
سلامتي همه کساني که ميشناسم.
وقتي به پشت سرتان نگاه ميکنيد، چي ميبينيد؟
پشتکار و البته علاقه.
زيباترين نقطه ايران؟
شمال ايران.
بهترين خيابان تهران؟
سعدي جنوبي و لالهزار.
به جز تهران چه شهري را براي زندگي ترجيح ميدهيد؟
گرگان
منوچهر واليزاده در يک عبارت؟
صادق
اگر بخواهيد با پشتوانه 70 سال زندگي و 50 سال کار، به خواننده جوان اين گفتوگو توصيهاي کنيد؟
عشق به زندگي و جدي گرفتن تحصيل. توصيه ام همين است.
منوچهر والی زاده
دوبلور، گوينده راديو و تلويزيون، بازيگر
متولد 1319 تهران
بازي در تئاتر، از 1337 تا 1338
بازي در فيلم و سريال، از 1341 تاکنون
گويندگي راديو، از 1376 تاکنون
دوبله فيلم، از 1337 تاکنون
از او شنيدهايم:
صداي عارفي؛ در فيلم ديدهبان ساخته ابراهيم حاتميکيا
صداي رابرت واگنر؛ در فيلمهاي گوشهگيران آلتونا، آسمانخراش جهنمي و گرگهاي جوان
صداي تام کروز؛ در فيلمهاي متولد چهارم جولاي، بالاتر از خطر، مرد باراني، ماگنوليا، آخرين سامورايي و جانبي
صداي ويل اسميت؛ در فيلمهاي دشمن مردم، مردان سياهپوش و در جستجوي خوشبختي
صداي جان تراولتا؛ در فيلمهاي پالپ فيکشن و پايگاه اصلي
صداي رابرت دنيرو؛ در فيلمهاي پدرخوانده 2 و شکارچي گوزن
صداي استيو مککوئين؛ در فيلمهاي تام هورن و وقتي خون ميجوشد
صداي توني کورتيس؛ در فيلمهاي آخرين قارون و جاني بوستون
صداي استيون بالدوين؛ در فيلم مظنونين هميشگي و سريال تولد شوم
صداي روي شايدر؛ در فيلم دونده ماراتن
صداي تام هنکس؛ در فيلمهاي مسير سبز، نجات سرباز رايان و فارست گامپ
صداي جاني دپ؛ در فيلم دني براسکو
صداي کرک داگلاس؛ در فيلم آخرين قطار گانهيل
صداي ادي مورفي؛ در فيلم بورلي هيلز
صداي شان بين؛ در فيلم ارباب حلقهها
صداي گري اولدمن؛ در فيلم هري پاتر و محفل ققنوس
صداي گري اولدمن؛ در فيلم هري پاتر و محفل ققنوس
صداي جي جينهي؛ بازيگر نقش امپراتور در سريال افسانه دونگيي و بازيگر نقش افسر مينجانگو در سريال جواهري در قصر
منبع: پنجره
اسمتان را چهکسي انتخاب کرد؟
معمولا پدر و مادر اسم بچهها را انتخاب ميکنند ديگر!
بچه چندم خانواده بوديد؟
بچه دوم. اولي پرويز بود، دومي منم که منوچهرم، اسم سومي را هم فکر ميکنم براساس اسم اولي گذاشتند پروين!
نام خانوادگيتان در کجا ريشه دارد؟ احيانا اجدادتان واليِ جايي نبودهاند؟
تهِ شناسنامهام يک توضيح دارد، که نوشته «والازاده» بوده و بعد تبديل شده به «واليزاده».
شغل؟
گوينده فيلم.
سن؟
به اميد خدا رفتم توي 74 سال!
شغل پدر؟
انباردار شرکت تلفن بود. آن زمان به مخابرات ميگفتند «شرکت تلفن ملي ايران».
همه مشاغلي که تا امروز تجربه کردهايد؟
من از دوره مدرسه به تئاتر علاقهمند بودم و بعد هم وارد تئاتر حرفهاي شدم. از 17سالگي هم وارد حرفه گويندگي شدم. البته بعد از ديپلم دو سه سال کارمند دفتري شرکت تلفن بودم، اما کار هنريام که جديتر شد، استعفا دادم و ديگر تماموقت به دوبله پرداختم.
اولين کسي که شما را به تئاتر برد کي بود؟
برادرم پرويز کار تئاتر ميکرد و مرا هم همراه خودش برد. بعد هم به خانه جوانان رفتم و تئاتر آماتور کار کردم.
يک تنبيه در دوران مدرسه که هيچوقت از يادتان نرفت؟
دبستاني که بودم، يک روز داشتم واليبال بازي ميکردم و دير آمدم سر کلاس. ناظم و معلم ادبياتمان مرحوم نيرزاده نوري بود. مرا که ديد سيلي محکمي خواباند زير گوشم. اين سيلي هيچوقت فراموشم نشد و باعث شد از همان موقع تا همين الان که پيش شما هستم، آدم منظم و منضبطي باشم. هم در زندگي و هم در شغلم.
شغل مورد علاقهتان در کودکي؟
تئاتر. فقط تئاتر. ما خانهمان در لالهزار بود و درست وسط تئاتر بزرگ شديم!
اسباببازي مورد علاقهتان در کودکي؟
خاک! آنموقعها که اسباببازي نداشتيم. خاک بازي ميکرديم. از تپه خاکي ميرفتيم بالا و پايين ميآمديم و کيف ميکرديم!
اولين تجربه دوچرخهسواري؟
پدرم که بازنشست شد، به هرکدام از قديميهاي شرکت تلفن دو هزارمتر زمين در قيطريه دادند. قيطريه آنموقع چيزي شبيه بيابان بود. پدرم زمين را فروخت و با پولش يک دوچرخه هم براي من خريد. من آن زمان کلاس هفتم بودم و با دوچرخه به مدرسه ميرفتم. از خانهمان، خيابان لالهزار تا ورزشگاه امجديه رکاب ميزدم تا واليبال بازي کنم و با دوچرخه اينور آنور ميرفتم. دوچرخه را خيلي دوست داشتم.
اولين فيلمي که در سينما ديديد؟
ما يکسره در سينماهاي لالهزار بوديم. براي همين درست يادم نيست اولينش کدام بود. شايد «تارزان و پسرش» بود.
اولين کسي که بهتان گفت صدايتان خوب است؟
لابد مادرم!
از بين حرفهايها چطور؟ کي بود که تشخيص داد صدايتان براي گويندگي مناسب است؟
آقاي منصور متين يکي از هنرپيشههاي تئاتر.
بهنظرتان صدايتان چه رنگي است؟
بهنظرم صدايم يک صداي کاملا معمولي است. فکر نميکنم رنگ خاصي هم داشته باشد!
صداي دوبله شما همين صداي خودتان است يا صداسازي هم ميکنيد؟
سعي ميکنم در دوبله صداسازي نکنم. حس هنرپيشهها را ميگيرم و به صدايم ميدهم و بعد به خود کاراکتر پس ميدهم. ته صداي هيچکس عوض نميشود. حتي آنها که تقليد صدا ميکنند، اگر دقت کنيد ته صدايشان با صدايي که ادايش را درميآورند فرق دارد.
صداي طبيعي مورد علاقهتان؟
صداي قناري.
به صداي کدام دوبلور يا گوينده علاقهمنديد؟
مرحوم عطاالله کاملي. يادم هست يک آنونسي گفته بود براي فيلم «شعلههاي سوزان آمستردام». اين صدا روي من خيلي تاثير گذاشت و اصلا همين صدا بود که مرا به دوبله ترغيب کرد.
خودتان هم وقتي صداي خودتان را ميشنويد از صدايتان خوشتان ميآيد؟
زياد نه!
هيچوقت تلاش نکردهايد خواننده شويد؟
نه، هيچوقت دوست نداشتم. صدايي که خدا به من داده صداي خوانندگي نيست. صداي گويندگي است.
فکر ميکنيد اگر آرتيست نميشديد چه کاره ميشديد؟
به شغل ديگري نميتوانم فکر کنم. حتما دوباره همين شغل را انتخاب ميکردم.
نظرتان درباره دوبلورهاي جواني که اين روزها صدايشــان را خيلـي ميشنويم؟
در کار دوبله همه صدايي به درد ميخورد. اما دوبله يک تکنيک است که فراگيرياش بايد از دوره نوجواني شروع شود. جوانهايي که امروز در کار آمدهاند خيليهايشان خوبند. اما پشتکاري را که ما داشتيم ندارند. خيليهايشان از همان اول به اين فکر ميکنند که چقدر در ماه ميتوانند دربياورند!
پس بهنظرتان جوانان پولکي شدهاند؟
بله، البته شايد تقصيري هم نداشته باشند، زمانه عوض شده. يکبار با همکلاسي قديميام، همايون بهزادي، فوتباليست پيشکسوت پرسپوليس حرف ميزدم. ميگفت ما براي پول بازي نميکرديم. ما حتي پول هم به باشگاه ميداديم تا برويم فوتبال بازي کنيم. ما هم در دوبله و تئاتر و... همين بوديم. اينقدر علاقهمند بوديم که به پول فکر نميکرديم. البته بعدها که دوبله حرفهام شد، طبيعتا برايم پول هم مهم شد.
در حرفه شما خوب پول ميدهند؟
نه، ولي حرفه جذابي داريم. تعداد متقاضي در آن زياد است. همه دوست دارند دوبلور شوند. ولي خب همهشان اينکاره نيستند. با تقليد صدا و گفتن يک خط و دو خط کسي دوبلور نميشود. طبيعتا جا هم براي همه نيست. بايد پشتکار داشته باشند تا بتوانند بمانند. دوبله ايران به صداي جديد نيازمند است، اما صداي جديد کم پيدا ميشود؛ کسي مثل آقاي ياکيده، که وقتي ظهور کرد، همه دهانها باز ماند. البته وضع دوبله اينقدر خراب است که او هم در دوبله نماند و رفت سراغ کارهاي هنري ديگر. نه، دوبله درآمد خوبي ندارد.
براي دوبلور شدن چه خصوصياتي لازم است؟
صداي خوب و بيان خوب. صدا را خداوند داده و براي بيان بايد آموزش ببينند.
اولين جملهاي که در دوبله گفتيد؟
يادم نيست. ولي يادم هست در استوديوي شاهينفيلم، براي يک فيلم، يک خط حرف زدم!
در چندمين فيلم رسيديد به نقش اول؟
در فيلم سوم. آن زمان 18-17 ساله بودم و بيدغدغه و مستعد براي کار.
چه زود به نقش اول رسيديد!
بله، آن زمان جمعيت کم بود و کسي که کمي استعداد داشت فضاي بيشتري براي شکوفايي داشت. الان جوانهاي مستعد و تحصيلکرده زيادند، ولي زمينه کار نيست.
دوبله فيلم رئال سختتر است يا فيلم انيميشن؟
فيلم انيميشن چون مخاطبانش بچهها هستند کار خيلي سختياست. تيپسازي در آن زياد است براي همين دقت بيشتري ميخواهد. در ضمن بايد بيان مشخص و شفاف باشد تا همه بفهمند.
شده حين دوبله خندهتان بگيرد؟
خيلي اتفاق افتاده که تپق زديم و اينقدر خنديديم که اصلا کار تعطيل شده!
شده حين دوبله از فيلم گريهتان بگيرد؟
بله، نقشهايي که خيلي حسي بوده و ماجراهايي برايشان اتفاق ميافتاده که هماهنگي با زندگي خودم داشته، مثلا مريضي و مرگ پدر. حس آمده و منتقل شده به پرسوناژ و کار را خوب کرده است.
تا حالا وقتي ناراحت بوديد، جاي يک شخصيت خوشحال حرف زدهايد؟
من در اتاق ضبط بودم که خبر فوت پدرم را بهم دادند. کار را تمام کردم و بعد رفتم چون شغلم اين است. چارلي چاپلين در فيلم «روشناييهاي شهر» روي صحنه دارد بازي ميکند و خبر مرگ برايش ميآوردند، ولي او تا آخرين لحظه بازي ميکند.
شيرينترين خاطره از موقعي که شما را به صدايتان شناختهاند؟
سر سريال «امپراتور دريا» تکيه کلام شخصيتي که دوبلهاش ميکردم «بانوي من» بود. يکبار توي فروشگاه بودم، خانوادهاي جلوي من را گرفتند. گفتند ميشود از شما يک خواهش کنيم؟ شما فقط دو دفعه بگوييد «بانوي من». من به يکييکيشان، يک «بانوي من» گفتم!
تا به حال شده شما را به اسم هنرپيشهاي تشويق کنند؟
وقتي «سريال فرار از زندان» را حرف ميزدم، نقش اولش «مايکل اسکارفي» را ميگفتم. چند جا مرا دعوت کرده بودند. در يکي از مراسمها دعوتم کردند بيايم روي سن. من رفتم بالا، ديدم همه دسته جمعي بلند شدند و دست ميزنند و ميگويند: «مايکل... مايکل». من هم ميکروفون را گرفتم گفتم: «من منوچهر واليزادهام!»
دوبله کدام شخصيت خيلي از شما کار برد؟
دهان گشاد جيم کري را به فارسي پر کردن خيلي کار سختياست. فيلم «گرينج» چيز وحشتناکي بود. جيم کري صدتا صدا از خودش درميآورد و من بايد هر صد تا صدا را ميگفتم.
موقعيت دوبله ايران در مقابل دوبله کشورهاي صاحب دوبله چيست؟
من هميشه ميگويم مال ما اول است چون آنها با دستگاه صدا را تغيير ميدهند و دوبلور ما هر کار ميکند، خودش ميکند. خودش را با تصوير تطبيق ميدهد.
حتي خودش صدا را با تصوير سينک ميکند؟
زمان ما مدير دوبلاژ، تا دوبلور با لب هنرپيشه پيش نميرفت امکان نداشت صدا را ضبط کند. مدير دوبلاژ خودش کلمات فارسي را طوري درست ميکرد که اگر هنرپيشه ميگفت «?What is this»
يک جمله ميگذاشت که با «و» شروع ميشد. حتي استادم، علي کسمايي، جاي فعلها را عوض ميکرد، کلمات را اينور آنور ميکرد که حرف با باز شدن دهان هنرپيشه شروع شود و با بسته شدن دهانش تمام شود. براي همين است که ميگويم ما در دوبله بينظيريم.
رقابت بين دوبله و زيرنويس بالاخره به کجا رسيد؟
يک مدت آمدند زيرنويس بکنند، ديدند نميشود، مردم فيلم را ببينند يا زيرنويس را بخوانند؟ زيرنويس مال کر و لالهاست! زيرنويس شکست ميخورد و تحريم ميشود. دوبله يک مقوله جداست که ريزهکاريهاي قشنگي هم دارد.
آخرينبار از چي عصباني شديد؟
از دست پسرم که کلي از تلفن خانه به موبايل زنگ زده بود و پول تلفن خانه آنقدر زياد شده بود که تلفن را قطع کرده بودند!
آخرين خبر خوبي که شنيديد؟
خبر قبولي دانشگاهِ پسرم. آرزو داشتم دانشگاه رفتن پسرم را ببينم.
اهل شعر هم هستيد؟ با کدام شاعر بيشتر مأنوسيد؟
گاهي اوقات به شاهنامه رجوع ميکنم و گاهي اوقات هم اشعار مولانا را ميخوانم. البته اول دو بيت اولش را ميخوانم. اگر ديدم از آن شعرهاي سختش نيست، بقيهاش را هم ميخوانم!
آخرين موسيقي خوبي که گوش کرديد؟
آلبوم اخير همايون شجريان.
خواننده مورد علاقهتان؟
محمد اصفهاني طنين صدايش بينظير است.
دردناکترين تجربه درد؟
مرگ برادرم.
ترسناکترين تجربه ترس؟
بيشتر برميگردد به رانندگي. معمولا از ترس تصادف سعي ميکنم درست رانندگي کنم!
خجالتبارترين تجربه شرم؟
تپقهايي که گاهي سر پخش زنده ميزنم!
بزرگترين عيبي که داريد؟
دلنازکم. زود دلخور ميشوم.
عيبي که در شما نيست اما معمولا به آن متصف ميشويد؟
ميگويند بداخلاقي. ولي فکر ميکنم نيستم.
سه شيء که هميشه همراه شماست؟
کليد در خانه، گوشي تلفن همراه و گوشي هدستي که با آن گويندگي ميکنم.
اگر بدانيد 24 ساعت بيشتر زنده نيستيد در اين 24 ساعت چه ميکنيد؟
من هميشه سايه مرگ را در کنار خودم ميبينم. به هر حال يک روز اين اتفاق خواهد افتاد. براي همين اصلا بهش فکر نميکنم.
دوست داريد چند سال عمر کنيد؟
هرچي خدا بخواهد. هميشه سعي کردهام شاکر باشم. صبح که از خانه بيرون ميآيم ميگويم خدايا شکرت که امروز هم دارم ميروم سر کار و براي آرامشي که در زندگي دارم خدا را شکر ميکنم.
کوتاه، درباره لالهزار؟
تولد
اميرآباد؟
46 سال اجارهنشيني!
ميکروفون؟
باهاش زندگي ميکنم.
شاهنامه؟
کلاس بيان و گويندگي.
باند صدا؟
عشق و حساسيت توأمان.
سرماخوردگي؟
بلاي جان گوينده! سرما که بخورم بايد بنشينم توي خانه.
نان مورد علاقه؟
همه نانها را ميخورم، ولي خب بربري بهتر است!
غذاي مورد علاقه؟
همه غذايي ميخورم. اما خورشت فسنجان!
بوي مورد علاقه؟
بوي گل.
اگر بخواهيد ساز ياد بگيريد چه سازي ياد ميگيريد؟
خيلي دوست داشتم سنتور ياد بگيرم. نشد.
شير، چاي يا قهوه؟
شير. امکان ندارد شب بدون اينکه شير بخورم بخوابم.
کوه، دريا يا کوير؟
هرکدام در جاي خودش زيباست.
حس يا تکنيک؟
در گويندگي اول بايد تکنيک باشد و بعد حس. اما در کل بهنظرم حس مهمتر است.
علي کسمايي؟
استاد بدون قيد و شرطم.
استقلال يا پرسپوليس؟
پرسپوليسيام!
برخوردتان با آدم حراف؟
برخورد خوبي نخواهم داشت!
آدم متملق؟
دوست ندارم اصلا برخورد داشته باشم!
آدمي که در برخورد اول شما را تو خطاب ميکند؟
بستگي به شخصيتش دارد. کلي نميشود گفت.
اگر پاککن جادويي داشتيد کدام بخش زندگيتان را پاک ميکرديد؟
اتفاقات تلخ را. مرگ عزيزان البته چيزي نيست که هيچوقت از ياد آدم برود، ولي چيزهاي تلخ را پاک ميکردم.
اگر چراغ جادو در اختيار شما بود چه آرزويي ميکرديد؟
سلامتي همه کساني که ميشناسم.
وقتي به پشت سرتان نگاه ميکنيد، چي ميبينيد؟
پشتکار و البته علاقه.
زيباترين نقطه ايران؟
شمال ايران.
بهترين خيابان تهران؟
سعدي جنوبي و لالهزار.
به جز تهران چه شهري را براي زندگي ترجيح ميدهيد؟
گرگان
منوچهر واليزاده در يک عبارت؟
صادق
اگر بخواهيد با پشتوانه 70 سال زندگي و 50 سال کار، به خواننده جوان اين گفتوگو توصيهاي کنيد؟
عشق به زندگي و جدي گرفتن تحصيل. توصيه ام همين است.
منوچهر والی زاده
دوبلور، گوينده راديو و تلويزيون، بازيگر
متولد 1319 تهران
بازي در تئاتر، از 1337 تا 1338
بازي در فيلم و سريال، از 1341 تاکنون
گويندگي راديو، از 1376 تاکنون
دوبله فيلم، از 1337 تاکنون
از او شنيدهايم:
صداي عارفي؛ در فيلم ديدهبان ساخته ابراهيم حاتميکيا
صداي رابرت واگنر؛ در فيلمهاي گوشهگيران آلتونا، آسمانخراش جهنمي و گرگهاي جوان
صداي تام کروز؛ در فيلمهاي متولد چهارم جولاي، بالاتر از خطر، مرد باراني، ماگنوليا، آخرين سامورايي و جانبي
صداي ويل اسميت؛ در فيلمهاي دشمن مردم، مردان سياهپوش و در جستجوي خوشبختي
صداي جان تراولتا؛ در فيلمهاي پالپ فيکشن و پايگاه اصلي
صداي رابرت دنيرو؛ در فيلمهاي پدرخوانده 2 و شکارچي گوزن
صداي استيو مککوئين؛ در فيلمهاي تام هورن و وقتي خون ميجوشد
صداي توني کورتيس؛ در فيلمهاي آخرين قارون و جاني بوستون
صداي استيون بالدوين؛ در فيلم مظنونين هميشگي و سريال تولد شوم
صداي روي شايدر؛ در فيلم دونده ماراتن
صداي تام هنکس؛ در فيلمهاي مسير سبز، نجات سرباز رايان و فارست گامپ
صداي جاني دپ؛ در فيلم دني براسکو
صداي کرک داگلاس؛ در فيلم آخرين قطار گانهيل
صداي ادي مورفي؛ در فيلم بورلي هيلز
صداي شان بين؛ در فيلم ارباب حلقهها
صداي گري اولدمن؛ در فيلم هري پاتر و محفل ققنوس
صداي گري اولدمن؛ در فيلم هري پاتر و محفل ققنوس
صداي جي جينهي؛ بازيگر نقش امپراتور در سريال افسانه دونگيي و بازيگر نقش افسر مينجانگو در سريال جواهري در قصر
منبع: پنجره