
گروه فرهنگي مشــرق - قرار نيست جشنواره بينالمللي بيست و نهم فيلم فجر از حاشيهها بدور ماند، چرا که عوامل مديريت برج ميلاد از سطوح بالا تا پائين در اين امر دستي دارند و گويا از اين حاشيهها مسرور ميگردند و بر تکرار آن هم اصرار دارند.
1- جشنوارهاي که به نام «بينالملل» تا روز سهشنبه ادامه يافته و برگزيدگاني معرفي کرد که در سينماي رسانهها هرگز فيلمي از آن «بينالملل» تا داخلي در قالب آن، براي اهالي رسانه به نمايش در نيامد.
2- سينماي برج ميلاد به نام رسانهها و به کام توليد کارتهاي آبي تا بينهايت روزانه و بليطهايي که معلوم نيست فروخته ميشود يا هديه، از سالن تا غذاخوري و سرويسها و... را به سود آنان رقم زده است.
3- مديريت داخلي بهگونهاي است که تعمد بر صفهاي طويل تشکيل شدن دارد. اين صفها را در توزيع بُن غذا، دريافت غذا، ورود به سالن، ورود و خروج به بيرون ورودي ساختمان اصلي طبقه ششم و سرويسهاي ترابري ميتوان در طول روز و شب و متوالي ديد.
4- بستن درهاي سالن نمايش فيلم و دوباره به صف کشيدن اهالي و اشعه فراوان ريختن بر روي کارتها هم با دليل و بيدليل ادامه دارد که به طور مستقيم با سلامتي اهالي در تناقض است.
5- بالاخره آرم و نمايشگر جشنواره فيلم فجر بعد از ظهر چهارشنبه در پنجمين روز نمايش فيلم به سالن سينماي برج ميلاد رسيد. آن هم تنها يک کپي از روي الگوي سالنهاي نمايش سينماهاي ديگر که يادآوري ميکند تماشاگران کارتهاي انتخابي خود را درباره فيلمها به صندوقهاي مربوطه بيندازند.
6- صداي پخش فيلمها همچنان تا روز ششم نمايش: بد، بريدهبريده، گنگ و... غيراستاندارد است. جوسازي و تبليغ به سود بعضي فيلمها به نام توقيف شدن و آزاد شدن آن مانند «اسب حيوان نجيبي است» کاري به شدت ناشيانه و مديريت سوء است و چرا ادامه مييابد کسي نميداند؟!
بر طبق روال غيرعادي نمايش فيلمها در بيست و هشت دوره گذشته، همچنان پنج روز نخستين به فيلمهاي آماتوري و غيرحرفهاي، بدساخت و خنثي و... اختصاص يافته، فيلمهاي با اسم و رسم و تماشاگر پسند به روزهاي ششم به بعد انتقال يافته است که باعث ازدحام گرديده است. با اين وجود، فيلمهاي چالشي و نگاهي متفاوت از چهارشنبه به نمايش درآمدهاند که باعث گرمي فضاي نمايشها شده است و اي کاش تجربهها به سالهاي بعد منتقل بشود و هرسال آزمون و خطا تکرار نگردد.
***
نمايشهاي فيلمهاي پنجمين روز در سالن نمايش برج ميلاد:
1- صداي پاي من/ کارگردان: مهرداد خوشبخت/ تهيه کننده: جواد نوروزبيگي
2- چيزهايي هست که نميداني/ کارگردان: فردين صاحبالزماني/ تهيه کنندگان: منيژه حکمت و مرکز گسترش سينماي مستند و تجربي
3- يک حبه قند/ کارگردان: سيدرضا ميرکريمي/ تهيه کننده: حوزه هنري و...
4- اسب حيوان نجيبي است/ کارگردان: عبدالرضا کاهاني/ تهيه کننده: سليمان عليمحمد
5- راه آبي ابريشم/ کارگردان: محمدرضا بزرگنيا/ تهيه کننده: بنياد فارابي و با همکاري مشترک سينماي چين و...
علاوه بر فيلم نوبت نمايش اول، پنج فيلم ياد شده بالا هرکدام داراي برجستگيهاع نوع نگاه و داستاني که در طول نمايش جلوي چشمان تماشاگر ارائه ميشود، متفاوت هم بودند:
1- «صداي پاي من»: اين فيلم گرچه جاي نمايش آن در اين جشنواره نبود و به گروه سني نوجوانان متعلق بود، داراي نگاه مثبت و اجتماعي و انساني است. چند نوجوان روستايي علاقمند به ورزش دويدن، يکي از آنها که برتر از ديگران هم هست پايش بر روي مين برجايمانده از زمان جنگ تحميلي رفته، از زير زانو قطع ميشود. اين نوجوان بعد از عادت کردن به پاي مصنوعي در دوي همگاني کشوري با رسيدن به خط پايان تيمش را قهرمان مسابقه ميسازد.
در اين فيلم تأکيد بر جملهاي است که داراي آرمانهاي انقلاب اسلامي است: «جنگ ميتواند بسياري از نعمتها را از انسان بگيرد اما نميتواند ارادهاش را از او بگيرد.» اين جمله شامل حال مربي روستا که دو پايش مصنوعي است و راننده وانت بار که يک دستش مصنوعي است هم بشود که اراده «ما ميتوانيم» در آنان بيش از بقيه مردم است. گرچه در عمده کشورهاي جنگديده اين نوع فيلمها ساخته شده و ميشود اما در دفاع مقدس، ابعادي به مراتب گستردهتر و عميقتر دارد. اين فيلم از نظر ساختار و انديشه و خط داستاني مقبول تماشاگر، يکي از شايستهترين فيلمهاي اين دوره از جشنواره است.
2- «چيزهايي هست که نميداني»: فيلم آمريکايي «راننده تاکسي» الگوي اين فيلم قرار گرفته و تنها به ايرانيتر کردن فيلم ارتقاء يافته است. «علي» راننده آژانس با هر مسافري که جابهجا ميکند بر روي تباه شدن ميانسالان زن و مرد تأکيد ميکند. دکتر غفاري حدود پنجاه ساله با دختر جواني زندگي ميکند که او را عاصي کرده است. خانم دکتري که هر روز صبح از نياوران به لواسان ميرود و شب برميگردد. زن جواني که در ترديد بسر ميبرد و نميتواند با «فرخ» آلمانيتبار ازدواج قطعي کند و ديگراني که در زمينههاي فساد اخلاقي، اعتياد و نابساماني رنج ميبرند، نق ميزنند و به اصطلاح کاري از پيش نميبرند. افرادي که با علي رابطه دوستانهاي از زمان انقلاب فرهنگي در دانشگاه دارند، در ترديدهاي خودشان زندگي روزانه باري به هرجهت را ادامه ميدهند. آنها نقطه اتصال مشترکي دارند که آن هم تمرين کردن براي تداوم سکوتشان است. بر اين همه دختران و پسران علاقمند به خريد و فروش CDهاي قاچاق و... را هم ميتوان افزود. به رغم بازيهاي روان و داستان به نسبت منسجم و کارگرداني با آهنگ کند القاء کننده يک کار دراماتيک و نمايشي است اما حاصل آن جز نمايش يأس همگاني به ويژه در ميان تحصيل کردگان چيز ديگري نيست.
3- «يک حبه قند»: رضا ميرکريمي بعد از ساختن چند فيلم شايان توجه «زير نور ماه»، «اينجا چراغي روشن است»، «خيلي نزديک، خيلي دور» به تکرار خود و دانستههايش در اين فيلم هم ادامه داده است. با اين تقاوت که ديگر در فيلمهاي اخير او و در اين فيلم «چراغي روشن است» نيست. همه چراغها به گونه زمانهايي است که در شبانهروز چند نوبت قطعي برق وجود دارد. خانوادهاي در محدوده خراسان جنوبي در حال گرد آمدن هستند تا مقدمات و مراسم «پسند» را با پسري که مقيم خارج از کشور است و ازدواج غيابي و صرفاً با يک CD که در آن فرد حضور پيدا کرده و بر تصميم خود مبني بر ازدواج با پسند تأکيد ميکند، انجام ميگيرد. سه باجناق با زنهايشان که هريک چندين دختر دارند وارد خانه دايي پسند ميشوند. ميخورند و حرف ميزنند و نمايشهايي از حرص حيواني از خود بروز ميدهند «ميوههاي گرم ميشورند و ميخورند. جوکهاي غيراخلاقي تعريف ميکنند و هرکدام هم بليط سفر به اروپا و آمريکا دارند و زاد و ولد فراوان کردهاند»
ازدواج غيابي بدون حضور فرد شرعي و مراسم مرتبط با آن انجام ميگيرد، باجناقها آماده رفتن ميشوند که در اين هنگام، پيرمرد (دايي پسند که مراسم در خانه اوست) با پريدن يک حبه قند به گلويش ميميرد و عروسي به عزاداري تغيير ميکند. براي مداحي عزاداري کساني مديريت ميکنند که کمترين گرايش مذهبي ندارند. باجناقي که به دروغ لباس روحانيت ميپوشد، باجناقي که تازه از زندان آزاد شده است و باجناقي که در عزا و عروسي در تلاش يافتن گنج از زيرزمين و انباري پدرزن است. فرداي روز عروسي که عزاداري است تنها فرزند پسر مرحوم «قاسم» که سربازي رفته و آن روز ترخيص شده است، به خانه ميآيد. او کسي است که مرحوم دربارهاش ميگويد که تنها قاسم است که ميتواند اين ساختمان را تعمير کند و گرنه خانه بر سر اهل خانه آوار خواهد شد. قاسم هم که علاقه پنهاني به پسند داشته، با فهميدن موضوع عروسي پيش از عزا، ناگهان فرار ميکند و پيغام ميدهد که هنوز از خدمتاش باقي مانده است و از آن جمع کناره ميگيرد.
