
به گزارش مشرق، رضا استادي روابط عمومي سريال مختارنامه در روزنامه جام جم نوشت:
نه از «تيم حفاظت» خبري بود و نه از «دوربينهاي عکاسي و فيلمبرداري» که در هر برنامهاي دورهاش مي کنند. حتي اتومبيل هم نداشت.
پاي پياده با يک باراني زيتوني رنگ و شال گردن دستباف سبز يشمي که دور گردنش انداخته بود، در بعدازظهر زمستانـــي دهم بهمـن ماه.
از دوره معاونت سينمايي در سال 1375 او را ميشناختم و بعدها در زمان حضور در معاونت استانهاي سازمان صداوسيما، چند باري به اقتضاي شغل روزنامهنگاري و حوزه فعاليتم در روزنامه جامجم، با هم حضوري و تلفني صحبت کرده بوديم. . . . يکي از ويژگيهاي اين حرفه سر و کار داشتن با بازيگرها، کارگردانها، تهيهکنندگان و مسوولان مختلف است، اما سالهاست با خودم عهد کردهام اگر اين افراد را در موقعيتهاي غيرکاري ديدم، خلوت و تنهايي آنها را برهمنزنم.
به همين دليل بارها پيش آمده که فاصله من با اين چهرهها تنها چند صندلي يک هواپيما، چند ميز يک رستوران و حتي ديوارهاي هتلي بوده و هيچ سلام و عليکي هم بين ما اتفاق نيفتاده است، اما ديدن آقاي ضرغامي در آن لحظه آنقدر غافلگيرکننده بود که قول و قرارم را شکستم تا براي اين کنجکاوي بزرگ که «رئيس صدا و سيما در آن ساعت شب و در آن ميدان شلوغ شهر چه ميکند؟» پاسخي پيدا کنم. پاسخ هم خيلي زود به دست آمد: «اينجا يه نانوايي فانتزي هست که گاهي براي خونه از اونجا نون ميگيرم. الانم دارم ميرم خونه.»
بعد از اين جمله دو شيرمال داخل نايلون را به من و فرد ديگري که او را شناخته بود تعارف کرد. به تلفن يکي از مسوولان کشور هم که ميخواست مصاحبهاش پخش نشود پاسخ داد و کارش را هماهنگ کرد و تازه نوبت به حرفهاي ما رسيد.
شنيده و ديده بودم که در امور مختلفي شخصا ورود پيداميکند و بر جزئيات زيادي شخصا نظارت دارد، اما وقتي بهعنوان مدير روابط عمومي سريال «مختارنامه» چند بحث مهم و کليدي را مطرح و نظرش را جويا شدم، متوجه شدم به اندازه کارگردان و تهيهکننده سريال بر مباحث محتوايي، فني، ديني و هنري سريال اشراف و پيشنهادهاي خوبي براي اين بخش از کار دارد.
2 ماه پيش هم نامهاي برايش نوشته بودم و در خصوص موضوع مهمي نظرش را جويا شده بودم. نامه را خوانده و در خصوص بخشبخش آن حضور ذهن داشت و بدون تامل و فکر کردن، برايم نظرش را بيان کرد.
حرفهاي زيادي داشتم که احتمالا فقط ضرغامي ميتوانست شنونده خوب و قابل اطميناني براي آن باشد، اما نميخواستم بيش از اين وقت خصوصي فردي را بگيرم که خانوادهاش منتظر شيرمالهاي خوشمزه و تازه او بودند.