برای تعریف یا توصیف آزادی، بررسی سه موضوع که عبارتند از رهائی و آزادی و اختیار، بسیار ضروری به نظر می رسد.

گروه فرهنگی مشرق- علامه محمدتقی جعفری از زمره ی آزاداندیشانی است که به علت تسلط عجیبش، از فلاسفه ی نامی در عرصه جهانی است و در اثبات شهرتش همین بس که حضرت امام خمینی (ره) او را ملقب به «ابن سینای زمان»1 می کند؛ شهید مطهری در مقام وصف او میگوید: «ما به مردم حرف تحویل می دهیم و (جعفری) روح تحویل می دهد»2 و شهید صدر او را نوری می داند و میخواند که « بر جهان اسلام با علم و فضل و نظریات و تحقیقاتش نورافشانی میکند» 3.

برخی از فلاسفه غربی هم، تعابیر مطنطنی درباره توانایی و تسلط آن علامه تبریزی به کار برده‌اند. آثار متعددی از علامه جعفری به یادگار مانده است از جمله آنها میتوان به «فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو»، «حیات معقول»، «ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه»(27 جلد)، «تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی(15 جلد)»،«حقوق جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب»، «حکمت اصول سیاسی اسلام» و... اشاره نمود. از همین رو بازکاوی و ترسیم نظرات این فیلسوف مسلمان به شکل عام و به صورت مشخص در باب آزادی و آزاداندیشی میتواند پاسخگوی دغدغه‌های امروز و رافع برخی ابهامات فراروی ما باشد. او از لزوم تفاوت قائل شدن بین آزادی طبیعی محض با آزادی تصعید شده و یا همان آزادی مسئولانه عاقلانه تحت ظل شخصیت ایدهآل انسان سخن می‌گوید. در منظومه فکری علامه باید بین سه مفهوم رهایی و آزادی و اختیار تمایز گذاشت؛ آزادی واقعی و حقیقی موردنظر علامه در سایه اختیار قابل فهم و قابل تحقق میباشد چیزی که در دنیای امروز متداول نیست و به همین خاطر چه جنایتها که به اسم آزادی علیه بشریت روا می شود.

درآمد

در این مجال سخن بر سر کلمه‌ای هم بنیادین و هم زیبا و دلرباست؛ مفهومی که از اعصار قدیم تا همین عصر به‌ظاهر ارتباطات و جهانیشدن(بخوانید جهانیسازی) چه به نحو سلبی و چه به شکل ایجابی، مدعیان زیادی داشته و دارد و چاشنی اصلی شکل گیری بسیاری از انقلاب‌ها و جنبش‌ها در غرب و شرق، بوده است؛ واژهی «آزادی»

یک فیلسوف غربی می‌گوید: «در تاریخ بشر همهی اخلاقیون آزادی را ستودهاند، اما معنی آزادی نیز مانند کلمات خوشبختی، خوبی، طبیعت و حقیقت به قدری کشدار است که با هر گونه تفسیری جور درمیآید»4. این واژه هم، همچون بسیاری از اصطلاحات دیگر علم الاجتماع، تعریف و تمجیدهای چندصدگانهای را با خود بدک می‌کشد.

کالبدشکافی تاریخ شرق و غرب به روشنی نشان می دهد که ردپای آزادی در متن همهی تحولات کلان اجتماعی وجود داشته است. اما ورقهای تاریخ گویای حقیقتی هستند که ما معمولا بدان کمتر توجه داریم: افراط و تفریط در نیل به آزادی و موضعگیری له یا علیه آن. گاه آزادی بدون هیچ قیدی و به شکل نامتناهی و مطلقانگارانه نگریسته شده و به قدری موسع گردیده است که گویی هیچ خط قرمزی برای آن متصور نیست و پیامدش این شده است که رفتارهایی از انسان‌های به‌ظاهر عصر ارتباطات و اطلاعات و قرن بیست‌ و یکم سر می‌زند که آنها را مصداق «اولئک کالانعام بل هم اضل»5 ساخته است و گاه به قدری متصلبانه راه را بر آزادی بسته و آن را به اسارت گرفته و به مسلخ فرستادهاند گو اینکه داشتن اختیار و اراده برای نوع بشر، جایز نیست و همه باید تحت سلطه و هژمونی اقلیتی مستبد باشند.

در اینجا بنای آن داریم که با کاوشی کوتاه به تشریح واژهی جذاب آزادی در عرصه نظر و مظلومیت آن در عرصهی عمل غرب و شرق تمرکز نماییم. ملاک ما در پرداختن به مفهوم آزادی، نه شرقی است و نه غربی بلکه از منظر دین اسلام به طور عام و از زبان تکاپوگر اندیشه‌ها، علامه محمدتقی جعفری به طور خاص گریزی به آن خواهیم زد. و البته تا حدودی خارج از عرف معمول مقالهنویسی عمل می‌کنیم؛ سؤال از ماست و پاسخ از علامه؛ پرسش های ما هرچند امروز طر ح می شود اما پاسخهای دیروزی علامه، به شکل کافی و وافی ما را به مقصود می‌رسانند. پاسخهایی که از متن سخنرانیها و آثار ایشان استخراج و در اینجا مورد استفاده قرار گرفته است؛ بخش قابل توجهی از مطالب به شکل مستقیم از فایل صوتی سخنرانی‌های ایشان اخذ گردیدهاند. بحثهای ایشان در باب آزادی بسیار مفصل است و در این مجال امکان پرداختن به همه آراء و نظرات وی نیست.

سوال: بحث ما در خصوص آزاداندیشی است. به نظر می رسد آزادی یکی از ارزشه ای حیاتی و اساسی در دیدگاه های مختلف به شمار می رود از دیدگاه اسلام چه جایگاه و نقشی می توان برای آزادی قائل شد و در یک نگاه کلان تر به لحاظ تاریخی مفهوم آزادی از چه زمانی مورد توجه اندیشمندان قرار گرفت؟

قرن‌ها و دوران‌های بسیار متمادی است که جوامع بشری با یک کلمه روبرو هستند؛ در کتاب‌ها، در سخنرانی‌ها، حتی در گفت وگو با درون خود این کلمه را زیاد تکرار می‌کنند. آزادی! چه مفهوم زیبایی است این کلمه و چه کلمه قدس مآب و چه کلمه باعظمتی است مانند کلمه عشق. حتی گاهی هدف زندگی مطرح شده است. بعضی اوقات تعبیر دیگری می‌کنند. می‌گویند مرز واقعی و دقیق یک حیوان با انسان آزادی است. کلمه‌ای بسیار متداول است اما چیست آزادی و آیا واقعا انسان در این دنیا به آزادی نایل می شود یا نه؟ همه جا پر از کلمه آزادی است. آزادی چه پدیده و مفهومی است که تاریخ بشری را اینطور دور خود می‌گرداند و مردم به امیدش می‌زیند و زیست می‌کنند. این آزادی چیست؟6 ای آزادی، که لفظت خوشبخت ترین لفظ ها و معنایت بدبخت ترین معانی است. ای آزادی، چه زنجیرهای گرانباری که به نام تو به دست و پاهای انسان‌ها نبسته اند. برای بررسی و تحقیق حق آزادی، نخست باید معنای آزادی را تا آنجا که ممکن است در نظر بیاوریم.7

سوال:در خصوص آزادی و مصادیق و کارکردها و زوایای دیگر آن در جهان غرب و شرق و نیز در دنیای اسلام، صاحبنظران و اندیشمندان متعددی سخن گفتهاند و آثار متکثر و متنوعی از متقدمین و متاخرین در این باب می توان یافت. از نظر شما آزادی چیست و چه تقسیماتی را بر آن می توان متصور گردید؟

برای تعریف یا توصیف آزادی، بررسی سه موضوع که عبارتند از رهائی و آزادی و اختیار، بسیار ضروری به نظر می رسد.8ما یک رهایی داریم. یک آزادی داریم و یک اختیار. تا دورههای اخیر این سه با هم قاطی شده بود و می‌گفتند آزادی شامل اختیار و رهایی می‌باشد. در حالی که به نظر بنده باید این سه را تفکیک کنیم و بیش از این روا نداریم که بشر به آرزوی اختیار، از رهایی مطلق استفاده کند9.

مرحله اول رهایی است. رهایی یعنی چه؟ مفهوم رهایی یعنی یله شدن و نداشتن بند و قیدی به دست و پا چه از نظر فیزیکی و چه از نظر تعهدها و قوانین. وقتی این قیدها و حالت جبری برداشته شد ما رها هستیم.10 به عنوان مثال: شخصی را فرض کنید که به ماندن در یک محل یا شهر محکوم شده و نباید از حوزهی قضائی آن، بیرون برود. هنگامیکه ممنوعیت مزبور برداشته شود، این شخص رها میشود، با این حال ممکن است مجبوریت و ممنوعیتهای دیگری، آزادی را از وی سلب کرده باشد. خلاصه، رهائی باز شدن قید از مسیر جریان اراده به طور نسبی است و لذا هیچ حالت رهائی توضیح دهنده ی موقعیت بعد از برداشته شدن از قید نیست.11

مرحله دوم، آزادی است. برای شناخت آزادی دو درجهی مهم آن را مطرح مینمائیم:

درجه ی یکم آزادی طبیعی محض: عبارت است از توانائی انتخاب یک هدف از میان اشیائی که ممکن است به عنوان هدف منظور شوند و یا انتخاب یک وسیله از میان اشیائی که ممکن است وسیله تلقی شوند. با توجه به معنائی که برای درجهی یکم از آزادی گفتیم، معلوم میشود که این درجه از آزادی فوق حالت رهائی است که عبارت است از برداشته شدن قید و مانع از جریان اراده.

درجه دوم آزادی تصعید شده: عبارت است از نظاره و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی کار. با نظر به این تعریف، هر اندازه نظاره و سلطه مزبور بیشتر باشد، آزادی انسان در آن کار بیشتر خواهد بود و بالعکس هر اندازه از نظاره یا سلطه شخصیت دربارهی کار کاسته شود به همان اندازه از آزادی در آن کار کاسته می شود. و هر اندازه که دو امر مزبور «نظاره و سلطه شخصیت» در طول کار یا ترک کار ادامه پیدا کند، به همان اندازه آزادی ادامه خواهد داشت. این درجه از آزادی با حالت رهائی خیلی متفاوت است، زیرا انسان در این درجه از آزادی از شخصیت خود در اجرای توانائی بر دو قطب مثبت و منفی کار یا ترک کاری بهره برداری می نماید.12

آزادی یعنی شما قید و شرطی ندارید و بعد از این، توانایی انتخاب و گزینش دارید اما از نظر ارزشها ساکت است؛ یعنی توانایی این را دارید که الف را یا ب را یا ج را و... انتخاب کنید اما اینکه کدامش خیر است یا شر، کدامش بایسته است و کدامش نابایسته و کدامش شایسته است یا ناشایسته؟ 13