يک حبه قند نزديک به بيست سال بعد از «مسافران» بهرام بيضايي ساخته شده و از نظر نوع مفهومي تفاوت خاصي ندارد. شايد تنها وجه قابل توجه به فيلم ميرکريمي از اين زاويه مهم باشد که فيلم را همانند گذشته "حوزه هنري" عرضه کرده است. نگاه پريشان ميرکريمي به زندگي يک جمع به نسبت زياد در يک فشردگي زماني حدود پنج روز، تنها غلظت يأس و بيهدفي زندگي را فشردهتر کرده است و تفاوت خاصي با فيلم مثلاً «چيزهايي هست که نميداني» ندارد. معمول سي سال گذشته بر اين حقيقت و واقعيت تأکيد دارد که اهالي سينما در حوزه هنري، کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان و چندين و چند نهاد از اين دست دو نوع محصول انساني هنرمند را تربيت و به جامعه روانه کرده است:
1- آنهايي که به محض پر درآوردن جوجه پرندگان، آشيانه را با همه آشناييهايش ترک ميکنند و همانند مخملباف و... تلاش مضاعف دارند که از نوع روشنفکري فراتر بروند.
2- عدهاي که با تحميل هزينههاي گزاف به بيتالمال، فرآوردهاي به شدت غيرقابل دفاع و يا متوسط ارائه کردهاند. مانند فيلمهايي که محمدي نوريزاد ساخته بود. بنابراين زمان آن فرا رسيده که از مديريت تا سطوح پايينتر نهادها، با نگاهي به کارنامه کاريشان دست به خانهتکاني گسترده بزنند.
4- «اسب حيوان نجيبي است»: اين فيلم نمونه کاملي است از به غلط رسانهاي کردن فيلمي پائينتر از حد متوسط و به آن جنبه رسانهاي و به اصطلاح عامهتر بوق و کرنا شدن که از طرف مديريتهاي سينمايي مسئول هديه شده است. اين تجربه در سالهاي گذشته هم بوده که نمونه بارز آن فيلم سطح پائين «سنتوري» ساخته داريوش مهرجويي است که آقايان مسئول آن را به بازار سياه راندند و در نتيجه سه ميليون نسخه سيدي از آن به فروش رفت. «اسب حيوان نجيبي است» داراي هيچ نگاه شهودي و انديشمندانه و يا هنرمندانه نيست. هرچند وقت يک بار در صفحههاي حوادث روزنامهها از دستگيري جاعل و جاعلان لباس، کارت و... مأمور انتظامي و امنيتي و... بوده و هستيم. کسي که بر روي لباس نيروي انتظامي که پوشيده است نام «حميد شکيبا» و درجه استوار يکمي چسبانده، سوار بر موتور سيکلت هوندا به سراغ عدهاي که در خانهشان «پارتي» راه انداختهاند رفته و از آنها اخاذي ميکند. پيرامون همان خانه از همسايهها هم نقطه ضعفي ديده و به آنها نيز چسبيده است. سرانجام هم يک نفر را که نوشابه الکلي خورده و... به خاطر دويست هزار تومان به در خانههاي دوستان او ميبرد که اين عده در پايان به پنج، شش نفر ميرسند.
در پايان هم، شکيبا مبلغي را که از همان دستگير شده اول گرفته به وي قرض ميدهد تا پنج روز آينده بدهيها و پولي را که ميدهد يکجا به کله پاچه فروشي مازيار تحويل بدهد. شکيبا در زيرزمين کلهپاچهاي مازيار لباس عوض کرده، خود را به زندان که دو روز مرخصي گرفته بود، معرفي ميکند.
کاهاني سعي کرده است با کانون قرار دادن يک خانه و سپس اطراف آن، نمونهاي کوچک شده از جامعه را ارائه بدهد که در آن افراد بدون ازدواج با هم زندگي ميکنند؛ پارتيهاي شبانه در هر خانهاي برقرار است؛ هنرمندان به ويژه آنهايي که به موسيقي اشتغال دارند همه زندگي پريشان دارند و خودشان هم معتاد هستند و... اين فيلم پائينتر از هه ساختههاي کاهاني است که عامل شانس توقيف و آزاد، آن را داراي اقبال بلند ساخته است.
5- «راه آبي ابريشم»: اين فيلم بر حضور توانمند کارگرداني که متخصص در ساختن فيلمهاي دريايي است، تأکيد ميکند. فيلم از قرن چهارم هجري از شيراز شروع شده و دو کشتي به آب انداخته ميشوند تا براساس نقشههاي سدههاي گذشته به همه کشورهاي دوردست حرکت کرده و بر نام و قدمت و جغرافياي درياي پارس و سرزمين پارس تأکيد ورزند. مخاطرات جوي، بين راهي و اختلاف نظرهاي افراد يک به يک حل شده، کنار ميروند و در نهايت دو کشتي تجاري ايراني در بندر مهم تجاري پهلو ميگيرد. خاقان چين به آنان قول ميدهد که مسيرهاي رفت و برگشتشان را تأمين کند و داد و ستد بازرگاني به اوج خود برسد.
فيلمهاي بزرگنيا در طي سي سال گذشته يک ژانر ويژهاي را به سينماي ايران افزوده که پيش از او از آن فقير بود. سه سال پيش محمدعلي نجفي با ساختن فيلم «زاگرس» اين دامنه را تا سدسازي و فيلمسازي صنعتي رساند و در مقابل پرسش «آيا حاضر است براي جنبه اطلاعرسانهاي سازمان انرژي اتمي هم فيلم بسازد» گفت منتظر پيشنهادشان هستم. بنابراين در ميان صدها فيلم ملودرام و مبتذل که همه فيلم در غذا پختن و غذا خوردن ميگذرد وجود چنين فيلمهايي غنيمت است. فيلم «راه آبي ابريشم» در شرايط فصلي سياسي- منطقهاي و تاريخي داراي استانداردهاي جهاني است و پيام والايي نيز دارد. در اين فيلم ايرانيت با اسلاميت به خوبي ممزوج شده و فرهنگ غنياي را به تماشاگر عرضه ميکند.
***
ششمين روز و فيلمهايي که در سالن نمايش برج ميلاد اکران شد
1- قلب سيمرغ/ کارگردان: وحيد نظريان
2- آلزايمر/ کارگردان: احمدرضا معتمدي
3- سيب و سلما/ کارگردان: حبيبالله بهمني
1- «قلب سيمرغ»: قلب سيمرغ را بايد کاملترين فيلم سينمايي پويانمايي دانست که مورد استقبال اهالي رسانه قرار گرفت. اين فيلم پسر مهر و سپنتا را در اقدامي اساطيري و تاريخي به نبرد ديوها و ضحاک ميفرستد و در طي اين نبردها، کانونهاي سياهي يکي پس از ديگري منهدم ميشوند و نور و سعادت به زمين بازميگردد. نکته قابل توجه در اين فيلم آن است که آزمون و خطاها در ساخت فيلم، نمايشنامه، نثرنويسي شاهنامه و... در نهايت به نتيجه نهايي رهنمون شد که همانا فيلم «قلب سيمرغ» است. بهانههاي پيشين پيش روي کارگردانهاي سينمايي و تاريخي آن بود که داستانهاي شاهنامه شعر است و از اصول نمايشنويسي يونان کلاسيک بهرهمند نيست. فضاسازي اساطيري هزينههاي گزافي ميطلبد که از استوديوهاي موجود نميتوان آن خواسته را بدست آورد. بايد در نظر داشته باشيم که اسطوره در دو مسير متقاطع طي طريق ميکند:
1- اسطوره در طول زمان در قالب زندگي و تاريخ ميزيد.
2- اسطوره در عرض زمان و زندگي متجلي ميشود.
به هم رساندن اين دو مقوله از اسطوره به تاريخ و زندگي و پيامآور فردا، همانا پويانمايي است که از محدوديت استوديوها، بازآفريني با فنآوري پزشکي و صنعتي و... آزاد است. ضمن اين که بايد در نظر داشت که رويکرد جهاني استقبال از فيلمهاي پويانمايي در سالهاي اخير به ويژه 2010 در آمريکا بسيار شايان توجه بوده است. يعني از ده فيلم سينمايي موفق در جذب تماشاگر، چهار فقره آن پويانمايي بوده است. پويانمايي به عنوان سختافزار ميتواند در اختيار کارگردان ايراني قرار گيرد تا فيلمهاي مذهبي مانند «عزيز مصر» و «فرار مرغها» و... به بينندگان عرضه نمايد.
2- «آلزايمر»: آلزايمر داستاني آشنا را به تصوير ميکشد که برادري حق برادر کوچکتر را خورده و براي او پروندهسازي و در نهايت بيست سال آواره ساخته، و با کمک گرفتن از برادر -زن برادر- زن برادر را هم مدام به تيمارستانهاي رواني ميفرستند. از برادر دختر دانشجويي بر جاي مانده است. برادر به نسيان فرو رفته از زندان و بيمارستان و... بعد از بيست سال به محل زندگي خود بازميگردد. در ابتدا مرد روحاني و اهالي پاسگاه محله نميتوانند و نميخواهند حق آن زن را به رسميت بشناسند اما ايثار و مقاومت زن که به عقدنامه خود پايبند است ديگران را وادار به شناسايي حقوق خود و خانوادهاش متقاعد مي سازد. در اين فيلم کارگردان براي اولين بار حضور زني را جاري کننده مقاومت در راه خانواده، اعتقادات مذهبي و تغيير محيط پيراموني به تماشاگر ارائه کرده است. اين فيلم به خاطر اين نگاه تثبيت کننده اساس خانواده و ازدواج بر پايه سنت و عرف را ميتوان پديدهاي قابل تحسين به شمار آورد.
3- «سيب و سلما»: جواني طلبه که به مرخصي آمده است از روستاي خود به روستاي مجاور ميرود تا هديه ازدواج با دخترخالهاش را برساند. در راه با راننده مسافرکشي که تعلق خاطر به دخترخاله او داشته و آن رابطه دوطرفه بوده، او هديهاش را به وي ميبخشد. در بازگشت ظهر هنگام در باغي کنار جوي از آب روان وضو گرفته به اقامه نماز ميپردازد و بعد هم سيبي را که خود به خود بر روي آب ميافتد برداشته و نصف آن را ميخورد. تازه يادش ميآيد که صاحب باغ را پيدا کرده و از او حلاليت بگيرد. پيرمردي که باغبان است وي را به نزد عموي «سلما» ميفرستد و او هم به خود سلما عودت ميدهد و در نتيجه دو شبانهروز آنجا ميماند و عاشق و معشوق ميشوند و... سلما بعد از مرگ پدرش صاحب باغ و خودرو و... شده است.
استفاده ابزاري از ميوههاي آتشين و کنار زدن عرف و اخلاق که فقط يک نظر به غيرحلال جايز است را اينگونه مي توان مشاهده کرد: آنها دو شبانهروز حرف ميزنند و اعلام عشق صريح ميکنند و در اين فاصله هرکدام با ديدن خوابهاي حرام آنچه را که در ظاهر انجام نميدهند در خواب ميبينند و انجام ميدهند. بازي با روايتهاي قرآني و مناجات مذهبي و درآميختن آن با اروتيک، نهتنها فيلم را از جرگه مذهبي به کنار مينهد بلکه استفاده ابزاري از آن را نيز ناشايسته جلوه ميدهد.
مهم آن است که پيشتر گفته شد؛ آنهايي که در نهادها فيلمساز شدند و به صف روشنفکران پيوستند. حبيبالله بهمني بيش از بيست سال است که از بيتالمال برداشتهاي نامحدود را مانند بعضيهاي ديگر دارد و در ضمن مديريتهاي مختلفي هم داشته و دارد.