گزارشي از ديدار رؤساي دفاتر نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه‌ها با رهبر معظم انقلاب

تهران در تب 42 درجه مي‌سوزد و بيست و چند استان کشور، اولين روز تعطيل غيرمترقبه را پشت سر مي‌گذارند. خورشيد، اُريب مي‌تابد، اما خيابان فلسطين جنوبي آنقدر چنار بلند و تنومند دارد که کسي گير گرماي بي‌رحم نيفتد؛ جز چند پليس سفيد و سبزپوش که گويي کار هر روزشان است اجازه ندهند آن حوالي کسي ماشينش را پارک کند و اسباب زحمت همسايه‌ها نشود.
نمره ماشين‌هايي که از راه مي‌رسند، نشان مي‌دهد که هر کدام مال يک شهر و استان هستند، اما معمولاً چند نفري به سختي خودشان را در يک خودرو جا داده‌اند و آنطور که پيداست، خيلي هم مهربان نشسته‌اند! هرکس پياده مي‌شود، اول ساعتش را نگاه مي‌کند. تا اذان ظهر، نيم ساعتي هنوز باقي است، اما تا هرکس بتواند در حلقه دوستان هم‌استاني‌اش قرار بگيرد و دسته جمعي بروند داخل، همين نيم ساعت هم گاهي کم است.
جلوي گيت اول، آدم‌هاي زيادي منتظر دوستان خود ايستاده‌اند، اما مردي که مي‌خواهد براي پسر نوجوانش کارت ورود بگيرد، بيشتر از همه به چشم مي‌آيد. تقريباً به همه رو مي‌اندازد، اما کسي کارت اضافه ندارد. پسرک، دست پدرش را رها نمي‌کند. يا هر دو يا هيچکدام!
کاري از دستم برنمي‌آيد. خودم هم کارت ندارم و منتظرم يکي بيايد کارم را راه بيندازد، اما بيشتر از خودم، نگران پسر نوجوان هستم که نيم نگاهي هم به کنترلچي کارت‌ها دارد. گويي اين جربزه را دارد که با آن قد و قواره ريز و فلفلي، قاطي جمعيت برود داخل و به روي خودش نياورد که کارت ندارد!

خودروها جلوي گيت که مي‌رسند، سه تا درشان باز مي‌شود و از هر طرف، يکي ـ دو نفر پايشان را مي‌گذارند روي آسفالت داغ خيابان. انگار اين گرما برايشان عجيب است. روحاني‌ها، کارت‌هايشان را نشان مي‌دهند و با عجله از گيت مي‌گذرند.
چند دقيقه مانده به اذان، من و دو ـ سه نفر از اعضاي تحريريه سايت، آخرين نفراتي هستيم که وارد حسينيه امام خميني(ره)، محل ديدار رؤساي دفتر نهاد نمايندگي ولي‌فقيه در دانشگاه‌ها مي‌شويم. از دري وارد مي‌شويم که قبلاً از آنجا داخل حسينيه نشده‌ام. تجهيزات خبرنگاري و عکاسي را که به ما برمي‌گردانند، يک مرد ميانسال بازرسي‌مان مي‌کند و مي‌رويم داخل حسينيه. و چون از منتهي‌اليه سمت چپ وارد شده‌ايم، جلوي حسينيه سر در مي‌آوريم؛ جايي که همه نگاه‌ها به آن سو است و آدم احساس مي‌کند خيلي مهم شده است که اينطوري نگاهش مي‌کنند!
اين احساس زماني کامل مي‌شود که قرار است به فاصله چند متر پشت رهبر انقلاب نماز بخوانيم. صف اول را آيت‌الله جنتي، حجت‌الاسلام ابوترابي، کامران دانشجو (وزير علوم)، سرلشکر فيروز‌آبادي، ميرکاظمي (وزير نفت)، حجت‌الاسلام محمديان (رئيس نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه‌ها) و چند تن از اميران ارتش و سپاه پر کرده‌اند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/9716/A/13890420_079716.jpg http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/9716/A/13890420_099716.jpg
آقا نماز را خيلي عادي مي‌خوانند؛ نه تند و نه چندان طولاني. فقط در رکوع، ذکر را چند بار تکرار مي‌کنند و در قنوت، ذکر پس از نماز ليلةالرغائب را به زبان مي‌آورند: «رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلي الاعظم». بعد هم که نماز ظهر را خواندند، منتظر نمي‌شوند کسي صندلي را بياورد نزديک سجاده‌شان. خودشان مي‌روند سمت صندلي دسته‌داري که به ستون جلوتر تکيه داده شده است. مي‌نشينند آنجا و اذکار و تعقيبات نماز را مي‌خوانند.

آقا يک لباده کرم رنگ پوشيده‌اند و طبق معمول، يک چفيه انداخته‌اند دور گردنشان. وقتي نماز تمام مي‌شود، جمعيت شعار مي‌دهد: «دست خدا بر سر ماست، خامنه‌اي رهبر ماست» که آقا با لبي خندان به احساسات جمع پاسخ مي‌دهند و مي‌روند روي جايگاه و مي‌نشينند روي صندلي خودشان. آن وقت، حجت‌الاسلام محمديان، رئيس نهاد نمايندگي مي‌رود پشت ميکروفون و سعي مي‌کند در چند دقيقه، يک گزارش مختصر بدهد. او گزارش خود را از اشتياق 10 ساله براي ديدار مسئولان دفاتر نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه‌ها شروع مي‌کند. آقا هم با تبسمي کوتاه، به اين فراز از گزارش او جواب مي‌دهند.
حجت‌الاسلام محمديان مي‌گويد که جمع حاضر، مسئولان، معاونان، مديران اجرايي، دبيران هم‌انديشي و اعضاي شوراي ستاد نمايندگان دفاتر نهاد هستند که از 150 دانشگاه به ديدار رهبر انقلاب آمده‌اند. گوشه‌اي از سالن، چند تن از بانوان هم حضور دارند، اما رئيس نهاد، آماري از آنها را در گزارش خود نياورده است. شايد بس که اين گزارش، خلاصه و کوتاه است و قرار نيست جزئيات و گوشه‌هاي ماجرا در آن آورده شود.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/9716/A/13890420_169716.jpg http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/9716/A/13890420_129716.jpg
حجت‌الاسلام محمديان از حضور مقتدرانه جوانان دانشجو در ماجراي فتنه و جنگ نرم هم سخن مي‌گويد و اين گفته خود را به راه‌اندازي بيش از 100 کرسي آزادانديشي و حمايت از کرسي‌هاي ساير مراکز فرهنگي ـ آموزشي مي‌رساند. در گزارش او، اقبال گسترده دانشجويان به شرکت در نماز جماعت، حضور در خيمه‌هاي اعتکاف، هم‌انديشي اساتيد 110 دانشگاه و کارگاه‌هايي براي دانش‌افزايي اساتيد معارف اسلامي هم هست.

يک تکه از حسينيه کاملاً خالي است. تعجب مي‌کنم چرا انبوه جمعيت در نقاط ديگر، فشرده و نزديک به هم نشسته‌اند، اما اين فضا را خالي گذاشته‌اند. پشت سر جمعيت روحاني، خودم را به آن نقطه خالي مي‌رسانم. اما آنجا، تنها نقطه‌اي از حسينيه است که جايگاه و رهبر ديده نمي‌شود و ستوني از ستون‌هاي حسينيه مزاحم ديد مهمانان است. در همان فضاي خالي، يکي از دوربين‌چي‌ها دنبال جايي براي استقرار سه پايه دوربينش مي‌گردد. گمانم از اهالي صدا و سيما نباشد که اينقدر دير به مراسم رسيده است. بنده خدا چند جا را امتحان مي‌کند و يکي ـ دو بار هم پاي آقايان را لگد مي‌کند، اما انگار جاي دوربين به دلش نمي‌نشيند. حتي يک بار مي‌رود دوربينش را مي‌کارد جلوي آقاي پناهيان و وقتي مي‌بيند ديد او را گرفته، دوباره دوربين و سه‌پايه‌اش را مي‌گذارد روي کولش و مي‌رود گوشه ديگري از سالن.
با تمام شدن سخنان محمديان، جمعِ غالباً روحاني مجلس با يک صلوات به استقبال صحبت‌هاي رهبر مي‌رود.

گرماي شديد هوا، فضاي داخل حسينيه امام خميني (ره) را هم تحت تأثير قرار داده و آرام آرام همه را کلافه مي‌کند. ديدار هم که به نيم روز افتاده و قرار است در نقطه پايان، رهبر انقلاب براي اين جمع حدود 600 نفري صحبت کنند. فضاي صحبت آقا، تقريباً دو بعدي است. يک بخش آن، سخنان رسمي و بخش ديگرش، تا حدودي صنفي و از نوع درد دل است. در بعد اول، جواب آنهايي را مي‌دهند که فکر مي‌کنند مسئولان کشور از مسائل اجتماعي درون دانشگاه‌ها بي‌خبرند. مثلاً مي‌گويند که مي‌دانند در دانشگاه‌هاي ما چه مي‌گذرد و چه مفسده‌ها و مسائلي وجود دارد، اما جو غالب دانشگاه‌ها را فضايي سالم و خداجويانه تلقي مي‌کنند و مي‌گويند که اگر اخلاق، تواضع، صراحت در موضع‌گيري و صراحت در بيان حقيقت و بلندنظري نسبت به امور دنيوي باشد، خلوص در عمل افراد ثابت مي‌شود و آنگاه اگر حتي کسي عناد هم داشته باشد، با ما همراه مي‌شود.
رهبر انقلاب، همچنين يک خاطره بيان مي‌کنند و آن، سفر شهيد باهنر به مشهد و حضور در مسجدي است که آقا، امام جماعت آن بوده‌اند و صدها جوان دانشگاهي در آن مسجد، حضور اجتماعي داشته‌اند. اين حضور، طوري بوده است که شهيد باهنر از آن تعجب مي‌کند و...
اما آن بخش از صحبت‌هاي رهبر که جنبه دروني و صنفي دارد، سخن گفتن از رفتار مسئولان نهاد نمايندگي است. اينکه اگر حضور يک روحاني در دانشگاه شکل اداري پيدا کند، به نفع نظام نيست و روحاني‌ها بايد حالت طلبگي و آخوندي خودشان را حفظ کنند، با مردم انس داشته باشند، بين مردم بروند و سخنان آنان را بشنوند.

ديدار، خيلي کوتاه است. رهبر هم خيلي کم صحبت مي‌کند براي مهماناني که در اين گرما، از راه‌هاي دور و نزديک آمده‌اند. صحبت‌ها که تمام مي‌شود، جمعيت برمي‌خيزد و نداي «حسين حسين شعار ماست، شهادت افتخار ماست» سر مي‌دهد.
لابه‌لاي مهمانان، پسرک را مي‌بينم که خودش را به صف اول رسانده و دارد شعار مي‌دهد. پدرش، دو ـ سه رديف عقب‌تر دنبال او مي‌گردد. اشاره مي‌کنم که پسرش آن جلوها براي خودش جايي باز کرده است.
رهبر هم از روي صندلي بلند شده و دست تکان مي‌دهد و از پشت جايگاه پايين مي‌رود. يک لحظه مي‌ايستد و انگار که صدايي شنيده باشد، برمي‌گردد. چفيه‌اش را برمي‌دارد و به يکي از محافظ‌ها مي‌دهد و به يک نفر بين جمعيت اشاره مي‌کند تا چفيه را به او برساند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/9716/A/13890420_299716.jpg
آقا که ميروند، راه مي‌افتيم سمت بيرون حسينيه. ساعت حدود 14 و 30 دقيقه است و گرما در اوج. تلفن همراهم را که از گيت مي‌گيرم و روشنش مي‌کنم، بلافاصله پيامکي از يکي از خبرگزاري‌هاي کشور مي‌رسد: «رهبر انقلاب: با رفتار حسنه مي‌توان دل جوان را نرم کرد.»

منبع: سايت khamenei.ir

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس