به گزارش مشرق، در تیرماه سال ۱۳۷۸ نظام سلطه و استکبار با همراهی و کمک برخی از نفوذیهای داخلی و بهکارگیری تمام ظرفیتهای خود، با راهاندازی جنگ روانی- رسانهای و بهکارگیری عوامل وابسته و مزدور جریان جنگ نرم نظام سلطه، بهویژه روزنامههای زنجیرهای جریان فتنه، درصدد ایجاد آشوب و درگیری در سطح کوی دانشگاه و سپس در تعدادی از دانشگاههای کشور و سرانجام براندازی نظام و هدف قرار دادن اصول قانون اساسی و جایگاه ولایت فقیه به عنوان سنگر و حصن حصین نظام بر آمدند.
اما باز هم سرانگشت هدایت و اشاره رهبر معظم انقلاب اسلامی و ارائه طریق و رهنمودهای روشنگرانه و بیان مستدل معظم له و هوشیاری و آگاهی مردم ایران اسلامی باعث شد تا حادثه ۱۸ تیر و درگیری کوی دانشگاه که میرفت تا تمامی دستاوردهای انقلاب و نظام اسلامی را نشانه گرفته و اعتقادات مردم و ارزشهای والای انسانی - الهی را از بین ببرد، به حماسه بزرگ و بیبدیل و ماندگار ۲۳ تیر ۱۳۷۸ مبدل شد.
بر همین اساس، در گفتگویی با نصیری، کارشناس سیاسی – امنیتی که در وقایع ۱۸ تیر حضور داشته است، درباره بسترها و عوامل ایجاد فتنه ۱۸ تیر سال ۱۳۷۸ به گفتگو نشستهایم.
** جناب آقای نصیری، ماجرای حادثه تیر ۷۸ در کوی دانشگاه، یک موضوع صنفی و دانشجویی است یا فراتر از این موضوع باید به آن نگاه کرد؟
فتنه ۱۸ تیر ۷۸، یک ظاهر دارد و یک باطن، ظاهرش این است که در جریان پرونده قتلهای زنجیرهای و رسوایی دولت اصلاحات در کل ماجرا، اعم از شکلگیری حلقه خودسر امنیتی برای اقدامات خودسرانه با محوریت عناصر چندگانه و مایل به اردوگاه اصلاحات، افتضاحات بازجوییها تا تبعات سیاسی و اجتماعی آن و شارلاتانیزم مطبوعاتی در آن دوران بهخصوص اقدام مشکوک روزنامه سلام در انتشار سند طبقهبندیشده یکنهاد امنیتی که منجر به توقیفش شد، باعث شد تعدادی از دانشجویان ساکن در کوی دانشگاه تهران بهواسطه تحریک عناصر غیر دانشجو، اقدام به تجمع و سردادن شعارهای هنجارشکنانه و تحریکآمیز در محوطه خوابگاه نمودند و سپس با خروج از محوطه دانشگاه، اقدام به تظاهرات خیابانی غیرقانونی کردند، نیروی انتظامی نیز حسب وظیفه ذاتیاش، ابتدا به دنبال نصیحت و مدیریت فضای ایجادشده برمیآید و از تظاهرکنندگان درخواست میکند که به محوطه دانشگاه برگردند، ولی متظاهرین بر اقدام غیرقانونی خودشان اصرار میورزند که نهایتاً منجر به درگیری فیزیکی و اغتشاشات خیابانی طی چند روز در تهران میشود.
در اثر این آشوبها که بهواسطه شبکهسازی و استخدام اراذلواوباش و فواحش توسط یک تیم شبه امنیتی و حمایت و مدیریت بعضی از آقازاده بهسرعت در تهران انجامشده بود، صدمات جبرانناپذیری به کشور وارد شد.
** جنابعالی به شبکهسازی توسط شبه امنیتیها اشاره کردید، این شبکه شبه امنیتی چه شاخصهای دارد؟
بر اساس مشاهده ظاهر و باطن فتنه ۱۸ تیر، ماهیت این اقدام مشخص میشود، طبق واقعیتهای پشت پرده و ریشهیابی فتنه کوی، ۱۸ تیر مولود پیوند جریان نفوذ، استحاله شدگان و جریان ضدانقلاب قسمخورده و تابلودار با هدایت سرویسهای غربی و دنبالهای آنها در منطقه بود.
با توجه به کمبود وقت میتوانیم به معرفی اجمالی جریان استحاله شده و نفوذ که همواره بهعنوان یگان عملیاتی جبهه مذکور ایفای نقش میکنند، بپردازیم.
ابتدا لازم است که این نکته را یادآوری کنم که بحث نفوذ در ایران، یک بحث گسترده و ذوالابعاد است، طبق مستندات موجود و اسناد کودتای ۲۸ مرداد که سازمان سیا بهصورت مختصر منتشر کرده است، اسناد لانه جاسوسی، اسناد کودتای نوژه و خاطرات چهره های سیاسی و مؤثر با گرایشها گوناگون...، شکلگیری یک شبکه و جریان نفوذ و تعمیق و توسعه آن بهمرور زمان، از زمان شروع نهضت امام تا به امروز قطعی است بهگونهای که میتوانیم با تکیهبر مستندات آشکار و پنهان برای برخی از اعضای این شبکه، پرونده قضایی محکم و متقن تشکیل داد و اینکه چرا دراینباره کوتاهی صورت گرفته و میگیرد؛ خدا عالم است.
یکی از پروندههایی که میشود مجدد درباره آن پیگیری کرد و درباره چهرههای متهم در پرونده پیگیریهای لازم صورت بگیرد، پرونده انفجار دفتر نخستوزیری در هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ است که طی آن رئیسجمهور و نخستوزیر وقت به شهادت رسیدند و در ابتدا با مدیریت شهید ربانی املشی دادستان وقت و شهید لاجوردی اقدامات خوبی صورت گرفت که اگر همان تحقیقات ادامه پیدا میکرد، اتفاق بزرگی در همان ابتدای انقلاب صورت میگرفت که رسوایی عناصر نفوذی در انقلاب و خط امام بود؛ که در این صورت جریان نفوذ یا لااقل یکی از شبکههای مهم نفوذ در نطفه ریشهکن میشد ولی با حمایتهای برخی چهرههای شاخص خط امام که در مسئولیت بالایی بودن و هوچی گر بعضی از نفوذیها و امضای نامهای خطاب به امام توسط برخی از عناصر خط امام متشکل از نفوذیها و بیبصیرتها و به شهادت رساندن شهید املشی توسط باند مهدی هاشمی که بعدها در زندان به آن اعتراف کرد و جایگزینی موسویخوئینیها بهجای شهید املشی در دادستانی انقلاب و دلایل ریزودرشت دیگر، امام با مختومه شدن پرونده موافقت کردند؛ بهویژه اینکه کشور در مرزهای غربیاش درگیر یک جنگ تمامعیار بود و این اختلافات در خط امام، پس از پشت سر گذاشتن فتنه بنیصدر، لیبرالها و منافقین، موقعیت ایران در جنگ را تضعیف مینمود.
نکته دوم که لازم است اشاره شود؛ مربوط به اسناد کودتای ۲۸ مرداد و ربط آن به جریان نفوذ است که نیازمند توضیحاتی است، طبق قوانین آمریکا، این کشور موظف است که هر ۳۰ سال اسناد محرمانه خود را از حالت طبقهبندیشده خارج کند مگر اینکه انتشار آنها، موجب خسارت به منافع امروز آمریکا در حوزه امنیتی بشود مانند شناسایی منابع و جاسوسان... لذا آمریکا در انتشار اسناد کودتای ۲۸ مرداد با حذف اسامی منابع و شبکه جاسوسی در ایران اقدام به انتشار کرده است، سؤال این است که عوامل آمریکایی کودتای ۲۸ مرداد امروز نباید زنده باشند که آمریکا نگران انتشار اسامی باشد مگر اینکه آن شبکه و خانوادههای آنها در حال حاضر حضورداشته باشند و به استخدام سازمان جاسوسی آمریکا و انگلیس درآمده باشند.
لذا ما پدیده شبکه جاسوسی خاندانی و خانوادگی سرکار داریم همانند پرونده موسوم به محیط زیستیها که سوابق نشان میدهد شبکه خانوادگی در آن دخیل بوده است.
از سوی دیگر، در خاطرات شهید فکوری فرمانده نیروی هوایی در دهه ۶۰ آمده است که در زمان آموزش در آمریکا، یکی از اساتید برخلاف روند آموزش در روزهای گذشته، به این نکته اشاره میکند که ایالاتمتحده در منطقه، رژیمهای دوست و دشمن دارد، در رژیمهای دوست، افرادی بهعنوان مخالف و اپوزیسیون وجود دارد که آمریکا در بین آنها نیز عواملی دارد که در صورت به دست گرفتن قدرت توسط اپوزیسیون هم نگرانی ندارد و حکومت بعدی هم تحت تسلط آمریکا خواهد بود.
بر همین اساس است که وقتی امام خمینی دولت موقت را به مهندس بازرگان و دوستان حزبیاش در نهضت آزادی تحویل داد، سیاست آمریکا از کشتار میلیونی بعد از فرار شاه، به دستگیری ۴۰۰ نفر از رهبران و مؤثرین نهضت اکتفا کرد و بنا داشت با اعلام حکومت نظامی در ساعت ۱۶ روز ۲۱ بهمن، دست به کودتا بزند که با دستور تاریخی امام مبنی بر شکستن حکومتنظامی، این توطئه شکست خورد.
آمریکاییها تصورشان این بود که مثل نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت، این بار نیز میتواند با روی کار آمدن ملیگراها، میتواند اوضاع را به نفع خودشان خاتمه بدهند و شاه را برگرداند و یا فرد وابسته دیگری را بهجای شاه بر مسند بنشاند، اما زهی خیال باطل...
اما آنچه به بحث ما برمیگردد، اتکای آمریکا و همپیمانانش در داخل کشور بهویژه بعد از انقلاب به حضور شبکه و جریان نفوذی است که از زمان پهلوی در کشور شکلگرفته است و در دورههای مختلف بهروزرسانی کرده است.
گروه دوم، استحاله شدگانی هستند که بعد از انقلاب، بدون مراقبت از خود، به چرب و شیرین دنیا گرفتار شدند و روحیه انقلابی را از دست دادند و طعمه جریان نفوذ شدند و با گردش ۱۸۰ درجه به اردوگاه جریان نفوذ وارد شدند و این گروه نیز به دودسته تقسیم میشوند.
دسته اول کسانی هستند که علناً مواضع ضدانقلابی خود را ابراز کردند و برخی از آنها نهایتاً از کشور فرار کردند و در آنجا به رفتارها و اقدامات ضدانقلابی خود ادامه میدهند، برخی دیگر هم در داخل ماندن و در کنار ضدانقلاب داخلی و خارجی، علیه نظام اسلامی به سمپاشی ادامه دادند.
دسته دوم افرادی هستند که به حیات منافقانه خود درون حاکمیت ادامه دادند و چهره اصلی خود را پنهان کردند ولی بعد از ارتحال بنیانگذار انقلاب اسلامی امام رضوانالله علیه، چهره جدیدی از خود به نمایش گذاشتند، برخی از عناصر این طیف استحاله شده در کنار ملیگراها و نفوذیها در حلقه کیان به محوریت سروش، دور هم جمع شدن و با تخریب مبانی اسلامی و انقلابی و پیگیری مبانی سکولار برای آلترناتیو جمهوری اسلامی اقدام کردند و ارتباط مخفیانه با سرویسهای امنیتی و بیگانه، سعی کردند ابتدا در محافل دانشگاهی و آکادمیک، مبانی تئوریزه شده خود را ترویج و از بین اساتید و دانشجویان یارگیری نمایند و در لایههای بعدی، در دیگر جوامع نخبگانی، این اقدامات را توسعه دهند.
اما برخی دیگر در ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و تحت حمایت ایشان در مرکز استراتژیک ریاست جمهوری با محوریت آقای خوئینیها دور هم جمع شدند و با تکیهبر تئوری سازیهای حلقه کیان و نظریات مدلیزه براندازی امثال هانتینگتون، برنامه عملیاتی براندازی نظام اسلامی را طراحی نمودند.
ساموئل هانتینگتون استاد برجسته کرسی حکومت و مدیر موسسه مطالعات استراتژیک هاروارد بود، در بنیاد طرح امنیتی برای شورای امنیت ملی آمریکا در سمت هماهنگکننده خدمت میکرد، سابقاً رئیس جامعه علوم سیاسی و از مؤسسان مجله سیاست خارجی بوده است.
هانتینگتون درباره دموکراسی شدن کشورها که موضوع تحقیق او بوده، نخست با دقت و کنجکاوی و حوصله، وقایعی که در کشورها مختلف اتفاق افتاده را گرداوری کرده و آنها را موردسنجش و بررسی قرار داده است و سعی کرده است از آنها قصور و نظریات کلی به دست آورد که در تمام موارد مشابه قابلاستفاده و بهرهگیری باشد که در مقاله موج سوم دموکراسی در پایان سده بیستم به رشته تحریر درآورده است که امروزه بهصورت کتاب در دسترس است.
این کتاب در حقیقت دستورالعمل تغییر رژیمهای به اصلاح غیر دموکراتیک توسط اصلاحطلبان و رفرمیستهای فعال در آن کشورهاست، عناصر گرده آمده در مرکز استراتژیک ریاست جمهوری با ترجمه محدود این کتاب و توزیع در بین افراد تشکیلاتی خود، هسته سخت اصلاحات را با رویکرد تغییر بنیادین در ساختارهای حکومتی نظام اسلامی شکل داد و سپس شروع به جذب و آموزش و شبکهسازی جوانان و دانشجویان نمود، این جریان با پیروزی غیر باور خود در انتخابات سال ۷۶ و به دست گرفتن قوه مجریه با ریاست خاتمی، در اثر این تحلیل غلط که مردم هم به تغییر بنیادین رأی دادهاند، سرمست از این پیروزی به اقدامات براندازانه خود، سرعت بخشید و با ایجاد ارتباط بین اصلاحات و بنیاد سورس – بنیاد جامعه باز- که مأموریت تغییر رژیمهای غیرهمسو با ایالاتمتحده در جهان را عهدهدار است، وارد فاز عملیاتی تغییر رژیم سیاسی شد و بر همین اساس یکی از اعضای ایرانیتبار سورس به نام کیان تاجبخش در سال ۷۷ وارد ایران کرد و با برگزاری کارگاههای آموزشی با موضوع سرمایه اجتماعی و شبکهسازی، در وزارتخانهها و دانشگاهها، اقدامات خورد را توسعه بخشید. همچنین با توصیه تاجبخش، با احیای اصل ۷ قانون اساسی، انتخابات شوراهای شهر و روستا را شکل داد تا بهعنوان بهترین بستر قانونی برای سازماندهی و شبکهسازی عناصر همسو با خود، در کنار گسترش NGO ها و سازماندهی اجتماعی، بهسرعت خود را برای عملیات بزرگ در "ساعت سین" و "روز ر"، آماده کرد و سناریو قتلهای زنجیرهای و تبعات سیاسی – اجتماعی و امنیتیان را طراحی و مرحلهبهمرحله تا قائله کوی دانشگاه به اجرا درآورد.
** به نظر جنابعالی، جریان نفوذ در ۱۸ تیر ۷۸ به دنبال عملیات براندازی بود؟
به اعتقاد من، فتنه ۱۸ تیر ۷۸، بیشتر یک مانور و تمرین عملیاتی برای انقلاب رنگی سال ۸۸ بود که البته زمان آن ابتدا برای سال ۸۴ تعیینشده بود، به همین دلیل آقای مککین سناتور آمریکایی طی مصاحبهای با فاکسنیوز که در کتاب "سایه عقابها" نوشته آقای امیررضا پورحلم در سال ۸۳ به چاپ رسیده است، تصریح میکند که ایالاتمتحده حامی جدی جنبش اجتماعی در ایران است که نام آن انقلاب سبز است، دقت کنید که مککین در سال ۸۴ سخن از انقلاب سبز به میان میآورد.
بههرحال عملیات براندازی نظام اسلامی توسط عناصر نفوذی پنهانشده در جریان اصلاحات، کار خود را در فاز عملیاتی با فتنه ۱۸ تیر آغاز کرد، سپس در سالهای بعد به هر مناسبت سعی کرد سازماندهی اعتراضات گوناگون اجتماعی با سازماندهی اعتراضات صنفی، شور و احساسات سمپاتهای خود را حفظ کند تا در فرصتهای بعدی، برای عملیاتهای نهایی پیش ببرد که به تصورت غلطشان این فرصت در سال ۸۸ پیش آمد که نهایتاً مردم انقلابی در نهم دیماه سال ۸۸، طومار آنها را در هم پیچیدند.
امروز هم امثال تاجزاده، نقشی که دارند ایفا میکنند، به اصلاح زنده نگهداشتن همان شور و هیجانات سمپاتهای خودشان است که جین شارپ در کتاب ضد کودتایش، به آن اشاره کرده و در این کتاب، به این مسئله اشاره میکند که اگر انقلابهای رنگی در زمان کوتاهی بین یک تا دو ماه به نتیجه نرسید، درواقع باید انقلاب رنگی را شکستخورده بدانید اما باید به هر مناسبتی، روح انقلاب رنگی را زنده نگهدارید تا فرصت دیگری پیش بیاید.
درواقع امروز نقشی که تاجزاده و امثال ایشان ایفا میکنند، با وجود افتضاحاتی که در ۳۲ سال تصدیشان بر قوه مجریه و بیش از ۱۲ سال بر دو قوه و در مقطعی در سه قوه به بار آوردند و ماهیت خودشان را به جامعه نشان دادند، با پرویی تمام، خودشان را در جایگاه مطالبه گر قراردادند و سعی میکنند با آدرس غلط و فتنهانگیزی و ایجاد شبهه و ابهامات در بین مردم، خودشان را از زیر بار مسئولیت پاسخگویی خلاص کنند و در جایگاه اپوزیسیون بنشینند و از هر فرصتی که پیش آمد، شبکه خودشان را با حمایت سرویس امنیتی بیگانه شکل بدهند و دست به اقدامات براندازانه بزنند که البته بعد از ۸ سال دولت فاجعهبار روحانی که کاملاً با حمایت اصلاحطلبان، روی کار آمد و تفکر غیرانقلابی و غیر اسلامی خودش را با شعار "باید با کدخدا ببندیم"، تمام تکیه کشور و ظرفیتهای نظام را متوقف مذاکره برجام کرد و نهایتاً به قول رئیس بانک مرکزیشان هیچ عایدی برای کشور نداشت، ماهیت خودشان را به مردم نشان دادند و مردم به این زودی فراموش نمیکنند که این جریان چه خصوصیتی دارد و خیانتهای این جریان را فراموش نمیکنند، لذا تلاش امثال تاجزاده، تلاش مذبوحانه است که ناگزیر است مثل غریقی که دست به هر علفی میزند تا خودش را نجات دهد، دستوپا میزند تا بهجایی برسد.