خبرگزاری فارس، مدتها به دنبال مصاحبه با مترجم کتاب بود اما به علت بعد مسافت و مشکلاتی که ایجاد شد، پاسخها هم اینک و دقیقا در زمانی که جهان اسلام و دنیا تمام توجهشان به مساله پیامبر اکرم(ص) معطوف شده به دستمان رسید. این اتفاق زمانی را به فال نیک گرفته و ناشی از توجه ذات مقدس پیامبر اکرم(ص) تلقی میکنیم.
سعید تهرانینسب که دکترای رشته فیزیک دارد و هم اکنون استاد دانشگاه ملی استرالیا است، خود را اینگونه معرفی کرده است:
بنده در شهریورماه 1347 در اصفهان در خانوادهای اصیل و اهل علم بهدنیا آمدم؛ پدر پدرم ملّا حسن قاری و پدر مادرم آیتالله نورالدّین قودجانی اشنی بودند. در سال 1367 از چند پلیتکنیک و دانشگاه لندن پذیرشهایی برای مهندسی الکترونیک و نیز فیزیک دریافت کردم که سرانجام تحصیل در رشته فیزیک در دانشگاه لندن را، با بورس تحصیلی خود آنجا و نه از ایران، انتخاب کردم. در سال 1370 مدرک کارشناسیام را در فیزیک نظری گرفتم. متعاقب آن توفیق درک محضر فیزیکدانان شهیری چون راجر پِنرُز و دیوید بوهم و کریس آیشام را یافتم (درس نظریه کوانتمی را با گذراندن واحدی که او ارائه و بعدها آن را کتاب کرد فراگرفتم). در سال 1378 مدرک دکترای فیزیک خود را از دانشگاه لندن اخذ نمودم. مدتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران و نیز در دانشکده فنی و دانشکده فیزیک واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد به تدریس دروس فیزیک پرداختم.
اخیراً در دانشگاه ملی استرالیا در باب مبانی متافیزیکی علوم مدرن و نیز مفاهیم فضا، زمان، حرکت، و علیت در نزد مولانا، تحقیقاتی انجام دادهام. ترجمه کتاب محمد (ص) برپایه کهنترین منابع به قلم آقای مارتین لینگز توفیق بزرگی بود که نصیبم شد.
از تهرانینسب تا کنون کتابهای شش عدد، به قلم فیزیکدان مشهور، مارتین ریز، (چندین سال پس از دیدار مختصر وی با اندکی توضیحات و تعلیقات)؛ مقالهای در ارزیابی، نقد و پاسخ به کتاب طرح عظیم استفن هُکینگ (در ماهنامه علوم و فنون) به چاپ رسیده است. اما آنچه که او در کتاب محمد(ص) انجام داده، متنی فوق العاده است و آنچه در ادامه میآید گفتوگوی خواندنی فارس با مترجم کتاب محمد(ص) بر پایه کهنترین منابع است:
*نمازخانه کالج رویال هالودی دانشگاه لندن و کتاب نویسندگان مسلمان
فارس: از آشنایی خود با کتاب محمد(ص) و کتابهای دیگر آقای لینگر میگویید؟
در اواسط دههء 80 میلادی نام این کتاب در حلقههای مسلمانان دانشگاهی و اهل مطالعه و تفکر مطرح شد. نمازخانه فوق العاده زیبا و پر از آرامش دانشگاه زیبای ما (در کالج رویال هالووِی دانشگاه لندن) مملوّ از کتابها و نوارهای متفکران و نویسندگان مسلمان بود و در آن دوره بود که من آثار بسیاری از آنها را خواندم و دیدم و شنیدم، اما مدتی طول کشید تا با کتاب لینگز رابطه عمیق و ماندگاری را که بعدها یافتم برقرار کنم.
مارتین لینگز نویسنده کتاب محمد
شما در مقدمه کتاب توضیحاتی درباره ترجمه کتاب و ملاقاتی که با نویسنده کتاب یعنی آقای لینگر داشتهاید، دادهاید. از آشناییتان با نویسنده کتاب و دیداری که با وی در سال 2004 داشتهاید بیشتر میگویید؟ مایلیم جزییات دیدار را بدانیم؟
حدود دوازده سال قبل از ملاقات او، سخنرانیش با عنوان «پیامبر رحمت» را (روی نوار کاست) شنیده بودم و بعدها کتاب «تصوف چیست؟» را خریدم و از آن بهره بردم. طی دوره طولانی تحصیلاتم در لندن به ذهنم خطور نکرد که به دیدارش بروم (اگرچه با دوستش، آقای حسن (گای) ایتن، ملاقات و تماس داشتم) اما سالها بعد وقتی که به ایران برگشته بودم و یک بار برای مساعدت و همراهی یکی از دوستانم، برای حدود سه هفته، به لندن رفتیم یکی از دوستان دوران دانشجوییام که اکنون متخصص چشمپزشک شده بود برایم از مکالمات اخیرش با آقای لینگز گفت و من هم که مشغول ترجمه کتاب آقای لینگز بودم درصدد برآمدم او را ببینم.
*لینگز مومن به معنی دار بودن حوادث غیر منتظره بود
به او زنگ زدم و خودم را معرفی کردم و قصدم را گفتم. آقای لینگز ابتدا گفت که این دیدار (در تاریخی که من میخواستم) برایش میسر نیست اما اندکی بعد (شاید چون فهمید که از راه دور آمدهام و مدت زیادی تا تاریخ بلیت برگشتم نمانده) قبول کرد که صبح دوشنبه هفته بعدش ما را ببیند. از قضا، چون دوست چشمپزشکم بسیار مشغول بود و نتوانست همراه من بیاید، از یکی از آشنایان قدیمیام که یک پیرمرد انگلیسی مسیحی معتقد و بسیار نرمخو بود پرسیدم که آیا میتواند مرا به آنجا ببرد و او با خوشرویی پاسخ مثبت داد. ما در لندن بودیم و خانه آقای لینگز در وسترهام کِنت بود. چون میدانستم آقای لینگز چقدر وقتشناس و منظّم است صبح نسبتاً زود به راه افتادیم. اما دوست مسن و بسیار خونسرد مسیحی من مدتی قبل خودروی جدید بزرگش را به داماد و دخترش داده بود و ما سوار بر یک خودروی قدیمی کوچک بهراه افتادیم که در همان اوایل راه «جوش آورد» و من با اکراه و شرمندگی مجبور شدم دوباره با تلفن، مزاحم آقای لینگز شوم و به او بگویم که نمیتوانم در ساعت مقرر به ملاقاتش بروم؛ اما او همانقدر که منظم و جدی بود، فهیم و رحیم بود و نیز مؤمن به معنیدار بودن حوادث غیرمنتظره؛ و نهتنها از مزاحمتها شکوه نکرد بلکه با آرامش و مهربانی گفت که هر چقدر هم تأخیر کنم ایرادی ندارد. خودروی دوست سالمندم پس از مدتی آماده حرکت شد و بهراه افتادیم. هرچه به محل زندگی آقای لینگز نزدیکتر میشدیم، مسیر خلوتتر و زیباتر میشد. یکجا ایستادیم و برایش مقداری میوه بسیار مرغوب و روغن زیتون عالی خریدیم. چندجا هم برای پرسش و اطمینان از درستی راه توقف کردیم و سرانجام با حدود یک ساعت تأخیر به خانهاش رسیدیم.
*زاویه نویسنده کتاب محمد(ص) با نام مقدس الله و سجاده
شما آقای لینگز را چگونه یافتید؟ کسی که کتاب محمد(ص) را نوشته است در سالهای پایانی عمرش چه خلق و خویی داشت؟ برخوردش و زندگیش چگونه بود؟
وقتی هنوز ما از خودروی دوستمان پیاده نشده بودیم، آقای لینگز در خانهاش را باز کرده و با لباسی سنتی، شبیه قبا، برای استقبال از ما، آنجا ایستاده بود. پس از سلام و معارفه ما را به «زاویه»اش (اتاق شخصی خود) برد که اتاقی بزرگ و بسیار تمیز و مرتب بود و منظرهای بسیار زیبا و بسیار سبز، مملو از آرامش، از پشت پنجرههایش نمایان بود. در آن «زاویه» هیچ صندلی یا وسیلهء دیگری نبود؛ تنها نام مقدس الله، روی دیوار، و سجّاده و پوست گوسفند (به جای صندلی) روی زمین. آنچه مخصوصاً توجه مرا جلب کرد کتابی بزرگ، روی فرش کوچکی روی زمین، با جلد پوستین یا چرمی بسیار زیبا بود که شبیه آن را فقط در تصاویر دیده بودم. وقار و بزرگواری و جدیّت در فضای «زاویه» محسوس بود که ظاهراً گیرایی آن برای دوست مسیحیام حتی بیشتر (از من) بود. گویی آن اتاق، مسجدِ خانهاش بود که در آن روزی پنج نوبت نماز، و سه نوبت ذکرها و اورادش را میخواند و شاید کتابهایش را هم آنجا مینوشت؛ در هر حال معلوم بود که زندگیاش مانند یک دستگاه ساعت بر اساس یک برنامه کاملاً معنیدار و دقیق و حسابشده در جریان است. فیالجمله رفتارش با ما کریمانه، محترمانه، و بسیار جدی و باوقار بود.
*عربستان و برخورد با روایتی که پیامبر(ص) تمثال حضرت ابراهیم(ع) را خرد نکرد
از گفتگویی که با او درباره کتاب داشتید، میگویید؟ درباره نوشتن کتاب، خاطره یا مطلبی برای شما نقل کرد که به خاطر داشته باشید؟
پیشتر در مکالمه تلفنی به من گفته بود که گمان میکرد کتاب قبلاً به فارسی ترجمه شده باشد، اما گفت که اطرافیان مطّلع به او گفتهاند چنین نیست. همچنین احساس کردم دوست ندارد همه وقت را صرف سخن گفتن درباره کتاب بکند. (شاید چون در طول سالها و مخصوصاً آن اواخر درباره بعضی موارد مذکور در کتاب سیرهاش زیاد از او استنطاق کرده بودند. حتماً میدانید که عموماً اهل تسنّن، و خصوصاً در عربستان بهگونهای بسیار شدیدتر از جاهای دیگر، نسبت به شمایل و تماثیل و صورتگری خیلی حساساند و در عربستان به روایتی که آقای لینگز بر اساس آن، در فصل 75، فتح مکه، میگوید که پیامبر دستور نابود کردن همهء تصاویر و تماثیل خدایان درون کعبه را داد اما تصویر ابراهیم (ع) و نیز تصویر حضرت مریم و کودکش را خرد نکرد، همواره ایراد گرفتهاند). بنابراین من در طرح سؤالاتم سماجت نشان ندادم و پس از یک یا چند مورد جزئی (مانند نسبت عیسو با نسل حضرت اسماعیل (ع) که در کتاب عهد عتیق آمده و در فصل آغازین کتاب سیره بدان اشاره کرده است) به هر چه که خودش صلاح میدانست و میگفت، با ادب و با دقت گوش فرا میدادم.
* کتابی برای پاسخگویی به مسائل دشوار امروز
بیشتر سخنانش شامل داستان جستوجوهای خودش و چگونگی یافتن فریتیوف شوُن و ملاقات تیتوس بورکهارت و پیوستنش به طریقهء مریمیه و وقایع بعد از آن بود. همچنین به ما گفت کتابی با عنوان پاسخ به سؤالات نگاشته که در آن مسائل دشوار مطرح در دنیای امروز را پاسخ داده است. در آن کتاب مسائلی عمیق نظیر این که: آیا ادیان مختلف با هم در تناقضاند؟ چرا در دنیایی که خالق و حاکم مطلق آن قادر متعال است این همه شرّ و بیعدالتی و پلیدی دیده میشود؟ چگونه خیر و نعمات دائمی ابدی در بهشت برای اهل آن ملالآور نمیشوند؟ و مباحث متافیزیکی مربوطه مطرح و پاسخ داده شدهاند.
کتاب محمد به قلم مارتین لینگز
نکته دیگری که مشاهده کردم توجه خاص و عنایت فراوان او به دوست مسیحیمان بود (باوجود این که او یک فرد عادی بود و نه با آقای لینگز و نه با این مباحث هیچ آشناییای نداشت و هیچ یک از کتابهایش را نخوانده بود).
*تحسین تمام اهل فن از این کتاب
واکنش مردم در کشورهای غربی که رسانههایشان اسلام هراسی را ترویج میکنند، نسبت به انتشار کتابی با نام محمد(ص) چگونه بود؟ آیا این کتاب با استقبال کسانی که مسلمان هم نبودهاند مواجه شده است؟ (اگر خاطرهای از برخورد با خوانندگان غربی این کتاب به خاطر دارید برای مخاطبان ما خواندنی خواهد بود)
در پشت کتاب (نسخه زبان اصلی) نقل قولهایی از تحسینها و تمجیدهای اهل فن و دانشگاهیان برجسته، نظیر پروفسور حامد الگار، درج شده است. چند سال پیش هوستن اسمیت، فیلسوف مشهور آمریکایی، نیز آن را تکریم کرد. تحسین و تمجیدهای پرنس چارلز از آقای لینگز و همه آثارش امر پوشیدهای نیست. تونی بلر هم اذعان کرده بود که این کتاب بهگونهای استثنایی برایش جذاب است. (عین نوشته بلر قابلدسترسی است.)
یک بار، نزدیک پانزده سال پیش، استاد راهنمایم که یک فیزیکدان یهودی انگلیسی (و بسیار مشکلپسند) بود این کتاب را در دست من دید و مؤدبانه اجازه خواست تا آن را ببیند، مقداری از صفحهء اول آن را خواند، و با لحنی بسیار مؤکّد آمیخته با تعجب گفت: «این زیباست!» و از من خواست که یک جلد آن را برایش بخرم.
*وقتی تونی بلر هم داستان زندگی پیامبر(ص) را داستانی الهی میخواند
همان کسانی که اسلامهراسی را ترویج میکنند از این کتاب و از این که مردم آن را بشناسند و آن را بخوانند نیز به شدت در هراسند (به دلایل کاملاً روشن). اما از آنجا که هیچکس هنگام تولد کافر یا منافق نیست و مشیت الهی بر آن نبوده که بد مطلق در جهان وجود داشته باشد، حتی کسانی مثل تونی بلر که شاید اقتضای کار و حرفهشان تضعیف اسلام و مسلمانان بوده یا هست، هنگامی که در خلوت، در فضایی متفاوت از جنجالهای دنیوی، به زبانی فاخر و متین، آن داستان الهی را میخوانند، نمیتوانند تحت تأثیر قرار نگیرند و من شک ندارم که این از بزرگترین کراماتی است که خدا به پیامبر اکرم عطا کرده است. نور آن چراغی که خداوند برافروخت مشمول زمان نیست، دائم است و نشانههای این واقعیت مثل روز روشن است. کافی است به زندگی چند نفر از آنها نگاه کنیم، افرادی کاملاً متفاوت؛ اگر کسی به دنبال نشانه و بیّنه یا حتی معجزه است، لازم نیست راه دور برود، فقط (برای مثال) زندگی مَلکُلم اِیکس، یا یوسف اسلام، یا حمزه یوسف، یا نوح کِلِر (که مشت نمونه خروار است) را در کتابها یا منابع بیشمار اینترنت، یا حتی بعضاً در فیلمهایی که دربارهشان ساخته شده، جستوجو کند تا ببیند آن آتش و آن نور چه میکند و تؤتی اُکلها کلّ حینٍ باذن ربّها چه تعبیراتی دارد.
*ترس اسلام هراسان از کتابهای این چنینی
در واقع میتوان گفت که حتی یکی از دلایل ترویج اسلامهراسی خنثی کردن اثرات کتابهای این چنین است، چون بزرگترین سرگردانی جهانخواران ناشی از اقبال بسیاری از مردم خود غرب به دین (به طور کلی و اسلام بالاخص) است که بسیاری از آنها زبدگان و نخبگان درجه اول بودهاند (از جمله خود همین آقای لینگز). در حالی که پیشبینی بزرگان سکولاریسم درست برعکس این بود. باری، نهایت تلاش مروّجان اسلامهراسی در آن است که اسلام طالبان را بنمایانند و اسلام امثال لینگز را بپوشانند چون اولی، ولو تلویحاً، مؤید نظریه آنها است و دومی آشکارا ناقض آن است.
کتاب محمد(ص) بر پایه کهنترین منابع
*ترجمه کتاب 10 سال زمان برد
برویم سراغ ترجمه این کتاب، در پیشگفتار اشاره کردهاید این کتاب را جسته گریخته ترجمه کردهاید و 13 سال ترجمه آن زمان برده است. دلیل این تعلیق چه بوده آیا درباره ترجمه کتاب مردد بودید یا دلیل دیگری وجود داشت؟
من عبارت «جسته گریخته» را به کار نبردم، بلکه گفتم «به تدریج»، آهسته و پیوسته؛ و در تمام طول این مدت برای یافتن مطالب جدید انگیزه مضاعف داشتم در واقع ترجمه متن و تایپ آن حدود سه سال قبل از انتشار آن تمام شده بود.
اما در طول آن ده سال، همزمان با ترجمه کتاب، بیش از یازده درس مختلف را در دانشکده فیزیک تدریس میکردم (از درسهای مکانیک کوانتمی و نسبیت خاص گرفته تا نجوم و اخترفیزیک). هر کدام از این کارها، بدون اغراق، چند برابر یک شغل تماموقت از آدمی انرژی میستاند (هرچند که چندین برابر یک شغل تماموقت هم به آدمی رضایت میدهد و انرژی و انگیزه میبخشد).
*نمیخواستم ترجمهام ویراستاری شود
از ناشرهای «بازاری» غیرمرغوب که بگذریم، ناشرهای وزینی (به درجات مختلف) بودند که حاضر نبودند شرایط مرا بپذیرند (مانند شرط عدم ویراستاری الا با رضایت خود من و حفظ حقوق معنوی دیگر که معمولاً بیشتر ناشران زیر بار آن نمیروند) و هر کدام، از چند هفته گرفته تا چند ماه، وقت مرا گرفتند. چند سال پیش، یکی از دوستان بسیار زیرک و هنرمند اصفهانی که مطمئنم نیت خیر داشت و خودش داوطلب شده بود که متولی انتشار کتاب شود ناخواسته سبب شد انتشار آن تقریباً یکسال به تأخیر بیفتد. پس از این همه، اشکالات و ایرادات فراوان «ممیّز» وزارت ارشاد هم یک سال دیگر تأخیر پدید آورد. اما دریافت من این است که در نهایت همه این ایرادها و استنطاقها، و کوشش ما برای توضیح و رفع ایرادات، به غنای کتاب افزود و آنچه مقدّر خدا بود واقع شد، نه آنچه من میخواستم یا فلان ابن فلان میخواست.
*ترجمهای با دقت حل مسائل فیزیک/ متنهای شفاف و دقیق در فارسی امروز کم است
از نحوه ترجمه و دقتها و حساسیتهایی که مخصوص ترجمه این کتاب به کار بردید برایمان میگویید؟با چه دشواریهایی در ترجمه مواجه بودید؟
بله، خوشبختی من آشنایی با کسانی بود که در کارشان دقت فراوان داشتند. در روزگار حاضر سطح دقتی که برای حل مسائل فیزیک لازم است و در کارهای فیزیکدانان میبینیم نسبت به آنچه در ادبیات و رشتههای موسوم به علوم انسانی رایج است اختلافی عظیم دارد. (در گذشته چنین نبوده است؛ بدیهیترین مثالها ابنسینا، خیّام، خواجه نصیرالدین طوسی، و شیخ بهایی و آثارشان هستند). تناقض و عدم شفافیت ذهن در علمی که زبانش زبان ریاضی است به مراتب سریعتر از علوم دیگر (که زبان آنها اینقدر دقیق نیست) آشکار و رسوا میشود. به همین دلیل، متنهایی که تفکر بسیار شفاف و دقت تهوّر سِتان در آنها به کار رفته باشد در زبان فارسی امروزی بسیار اندکاند (به نسبت آنچه از فارسیزبانان، با توجه به گذشتهء آنان، متوقع است) .
*کتاب محمد(ص) در زبان انگلیسی یک اثر ادبی-هنری 100 درصد ممتاز است
اما در کتاب آقای لینگز تفکر درست و شفاف و دقت تهوّر است که موج میزند. بدون شک، کتاب او در زبان انگلیسی، از لحاظ ادبی، یک اثر هنری صد در صد ممتاز است. واضح است که بندهء مترجم در زبان فارسی جایگاهی معادل جایگاه او در زبان انگلیسی را نداشتهام. دیگر آن که او شاعر بود و بنده نیستم. از این دشواریهای بزرگ که بگذریم، به مشکلی میرسیم که هر مترجمی با آن مواجه است: انتخاب بین یک ترجمه روان و خواندنی اما آزاد و یک ترجمهء دقیق و وفادار به متن اما ثقیل و بدون لطف. خدا میداند آقای لینگز تا چه حد نحوه روایت و جملاتش را حساب شده به کار برده است! در طول ترجمه، بارها پس از خواندن و ترجمه یک جمله با خود فکر کردم میتوانست بهگونهای کارا تر بیان شود اما وقتی به جملات پس از آن رسیدم فهمیدم چرا چنین نکرده و هوشمندی و ظرافت ذهن طرّاح کتاب را ستودم.
*مهمترین عامل رفع دشواری ترجمه، نام مبارکی بود که عنوان کتاب است
ساختار کتاب به ساختار یک عمارت میماند که معمار آن از روی یک نقشهء مهندسی حرفهای و با هنرمندی بهترین گچکار و نقّاش آن را ساخته است… باری، تصمیم گرفتم به هیچ بهایی از وفاداری به متن عدول نکنم و فقط پس از اعمال این قید بسیار دستوپاگیر بود که کوشیدم تا آنجا که میتوانستم یک روایت روان خواندنی فارسی بنویسم، نه یک متن خشک نامفهوم که در آن فقط کلمات فارسی جایگزین کلمات انگلیسی شدهاند. رعایت هر دو شرط (یکم) رعایت امانت در ترجمه و (دوم) روانی و خواندنی بودن آن به فارسی مانند راهرفتن روی طناب بود. اما این که کتاب را بدون رجوع به «دیکشنری» هم میفهمیدم کارم را تا حد زیادی آسان میکرد. و البته مهمترین عامل رفع دشواری، یمن نام مبارکی بود که عنوان کتاب است.
*از کودکی با کتابهای سیره و زندگی پیامبر(ص) آشنا بودم
قطعا شما به عنوان مترجم کتاب محمد(ص) از فرهیخگان و اهل فن در حوزه کتابهای سیره هستید اما با این وجود از تسلط و دسترسی خود بر کتابهای سیره شیعی میگویید؟شباهتهای این کتاب با کتابهای سیره شیعی به چه میزان و در چه موضوعاتی است؟
من در یک خانواده شیعی اهل علم و تعلیم و تعلّم بهدنیا آمدم (عالم گرانقدر، نورالدین قودجانی اشنی، رَحِمَهُ الله، پدر مادرم بود) و خدا را شکر میکنم و امید دارم که احترام به پیامبر و خانوادهاش و علاقه و رابطه معنوی و عاطفی با آنها (علاوه بر احترام و علاقهای که عامّه مسلمانان به آنها دارند) همیشه در رگهایم جاری باشد و مرگ هم از این رابطه و علقه نکاهد بلکه بر آن بیفزاید. هنوز در سنین کودکی بودم که با داستان راستان مرحوم مطهری و فروغ ابدیت آقای جعفر سبحانی آشنا شدم. در نوجوانی بخشهای ابتدایی سیره عبدالفتاح عبدالمقصود ترجمه مرحوم طالقانی را خواندم. سالها بعد، در سال نود و یک میلادی، یکسال را در کالج بِرکبِک دانشگاه لندن سپری کردم (همان جایی که دیوید بوهم، فیزیکدان معروف، را ملاقات کردم) و همزمان عضو کتابخانهء اِس.اُ.اِی.اِس بودم (مخفف دانشکده مطالعات خاوری و آفریقایی دانشگاه لندن) که درست در کنار بِرکبِک بود. در آنجا نسخههای فارسی و عربی بسیاری از کتابهای منبع و مرجع و غیرمرجع و دستاول و غیردستاول را مییافتم.
سعید تهرانینسب مترجم کتاب محمد
*بخش عظیمی از کتاب لینگز با سیرههای شیعی یکسان است
محمّد خاتم پیامبران را که مجموعهای کمنظیر و دائرهالمعارف گونه بود آنجا خواندم. از آن پس با سیره نبوی مرتضی مطهری، سنن النّبی علامه طباطبایی، درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام آقای سید هاشم رسولی محلاتی (که نوه ایشان در شهر دانشگاهی اِگهام به من معرفی کرد)، و آثار متعدد دکتر سیّد جعفر شهیدی (تاریخ تحلیلی اسلام، زندگانی حضرت زهرا، و غیره) در ایران آشنا شدم. همچنین کتاب تاریخ پیامبر اسلام، اثر ارزشمند دکتر ابراهیم آیتی را بادقت مطالعه کردم. کتاب اخیر مانند مجموعهای از اسناد ارزشمند از منابع سنتی است که یک کارشناس ذی صلاح و مطّلع شیعی با توجه به منابع مهم شیعی، چون ارشاد شیخ مفید، نقد و ارائه میکند. تا آنجا که به نقل مربوط میشود، مرجعهای این کتابها خود به سیرههایی ارجاع میدهند که آقای لینگز مستقیماً به سراغ آنان رفته است. بنابراین بخش عظیمی از این کتاب نهتنها شبیه کتابهای شیعی است بلکه با آنها یکسان است.
*خود پیامبر(ص) گفت: سخن کذب درباره من زیاد شده است
یکی از مسائل مهمی که در کتابهای سیره پیامبر در منابع اهل سنت وجود دارد این است بعضی از مطالب آمیخته به اسرائیلیات شده و دور از واقعیت است به خصوص ما این مطالب نادرست را درباره بعضی از اطرافیان پیامبر(ص) به خصوص پدر حضرت علی(ع) یا مادر پیامبر(ص) میبینیم. در این کتاب تا چه حد از این دست مطالب وجود دارد و شما در برخورد با آنها چه کردید؟
بدون شک احادیث نادرست درباره پیامبر (ص)، درباره سیرهاش و افعالش و اقوالش، از همان سالهای آغازین شایع شدهاند. از خود آن حضرت (در بحارالانوار) نقل شده که فرمود: قَد کَثُرَت علیّ الکذابه. همچنین در خطبهء دویست و یکم نهجالبلاغه، میخوانیم: وَلَقَدْ کُذِبَ عَلى رَسُولِ اللّهِ صَلَّىاللّهُعَلَیْهِوَآلِهِوَسَلَّمَ عَلى عَهْدِهِ حَتّى قامَ خَطیباً فَقالَ: «مَنْ کَذَبَ عَلَىَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ» (و عین این عبارت در منابع اهل سنت هم هست).
*بخاری از 600هزار حدیث درباره پیامبر(ص) تنها 7هزار آن را در «صحیح»ش آورده است
از قضا بزرگانی چون بخاری و مسلم (که هر دو هم خراسانی بودند) بیش از بسیاری از معاصران ما به این آفت آگاه بودند و بیش از آن قدر که حتی در تصور بسیاری از ما بگنجد، در ثبت و ضبط حدیث احتیاط و ورع، و خدمت بزرگی را به هم به امت و هم به کل بشریت، ارائه دادهاند که کوچک شمردن آن، از روی رقابتهای متعصبانهء فرقهای کودکانه، در شأن اهل علم نیست. تازه ایراد بعضیها به بخاری (که از لحاظ استعداد و حافظه نابغهای کمنظیر بوده است) از آن جهت است که از میان ششصد هزار حدیثی که جمع کرده بود تنها حدود هفت هزار آن را در «صحیح» خود آورد؛ درحالیکه نزدیک به نهصد سال بعد، محمد باقر مجلسی (که او هم استثنایی و سرآمد علمای زمان خود شده بوده) دهها هزار حدیث را از کتابهای مشهور شیعه ثبت کرد تا مبادا «متفرق و مفقود» شود.
*آمنه(س) در کتاب لینگز شخصیتی مقدس است
در هرحال باید بین قرآن که کتاب خداست و کتابهای دیگر فرقی بزرگ باشد که هست و «مطالب نادرست» که به تعبیر شما در منابع اهل سنت رخنه کردهاند تشکیل دهنده بخشی از این فرق بزرگ است. باری، در کتاب آقای لینگز چیز نادرستی درباره مادر حضرت پیامبر نیست، بلکه برعکس حضرت آمنه را شخصیتی قدسی و صاحب کرامت معرفی میکند که نام مبارک پیامبر (ص) به او وحی شد و چندی پیش از تولد پیامبر (ص)، نوری که از بطنش تابید چنان شدتی داشت که از مکه سرزمین شام را دید. اما از ظاهر متن کتاب چنین برمیآید که پدر حضرت علی بهصراحت و علناً اسلام نیاورد و از دنیا رفت. (کار من این بود که در یک پاورقی در فصل سی و یکم، ناسازگاری این نظر را با بقیه محتویات کتاب متذکر شوم).
* منابع دست اول اهل سنت صددرصد مؤیّد مناقب و کرامات عظیم حضرت علی (ع) هستند
اما نکته بسیار جالب و مهمی که در طول این مدت به وضوح برایم آشکار شد و از شما هم دعوت میکنم بدان توجه فرمایید، این بود که اتفاقاً منابع دستاول اهل سنت، اعم از حدیث و سیره، صددرصد مؤیّد مناقب و کرامات عظیم حضرت علی (ع) هستند. خواننده هوشمند و تیزبین میتواند به راحتی این نکته را برای خودش اثبات کند. تصویری که از پدربزرگ پیامبر و حضرت علی، یعنی عبدالمطلب ترسیم شده هم حاکی از کرامت و قداست و توکّل فوقالعاده است. بنابراین «مطالب نادرست» بیشتر مربوط به دوران اخیر است، یعنی پس از ظهور محمد ابن عبدالوهاب، در قرن دوازدهم هجری، و بالاخص پس از تقویت این گونه افکار بهواسطه دولت ثروتمند عربستان و ترویج این افکار در دنیا، و با بسیاری از احادیث اصیل سنتی هم تناقض دارد. (ضدیت وهابیان با تعلیمات سنّتی خود اهل سنّت) هرچند برای شیعیان عجیب بنماید، یک واقعیت آشکار است؛ من شخصاً سنّیهایی میشناختم که (لابد) تحت تأثیر ِ نسبتا نوظهور وهابیان، حتی احترام به پدر و مادر پیامبر را جایز نمیشمردند! و نیز هماکنون سنّیهایی میشناسم که به شدّت به حضرت علی و خاندانش عشق میورزند و پدران آن حضرت را هم بزرگ میدارند. هیچیک از دو متاع بیمشتری نیست!
کتاب محمد به زبان ترکی
*اشعار بهتر از این هم قابل ترجمه بود
یکی از نکتههایی که در ترجمه بسیار خوب شما دیده میشود این است که با وجود ترجمه بسیار عالی که شما در متون داشتهاید اشعاری که در کتاب ترجمه شده است به شعر فارسی نزدیک نیست و شبیه ترجمههای فارسی از شعرهای کلاسیک اروپایی است، قائل به این ضعف هرچند کوچک که در مقابل کار سترگ و قابل تحسین ترجمه کل کتاب ناچیز مینماید، هستید یا خیر؟
نمیدانم منظورتان از شعر کلاسیک اروپایی چیست، اما در هر حال درست میفرمایید، من شاعر نیستم. یکی از قصیدههای زیبا و مشهور در زبان عربی آنست که کعب ابن ظُهَیر (آن شاعری که تا پیش از توبهاش تحت تعقیب بود) بلافاصله پس از اسلام آوردن در مسجد مدینه در مدح پیامبر و مهاجران سرود. آقای لینگز هفت بیت از اواخر آن را به شعر انگلیسی برگردانده است اما من نمیتوانستم آن را به شعر فارسی ترجمه کنم. پس ترجمه منثور آن را به دوست هنرمندم وحید کوهزاد، که تازه یافته بودمش، دادم و او پس از اندک زمانی آن را به نظمی زیبا و شیوا بیان کرد؛ لابد اگر از او خواسته بودم به شکل غزل درآورد نیز این کار را میکرد و اگر او را پیشتر میشناختم در منظوم کردن ترجمههای فارسی اشعار دیگر هم میتوانست یاریم دهد، اما نه من و نه هیچیک از دوستان مذکور در پایان مقدمهء کتاب، صلاح نمیدانستند که انتشار کتاب را بیش از آن به تعویق بیندازیم.
*کتاب محمد(ص) را با دقت بخوانید
یکی از نکات دیگری که شاید نقطه ضعف کتاب نباشد و اما فهم و خواندن آن را برای خوانندهای که اشراف به تاریخ اسلام ندارد، مشکل میکند این است که اسامی متعدد و گاه پشت سرهم از افراد، بدون توضیحی جامع و مانع درباره آنها باعث سردگرمی مخاطب میشود، به نظرتان اگر فهرستی از معرفی اشخاص نام برده شده، به پاورقیها یا پایان کتاب اضافه میشد، بهتر نبود؟
مقصود من از ارجاعات بسیار متعدد و بعضاً مکرّر به فصلهای پیشین و پسین در پاورقیها دقیقاً رفع همین مشکل احتمالی بود، چون اگر میخواستیم توضیحات مبسوط درباره هر یک از نامهای مردان و زنانی که در کتاب اسمشان برده شده ارائه کنیم کتابی جداگانه، بسیار قطورتر از این کتاب، لازم بود. درست است که روابط نَسَبی و سببی چندگانه شخصیتهای سیره گاهی بسیار پیچیده میشود، اما بههیچوجه فراتر از توان ایرانیان هوشمند نیست. فراموش نکنیم که بزرگترین پیشتازان این رشته از علم (مانند بقیهء علوم اسلامی که در آن زمان، برخلاف دوران حاضر، گسسته و تکّهتکّه نبودند) ایرانی بودند (که در آن زمان شامل آنچه امروزه افغان و ترک و تاجیک و ازبک مینامند هم بود). درهرحال، تا آنجا که من میتوانم ببینم آسانترین راه آشنایی با شخصیتهای تاریخیِ سیره، خواندنِ بادقتِ شرح مستند و متینی است که آقای لینگز، در اوج هنرمندی، به صورت یک داستان پیوسته روایت کرده است.
اگر نکتهای باقی مانده بفرمایید.
خیر.
از اینکه وقت خود را در اختیار خبرگزاری فارس قرار دادید بسیار متشکرم
من هم از شما و صبوریتان متشکرم.