مرحله سوم اختیار است که از باب افتعال و به معنای جویندگی خیر است و از این جهت یک معنای بسیار عالی پیدا میکند. اختیار یعنی جویندگی خیر از آزادیای که به دست آورده است.14 من روی جبر و اختیار نُه سال تمام کار کردم و پیدا کردن یک تعریف برای اختیار شش ماه طول کشید.15 قید «شایسته» برای کار یا ترک آن با هدف گیری خیر را می‌توان برای اختیار منظور نمود16. دو قید شایسته و هدف گیری خیر آزادی را از اختیار تفکیک می کند، زیرا آزادی محض هیچ کاری با این ندارد که آنچه آزادانه انجام می گیرد، شایسته است یا ناشایسته و آیا از آن کار، هدف خیر منظور شده است یا نه. در صورتیکه اختیار با دو قید مزبور عبارت است از توجیه آزادی و بهرهبرداری از آن در کار شایسته با هدف گیری خیر. آن انسانی که می تواند کار شایسته یا خودداری شایسته از کاری را با هدف خیر انجام بدهد، اراده و تصمیم و اقدام چنین شخصی وارد در منطقه ارزش های والا است در صورتی که کسی که با آزادی محض کار انجام می دهد یا از کاری خودداری می نماید، یک امتیاز طبیعی برای حیات طبیعی خود به دست آورده است17.

تمام انبیاء و حکما و انسان‌های وارسته تاریخ این مرحلهی سوم را در نظر گرفتهاند که اول تا بتوانند بشر را از جبرهای شکننده رها کنند. بعد از رهایی، از نعمت والای آزادی برخوردار سازند و سپس آن آزادی بیاید و در اختیار به بار بنشیند اما امروزه آیا این مراعات می شود یا نه؟ نه! امروزه تا مرحلهی آزادی می‌آیند و در آن متوقف می‌شوند که این آزادی تفسیر نشده به شدت مورد انتقاد وایتهد هم قرار گرفته است و متاسفانه با همین مفهوم آزادی‌های خیالی که یک لذت ابتدایی دارد چه حقایقی که از دست بشر دارد فوت می شود. ما کلمه آزادی را به شکل مطلق و به طور مطلقالعنان برای بشریت آرمان نمیدانیم. 18این آزادی به خود طبیعی مربوط می شود ولی آزادی نیست. با واژه‌ها و الفاظ دارند بازی می‌کنند. این همان قدرت و همان اشباع غرایز است و نمی‌توانم آن را آزادی بنامم. این که کسی بگوید: من این را می‌خواهم و این را نمی خواهم و این را می توانم به معنای آزادی نیست.19 غرایز را اسمش را عشق گذاشتهاند در حالی که بیچاره فلاسفه می‌گفتند عشق هدف جهان خلقت است این مفهوم شگفت انگیز بشری! آزادی هم به همین درد دچار شده است.20

بنابراین آزادی که برای ما بایستی دستور زندگی قرار گیرد و انگیزه زندگی باشد به معنی گسیختن زنجیره های خود و خودپرستی است. من قبول دارم خیلی مشکل است. گداختن حلقه های این زنجیر گرانبار خودپرستی مشکل است اما میارزد. چرا؟ بگویم که شما بدانید که اگر این آزادی را به دست آورید به خدا شبیه میشوید. چون تشبه به خداست اگر کسی نمونه‌ای از آزادی روحی را به دست آورده باشد. روایت دارد. مدرک دارد. خدا میداند و خدائی او که انسان وقتی از همین خاک متولد می شود موقعی شبیه به خدا می شود که آزادی روحی به دست بیاورد و خدا خود هم فرموده: « الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا». آری ار کند بنده بندگی کار آفریننده می کند.21

آزادی از موقعی شروع می شود که شخصیت ایدهال شما شروع کند به نمّو کردن و این مفهوم ایدهال تا بر شما به وسیله ی وجدان و عقل مطرح نباشد شما روی آزادی را نخواهید دید. و واقعا هم یک عبارتی است از سانتهیلر که خیلی عجیب است: می گوید: «ای آزادی با اینکه در عمر ما کم اتفاق میافتی! ما بسیار کم از تو بهرهوریم اما آن لحظات اندکی که ما میتوانیم تو را در خود احساس کنیم آن لحظهی اندک بهرهی ما از تو از جهان به این عظمت، باعظمت تر و والاتر است» همین طور هم هست. آزادی خود طبیعی، زنجیر آزادی روح خود فرزندان آدم است. آزادی خود طبیعی زنجیر کشندهی ماست. خداوند این زنجیرهای خود طبیعی درندهی ما مثل حسادت و بخل را بگسلاند22.


سئوالی که ممکن است در خصوص آزادی اندیشه برای یک انسان مسلمان طرح شود این است که جایگاه آزادی اندیشه از منظر دین مبین اسلام چگونه است و به طور عام رابطه دین و آزادی چگونه می توان ترسیم نمود؟

اگرکسی ادعا کند که آزادی اندیشه از مختصات اساسی دین اسلام است، این ادعا مبالغه نخواهد بود. دلیل بسیار روشن این مدعا صدها آیات قرآن مجید است که با بیانات گوناگون دستور به تفکر وتعقل وبه جریان انداختن شعور و فهم می دهد، اگر اندیشه درواقعیات عالم هستی اعم از واقعیات جهان برونذاتی ودرونذاتی و دیگر واقعیات عالم هستی، آزاد نبود، خداوند متعال آن همه دستورات اکید به اندیشه بدون تعیین محتوی وتعیین چهارچوب صادر نمیفرمود.23

سوال:از نظر دین اسلام، آزادی هدف است یا وسیله و آیا ما آزادیم که بدون تعیین محتوی و چهارچوب مشخصی، هرگونه اندیشهای داشته باشیم؟

آزادی را ما وسیله می دانیم و کسانی که آزادی را به عنوان هدف قرار میدهند بزرگترین خیانت را به بشر می‌کنند چون آن سر در می‌آورد از بیبندوباری24.

آیا می توان حکم به آزادی اندیشه درحدی نمود که نتیجه اش بیهوده یا مضر بودن خود اندیشه بوده باشد! چنانکه بعضی از متفکرنماها ابرازکرده اند، یعنی گفته‌اند: بشر از موقعی که اندیشیده و عواطف و احساسات را کنار گذاشته است، گرفتار نکبت واضطرابات گوناگون گشته است!! آیا میتوان ازآن آزادی اندیشه دفاع نمود که ثابت ترین اصول علم ومعرفت را مورد تردید واخلالگری قراربدهد!! آیا منطقی است که من دراندیشیدن آن اندازه خودم را آزاد تلقی کنم که به اندیشه یا به آزادی دیگران صدمه وارد کنم؟ اگر ما به این قانون ثابت توجه داشته باشیم که خود به جریان انداختن قضایا و مفاهیم در مغز وکشف ارتباطات آنها یا جعل ارتباطات میان آنها به نام اندیشه، هیچگونه ارزشی ندارد، بلکه اینگونه فعالیت های مغزی همان شطرنج بازی های ذهنی است که جز بیهوده تلف کردن انرژی های مغزی و فانی ساختن زندگی در خیالات وتداعی معانیهای بی نتیجه، ثمری نخواهد بخشید.25

تنها شرط و محدویتی که در قرآن مجید و دیگر منابع اسلامی آمده، این است که تفکرکننده باید از هرگونه غرضورزی، خودبینی، تخیلات پا در هوا، اصول تقلیدی و لذتپرستی در مبادی و مجاری تفکر اجتناب نماید و موضوعی را که برای تفکر خود انتخاب می کند باید طوری انتخاب کند که امکان بررسی و تفکر در آن واقعاً وجود داشته باشد. با مراعات این دو شرط که عقل سالم و منطق قانونی نیز ان را تأکید میکند هیچ قید و بند و شرط دیگری برای تفکر و موضوع تفکر در اسلام وجود ندارد.26

نهایت امر چنانکه آزادی درعقیده نباید به حدی برسد که حیات آدمی را از قابلیت تفسیر وتوجیه ساقط نماید، به طریق اولی نباید آزادی اندیشه درحدی تجویز شود که منجر به سقوط یا بی اعتباری اندیشه گردد. نباید آزادی اندیشه مزاحم سایر فعالیتهای مغزی و روانی انسان بوده باشد.27

سوال:پس اگر بپذیریم که یکی از ملاکهای مهم آزاداندیشی به لحاظ سلبی، این باشد که از موضوعات و تفکرات بیهوده و یا مضر اجتناب نماییم در اینصورت به لحاظ ایجابی معیار یک اندیشهی مفید چیست که آزادانه می توان بدان پرداخت؟

آنچه که باید انجام داد اندیشه مفید است واندیشهی مفید عبارت ست از آن فعالیت مثبت ذهنی که متفکر را برای کشف واقعیات نائل می سازد، بنابراین، اندیشه بهترین وسیله برای بهترین هدفها است که وصول به واقعیات است و خود به تنهائی هدف نیست، چنانکه خود شناخت واقعیات نمیتواند هدف نهائی از علم و معرفت بوده باشد، بلکه واقعیات پس ازشناخته شدن، باید مورد استفادهی انسانی قرار بگیرد.28

در اینصورت ممکن است این سئوال پیش بیاید که این مباحث موجب سلب آزادی اندیشه از انسانها خواهد گشت واین قطعاً علیه بشریت خواهد بود.

پاسخ این اعتراض بسیار روشن است، زیرا این بیانات از هدر رفتن حیات آدمی و انرژیهای مغزی او دربارهی قضایای دارای محتویات فاسد ویا قضایای بینتیجه جلوگیری مینماید نه از آزادی معقول اندیشه، زیرا اندیشه یکی از عالیترین فعالیتهای مغز انسانی است که باید درتنظیم «حیات معقول» بشریت به کاربیفتد. پس چنانکه نظریهی «هنربرای حیات معقول انسانها» ارزش قائل شدن به «حیات معقول» انسان ها است نه سانسور هنر، همچنین اندیشه برای حیات معقول انسانها، برای ارائهی ارزش «حیات معقول» انسانهاست، نه سانسور اندیشه. چنانکه تحقیق وکاوش جدی برای تشخیص صلاحیت مواد نوعی قرص برای معالجهی سردرد، بیان کنندهی ارزش جان آدمی است، نه سانسور شیمی و داروسازی و پزشکی.29

سوال:به نظر شما در چه شرایطی می توان در یک زندگی شایسته و یا به قول جنابعالی «حیات معقول» به طور مطلق اندیشید به تعبیر دیگر آزاداندیشی مطلق تا کجا مجاز هست ؟ آیا استثنائاتی هم دارد؟

حتماً باید برای حفظ مغزها و روانهای افراد جامعه از اختلال و اضطراب و اجتناب ازغوطهورشدن درخیالات، قانونی برای اندیشه وجود داشته باشد که ازمحذورات فوق جلوگیری نماید. این قانون عبارت است ازهدف قراردادن کشف و شناخت حیات معقول انسان ها درجهانی معقول و هدفدار. فقط با مراعات این قانون است که یک انسان متفکر، نمی تواند هویت انسانی معنیدار درجهان معنیدار را مهرههای شطرنج مغز خود تلقی کند و یا موجودیت و ارزش شخصیت ابراهیم خلیل و موسی بن عمران وعیسی بن مریم ومحمد بن عبدالله وعلی بن ابیطالب علیهمالسلام را با موجودیت و ارزش فراعنهی شهوتران و خودپرست و طواغیت ضد انسان یکی بشمارد و یا فطرت پاک و غریزهی مقدس کمالجوئی انسان را با یک غریزهی حیوانی تفسیر و توجیه نماید. ما هیچ چارهای جز پذیرفتن این قانون نداریم که «چنانکه جهان با شناسائی جهان فرق دارد» همچنین هیچ راهی برای پیمودن راه معرفت نداریم مگر اینکه باید بپذیریم که واقعیت با اندیشه متفاوت است و واقعیت قانون دارد و باید هر اندیشهای درصدد شناختن و شناساندن آن قانون باشد وبا اصطلاح خوشایند«آزادی اندیشه» خود و دیگران را نفریبد، و باید این اصل را هم قبول کنیم که کسی که به جهت علاقه به لذتِ آزادیِ اندیشهی بیثمر و بینتیجه، دست از تکاپو و تلاش قانونی اندیشه با نتیجه و مثمر بردارد، درحقیقت یا فلسفه و حکمت اندیشه را نفهمیده است و یا ضرورت وصول به واقعیت را.30


سوال:اگر بخواهیم از محدودهی آزادی اندیشه خارج شویم و به مقوله آزادی بیان بپردازیم آیا میتوانیم محدودیتهایی را برای آزادی بیان و قلم در باب موضوعات گوناگون و به صورت خاص در حوزه ی علوم انسانی و اجتماعی قائل گردیم؟ و اگر نه پیامدهای مطلق بودن آزادی بیان و قلم چه میتواند باشد ؟

آزادی مطلق قلم و بیان ممکن است موجب توهین علیه شرافت انسان ها و مقدسات معقول و مقبول جوامع انسانی گردد. این احتمال همیشه هست حتی ممکن است به اهانت علیه بهترین ایدئولوژیها، تفکرات و عقاید عالی انسانها باشد. آزادی قلم وبیان را به عنوان وسیله‌ای بسیار عادی و مناسب برای وصل به هدفهای والای انسانی میدانیم ولی آن را مشروط به آن میدانیم که موجب اخلال به شرافت انسانها و کرامت انسانها نباشد حتی در برابر اشخاصی که با ایدههای اسلامی مخالف باشند. در آن بحثها هم مراعات عفت و ادب و حکمت ضروری است «و جادلهم بالتی هی احسن». در تمام احتجاجات ائمه، یک اعتدال و ملاحظهی کرامت و حیثیت طرف هست که بزرگترین عامل سازندهی انسانهاست در موقع بیان افکار31.

آزادی بیان و آزادی قلم برای کی؟ اولین سئوال جدی ماست این سئوال. جوامعی که هنوز نمیدانند حقیقتاً معنای آزادی چیست؟ شما تیغ را بدهید شمشیر را بدهید دست یک زنگی مست؟ کدام منطق این را تجویز میکند. مگر دنیا برای همهی آقایان غربی هگل است؟ مگر جوامع انسانی برای همه عبارت است از ابنسینا و غزالی و میرداماد و ملاصدرا و سهروردی و ملای رومی؟32.آیا میتوان از آزادی مطلق بیان بدون هیچ قید و شرطی، دفاع نمود و آن را برای هر کسی و در هر محیط و شرایطی تجویز کرد؟ آری، میتوان! ولی یک شرط دارد و آن این است که صاحبان این نظریه، نخست قهوهخانه ها و سینماها و میکدهها و قمارخانهها و همهی اماکن عمومی و خصوصی از کودکستانها و دبستان‌ها و دبیرستان‌ها و خیابان‌ها و وسائل نقلیه و هر یک از خانه های شخصی مردم را دانشکده ها و آکادمی‌هایی تلقی کنند که متجاوز از پنج میلیارد عضو به نام بشر در خود جای داده است!!! سپس هر چه به ذهنشان خطور میکند بگویند! واقعا جای شگفتی است که این گونه مطلقگوئی را از کسانی می‌شنویم که به تفکر و فراوانی معلومات مشهور شدهاند، و با کمال بیاعتنائی به کاربرد مغزها و توانائی روانی مردم، می گویند: هر چه به ذهن تان میآید و هر چه را دل تان میخواهد، بدون قید و قانون و شرطی آن را بیان کنید!!33

ما آزادی قلم را هم با وجود کمال اهمیت حیاتی که برای آزادی قائل هستیم مشروط به آن میدانیم که موجب اهانت و اخلال در شرف و کرامت انسانها نباشد باید روی مسلّمات طرف استدلال کنید و راه باز کنید برای گفتن حقیقت. .34 بنابراین، آزادی بیان مانند هر آزادی عقیده و اندیشهای که بر ضرر مادی یا معنوی انسانی مورد بهره برداری قرار بگیرد، آزادی نامعقول است که زنگیِ مستِ تیغ به دست هم آن را در خود احساس می‌کند و اگر آزادی موافق اصول و قوانین مفید انسانی مورد برخورداری واقع شود معقول است و اگر بخواهیم آزادی نامعقول را با یک عبارت گویاتر بیان کنیم می گوئیم: آزادی به فعلیت رسانندهی هوی و هوسِ خودِ طبیعیِ محض.35

سوال:ولتر تعبیری در خصوص آزادی بیان دارد با این مضمون که: « من آنقدر به آزادی معتقدم که حاضرم شما حرفتان را آزادانه بزنید و من علیرغم اینکه با آن مخالفم، حاضرم زندگی خود را از دست بدهم و کشته شوم». تا چه حد این نظر ولتر پذیرفتنی می نماید ؟

« من نمی دانم ارزش جان ولتر برای خود او چه بوده است که حتی اگر علت مخالفت او با سخن آن شخص، پایمال شدن حقوق انسان ها باشد که حق آزادی هم یکی از آنهاست، آیا باز ولتر حاضر است که جان خود را از دست بدهد تا آن کوه آتشفشان مواد گداخته ی خود را بر مزرعهی روانها و مغزهای بشر سرازیر کند و آنها را تباه بسازد؟!36 این است معنای آن ضرب المثل بسیار ساده که می گوید: او از شدت حرصش به حلیم، خود را توی دیگ جوشان انداخت!! خود ولتر برای ادای همین جملهی فریبنده که ایدهآلترین جمله برای ساده لوحان، مخصوصا به آنان که هنوز به سال بیستم عمرشان قدم نگذاشت‌هاند، می باشد، از همان آزادی در بیان، استفاده کرده است که اجازه میدهد کوه آتشفشان، هر چه از مواد سوزاننده در درون دارد بیرون بریزد و میلیون‌ها جاندار را در راه آزادافشانی خود بسوزاند و تباه کند!! آیا واقعا اینگونه متفکران با اینکه می‌دانند لازمه سخنانشان چیست، باز اینگونه حرفها را به زبان می‌آورند؟! یا اینکه فقط می‌خواهند سخنی گفته باشند و تبدیل به یک حکایت برجسته تاریخی شوند؟! افسوس!37

سوال:به صورت مشخص حد آزادی بیان از منظر دین اسلام چگونه است؟

« آزادی بیان در دیدگاه اسلام همراه با سفارش ها و توصیه هایی است که از آن کشف می شود هر آزادی بیان که به ضرر مادی یا معنوی انسانی مورد بهره برداری قرار بگیرد، آزادی نامعقول خواهد بود.38 همین مقدار باید بدانیم که ابراز و بیان واقعیات مفید بر حال بشر چه در قلمرو مادی و چه در قلمرو معنوی، نه تنها آزاد است، بلکه کسی که اطلاعی از واقعیات و حقائق داشته باشد و قدرت بیان و تبلیغ آنها را در خود احساس کند و با این حال سکوت کند و مردم را از دریافت آن حقائق و واقعیات محروم بسازد، مجرم است و هم در این دنیا و هم در آخرت مورد بازخواست قرار خواهد گرفت. برای نمونه دو آیه از قرآن مجید را در اینجا متذکر می شویم:

«یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل! و تکتمون الحق و انتم تعلمون»39 ای اهل کتاب، چرا حق را با باطل می پوشانید و حق را کتمان می کنید «مخفی می دارید» در حالی که شما می دانید.

«انّ الذّین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون»40 .قطعا، کسانی که مخفی میدارند آن دلائل آشکار و هدایت را که فرستادیم و پس از آنکه آنها را برای مردم آشکار کردیم، آنان هستند که خداوند بر آنان لعنت میکند و لعنتکنندگان نیز به آنان لعنت میفرستند. اگر چه مخاطب در آیهی اول اهل کتاب است، ولی با نظر به عموم آیهی بعدی، و با توجه به معنای حق و بیّنه «دلیل روشن» و هدایت که تامینکنندهی حیات حقیقی و حیات معقول انسان ها می باشد، نهی مزبور شامل هرگونه کتمان و مخفی داشتن هر نوع حق و بیّنه و هدایت بوده و نیز شامل هر شخص یا گروهی است که کتمان کنندهی امور بوده باشد. منابع حدیثی در لزوم بیان حقائق مفید به حال انسانها به قدری فراوان است که نمی توان همهی آنها را در این مبحث آورد.41

سوال:خوب! رویکرد غربیان در خصوص آزادی هم یک قیدی دارد و آن این است که: «هر فرد تا زمانی که که به آزادی دیگران لطمه نزند، آزاد است و قوانین و مقررات باید به گونهای وضع و اجرا شود که آزادیهای فردی، در حد ممکن، تأمین شود.». یعنی آنها نیز اعتقاد به مطلق بودن آزادی ندارند. در این صورت آیا می شود باز هم بر آنها خرده گرفت ؟

«شاید بتوان گفت بیش از یک قرن است که برخی از جوامع، که خود را متمدن نامیدهاند، این آزادی را به طور مطلق ترویج نموده و آن را یکی از افتخارات ترقی و اعتلای جوامعِ خود تلقی کردهاند. جملهای که این آزادی را بیان میکند، این است: «فقط مزاحم حقوق دیگران مباش، سپس هر چه میخواهی، بکن.» در مقابل این جملهی ضدانسانی، بایستی در نظر بگیریم که مشاهدات و تجارب دائمی اثبات میکند کهّ هرگز چنین نبوده است که تمایلات و خواستههای انسان به طور عموم موافق عقل و منطبق با واقعیات باشد، زیرا آن قسمت از خواستهها و تمایلاتِ 100 درصد موافقِ عقل و منطبق با واقعیات، در اقلیت است و به افرادی اختصاص دارد که پایبند دین و اخلاق و ارزشهای عالیِ انسانی هستند. این همه جرمها و خیانتها و جنایتها و حقکشیها، که سطورِ کتابِ تاریخِ بشری را پر کرده، با خواستهها و تمایلات بشری انجام گرفته است.

ممکن است گفته شود همهی جرمها و خیانتها و جنایتها از مزاحمت و تعدی به حقوق دیگران ناشی می شود و در جملهی مذکور، عدم مزاحمت و تعدی به حقوق دیگران، شرطِ آزادیِ مطلقِ رفتار ذکر شده است. پاسخ این اعتراض روشن است، زیرا زمانی که اراده ی (میخواهمِ) یک انسان برای هرگونه رفتار، آزاد قرار داده شد، معنای آن این است که برای جان و روح آن انسان هیچ اصل و قانونی که مراعاتش برای آن انسان واجب باشد، وجود ندارد!! نتیجهی چنین بیپروایی و بیاصل و قانون بودنِ ذاتِ انسانی این است که انسان دربارهی خودش (جان و روان و مغز خویشتن) هر کاری انجام بدهد، آزاد و بیمهار است؛ یعنی او میتواند، از میگساری گرفته تا خودکشی، تمام جرمها و خیانتها و جنایتها را دربارهی جسم و جان و روان و مغز خویشتن انجام بدهد!!

اکنون این سؤال مطرح می شود که آیا میتوان کسی را که کمترین حق و قانونی برای خویشتن قائل نیست، الزام کرد که او باید حق و قانون دیگران را بپذیرد؟! یا میتوان کسی را که مراعاتِ حق و قانونی را دربارهی خویشتن لازم نمیداند، دربارهی دیگران الزام کرد که باید حقوق و قوانینِ آنان را مراعات کند؟! شخصی که از درون فاسد می شود، محال است برای انسانهای دیگر حق حیات و حق کرامت و حق آزادی قائل شود. اصلاً چنین شخصی حق، حکم، حیات، کرامت و آزادی را نمیفهمد، چه رسد به اینکه آنها را مراعات کند. در حقیقت، این اشخاص فاسد، تجسمی از تزاحم و تعدی و خیانت و جنایتهای بالقوه هستند که کمترین انگیزهای، برای به فعلیت رسیدن پلیدیهای آنان کفایت میکند.»42

سئوال پایانی این است که از نظر شما قید اصلی در عرضهی هرگونه اندیشه و تفکری در هر جامعهی بشری چه باید باشد؟ به صورت مشخص در حوزهی علوم انسانی چه باید کرد؟

یک راه مقدماتیاش این است که هر چیزی بخواهد در قالب اندیشهی بشری در جوامع انسانی عرض شود چهطور برای یک بیماری جسمی مثل سردرد خوردن یک قرص، تجویز یک پزشک را لازم دارد. برای دردهای روحی بشر چطور؟ هر اندیشهای باشد محترم است اما باید بعد از بحث و تحقیق و کوششها و وقتی که احساس کردند ضرر ندارد مطرح شود. آیا جانهای آدمی به اندازهی یک قرص سردرد ارزش ندارد؟ باید با متخصصین و متفکران و انسانهای باتقوا و داوران باتقوا بنشینند و لو یکسال طول بکشد بحثهایشان را مطرح کنند وقتی دیدند حق است آن را در جامعه مطرح کنند. این سانسور نیست این حمایت از جانهای آدمی است. این تفتیش عقاید نیست این ارزش دادن به جانهای آدمی است. چه وضعی است که برخی با یک سری الفاظ زیبا، جان ها را مختل میکنند. کودک و جوان و مردم عادی چه میفهمند آن چیست؟ مخصوصاً اگر اندیشهها تازه باشد. لذا برای رعایت حرمت جانها و کرامت انسانها، مسألهای که میخواهد در جامعه مطرح شود باید ملاحظاتی دربارهاش رعایت شود. حتی ممکن است مسألهی حقی باشد ولی این هم باید تدریجاً گفته شود؛ ملاحظهی ارزش انسانها را بکنیم، کرامت حقی است که بری انسانها تضمین شده است.43

آزادی در هر دو درجه که متذکر شدیم با در نظر گرفتن دو شرط مهم که ذیلا مطرح مینمائیم میتواند از باعظمتترین وسائل شکوفائی مغز و روان انسانی بوده باشد، نهایت امر آزادی درجهی دوم که مرحلهی بالاتری از آزادی درجهی یک می باشد، عالیتر و برای شکوفا ساختن مغز و روان انسانی مناسبتر و نزدیکتر است.

شرط یکم- که باید در بهره برداری از آزادی به طور جدی مراعات شود این است که آزادی، خواه به معنای آزادی طبیعی محض «درجهی یکم» باشد و خواه به معنای آزادی تصعید شدهی «درجه ی دوم»، نباید مانع حرکت انسان «به وسیلهی اندیشه و تعقل و وجدان ناب» به سوی اختیار و گردیدنهای تکاملی بوده باشد، یعنی نباید احساس لذتبخش آزادی ما را از حکمت وجودیمان غافل ساخته و بایستگیها و شایستگیهای ما را در مسیر«حیات معقول» نادیده بگیرد.

شرط دوم آزادی در هیچ مرحله ای نباید مخل آزادی طبیعی محض و آزادی تصعید شده و اختیار دیگران که بدون مزاحمت در شکوفائی مغز و روان به کار افتادهاند، بوده باشد. خلاصه، هر انسانی باید با تفکر دربارهی آزادی و امتیاز آن در به فعلیت رسانیدن استعدادهای مغزی و روانی بکوشد تا آزادی را از مرحلهی طبیعی محض به مرحلهی عالیتر بالا برده و آن را به درجهی تصعید شده برساند که عبارت است از «نظاره و سلطهی شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی کار یا خودداری از کار» و در این مرحله هم توقف نکند و بکوشد تا این آزادی را به درجهی والای اختیار برساند، اختیاری که ما میتوانیم آن را آزادی معقول در مسیر حیات معقول هم بنامیم. با این توضیح که برای آزادی و اختیار دادیم، قطعی است که هر انسانی با مراعات دو شرط فوق باید در حد اعلا از آزادی و اختیار برخوردار باشد و این حق مانند حق حیات و حق کرامت از عنایات خداوندی است که بر بندگانش مرحمت فرموده است، لذا با کمال صراحت می گوئیم: مزاحمت با حق حیات و حق کرامت و آزادی، در حقیقت مخالفت با مشیت بالغهی خداوندی است. بار دیگر به این قضیه بسیار بااهمیت تاکید می کنیم که چنانکه انسانی از حیات و تکیه به کرامت سوءاستفاده نموده و موجب تباه ساختن حیات و کرامت خدادادی دیگران بوده باشد، حقی برای حیات و کرامت آن انسان وجود ندارد، همچنان که آزادی یک انسان در هر درجهای که باشد اگر مخل حیات و کرامت و آزادی معقول دیگران و مخالف حیات معقول خود انسان بوده باشد حقی برای چنین آزادی وجود ندارد.44

آنچه به عنوان «جهت» می تواند در علوم انسانی، در اسلام مطرح شود، بهبود اخلاقی و روانی انسانهاست نه فقط شناخت نمودها و رفتارهای انسانی45. با توجه به نظری بودن اغلب مسائل مربوط به علوم انسانی و هستیشناسی کلی از یکطرف و احتیاج شدید فهم مبانی اصیل و اصول اساسی آن مسائل به صدق و صفا و خلوص اعلای حقیقتیابی از طرف دیگر، همهی اندیشه ها و تحقیقات در پیرامون آن دو منطقهی بسیار بااهمیت «علوم انسانی و هستیشناسی» در معرض خطا و اشتباه و خلط و تضادگوئی می باشد، مخصوصاً با نظر به دخالت اصول پیشساخته و آرمانها و عقائد اشخاص در مسائل دو منطقهی مزبور، هیچ چارهای جز این نیست که همهی اندیشهها و احتمالات و تئوریها و فرضیات و تحقیقات مربوط به مسائل در منطقه، در دیدگاه تحقیقات و بررسیهای شخصیتهای آگاه و متخصص و عادل قرار گیرد و با کمال صبر و متانت و تحمل اندیشهها و احتمالات مربوطه در مدت زمانی لازم و کافی از مجرای تجزیه و تحلیل و ترکیب بگذرد، آنگاه نتیجه را با مراعات کمیت و کیفیت وضوح صحت و بطلان آن، با ملاحظهی صلاح وضع مغزی و روانی مردم جامعه، بیان نمایند، و بدانجهت که خداوند سبحان در هر دورانی آن مقدار از واقعیات را به وسیلهی علم و معرفت در اختیار انسان می گذارد که موجب جدائی حق از باطل و سره از ناسره و زیبا از زشت و حقیقت از مجاز بوده باشد، فقط دو شرط اساسی لازم دارد:

شرط یکم - کوشش و تکاپوی مستمر بدون احساس خستگی و افسردگی.

شرط دومخلوص و صفا که قطعا موجب تابش فروغ ربانی در دل می شود و با شفافیت معلومات، ارتباط انسان را با واقعیات مستقیم می سازد.46.

منابع

1. برلین،آیزایا(1368). چهار مقاله درباره ی آزادی. ترجمه محمدعلی موحد. چاپاول،تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی،ص 234.

2.اعراف،آیهی179.

3.عارفیان،محمد تقی. نشریه گلبرگ،آبان،شماره 44،ص 165

4.به نقل از پایگاه جامع استاد شهید مطهری به نشانی: http://www.mortezamotahari.com

5.به نقل از پایگاه اندیشمندان اسلامی به نشانی: http://thinker.irc.ir

6.فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان «بحثی درباره ی آزادی»

7.جعفری،محمدتقی. (1369). حکمت اصول سیاسی اسلام؛ترجمه و تفسیر فرمان مبارک علی علیهالسلام به مالک اشتر، موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان،نسخه الکترونیکی کتاب،ص220

8.همان

9. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان « آزادی بیان و قلم همراه با رعایت کرامت انسانی»

10.همان.

11.جعفری، 1369،ص 220.

12.جعفری،محمدتقی(1377). تحقیق درد و نظام حقوق جهانی بشر (از دیدگاه اسلام و غرب) و تطبیق آن دو بر یکدیگر، دفترخدمات حقوق بینالمللی جمهوری اسلامی ایران،ص 403

13. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان « آزادی بیان و قلم همراه با رعایت کرامت انسانی»

14.همان.

15.فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری باعنوان «بحثی درباره ی آزادی».

16.جعفری، 1369،ص 221

17.جعفری، 1377،صص 404 و 405

18. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان « آزادی بیان و قلم همراه با رعایت کرامت انسانی»

19.فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان «بحثی درباره ی آزادی».

20.همان.

21.همان.

22.همان.

23.جعفری، 1369،ص229.

24. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان « آزادی بیان و قلم همراه با رعایت کرامت انسانی»

25.جعفری، 1369،ص 229

26.جعفری،محمدتقی(1383). علم و دین در حیات معقول. موسسه یتدوینو نشر آثار علامه جعفری، 1383،ص 84

27.جعفری، 1369،ص 229

28.همان.

29.همان.

30.همان.

31. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان « آزادی بیان و قلم همراه با رعایت کرامت انسانی»

32.همان.

33.جعفری، 1369،ص 236

34.فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان « آزادی بیان و قلم همراه با رعایت کرامت انسانی»

35.جعفری، 1369،ص 237

36.جعفری، 1377،ص 420

37.جعفری، 1369،ص 229

38.جعفری، 1377،ص 408

39.آلعمران،آیهی 71

40.بقره،آیهی 159

41.جعفری، 1369،ص 233

42.جعفری، 1377،صص 302-300

43.فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری باعنوان « آزادی بیان و قلم همراه بارعایت کرامت انسانی»

44.جعفری، 1369،ص222.

45.جعفری، 1383،ص 66.

46.جعفری، 1369،ص 238


منبع: فصلنامه تخصصی علوم انسانی - اسلامی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • Admin ۱۹:۵۹ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۱
    0 0
    مرد خدا...!
  • علی ۲۲:۴۸ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۲
    0 0
    خدارا شکر بعد از سالها نامی هم از این مرد خدا اورده شد

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس