به گزارش مشرق، روند دلارزدایی که از سال ۲۰۱۱ توسط چین و روسیه آغاز شد، به تازگی در دستور کار اقتصادهای نوظهوری نظیر هند، برزیل، اندونزی، عربستان و امارات قرار گرفته است و این کشورها فرایند جایگزینی دلار با ارزهای محلی به خصوص یوان را در روابط تجاری خود آغاز کردهاند.
بر همین اساس اخیرا نیز شاهد شتاب گرفتن روند دلارزدایی به صورت عملی در جهان به ویژه در اقتصادهای در حال توسعه هستیم که این موضوع به تازگی در کشور ما به صورت تئوریک به یک بحث داغ تبدیل شده و به نظر میرسد تا عملیاتی شدن آن گامهای زیادی وجود داشته باشد.
بی شک استفاده از دلار در تبادلات، موجب افزایش قدرت نرم و اقتصاد جهانی آمریکا خواهد شد و دلارزدایی نیز راهبردی است که کشورها برای اعتراض به این موضوع استفاده میکنند. به گفته بسیاری از کارشناسان کاهش استفاده از دلار توسط کشورها و از بین بردن آقایی دلار می تواند تاثیرات بسیاری در اقتصاد آمریکا و کاهش قدرت این کشور داشته باشد که برای بررسی روند دلار زدایی و تاثیر ورود چین به منازعات غرب آسیا با فواد ایزدی استاد دانشگاه و کارشناس مسائل آمریکا به گفت و گو نشسته ایم که مشروح آن در ادامه آمده است:
ورود چین به خاورمیانه چه تاثیری در سیاستهای ایالات متحده در غرب آسیا میگذارد؟
چرا کشورهایی که از نظر امنیتی به آمریکا وابسته هستند روابطشان با شرق (چین) را بهبود بخشیدند؟
افول آمریکا کاملا مشهود است و شاهزادههای سعودی هم متوجه شدهاند که نباید همه نیازهایشان را از طریق آمریکا تامین کنند. آمریکا دچار مشکلات متعدد داخلی و خارجی است، مقامات سعودی نوع برخورد اوباما و ترامپ را با عربستان دیدند؛ مثلا انتظار داشتند زمانی که پالایشگاه سعودی تحت بمباران قرار گرفت رئیس جمهور وقت آمریکا (ترامپ) اقدامی در راستای حفظ منافع این کشور انجام دهد که چنین چیزی رخ نداد. برخورد جو بایدن رئیس جمهور فعلی آمریکا را هم تجربه کردند و متوجه شدند که سیاست گذشته سعودی مبنی بر وابستگی کامل به آمریکا منافعشان را نمیتواند تامین کند.
نکته دوم، مقاومت ایران است؛ آنها میلیاردها دلار برای تنش با ما در منطقه هزینه کردند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که ایران شکست نمیخورد و راهی جز درک واقعیتهای موجود برای آنها باقی نمانده بود. آنها به این نتیجه رسیدند که به وسیله روابط بهتر با ایران میتوانند وضعیت بهتری داشته باشند.
افول آمریکا و قدرت گرفتن ایران و فرهنگ مقاومت موجب تغییر در سیاست خارجی عربستان شد البته آمریکاییها همچنان در عربستان نفوذ دارند اخیرا یکی از مقامات سازمان جاسوسی آمریکا و همچنین سایر مقامات آمریکایی به عربستان سفر و سعودیها را توبیخ کردند. آمریکاییها از رویکرد عربستان مبنی بر عادی سازی روابط با ایران و برقراری روابط با چین ناراضی هستند، اینکه سران عربستان چقدر بتوانند در برابر این فشار مقاومت کنند معلوم نیست. درعربستان شاهزادههای دیگری هم وجود دارند که ممکن است آمریکا برای پادشاهی از آنها حمایت کند، ایالات متحده چنین ابزارهایی دارد و تنها زمان است که مشخص می کند عربستان چقدر استقلال دارد.
هرگاه آمریکاییها تنشی در منطقه ایجاد کردند به نوعی به نفع ایران تمام شد
امکان دارد که آمریکا برای بازگشت به غرب آسیا تنش آفرینی کند؟
این نکته ای که در مورد آمریکا گفته شده مبنی بر اینکه بحران ساز و بحران زیست است صحت دارد؛ آمریکاییها در شرایط عادی نمی توانند به منافعشان برسند باید در منطقه غرب آسیا درگیری باشد تا بهانهای برای حضورشان در منطقه وجود داشته باشد. خبر خوب همان است که قبلا عرض شد، آمریکا در حال افول است البته که در دوران افول ممکن است مثل گرگ زخمی دست به اقدامات نابخردانهای بزنند و دنبال اینجاد تنشهای جدیدی باشند ولی تجربه سالهای گذشته نشان می دهد هرگاه آمریکاییها تنشی در منطقه ایجاد کردند به نوعی به نفع ایران تمام شد. به عراق حمله کردند ولی الان نفوذ ایران در عراق بیشتر از زمانی است که عراق اشغال نشده بود البته به خاطر جنایت های آمریکا صدها هزار نفر از بین رفتند و این مساله هیچ گاه مورد تایید ایران نبوده است منتهی نتیجه سیاستهای غلط آمریکا در عراق، سوریه، لبنان و یمن کاهش قدرت ایران نبوده است و برعکس آن را در میدان شاهد بودیم. اگر باز هم بخواهند سیاستهای غلط همان زمان را اتخاذ کنند مسیر چند سال پیش را طی کردهاند و در عمل قدرت جمهوری اسلامی را افزایش خواهند داد.
بنابراین این مساله (تنش آفرینی) را دور از ذهن نمی دانید؟
تعداد زیادی جنگ در تاریخ آمریکا رخ داده است هیچ محدودیت اخلاقی هم در آدمکشی ندارند اگر امکانش را داشتند اقدامات بیشتری هم انجام می دادند ولی به خاطر مشکل افول (که با آن دست به گریبان هستند) محتاطتر برخورد میکنند ولی باید به تاریخچه جنایات آمریکا و ظرفیتش برای ایجاد جنایت توجه کرد.
سراغ موضوع داغ این روزهای اقتصاد بین الملل برویم ... روند «دلار زدایی» در جهان را چگونه ارزیابی میکنید و چه شد که کشورها به فکر کنار گذاشتن دلار افتادند؟
روند دلار زدایی از چند سال پیش آغاز شده است؛ بعد از جنگ اوکراین به غیر از ایران، روسیه هم پایِ کار آمد و تحرکاتی در این خصوص داشت. کشورهای بریکس به دنبال ایجاد ارز جدید هستند که توسط روسها پیگیری می شود آنها اعلام کردند از «یوآن» و «روبل» برای تجارت بین الملل میخواهد استفاده کند. چینیها هم از چند سال پیش نهادهایی را در همین راستا تاسیس کردند چون متوجه بودند آمریکا حملاتش به چین را دیر یا زود افزایش خواهد داد که برآورد صحیحی بود.
آمریکاییها اقداماتی انجام دادند که چین به عنوان یک اقتصاد بزرگ و روسیه به مثابه کشوری که از منابع انرژی فراوانی بهره میبرد در راستای دلار زدایی حرکت کنند. باید توجه داشت تجربه این کشورها ( ایران، چین و روسیه) توسط سایر دولتها مطالعه میشود، یکی از دلایلی که عربستان هم رویکرد نگاه به شرق را در پیش گرفته همین مساله است؛ یعنی عربستان نمیخواهد آمریکاییها با استفاده از ابزار دلار بر این کشور فشار وارد کنند به همین دلیل این کشور از ارزهایی غیر از دلار برای استفاده از مبادلات تجاری بهره میبرد.
کشورهای دیگر دنیا هم در همین مسیر حرکت میکنند، به عنوان مثال کشور برزیل همین رویکرد را اتخاذ کرده است؛ به نظر می رسد به دنیایی چند قطبی در حوزه سیاسی و اقتصادی نزدیک می شویم یعنی زمانی ذیل پروژه جهانی سازی، اقتصاد دنیا در هم تنیده شد ولی الان به تدریج در حال جدا شدن است. البته که این مساله یک روند است و قرار نیست دلارزدایی یک شبه رخ دهد یا در ماه و سال آینده نیازی به دلار نداشته باشیم. منتهی کشورهای دنیا به تدریج در حال عبور از دلار هستند و این خبر خوبی برای ماست چرا که آمریکاییها سالهاست ما را در حوزه دلار تحریم کرده اند.
حتی کشورهایی مثل هند هم که با آمریکا رابطه مناسبی دارند به سمت دلار زدایی حرکت میکنند؟
هر کارشناس و هر مقام سیاسی که باشید نمی توانید واقعیت افول آمریکا را نادیده بگیرید؛ هندیها و کشورهای دیگر هم که رابطه اقتصادی و سیاسی خوبی با آمریکا دارند این مساله را متوجه شدهاند، به برخی جریانات داخلی کشور ما که حداقل سی سال از دنیا عقب هستند زیاد توجه نکنید چرا که اهل مطالعه و دقت نیستند. مقامات دنیا متوجه بحث افول آمریکا شدهاند و دریافتهاند جهان به سمت نظم دیگری حرکت میکند و میخواهند جایگاهشان را در این نظم جدید حفظ کنند یا بهبود بخشند. در دنیای جدید قطعا وابستگی کامل به دلار به نفع هیچ کشوری نیست؛ کشورهایی که با آمریکا دوست هم هستند متوجه این واقعیت شدهاند و در حوزه تجارت و سیاست خارجیِ خودشان بازنگری میکنند.
تصور داشتید دلار زدایی به این سرعت گسترش پیدا کند؟
قبل از جنگ روسیه و اتفاقات دو سال گذشته هم بحث افول آمریکا را مطرح می کردیم (ولی در آن زمان به این بحثها توجه کمتری میشد چون نگاه غرب زده در کشور گسترده است) بر همین اساس نمی توانیم بگوئیم از این تحولات شگفزده شدیم ولی سرعت این مساله بعد از جنگ اوکراین افزایش یافته است اما اصل مطلب همان چیزی است که در گذشته هم در مورد آن صحبت شده بود، این مساله ادامه خواهد داشت و سرعتش نیز افزایش مییابد.
مقامات آمریکایی در حوزه سیاست خارجی به شدت ضعیف شدهاند یعنی از تشخیص مصالح آمریکا ناتواناند؛ همپیمان شدن چین، روسیه و ایران قطعا برای ایالات متحده خوب نیست ولی دولتمردان آمریکایی با سیاست های خصمانهای که در قبال این سه کشور اتخاذ کردهاند در حال نزدیک کردن آنها به هم هستند. آمریکاییها باید این مساله را بفهمند که نمیفهمند، آنها فکر میکنند که همچنان در قرن بیستم به سر میبرند و سرعت روند نظم جدید را می توانند با ابزارهای گذشتهاشان کاهش دهند یا متوقف کنند.
وقتی با کشوری سروکار دارید که افرادی چون ترامپ و بایدن در آن به ریاست جمهوری رسیدهاند معلوم است که آن کشور با چالشهای جدی مواجه است و نمی توانند بهگونهای تصمیم بگیرند که بتوانند منافعشان را تامین کنند. این مساله خبر خوبی برای کشورهایی مثل جمهوری اسلامی است که به مدت چند دهه با آمریکا درگیر هستند.
اصولا «دلار زدایی» چه تبعاتی برای آمریکا دارد؟
مقامات فعلی و سابق آمریکا در هفتههای گذشته در مورد این مساله زیاد صبحت کردهاند، یکی از دلایلی که آمریکاییها را قادر می سازد پول چاپ کنند و در اقتصادشان تبعات تورمی چاپ پولِ گسترده را در نظر نگیرند نیاز جهانی به دلار است؛ به همین دلیل پولِ چاپ شده داخلِ آمریکا باقی نمیماند، دلار در دنیا پراکنده میشود و آثار تورمی آن در داخل آمریکا کاهش می یابد.
در شرایط فعلی حجم پولی که در آمریکا چاپ می شود با تبعات تورمی آن سازگار نیست؛ حجم پول بسیار زیاد است و تبعات تورمی آن به خاطر مسالهای که عرض کردم نسبتا کم است. هر چه میزان نیاز به دلار در دنیا کم شود آمریکاییها مثل گذشه نمیتوانند پول چاپ کنند و این پول بیرون از آمریکا استفاده شود. در نتیجه تبعات تورمی در آمریکا گسترش می یابد و این یعنی پایان ابر قدرتی آمریکا؛ یعنی از نفوذ دلار برای فشار بر کشورها نمیتوانند استفاده کنند و دیگر برایشان تسلیحاتی کردن دلار (استفاده از دلار برای پیشبرد اهداف) امکانپذیر نیست، از طرفی اقتصادشان هم به شدت تحت تاثیر قرار میگیرد.
کسری بودجه سالانه دولت آمریکا در سالهای گذشته بعضا به عدد یک و نیم تریلیون دلار نیز می رسد، بدهی دولت آمریکا بیش از سی تریلیون دلار است؛ چرا آمریکا به این میزان بدهی و کسری بودجه دارد ولی میتواند همچنان به حیاتش ادامه دهد؟ به خاطر اینکه دلار ارز بین اللملی است. هر چه قدر جایگاه دلار در سطح بین اللملی کاهش یابد (البته باید توجه داشت که این مساله روند است و یک شبه به نتیجه نمی رسد) جایگاه این کشور در دنیا تنزل مییابد که این مساله خبر خوبی برای ایران است.
درخواست برای خارج شدن سازمان ملل از آمریکا چه معنایی دارد؟
به بُعد سیاسی افول آمریکا بپردازیم؛ روسیه در روزهای گذشته انتقال مقر سازمان ملل از آمریکا به یک کشور اروپایی را مطرح کرده بود، چنین درخواستی قطعا معانی زیادی دارد تحلیل شما درمورد این موضوع چیست؟
در رای گیری اخیر که در مورد موضوع جنگ اوکراین برگزار شد خیلی از کشورها با آمریکا همراه نشدند حتی برزیل هم که در آن زمان رئیس جمهورش با آمریکا همراه بود رای ممتنع داده بود یا مکزیک که بیش از هزار کیلومتر با آمریکا مرز دارد رای ممتنع داد، دقیقا همان رایی که ایران و چین و هند دادند.
خیلی از کشورهای بزرگ دنیا همراه آمریکا نشدند تنها برخی از کشورهای اروپاییِ تحت فشار آمریکا و تعدادی از کشورهای کوچک وابسته به آمریکا با ایالات متحده همراه شدند؛ این یعنی جایگاه آمریکا در سطح بین المللی تنزل یافته است. در برههای از تاریخ هر زمان آمریکاییها اراده میکردند میتوانستند تمام کشورهای دنیا را در مواردی کوچکتر از جنگ اوکراین به خط کنند حتی روسیه و چین هم همراه می شدند و حتی اگر با مواضع آمریکا مخالف هم بودند رای ممتنع میدادند ولی شرایط فعلیِ دنیا تغییر کرده است و قدرت آمریکا کاهش یافته تا جایی که برای ویزا دادن به وزیر امور خارجه روسیه بازی درآوردند ولی در نهایت ویزا را صادر کردند.
براساس قرارداد آمریکا با سازمان ملل دارد این کشور باید برای هیات های رسمی کشورها برای اعزام به سازمان ملل ویزا صادر کند اما شاهد هستیم مزاحمت های اینچنینی ایجاد میکند به عنوان مثال برای دیپلمات های ما محدودیت وضع میکند یا برای صدور ویزا نیز مشکلاتی را به وجود می آورد.
این اقدامات موجب می شود کشورهایی که آمریکاییها با آنها چنین برخوردی دارند تقاضا دهند که مقر سازمان ملل به کشوری بیطرف منتقل شود. انتقال مقر سازمان ملل کار بزرگی خواهد بود و ما نمی دانیم چنین اتفاقی رخ خواهد داد یا خیر اما مطرح شدن این مساله نکته ای است که باید به آن توجه کرد.
تغییر در اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز مساله دیگری است؛ زمانی که این نهاد تاسیس شد فاصله کمی از دوران ابرقدرتی انگلیس داشت و کشور مهمی محسوب می شد، فرانسه نیز کشور با اهیمتی بود ولی الان کشورهای مهم دیگری وجود دارند که نسبت به انگلیس و فرانسه از جایگاه مهم تری بهرهمند هستند. چرا این ۵ کشور باید حق وتو داشته باشند.
به اعتقاد شما تغییر در نظم بین اللملی موجب تغییر در ساختارها میشود؟
در سازمان ملل این مساله مشکلتر است چرا که ۵ کشور دائم شورای امنیت حق وتو دارند و میتوانند ورود اعضای جدید را وتو کنند ولی با این روندی که شاهد آن هستیم سازمان ملل جایگاه خودش را از دست خواهد داد چون براساس ساختار های ۷۰ _۸۰ سال گذشته طراحی شده است و دنیا از آن ساختارها عبور کرده است.
مثلا شاهد هستیم کشورهای بریکس، دور هم جمع میشوند و در حوزههایی که سازمان ملل فعال است، ساختار و سیستم جدیدی طراحی میکنند. به تدریج ساختارهای قدیمی در دنیا جایگاهشان را از دست خواهند داد و ساختارهای جدید یا موازی جایگزین می شوند. پیش از این اگر کشوری وام می خواست باید به صندوق بین اللملی پول یا بانک جهانی (سازمان هایی که بعد از جنگ جهانی دوم تشکیل شدند) رجوع میکرد ولی الان چینیها و روسها در حوزه وام بین الملل و راهکارهای تجارت بین الملل شبکههای موازی ایجاد میکنند. اقتصاد دنیا از هم گسسته خواهد شد، روند جهانی سازی تغییر میکند و برای شبکه ارتباطات بانکی ساختارهای موازی ایجاد میشود مثلا برای ارتباطات بانکی وابستگی به سوئیفت وجود نخواهد داشت.
حتی در حوزه فرهنگی هم شاهد تغییراتی خواهیم بود؛ پس از سفر رئیس جمهور چین به روسیه بیانیهای صادر شد که فراتر از مسائل سیاسی و اقتصادی است شاهد هستیم اجماعی در کشورهای غیر غربی در حال ایجاد شدن است مبنی بر اینکه نظم غربی غیر از ضرر برای دنیا چیز دیگری نداشته است از طرفی فرهنگ فاسد غرب برای دنیا مشکل ایجاد میکند و با فرهنگ روسی، چینی و سایر کشورهای آسیایی و اسلامی همخوانی ندارد.
خیلیها در دنیا متوجه شدهاند که پیروی از آمریکا آنها را شبیه ایالات متحده میکند؛ آمریکا کشوری جنگ طلب، مقروض و با مشکلات متعدد داخلی و خارجی است چرا زمانی که الگوهای بهتری در دنیا وجود دارد کشورها از الگوی آمریکایی پیروی کنند؟ این مساله ای است که خیلی از کشورهای دنیا متوجه آن شدهاند.
فرانسه هم متوجه افول آمریکا شده است
متحدین سنتی آمریکا مثل فرانسه و آلمان هم در پی بازتعریف روابطشان با چین هستند (مثل سفر چندی پیش مقامات فرانسوی و آلمانی که با فاصله کمی از یکدیگر رخ داد) تحلیل شما در این خصوص چیست؟
فرانسه هم متوجه افول آمریکا شده است و به این ارزیابی دست یافته که لزومی ندارد این کشور هم مثل آمریکا دشمن چین باشد اما به این دلیل که اروپائیها خود را ذیل ناتو تعریف کردهاند تحت فشار ایالات متحده هستند، چرا که آمریکا در این کشورها نفوذ سیاسی و اقتصادی دارد و به دلیل حضور چندین ساله ایالات متحده در قاره سبز، رهایی از نفوذ این کشور برای اروپائیها سختتر است.
رهبران کشورهای اروپائی اصولا در استخدام آمریکا بوده و هستند؛ با اینکه اروپائی ها متوجه شدهاند که آمریکا در حال افول است ولی رها شدنشان از آمریکا کار آسانی به شمار نمیرود از این جهت در حال هزینه دادن هستند در حوزه انرژی هزینه اروپائی ها زیاد شده است از طرفی درگیری با روسیه به عنوان کشوری همسایه برای اروپائی ها منفعتی ندارد ولی آمریکا اروپا را مجبور کرده است که برای تامین منافع این کشور، قربانی شوند و اروپائیها این مساله را فهمیدهاند، هرچقدر هزینه های اروپا بیشتر شود و جنگ اوکراین ادامه پیدا کند رهبران اروپائیِ بیشتری به این سمت خواهند رفت.
زمانی که در مورد دنیای چند قطبی صحبت می کنیم یک قطب غربی به رهبری آمریکا وجود خواهد داشت ولی لزوما همه کشورهای اروپائی ذیل آن نخواهند بود و خیلی از کشورهای همسوی آمریکا سعی میکنند در حوزه سیاست خارجی و اقتصاد استقلال پیدا کنند چون متوجه هستند اگر این اتفاق رخ ندهد مشکلاتشان در آینده بیشتر خواهد شد.
روند حضور آمریکا در اقتصاد بین الملل زیگزاگ به سمت پائین است
آیا اروپائی ها متوجه شده اند که قدرت از غرب به شرق در حال حرکت است؟
سه سال پیش در کنفرانس امنیتی مونیخ که بزرگترین کنفرانس امنیتی اروپاست متن اصلی با چنین عنوانی منتشر شد: بیغربی.
در گذشته زمانی که بحث افول آمریکا در داخل ایران مطرح می شد عدهای این مساله را رد میکردند ولی الان که نادیده گرفتن آن سخت شده است مدعی می شوند که آمریکا میتواند آن را ترمیم کند که این مساله درست نیست؛ شاید آمریکا بتواند تا حدی بعضی از این مشکلات را ترمیم کند ولی سوال این نیست که ترمیم، امکان پذیر است یا خیر بلکه مساله این است که این ترمیم به گونهای هست که ایالات متحده را به نقطه قبلی بازگرداند یا خیر؟
پس از جنگ جهانی دوم ۵۰ درصد اقتصاد دنیا تحت کنترل آمریکاییها بود که در شرایط فعلی این عدد به کمتر از بیست درصد رسیده است. زمانی که اقتصاد آمریکا از ۵۰ درصد کل اقتصاد دنیا به چهل و پنج درصد رسید، آمریکاییها متوجه روندی که در حال شکل گیری بود شدند، ممکن است که برای ترمیم شرایط به وجود آمده اقداماتی هم انجام داده باشند که در نهایت این عدد به ۴۷ درصد رسید نه به ۵۰ درصدِ قبلی که باز هم پس از مدتی کاهش یافت و با گذر زمان یکی دو درصد افزایش یافت.
روند حضور آمریکا در اقتصاد بین الملل زیگزاگ به سمت پائین است؛ یعنی وضعیت اقتصادی آمریکا بد شده است، پس از مدتی بهبود یافته دوباره سهم آمریکا از اقتصاد بینالملل کم شده است و با گذر زمان مقداری بهبود یافته است اما به طور کل، روند افولی بوده است. بین افول و تجزیه تفاوت وجود دارد؛ شواهدی مبنی بر اینکه آمریکا تجزیه می شود و یا مثل شوروی سابق دچار فروپاشی شود وجود ندارد ولی افول مورد قبول همه است، و این زوال در حوزه های مختلف اقتصادی و سیاسی رخ داده است.
با توجه به اقداماتی که مقامات اروپائی این اواخر انجام داده اند ( مثل سفر مکرون و مقامات آلمانی به چین) آیا اروپائیها میخواهند با ابر قدرت جدید دنیا متحد شوند؟
بعضی از اروپائیهایی که تحت فشار آمریکاهستند اقدامِ آقای مکرون را نمیتوانند انجام دهند ولی از آنجایی که متوجه افول آمریکا شده اند نمیخواهند همه تخم مرغهایشان را در سبد آمریکا بگذارند. البته باید توجه داشت بعضی از دولت های اروپائی مثل مجارستان علنا با روسیه همراه شدند و تحت فشار دیگر کشورهای اروپائی و آمریکا هستند.
نمی شود به این موضوع سیاه و سفید نگاه کرد؛ سیاست بین الملل این نیست که آمریکا را رها کنیم و با چین متحد شویم. سیاست بینالملل روندگونه است به تدریج نفوذ آمریکا در اروپا کاهش می یابد و نفوذ چین افزایش می یابد، محور مقاومت در مقابل آمریکا گستردهتر میشود... زمانی محور مقاومت شامل ایران و متحدینش بود که در مقابل استکبار ایستادگی میکردند اما در شرایط فعلی جهان روسیه هم به آمریکا نه گفته است، پایِ حرفش ایستاده است و روزانه تعدادی کشته هم در این مسیر میدهد.
چین نیز به آمریکا نه میگوید که این به معنای گستردهتر شدن محور مقاومت است که ادامه خواهد داشت و کشورهای دیگری هم به تدریج به این محور خواهند پیوست آمریکا به تدریج به کشوری شبیه برزیل تبدیل خواهد شد؛ کشوری بزرگ با جمعیت قابل توجه و دارای منابع که حرفش در دنیا تعیین کننده نیست، همچنان که شاهد هستیم حرف برزیل در دنیا تعیین کننده نیست آمریکا هم تدریجا به همین نقطه خواهد رسید.