چه‎چيزي را شما تهديد مي‎ديديد؟ «غلبه قرائت‎‎هاي سکولار از اسلام، غلبه نگاه انجمن حجتيه‎اي، غلبه نگاه زينت‎المجالسي به هنر، اين‎که هنر به‎جاي همراهي با نياز‎هاي واقعي جامعه و مردم، به يک نگاه اشرافي برسد.»

مشرق - «وحيد جليلي»، فارغ‎التحصيل رشته معارف اسلامي و اقتصاد از دانشگاه امام صادق (عليه‎السلام) است. او کار مطبوعاتي خود را از دوران دانشجويي در مجله‎‎هاي داخلي دانشگاه آغاز کرد. بعد‎ها نام او در مجله نيستان سيدمهدي شجاعي ديده شد. جليلي در دهه هشتاد، سردبير روزنامه ابرار شد و سپس به حوزه هنري رفت و سردبيري ماهنامه سوره را بر عهده گرفت. اواخر سال 1385 بود که او و همکارانش در تحريريه چهارم سوره، به‎دليل اختلاف با شيوه مديريت وقت حوزه هنري، از سوره اخراج شدند. پس از آن، وي و همکارانش دفتر مطالعات جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي را پايه‎گذاري کردند. مجله «راه» يکي از محصولات همين دفتر است.

آنچه در ادامه مي آيد؛ مشروح گفتگوي بي حاشيه و خواندني «پنجره» با اين هنرمند متعهد است که خواندن آن را پيشنهاد مي کنيم!

 

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، سازمان‎‎ها و نهاد‎هايي با شاخصه‎‎هاي خاص ايجاد شد. به‎طور مثال، در حوزه نظامي، سپاه پاسداران تشکيل شد، در حوزه اقتصاد، «جهاد» به‎وجود آمد. در حوزه فرهنگ و هنر هم نهادي به نام حوزه هنري تأسيس شد. آيا اين نهاد فرهنگي و هنري موفق بوده؟
نبايد جريانات فرهنگي و هنري انقلاب را تنها به حوزه هنري محدود کنيم. جبهه هنر انقلاب شامل ده‎‎ها هزار هسته هنر انقلابي بود. يعني به‎ هر مسجدي که مي‎رفتيم، يک گروه سرود داشت، بعضي مساجد، دو گروه سرود يا گروه تئاتر داشتند، کتابخانه‎‎هاي فعال در مساجد و مدارس شکل گرفت که اين حرکت‎ها در کل کشور فراگير بود. از بندر لنگه تا ميدان امام حسين (عليه‎السلام) تهران، سنگر‎هاي فعالي وجود داشت که در يک منظومه معرفتي و آرماني فعاليت مي‎کردند.

با توجه به‎نظر امام خميني (ره)درباره هنر، آيا حوزه هنري به‎عنوان يک نهاد هنري و فرهنگي توانسته است در اين زمينه موفق عمل کند؟
اين را بايد مقطع به مقطع مورد بررسي قرار داد. در مقطع اول تشکيل حوزه هنري، چون انقلاب مردم با نوعي قهر نخبگاني در حوزه هنر و ادبيات مواجه شد و دست‎اندرکاران حرفه‎اي و مشهور هنر در کشور يا رسما در مقابل انقلاب ايستادند يا انقلاب را بايکوت کردند و هرچقدر ماهيت «اسلام ناب»ي انقلاب روش‎تر شد، بيشتر از آن فاصله گرفتند؛ در آن مقطع حوزه هنري يکي از مکان‎‎هايي بود که رويش‎‎هاي انقلاب را در خودش ظاهر کرد و در عرصه‎‎هاي مختلف از شعر گرفته تا سينما، گرافيک، موسيقي و... خوب جواب داد و ضرورت‎‎ها و نياز‎‎هاي هنري انقلاب را پاسخ گفت.
مقطع ديگر، مقطع ورود شهيد آويني به حوزه هنري است. از سال 1368 تا 1372 ايشان و تيمي که همراه او بودند، نقش مهمي در فضاي فرهنگي انقلاب ايفا کردند. دو مقطع اصلي که مي‎شود مثال زد، همين دو مقطع است.

 

کم نيست؟
در آن دوراني که با تعدادي از دوستان، مجله سوره را در حوزه منتشر مي‎کرديم، يکي از دغدغه‎‎هاي اصلي ما آسيب‎شناسي هنر انقلاب اسلامي بود و اين‎که بفهميم چه مشکلاتي بر سر راه وجود دارد.

يک عده در تحليل آسيب‎‎هاي هنر انقلاب، «بوروکراتيک» نگاه مي‎کنند که مثلا ساختار‎ها به اين شکل بود، فلان مدير، مديريت نمي‎دانست و... اما تحليل درست‎تر اين است که مشکل مديريت هنر انقلاب، بيشتر ايدئولوژيک است تا بوروکراتيک. اگر مشکل استراتژيک و تاکتيکي هم داريم، اين ناشي از انحرافات ايدئولوژيکي است که يک عده از مديران ايجاد کردند؛ به اين معنا که از منشور هنر انقلاب که پيام امام (ره) به هنرمندان است، فاصله گرفتند. تاريخ 30 ساله هنر انقلاب اسلامي نشان مي‎دهد که هر موقع ما به مباني حضرت امام (رحمت‎ا... عليه) در حوزه هنر نزديک شديم، هم از لحاظ فني و استاندارد‎هاي هنري توانسته‎ايم آثار بهتري را توليد کنيم و هم اين‎که با اقبال وسيع‎تري از سوي مخاطب مواجه شديم که محور آن همان تفاوت اسلام ناب و اسلام آمريکايي است. امام (رحمت‎ا... عليه) مي‎فرمايد تنها بايد به هنري پرداخت که ذيل اين گفتمان باشد. شما در مقاطع مختلف و در دستگاه‎‎هاي مختلفي که قرار بود مديريت هنر انقلاب را بر عهده داشته باشند، مشاهده مي‎کنيد ويروس انحراف ايدئولوژيک رسوخ کرد و به‎دنبال آن بسياري از اشکالاتي که در حوزه بوروکراتيک هم به‎وجود آمد، ناشي از اين انحراف ايدئولوژيک بود.

دوره طلايي هنر انقلاب دوره‎اي است که انقلاب اسلامي را ذيل «اسلام ناب» مي‎بينند، با تعريف «جنگ فقر و غنا» مي‎بينند! با ادبيات «مستکبر و مستضعف» مي‎بينند. ولي وقتي مبناي تفکر، «اسلام سکولار» شد، وقتي‎که مدل مطلوب براي مدير فرهنگي جمهوري اسلامي، کشور‎هاي ترکيه و مالزي شدند، قاعدتا اين انحراف ايدئولوژيک به مشکل بوروکراتيک هم برخورد کرد. مشکل بوروکراتيک قابل‎حل نيست چون سطح آن ريشه‎دارتر از اين حرف‎هاست. مثلا طرف مي‎گويد، بنده مبناي تحليلي که براي بررسي مسائل جامعه دارم به فيلم «زادبوم» مي‎رسد؛ يعني اين‎که بايد به بچه بسيجي فحش داد و او را محکوم کرد و يک تصوير احمقانه از بچه بسيجي مطرح کرد.

مديران فرهنگي کشور حاضرند 700 ميليون تومان خرج کنند براي اين‎که بچه بسيجي را تخريب کنند. وقتي مبناي مدير فرهنگي چنين باشد، قاعدتا حاضر نيست از حرفي خلاف آن طرفداري کند. حتي اگر يکي بيايد در مجله و تريبون ديگري از بچه بسيجي دفاع کند، مدير فرهنگي نه‎تنها امکاني براي او فراهم نمي‎کند، بلکه مي‎کوشد آن امکان را از آن تريبون بگيرد.

به‎نظر من فيلم زادبوم نمونه خوبي است که نشان بدهد انحطاط مديريت فرهنگي در جمهوري اسلامي تا چه اندازه است. آن‎جا که آقايان قرار بود بچه بسيجي را خراب کنند، قرار بود ذيل گفتمان‎‎هاي روشن‎فکري، انقلاب اسلامي را نقد کنند، حتي به سلطنت‎طلب‎‎ها باج بدهند، خيلي سخاوتمندانه خرج مي‎کردند؛ ولي يک صدم همان خرج را حاضر نبودند خرج بچه حزب‎اللهي‎‎هايي بکنند که مي‎گفتند اولويت بايد مبارزه با فقر و فساد و تبعيض باشد و هنر انقلاب بايد در خدمت اين مبارزه باشد.

 

چرا بعضي از مديران فرهنگي مي‎خواهند اين حرف‎‎ها را بشنوند؟
چون از نگاه آن‎‎ها اصلا خطري وجود ندارد. البته اين را نبايد به همه مديران فرهنگي تعميم داد. بعضي از مديران در مقاطع مختلف عملکردهاي‎شان متفاوت است؛ مثلا آقاي زم در مقاطع مختلف حرکتش متفاوت است. در بعضي از مراحل، مسائلي که ما تهديد مي‎ديديم، آن‎‎ها فرصت مي‎ديدند.

 

چه‎چيزي را شما تهديد مي‎ديديد؟
غلبه قرائت‎‎هاي سکولار از اسلام، غلبه نگاه انجمن حجتيه‎اي، غلبه نگاه زينت‎المجالسي به هنر، اين‎که هنر به‎جاي همراهي با نياز‎هاي واقعي جامعه و مردم، به يک نگاه اشرافي برسد.

 

اختلاف شما با آقاي بنيانيان هم همين بود؟
مشکل ما اين بود که با يک نوع رياکاري روبه‎رو بوديم. آن‎‎ها مي‎دانستند حذف بچه‎‎هاي سوره به اين آساني نيست؛ به همين دليل آن زمان رييس حوزه هنري براي اين‎که اين را توجيه کند، طي حکمي آقاياني را به‎عنوان عضو «شوراي راهبردي ماهنامه سوره» انتخاب کرد و يک آقايي را هم به‎عنوان دبير شوراي راهبردي ماهنامه سوره برگزيد، انگار که قرار بود سند چشم‎انداز 20 ساله نوشته شود! اين در حالي بود که هيچ‎کدام از شورا‎هاي اصلي، خود حوزه را جدي نمي‎گرفتند. براي اخراج 20-10تا بچه حزب‎اللهي از حوزه هنري، براي اين‎که صورت موجهي به‎کارشان بدهند، گفتند ما اين‎‎ها را اخراج کرديم که چنين اشخاصي را بياوريم! چون آن‎‎ها با چنين فضايي مخالف بودند، اخراج‎شان کرديم! يکي بپرسد که اين شوراي راهبردي چند جلسه تشکيل داد؟ از همان ابتدا هم مشخص بود که قرار نيست تشکيل شود و کاملا صوري و رياکارانه بود. با اين‎که ده‎‎ها مورد ديگر هم وجود دارد. به‎نظر من همين يک نمونه نشان مي‎دهد که در ماجراي سوره با چه موجوداتي سر و کار داشتيم. اين‎‎ها دبير شوراي راهبردي هم داشتند؛ بيايند صورت‎جلسه‎هاي‎شان را نشان دهند! من استقبال مي‎کنم از اين‎که بحث موسع بگذاريد؛ نه به‎خاطر اين‎که آن دعوا‎ها را زنده کرده و جدل کنيم، بلکه چون ماجراي اخراج تحريريه دوره چهارم سوره نمونه کاملي است براي اين‎که نشان دهد رفتار‎هاي بخشي از مديريت فرهنگي جمهوري اسلامي چگونه بوده و اصلا چقدر منطقي و عاقلانه بوده؟ حتي من نمي‎خواهم تعبير آرماني به‎کار ببرم. مي‎خواهم بگويم برخورد چقدر عاقلانه بوده؟ ‎نمي‎گويم حتي بحث را با محوريت اسلام ناب تحليل کنيم و بگوييم عملکرد حضرات چقدر متناسب با اسلام ناب و منشور هنر انقلاب بود؛ اصلا اين‎‎ها هم نه! مي‎گويم با همان چيز‎هايي که خودشان ادعا مي‎کنند و مي‎گويند علم، عقل، تدبير، کارشناسي و... بياييم تک‎تک اين معيار‎ها را قاضي کنيم و ببينيم نتيجه چه مي‎شود. من استقبال مي‎کنم و آمادگي‎اش را هم دارم.

چالش اصلي شما با مجموعه مديريتي حوزه چه بود؟
آخرين شماره‎اي که ما درآورديم و بعد از آن آقايان به اين نتيجه رسيدند که ديگر وقتش فرا رسيده و ديگر نمي‎شود تحمل کرد، بحثي درباره تلويزيون شد که بهانه اخراج تحريريه نيز همين ويژه‎نامه‎اي بود که در آن به نقد عملکرد تلويزيون در مورد مقوله دين پرداختيم؛ ولي به‎نظر من مهمترين دليل اخراج اين بود که سوره داشت جدي مي‎شد و مخاطب پيدا کرده بود و يکي از مشکلات بچه‎حزب‎اللهي‎‎ها اين است که نقطه قوت يعني نقطه ضعف! يعني هرچه قوي‎تر باشي، خطرناک‎تري.
اگر سوره مجله ضعيفي بود، راحت‎تر تحمل مي‎شد؛ اگر مخاطب پيدا نمي‎کرد، تحمل مي‎شد. ولي چون ديدند حرفش را با استدلال نمي‎توانند پاسخ بگويند و منطقي براي پاسخ‎گويي به حرف بچه‎‎هاي انقلاب نداشتند، بهترين ابزار، زور بود که از آن استفاده کردند. اصولا عده‎اي از مديران جمهوري اسلامي نقد برون‎گفتماني را بهتر تحمل مي‎کنند و حتي تشويق مي‎کنند؛ چون نقد برون‎گفتماني اشکال را به اساس نظام برمي‎گرداند و مي‎گويد با اين ساختار و با اين مباني نمي‎شود جامعه را اداره کرد و اشکال را به‎جاي اين‎که به مديران برگرداند، به مباني مي‎رساند. اما بچه حزب‎اللهي‎‎ها نقد درون‎گفتماني مي‎کنند؛ مي‎گويند اصل درست است، اما اين تو هستي که اشکال داري! تو تاب تحمل ارزش‎‎ها و آرمان‎‎هاي نظام يا توان و اراده لازم براي حل مشکلات را نداري و قاعدتا اين نوع منتقدان براي مديران خطرناک‎تر از روشنفکر‎‎ها و سکولاريست‎‎ها هستند. چون حاضر نيستند به‎جاي مطالبه از مسئولان، نظام را متهم کنند.

 

ضعف مديريت، در اين ميان چه نقشي دارد؟ استفاده از مديران غيرفرهنگي در نهاد‎هاي فرهنگي؟
من اصلا غيرفرهنگي و فرهنگي نمي‎گويم؛ چون بعضي از مديران، فرهنگ را هم مي‎فهمند حداقل چهار تا کتاب هم خوانده‎اند، برخلاف بعضي از کساني‎ که حتي يک رمان هم نخوانده‎اند. اما بيشتر از ضعف مديريت، مشکل هنر انقلاب، انحراف فکري و استحاله مديران است؛ يعني تا ما به آن منظومه معرفتي - آرماني انقلاب اسلامي بازگشت نکنيم، اتفاقي نخواهد افتاد. هر چقدر هم مديران قوي‎تري بياوريد، اگر ذيل آن منظومه منحرف بخواهند عمل کنند، بدتر مي‎شود.

 

بعضي از مديران فرهنگي در پايان عمر مديريت خود در پاسخ به عملکردشان مي‎گويند که ما بايد مديريت مي‎کرديم؟
اتفاقا من مي‎خواهم بگويم اصلا مديريت نکردند. در ماجراي سوره، طرف مقابل اصلا نمي‎خواست مديريت کند. مديريت يعني تدبير، کارشناسي، هدايت درست جريان‎‎ها. روش اين‎‎ها اصلا مديريت نبود؛ قطع کردن بود.

 

بالاخره شما خودتان را جاي يک مدير بگذاريد. او که نمي‎تواند هر روز جواب انتقاد‎هاي شما را به اين و آن بدهد؛ مي‎تواند؟
به اين صورت هم نبود؛ مسئله عميق‎تر از اين حرف‎هاست. آقايان فرش قرمز براي عناصر ضدانقلاب پهن مي‎کردند. براي اين مطالب سند داريم و چيز‎هايي نيست که از بين رفته باشد. مثلا فيلم‎‎هايي که ساخته شده. صد‎ها ميليون تومان پول مي‎دادند به عناصر رسما ضدانقلاب که فيلم بسازند، بعد حق‎التحرير چند صد هزار توماني يک شماره مجله، گاهي اوقات تا يک سال و نيم تأخير مي‎افتاد. در همان زمان، شخصي از فرانسه دعوت مي‎شود بيايد در ايران تا در حوزه هنري سازمان تبليغات، يک فيلم سياه بسازد و برگردد. فيلمي به‎نام «زمستان است». به‎نظر آقايان که با سياه‎نمايي مخالف بودند و مي‎گفتند سوره سياه‎نمايي مي‎کند، آيا «زمستان است» سياه‎نمايي نبود! فيلمي بر اساس داستان محمود دولت‎آبادي و با يک تصوير به‎شدت تيره و تاريک و سياه. سياه‎نمايي اگر ذيل گفتمان‎‎هاي وارداتي مي‌بود، صد‎ها ميليون تومان هم خرجش مي‎کردند و از آن حمايت مي‎کردند. «رفيع پيتز» فرانسوي را حوزه هنري از فرانسه دعوت مي‎کرد که تو بيا اين فيلم سياه‎ را در ايران بساز و ما حمايتت مي‎کنيم، اما اگر چند تا بچه حزب‎اللهي، ذيل گفتمان امام (ره) و رهبري نقد مي‎کردند و راهکار نشان مي‎دادند و تلاش مي‎کردند تا اميد را در جريان حزب‎اللهي زنده نگه دارند، اين‎‎ها مي‎شدند سياه‎نما، ولي آقاي پيتز براي مديريت حوزه هنري برخلاف بچه‎‎هاي سوره، محترم و عزيز بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس