کد خبر 21434
تاریخ انتشار: ۸ دی ۱۳۸۹ - ۰۰:۴۸

مي بينيم که گرفتار"ژورناليسم حرفه اي" به صورت تمام عيار آن شده ايم در حالي که تنها رنگي از انقلابي گري و سلايق سياسي را به آن زده ايم.و اين پايان کار نيست؛ پايان کار آنجايي است که بجاي تغيير ذائقه مخاطب کم کم ذائقه خودمان تغيير مي کند.

گروه فرهنگي مشرق-"عشق مخاطب ما را کشته است" اين جمله را زماني سردبير يکي از نشريات فرهنگي کشور در پاسخ به آن دسته از دوستانش که مدام از او مي خواستند تا جذابيت مجله اي را که مديريت مي کرد به برخي رويکردهاي محتواييش غلبه دهد گفت. در آن زمان نشريه تحت مديريت آقاي سردبير تازه فعاليت خود را آغاز کرده بود و ناصحان دلسوز از گوشه و کنار با تاکيد بر اينکه اين يک فرصت است و نبايد از دستش داد به سردبير توصيه مي کردند که اندکي به نشريات جوان پسند آن دوره نزديک شود و اگر نه در تمام ظواهر که در برخي از مطالب شبيه شود. وقتي هم که صراحت و اصرار جناب سردبير را بر هويت مطالبش و موضوعاتش مي ديدند و اينکه او محکم بر حرفش که نمي خواهد به قول خودش"سوسول بازي" در فرم و موضوع و زبان مطالب در بياورد مي شنيدند آهي مي کشيدند و از اطراف او پراکنده مي شدند و مي گفتند آخر و عاقبت اين نشريه مشخص است؛ مطمئنا بهتر از نيستان نخواهد بود.
عجيب اينکه نشريه تند و تيز فرهنگي آقاي سردبير بعد از مدت کوتاهي مخاطبان قابل توجهي پيدا کرده بود؛ که اتفاقا به خاطر زبان صريح و مطالب سفت و سخت آن جذب مجله شده بودند و بيش از اين که به مطالب به عنوان سرگرمي نگاه کنند در ميان آنها به دنبال چيزي مي گشتند که در مجلات ديگر و حتي در برنامه هاي تلويزيوني خبري از آن نبود. از همه مهم تر مطالب جدي آن مجله تبديل به يک جريان فکري و سليقه در فضاي فرهنگي کشور و در ميان قشر خاصي از جوانان مخاطب آن نشريه شد.

 

دو مکتب در روزنامه نگاري انقلاب
باري به هر جهت جمله اي که جناب سردبير نزديک به يک دهه پيش در جواب مخاطبين خود به زبان مي آورد جمله اي جدلي نبود؛ واقعيت اين بود که مي شود اين جمله را به عنوان يک مرز جدي ميان دو مکتب در روزنامه نگاري و خصوصا در اين سالها در روزنامه نگاري برخاسته از انقلاب اسلامي به حساب آورد. مکتبي را که مخاطب را محور اصلي قرار داده است و مي کوشد پس از جذب مخاطب برخي موضوعات مورد نظرش را در لفافه جذب به مخاطبش ارائه کند و مکتبي که تاثير را به عنوان هدف خود قرار داده و محتوا را محور مي داند در عين اينکه بر انتخاب قالب برآمده يا حداقل هماهنگ با محتوا تاکيد مي کند.
اگر چه در سال هاي اخير کمتر به اين موضوع پرداخته ايم و کمتر درباره آن تامل و توجه داشته ايم اما اين موضوع يکي از اصلي ترين شاخصه هايي است که ميان توليدات رسانه اي و بويژه توليدات رسانه اي دلبستگان به انقلاب و فرهنگ آن باعث تمايز مي شود. اگر مهم ترين و اصلي ترين شاخصه فرهنگ انقلاب را و عقايد بنيانگذار آن را آگاهسازي بدانيم بسياري از خطوط روشن خواهد شد. آيا در ذيل آگاه سازي مي شود که چيزي را در چيزي پيچيد و عرضه کرد؟ واضح تر سخن بگوييم بهتر است. آيا مي شود داعيه آگاه سازي داشت و آنگاه حقايق را در لفافه اي از صورتي متمايز پيچيد و به خورد مخاطب داد؟ اين سوالي جدي است که طرفداران نظريه تاثير محور در روزنامه نگاري مطرح مي کنند. اين نظريه درست آنجايي مطرح مي شود که طرف مقابل مي گويد که بايد بر اساس ذائقه روز مخاطب ابتدا مخاطب را جذب کرد و سپس در کنار مطالبي که به ذائقه مخاطب خوش مي آيد و البته ممکن است به ذائقه انقلابي! ما خوش نيايد مطالب را کم کم در کام مخاطب ريخت.
بگذاريد با مثالي مطلب را روشن کنيم. در سينما ترجمه مکتب مخاطب به چه شکلي مي شود؟ جاذبه هاي سينمايي امروز که مخاطب روز را به سينما مي کشاند؛ آن جاذبه هاي عمومي که به ذائقه مخاطب نزديک است چيست؟ سکس، خشونت و پارامتر هاي ديگري که همه ذيل همين مفهوم قرار مي گيرند. البته ممکن است قوانين عرفي و خط قرمز ها پارامتر اول را تا حد روي جلد ها و تصاوير هنرپيشه هاي جوان زن بر روي جلد مجلات تقليل دهد اما باز هم ماجرا همان است.به اين پارامترها شهرت زدگي و لودگيهاي دنياي سرمايه داري را نيز اضافه کنيد و تصور کنيد که قرار است مخاطب با اين مفاهيم جذب شوند و بعد در کنار آنها به مخاطب مفاهيم انقلابي را انتقال دهيد. و تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

 

امام و مساله جذب مخاطب
مکتب تاثير و محتوا محور حرکت امام خميني(ره) را در دهه هاي 40 و 50 مدل مي کند و به صورت مثال نقض مطرح مي کند. اين جماعت يک سوال جدي را مطرح مي کنند؛ آيا امام در طول سال هاي مبارزه هيچ گاه براي جذب حداکثري مردم حتي کلمه اي بر زبان راند؟ آيا از طرح يک جمله خودداري کرد؟ ذائقه مردم در آن دوره چه بود و عناصر طبيعي جذب مخاطب در آن زمانه بر اساس ذائقه عمومي چه بود و اگر امام حتي نيم نگاهي به جذب مخاطب داشت، بايد چه تغييري در مباحث خود ايجاد مي کرد؟ بر اساس همين استدلال است که اين دسته حرکت بر مسير ذائقه جامعه را ديدگاه انفعالي مي دانند و معتقدند که حرکت رسانه اي در هر دوره اي بايد بر اساس طرح حداکثر محتوا در قالبهاي نو و هماهنگ با آن باشد و معتقدند که فرهنگ و هنر انقلاب بايد بتواند از دل محتواي خود قالب هايي را بيرون بکشد که فطرت مردم با آن ارتباط برقرار کند و اين يعني تغيير ذائقه و همان چيزي که امام بر اساس آن انقلابي بزرگ را طرح ريزي کرد.

بر همين اساس است که متدولوژي نقد رسانه ها و خصوصا رسانه ملي(صدا و سيماي جمهوري اسلامي) در دهه گذشته شکل گرفت و حرکت هاي اين رسانه در مسير ذائقه ساخته شده توسط رسانه هاي غربي مورد نقد قرار گرفت و از همه جدي تر به فضاي مرده و جامد اين رسانه در خلاقيت و نوآوري و ارائه قالب هاي جديد حمله شد و مديران اين رسانه در برابر اين سوال و مطالبه قرار گرفتند که چرا هيچ برنامه غير منفعلانه اي براي آينده ندارند؟

 

هوس «جذب» و سايت هاي اينترنتي
اما هنوز که هنوز است اين"عشق مخاطب است که ما را کشته"! وضعيت رسانه هاي اينترنتي ما در رويکرد به فرهنگ و هنر انقلاب اسلامي وضعيت بهتري نيست. "شهوت کليک" و بعد از آن "شهوت رنکينگ" (رتبه بندي سايتها بر اساس قاعده بازديدمحور) دو هوسي است که چشم مديران رسانه هاي اينترنتي دلبستگان به انقلاب را پر کرده؛ به طوري که بيشترين حجم مطالب با نيم نگاهي به کليک خور بودن طراحي مي شوند و از اين ميان مطالب هويت دار نيز با همين هدف آرايش مي شوند. کمتر به اين نکته توجه مي شود که با پافشاري بر برخي از اصول ويژه مخاطب خاص اما تحت تاثير جذب رسانه شود و ذائقه اقلا در عده اي محدود- که البته تغيير ذائقه هميشه از جمعي محدود شروع مي شود- تغيير کند.
در همين فضا است که مطالب کم کم نه بر اساس محتوا و تاثيرشان و تاکيد بر اهميت آنها، که بر اساس کليک خور بودنشان تفکيک و اولويت بندي مي شوند. مديران اين رسانه ها معتقدند که ابتدا بايد مخاطب را به درون کشيد و سپس در کنار مطالبي که براي او جذابيت- بر اساس معيارهاي روز دارد- مطالب سنگين تر را به او عرضه کرد. کم کم فرهنگ شايعه و ارزش شايعه اوج مي گيرد و خبرنگاراني که به شايعه ها دسترسي بيشتري دارند ارزشمندتر مي شوند؛ چرا که باز هم "کليک" بيشتر و "رنکينگ" بالاتري را به ارمغان مي آورند و شايعات و اخبار شخصي جاي خود را در ميان مطالب باز کرده و کم کم جاي مطالب ديگر را تنگ مي کنند. در جوامعي که سياسي تر هستند سياست جاي فرهنگ را مي گيرد و به جاي فرهنگي شدن سياست اين فرهنگ است که سياسي مي شود و مطالب فرهنگي حکم چاشني، نمک و تعديل کننده براي فضاي سياسي را خواهند داشت و لزوماً داراي هويتي مستقل نخواهند بود. آنگاه وقتي است که به خود مي آييم و مي بينيم که گرفتار "ژورناليسم حرفه اي"1به صورت تمام عيار آن شده ايم در حالي که تنها رنگي از انقلابي گري و سلايق سياسي را به آن زده ايم.

...و اين پايان کار نيست؛ پايان کار آنجايي است که بجاي تغيير ذائقه مخاطب کم کم ذائقه خودمان تغيير مي کند.
 


1- اين اصطلاح از اصطلاحاتي است که مرحوم شهيد سيد مرتضي آويني به کار برده اند. براي آگاهي بيشتر مي توانيد به مقاله اي با همين عنوان از آثار اين شهيد بزرگوار مراجعه فرمائيد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس