دوازده حواری به نام «رسولان» خوانده شدند. زیرا حضرت عیسی(ع)، در میانۀ رسالت خود این دوازده را برای شفا دادن بیماران «ارسال» کرد و حواریون نیز به اذن خداوند، مردم را شفا دادند (متی 10/ 5 ـ مرقس 6/ 7 ـ لوقا 9/ 1) و بدین سبب نزد مردم معتبر شدند (اعمال 2/ 47 ـ غلاطیان 2/ 6)

گروه فرهنگی مشرق - یوسف لاوی ملقب به برنابا یکی از مؤمنان اولیه به حضرت عیسی(ع) بوده است. او در جزیرۀ قبرس زاده شد و به سبب آنکه از سبط لاوی بود برای تحصیل علوم دینی به اورشلیم آمد و کارهای مهمی را در زمان حواریون بر عهده گرفت. مسیحیان مدعی هستند که او حضرت عیسی(ع) را ندیده ولی به نظر می‌رسد که شأن او در تاریخ عیسویان بسیار بالاتر از اینها باشد. این مقاله سعی کرده صرفاً با استناد به اناجیل اربعه و کتب مورد قبول مسیحیان نشان دهد که برنابا شخص دوم نصارا محسوب می‌شده و یگانه حواری‌ باسواد بوده که می‌توانسته انجیل شفاهی عیسی(ع) را مکتوب کند. ما در این مقال نشان خواهیم داد که یکی از منابع اصلی اناجیل اربعۀ مسیحی در واقع انجیل برنابا بوده است. به این ترتیب ملاحظه خواهیم کرد که علیه برنابا توطئه‌ای صورت گرفته است. حتی الامکان سعی کرده‌ایم که مطالب به زبان ساده نگارش شود تا برای مخاطبان غیرمتخصص نیز قابل استفاده باشد. در نقل قول‌های عهدین، از ترجمۀ قدیم کتاب مقدس استفاده شده که چاپ نخست آن به سال 1895 میلادی در لندن بوده است.
******
    
برنابا و حواریون
دوازده حواری به نام «رسولان» خوانده شدند. زیرا حضرت عیسی(ع)، در میانۀ رسالت خود این دوازده را برای شفا دادن بیماران «ارسال» کرد و حواریون نیز به اذن خداوند، مردم را شفا دادند (متی 10/ 5 ـ مرقس 6/ 7 ـ لوقا 9/ 1) و بدین سبب نزد مردم معتبر شدند (اعمال 2/ 47 ـ غلاطیان 2/ 6). ارسال حواریون لااقل دو فایده داشت. اول اینکه مردمان غلو کننده زمانی که دیدند شبیه معجزات عیسی(ع) از دست شاگردان او نیز صادر می‌شود از اعتقاد به اینکه عیسی همان «خداوند» است، دست برداشتند.1 ثانیاً این باعث شد که مردم دوازده حواری عیسی(ع) را بشناسند و آنها را از سایر شاگردان وی جدا کنند. زیرا آنها کسانی بودند که از ابتدا تا انتهای رسالت آن حضرت (که بنا بر قول معروف سه تا چهار سال بوده است) با وی شهر به شهر می‌گشتند و هرگز از وی جدا نشدند، و لذا هیچ‌ شاگردی رتبۀ آنها را نداشت. آنها شاهدان اعمال عیسی(ع) بودند و آن حضرت نیز ایشان را برای این مهم انتخاب کرده بود (لوقا 24/ 48 ـ اعمال 4/ 20 ـ قرآن: آل‌عمران/ 53) تا بعد از او در معبد مقدس بنشینند و زائران یهود را به سخنانی که عیسی(ع) فرموده بود تعلیم کنند. اگرچه حضرت عیسی(ع) به همۀ بلاد یهود سفر کرده بود ولی مردم هر منطقه فقط قسمتی از سخنان آن حضرت را شنیده بودند و حال می‌توانستند سایر سخنان و معجزات آن حضرت را از «رسولان» بشنوند. به سبب اینکه عیسی(ع) این دوازده نفر را «ارسال» نمود لذا نام خاصّ «رسول» بر ایشان ماند و آنها بدین ترتیب از سایر شاگردان آن حضرت متمایز شدند.

حضرت عیسی(ع) پیامبر جدیدی نبود. او مانند سایر انبیاء یهود برخی تحریفات را که در 1400 سال گذشته از سوی کاهنان و کاتبان به تورات راه یافته بود متذکر می‌شد (متی 22/ 41 تا 45 و باب 23) و حواریون نیز همچون او، شریعت موسی(ع) را نگاه می‌داشتند (اعمال 3/ 22 ـ 10/ 28). همانطور که حضرت عیسی(ع) برای غیر یهودیان موعظه نمی‌کرد حواریون نیز چنین بودند. تفرقه از جایی پیدا شد که برخی مدعی شدند حضرت عیسی(ع) رسالت جهانی داشته و لذا غیریهودیان را وامی‌داشتند تا تعالیم عیسی(ع) را بپذیرند. این واقعه نخست در انطاکیه رخ داد و حواریون از اورشلیم شخص برنابا را برای رفع این مشکل به آنجا فرستادند:
(19) و اما آنانی که به‌سبب اذیتی که در مقدمه استیفان برپا شد متفرق شدند، تا فینیقیا و قپرس و اَنطاکیه می‌گشتند و به هیچ‌کس به غیر از یهود و بس کلام را نگفتند. (20) لیکن بعضی از ایشان که از اهل قپرس و قیروان بودند، چون به اَنطاکیه رسیدند با یونانیان نیز تکلم کردند و به خداوند عیسی بشارت می‌دادند، (21) و دست خداوند با ایشان می‌بود و جمعی کثیر ایمان آورده، به سوی خداوند بازگشت کردند. (22) اما چون خبر ایشان به سمع کلیسای اورشلیم رسید، بَرنابا را به اَنطاکیه فرستادند. (23) و چون رسید و فیض خدا را دید، شادخاطر شده، همه را نصیحت نمود که از صمیم قلب به خداوند بپیوندند. (24) زیرا که مردی صالح و پر از روح ‌القدس و ایمان بود و گروهی بسیار به خداوند ایمان آوردند. (25) و برنابا به طرسوس برای طلب سَولُس رفت و چون او را یافت به اَنطاکیه آورد (اعمال، باب 11).

چندی بعد برنابا و پولس، از سوی حواریون به سفرهای تبلیغی مأمور شدند. از رسالۀ اعمال رسولان برمی‌آید که مردم شهر ایقونیه و لیکاؤنیه که آنها برای تبلیغ به آنجا رفته بودند، برنابا و پولس را «رسول» یعنی حواری عیسی می‌دانستند (اعمال 14/ 4 و 14). حتی در شهر اخیر، برنابا را «مشتری» لقب دادند و پولس را «عطارد» خواندند. (برتری سیاره مشتری در نور و بزرگی، بر عطارد که فقط در ایام اندکی در سال دیده می‌شود واضح است.) اما از آنجا که پولس هرگز حضرت عیسی(ع) را ندیده است پس می‌توان نتیجه گرفت که مردم در واقع برنابا را حواری عیسی(ع) خوانده‌اند. در رسالۀ اعمال رسولان آمده است که در شهر ایقونیه معجزاتی از ایشان صادر شده است (اعمال 14/ 3) که به سبب سابقۀ سوء پولس انتساب آنها به وی بسیار بعید می‌نماید.

طبق اذنی که حضرت عیسی(ع) به حواریون خود داده بود فقط دوازده حواری او قادر بودند بعد از وی معجزه کنند (مرقس 16/ 17 و 18). لذا در این ایام برخی معجزات از حواریون صادر گشته بدین طریق صدق آنها را گواهی می‌داد (نگا. اعمال 2/ 43 ـ 5/ 12 ـ 8/ 6) چنانکه برخی معجزاتی که از پطرس صادر شده در رسالۀ اعمال رسولان مذکور است (اعمال 3/ 7 ـ 9/ 34 و 40). پطرس و سایر حواریون روزها به معبد اورشلیم می‌آمدند و در رواق سلیمان مردم را موعظه می‌کردند و واضحاً از سایر شاگردان عیسی(ع) متمایز بودند:

(12) و آیات و معجزات عظیمه از دست‌های «رسولان» در میان قوم به ظهور می‌رسید و همه به یکدل در رواق سلیمان می‌بودند. (13) اما احدی از دیگران جرأت نمی‌کرد که بدیشان ملحق شود، لیکن خلق، ایشان را محترم می‌داشتند. (14) و بیشتر ایمانداران به خداوند متحد می‌شدند، انبوهی از مردان و زنان، (15) به قسمی که مریضان را در کوچه‌ها بیرون آوردند و بر بسترها و تخت‌ها خوابانیدند تا وقتی که پطرس آید، اقّلاً سایه او بر بعضی از ایشان بیفتد. (16) و گروهی از بُلدانِ اطراف اورشلیم، بیماران و رنجدیدگان ارواح پلیده را آورده، جمع شدند و جمیع ایشان شفا یافتند. (اعمال، باب 5)

در بند 13 فوق تأکید شده است که هیچ‌کس نمی‌توانست به جمع حواریون ملحق شود. بنابراین، باید پرسید که اگر برنابا از حواریون نیست پس او در جمع دوازده حواری چه می‌کرده است؟ برنابا چطور می‌توانسته وظیفۀ آنها را در شفای بیماران و موعظه انجام دهد و برای تبلیغ به شهرهای دیگر برود؟ اگر برنابا حضرت عیسی(ع) را ندیده چگونه می‌تواند در تبلیغ برای آن حضرت از حواریون پیش افتد؟ چرا حواریون به سبب سخنرانی‌هایش به وی لقب «ابن الوعظ» (برنابا) دادند؟ در این قرائت مسیحیان از برنابا، این پرسش‌ها پاسخی ندارد؛ مگر اینکه به تکلّف قائل شویم که حضرت عیسی(ع) نمی‌دانسته چه کسی را به عنوان حواری خود انتخاب کند!

پولس و حواریون
ماجرا در خصوص پولس تا حد زیادی مشکوک است. او پس از مدتی که با حواریون دیده شد طبق یک نزاع شدید (که جزئیات آن نقل نشده ولی ظاهراً در خصوص مرقس بود و چندان وجهی نداشت) از برنابا و حواریون جدا شد (اعمال 15/ 39) و در شهرهای یونان و روم برای خود به کار مشغول گشت. پولس در نامه‌ای که به مسیحیان رومی نوشته اذعان کرده که به شهرهایی می‌رفته که کسی در آنها نام عیسی(ع) را نشنیده باشد:
(20) اما حریص بودم که بشارت چنان بدهم، نه در جایی که اسم مسیح شهرت یافته بود، مبادا بر بنیاد غیری بنا نمایم. (21) بلکه چنانکه مکتوب است «آنانی که خبر او را نیافتند، خواهند دید و کسانی که نشنیدند خواهند فهمید.» (22) بنابراین بارها از آمدن نزد شما ممنوع شدم. (رومیان، باب 15)

آنچه پولس به آن استشهاد کرده در صحیفۀ اشعیاء نبی آمده است که در خصوص ماشیح یعنی پیامبر خاتم مذکور است که شاهان عالم از حکمت او خواهند شنید: «به سبب او پادشاهان دهان خود را خواهند بست زیرا چیزهایی را که برای ایشان بیان نشده بود خواهند دید و آنچه را که نشنیده بودند خواهند فهمید» (اشعیاء 52/ 15). او به این ترتیب ادعا می‌کند که عیسی(ع) همان ماشیح موعود است. اما پولس این مطلب را از کجا دانسته است در وقتی که حتی در اناجیل اربعه مسیحی، هیچگاه عیسی(ع) چنین ادعایی نکرده است، بلکه بر خلاف آن کاهنان را ملامت نموده است که چرا می‌گویید ماشیح از نسل داوود(ع) می‌آید؟ مضافاً که هیچکدام از خصوصیات چهل‌گانۀ ماشیح در عهد عتیق بر عیسی(ع) منطبق نمی‌شود.2

آنچه پولس می‌گفت دو تفاوت عمده با حواریون داشت. اولاً او عیسی(ع) را مصلوب می‌دانست و ثانیاً آن حضرت را همان پیامبر خاتم و ماشیحِ موعود معرفی می‌کرد که با آمدنش جهان را پر از عدل و صلح خواهد کرد؛ کسی که همۀ پیامبران به آمدن او وعده کرده و همۀ اقوام جهان منتظر ظهور وی و غلبۀ او بر کافران هستند.

اما واضح است که مصلوب شدن عیسی با ماشیح بودن او تضاد دارد. زیرا اگر عيسي(ع) ماشيح (منجي جهان) و رسول خاتم است پس باید طبق وعده‌های انبیاء فاتح و پیروز باشد (مزمور 110/ 1) و نه مصلوب و رسوا، و چنانچه مصلوب شده پس گناهکار است و نمی‌تواند پیامبر و یا حتی انسان صالحی باشد. زیرا حضرت موسی(ع) در تورات حکم کرده است که هر کس در قوم یهود بر دار آویخته شود ملعون خدا است (تثنیه 21/ 23). جالب توجه اینکه پولس نیز به همین جملۀ تورات استناد کرده و عیسی(ع) را ـ نعوذاً بالله ـ ملعون خوانده است (غلاطیان 3/ 13) که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

رسالۀ اعمال رسولان 28 فصل دارد. اما این متن پس از جدایی پولس از حواریون، جانب پولس را می‌گیرد و از فصل شانزدهم به بعد یکسره حواریون را فراموش کرده به ذکر سفرهای تبلیغی او می‌پردازد. همچنین از این فصل به بعد، وقایع از دید یک ناظر عینی روایت می‌شود. به عبارت دیگر، سبک نگارش فصول 1 تا 15 از فصول 16 تا 28 متفاوت است و به نظر می‌رسد که بعداً با بریدن متن قبلی، وقایع و سفرهای پولس به آن ملحق شده است. علمای مسیحی، لوقای طبیب (نویسندۀ انجیل سوم و دوست پولس) را نویسندۀ تمام این رساله می‌دانند در حالیکه نام کاتب در هیچ کجا از آن ذکر نشده است.

ادامه دارد...


***محقق و نویسنده: امیر اهوارکی


پانوشت‌ها:
1. در قرآن اشاره‌ای به این ماجرا شده است. در مائده /72 مذکور است که حضرت عیسی(ع) یهودیان را موعظه می‌کرده تا او را «خدا» نخوانند. در سورۀ صف /14 نیز مذکور است که حضرت عیسی(ع) به کمک حواریون خود توانست بر کافران بنی‌اسرائیل پیروز شود.

2. واضح است که بر خلاف آنچه مسیحیان معتقدند، حضرت عیسی(ع) ماشیح موعود نیست و آن خصایص متعددی که در کتب انبیاء یهود آمده جز بر حضرت محمد رسول الله(ص) منطبق نمی‌شود. تنها موردی که در تورات کنونی مطابقت ندارد این است که پیامبر موعود از نسل پسر ذبیح حضرت ابراهیم یعنی اسحاق(ع) است. در حالیکه ذبیح واقعی، اسماعیل(ع) بوده است و این جعل آشکار، در تورات صورت گرفته تا شرافت پیامبر موعود مختص به قوم یهود باشد. این خود موضوع مقالۀ مفصل دیگری است که راقم این سطور آن را بر اساس تورات کنونی اثبات نموده است و إن شاء الله در کتابی که در دست تدوین است به چاپ خواهد رسید. فقط به ذکر یک نمونه بسنده می‌کنیم که تورات اذعان دارد که اسحاق(ع) فرزند دوم حضرت ابراهیم است و مطابق سفر پیدایش 22/ 1 و 2 خداوند از ابراهیم خواست تا یگانه فرزند خود را ذبح کند. لذا این آزمون قبل از تولد اسحاق رخ داده است. و اینکه کاهنان در اینجا نام اسحاق را اضافه کرده‌اند جعل آشکاری است که موجب تضاد در متن شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 21
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 4
  • سید مهدی ۰۲:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    0 0
    نام اصلی پولوس شائول است و یک یهودی نفوذی است و تحریفی که یهودیان به کمک وی در دین مسیحیت ایجاد کردند آنچنان گسترده و در عین حال خزنده و زیرکانه بود که دیگر چیزی از دین عیسی مسیح باقی نماند...
  • مهرابی ۰۳:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    0 0
    متأسفانه یهود یک قوم امانت دار نبودند و کلام خدا را حفظ نکردند. این خصلت یهود از طریق پولس به مسیحیان تسرّی یافته است و اینچنین ظلم بزرگی علیه برنابا صورت داده اند. این کاری که پولس در احداث و تبلیغ مسیحیت در خارج از فلسطین انجام داده است بعدها الگوی معاویه شد که در خارج از عربستان و در سرزمین شام قرائت متفاوتی از اسلام را بنیان گذاشت. در این قرائت، معاویه و پدرش اولین مسلمانان بودند (!) و حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام ــ نعوذاً بالله ــ با زور شمشیر ایمان آورده است. همانطور که سنت معاویه هنوز باقی و فراگیر است سنت پولس هم در نزد مسیحیان حفظ شده است. چقدر منافقان به هم شبیهند.
  • صلاحمند ۰۳:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    1 0
    انجیل برنابا خیلی خواندنی و درست است. این کتاب عجیب ترین کتابی است که در عمرم خوانده ام. خدا پدرتان را بیامرزد که دربارۀ این انجیل کار می کنید. هرچند که نسخه های آن به زبان فارسی در بازار یافت می شود اما من این کتاب را مثل یک گنج در خانه ام نگه می دارم و هر روز می خوانم. یادداشت های زیادی بر حواشی آن نوشته ام. اگر کسی این انجیل را نخوانده باشد هیچ اظهار نظر صحیحی دربارۀ ادیان مخصوصاً دین یهود و مسیحیت نمی تواند بکند.
  • 123 ۰۴:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    0 0
    ممنون. خیلی خوب بود.
  • محمد ۰۹:۴۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    0 0
    با عرض سلام. به دلایل زیادی اصالت انجیل برنابا زیر سؤال است، و استناد به ان تنها به مسیحیان فرصت سوءاستفاده می دهد تا بگویند مسلمانان دلیل معتبری به نفع اسلام ندارند. در زیر دلایل عدم اعتبار انجیل برنابا به تحقیق حجت الاسلام توحیدی می خوانید: از جمله اشکالات وارد شده بر این انجیل آن است که چرا در هیچ یک از روایات اسلامی، نامی از این انجیل به میان نیامده است. گذشته از این، در مباحثات دانشمندان مسلمان هیچگاه به این انجیل استناد نشده است و حتی کوچکترین اشاره ای به این کتاب در کتابهای مسلمان وجود ندارد.(البته تا پیش از به اصطلاح کشف این انجیل در چند قرن پیش از این!) در کتابهای ملل و نحل نیز اثری از نام این کتاب وجود ندارد در حالی که اگر این کتاب دارای قدمت می‏بود باید در کتابهای ملل و نحل، نام آن ذکر می‏گردید. همچنین دانشمندان مسیحی در پاسخ به این سؤال که چرا نام این انجیل در برخی متون قدیمی مانند فهرست کتب ممنوعه که از سوی پاپ گلاسیوس اول منتشر گردید وجود دارد اظهار می ‏دارند: نام این کتاب در ضمن کتابهای گنوسیان درج شده است. می دانیم که گنوسی ها معتقد بودند که مسیح دارای بدن جسمانی نبود و شخصیتی فرا طبیعی داشت در حالی که در انجیل برنابای کنونی دقیقا نقطه ی مخالف این مسأله را می بینیم یعنی مسیح فردی کاملا عادی و بنده ای از بندگان خداست و به هیچ روی، شخصیتی فرا طبیعی ندارد. بنابر این گزارشهای تاریخی موجود در مورد انجیل برنابا و تحریم آن، ربطی به انجیل برنابای موجود ندارد. گذشته از بی‏نام و نشان بودن این انجیل، اشکالات دیگری نیز مطرح شده است که به اختصار به آن می ‏پردازیم: 1.برنابا هرگز به عنوان یکی از شاگردان مسیح معرفی نشده و اصلا ساکن فلسطین نبوده است بلکه فردی یهودی بوده که از ساکنان جزیره قبرس بوده است و سالها پس از مصلوب شدن مسیح و با دعوت رسولان حضرت عیسی، به مسیحیت پیوست.(اعمال رسولان 4: 36 – 37) این در حالی است که کاتب این انجیل خود را از نزدیک ترین شاگردان مسیح معرفی می کند. 2.در این انجیل ذکر شده که سال یوبیل هر صد سال یکبار رخ می‏دهد(انجیل برنابا 82: 18 83: 25) در حالی که سال یوبیل تا زمان مسیح و حتی مدتها پس از آن حضرت نیز هر پنجاه سال یکبار فرا می رسید.(لاویان 25: 11) تغییر زمان یوبیل به هر صد سال یکبار، به امر پاپ بونیفاس هشتم در سال 1300.م صورت پذیرفت. بنابراین نویسنده ی این انجیل پس از قرن چهاردهم می ‏زیسته است. 3.در این انجیل آمده که نیقودیموس با این تصور که یهودا همان حضرت مسیح است صد رطل عطر بر بدن وی ریخت.(انجیل برنابا 217: 2 – 11) این در حالی است که واحد رطل در زمان پادشاهان مسلمان عثمانی برای اولین بار به کار گرفته شد و سپس در سایر کشورها و از جمله اسپانیا و ایتالیا شیوع یافت. از این رو تاریخ نگارش این انجیل را نمی ‏توان به عصر رسولان بازگرداند. ضمن اینکه امپراتوری عثمانی در زمانی بین هجوم مغول و هجوم تیمور سر برافراشت. 4.ادبیات این انجیل نشان از آن دارد که این انجیل در اصل به زبان ایتالیایی نگاشته شده و هرگز ترجمه ای از یک متن یونانی نیست و بدیهی است که این زبان پس از عصر دانته شیوع یافت. 5.در این انجیل داستانهایی از حضور فریسیان در عصر ایلیای نبی وجود دارد و حال آنکه می ‏دانیم که فریسیان پس از جلای بابلی به وجود آمدند و در قرن دوم میلادی به شکل یک گروه دینی در آمدند. آنان هرگز در زمان ایلیا وجود نداشتند. بنابراین نویسنده، فردی ناآگاه بوده است و نمی ‏تواند برنابای یهودی بوده باشد. افزون بر این، برخی تعالیم این انجیل با تعالیم اسلامی متفاوت است. به عنوان نمونه در این انجیل آمده است که فرشتگان بر خاک آدم سجده کردند و سپس روح بر او دمیده شد(باب 35) در حالی که مطابق گزارش قرآنی، فرشتگان پس از خلقت آدم موظف به سجده شدند.(سوره‎ ی حجر، آیه 29) در این انجیل از آسمانهای 9 گانه سخن به میان آمده است(انجیل برنابا 178 – 6) در حالی که قرآن تعداد آسمانها را 7 بر می ‎شمارد.( سوره‎ ی بقره، آیه 29) در مورد حضرت مریم نیز چنین نقل شده است که وی عیسی را بدون درد به دنیا آورد در حالی که قرآن به صراحت از درد زایمان مریم سخن می‏گوید.(سوره مریم، آیه 23)
  • علي ۱۰:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    0 0
    بدون نظر
  • راقم ۱۱:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    1 0
    در این تحقیق که مقرر است به صورت روزانه منتشر شود به همۀ این اشکالات پاسخ داده شده است. بنده فقط در اینجا فقط اشاره می‌کنم. انجیل برنابا در حقیقت به دلیل تمایز از اناجیل مسیحی، به نام «برنابا» خوانده شده است وگرنه این کتاب انجیل صحیح حضرت عیسی(ع) است و در تاریخ به همین نام خوانده می‌شد. ما در اسلام نمونه‌هایی از این دست داریم. مثلاً آیا کمیل بن زیاد چه نقشی در دعای کمیل داشته است؟ او این دعا را به عنوان یکی از اصحاب امیر المؤمنین(ع) از آن حضرت آموخت و نوشت و نشر داد. و همچنین است کتاب «توحید مفضّل» که درس‌های امام صادق(ع) است به شخصی به نام مفضّل بن عمر که او آنها را نوشت و حفظ کرد. ما در این تحقیق نشان داده‌ایم که انجیل برنابا کتاب دینی نصارا بوده است. آنها پیروان حقیقی حضرت عیسی(ع) و رقیب مسیحیان در خاورمیانه بودند که با ظهور دین اسلام به سرعت مسلمان شدند و مسیحیان بی‌منازع گشتند و ادعا نمودند که آنها تنها پیروان حضرت عیسی بوده و هستند. در حالیکه اینچنین نیست. اگر مسیحیان کتابخانۀ اسکندریه را آتش نزده بودند این مسئله اینقدر غامض نبود که الان هست. در مورد گنوسیان و رهبرشان والنتینوس متأسفانه دروغ‌های فراوانی جعل شده و می‌شود. مثلاً مسیحیان والنتیونس را بدعت‌گذار می‌خوانند. اما وقتی آراء او را می‌خوانید متوجه می‌شوید که وی بدعتی نگذاشته است و نمونۀ سخنان والنتیوس قبل و بعد از او نیز رواج عام داشته است. علمای مسیحی، فرقۀ گنوسی را قربانی کرده‌اند تا دشمنان خود را به کفرگویی متهم کنند. در حالیکه کفریات آنها بیشتر است و قرآن مجید نیز به برخی از آنها اشاره کرده است (نساء/ 171 ـ مائده/ 72 تا 77). اینکه می‌گویند گنوسی‌ها معتقد بودند «مسیح بدن جسمانی نداشته» صحیح نیست. سخن آنها این بوده که مسیح بر صلیب نمرده و مردم فقط گمان کرده‌اند که او مصلوب شده است. این مسئله همان شبهۀ تصلیب است که ما در این تحقیق به آن هم پرداخته‌ایم. یعنی آن شخص که مصلوب شد و مردم او را عیسی می‌دانستند بعداً معلوم شد که عیسی نبوده است (بلکه یهودای اسخریوطی بوده که به مکر خداوند چهره‌اش شبیه عیسی شد تا جزای خیانتش را بچشد و چند هدف دیگر نیز تأمین گردد). 1. این ایراد نخست را ما در ادامه این تحقیق به تفصیل پاسخ داده‌ و با استفاده از اناجیل اربعه به قوت اثبات کرده‌ایم که برنابا یکی از دوازده حواری است. لطفاً به قسمت اول مراجعه کنید و البته منتظر قسمت‌های بعدی باشید. 2. مسئلۀ یوبیل در انجیل برنابا یک مسئلۀ فرعی در فرعی در فرعی است که متأسفانه اصل شده است زیرا دشمنان این انجیل بهانه‌های زیادی علیه اصالت برنابا پیدا نکرده‌اند. اگر انجیل برنابا را خوانده باشید خواهید دانست که این کلمه در این کتاب دو نوبت در حاشیۀ یکی از جملات فرعی به کار رفته است و اصلاً مهم نیست که سال یوبیل در هر صد سال یک بار می‌آید یا دو بار. بنده احتمال قوی می‌دهم که تحقیقات مسیحیان در این خصوص کامل نباشد. 3. استعمال صد «رطل» از عطریات برای آن مصلوب به هنگام دفن همچنین در انجیل یوحنا 19/ 39 نیز آمده است. زیرا انجیل یوحنا از روی انجیل برنابا نوشته شده است و ما در ادامه مفصلاً این را اثبات کرده‌ایم. اما تا به حال اندیشیده‌اید که چرا کسی این ایراد را به انجیل یوحنا وارد نکرده است؟! اناجیل اربعۀ مسیحی بیش از صد ایراد فاحش دارد که البته این مسئله در آن احصاء نشده است ولی برای برنابا مطرح می‌شود زیرا برنابا صحیح است و اصالت دارد. اگر هم این خطا واقعاً وجود داشته باشد می‌توان احتمال داد که این واحد وزن از سوی مترجم ایتالیایی در نسخۀ کنونی وارد شده باشد، چنانکه مترجمان امروز نیز مثلاً واحدهای مایل و پوند را به سیستم متریک تبدیل می‌کنند. 4. بیان بهتر سخن شما این است که ما فعلاً یک نسخۀ ایتالیایی از این انجیل داریم و نسخۀ دیگری از آن انتشار نیافته است. اناجیل اربعه چون برای مسیحیان خارج از فلسطین بوده در اروپا به زبان یونانی نوشته شده. اما انجیل برنابا نیازی ندارد که به زبان یونانی نوشته شده باشد. زیرا این کتاب در فلسطین به زبان سریانی کتابت شده است. جلال آل‌احمد یک نسخۀ سریانی آن را دیده و در سال‌های اخیر نیز یک نسخۀ سریانی دیگر در ترکیه کشف شده است که ما از هر دو بحث کرده‌ایم. 5. شاگردان حضرت الیاس (ایلیا) «فریسی» خوانده شدند و این نام و روش از آن زمان پدید آمده بود. لطفاً استدلال مخالفان را در مقابل بیان انجیل برنابا بگذارید تا ببینید کدام معقول‌تر است. (برنابا 148 تا 151 ـ 184 تا 188) این مهم نیست که وقتی فرشتگان بر آدم سجده کردند آیا او در آن زمان روح داشته یا نه، بلکه مهم این است که چرا این مسئله در تمام عهدین وجود ندارد. مضافاً اصلاً آنها به سجده بر خدا نیز قائل نیستند. ممکن است این خطا از مترجم انجیل برنابا یا یکی از کاتبان آن سرزده باشد. «مخاض» در مریم/ 23 به معنای درد زایمان نیست. بلکه به معنی «خوض و غوطه‌وری» است زیرا که جنین به وقت زایمان سروته می‌شود. و چون این فرایند معمولاً با درد همراه است لذا کلمۀ «مخاض» را به «درد زایمان» ترجمه کرده‌اند. از آیات پیشین نیز برمی‌آید که خداوند خودش حضرت مریم را به یک مکان دور دست هدایت کرده و خود امور مختلف او را تکفل فرموده است، مانند احداث یک نخل کج که موازی با زمین روییده (جِذع) و حصار او باشد و میوه هم بدهد و برای وی چشمه بجوشاند و بر او وحی بفرستد که آرامش او نیز تأمین شود. اگر روایات اسلامی در این باب را خوانده باشید می‌دانید که آن مکان دور در شرق که قرآن اشاره می‌کند در واقع سرزمین عراق بوده است یعنی مسجد براثا در کاظمین (نگا. مفاتیح الجنان در اعمال مسجد براثا و کتاب فارسی حیوة القلوب تألیف علامه مجلسی). گذشته از این حرف‌ها شما نیز در این پرسش تفکر کنید که چرا از همه طرف علیه برنابا شبهه می‌شود تا این انجیل خوانده و قدردانسته نشود؟
  • علی ۱۲:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    0 0
    بنده درباره گفته‌های محمدآقا نظر تخصصی ندارم. اما باتوجه به اينکه کامنت مفصلی نوشتند، ايکاش اونها که منفی دادند، علت مخالفت‌شون رو هم می‌نوشتند.
  • محمد ۱۵:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    0 0
    آقای راقم، یکی از دوستان سایت شما، که معتقد بود در شما تعصبی نیست، نظر من را در مورد مطلب انجیل برنابا خواست، و بنده خدمت ایشان عرض کردم که در شما با توجه به مطالب ارجاعی پیشین، گوش شنوایی نیست، ولی ایشان اصرار داشتند که نخیر، شما خیلی هم پذیرای حقیقت هستید. بنده البته خدمت ایشان عرض کردم که فرمایشات شما بیشتر تکرار فرمایشات دکتر فریدونی است که بنده با خود ایشان نیز در مورد انجیل برنابا بحث کردم و ایشان در نهایت گفتند که من فقط می خواهم به مسیحیان بپذیرانم که چنین انجیلی بوده است و نه اینکه معتقد به اصالت قطعی آن باشم. این بود که بنده یک ارسال قرار دادم و پیش از دلایل خودم، دلایل یکی از اساتید بزرگ کشور در زمینه ادیان، را برایتان ارسال کردم که البته از آنجا که مطلبتان بیشتر تکرار سخنان دیگران بود، مشخص است که ایشان را نمی شناسید، تا با چنین تعابیر زشتی به ایشان حمله نکنید و دشمن خطابشان نکنید. امّا بعد. بنده فقط به برخی موارد از تحریف حقیقت از سوی شما اشاره می کنم: 1.بفرمایید کدام سند تاریخی معتبر، و حتی غیر معتبر: *«ما در این تحقیق نشان داده‌ایم که انجیل برنابا کتاب دینی نصارا بوده است. آنها پیروان حقیقی حضرت عیسی(ع) و رقیب مسیحیان در خاورمیانه بودند که با ظهور دین اسلام به سرعت مسلمان شدند و مسیحیان بی‌منازع گشتند و ادعا نمودند که آنها تنها پیروان حضرت عیسی بوده و هستند. در حالیکه اینچنین نیست. اگر مسیحیان کتابخانۀ اسکندریه را آتش نزده بودند این مسئله اینقدر غامض نبود که الان هست.» *«این ایراد نخست را ما در ادامه این تحقیق به تفصیل پاسخ داده‌ و با استفاده از اناجیل اربعه به قوت اثبات کرده‌ایم که برنابا یکی از دوازده حواری است. لطفاً به قسمت اول مراجعه کنید و البته منتظر قسمت‌های بعدی باشید.» این فرمایشات بدون سند شما را هیچ سند معتبری تأیید نمی کند. کدام سند می گوید که افراد نامسلمان فقط برای یک ثانیه به انجیل برنابا به عنوان چیزی که حاوی حقیقت است، نگاه کرده اند؟ البته دانش شما از نصارا هم بسیار ناچیز است. بنده با باقی مانده های ایشان صحبت داشته ام. آنها ابداً انجیل برنابا را قبول ندارند. آنها هرگز در حدود ظهور اسلام رقیب جدی مسیحیان نبودند. در هیچ سندی نیامده که کتابخانه اسکندریه انجیل برنابا داشته ایم. هیچ جای اناجیل اربعه اسمی از برنابا نیامده است، چه برسد که بخواهند او را حواری هم بخوانند. اناجیل اسم و رسم حواریون را بر می شمارند و نام و لقب برنابا در هیچیک نیست. از اینها بالاتر مگر اناجیل اربعه اعتباری دارند که می خواهید با آنها حواری بودن برنابا را ثابت کنید؟ اگر به آنها استناد کنید، مجبورید تمام مطالب آنها را نیز در استدلالتان لحاظ کنید، و آنگاه خود به خود انجیل برنابا به خاطر تناقضات آشکارش با اناجیل اربعه رد می شوند. ما اگر بشارتهایی را در کتاب مقدّس به نفع پیامبر اسلام می یابیم، باید بشارتهایی را بیابیم که با آیات دیگر ناسازگار نباشند و باید آنها را از جایی نقل کنیم که نقد جدی به آنها وارد نیست. 2.می فرمایید: «مسئلۀ یوبیل در انجیل برنابا یک مسئلۀ فرعی در فرعی در فرعی است که متأسفانه اصل شده است زیرا دشمنان این انجیل بهانه‌های زیادی علیه اصالت برنابا پیدا نکرده‌اند. اگر انجیل برنابا را خوانده باشید خواهید دانست که این کلمه در این کتاب دو نوبت در حاشیۀ یکی از جملات فرعی به کار رفته است و اصلاً مهم نیست که سال یوبیل در هر صد سال یک بار می‌آید یا دو بار. بنده احتمال قوی می‌دهم که تحقیقات مسیحیان در این خصوص کامل نباشد.» بله برای افرادی که غرض برای پذیرش یک سند بی اساس را دارند، البته فرعی اندر فرعی است! ولی خب اگر نویسنده می دانست که یوبیل چیست، چنین اشتباه فاحشی در مورد آن نمی کرد. حال چه جمله حاشیه ای باشد و چه غیر حاشیه ای. مگر عبارت "و لو کان چاپاً" در البیان عربی(‍!!) یک جمله کلیدی است؟ خیلی هم حاشیه ایست!! آیا دشمن نامیدن کسانی که نمی خواهند دینشان را به جای دلایل قوی با دلایل بی پایه بپذیرند، مشکلی را حل می کند؟؟؟ 3.تحریف آشکار عقاید گنوسی: «در مورد گنوسیان و رهبرشان والنتینوس متأسفانه دروغ‌های فراوانی جعل شده و می‌شود. مثلاً مسیحیان والنتیونس را بدعت‌گذار می‌خوانند. اما وقتی آراء او را می‌خوانید متوجه می‌شوید که وی بدعتی نگذاشته است و نمونۀ سخنان والنتیوس قبل و بعد از او نیز رواج عام داشته است. علمای مسیحی، فرقۀ گنوسی را قربانی کرده‌اند تا دشمنان خود را به کفرگویی متهم کنند. در حالیکه کفریات آنها بیشتر است و قرآن مجید نیز به برخی از آنها اشاره کرده است (نساء/ 171 ـ مائده/ 72 تا 77). اینکه می‌گویند گنوسی‌ها معتقد بودند «مسیح بدن جسمانی نداشته» صحیح نیست. سخن آنها این بوده که مسیح بر صلیب نمرده و مردم فقط گمان کرده‌اند که او مصلوب شده است. این مسئله همان شبهۀ تصلیب است که ما در این تحقیق به آن هم پرداخته‌ایم. یعنی آن شخص که مصلوب شد و مردم او را عیسی می‌دانستند بعداً معلوم شد که عیسی نبوده است (بلکه یهودای اسخریوطی بوده که به مکر خداوند چهره‌اش شبیه عیسی شد تا جزای خیانتش را بچشد و چند هدف دیگر نیز تأمین گردد).» جالب است! گزارشهای تاریخی دروغ است! مباحثات بین گنوسیها و غیرگنوسیها دروغ است! کتب گنوسی باقی مانده جعلی هستند!!! و خب شما جعلی بودن اینها را از کجا آورده اید و چگونه به عقیده حقّه گنوسیها پی برده اید؟ فقط جهت اطلاع دوستان عزیز عرض می کنم که اساسیترین تفاوت مسیحیت گنوسی و مسیحیت فراگیر در همین جسمانی بودن مسیح است. آری گروهی از گنوسیها مصلوب شدن را انکار کردند: ماریسیونها!! ولی حرف حسابشان چه بود؟ خدا مسیح را نجات داد؟ نخیر!! آنها می گفتند مسیح اصلا جسمی نداشت که مصلوب شود، یک شبح بر روی صلیب جان داد!! دوستان می توانند کتب مربوط به تاریخ تفکّر مسیحی و در صورت دسترسی به مباحث صورت گرفته بین گنوسیها و مخالفینشان رجوع کنند. مطالعه اناجیل گنوسی هم کمک زیادی در درک این مسئله می کند. حال کسی که اینها را همه جعل می داند، باید توضیح بدهد که حقیقت را از کجا آورده است؟ تمام اسناد این را می گویند؟ نکند اسناد حقانیت گنوسیها در کتابخانه اسکندریه بوده که سوخته؟ 4.می فرمایید: «استعمال صد «رطل» از عطریات برای آن مصلوب به هنگام دفن همچنین در انجیل یوحنا 19/ 39 نیز آمده است. زیرا انجیل یوحنا از روی انجیل برنابا نوشته شده است و ما در ادامه مفصلاً این را اثبات کرده‌ایم. اما تا به حال اندیشیده‌اید که چرا کسی این ایراد را به انجیل یوحنا وارد نکرده است؟» خب بیایید متن یوحنا19/ 39 را در ترجمه های عربی، فارسی و انگلیسی ببینیم: فارسی: نیقودیموس، یعنی همان کسیکه ابتدا شبانه به دیدن عیسی رفته بود، نیز آمد و با خود مخلوطی از مُرّ و چوب عود كه در حدود پنجاه كیلو میشد، آورد. عربی: وجاء ايضا نيقوديموس الذي أتى اولا الى يسوع ليلا وهو حامل مزيج مرّ وعود نحو مئة منا. انگلیسی: And there came also Nicodemus, which at the first came to Jesus by night, and brought a mixture of myrrh and aloes, about an hundred pound weight. پس طبق ترجمه های موجود از این آیه، صحبتی از رطل نیست. اگر هست به من نشان بدهید. صحبت از حدود پنجاه کیلو یا یکصد پند است. حال متن یوحنا یکصد پند است یا پنجاه کیلو؟ دوستان مسیحی مسئول توضیح پیرامون ترجمه های آشفته خویش هستند. ولی متن یونانی در دست هست. بفرمایید کجای متن یونانی این آیه، از واژه "رطل" استفاده شده است: ἦλθεν δὲ καὶ Νικόδημος, ὁ ἐλθὼν πρὸς αὐτὸν νυκτὸς τὸ πρῶτον, φέρων μίγμα σμύρνης καὶ ἀλόης ὡς λίτρας ἑκατόν. اگر کسی روزی ادعا کند که در قرآن چیزی است، باید در متن عربی آنرا نشان بدهد. این هم متن اصلی انجیل یوحنا. واژه رطل را در آن به ما هم نشان بدهید!!! 5.باز می فرمایید: «بیان بهتر سخن شما این است که ما فعلاً یک نسخۀ ایتالیایی از این انجیل داریم و نسخۀ دیگری از آن انتشار نیافته است. اناجیل اربعه چون برای مسیحیان خارج از فلسطین بوده در اروپا به زبان یونانی نوشته شده. اما انجیل برنابا نیازی ندارد که به زبان یونانی نوشته شده باشد. زیرا این کتاب در فلسطین به زبان سریانی کتابت شده است. جلال آل‌احمد یک نسخۀ سریانی آن را دیده و در سال‌های اخیر نیز یک نسخۀ سریانی دیگر در ترکیه کشف شده است که ما از هر دو بحث کرده‌ایم.» شد عذر بدتر از گناه. استاد هم نگفته اند به زبان یونانی بیابید. بدون شک نه مسیح و نه شاگردانش اسپانیولی و ایتالیایی سخن نگفته اند. گیریم این انجیل را به راستی برنابا نوشته بود، که دلیلی برای این نداریم و گیریم که برنابا حواری بود که سند این را رد می کند، چه کسی آنرا از زبان اصلی ترجمه کرده است؟ این ترجمه موجود دست چندم است؟ اگر اهل مطالعه بودید، می دانستید که ما سندیت انجیل متی را با تمام قدمت نسخ کهنش، به این خاطر رد می کنیم که سند داریم که متی انجیلش را به آرامی نوشت، ولی متای فعلی به زبان یونانی نوشته شده ست و مترجم مشخص نیست. حال این ترجمه دسته چندم انجیل برنابا، چه ارزشی می تواند داشته باشد؟ آنهم با این همه فاصله که با عصر برنابا دارد. 6.می فرمایید: «شاگردان حضرت الیاس (ایلیا) «فریسی» خوانده شدند و این نام و روش از آن زمان پدید آمده بود. لطفاً استدلال مخالفان را در مقابل بیان انجیل برنابا بگذارید تا ببینید کدام معقول‌تر است. (برنابا 148 تا 151 ـ 184 تا 188)» این هم از آن فرمایشات بود. به خود برنابا استناد می کنید تا ایراد برنابا را بگیرید؟! خیلی جالب است! 7.همچنین می فرمایید: «این مهم نیست که وقتی فرشتگان بر آدم سجده کردند آیا او در آن زمان روح داشته یا نه، بلکه مهم این است که چرا این مسئله در تمام عهدین وجود ندارد. مضافاً اصلاً آنها به سجده بر خدا نیز قائل نیستند. ممکن است این خطا از مترجم انجیل برنابا یا یکی از کاتبان آن سرزده باشد.» بله مهم نیست! فقط مشکل اینجاست که منطقیون به یک چنین چیزهایی می گویند تناقض گرامی!! ضمن اینکه عدم وجود آن در عهدین هم فقط یک فرافکنی برای فرار از پاسخگویی است. البته باز خوب است که خطا را پذیرفتید! ولی خب وقتی یک خطا را پذیرفتید، سندیت کل متن زیر سؤال می رود. البته اگر منطق بدانید.(رجوع کنید به مناظره مرحوم رحمت الله هندی با کشیش فاندر در مورد تحریف عهدین) 8.در مورد خوض هم مشخص است که با برداشت شما و اگر به معنای درد نباشد، به کار بردن چنین عبارتی در متن قرآن، بی معنی خواهد بود. خب هر کسی می دانست که کودک در رحم مادر غوطه ور است! دانش امروز نبود، آنروز هم همه می دانستند! پس اعجاز علمی نیست. باید حرف حسابی باشد. خب غوطه ور بودن جنین در رحم مادر یعنی چه؟ قرآن حرف عبث می زند. باید منظور درد زایمان باشد. البته شما به دو سند متأخر استناد می کنید، ولی سایر اسناد هم همین را می گویند؟ البته این دلیل زیاد مهمی نیست، و دلایل مهم دیگر را مطرح کردیم. 9.در آخر هم می فرمایید: «گذشته از این حرف‌ها شما نیز در این پرسش تفکر کنید که چرا از همه طرف علیه برنابا شبهه می‌شود تا این انجیل خوانده و قدردانسته نشود؟» این هم از آن استدلالات نجومی است! مثل این است که بهائیها، در مقابل استدلالات قوی ما علیه البیان و الاقدس، بعد از چند تا دفاع ضعیف، بگویند: گذشته از این حرف‌ها شما نیز در این پرسش تفکر کنید که چرا از همه طرف علیه البیان و الاقدس شبهه می‌شود تا این کتابها خوانده و قدردانسته نشوند؟ من دیگر با شما بحثی ندارم. مشخص است که دوستان قصد دیدن و شنیدن حقیقت را ندارند. چنانکه مطلب محققانه فقط منفی دریافت می کند، زیرا علیه تعصبات خودشان است. مثبت و منفی زدن شما، باید بر اساس تعصبات خودتان باشد؟ نباید بر اساس حقگویی باشد؟ عیبی ندارد. بروید به جای استدلال قوی، استدلال ضعیف را مطرح کنید، تا مسیحیان خیال کنند ما استدلال نداریم، و خودتان هم جواب مسلمان نشدن و انکارشان را در روز قیامت خواهید داد. بنده موظف به ابلاغ حقیقت بودم. گوش شنوایی ندیدم، پس دیگر ادامه نمی دهم.
  • راقم ۲۰:۴۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    0 0
    پاسخ دوم به جناب «محمد»: بنده حضرت عالی را نمی‌شناسم و نمی‌دانم که چرا ناگهان از کوره در رفته‌اید و عصبانیت می‌کنید. شما ایرادهایی مطرح کردید که حقیر در کمال متانت به آن پاسخ دادم. خیلی هم خوشحال هستم که آنها را نوشتید و بنده از آن مطلع شدم. بنده پس از پانزده سال تحقیق مستمر دربارۀ انجیل برنابا به تحقیقات جدیدی دست یافتم که در این وجیزه آورده‌ام. قصدم این بود که یک مقاله بنویسم، ولی آن نوشته به یک کتاب دویست صفحه‌ای تبدیل شد که خلاصه‌اش در اینجا منتشر می‌شود. پیش از این نیز برخی مقالات ادیانی بنده با نام این حقیر در مشرق منتشر شده است و شما می‌توانید ببینید که بنده در آراء خود سخن تازه داشته‌ام یا سخن دیگران را تکرار کرده‌ام. واضح است که مراد بنده از اینکه دشمنان انجیل برنابا سال یوبیل را بهانه کرده‌اند دکتر فریدونی که مد نظر شما بوده و در متن قبلی هم نامش را نیاورده‌اید نبوده است بلکه مقصودم اولین کسانی‌اند که این شبهه را مطرح کردند که آنها مترجمان انگلیسی و عربی این انجیل بودند (لونسدال راگ و خلیل سعادت)؛ دو مسیحی انگلیسی و عرب که در ضمن ترجمه، به دشمنی با آن برآمدند. 1. در متن شما چیزی از عجله و شتاب و بی‌قراری هست، و نشان می‌دهد که نویسنده صبر ندارد تا ادامۀ این وجیزه را ببیند و بخواند. اما برای عالم شدن باید سختی کشید و شکیبا بود. در سورۀ والعصر خداوند «حق و صبر» را با یکدیگر قرین کرده است. لذا انسان‌های اهل حق، صبور نیز هستند. بنده که هنوز جوابی نداده‌ام و سندی ارائه نکرده‌ام. فقط یک اشاره کردم که نصارا (ناصری‌ها) پیروان حقیقی حضرت عیسی(ع) بوده‌اند که با ظهور دین اسلام به سرعت و با طوع و رغبت مسلمان شده‌اند. نجاشی پادشاه حبشه یکی از آنها بود و آیۀ 82 مائده که در تمجید نصارا آمده به قول آیت الله جوادی آملی در وصف اوست (نگا. مائده/ 82 تا 86 ـ نیز إسراء/ 107 تا 109). لهذا اکنون کسی از ناصری‌ها باقی نمانده است. اگر بخواهید اشاره‌ای دیگر می‌کنم و شما را به شورای نیقیه ارجاع می‌دهم. در آنجا بود که اولین گفت‌وگو میان نصارای موحد و مسیحیان در سال 325 میلادی درگرفت. متأسفانه متن شورای نیقیه که اوسبیوس تاریخ نویس قیصر آن را نوشته علن نمی‌شود. او خودش یک اسقف موحد بود. الآن فقط گزارش‌هایی مغلوط از شورای نیقیه به دست می‌دهند که فقط تکه‌هایی از حقیقت در آن یافت می‌شود. مثلاً می‌گویند آریوس گمان می‌کرد مسیح در ذات با خداوند یکی نیست و فلان و بهمان. بعد این حرف‌ها به گوش قسطنطین رسید و او دستور داد این شورا تشکیل شود و سیصد اسقف را از سراسر جهان دعوت نمود. در حالیکه میلر در صفحۀ 243 از «تاریخ کلیسای قدیم» دربارۀ آن سیصد اسقف نوشته است: «اکثر حضار اصلاً موضوع این بحث را نفهمیده منتظر فرصت بودند تا مبارزه یکطرفی شود و با آنطرف هم آواز گردیده قضیه را خاتمه دهند». سؤال ما این است که اگر به وقت منازعۀ آریوس با اسکندر اسکندرانی، اسقف‌ها موضوع بحث را نفهمیده باشند آیا قسطنطین فهمیده است که برای آن شورا تشکیل داده، آن هم یک شورای جهانی؟! خصوصاً که مسیحیان اصلاً ایمان قسطنطین را قبول ندارند. به عبارت دیگر او چیزی از دین متوجه نشده است. لهذا باید پاسخ بدهند که برای این مسئله چرا مخارج و زحمات چنین شورایی را متقبل شده است. خصوصاً که چنین اختلاف نظرهای علمی همیشه در میان علما وجود داشته است. و بیافزایید که این مسئله و موضوع شورا آنقدر مهم بوده که میلر از آن به عنوان «مناقشۀ آریان» یاد کرده و ص 239 اینطور نوشته است: «مباحثات در این نوبت راجع به یک مسئلۀ مهم علم الهی بود و متدرّجاً اینمسئله بقدری غامض گردید که خانواده بضدّ خانواده و فامیل بضدّ فامیل قیام نمود و شهرها پر از اغتشاش گردید و بی‌ترتیبی سراسر امپراطوری را فرو گرفت». آیا شما از ما می‌خواهید تا هر چه مسیحیان به نفع قرائت ناصواب خود گفتند ما بپذیریم؟ در وقتی که چنین تناقضاتی در یک مسئله تاریخی به قرائت آنها وجود دارد؟ ماجرای شورای نیقیه در حقیقت نزاع میان نصارا و مسیحیان بود. نصارا شاگردان حواریون بودند و مسیحیان شاگردان پولس. در همین کتاب میلر در هفت نوبت آراء کسانی را مطرح کرده که مصلوب شدن حضرت عیسی(ع) را قبول نداشته‌اند و یا مسیحیانی که به انحاء مختلف سعی کرده‌اند برای تصلیب عیسی دلیل بیاورند (برای نمونه نگا. صص. 193 و 194). و تمام این ماجراها قبل از ظهور اسلام به وقوع پیوسته. علت رشد سریع دین اسلام در خاورمیانه نیز وجود نصارا در این منطقه بوده است زیرا آنها حضرت عیسی(ع) را نه مصلوب می‌دانستند و نه مسیح موعود. لذا منتظر ظهور رسول خاتم بودند که حضرت عیسی(ع) به او بشارت داده بود. گرچه نام برنابا در اناجیل اربعه ظاهراً نیامده ولی بنده دلایل زیادی در مقاله آورده‌ام که حواری محبوبِ انجیل یوحنا که انجیلش منبع نگارش یوحنا بوده همان برنابا است. بایست کمی صبر کنید تا زمان انتشار. 2. نمونۀ این اغلاط اکنون در هر کتاب چاپی هم وجود دارد با اینکه در زمانۀ نشر الکترونیک امکان بازخوانی کتاب‌ها قبل از چاپ فراهم شده است. اما باز هم شما هنوز هیچ کتابی را نمی‌توانید نشان بدهید و مدعی شوید که در آن غلط چاپی وجود ندارد. اگر یکی از کاتبان یا مترجمان انجیل برنابا به جای «هر صد سال، دو بار» اینطور نوشته باشد: «هر صد سال، یک بار» آیا این بهانه‌ای می‌شود که ما این انجیل را با این همه آیه و حکمت و تاریخ صحیح و بشارت و موعظه جعلی بدانیم؟! 3. در خصوص عقیدۀ مارسیون (مارکیون) در عدم تصلیب عیسی(ع) نیز به همان ص 192 و 193 کتاب میلر رجوع کنید. 4. شما از ترجمۀ تفسیری استفاده می‌کنید که متأسفانه مورد وثوق نیست. در ترجمۀ معروف سال 1895 در لندن که مکرراً چاپ و نشر شده اینچنین آمده است: «و نیقودیموس نیز که اول در شب نزد عیسی آمده بود مرّ مخلوط با عود قریب بصد رطل با خود آورد ـ یوحنا 19/ 39» همچنین کلمۀ «رطل» در جای دیگری نیز آمده است: «آنگاه مریم رطلی از عطر سنبل خالص گرانبها گرفته پایهای وی را تدهین کرد ـ یوحنا 12/ 3». و نیز ویلیام میلر در تفسیر انجیل یوحنا که در سال 1319 در چاپخانۀ بروخیم تهران چاپ شده در ص 414 اینچنین آورده است: «وزن این ادویه بالغ بر یکصد رطل می‌شد که تقریباً سی و دو کیلو میباشد». 5. هیچ سندی وجود ندارد که انجیل متی در اصل به زبان آرامی بوده است. این فقط یک ادعا و بلکه آرزوی علمای مسیحی است، تا دین خود را تقویت کنند. اگر برای انجیل یوحنا که برخی اصطلاحات عبری را عیناً نقل کرده چنین چیزی ادعا می‌شد قابل قبول‌تر یود. به جای اینکه به دنبال مترجم انجیل برنابا بگردیم بهتر است قدردان همین نسخۀ فعلی باشیم. اگر چنین کردید آنگاه خبر می‌شوید که نسخۀ سریانی انجیل برنابا را دوازده سال قبل در ترکیه از قاچاقچیان گرفته‌اند که نه نشانش می‌دهند و نه منتشر می‌کنند. خبر را همین سایت مشرق در 18 اسفند 1390 دوباره منتشر کرد (نام برنابا را جستجو کنید). 7. ماجرای سجده بر حضرت آدم(ع) هفت نوبت در قرآن مذکور است (سوره‌های 2 و 7 و 15 و 17 و 18 و 20 و 38) و بجز دو مورد، سخنی نیست از اینکه وقتی فرشتگان بر حضرت آدم(ع) سجده کردند او روح داشته است یا نه. آن دو مورد در حجر/29 و ص/72 آمده که این آیۀ مبارک در هر دو یکسان است: ﴿فَإذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجدين‏﴾. دلایلی به نفع قرآن و دلایلی به نفع انجیل برنابا وجود دارد و بنده هنوز نتوانسته‌ام به یک جواب قطعی برسم که آیا باید به خطای نسخۀ کنونی برنابا حکم کرد یا آیۀ قرآن را بر خلاف ظاهر معنا نمود. در اینجا دو مورد از دلایلی که به نفع نسخۀ کنونی برنابا (سجده ملائک بر گل آدم ع) وجود دارد را می‌آورم: 1. اگر انسانی ببیند که فرشتگان و عالی مقامان بر او سجده می‌کنند آیا متکبر نمی‌شود؟ (توجه کنیم که گناه ابلیس نیز همین تکبر بود). 2. اگر حضرت آدم(ع) در آن زمان روح داشته است پس استنکاف ابلیس از سجده را دیده و صحبت‌های بعدی او با حضرت حق و اخراجش از بهشت را شنیده و دانسته است. پس چرا اولاً او به راحتی فریب شیطان را خورد؟ ثانیاً چه لزومی دارد که خداوند دشمنی ابلیس را با آدم(ع) به آن حضرت متذکر شود (طه/117) در وقتی که او خود دیده است که ابلیس به خداوند قسم خورده تا با آدم و نسل او دشمنی کند (حجر/ 39 ـ اعراف/ 16 و 17 ـ إسراء/ 62 ـ ص/82)؟ توجه کنید که معرفی عداوت شیطان، برای ما بندگان لازم بوده و خداوند نیز این را فرموده است (اعراف/ ـ کهف/ 50). اگر حکمت وجود ناف در جنس بشری مطابق باشد با آنچه که در برنابا 35/ 26 و 27 آمده (که شیطان به وقت خروج از بهشت بر گل آدم خدو انداخت و جبرائیل آن را برداشت و آنجا نافی در شکم آدم شد) آنگاه این نیز دلیل دیگری می‌تواند باشد برای اینکه ماجرای سجده و خروج ابلیس از بهشت در وقتی رخ داده که در حضرت آدم(ع) ذی‌روح نبوده است. بنده هنوز در این خصوص تحقیقی در روایات اسلامی نکرده‌ام و نمی‌توانم نظر قاطعی بدهم. اگر بخواهیم آیۀ مورد بحث را بر خلاف ظاهر معنا کنیم شاید اینطور بشود گفت که خداوند استوای حضرت آدم(ع) و دمیدن روح در او را مقدمۀ سجدۀ فرشتگان فرموده است. اما محتملاً بعد از مرحله اول، کفر شیطان درآمده و اعتراض کرده است و همانجا خداوند امر به سجده فرموده است. به عبارت دیگر با رفتار غیرمنتظرۀ شیطان بداء صورت گرفته است. والله أعلم. اینچنین نیست که اگر یک خطا را در یک کتاب دینی اثبات کردیم سندیت کل متن به زیر سؤال برود. زیرا ما می‌دانیم که همین نسخۀ قرآنی که ما در خدمت او هستیم با قرآن حضرت امیر المؤمنین تفاوت‌هایی دارد ولی سندیت آن را نیز انکار نمی‌کنیم. و یا اینکه در کتاب شریف الکافی که جزو معتبرترین کتب دینی ما است گاهی روایاتی می‌بینیم که ابداً نمی‌توانیم بپذیریم و البته در آن کتاب شریف هم خدشه‌ای نمی‌کنیم که الباقی احادیث را نپذیریم. همانطور که گفتم کتاب بی‌عیب و ‌خطا اصولاً وجود ندارد. حتی در همین قرآن کنونی اغلاط املایی وجود دارد که کاتبان آن را از قدیم آگاهانه حفظ گرده‌اند (برای نمونه نگا. بقره/ 245 و قیا. بقره/ 247 و رعد/ 26). 8. بر خلاف نظر شما کلمۀ «مخاض» در مریم/ 23 بی‌معنی نیست. زیرا سر کودک در رحم مادر در مدت حمل به سمت بالا است و نزدیک به زایمان که می‌شود کودک خوض می‌کند و سر به زیر می‌برد تا بتواند خارج شود. قرآن در این مبارکه فرموده است که «مخاض مریم را به سمت جذع (نخل موازی با زمین) آورد». یعنی حضرت مریم(س) با خوض جنین دانست که زمان وضع حمل رسیده است و لذا آنجا را برای خود یک پناهگاهی ساخت. لذا این مبارکه دلالتی بر درد زایمان ندارد. 9. اگر شما واقعاً انجیل برنابا را با کتب ضالّۀ بهایی مقایسه می‌کنید، باید گفت که شما یا جاهل هستید یا مغرض. اگر این انجیل را نخوانده اظهار نظر کرده‌اید پس جاهل به موضوع بوده‌اید و فقط سخن دیگران را نقل کرده‌اید. اما اگر آگاهانه این مقایسه را انجام داده‌اید بنده فقط می‌توانم خبر بدهم که برای شما به درگاه خداوند مخصوصاً دعا می‌کنم و شما را با دو آیه از قرآن تحذیر می‌دهم. اول، مائده/ 68 که خداوند به اهل کتاب خبر می‌دهد که شما بر حق نیستید تا تورات و انجیل را اقامه کنید. این آیه متضمن آن است که تورات و انجیل غیرمحرَّف در دست آنها وجود داشته باشد. همچنین لزوم ایمان آوردن ما مسلمانان به کتب آسمانی پیشین (بقره/ 4 و 136 و 285 ـ آل‌عمران/ 84) نیز مؤید این حقیقت است. همین آیات انسان را برمی‌انگیزد تا از کتب صحیح آسمانی جست‌وجو کند و به نظر حقیر انجیل برنابا همان انجیل صحیح حضرت عیسی(ع) است. دوم، مائده/ 51 و 57 و نیز نساء/ 139 که خداوند از دوستی با اهل کتاب و کفار، نهی فرموده و آن شخص متولّی را از زمرۀ ایشان دانسته است. حضرت امیر المؤمنین مطابق خطبه 201 نهج البلاغه فرموده است که ناقۀ صالح را یک نفر پی کرد ولی بقیۀ قوم آن کار را پسندیدند و لذا عذاب بر همۀ قوم وارد آمد (خداوند در قمر/ 29 پی کننده را مفرد آورده و در شمس/ 14 جمع). لذا باید دقت کرد که سخن دشمنان را به نام تحقیقات و اسناد و حقایق، بدون تأمل و تحقیق قبول نکنیم. شنیده‌ام که کشیش کلیسای فلان در تهران انجیل برنابا را با انبر گرفته و حکم به نجاست این کتاب شریف کرده است. شما نیز متأسفانه نزدیک به او حکم کردید. برای آن کشیش پیغام فرستادم که آیا انجیل برنابا به حضرت عیسی(ع) توهین کرده است یا انجیل‌های شما؟ (برای نمونه نگا. غلاطیان 3/ 13 و ادعای پولس که در انتهای مقاله فوق آمده است). شما را نیز اگر سخنان بنده را قبول نمی‌کنید به نظرات آیت الله بهجت(ره) ارجاع می‌دهم. او این انجیل را صحیح می‌دانست و می‌فرمود فقط یک یا دو خطا در آن هست. نظرات ایشان و آیت الله طالقانی إن شاء الله در متن مقاله منتشر می‌شود. سخن آخر... بنده از انتقادات شما استقبال می‌کنم و اینها ایرادها برای بنده مفید هستند (لااقل برای تکمیل کتابی که در دست انتشار دارم). اما امیدوازم این روده درازی‌ها باعث نشود که شما انجیل برنابا را طرد کنید.
  • بنده ی خدا ۲۳:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    0 0
    با سلام به همه ی دوستانی که در این جا اظهار نظر کرده اند. من کاملا با آقا محمد موافقم. متاسفانه در آقای راقم " با توجه به مطالب ارجاعی پیشین، گوش شنوایی نیست". من از آغازی که آقای راقم به مساله انجیل برنابا پرداختند به ایشان گوشزد کردم که شیوه ی ورود شما به این امر ایراد دارد و نخست اینکه شما مسلمانید و باید قرآن مجید را مفسر و مبلغ باشید و به امور مسلمانان بپردازید.ثانیا ساختار مقاله ی شما به لحاظ منطق پژوهش ایراد اساسی دارد و جمله های تان مخدوش و نابسامان است تا جایی که خواننده ی صاحب نظر را به این وهم می کشاند که خدای ناکرده شما به بیماری زبان پریشی دچار شده اید! ارجاعات این مقاله ها بسیار غیر اصولی و نابه سامان است. منطق زبانی مقاله ها ایراد اساسی دارد. پافشاری لجوجانه و غیر منطقی بر گمانه های شخصی از سوی آقای راقم ، بسیار محسوس است و از آن جا که جا به جا تکرار می شود من به دیگر دوستان این سایت ، دلسوزانه و برادرانه ، نصیحت می کنم که آقای راقم را بنشانند و مستقیما با وی وارد بحث شوند و ببینند که آیا پرداختن به این انجیل ، از نگاه آقای راقم یک مساله ی پژوهشی است یا یک وسواس فکری؛ من که گمان کنم ایشان دچار وسواس فکری شده است. متاسفانه بسیاری از کسانی که در راه پژوهش های علمی راه به جایی نمی برند و نام و شهرتی نمی یابند و خلاف انتظاری که از خود به مثابه نابغه دارند، کاری چشم گیر بروز نمی دهند، دچار بیماری ای می شوند که مشابه بیماری جویندگان ناکام معدن های طلا ست. در بسیار از کوههای دور از دسترس آدمیان ، در دوره ی مشهور به تب اکتشاف طلا در آمریکا، بسیار از افراد مانند موش کور تمام عمر خود را در توهم یافتن طلا، به کندن تونل های پیچ در پیچ در کوهها گذراندند. آقای راقم نیز به این بیماری دچار شده است. یقینا ایشان در آینده ی نه چندان دور ، ادعاهایی مانند پدیدآورندگان فرقه های حروفیه و اصحاب عدد و باطنیه و ... از خود بروز خواهند داد. بر بزرگوارانی که دست اندرکار این سایت هستند واجب است که از سر مسوولیت دینی و انسانی، در کار ایشان دقت بیش تری روا دارند و از بروز فاجعه جلوگیری نمایند. استغراق بیش از حد آقای راقم در امر انجیل برنابا ، کاملا مشکوک و مورد نگرانی است. باید دلسوزانه ایشان را از ادامه ی خوض در این مساله بازدارند. و نیز محفلی را که ایشان پیرامون تحقیق دراین انجیل گردآورده است برهم زد. خداوند ایشان و همه ی بندگانش را به راه راست هدایت فرماید. امیدوارم موجب وهن به آقای راقم نشده باشم.
  • بنده ی خدا ۲۳:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    0 0
    با سلام به همه ی دوستانی که در این جا اظهار نظر کرده اند. من کاملا با آقا محمد موافقم. متاسفانه در آقای راقم " با توجه به مطالب ارجاعی پیشین، گوش شنوایی نیست". من از آغازی که آقای راقم به مساله انجیل برنابا پرداختند به ایشان گوشزد کردم که شیوه ی ورود شما به این امر ایراد دارد و نخست اینکه شما مسلمانید و باید قرآن مجید را مفسر و مبلغ باشید و به امور مسلمانان بپردازید.ثانیا ساختار مقاله ی شما به لحاظ منطق پژوهش ایراد اساسی دارد و جمله های تان مخدوش و نابسامان است تا جایی که خواننده ی صاحب نظر را به این وهم می کشاند که خدای ناکرده شما به بیماری زبان پریشی دچار شده اید! ارجاعات این مقاله ها بسیار غیر اصولی و نابه سامان است. منطق زبانی مقاله ها ایراد اساسی دارد. پافشاری لجوجانه و غیر منطقی بر گمانه های شخصی از سوی آقای راقم ، بسیار محسوس است و از آن جا که جا به جا تکرار می شود من به دیگر دوستان این سایت ، دلسوزانه و برادرانه ، نصیحت می کنم که آقای راقم را بنشانند و مستقیما با وی وارد بحث شوند و ببینند که آیا پرداختن به این انجیل ، از نگاه آقای راقم یک مساله ی پژوهشی است یا یک وسواس فکری؛ من که گمان کنم ایشان دچار وسواس فکری شده است. متاسفانه بسیاری از کسانی که در راه پژوهش های علمی راه به جایی نمی برند و نام و شهرتی نمی یابند و خلاف انتظاری که از خود به مثابه نابغه دارند، کاری چشم گیر بروز نمی دهند، دچار بیماری ای می شوند که مشابه بیماری جویندگان ناکام معدن های طلا ست. در بسیار از کوههای دور از دسترس آدمیان ، در دوره ی مشهور به تب اکتشاف طلا در آمریکا، بسیار از افراد مانند موش کور تمام عمر خود را در توهم یافتن طلا، به کندن تونل های پیچ در پیچ در کوهها گذراندند. آقای راقم نیز به این بیماری دچار شده است. یقینا ایشان در آینده ی نه چندان دور ، ادعاهایی مانند پدیدآورندگان فرقه های حروفیه و اصحاب عدد و باطنیه و ... از خود بروز خواهند داد. بر بزرگوارانی که دست اندرکار این سایت هستند واجب است که از سر مسوولیت دینی و انسانی، در کار ایشان دقت بیش تری روا دارند و از بروز فاجعه جلوگیری نمایند. استغراق بیش از حد آقای راقم در امر انجیل برنابا ، کاملا مشکوک و مورد نگرانی است. باید دلسوزانه ایشان را از ادامه ی خوض در این مساله بازدارند. و نیز محفلی را که ایشان پیرامون تحقیق دراین انجیل گردآورده است برهم زد. خداوند ایشان و همه ی بندگانش را به راه راست هدایت فرماید. امیدوارم موجب وهن به آقای راقم نشده باشم.
  • yousef ۲۳:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    0 0
    aman az jahle avamunas amir jan .khuda sabret bede baradar ke in mabhasu betuni be akhar beresuni
  • بنده ی خدا ۲۳:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۹
    0 0
    متاسفانه نظر بنده را درج نکردید. برایم اهمیتی ندارد. اما لطفا بنا به وظیفه ی دینی خود ، آقای راقم را ارشادبفرمایید مبادا از سر شیطنت ایشان را دست بیندازید و وادار به ادامه ی این راه کنید. به هر حال نگاهی بیندازید به مطلب زیر: نوابیغ اصطلاح شوخی‌آمیزی است که در اصطلاح ریاضی‌کاران ایرانی به کسانی اطلاق می‌شود که سعی در حل مسئله‌های غیرممکن یا بسیار دشوار ریاضیات دارند. عفت چهره‌گشا و عبادالله محمودیان، نویسندگان مقالهٔ «نوابیغ»، این عده را به چند دسته تقسیم می‌کنند:[۱] کسانی که سعی می‌کنند ناممکن‌ها را ممکن سازند: کسانی که سعی در حل مسائلی چون تثلیث زاویه، تربیع دایره، یا تضعیف مکعب دارند و یا تلاش می‌کنند موتور بدون سوخت بسازند.[۲][۳] مدعیان حل مسئله‌های حل‌نشدهٔ معروف: کسانی که تلاش می‌کنند مسئله‌های دشوار ریاضی را، از قبیل فرضیه گلدباخ یا کشف فرمولی برای تولید اعداد اول، با روش‌های ابتدایی حل کنند. بنیانگذاران نظریه‌های بی‌اساس: کسانی که می‌خواهند نظریه‌هایی را که ربطی به ریاضیات ندارند با استفاده از ریاضیات حل کنند. از جمله این نظریه‌ها می‌توان به اثبات وحدانیت خدا، نامرئی کردن فیزیکی اشیا، و مانند اینها اشاره کرد. رد کنندگان اصول اثبات شده: افرادی که تلاش می‌کنند اصول اثبات شده ریاضی و فیزیک را نقض کنند. مانند ادعای درست نبودن مقدار عدد پی و یا نادرست بودن قانون اول ترمودینامیک.[۴] منبع
  • رضا ۰۰:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۰
    0 0
    با سلام خدمت دوستان؛ مقاله ای مفید است و با خواندن هر دوقسمت آن بهره مند شدم. به دوستان منتقد می گویم که مدتی را هم در کلیسا پرسه زده ام و از افاضات اصحاب کلیسا بی نصیب نبوده ام. توصیه می کنم دوستان منتقد، حتماً مقدمه ی محقق فرهیخته دکتر جمشید غلامی نهاد و آیت الله طالقانی و رشید رضا و دکتر خلیل سعادت مسیحی و علامه سردار کابلی را نیز که در انجیل برنابا (چاپ نشر نیایش) نگاشته شده بخوانند. بویژه مقدمه ی مفصل دکتر جمشید غلامی نهاد در 220 صفحه، را که باید آن را بتنهایی کتابی مستقل به شمار آورد. ایشان کاملا بی طرفانه و بدون تعصب به بررسی و کنکاش در تاریخ مسیحیت پرداخته اند و مسیحیت حقیقی را از مسیحت تاریخی تفکیک کرده اند. چاپ چهارم انجیل برنابای نشر نیایش، هم اکنون در بازار موجود و در در دسترس است. با آرزوی موفقیت برای همه ی حقیقت جویان طالب حق، بی صبرانه در انتظار انتشار قسمت های بعدی مقاله ی استاد اهوارکی - و البته نظرات دوستان - می نشینیم.
  • راقم ۰۴:۰۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۰
    0 0
    متشکرم جناب معلم. بالاخره بنده شاگرد شما در دبیرستان بوده ام و به پاس چیزهایی که از شما آموخته ام سکوت می کنم و فقط توصیه ام به حضرت عالی این بوده و هست که انجیل برنابا را بخوانید تا معلوم شود که موضوع بحث چیست. در این صورت از اراجیف بنده نیز آسوده می شوید. به جانتان دعا می کنم. سلامت باشید.
  • قاسم ۰۸:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۰
    0 0
    جناب راقم، شما می فرمایید که مرحوم جلال آل احمد نسخه سریانی انجیل برنابا را دیده است؟! خب اوّلاً این حرف شما بی سند است، ثانیاً به فرض که ایشان چنین ادعایی کرده باشد، مگر باید به صرف یک ادعا که هیچ مدرکی در پس آن نیست، حکم داد؟ آیا اگر یک بهائی بگوید یکی از بزرگانشان نسخه ای کهن از قرآن یافته که نام حسینعلی نوری در آن آمده است، شما باور می کنید؟ ثالثاً اساساً گیریم که چنین متن سریانی ای موجود باشد، از کجا معلوم که محتویات آن با این متن انجیل برنابایی که در دست ماست، یکی باشد؟ در مورد نسخه یافت شده در ترکیه هم ایراد سومی که در بالا عرض کردم وارد است. ضمن اینکه شما فقط از یک نسخه حرف می زنید. می گوییم کجاست؟ می فرمایید صهیونیستها نمی گذارند ترکیه آنرا نشر بدهد! خب وقتی این انجیل برنابای سریانی قدیمی مورد ادعای شما، در صورت وجود خارجی، هنوز درست حسابی دیده و بررسی نشده شده است، چگونه مدعی هستید که همین انجیل برنابایی است که امروز در دست ماست؟ ای کاش دوستان به جای این بحثهای بی اساس به دنبال بشارتهای ارزشمندی مثل اشعیا42 می رفتند که در آن لقب پیامبر(مصطفی) نیز آمده است که در ترجمه فارسی برگزیده ترجمه شده است.
  • راقم ۱۱:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۰
    0 0
    بنده در خصوص این نسخ ناپیدا در ادامۀ همین مقاله سخن گفته ام که شما را به صبر تا انتشار آن دعوت می کنم. البته این تحقیقات از دل مطالعات وافر عهدین بیرون آمده است و نه اینکه بنده نسبت به آنها غافل باشم. لهذا خبر می دهم که کتاب مفصلی از بشارات عهدین در دست تحقیق و نگارش دارم که امید است تا یک سال آینده به سرانجام برسد و فصل حیرت انگیز 42 از صحیفۀ اشعیاء که مورد اشاره شما است و نیز مزمور 84 حضرت داوود(ع) که از بکّه سخن گفته شده از جملۀ این موارد است. به نظر بنده نزدیک به ده درصد از عهدین ذکر حضرت رسول اکرم(ص) است. سلامت باشید.
  • محمد ۱۲:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۰
    0 0
    بنده به راستی می خواستم به جناب راقم پاسخی ندهم، ولی ایشان آنقدر بی انصافی را از حد گذارنده اند که سکوت در برابر این همه تحریف به راستی، تسلیم در برابر شیطان است ولی سعی می کنم دیگر چنین نکنم. بنده باز هم خیلی تیتروار به مباحثات ایشان می پردازم، و وارد بحث نمی شوم: 1.ایشان مدعی هستند که بنده عصبانی هستم و با عجله نوشته ام! و این را منطقیون مغالطه حمله به شخص می نامند. این در حالی است که ایشان که خیلی با آرامش مطلب بنده را خوانده اند، گمان می کنند بنده مطلبی از دکتر فریدونی را به عنوان نقد آورده ام. همچنین ایشان از سر خونسردی می فرمایند که من یا جاهل هستم یا مغرض و بعد فریبکارانه برای بنده دعا هم می کنند! این رفتارها را آقای معاویه قبلا کرده اند و شیعیان معاویه هم باید همچون امامشان رفتار کنند! ولی شما اگر این توهینات را با خونسردی می کنید که بی فرهنگ هستید و اگر عصبانی هستید، پس بروید خشمتان را فرو بنشانید. 2.ایشان نصارا را با آریوسیها یکی می کنند، و این نشانگر اوج جهل ایشان نسبت به ماجرای آریوس-آتاناسیوس و البته اصالت نصرانیهاست. همانطور که گفتم بنده خود شخصاً با نصرانیها صحبتهایی داشته ام و آنها هم هیچ اعتقادی به انجیل برنابا نداشته اند. البته نوشتار چندانی از آریوس در دست نیست، ولی از پاسخهای مسیحیان تثلیثی آشکار و هویداست که او نمی گفت عیسی خدا نیست، بلکه می گفت عیسی خدایی کوچکتر است.(آیا باید باور کنیم که مسیحیان تثلیثی به جای پاسخ به اصل حرف رقیب به چیزی پاسخ می دادند که او نگفته است؟ خب در این صورت که عرصه برای تبلیغ بهتر حریف گشوده می شد، مثل استناد برخی دوستنمایان به انجیل برنابا که فرصت را برای مسیحیان ایجاد می کند) حال دوستانی که می گویند آریوس، یا به قول خودشان شهید آریوس، عیسی را یک بشر معمولی می دانست، اثبات به عهده خودشان است. بنده قوم و خویش آتاناسیوس و معتقد به کتاب ضدآریوسیهای ایشان و سایر نوشتجات تثلیثیون نیستم، ولی خب تا جایی که اطلاعات نشان میدهد آریوس معتقد بود که عیسی خدایی کوچکتر است، و نه اینکه خدا نیست. البته ایشان بحث را بی دلیل به بحث آریوس-آتاناسیوس منحرف می کنند تا از پذیرش اشتباه فرار کنند، وگرنه مناقشه این دو بر سر الوهیت مسیح و تثلیث بود، نه انجیل برنابا. وگرنه بنده هم قبول دارم که آتاناسیوس سخن ناصوابی گفته است. نصرانی، که جناب راقم می فرمایند، را بنده هم می دانم که چیست! ایشان منظورشان گروهی از مسیحیان قرن اوّلی به نام ابیونیتهاست که منکر الوهیت مسیح و نبوت پولس بودند. اسم نصرانی را بسیاری روی آنها می گذارند. ولی در کجای قرآن آمده است که نصارا منکر الوهیت مسیح هستند یا آنها را با این ابیونیتها یا دیگر گروههای موحد مسیحی یکی دانسته است؟ اینها همه بر اساس پیشفرضهاست. اعراب هنوز هم مسیحیت را نصارا می نامند. چرا و روی چه حسابی باید فکر کرد که منظور قرآن از نصاری یا نصرانی اقلیت یکتاپرست است؟ گیریم که آن باشد، جناب راقم اعتقاد آنها به انجیل برنابا را از کجا آورده اند؟ چه سندی آنرا نشان می دهد؟ وای بر تحریفگران. 3.ایشان می فرمایند که خطای یوبیل خطای چاپی و مربوط به کاتبان برنابا است!!! ما از این کتاب جز یک نسخه که مربوط به چند قرن پیش است چه داریم؟ یک مشت نسخه وهمی که نه کسی دیده و نه کسی خوانده و نه کسی تطبیق داده است! اگر این خطای چاپی است، بفرمایید کدام نسخه را دارید که فاقد این غلط باشد؟ به صرف یک سری ادعاهای پوچ مبنی بر وجود نسخه ای سریانی که در چنگال صهیونسیتهاست، بدون هیچ سند و مدرک معتبری چه چیزی ثابت می شود؟ ولی حال که اینی که در دست ماست، این اشتباه را دارد، از کجا معلوم که اشتباهات دیگری در آن نباشد؟ چه چاپی باشد و چه اصیل! 4.در مورد عقیده ماریسیون هم نمی شود به کتابهای مسلمانان استناد کرد، زیرا امثال آقای راقم در طول تاریخ کم نبوده اند و باید در منابع اصلی مطلب را خواند. عقیده ماریسیون طبق کتب تاریخی، این بوده است که عیسی جسم نداشت و یک شبح مصلوب شد، پس عیسای حقیقی هرگز مصلوب نشد، ضمن اینکه گنوسیها که از دید جناب راقم بر راه حق بودند، عقاید سخیف بسیاری داشتند و از آن جمله اینکه به الوهیت مسیح هم اعتقاد داشتند و تنها وجه اشتراکشان با ما این است که به نحوی متفاوت مصلوب شدن مسیح را انکار می کردند. همین می شود که در مکاشفه گنوسی پطرس، می خوانیم که یک عیسی بر صلیب است و یک عیسی بر روی درخت در حال نگاه کردن به صحنه و خندیدن به ماجرا! ولی خب بله! خیلیها عادت دارند هر چیزی را به نفع عقاید خودشان تحریف کنند. فقط وقتی مسیحیان گریبان ما را گرفتند که شما اعتقاد به عدم تصلیب مسیح را از ماریسیونها اخذ کرده اید، تازه دوزاری آقایان می افتد که استدلالشان تف سر بالایی بیش نبوده است. 5.در مورد واژه رطل در انجیل یوحنا یک بار به زبان فارسی سلیس گفتیم: اگر کسی کلمه ای را به قرآن نسبت داد باید آنرا در متن عربی نشان بدهد. ترجمه تفسیری را هم نیاوردیم. اینها سه ترجمه به سه زبان هستند. آقایی که پانزده سال تحقیق داشتی(!!) کینگ جیمز ترجمه تفسیری است؟ این متن این آیه در انجیل یوحناست: ἦλθεν δὲ καὶ Νικόδημος, ὁ ἐλθὼν πρὸς αὐτὸν νυκτὸς τὸ πρῶτον, φέρων μίγμα σμύρνης καὶ ἀλόης ὡς λίτρας ἑκατόν. کجای این متن واژه رطل آمده است؟ حال شما هم نسخه اصلی انجیل برنابا رانشان بدهید تا ببینیم در آن رطل آمده یا خیر!! 6.ایشان می فرمایند هیچ سندی در دست نیست که متی انجیلش را به آرامی نوشته است و آرزوی مسیحیان است که اینگونه می بود!! من نمی دانم کدام مسیحی چنین آرزویی کرده است ولی خب بدون شک وقتی کهنترین نسخ انجیل متی یونانی هستند، به نفع مسیحیان است که سندی بر نوشته شدن آن به یونانی باشد. البته قبول دارم که مسیحیان هم همکیشانی مثل جناب راقم دارند. امّا اینکه می فرمایند هیچ سندی بر این امر در دست نیست هم به خاطر این است که فقط بلدند حرف بزنند و مطالعه ندارند. ائوبیس و پاپیاس هر دو تأکید دارند که او انجیلش را به عبری نوشت که آرامی هم لهجه ای عبری است. این هم اسنادش: Barton, John and Muddiman, John (eds.), The Oxford Bible Commentary, (Oxford, 2007, 1st ed.), p.886 and Achtemeier, Paul J. (ed.), Harpercollins Bible Dictionary, (Harper San Francisco, 1996, 2nd ed.), p.653 Eusebius, Church History, 3.24.6 حال جناب راقم با این همه ادعای تحقیقشان بار چندمشان است که نام ائوبیوس را می شنوند؟! 7. استناد ایشان به نسخه ای که خودشان معترفند که نه نشانش می دهند و نه منتشر می کنند خیلی جالب است. پس از کجایتان در آورده اید که مطالبش با این انجیل برنابا یکی است؟ این انجیل برنابا هیچ اساس و مبنایی که مربوط به بیش از پنج قرن پیش باشد، ندارد. 8.در آخر هم این را بگویم که بنده انجیل برنابا را با کتب ضاله بهائیان مقایسه نکردم، که البته اگر چنین کرده بودم هم کار اشتباهی نبود. بنده استدلال نقضی مطرح کردم که شما به علت سواد زیادی که دارید قادر به درک اینکه ما چه گفتیم نشدید. کاش بخشی از این تحقیق پانزده ساله شما، صرف کسب دانش منطق می شد. البته می شد تمام مباحث را باز کرد و بحث کرد ولی وقت ما ارزشمندتر و مخاطب متعصبتر از این صحبتهاست. چه می شود کرد که تحریفگران حقیقت، همیشه باید به چیزی بند کنند و البته همیشه از ماست که بر ماست. چنانکه قرآن فرمود: لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا. عرض می کنم همانطور که تا به حال از دهان هیچ نومسلمانی(جز آورندۀ موهوم این انجیل) نشنیده ایم که انجیل برنابا او را به مسلمان شدن واداشته باشد، استدلال به این انجیل فقط فرصت مظلومنمایی به مسیحیان می دهد. به راستی چه زجری می کشیم از دست برخی همکیشان.
  • راقم ۲۲:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۰
    0 0
    پاسخ سوم به جناب «محمد» 1. بنده اصلاً پاسخی به این توهین‌های شما نمی‌دهم. اگر مستحقش هستم که خداوند مرا اصلاح و ادب کند، وگرنه شما را. تعجب بنده از این است که وسط یک مباحثۀ طلبگی چرا عصبانی شده‌اید. شما که فقط نهایتاً دو مقدمه از وجیزۀ 25 قسمتی بنده را خوانده‌اید. پس چرا گمان می‌کنید که حقیقت فقط نزد شما است و دیگران ممکن نیست که چیزی بفهمند؟ شما از اول هم که شروع کردید خارج از موضوع مقاله بود. می‌گذاشتید ایرادهای خود را متناسب با مورد مطرح‌شده در هر وجیزه، مطرح می‌کردید. بنده که از اول شما را دعوت به صبر کرده بودم. 2. متشکر شما خواهم بود اگر این «نصارا» را که می‌فرمایید به بنده معرفی کنید که در کجا زندگی می‌کنند. بنده برای تحقیقات خود به آنها نیاز دارم. آدرس ایمیل خود را هم در انتها می‌نویسم و مرحمت فرموده سرنخ از آنها به دست بدهید. چون قاعدتاً طبق آنچه که از مائده/ 82 برمی‌آید (قسمت پیش) بایست که همۀ نصارا در صدر اسلام مسلمان شده باشند. همه چیز در مورد عقاید آریوس و ماجرای شورای نیقیه با توجه به آن تناقضات که از کتاب ویلیام میلر مسیحی برشمردم مشکوک است. کتب دیگری هم هست که آنها نیز هر کدام بخش کوچکی از حقیقت را گفته‌اند و موارد بسیاری را کتمان کرده‌اند که می‌توان کمی به واقعیت نزدیک شد. در رسالۀ اعمال رسولان دیده می‌شود که از همان زمان حواریون، دو گروه نصارا و مسیحی شکل گرفته بودند. اسم «نصارا» یا «ناصری» (Nazarene) در فلسطین رایج شده بود (مرقس 1/ 24) و لذا پولس را «بدعت‌گزار در نصارا» خوانده‌اند (اعمال 24/ 5). اما جماعت «مسیحی» (Christian) نیز که شاگردان پولس بودند اولین بار در انطاکیه اعلام موجودیت کردند (اعمال 11/ 26). شما دارید در چارچوب فکر مسیحی فکر می‌کنید و سعی دارید با اصطلاحات و تحقیقات آنها پاسخ مرا بدهید. اگر تحقیقات آنها مطابق حقیقت بود که آنها باید خیلی پیش‌تر از اینها مسلمان می‌شدند (با استناد به اعراف/ 157 که رسول اکرم(ص) را پیامبر وعده‌شده در تورات و انجیل معرفی می‌کند). شما که مسلمان هستید آیات قرآن برای شما کفایت است وقتی که می‌فرماید آنها که بعد از عیسی(ع) آمدند دو گروه مؤمن و کافر بودند که با یکدیگر مقاتله می‌کردند: ﴿وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللهَ يَفْعَلُ ما يُرِيد ـ بقره/ 253﴾. مجال تفصیل ندارم. إن شاء الله که همین اشارت به همراه مائده/ 82 کافی باشد. 3. قبل از اینکه چاپ به وجود آید نسخه نویسان وجود داشتند. بنده مدعی خطای چاپی نشده‌ام بلکه احتمال به سهو القلم کاتب داده‌ام. لطفاً تفکر کنید که چرا تصحیح‌های متفاوت از اشعار حافظ وجود دارد، در حالیکه او ششصد سال قبل می‌زیسته است؟ 4. ویلیام میلر، که بنده شما را در خصوص مارسیون به کتاب او حوالت دادم یک مسیحی متعصب بود که کتب‌های چندی از او به فارسی ترجمه شده است و «تاریخ کلیسای قدیم» نوشتۀ او در سال 1931 توسط مسیحیان ایران چاپ و ترجمه شده است. این نسخه، در سال 1382 در نشر اساطیر چاپ افست شده است. میلر در ص 193 این کتاب نوشته است که «عقیدۀ مارسیون در این مسئله که مسیح حقیقةً بر صلیب نمرد، بلکه بنظر آمد که مصلوب شد، مخصوصاً برای ایرانیان جالب توجه است ...». و این اعتراف میلر است و همان شبهۀ تصلیب عیسی(ع) است. زیرا مردم بعداً با ظهور مجدد عیسی(ع) فهمیدند که آن مصلوب عیسی(ع) نبوده است، بلکه یهودا. برای اثبات مصلوب نشدن عیسی(ع) همین عهد جدید کنونی برای ما کفایت است. برای نمونه نگا. غلاطیان 3/ 1 و استدلال‌های پولس در دو باب پیشین این رساله (منتظر انتشار قسمت‌های بعد باشید). بنده بیش از چهل نفر از پدران کلیسا را یافته‌ام که به عدم تصلیب عیسی(ع) اعتقاد داشته‌اند. دیگر لازم نیست به مارسیون و مانی احتجاج کنیم. شما چه مسلمانی هستی که نمی‌خواهی از مصلوب نشدن عیسی(ع) که قرآن به آن صراحت دارد دفاع کنی؟ 5. بنده هم به قدر کافی در مورد «رطل» برهان آورده‌ام. مگر اینکه شما ادعا داشته باشید که آن ترجمه به فارسی که 117 سال قبل مطابق نسخۀ شاه جیمز در لندن چاپ شده را بنده ترجمه کرده‌ام؟! واضح است که «رطل» یک کلمۀ عربی است و در انجیل یونانی یافت نمی‌شود. 6. بنده در بند اول از پاسخ دوم، نام اوسبیوس را به عنوان تاریخ نویس قیصر آورده‌ام، و تاکنون ندیده بودم که کسی آن را به شکل «ائوبیوس» بنویسد و لذا اولین مرتبه است که می‌شنوم و می‌بینم. کتاب او پرفایده است و لذا بنده چندین نوبت به کتاب تاریخ کلیسای ایشان در متن این وجیزه استناد کرده‌ام، که باید منتظر انتشار آن باشید. اما در خصوص انجیل متی تشابه اسمی رخ داده است. یک نمونه می‌آورم و به اشارتی می‌گذرم. در ترجمۀ اناجیل اربعه که توسط خاتون آبادی در زمان صفویه صورت گرفته و آقای رسول جعفریان آن را تصحیح نموده مطلبی در تعلیقۀ اول از انجیل متی وجود دارد (ص 230). خاتون آبادی به نقل از یک راهبۀ رومی معتبر، نوشته که «انجیل برنابا» و «انجیل متثا» در قانون 63 از مجمع ششم مسیحیان ممنوع گشته و حکم به سوزاندن آنها شده است. لهذا اگر دقت کنید همین تشابه اسمی باعث شده که آنها انجیل متی کنونی را به جای آن انجیل که «متثا» نام داشته بنشانند. تشابه نام‌ها نیز واضح است. در ضمن، در اینجا پیش از ظهور نسخۀ کنونی برنابا، اسم آن فاش شده است. 7. لطفاً منتظر انتشار قسمت‌های بعد، برای اثبات حواری بودن برنابا و اصالت انجیل او بمانید. 8. انجیل برنابا را شما هم با کتب بهائیان مقایسه کردید و هم کار اشتباهی بود. آیا شما که علم منطق خوانده‌اید این علم به چه کار شما آمده است وقتی که به قیاس نابه‌جا متوسل می‌شوید؟ اتفاقاً بنده تحصیل کرده رشتۀ منطق در دانشگاه تربیت مدرس هستم. می‌توانید از آقایان دکتر لطف‌الله نبوی و دکتر حجتی و دکتر سعیدی‌مهر بپرسید. اما به قول شهید آوینی که می‌فرمود «دانایی با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید» (آینه جادو، ج 2، نقد فیلم سفر به سیترا) بنده نیز از همان ده سال پیش که دانشجوی منطق بودم فهمیدم که استدلال کردن صحیح، نیز با منطق خواندن به دست نمی‌آید. مقام علم با مقام عمل جدا است و هر کسی در زندگی مطابق شاکلۀ خود عمل می‌کند (اسراء/ 84). وگرنه ابلیس رجیم، عالم‌ترین عالمان بوده و هست است زیرا که با خالق متعال روبارو سخن گفته است. مشکل شما در این است که بنای فکر خود را بر خلاف تحذیرات علم منطق، با مشهورات و مقبولات بالا برده‌اید و در آنچه پیش‌تر قبول کرده‌اید تحقیقی صورت نداده و لذا اکنون به تضاد رسیده‌اید؛ مثلاً هم می‌خواهید مسلمان باشید و هم از مسیحیت دفاع کنید! من نیز یک بار به وضع مشابهی دچار شده‌ام. لذا شهامت کردم و مثل دکارت بنای فکر خود را تخریب کردم و خشت خشت آن را به مدد خدای تعالی از نو ساختم. می‌دانم که شما پند مرا نخواهید شنید. لهذا لطفاً زجر نکشید و از بنده آسوده باشید. ـ آدرس ایمیل (برای ارسال آدرس نصارا): A.Ahvaraki@Gmail.com
  • محمد ۰۸:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۲
    0 0
    به راستی آنقدر جواب برخی را با خاموشی دادیم که گفتند حرف حساب جواب ندارد! کسانی که حتی قادر نیستند بفهمند که بنده در حال دفاع از مسیحیت نیستم بلکه می گویم علیه مسیحیت سند بی اعتبار مطرح نکنید تا بتوانند سواستفاده کنند، کسانی که نمی فهمند که با ادعای به تضاد رسیدن من نمی توانند راه خود را پیش ببرند، کسانی که هنوز فرق پاسخ نقضی با قیاس را نمی دانند، کسانی که خودشان توهین می کنند و بعد هم آنقدر رو(بلکه سنگ ای قزوین) دارند که می گویند من جواب توهین شما را نمی دهم! کسانی که نمی فهمند برداشت خودشان از نصارا در قرآن الزاماً منظور قرآن نیست، کسانی که نمی دانند نظر یک عالم متعصب مسیحی برای شناخت فرقه های کهن سند نیست و باید از روی اسناد تاریخی به جای مانده مسئله را بررسی کرد، کسانی که ابلیس را عالمترین عالمان می دانند فقط به این خاطر که با خالق متعال رویارو سخن گفت!! کسانی که وقتی نام فرد را به انگلیسی نوشته ایم(Eusebius) بر سر اوبیوس و ائوبیوس بودنش با ما بحث می کنند، کسانی که هنوز نمی فهمند که کسی نگفته انجیل برنابا وجود نداشته بلکه تمام بحثها بر سر این است که آیا اینها محتویات آن انجیل ممنوعه هستند یا خیر، کسانی در توهم این هستند که در مورد رطل برهان آورده اند آنهم وقتی که ادعای پوچی کرده اند که هیچ مبنایی ندارد و... چنین کسانی می فرمایند: می‌دانم که شما پند مرا نخواهید شنید. لهذا لطفاً زجر نکشید و از بنده آسوده باشید. به راستی از این همه خودفریبی چه سود؟ باشه شما درست میگی! انجیل برنابا صحیحترین انجیله! برید جلوی مسیحیا به همین انجیل بی سند استناد کنید تا بهتر بتونن علیه اسلام حرف مفت بزنن. پینوشت: لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً. آری ز که نالیم که از ماست که برماست.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس